Canal رمانکده @romankadeh1 no Telegram

رمانکده

رمانکده
تبلیغات در کانال رمانکده👇👇👇
@V_F_tablighat
11,789 Inscritos
26 Fotos
32 Vídeos
Última Atualização 10.03.2025 00:49

Canais Semelhantes

رمانخونه 📚
5,821 Inscritos
- هورآم•
3,091 Inscritos

رمانکده: دنیای مجازی داستان‌ها و رمان‌ها

رمانکده، یک پلتفرم مجازی جذاب و پویا است که به عنوان یک کانال تلگرامی فعالیت می‌کند و به اشتراک‌گذاری داستان‌ها و رمان‌ها اختصاص دارد. این کانال با هدف ایجاد یک جامعه از علاقه‌مندان به ادبیات و داستان‌نویسی شکل گرفته است و فرصتی را برای نویسندگان و خوانندگان فراهم می‌آورد تا ایده‌ها و آثار خود را به اشتراک بگذارند. رمانکده نه تنها به ترویج فرهنگ مطالعه و نوشتن کمک می‌کند، بلکه بستری برای ارتباطات قوی‌تر میان نویسندگان و مخاطبان فراهم می‌آورد. با توجه به حجم بالای محتوا و جذابیت‌های دنیای ادبیات، رمانکده به عنوان یک منبع معتبر و الهام‌بخش در این زمینه شناخته می‌شود.

رمانکده چه نوع داستان‌هایی را به اشتراک می‌گذارد؟

رمانکده فضای مناسبی برای انتشار انواع مختلف داستان‌ها و رمان‌ها فراهم می‌آورد. از داستان‌های کوتاه و ادبیات کلاسیک گرفته تا رمان‌های معاصر و ژانرهای مختلف مانند فانتزی، علمی‌تخیلی و عاشقانه، هر نوع اثر داستانی می‌تواند در این کانال منتشر شود.

علاوه بر این، رمانکده به نویسندگان این امکان را می‌دهد که آثار خود را در کنار دیگر نویسندگان به نمایش بگذارند. این تنوع موضوعی باعث جذابیت بیشتر کانال و جذب مخاطبان با سلیقه‌های مختلف می‌شود.

چگونه می‌توان در رمانکده نوشته‌ها را منتشر کرد؟

برای انتشار نوشته‌ها در رمانکده، نویسندگان باید به کانال تلگرامی رمانکده بپیوندند و سپس آثار خود را برای تیم مدیریت کانال ارسال کنند. پس از ارزیابی و تأیید اثر، آن نوشته در کانال به نمایش گذاشته می‌شود.

این فرآیند به نویسندگان این فرصت را می‌دهد که بازخوردهای لازم را از مخاطبان دریافت کنند و به بهبود مهارت‌های نوشتاری خود بپردازند. همچنین، این امکان وجود دارد که نویسندگان با یکدیگر به تبادل نظر بپردازند.

رمانکده چه تأثیری بر جامعه ادبیات دارد؟

رمانکده به عنوان یک پلتفرم مجازی، نقش بسزایی در ترویج فرهنگ مطالعه و نوشتن در جامعه ایفا می‌کند. این نوع کانال‌ها به نویسندگان جوان کمک می‌کنند تا آثار خود را با مخاطبان بیشتری به اشتراک بگذارند و اعتماد به نفس خود را در نوشتن افزایش دهند.

همچنین، رمانکده به عنوان یک پل ارتباطی بین نویسندگان و خوانندگان عمل می‌کند و فضای مناسبی را برای گفت‌وگو و تبادل نظر درباره آثار و سبک‌های مختلف نویسندگی فراهم می‌آورد.

آیا رمانکده فقط به نویسندگان تازه‌کار اختصاص دارد؟

خیر، رمانکده هم برای نویسندگان تازه‌کار و هم برای نویسندگان با تجربه مناسب است. این پلتفرم به خلاقیت و نوآوری در نویسندگی اهمیت می‌دهد و به هر نوع نویسنده‌ای که داستانش جذاب و ارزشمند باشد، فرصتی برای انتشار می‌دهد.

حضور نویسندگان باتجربه در رمانکده به نویسندگان تازه‌کار این امکان را می‌دهد که از تجربیات آن‌ها بهره‌مند شوند و مهارت‌های نویسندگی خود را توسعه دهند.

چگونه می‌توان از رمانکده حمایت کرد؟

حمایت از رمانکده می‌تواند از طرق مختلفی انجام شود، از جمله با اشتراک‌گذاری آثار منتشر شده، شرکت در بحث‌ها و تبادل نظر در مورد داستان‌ها، و همچنین تشویق نویسندگان به انتشار آثار جدید.

علاوه بر این، علاقه‌مندان می‌توانند با پیوستن به کانال و معرفی آن به دوستان و آشنایان، به گسترش جامعه رمانکده و حمایت از نویسندگان کمک کنند.

Canal رمانکده no Telegram

رمانکده یک کانال تلگرامی پرطرفدار برای علاقمندان به کتاب و داستان های زیباست. اگر به دنبال ماجراهای جذاب و دلنشین هستید، این کانال برای شماست. اعضای این کانال می توانند از تازه ترین رمان ها و داستان های معروف استفاده کنند و با دیگر اعضا نظرات و انطباقات خود را به اشتراک بگذارند. رمانکده یک فضای مناسب برای خواندن و بحث در مورد ادبیات است و با تنوع گسترده ای از ژانرهای مختلف، همه افرادی که علاقه مند به خواندن هستند را به خود جذب می کند. اگر دنبال یک محیط فعال و پرانرژی برای اشتراک گذاری احساسات خود هستید، به رمانکده بپیوندید و به یک صورت جدید از دنیای کتاب پا بگذارید.

Últimas Postagens de رمانکده

Post image

#part10
#به‌قلم‌ملکه‌برف
#آرامش‌زندگیم



وسط حرفش پریدم و لب زدم

_ میشه بگید اتاق عمل کجاست.

پشت چشمی بخاطر اینکه وسط حرفش پریده بودم برام رفت و لب زد

_ برو طبقه سوم راهرو سمت چپ.

تشکری کردم و دوییدم سمت جایی که گفت رفتم و وقتی رسیدم به در اتاق عمل از پرستاری کع رد میشد پرسیدم

_ ببخشید خانوم نمیدونید عمل کی تموم میشه.

کمی نگام کرد و حرف زد

_ تو با اون خانوم و اقایی که تصادف کردن نسبتی داری؟؟

سری تکون دادم که مهربون گفت

_ نه عزیزم هنوز معلوم نیست هروقت تموم بشه بهت خبر میدیم.

تشکری کردم که باز برگشت سمت اتاق عمل رفت داخل. با لرزی که توی تنم افتاده بود روی صندلی نشستم و سرم رو بین دستام گرفتم.

نمیدونم چند دقیقه گذشت که با صدای دوییدن کسی سر بلند کردم و سیامک رو دیدم که با دو داشت میومد اینور.

با نفس نفس وایستاد و روبه من گفت

_ چیشد آرامش؟؟

شونه ای بالا انداختم و سرم رو که درد میکرد به دیوار تکیه دادم حرف زدم

_ نمیدونم چیزی بهم نگفتن فقط میدونم که هنوز عملشون تموم نشده.

اهومی گفت و کنارم نشست که گفتم

_ اگه میخوای بری برو الکی معطل من نشو.

نیم نگاهی بهم انداخت و حرف زد

_ تا آخرش باهاتم خانوم خانوما.

پوفی کشیدم که منو کشید سمت خودش و سرم رو گذاشت روی شونه اش منم چون حوصله نداشتم همینجوری که سرم روی شونه اش بود چشمام رو بستم تا شاید سر دردم اروم شه.

باورم نمیشه که این اتفاق برام افتاده باورم نمیشه که مجبور شدم یه روزی مثل امروز منتظر مامان و بابام باشم تا از اون اتاق عمل سالم بیان بیرون.

خدایا خودت کمکمون کن نزار چیزیشون بشه وگرنه من دغ میکنم من به جز اونا کسی رو ندارم.

نفس عمیقی کشیدم که......

❤️

08 Mar, 19:10
601
Post image

#part9
#به‌قلم‌ملکه‌برف
#آرامش‌زندگیم

بیحال درحالی که سعی میکردم در رو ببندم حرف زدم

_ نمیخواد خودم میرم تو برو به بقیه کلاسات برس.

با اخمهای درهم عصبی گفت

_ نمیتونم بزارم با این وضعت رانندگی کنی میفهمی قشنگ معلومه حالت خوب نیست

کلافه رو به بهش بحث کردم

_ کلا تا به چیزی که نخوای برسی ول نمیکنی نه؟؟

نوچی گفت که عصبی با صورت خیس از اشک از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم سمت صندلی شاگرد و سریع نشستم و روبه بهش گفتم

_ راه بیوفت.

سری تکون داد و ماشین رو راه انداخت و گفت

_ کدوم بیمارستان باید بری؟؟

با کمی فکر اسم بیمارستان یادم اومد و بهش گفتم که سریع حرف زد

_ آها میدونم کجاست پنج دقیقه دیگه میرسیم.

خوبه ای گفتم و رومو کردم سمت شیشه تا وقتی که برسیم فقط به بیرون نگاه کردم اشکام بند اومده بود و داشتم بعه خودم امیدواری میدادم که هیچ اتفاقی نیوفتاده ولی این دلشوره لعنتی نمیزاشت که کامل امید پیدا کنم انگار قلبم میدونست داخل بیمارستان چیز خوبی نمیشنوم ولی من تسلیم نمیشدم.

وقتی رسیدیم بیتوجه به سیامک در ماشین رو باز کردم و دوییدم سمت بیمارستان با وارد شدن به سالنش رفتم سمت پذیرش و گفتم

_ سلام خانوم ببخشید بهم زنگ زدن که مادر پدرم رو اوردن اینجا؟؟

با کمی مکث سرش رو اورد بالا و صحبت کرد

_ اسمشون؟؟

سریع اسمشون رو گفتم که یه سرچی داخل کامپیوتر زد و حرف زد

_ هردوشون داخل اتاق عمل هستن.

با ترس و وحشت گفتم

_ چی اتاق عمل یعنی انقدر وضعشون خراب هست؟؟

سری تکون داد و حرف زد

_ بله متاسفانه باید بگم که وقتی اوردنشون هردو وضع بدی داشتن با کامیون برخورد کردن و........

وسط حرفش پریدم و.......

❤️

06 Mar, 20:04
786
Post image

آصف‌آریا_حال‌چشات

❤️ @romankadeh1

03 Mar, 17:04
1,477
Post image

#part8
#به‌قلم‌ملکه‌برف
#آرامش‌زندگیم

لرزون گفتم

_ دخترشم.

_ متاسفانه باید خبر بدم که پدر و مادرتون داخل جاده تصادف کردن و الان اوردنشون بیمارستان تهران.

با ترس صحبت کردم

_ چی دارید دروغ میگید من باور نمیکنم حتما یه شوخیه.

قلبم داشت از جاش کنده میشد نمیتونستم درست نفس بکشم. پرستار سعی کرد ارومم کنه گفت

_ عزیزم اروم باش لطفا بیا به بیمارستان......

باشه ی لرزونی گفتم که گوشی رو قطع کرد. انگار تازه فهمیدم چیشده که یهو بغضم شکست و اشکام سرازیر شد.
خدایا نه تروخدا هیچیزشون نشده باشه فقط یه تصادف ساده باشه.

با گریه و چشمای تار ماشین رو روشن کردم که تقه ای به شیشه ام خورد و چهره ی نگران سیاوش مواجه شدم شیشه رو کشیدم پایین که با لحن نگرانی حرف زد

_ آرامش چرا گریه میکنی دختر چیزی شده عزیزم.

با گریه گفتم

_ سیامک بدبخت شدم.

ترسیده حرف زد

_ چرا چیشده مگه.

فینی کردم و صحبت کردم

_ الان از بیمارستان با گوشی مامانم زنگ زدن.

با اخمهای درهم حرف زد

_ خب؟؟

درحالی که بلند بلند گریه میکردم صحبت کردم

_ گفت تصادف کردن باید برم بیمارستان.

با این حرف خشک شد سرجاش و بعد از چند لحظه گفت

_ حالشون چطوره؟؟

سری به طرفین به معنی ندونستن تکون دادم و گفتم

_ نمیدونم هیچی بهم نگفت فقط گفت بیا.

در رو باز کرد و حرف زد

_ پیاده شو باهم بریم نمیتونم بزارم تنها بری.

بیحال درحالی که سعی میکردم در رو ببندم......

❤️@romankadeh1

03 Mar, 17:03
1,312