دفتر: #آوار_آفتاب
سر برداشتم:
زنبوری در خیالم پر زد
یا جنبش ابری خوابم را شکافت ؟
در بیداری سهمناک
آهنگی دریا_نوسان شنیدم
به شکوه لب بستگی یک ریگ
و از کنار زمان برخاستم
هنگام بزرگ
بر لبانم خاموشی نشانده بود
در خورشید چمنها خزندهای دیده گشود
چشمانش بیکرانی برکه را نوشید
بازی، سایه پروازش را به زمین کشید
و کبوتری در بارش آفتاب به رویا بود
پهنه چشمانم جولانگاه تو باد
چشم انداز بزرگ!
در این جوش شگفتانگیز
کو قطره وهم ؟
بالها، سایه پرواز را گم کردهاند
گلبرگ، سنگینی زنبور را انتظار میکشد
به طراوت خاک دست میکشم
نمناکی چندشی بر انگشتانم نمینشیند
به آب روان نزدیک میشوم
نا پیدایی دو کرانه را زمزمه میکند
رمزها چون انار ترک خورده نیمه شکفتهاند!
جوانهٔ شور مرا دریاب
نورسته زود آشنا!
درود ای لحظه شفاف!
در بیکران تو زنبوری پر میزند ...
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei