کانال اصلی روستای کهنه اوغاز @oghazekohne Channel on Telegram

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

@oghazekohne


💕💕💕💕
💕💕💕💕
دەست دێست دشۆ, دیسا ڤەدگەرە شکل دشۆ.
1399 /3 /1

👇 مهدی مهدوی
ارتباط 09151233691
Admin: @mahddaavii

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز (Kurdish)

به کانال اصلی روستای کهنه اوغاز خوش آمدید! این کانال یک جایگاه دلنشین برای اشتراک گذاری اخبار، تصاویر و ویدیوهای زیبا از زندگی روستایی در کهنه اوغاز است. اگر علاقه‌مند به فرهنگ و زندگی روستایی هستید، اینجا به جای مناسبی برای شما خواهد بود. در این کانال می‌توانید با زیبایی‌های طبیعت، سنت‌های محلی و افراد صمیمی این روستا آشنا شوید. هر روز با مطالب جدید و جذاب، شما را در دنیای دلنشین روستایی کهنه اوغاز مهمان می‌کنیم. اگر سوال یا ایده‌ای دارید، با مدیر کانال با نام کاربری @mahddaavii تماس بگیرید. همچنین می‌توانید با شماره تلفن 09151233691 با مدیر کانال ارتباط برقرار کنید. پس از به اشتراک گذاری این کانال با دوستان خود، به دنبالین بیشتر و تجربه‌ی جالب‌تری از زندگی روستایی در کهنه اوغاز خواهید داشت. بیایید با دستان هم دهیم، دیساهایمان را در این کانال به اشتراک بگذاریم.

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:03


شاهرخ  : تازه من به تو رحم کردم. اگر پدر بزرگم بود، همه‌ی شما را می‌گشت.
سید عماد : فعلا جای این سخن‌ها نیست. و به دستور شاه سلیمان ثانی باید کور شوی.
شاهرخ : آن دستور کجا است؟
سید محمود خواست نامه را به شاهرخ بدهد ولی سید عماد که به سخنان این دو گوش می‌داد از آن پیشگیری کرد. زیرا می‌پنداشت مبادا شاهرخ از شدت خشم، نامه را پاره کرده، به درون آتش بیندازید این بود که گفت : روزی که می‌خواستی مرا کور کنی مهلت دادی؟
شاهرخ گفت : گناه تو روشن بود و دستور دهنده هم من بودم، و نه کس دیگری. پس نیازی نبود که برای من نامه بنویسی. ولی در اینجا، کسی که دستور کور کردن مرا داده است حاضر نیست و من باید سخن خود را به آگاهی او برسانم.
سید عماد گفت : خیلی گستاخی می‌کنی.
سپس روی خود را به دژخیم و برادرانش کرد و گفت  : من نمی‌فهمم چرا معطلید. زود باشید. فرمان ظل‌الله را اجرا کنید.
شاید شرح این کینه جویی ددمنشانه چندان خوشایند نباشد. بهمین انگیزه از بازگویی دَم به دَم این رویداد دلخراش می‌گذرم و تنها می‌گویم که در آن شب شاهزاده‌ی هفده ساله و بیگناه و زیبا روی نادری و گفته می‌شود زیبا ترین شاهزاده جهان در آنزمان، از دو چشم نابینا شد.
ولی این جوان دلیر، در حالیکه از شدت سوزش درد چشم هایش بی‌تاب شده بود، گفت : از عاقبت این کار، بترسبد. زیرا مردم، خاموش نخواهند نشست و دودمان شما مفت خوران طماع را به باد خواهند داد. پس از انجام دستور کور شدن شاهرخ، در حالیکه شاهزاده جوان از سوزش دو چشم می‌نالید و جهان برای همیشه در برابر دیدگانش تاریک شده بود، پاها و دستهایش را باز کردند و دستش را گرفته و به اتاق بازداشتگاه بردند.
سید عماد به برادرانش گفت : فوراً نامه‌ای به پادشاه تازه بنویسید و اجرای حکم را به آگاهی او برسانید، بگویید که از سوی این مدعی دیگر خطری آن مقام والا را تهدید نمی‌کند.
نامه بامداد روز بعد به دست  «میر سید محمد» رسید. دستی به ریش خود مالید و همراه با لبخندی که نشانه‌ی خوشنودی او بود، نفسی کشید و گفت :  اکنون مطمئنم که پادشاهی ام پایدار خواهد ماند. زیرا تنها بازمانده نادر نیز نمی‌تواند مدعی تخت و تاج من باشد.
آنگاه دستور داد جارچیان این خبر را به گوش مردم برسانند تا هواداران شاهرخ ناامید شوند.
سپس دو فرمان دیگر صادر کرد، یکی فرمان برکناری محمد حسن خان قاجار ،از فرمانداری استرآباد، و دیگری فرمان برکناری  «امیر حسن» از فرمانداری تبس (طبس) و پیرامون آن (این دو تن از هواداران شاهرخ شاه بودند). میرسید محمد، ضمن این دو فرمان، دو تن از یاران یکدل خود را به جانشینی آن دو  برگزید. ولی درباره‌ی امیران تیره افشار و در خمسه تصمیمی نگرفت.

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:03


نادرشاه افشار قهرمانی که آرام نگرفت
قسمت  : 577
شاهرخ با خود اندیشید، من که تا امروز با پدر زنم بدرفتاری نکرده و یک کرور نادری ( که با جانبازی نادرشاه و هزاران سرباز وطن و رشادت و جانبازی آنانی که از دزدان و  قاتلین نادرشاه باز پس گرفتند)  نیز بلاعوض به او داده‌ام. تنها تیرگی ای که میان من و او پدید آمد، این بود که من درخواستش را درباره‌ی یکصدوبیست تن از دوستان مفت خورش انجام ندادم که البته حق با من بود. بر این پایه، گمان نمی‌کنم که در عوض محبت هایم، دستور ناخوشایندی از سوی او، درباره‌ی من داده شود. ولی این جوان خوش باور نمی‌دانست که شخصی که بر ستیغ فرمانروایی و توانایی می‌نشیند نمی‌تواند وجود مدعی را تحمل کند.
شامگاه روز سیزدهم ذیقعده ١١۶٣ قمری  دو سوار از مشهد به  «کلاتک» می‌رسند، و یکسر به جایگاه سید محمود می‌روند. یکی از این دو، با خود نامه‌ای داشت که از سوی  «سید محمد شاه» بعنوان  «سید عماد» نوشته شده، و روی بسته قید کرده بودند که یکی از دو برادرش نامه را برای او بخواند.
در حقیقت، این نامه پاسخ میر سید محمد، به درخواست سید عماد بود.
«سید محمود» با حضور  « سید عماد» نامه را که با جمله‌ی  «حکم اعلی شد» آغاز می‌شد گشود.
در زیر این سر نویس  «میر سید محمد شاه» با پیش نام  «شاه سلیمان ثانی» و با شیوه‌ی انشای پادشاهان دوران صفوی، خطاب به سید عماد نوشته بود که : چون شاهرخ به او، ستمی بزرگ و جبران ناشدنی روا داشته و جهان را بر دیدگانش تاریک کرده است. و چون برابر دستور شرع اسلام قصاص واجب است. لهذا اجازه داده می‌شود که دژخیمی که همراه با این نامه به  «کلاتک» اعزام شده است، و با نظارت سید محمود و سید جلال  میل سرخ شده به هر دو چشم شاهرخ بکشد و او را از هر دو چشم نابینا کند.
آنگاه بود که سید محمود و سید جلال دانستند که سوار دوم، دژخیمی است که دستور کور کردن شاهرخ را دارد.
سید محمود بی اندازه اندوهگین شد و زیر لب گفت : حیف از این جوان، و زیبایی خیره کننده‌ی او، که قربانی کینه جویی چند روحانی نمای بی تقوا ، می‌شود.
سید محمود پس از گفتن این جمله، سر برداشت و با آوای بلند به دو سواری که نامه را آورده بودند گفت : بسیار خوب. شما امشب را استراحت کنید، فردا فرمان را اجرا خواهیم کرد.
سید جلال نیز سخن برادر خود را پی گرفت  و گفت : بله، هم اکنون شب است و شاید شاهرخ خفته باشد. بهتر است روزی دیگر دستور را انجام دهید.
شاید سید محمود نقشه‌هایی در سر داشت و می‌خواست شبانه شاهرخ را فراری بدهد. شاید خود نیز می‌خواست با او بگریزد. ولی براستی کسی نمی‌دانست که او، چه در سر داشت.
سید عماد که از آغاز خواندن نامه حضور داشت فریاد زد : نه، نه. فی التاخیرآفات! باید فرمان پادشاه همین امشب اجرا شود. زیرا هر زمان ممکن است هواداران شاهرخ سر به شورش بردارند و او را آزاد کنند و فرمان قصاص حضرت ظل اللهی که گذشته از مقام شاهی مجتهد نیز هستند، انجام نگیرد.
سید محمود پاسخ داد : چنین چیزی ممکن نیست. به فرض اینکه حوادثی غیر مترقبه در مشهد رُخ دهد، درهای دژ بسته‌اند، و کسی نمی‌تواند به درون بیاید، اگر ما حس کنیم که چنین وضعی پیش آمده است، قبل از گشودن درهای دژ، به روی هواداران شاهرخ، دستور  «شاه سلیمان دوم» را اجرا می‌کنیم.
سرانجام به انگیزه‌ی پافشاری سید عماد، سید محمود و سید جلال تن به قضا دادند و تنی چند از مردانی که در کلاتک ( کلات کوچک) بودند به اتاق شاهرخ رفته او را که تازه به بستر خواب رفته بود بیدار کردند و دست و پایش را بستند و از اتاقی که در آن خوابیده بود، به اتاقی که سید عماد و سید جلال و سید محمود و دژخیم در آن بودند، آوردند.
شاهرخ هنگامی که به اتاق آمد، با دیدن منقل آتش و میله ی سرخ شده درون آن دانست که می‌خواهند به چشمانش میل بکشند و کورش کنند. این بود که از سید محمود و سید جلال پرسید :شما می‌خواهید مرا کور کنید؟
سید محمود گفت : من سوگند می‌خورم که هرگز دلم به چنین کاری رضایت نمی‌دهد. شاید برادرم سید جلال نیز...
در این هنگام سید عماد کور میان سخن سید محمود دوید و گفت : بله. ما می‌خواهیم تو را کور کنیم زیرا دستور صریح شرع، در قصاص است.
شاهرخ : اگر من تو را کور کردم، به این دلیل بود که علیه پادشاهی من قیام کرده بودی. ولی من به چه گناهی باید کور شوم؟ من که علیه تو و هیچکس دیگر، قیام نکرده‌ام.
سید عماد : من علیه پادشاهی تو، قیام نکردم. من فقط حرف برکناری تو را زدم و تو اگر عادل بودی، دست بالا می‌بایستی زبان مرا می‌بریدی، چرا چشمانم را کور کردی ؟

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:02


آنگاه نخستین فرمان دوران شاهی خود را صادر کرد. این فرمان، اعطای  «تیول» به یکصدو بیست نفری بود که شاهرخ شاه از دستینه نهادن بر پای برگه‌ی پیشنهادی به وی، خودداری کرده بود. پس از آن نامه‌ای به فرمانداران و استانداران ایران نوشت و پادشاهی خود را بگونه‌ی رسمی، به آگاهی آنان رسانید، و از ایشان خواست که بی چون و چرا به فرمان‌های وی گردن نهند.
یکی از این نامه‌ها نیز، برای «محمد حسن خان قاجار» فرماندار استرآباد و سرپرست تیره قاجار اشاقه باش فرستاده شد که منشأ رویدادهای سرنوشت ساز آینده شد.
دومین فرمانی که از سوی *میر سید محمد* صادر شد، به پیروی از نیای بزرگش «شاه تهماسب یکم صفوی بود، که قدغن کرد در سراسر ایران، هیچکس پروانه ندارد باده بفروشد. باده بنوشد. و یا شراب بیندازد. و هر کس از این فرمان سرپیچی کند، بی‌درنگ سر از پیکرش جدا خواهد شد!
در این فرمان به روشنی آمده بود که این دستور، شامل یهودیان و ترسایان (مسیحیان) و زرتشتیان نیز خواهد بود. و آنان هم پروانه درست کردن و باده فروختن و باده نوشیدن ندارند!
این دستور، برای یهودیان و ترسایان و زرتشتیان بسیار ناگوار بود. زیرا در گذشته اگر برخی از پادشاه صفوی، گهگاه باده نوشی را قدغن می‌کردند، به ترسایان و یهودیان و زرتشتیان پروانه‌ی اینکار داده می‌شد. و آن‌ها را از مسلمانان جدا می‌کردند. ولی چون «میر سید محمد» آخوند بود، براین پایه، کاسه گرم‌تر از آش شده، و به پندار خود، برای گرایش هر چه بیشتر شیعیان به سوی خویش، جدایی ای میان مسلمانان و جز مسلمانان نگذارده بود.
گفتنی است که در این فرمان، حتی موسیقی و نوازندگی را نیز حرام دانسته، برای نوازندگان ابزارهای موسیقی نیز مجازات‌هایی بر شمرده بود، که البته اعدام نبود.
وی همچنین دستور داده بود، زنانی که بیشتر صورتشان پیدا است دستگیر و مجازات شوند.
باری، فردای همان شبی که میر سید محمد و دیگر یارانش شاهرخ شاه را دستگیر کردند و به کلاتک بردند و بدست سید جلال و سید محمود سپردند، سید عماد به کلاتک رفت و به برادرانش گفت شنیده‌ام که  «میر سید محمد» به شما گفته است که شاهرخ را در اینجا نگه‌دارید، تا او تکلیفش را روشن کند ولی فراموش نکنید که اولاً شاهرخ مرا کور کرده است  و این من هستم که باید درباره‌اش تصمیم بگیرم ثانیاً میر سید محمد پدر زن شاهرخ است و چه بسا که دستور آزادی وی را بدهد، و حق من پایمال شود.
بنابراین، نباید این فرصت زرین را از دست بدهیم، چنین فرصت‌هایی در درازای زندگی آدمی، تنها یکبار پدید می‌آید. و اگر از آن سود نبریم، پشیمان خواهیم شد.

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:02


نادرشاه افشار قهرمانی که آرام نگرفت
قسمت  : 576
میر سید محمد (پدر همسر شاهرخ شاه و متولی آرامشگاه امام هشتم ) دو- سه تن از نزدیکان را با مبلغ در خور نگرشی زر و سیم، نزد دو - سه تن از افسران مورد اطمینان خود فرستاد، و آنها با پرداخت پول به چند تن از افسران بی تعهد، طماع ایشان را به خیانت راضی و با خود همراه کردند . و به افسران خائن سپردند که آماده باشند تا به محض صدور دستور، اقدام کنند. دو - سه روز پس از آن، شاهرخ شاه راهی روستای  «عنبران» شد و در آنجا ماندگار گردید تا دوران تابستان را بگذراند. با رفتن شاهرخ شاه، ميرسيد محمد و یارانش به جنب و جوش افتادند و یکبار دیگر برنامه کار را بررسی کردند و به افسران مزدور خود پیام فرستادند که روز اجرای برنامه نزدیک است.
در شب یازدهم ذیقعده سال ١١۶٣ هجری قمری ( ١١٢٨ خورشیدی و ١٧۴٩ ترسائی) سران توطئه با مردانی که به تفنگ و تپانچه و شمشیر و دشنه مسلح بودند، از مشهد راهی عنبران شدند و به کاخ شاهرخ شاه حمله کردند.
نگهبانان کاخ که در پی ایستادگی در برابر آن‌ها بر آمده بودند، در دم با شلیک گلوله کشته شدند و شاهرخ شاه را که با شنیدن آوای گلوله نگران شده بود، در آستانه‌ی تالار کاخ دستگیر می‌کنند و همراه با همسرش (دختر سید محمد) در همان شب به سوی کلاتک می‌برند و بدست سید جلال و سید محمد، دو برادر سید عماد، نابینا می‌سپارند برادران سید عماد، با اینکه به دستور شاهرخ، برادرشان را کور کرده بودند، وی را با احترام به درون اتاق تاریکی می‌برند و چند مرد جنگی را به نگهبانی وی می گمارند. و همسر وی با احترام بیشتری به اتاق دیگری که جایگاه زنان و دختران شان بود، راهنمایی می‌کنند.
توطئه گران بی‌درنگ به روستای  «جغرک» می‌روند تا  «میرسید محمد» را از پیروزی برنامه و مأموریت خود، آگاه کنند و با وی به رایزنی بنشینند که آیا شاهرخ را در همان  «کلاتک» نگهدارند، یا به جای دیگری ببرند.
میرسیدمحمد با شنیدن خبر پیروزی یاران خود و دستگیری شاهرخ، شادمان و سر از پای ناشناخته راهی کلاتک می‌شود و درحالی که ساعت سه پس از نیمه شب را نشان می‌داد، خود را به  «کلاتک» می‌رساند، و یک سر به اتاقی که زندان شاهرخ بود می‌رود و دستور می‌دهد قلم و کاغذ بیاورند تا شاهرخ نامه‌ی برکناری خویش و گزینش پدر همسر خود را به پادشاهی بنویسد. شاهرخ نگاهی سرزنش آمیز به پدر زنش می‌کند، و به ناچار نامه را می‌نویسد و دستینه می‌نهد و بدست میر سید محمد می‌دهد.
نایب التولیه امام هشتم که اینک دیگر خود را «شاه» می‌دانست، چون از وضع کلاتک و دیوارهای بلندی که آن را در بر گرفته بود، پی برد که آنجا جای مطمئنی است. فرمان داد شاهرخ در همان روستا زندانی باشد. تنها گفت که بر شمار نگهبانان وی، بیفزایند.
آنگاه در حالیکه سپیده بامدادی از کرانه‌ی خاور سر می‌کشید، با همراهانش خود را به مشهد رسانید، تا پادشاهی خود را بوسیله جارچیان به آگاهی مردم برساند.
بامداد روز دیگر جارچیان در شهر مشهد به راه می‌افتند و خبر برکناری شاهرخ شاه را به سود پدر همسرش از پادشاهی، به آگاهی مردم مات زده و گیج شده‌ی مشهد می‌رسانند.
میر سید محمد، ساعتی پیش از به راه افتادن جارچیان در شهر، چهار تن از سرداران برجسته‌ی ارتش را که می‌دانست به شاهرخ شاه وفا دارند  و چه بسا که پس از آگاهی از این دگرگونی سرکشی کنند، از خانه‌های‌شان بیرون کشید و به دربار آورد و هر چهار تن را بی آنکه پرس و جویی از ایشان بکند، کور کرد.
*نخستین فرمانروایی مذهبی در ایران*
روشن است که پخش خبر بر کناری داوطلبانه شاهرخ شاه و کور کردن چهار سردار برجسته و وفادار به او، با هم نمی‌خواند. و مردم وسپاهیان پی بردند که در پس پرده خبرهای دیگری بوده و شاهرخ شاه بر پایه خواست درونی خویش، از پادشاهی کناره نگرفته است.
ولی شدت عملی که میر سید محمد در همان ساعت نخستین فرمانروایی نشان داد، و چهار سردار بزرگ سپاه را کور کرد، دیگر سرداران سپاه را وادار به تسلیم و پیروی از شاه تازه کرد.
میر سید محمد که اکنون خود را  «سید محمد شاه صفوی!!» و یا  «شاه سلیمان ثانی نامیده بود ( چون نوه‌ی دختری شاه سلیمان یکم بود) نخستین کاری که کرد، لباس خود را تغییر داد و کلید خزانه گنجینه نادری را که به علیقلی خان و سپس به ابراهیم خان، و پس آنگاه به شاهرخ شاه رسیده بود، از گنج دار گرفت و به خزانه رفت  و از میان چندین تاج گوهر نشانی که در آن‌جا بود، یک تاج را که به اندازه‌ی سرش بود، برگزید و بر سر نهاد!

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:02


آدینه فرا رسید. روحانیان و یکی دو تن دیگر غیر روحانی نیز که هم پیمان آنها شده بودند به ترتیب، خود را به روستای  «جغرک» رسانیدند، و انجمنی پنهانی در آن‌جا برپا داشتند میر سید محمد گفت : اگر شاهرخ از مشهد به  «عنبران» برود، کار ما، بسیار آسان خواهد شد.
زیرا در آن هنگام بسیار آسان‌تر می‌توانیم به وی دست یابیم و او را دستگیر و زندانی کنیم.
سید عماد که هنوز زخم چشمهایش بهبود نیافته و با وجود کوری در این نشست حضور یافته بود، گفت : یک آبادی کوچک به نام  «کلاتک» در نزدیکی  «عنبران» از آن من است. و دو برادر جوان من بنام های  «سید محمود» و  «سید جلال» در آنجا بسر می‌برند. و این روستا ی کوچک که در حقیقت یک دژ محکم است، کاملا در اختیار آن‌ها است، و می‌توانید در برنامه‌ی کار خود، از آنجا هم سود ببرید.
میر سید محمد گفت : نقشه‌ی کلی ما. این است که پس از رفتن شاهرخ به  «عنبران» تنی چند از ما، فرماندهی گروهی از مردان مسلح را که پیرو من هستند، بعهده بگیرند و ده  «عنبران» و کاخ تابستانی شاهرخ حمله کنند و هر کس سر راه را گرفت، بی‌درنگ بکشند، و شاهرخ را دستگیر کنند و به  «کلاتک» که یک روستای در و دیواردار، و در حقیقت یک دژ کوچک است ببرند، و زندانی کنند، و در همان‌جا وادارش کنند که با دست خود، نامه‌ی برکناری خویش را از پادشاهی به انگیزه‌ی آنکه کم سن و سال است، و توانایی گردانیدن چرخ‌های سنگین اداره‌ی کشور را ندارد بنویسد، و در آن نامه به ویژه یادآوری کند که پدر همسرش  «میر سید محمد» را که گذشته از شایستگی لازم، نوه‌ی شاه سلیمان صفوی نیز هست، به جانشینی خود بگمارد  و همه‌ی ایرانیان باید وی را پادشاه قانونی خود بدانند.
میر سید محمد افزود : پس از اینکه این نامه را از شاهرخ گرفتیم، به سوی مشهد می‌روم و در کاخ شاهی می‌مانیم و جارچیان را به کوی و برزن شهر می‌فرستیم تا نامه‌ای را برای مردم بخوانند و پادشاهی مرا اعلام کنند.
همگی این نقشه و. پیشنهاد را پذیرفتند و سوگند یاد کردند که تا زمان اجرا و انجام برنامه به هیچکس در این زمینه، سخنی نگویند.

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 17:02


نادرشاه افشار قهرمانی که آرام نگرفت
قسمت: 575
متولی آرامشگاه پیشوای شیعیان، به هنگام فعالیت برای پادشاهی شاهرخ، تنها به این نکته اندیشیده بود که شاهرخ نوجوان است و می‌تواند او را زیر نفوذ خود بگیرد، ولی به دو نکته‌ی دیگر ننگریسته بود.
نخست اینکه وی، نوه‌ی پادشاه ایران بود و از روزی که توانست نیک و بد را از هم باز شناسد، با کارهای سیاسی سروکار داشت و می‌توانست از ریزه کاریهای سیاسی، بخوبی سر در بیاورد و بفهمد که پادشاهی و فرماندهی ، موهبتی است بزرگ، که نباید آن را با دیگران قسمت کند، مگر از روی ناچاری و آن هم برای زمانی کوتاه. بر این پایه به محض پدید آمدن زمینه‌ی دلخواه نیرو و قدرت از دست رفته را باز خواهد گرفت.
دومین نکته‌ای را که پدر زن شاهرخ شاه بدان ننگریسته بود، آن بود که شاهرخ خون نادر در رگهایش می‌چرخید. خون مردی که در استواری و فرماندهی بی مانند بود و اگر می‌دانست که حتی بخش کوچکی از سرشت و خوی نادر به شاهرخ به ارث رسیده است. باید حساب کار خود را می‌کرد. بویژه آنکه شاهرخ بسیاری از رفتارها و نمادهای سرشتی نادر را به ارث برده بود. تنها نرم‌تر و آرام‌تر از وی بود
اینکه می‌گوییم شاهرخ شاه نرم‌تر و آرام‌تر از نادر بود، بدان انگیزه است که اگر براستی کاملا خوی نادر را داشت، در همان شبی که میرسید محمد گستاخانه درباره‌ی دستینه نهادن به فهرست پیشنهادی وی با او سخن گفت، فرمان کشتنش را می‌داد. بویژه آنکه نیم شب همان شبی که  *میر سید محمد* و  *میر عماد* در یکی از حجره‌های آرامشگاه گرد هم آمده و در زمینه‌ی به پادشاهی رسیدن نایب التولیه‌ به کنکاش پرداخته بودند، خبر چین‌ها همه‌ی سخن‌های رد و بدل شده در آن نشست را به آگاهی شاهرخ شاه، رسانیدند، اگر بجای شاهرخ شاه نادر نشسته بود، در فردای همان  شب فرمان می‌داد که هم  *میر سید محمد* و هم  *سید عماد* و هم دیگر حاضران در آن نشست را بی درنگ گردن بزنند. ولی شاهرخ شاه به هر دلیل از نظر ما که نتیجه این سهل انگاری را می‌دانیم و تجربه نادرشاه را داریم که اگر همان شب برنامه برخورد با خائنین را به فردا موکول نمیکرد احتمالا هنوز زنده و پادشاه ایران بود، باید گفت متأسفانه شاهرخ شاه نیز مرتکب این اشتباه شد و اینکار و نکرد. تنها بامداد روز بعد حتی بجای آنکه دستور دستگیری توطئه‌گران را بدهد، تنها  «میر سید محمد» را فرا خواند و گفت : من می‌دانم که شب گذشته، تو و سید عماد و دیگران در مجلس جشنی که در آرامشگاه برپا بود، چه گفتید. و پس از آن هم میدانم که در نشست پنهانی هم چه سخن‌ها گفته شد. من از تو که پدر زنم هستی هرگز انتظار نداشتم که در پی توطئه برای برانداختن من باشی، و هر کس دیگری اگر جای من بود، هم تو، و هم سید عماد و هم یکی دو تن دیگر را بی درنگ می‌کشت، و دیگر حاضران در آن نشست را نیز به زندان می‌انداخت. ولی من از گناه تو و دیگران می‌گذرم. اما نمی‌توانم از گناه  «سید عماد» که به صراحت علیه من برخاسته است، چشم پوشی کنم، و او باید به کیفر خود برسد.
این را گفت و فرمان داد تا  *سید عماد* را حاضر کنند.
پس از حضور سید عماد  به دستور شاهرخ شاه  دژخیم فرا خوانده شد و چشمان سید عماد را میل داغ کشید. کور کردن سید عماد، همه‌ی روحانیان آرامشگاه آستان قدس را خشمگین کرد. و پی بردند که شاهرخ با همه‌ی جوانی الگوی کوچکی از نادر است. این بود که برآن شدند، نشست‌های خود را بسیار پنهانی دور از چشم جاسوسان شاهرخ شاه برپا دارند.
میرسید محمد، به یاران هم پیمان خود که به یاری گرفتن از احمد خان ابدالی مخالف بودند، گفت : فردا به روستای  «جغرک» ( که یک روستای خوش آب و هوا در نزدیک مشهد است ) می‌روم. و در آنجا می‌مانم، و شما به آنجا بیایید تا درباره‌ی شاهرخ شاه به رایزنی بنشینیم. او، به ویژه بر این نکته پای فشرد که تک‌تک، و بی آنکه توجه کسی جلب شود، به این روستا بروند، و در آنجا به یکدیگر بپیوندند.
بلند پایگان آستان رضوی، به دستور  «میر سید محمد» بگونه ی پراکنده به روستای جغرک می‌رفتند و می‌آمدند، و وی را از آنچه که در مشهد می‌گذشت آگاه می‌کردند.
سه - چهار روز پس از آن، به  «میر سید محمد» گفتند که به انگیزه‌ی گرمای هوا، شاهرخ شاه تصمیم گرفته است که از شهر بیرون برود، و در روستای  «عنبران» که از ییلاقهای خنک و خوش منظر مشهد است به استراحت بپردازد. تا تابستان بگذرد، و دوباره به مشهد باز گردد.  «میر سید محمد»  گفت  : آدینه آینده به  «جغرک» بیایید تا در زمینه‌ی برکناری شاهرخ شاه به رایزنی بنشینیم. زیرا گمان می‌کنم هنگام آن فرا رسیده باشد.

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 10:38


بیوگرافی کامل شیروان 👌👌


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:36


🎶 آهنگ #جدید فوق العاده زیبای «سخته»🔥💥

🎤 اصغرباکردار

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:36


موسیقی_کرمانجی


🎶 مامه مامه

🎤 مراد حسن زاده
🎤 محبوبه سعادتمند


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:36


🎼هه‌نگی دُرنه

🎤 ‌لاچین بردری

یکی از قدیمی ترین و اصیل ترین اجراهای آوازی آهنگ درنا

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:35


🌺🍃فوق العاده زیباست
لطفاً با گوش دل بشنوید.
🌺🍃شاعر ؛ مائده قادری

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:35


مقام (زاره مگری_کرمانجی)
(زری_جانه_لیلانه_کرمانجی)

🪕خواننده_ونوازنده_دوتار محمد_برمهانی
🎻حسن_کوهستانی


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:34


اهنگ شاد (مستانه_کرمانجی)
(ای دل بنالم_فارسی)

🪕خواننده_ونوازنده_دوتار محمد_برمهانی
🎻ویولن_حسن_کوهستانی


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:30


دورهمی
🎤 مظفرحمیدی و رضا جنتی


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:29


سیب و نار کرمانجی و مراسم عروسی کرمانجی
ولایت درونگر درگز

💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne

کانال اصلی روستای کهنه اوغاز

26 Oct, 07:28


🔹کورمانج یانێ ؛
بەرفێ دلێ سینگێ چیان

کورمانج یانێ؛
لورکێ لە پشتێ دیان

کورمانج یانێ؛
کانیێ زەلالێ ناڤ چیان

کورمانج یانێ؛
بارە بارێ بەرخ وو میان
ایرج محمدی


💥کانال اصلی کهنه اوغاز 💥

📺@oghazekohne