نظریههای زیگموند فروید و اریک اریکسون هر دو بر توسعه شخصیت انسان تمرکز دارند، اما با تفاوتهایی در رویکردها و تأکیدات.
شباهتها:
1. نظریه مرحلهای: هر دو نظریه شامل مراحل مشخصی از توسعه هستند که هر کدام بر جنبههای خاصی از رشد فرد تأکید دارند.
2. اهمیت تجربیات اولیه: هر دو نظریه اهمیت زیادی به تأثیر تجربیات دوران کودکی بر شکلگیری شخصیت قائل هستند.
تفاوتها:
1. تعداد و محدوده مراحل:
- فروید: نظریه روانجنسی با ۵ مرحله (دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی، تناسلی) که بر توسعه تا اوایل بزرگسالی تمرکز دارد.
- اریکسون: نظریه روانی-اجتماعی با ۸ مرحله که تمام طول عمر، از تولد تا پیری را شامل میشود.
2. تمرکز بر نیروهای محرک:
- فروید بر نیروی جنسی (لیبیدو) و نحوه تأثیر آن بر رفتار و شخصیت تأکید دارد.
- اریکسون بر تعاملات اجتماعی و فرهنگی و بحرانهای روانی-اجتماعی در هر مرحله تمرکز میکند.
3. ماهیت بحرانها:
- فروید: تأکید بر تعارضات ناخودآگاه و نیازهای زیستی.
- اریکسون: هر مرحله شامل یک بحران روانی-اجتماعی است که نیاز به حل دارد تا فرد به توسعه سالم دست یابد.
4. نقش جامعه و فرهنگ:
- فروید: کمتر به عوامل اجتماعی و فرهنگی میپردازد.
- اریکسون: جامعه و فرهنگ نقش کلیدی در شکلگیری هویت و شخصیت فرد دارند.
5. نتیجه عدم حل بحرانها:
- فروید: ممکن است منجر به تثبیت در یک مرحله خاص شود که بر رفتار بزرگسالی تأثیر میگذارد.
- اریکسون: حل ناکامل بحرانها میتواند توسعه آینده را تحت تأثیر قرار دهد، اما فرصت برای حل آنها در مراحل بعدی وجود دارد.
6. دیدگاه درباره شخصیت:
- فروید: شخصیت عمدتاً در اوایل کودکی شکل میگیرد و تا بزرگسالی تغییرات کمی میکند.
- اریکسون: شخصیت در طول زندگی بهطور مداوم در حال توسعه و تغییر است.
نتیجهگیری:
در حالی که فروید بر نیروهای درونی و زیستی و تأثیر آنها بر توسعه شخصیت تأکید میکند، اریکسون بر عوامل اجتماعی و فرهنگی و نحوه تعامل فرد با محیط خود تمرکز دارد. نظریه اریکسون توسعه را فرآیندی مادامالعمر میداند، در حالی که فروید بیشتر بر سالهای اولیه زندگی تمرکز دارد.