来自 پری جو | رومان | عاشقانه (@paryjo_roman) 的最新 Telegram 贴文

پری جو | رومان | عاشقانه Telegram 帖子

پری جو | رومان | عاشقانه
گویند که آمدنت همچون خیال هست
آری
سرخوشم من به خیالی که تو در آنی♥️

#دست_نویس_تان_را_برایمان_بفرستید!
@Rahimi_af
5,453 订阅者
1,546 张照片
381 个视频
最后更新于 06.03.2025 13:06

پری جو | رومان | عاشقانه 在 Telegram 上分享的最新内容

پری جو | رومان | عاشقانه

06 Mar, 10:36

346

ته قصر هرات و دگه مارکتا هرات دقت کردن 
بعضی مردا دست خانوم خور میگیرن…

چون اگه دستیو یله کنن میره خرید میکنه😐😂

رمانتیک بنظر میرسه، ولی در حقیقت اقتصاد مقاومتیه🤦🏻‍♀😂


Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

06 Mar, 09:29

449

ملا نصرالدین وارد روستایی شد

و یکی از اهالی با منظور به او گفت:
ملا من تو را از طریق الاغت میشناسم
و ملا جواب داد: اشکالی ندارد
چون الاغ ها یکدیگر را خوب میشناسند

حکایت خیلی ها😂🤷‍♀

Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

06 Mar, 08:58

459

گاهی آرامشت؛
خیلی مهم‌تر‌ از ثابت کردن منظورته🦦!-

Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

06 Mar, 07:01

526

هیچ‌وقت برای فهمیده شدن، فریاد نزنید !
آنکه شما را بفهمد، صدای سکوت‌تان را بهتر می‌شنود.

Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

06 Mar, 06:18

553

چری وقتی برق میره راه برگشت به خونه گم می‌کنه ؟😭


Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

05 Mar, 19:13

773

خدا چه قشنگ میگه:
اگر عالم و آدم مخالفت باشن!
فقط کافیه من بخوام...
میرسونمت، مطمئن باش(:🫶


#بخدا

Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

05 Mar, 16:56

842

زندگی نیست که؛
یه خنجره که فرو کردن تو قلب آدم و هی میچرخونن...💔

Channel | @ParyJo_Roman
پری جو | رومان | عاشقانه

05 Mar, 16:09

836

رمان♥️
#بازی_های_روزگار💔
#ناشر_فریحه_رحیمی
قسمت:۱۸۳

.پس بلند کو سر ته و به چشم هایم ببین تا واضیح و حقیقت همه چیز ره برت بگویم که خانم تو اهل خیانت نیست....درست است که دوستت ندارم ولی برت خیانت هم نمیتانم....
بعد از تمام شدن گپ هایم الطاف سر خوده بلند کده به طرفم دید.....و دیدم که گریه داشت
پخش کننده رومان در کانال تلگرامی: "پری جو رومان عاشقانه"
ای دومین بار بود که از خاطر مه اشک میریخت به طرف چهره اش دیدم که شکسته شدن قلبش به چهره اش واضیح نمایان بود با دل پر از بغض و خیلی آهسته گفت
الطاف : آرزو فقط یک جواب برم بتی.....
از چی کم بودی که برم خیانت کدی....حق شوهر بودن مه درست ادا نکده بودم یا ده کدام کاری برت کوتاهی کده بودم.....؟؟؟؟
آرزو : الطاف ای گپ هاره با آرام ترین صدا و خیلی مظلومانه گفت که مه هم تحمل نتانسته با صدا گریه کده گفتم
آرزو : الطاف عذر میکنم قربانت شوم سر مه باور کو قسم میخورم مه برت خیانت نکدیم باور کو.....
— درست است که اول همرایت خوش نبودم ولی....
خیلی دلم پر بود چند دقه گریه کده بعد ادامه دادم
— الطاف....الطاف اگر میگی قران شریف ره آورده سرش دست میمانم ولی سر مه تهمت ناپاک بودن ره نزن......
بعد گفتن ای گپم الطاف چند دقه طرف چشم‌هایم دیده گفت...
پری جو | رومان | عاشقانه

05 Mar, 16:08

730

رمان♥️
#بازی_های_روزگار💔
#ناشر_فریحه_رحیمی
قسمت:۱۸۲


بعد از تکمیل کدن گپم روی مه با دست هایم پوشانده و گریه داشتم
شریف : الطاف آرزو اتو یک دختر نیست شاید نفر اشتباه کده یا کسی است که میشناسه شما ره و به قصد آزار دادن تان اتو یک کار ره میکنه.....باز بینی آرزو هم بریده که شوهر داشته باشه و بره همرای کسی دگه گپ بزنه یا مسج کنه....اگر شما به همدیگر اعتماد داشته باشین چرا اتو جنجال شوه....اگر شوه هم با اعتماد که به همدیگر میداشته باشین هیچ چیزی شماره از هم دور کده نمیتانه.....چرا مثل زن و شوهر شیشته گپ ره حل نمیکنین.....هر گپی به لت و کوب هم حل شده الطاف....از چی وقت ره که تو اتو اعصاب خراب شدی وقت خو‌ اتو نبودی چی شده تره،؟،
الطاف : چیزی نشده پدر جان مه همو آدم سابق استم سر آرزو اعتماد دارم  و همرایش خوب هم استم ولی خود آرزو همرای مه.......اففففف
پدر خودما بین خود حل میکنیم لطفاً کسی مداخله نکنه لطفاً خواهش میکنم
شریف : صحی است به یک شرطی میرم که دگه سر آرزو دست بلند نکنی.....گپ به خوبی هم گفته میشه....الطاف لطفاً کمی متوجه خود باش چون وقتی عصبانی میشی بسیار وحشتناک میشی و نمیفهمی که چی میکنی....عصبانی شده کاری نکو که پسان پشیمان شوی....هر چی است به آرامی بین تان حل کنین....برین بیرون اولادا
عایشه : الطاف بچیم اگر دیدم که باز صدای گریه آرزو آمد و باز زده بودیش دگه تا زنده استم همرایت گپ نمیزنم
آرزو : تمام شان پایین رفتن و مه از تنها ماندن همرای الطاف میترسیدم چون بی حد وحشتناک شده بود الطاف رفته سر کوچ شیشت و دست های خوده به سر خود گرفته بود تا چند دقه نی الطاف چیزی گفت نی مه بلاخره تاقتم تاق شده آهسته گفتم
— الطاف
ولی به جوابم هیچ چیز نگفت پیش رفته و پیش پایش زانو زدم....
حتی اگر دوباره سیلی میخوردم مهم نبود ولی باید بی گناهی مه برش ثابت میکدم چون باید بفهمه اگر همرایش خوش نیستم اهل خیانت هم نیستم مره نوزده سال مادرم خراب تربیه نکده که حالی مه نام فامیلم ره لکه دار کده و غیرت الطاف ره زیر سوال ببرم
— الطاف....لطفاً به گپ هایم باور کو قسم میخورم مه برت خیانت نکدیم....
دیدم که هیچ چیز نمیگه و سرش پایین بود دوباره گفتم
— الطاف لطفاً سر ته بلند کو رو در رو گپ میزنیم....مگر نمیگن که اگر کسی با زبان دروغ گفت ولی با زبان چشم هایش همه حقیقت فهمیده میشه...
پری جو | رومان | عاشقانه

05 Mar, 16:08

766

رمان♥️
#بازی_های_روزگار💔
#ناشر_فریحه_رحیمی
قسمت:۱۸۱


مره خیانت کار گفت ولی مه خو چیزی نکدیم؟؟؟ خدایا مگر خودت شاهد استی پس چرااا؟؟
دیدم که دروازه باز شد اول کاکا شریف از پشتش خاله عایشه ، افرا و حسام داخل شدن کاکا شریف طرف مه دید که به زمین شیشته گریه داشتم رو به طرف الطاف کده گفت
شریف : الطاف....بچیم چی گپ است تمام خانه ره صدایت گرفته؟؟
آرزو : کاکا شریف باز طرف مه دیده دوباره رو به طرف الطاف کده گفت
شریف : الطاف آرزو ره زدی؟
الطاف : پدر مه.....
شریف : الطاف یک جواب خواستم زیاد پُر نگو میگم آرزو ره زدی؟
الطاف : ........
آرزو : با ای رقم چپ بودن الطاف کاکا شریف سر الطاف غالمغال کده گفت
شریف : بد کدی بچه بی عقل....خانم ات است یا حیوان که سرش دست بلند میکنی....مگر همی است مردی تو....نی که مه کدام روز سر مادرت غالمغال کده زده بودم اش که تو حالی میخوایی از مه تقلید کنی.....مگر مه تره همی قسم تربیه کده بودم؟؟؟؟
اللطاف : پدر شما از گپ خبر نیستین م.....
چیزی نیست پدر گپ بین خودما است خودما حل میکنیم لطفاً اجازه بتین
عایشه : الطاف بچیم موبایل ره چرا میده کدی چی گپ شده چرا سر آرزو غالمغال داری؟
آرزو : اجازه ندادم که الطاف چیزی بگویه از جایم بلند شده و رفتم طرف کاکا شریف
— کاکا جان الطاف به کاری که نکدیم مره مقصر فکر میکنه چند روز پیش....
الطاف : آرزووو آرام باش میگم بین خود حل میکنیم چرا به گپ نیستی
آرزو : الطاف هیچ خوش نداشت هر گپ که بین ما بود به دیگرا بگویم هر رقم گپ میبود میگفت باید بین خودما باشه و خودما حل میکنیم ولی به گپش کوش نکده گفتم
— چرا از کاری که نکدیم بترسم و کسی خبر نشه وقتی که مقصر نباشم چرا نگویم
دیدم که الطاف با قهر طرفم آمد  ولی ای بار حسام پیش روی مره گرفته و الطاف ره نماند
حسام : هی هی الطاف ، لالا چی میکنی بیا ای طرف قهر که میشی به خود نمیفهمی او طرف برو لالا
کاکا شریف : الطااف دور باش دگه نبینم که سرش دست بلند کنی....چی گپ است بگو آرزو بچیم میشنوم
آرزو : کاکا جان.....چند روز پیش بر مه از یک شماره زنگ آمده بود نمیفهمم کی بود از همو وقت ره بر مه از هر شماره زنگ میزنه و نمیفهمم که نام مه و الطاف ره از کجا میفهمه مسج های میکد که الطاف سرش باور کده و فکر میکنه که مه برش خیانت میکنم ولی بخدا قسم کاکا جان مه نمیفهمم ای آدم کی است که اتو سک کار ره میکنه اما الطاف سر مه باور نداره
الطاف : آززوووو دهن مره باز نکو که پیش روی پدرم شان هر چی بگویم برررت آرام باش میگمممم
آرزو : مگم مه چی کدیم که اتو میکنی قسم میخورم مه از چیزی خبر ندارم چرا نمیفهمی.....چند بار قسم خورده برت بگویم