سهراب سپهری @sohrab_sepehrei Channel on Telegram

سهراب سپهری

@sohrab_sepehrei


زندگی خالی نیست ...
مهربانی هست ، ایمان هست !
آری تا شقایق هست ؛
زندگی باید کرد ...

👤 سهراب سپهری

سهراب سپهری (Persian)

سهراب سپهری یک کانال تلگرامی فارسی با نام کاربری @sohrab_sepehrei است که با محتوایی پر از مهربانی ، ایمان و زیبایی شعرهای سهراب سپهری به تماشاگران خود ارائه می‌دهد. با عضویت در این کانال، شما به دنیایی از جمله های زیبا و عمیق این شاعر بزرگ فارسی زبان وارد خواهید شد. سهراب سپهری، یکی از بزرگترین شاعران و نویسندگان ایرانی است که با شعرهایش در دنیای ادبیات جاودانه شده است. او با استفاده از کلمات و اصطلاحات ناب و عمیق، احساسات و افکار خود را به بارهای زیبا و موثر منتقل کرده است. اگر به دنبال یک تجربه ادبی و احساسی جدید هستید، حتما از این کانال دیدن کنید و به دنیای شگفت‌انگیز سهراب سپهری پیوسته شوید. زندگی خالی نیست، و با وجود مهربانی و ایمان، همیشه روزهای زیباتری پیش رو دارید. در این کانال، هر آن چه که از شاعری با اندیشه و درونی عمیق انتظار دارید، پیدا خواهید کرد. همراه با سهراب سپهری، زندگی باید کرد.

سهراب سپهری

13 Nov, 17:37


شعر: #کو_قطره_وهم
دفتر: #آوار_آفتاب

سر برداشتم:
زنبوری در خیالم پر زد
یا جنبش ابری خوابم را شکافت ؟
در بیداری سهمناک
آهنگی دریا_نوسان شنیدم
به شکوه لب بستگی یک ریگ
و از کنار زمان‌ برخاستم

هنگام بزرگ
بر لبانم خاموشی نشانده بود

در خورشید چمن‌ها خزنده‌ای دیده گشود
چشمانش بیکرانی برکه را نوشید
بازی، سایه پروازش را به زمین کشید
و کبوتری در بارش آفتاب به رویا بود

پهنه چشمانم جولانگاه تو باد
چشم انداز بزرگ!
در این جوش شگفت‌انگیز
کو قطره وهم ؟

بال‌ها، سایه پرواز را گم کرده‌اند
گلبرگ، سنگینی زنبور را انتظار می‌کشد

به طراوت خاک دست می‌کشم
نمناکی چندشی بر انگشتانم نمی‌نشیند

به آب روان نزدیک می‌شوم
نا پیدایی دو کرانه را زمزمه می‌کند

رمزها چون انار ترک خورده نیمه شکفته‌اند!

جوانهٔ شور مرا دریاب
نورسته زود آشنا!

درود ای لحظه شفاف!
در بیکران تو زنبوری پر می‌زند ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

13 Nov, 17:37


هر جا گل‌های نیایش رست،
من چیدم
دسته گلی دارم
محراب تو دور از دست
او بالا
من در پست...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

08 Nov, 07:23


چترها را باید بست

زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است

رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است

#سهراب_سپهری
@sohrab_sepehrei

سهراب سپهری

25 Oct, 16:42


چون من نچید کسی خوشه‌ها ز خرمن خواب
چگونه دست بدارم ز موج دامن خواب

نگر به دیدهٔ بیدار رنگ پرده زیست
ببین در آینه نقش است سایه روشن خواب

نسیم خواب ز خود برد چون مرا، نگهم
گلی نچید به از بیخودی ز گلشن خواب

به خلوتی نگشودم دری ز بستن چشم
که چشم روشن بیداری است روزن خواب

هزار دیو و پری ریزدم به دیده فسون
فسانه‌ای است دگر خفتن و ندیدن خواب

مبند چشم و مجو دامن قرار به دست
که پیرهن همه شد اضطراب در تن خواب

ندید دیده به جز برگ و بار و وحشت و وهم
بر این درخت تنومند سایه‌ افکن خواب

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

04 Oct, 08:36


بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که از حادثهٔ عشق
تر است ...!

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

03 Oct, 20:39


امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد
بُهت پرپر خواهد شد...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

03 Oct, 20:39


سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود:
می‌آمد، می‌رفت
می‌آمد، می‌رفت
و نگاه انسانی به دنبالش می‌دوید ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

30 Sep, 16:34


گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_شانزدهم

-- به دیواره درون دهلیز بر و بودور برجسته_نگاره‌ای است که غسل بودا را پیش از ایراد نخستین خطابه قلم زده است. در این نگاره، بودا همسنگ دیگران پیکر گرفته‌است، با این همه صورت چشم‌ربای نگاره است.

_ زیرا که نشسته‌است، و دیگران به پا هستند. آنجا دگرگونی نهاد است که نگاره را از آنِ خود می‌کند. اما در پردهٔ لئوناردو، مسیح نهادی دیگر ندارد. اینجا همه نشسته‌اند. تلفیق کار به گونه‌ای است که مسیح را هسته میانی پرده ساخته‌است. خط بالایی قالی‌های دیوار و نقش و نگار زمین و نیز تیرهای سقف، خطوط فرّاری هستند که نقطه فرار خود را در مسیح یافته‌اند. پنجره میانی که در پس پیکر مسیح است، با قوسی که در بالا دارد نگاه وی را نمایان‌تر می‌کند. لئوناردو لحظهٔ شوراندازی را برگزیده‌است. مسیح جملهٔ پیشگوی خود را دمی پیش بر زبان رانده‌است. آشفتگی مروّجین، آرامش مسیح را جلا داده‌است. در هنر غرب به این چشمگیری ارادی فراوان برمی‌خوریم. غربی اهل تمیز است. سنگین و سبک می‌کند. تجزیه می‌کند تا برگزیند. سرشت شرقی شیوه‌ای دیگر با خود دارد. هنرمند ذن می‌داند که هر چیز در عالم به جای ویژهٔ خود است. هستی، یکجانشیمن معنوی اوست. کار او نه «گزینش میان حالت‌های گونه‌گون طبیعت» است، نه «نقاشی چمنزار نظرپسند و یا تنگ جای سبز و جنگل و پرهیز از خرسنگ‌های سرسخت و نیز غارها و درندگانی که در آن‌ها لانه دارند.» پاتا_شان_جن می‌نویسد: « وقتی که روان ناب و شفاف است، آن‌سان که پنداری در آینه آب افتاده‌است، هیچ چیز جهان ناخوشایند او نیست.»

کتاب: #اطاق_آبی
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

30 Sep, 16:34


برویم از سایه نی
شاید جایی
ساقهٔ آخرین
گل برتر را در سبد ما افکند ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

22 Sep, 15:32


شعر: #دیاری_دیگر
دفتر: #آوار_آفتاب

میان لحظه و خاک
ساقه گرانبار هراسی نیست
همراه ما ابدیت گلها پیوسته‌ایم
تابش چشمانت را به ریگ و ستاره سپار
تراوش رمزی در شیار تماشا نیست
نه در این خاک رس نشانه ترس
و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت

در صدای پرنده فرو شو
اضطراب بال و پری سیمای ترا سایه نمی‌کند
در پرواز عقاب
تصویر ورطه نمی‌افتد
سیاهی خاری میان چشم و تماشا نمی‌گذرد
و فراتر
میان خوشه و خورشید
نهیب داس از هم درید
میان لبخند و لب
خنجر زمان در هم شکست ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

19 Sep, 17:43


اندوهِ مرا بچین
که رسیده است !...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

19 Sep, 17:43


گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_پانزدهم

_ باز هم چیزی مرا به گذشت. استاد، یک بار روی «طبیعت بی‌جان»ی کار می‌کردم. چشم شما به کارم افتاد. گفتید چند رنگ آن را از شدت بیندازم و زرد لیمویی را تندی دهم تا چشم را به آنجا کشانم. من هم چنان کردم. اما، استاد، چرا باید در پرده ما جایی باشد چشمگیر؟

-- در پرده همه‌چیز را جایی یکسان و مقامی برابر نیست.

_ در پردهٔ ما هست. در پردهٔ ما شرقیان. غربی می‌سنجد. برمی‌گزیند. در گزینش فدا کردن است. از چشم انداختن است. نگاه غربی بخشنده نیست. خوددار و خودبین است. جای ویژه می‌طلبد. در درس آناتومی قلم رامبرانت نگاه به میان روش پرده می‌رود. در پردهٔ معرفی مریم به معبد رقم تینورت تو، آدم‌های فرعی و نور و پرسپکتیو، چشم را راهی مکان اصلی پرده می‌کنند. حتی آدم‌های پرده به جای اصلی پرده می‌نگرند. در تصلیب او نیز همه عناصر و تکه‌های پرده رهنمون نگاه ما تا سر مسیح‌اند. در La Céne (شام آخر) کارلئوناردو باز هم مسیح است که دید ما پر می‌کند.
کارلئوناردو باز هم مسیح است که دید ما پر می‌کند.

-- در شمایل سازی شرق شما هم بوداست که مدنظر است. به موزه‌ای در کلن، پرده‌ای دیدم که در آن شاکیامونی به نیروانا درون می‌شد. نقش چشم‌گیر پرده پیکر بودا بود.

_ در آن پرده که من باسمه‌اش را به کتابی دیدم، بودا را طبق قوانین پرسپکتیو
سلسله مراتبی (perspective hiérachique) رقم زده‌اند. و چون پیکری بزرگتر از نقوش دیگر پرده دارد نگاه را می‌کشد. چنین است در نگاره مرگ بودا به صومعه کنگوبو_جی‌(Kongôbu_ji). بودا را بزرگ می‌نگاشتند تا منشأ ابر انسانی او را بازنمایند. شما هم در غرب با مسیح و مریم چنین کرده‌اند: در پرده وسوسهٔ مسیح، Duccio مسیح را بر حسب مقیاس نفسانی بزرگ‌تر از کوه چهره‌گشایی کرده‌است. هم او در جای دیگر، در پرده مریم به میان مقدسین، مریم را بزرگ‌تر از اطرافیان پرداخته است. اما در La Céne، مسیح در اندازه خود است.

کتاب: #اطاق_آبی
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

17 Sep, 16:42


در غم گداختم
ای بزرگ
ای تابان!
سر بزن
شبِ زیست را در هم ریز
ستارهٔ دیگرِ خاک !...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

17 Sep, 16:42


گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_چهاردهم

-- هنرمندان مجردنگار غرب به هنر ذن چشم داشته‌اند. و پاره‌ای ذن آموخته‌اند. تابی به خطاطی خاور دور رو کرده است.

_ و نیز هانری میشو در قلمرو ادب. و شاعران غربی بسیار، هایکو سروده‌اند. اما سرشت شرقی را باید شناخت. شرقی از درون به زندگی می‌رسد. نقاش ذن با طبیعت می‌جوشد و همدلی می‌کند. به خیزران و پرنده بدل می‌شود، پس خیزران و پرنده می‌کِشد. ژاپنی اهل «تنهایی ابدی» است. پرورده «سابی» است. تنهایی به دیده ما کیفیت دلپذیر است. غربی به خلوت کسالت می‌بیند. Neruman می‌گوید: «من نقاشی می‌کنم تا چیزی داشته باشم به آن نگاه کنم.» انگار از خلوت و تهی بصری پیرامون می‌هراسد، این دید یک غربی است. نقاش چینی در عملِ نقاشی حل می‌شود. Wu Chen می‌گوید: «وقتی که به نگارگری می‌آغازم، خبرم نیست که می‌نگارم. پاک از یاد می‌برم که این منم که قلم‌مو به کف دارم.» Mi Yu_J‌en که از تماشاگر کار خود «خرد چشم» انتظار دارد، از نقاشی چنین می‌گوید: «آنگاه که در این هنر به پختگی دست یابند، از جهان که کار و بارش جز تار مویی به پهنه دریا نیست، دل برمی‌کنند. آن هنگام که در آرامش اطاقم چار زانو و خاموش نشسته‌ام، گویی در آسمان آبی و بیکران و دم فروبسته شناورم.» به او، به نقاش چینی گفته‌اند: «با گوش‌هایت گوش مکن، با روان خود گوش کن.» زیرا که روان تائوئیست «‌یک تهی است آماده پذیرش همه چیز.» و این همان تهی است که قرینه وارونه‌ای است برابر پُری نقاشی سونگ.

کتاب: #اطاق_آبی
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

16 Sep, 16:54


گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_سیزدهم

-- نزدیکید به این سخن اکهارت: «ناچیزترین چیز اگر در خدا دیده شود، مثلا گلی در خدا به مشاهده در آید، چیزی است از عالم به کمال نزدیک‌تر.»

_ اکهارت به شرق ما نزدیکی شگفت دارد.

-- از فرو هشتن عقل و چشم‌پوشی از نقش بیرون و روان داشتن قلم حرف می‌رفت. از آنچه راه و رسم هنر و مجرّدنمای غرب بود. در هنر مجرّدنما ظواهر عینی را جای نیست. عقلِ بیدار را فرصت جولان نیست، کشف و شهود را مجال بروز است.

_ اما هنرمندان مجردنگار بر استتیک تکیه می‌زنند. و بر این باورند که استتیک قریب کمال را هدیه آنان می‌کند. ذن را با علم‌الجمال کار نیست. زیبایی را در چیز ناکامل می‌جوید. پس قرینه را به هم می‌زند.

-- در Action_Painting که به «نوشته خودکار» می‌ماند، به ناتمامی پرده رسیده‌اند، و به تکه‌ها.

_ تکه تکه بودن Action_Painting بازتاب فرهنگ پراکنده امروز است. در جامعه پریشان و نایگانه، هنرمند به «تکه‌ها» می‌پردازد. ناتمامی کار ذن به گونه‌ای دیگر است. فلسفه پویای تائوئیسم و ذن کمال را در ناکامل می‌جوید. خانه‌ چای ژاپنی را «مقربی_قرینگی» نام داده‌اند، زیرا که در آن به ستایش ناکامل می‌پردازند. زیب و زیور در آن نیست. «نشیمن تهی» نیز نام گرفته‌است. حالت به انجام نرسیده سوکیا خیال را رها می‌کند تا ناتمام را تمامی‌ بخشد. سنگفرشی که ما را به سوکیا می‌برد از قرینه‌سازی بری است. به باغ ریو آنجی قرینه‌سازی را راه نیست. تماشاگر باغ، در خود، باغ را درستی می‌بخشد. خواننده هایکو نیز ناگفته را در خیال خود می‌گوید. هایکو بیشتر در سپیدی کاغذ نهان است. گونه‌ای آیسبرگ است. و بار هایکو به دوش روان خواننده است. و بدان جاست که شعر به کمال خود دست می‌یابد. در نقاشی «one_corner» خیال تماشاگر در تهی گوشه دیگر مجال عمل دارد. Ma Lin در پرده پرندگان در شاخه‌های درخت آلو تکه‌ای از درخت را می‌نماید تا تماشاگر، درخت را در روان خود تمام کند.

کتاب: #اطاق_آبی
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

16 Sep, 16:54


میان لبخند و لب
خنجر زمان در هم شکست...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

14 Sep, 16:44


شعر: #دروگران_پگاه
دفتر: #آوار_آفتاب

پنجره را به پهنای جهان می‌گشایم
جاده تهی است درخت گرانبار شب است
ساقه نمی‌لرزد
آب از رفتن خسته است

تو نیستی ؛ نوسان نیست !
تو نیستی و تپیدن گردابی است !
تو نیستی و غریو رودها گویا نیست
و دره‌ها ناخواناست

می‌آیی ؛‌
شب از چهره‌ها بر می‌خیزد
راز از هستی می‌پرد

می‌روی ؛
چمن تاریک می‌شود
جوشش چشمه می‌شکند

چشمانت را می‌بندی ؛
ابهام به علف می‌پیچد

سیمای تو می وزد
و آب بیدار می‌شود
می‌گذری
و آیینه نفس می‌کشد

جاده تهی است
تو باز نخوای گشت
و چشمم به راه تو نیست !

پگاه
دروگران از جاده روبرو سر می‌رسند
رسیدگی خوشه‌هایم را به رویا دیده‌اند ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

11 Sep, 10:44


مردمانِ سرِ رود
آب را می‌فهمند
گل نکردندش
ما نیز
آب را گل نکنیم !

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

11 Sep, 10:43


شعر: #تراو
دفتر: #شرق_اندوه

درآ
که کران را بر چیدم
خاک زمان رُفتم آب نگر پاشیدم
در سفالینه چشم، صد برگ نگه بنشاندم، بنشستم

آیینه شکستم تا سرشار تو من باشم و من جامه نهادم، رشته گسستم
زیبایان خندیدند خواب چرا دادمشان خوابیدند

غوکی می جست اندوهش دادم و نشست
در کشت گمان هر سبزه لگد کردم از هر بیشه شوری به سبد کردم

بوی تو می آمد به صدا نیرو، به روان پر دادم آواز " درآ " سردادم
پژواک تو می پیچد، چکه شدم از بام صدا لغزیدم و شنیدم

یک هیچ تو رادیدم و دویدم
آب تجلی تو نوشیدم و دمیدم...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

08 Sep, 16:41


و ما
دو مردم روزگارانِ کهن
می‌گذریم
به نی‌ها تن می‌ساییم
و به لالاییِ سبزشان
گهوارهٔ روان را نوسان می‌دهیم
آبیِ بلند...
خلوتِ ما را می‌آراید !

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

08 Sep, 16:41


گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_دوازدهم

-- «نوشته خودکار» دادا_سوررئالیست‌ها نیز چنین صورت می‌بندد.

_ «نوشته خودکار» écriture automatique چیزی به بار نیاورد. هواخاهان «نوشته خودکار» خواستند با تخریب شعر، به شعر دست یابند. اما به دیکته ناخودآگاهی گوش دادن و خود را بندی نوشتن کردن نه شور می‌آفریند و نه شعر. آنچه پدید آید نوشته‌ای تجربی است. دادا سوررئالیسم شورشگر است. هنرمند دادا به پا کننده رسوایی است. کارش برانگیختن است. بی‌عقلی را وا می‌دارد تا بر عقل بشورد، و بی‌نظمی را به نظم. کراوان می‌گوید‌: « هر هنرمند بزرگی حس به خشم آوردن را دارد.» در چین به گوش هنرمند خوانده‌اند: ‌«عالم سراسر به آن کس عطا می‌شود که روان آرام دارد.» نقاش ذن به هنگام کار باور دارد که «هر گل نگاره بودا را می‌نماید.» و می‌داند که ‌«آنگاه که چیزی به سرشاری ذات ملکوتی خود رسد، با نیت آفرینش هماهنگ می‌شود.»

کتاب: #اطاق_آبی
#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

04 Sep, 16:33


«خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

«نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست.»

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei

سهراب سپهری

14 Aug, 16:14


از تو به راه افتادم
به جلوه رنج رسیدم ...

#سهراب_سپهری
@Sohrab_Sepehrei