PROXYiran | پروکسی ایران

پیشبینی پذیری رخداد خبر ناگوار برای شروع سقوط، خود نشانه‌ی معجزه‌ی حساب است (آیه ۲)

جنگ فردا جنگ ما نیست!
خواست ما سقوط است.
این بی نظام اصلاح نمی‌طلبد.
حق ما رفاه، آزادی، جوانان، کراوات، آینده است و نه مردن.

وقتی رخداد یک سقوط با خبر ناگواری گره خورده باشد، هر چه سقوط سریع‌تر، خبر باید هولناک‌تر باشد.
اگر سقوط را حتمی تصور کنیم و مدتش را هم کوتاه، نیاز به خبری هولناک است (آیه ۱۱)

من خشمم و نه انتقام و حتما منطق.

صد قدم جلوترم از چیزی که حتی بتونی تصور کنی، ادعا میکنم و میکنم.

من فرزند امیدم
شوق آرزو
بارقه‌ی جنگ
دلیل غزل
معنای زندگی
دقیقا خودِ بودن
من دقیقا در زندگی حضور دارم.

دنیای واقعی رو چنتا میترسی؟

من این جهان را با تو شریکم
تو عشق من نیستی
تو جانم نیستی
تو هیچمی
تو پیشمی
تو آدمی
و من هم.

مشتری تضاد زمین
قُمری راه شیری
پشت کوه مریخی کویر
در عمق سیهی
چاله‌‌ای وزینم
موازی با خطی خمین
به سر زمینم
قمرم!
معلق
در مرز تعلق
با فاصله می‌چرخم
در فاصله می‌نشینم

من جوونم و مستعد، این خاک مال منه‌.
ریز دونه‌هاشو می‌گیرم.

یه چی بگم بترسی؟
آزادی.

الان من استادِ تمامِ پزشکی‌ام! فوق تخصصم، جراح قلبم....

گازانبر چیست؟
وضعیت حال حاضر وی در سوراخ موش را گازانبری می‌نامند.

دستور پرتاب موشک از سوراخ موشک، دل شیر می‌خواهد که تو داری.

پول یه موشک رو میگیرم به بیابون هر جایی خواستین حمله میکنم، بصرفه تره، نتیجه هم یکسانه.

من جای رژیم صهیونیست از شما عذر میخوام، داشتن شوخی میکردن این یکی زورش بیشتر بود، اومد شوخی کنه اون یکی افتاد مرد.
این چیزا واسه بزرگتر از اینم پیش میاد!
ما که بزرگتریم باید عقب نشینی تاکتیکی کنیم بینشون.

به رهبری‌ یک گراز شیاد پوست کلفت ناقص، ما خوک می‌شویم.
به رهبری یک خوک، ما گراز می‌شویم.

طویله‌ی کَلّه‌ی تو.
کَلّه‌ها تو طویله‌ی کَلّه‌ی تو هدایت نمیپذیره، هدایت میشینه با خودش فکر میکنه... من گاو بشم؟
قلم بزنم، قلم پام تو آبگوشت‌شونه، مغزمو جدا میخورن، زبونمو جدا. بالاخره زبون گاو ترجمه میخواد، کی انجام میده؟
مشتی حسن!
بعد مش حسن فقط خودمو سراغ دارم که همه‌ی امیدش به گاو باشه. میترسم از روزی که گاوم زبون آدمیزادی باز کنه و من تا اون روز خودم گاو شده باشم یا دیوانه.
از گاو شدن بیشتر میترسم، حریف دیوانگی میشم.
اون خدا بیامرز هم گاو شدن به کشتن دادش نه دیوانگی.

تو دنیایی که پاول دروف رو تو فرانسه بازدداشت میکنن... باید به زندگی عادیمون ادامه بدیم چون فردا کلی کار داریم.

حس انتقام جمعی.
هر چی بلند پرواز‌تر، محسوس‌تر
هر چی فرصت طلب‌تر، بی‌رحم‌تر
هر چی حساس‌تر، بی‌حس‌تر.
حالا کدوم؟!
سوال هوشه و صرفا برای زنده کردن حس حیوانی و بهم ریختن نظم نوین طرح شده.
هوشیاری نسبت به انتخاب جایگاه در یک شرایط نامتعادل اما عدم هوشیاری نسبت به نامتعادل بودن شرایط!
هوشی سطحی برای زنده ماندن اما با چه هزینه و هدفی؟ عدم هوشیاری.
هر ۳ خطا
هر ۳ نامتعادل
هر ۳ در جستجوی بقا
هر ۳ وابسته به ۶ وجه تاس

درسته زمان شاه برقشون نمیرفت عرق نمیکردن ولی عرق میخوردن که افتضاحه، واقعا افتضاح بود!
تازه اون موقع ایران اصلا برقو هنوز کشف نکرده بود الان یه ۳ ۴ دهه هست که برق داریم... برقم داریم، خوبه، خداروشکر.... آره الان رفته خونه نیست.... رفته مدرسه، میاد یکی دو ساعت دیگه میاد....نه این در خلاف جهت شنا میکنه تابستونا میره.... آره.... نه دیگه بالاخره ما هم مقصریم، باید صرفه جویی کنیم... اصلا کلا تقصیر ماست، آره دیگه الان ما اگه کمتر مصرف کنیم اینا میتونن همینو بریزن تو باتری‌های کوچیک کوچیک ذخیره کنن.... آره دیگه برقو تو کارخونه تولید میکنن یه بخشیشو صادر میکنن به عراق یه بخشیش هم باتری میزنن تو انبار یجا که نم نگیره میذارن ۷ سال بمونه.
برقی که ۷ سال یه گوشه بمونه تازه جا میافته.... برق ۷ ساله دواس.
برق انرژی پاک نیست و تولید زیادش میتونه حتی نجس هم باشه... مثلا همین الکترون، الکترون از سگ نجس ‌تره.

برق میاد آب میره، سیل میاد... بعدش خواب میچسبه. همینجوری تیکه تیکه، تیکه‌ها رو میچسبوندم که باز برق رفت.
گرم بود عرق کردم تیکه‌ها خیس شد انقدر خیس شد که باز سیل اومد. تعدادمون زیاده دیگه! بایدم سیل بشه.
گفتن: ایناهاش!!
ما نگاه کردیم، گفتن: بالاتر
ما هنوز برقمون نیومد بود گرمم بود ولی بالاخره رسم مسلمونی حکم میکرد ما نگاه کردیم
گفتن: پایین‌تر!
نگاه کردیم.
گفتن آب اومد! تا اومدیم بگیم زش... گفتن یعنی بحران آب ندارین خودتون عرق کنید سیل درست کنید جلوش توربین بزنید برقم دارید.

من نفهمیدم عرقمون تا این لحظه چند درصده اما قانع شده بودم. اما یه ولی داره! ولی چون گرم بود دستم خورد دستش رفت تو پریز همون لحظه برق اومد، ایدز گرفت و مرد.

الان مصلحین دارن اصول انتقام رو به کمک اصلاحات از راه عقب نشینی اما ولی شاید به شرطی که مغضوب علیهم نشیم تمرین میکنن، چون اگه غیر تاکتیکی باشه خدا همه جا هست و آنی متوجه میشه عقب نشینی غیر تاکتیکی بود بعد بقیش چی بود؟ مشکل من از اینجا به بعدشه

اون قسمتی که زبون تکون تکون میخورد خدا زنگ زده بود دیکتاتور رو آیفون بود همه داشتن میشنیدن که خدا صدای زن میده یا مرد، بعدش چیشد این شیشه کشید ریشش درومد اون بالاها ریشه زد؟ یعنی مثلا میخوام بگم اگه بالاخره دیکتاتور بودن کم کاری نیست! بالاخره خره دیگه، خیلی زحمت میکشه.

الان اینا مهم نیست برای کسی... تلفن خدا رو هم شنود میکنن یا نه؟ سوالام تموم شد تا دو سه ساعت دیگه که برق بیاد.