گزارش دهه چهارم
صبور شدم وحرف دیگران مهم نیست
عاشق خودم هستم و بیشتر لحظه ها رو در خودم هستم و در جستجوی آرامش روح وروان خودم هستم
اخبار روکلا کنار گذاشتم
تلویزیون فقط یکساعت اونم چون خانواده نگاه میکنند من با مشغول کردن خودم فقط صدا میشنوم واصلا محتوا برام مهم نیست
بچه ها به مدرسه میرن اما برام مهم نیست دیگه درس رو ۲۰ بشن خودشونم متوجه این تغییرات شدن...خوراکی های سمی و صنعتی بطور کامل حذف شده...فقط کشمش و خرما وعناب جای شیرینی و شکلات میخوریم...شیرینی کاملا حذف شده...بیشتر کدو میخوریم وآب نخود ووگوشت ومرغ محلی مصرف میشود و ارگانیک...فست فود تحت هیچ شرایطی نمیخوریم..اصلا رستوران نمیریم چون بچه ها معترض به بوی بد روغن هستند و فقط غذا ها خونگی درست میشود هم چنان نان هم محلی مصرف میشه...موهای خودم و خانواده رو حنا گذاری ونوره گذاری بدن انجام میشه دائما...دخترم پایه هفتم هست ومعلم ازشون درباره حنا پرسید که کفشش رو در میاره ومقنعه برمیداره میگه خانم من گذاشتم مورد تمسخر بچه ها واقع میشه که با خونسردی میگه بدن خودمه واختیارش رو دارم به کسی مربوط نمیشه که برای بدنم تصمیم بگیره..ومعلمشون رو متقاعد کرد برای سرد بودن دست وپاهاش حنا بزاره..دخترم که ۲سال ونیم داره هم حنا گذاشت روی پاهاش....کلا انسانهای اطرافم عوض شدن..دیدگاهم به جهان هستی متفاوت تر شده...بچه ها دچار برون ریزی شده بودن که مصرف هیچ دارویی نداشتند و نخواهند داشت...با آگاهی که شما دادید و اطلاع رسانی ها درباره اصلاحات بدن لگن و دنبالچه ورحم وناف رو جا انداختم کلا با این اتفاق مبارک هستی فهمیدم بدنم تعادل نداشت اما الان فوق العاده حالم خوب هست...موهای زیبام صاف تر وپرپشت تر شده...از دندان درد خبری نیست..نوع نشستنم هم باعث شده نفس در همه جای بدنم جریان پیدا کنه...تغییرات زیاده ..کل روستا متعجب هستند از دختر شهری که همه بدنش رو حنا میزارم..بچه ها عاشق تاتو کردن بودن که با توضیحات ومضراتش براشون طرح کشیدم وبا حنا طرح ها رو پر کردم وبعد از ۳ساعت شستم وفوق العاده شده بود..بیشتر غذاها رو روی آتیش درست میکنم....در این هوای سرد پاییزی درخت وگل کاشتم که گرفتند و برای همه سوال بود که چطور این اتفاق میوفته...الکتروکالچر ها هم که نمونه خلقت هستند..ممنونم که آگاهی رو به ما دادید..خدا به برکات وجود خودش بهترینها رو بهتون بده