نُشخوارِ ذِهنی @nashkharzehn Channel on Telegram

نُشخوارِ ذِهنی

@nashkharzehn


بِتراود از دلمان هر آنچه نهان است..
تا فریاد زنیم غیب و عیان را..
.
.
.
.
از قلب تو به گوش من🍃
@Nashkharezehni_bot

نُشخوارِ ذِهنی (Persian)

نُشخوارِ ذِهنی یک کانال تلگرامی پر از انرژی مثبت و انگیزشی است که با نقل قطعات شعر و پیام‌های الهام بخش، سعی در روشن کردن و انگیزه‌بخشی به مخاطبان دارد. این کانال با نام کاربری @nashkharzehn یک فضایی آرام و مفید برای دنبال کنندگان خود فراهم کرده است. اگر به دنبال یک پند و انگیزه‌بخشی هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. در این کانال، تمامی شعرها و پیام‌هایی که به آنها برمی‌خورید، با احساس و انرژی مثبتی همراه است که می‌تواند روز شما را روشن تر کند. از قلب تو به گوش من خواندن این کانال اصلاح کننده و پاکساز روحیه شما خواهد بود. برای دسترسی به بیشترین انرژی مثبت، حتما با نام کاربری @nashkharzehn در تلگرام ارتباط برقرار کنید. این کانال دارای یک ربات نیز می‌باشد که به شما امکان می‌دهد از خدمات متنوع و تنوع یافته این کانال بهره‌مند شوید.

نُشخوارِ ذِهنی

27 Jan, 16:13


مرا اسرار از این گفت و گو بالاتر است،اما
به گوش خلق از این حرف بالاتر نمی‌گنجد

_یغمای نیشابوری

نُشخوارِ ذِهنی

27 Jan, 13:00


دقیقا وقتی منتظرش نیستی و درگیر زندگیتی، همون چیزی که یه زمانی منتظرش بودی اتفاق میفته، اون آدمی که دلتنگش بودی تکست میده، با این تفاوت که دیگه ذوقی براش نداری..

نُشخوارِ ذِهنی

27 Jan, 07:27


گرچه رنج به جان می‌رسد
امید دواست

نُشخوارِ ذِهنی

26 Jan, 12:18


من اجازه میدم آدما جوری منو ناامید کنن که دیگه موقع حذف کردنشون، هیچ شک و تردیدی به دلم راه ندم.

نُشخوارِ ذِهنی

25 Jan, 21:00


حتی وقتی ادامه دادنت به ضررم بود، ادامه دادمت..🙃

نُشخوارِ ذِهنی

25 Jan, 14:01


یکم ابی گوش بدیم💚

نُشخوارِ ذِهنی

25 Jan, 13:23


اگه کسی نبود حرف‌هات رو بشنوه، با بامزه‌بازیات ذوق کنه، برای عکس‌هات نظر بده، برات آهنگ بفرسته و با حوصله به تموم جرئیات روزت گوش بده، منو یادت بیار..

نُشخوارِ ذِهنی

25 Jan, 13:13


قطع رابطه با بعضی آدم‌ها به تنهایی کافی نیست و آرومم نمیکنه، من نیاز دارم از اول ندونم وجود داشتن، انگار که هیچوقت ندیدم و نشناختم و ارتباطی باهاشون نداشتم.

نُشخوارِ ذِهنی

24 Jan, 23:17


کی گفته اونی که بخواد خودش تکست میده؟
نمونش من،میخوام ولی تکست نمیدم 😁

نُشخوارِ ذِهنی

24 Jan, 23:01


می‌پرسی چقدر دوستت داشتم؟
من روزهایی برای تو گریه کردم که می‌توانستم کنار کسی دیگر بخندم.

نُشخوارِ ذِهنی

24 Jan, 11:55


یوقتایی میرم تو فکر وقتی همسنامو میبینم!
سطح فکر و دغدغه هاشونو که چقدر از نظر
من بچگونه و مسخره به حساب میاد
نمیدونم شاید من متعلق به این نسل نیستم.

نُشخوارِ ذِهنی

23 Jan, 21:15


فقدان تو، فقدانِ همه‌چیز است💔

نُشخوارِ ذِهنی

23 Jan, 10:42


با اینکه برای من نیستا
ولی ولی تار موهاش که سهله
فکرشم به کسی نمیدم .

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 20:23


چشمات با بقیه آدم‌ها ‌ها فرق داشت، وگرنه من آدمی نبودم که وابسته کسی بشم..🙃

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 20:07


«و کاش اینجا بودی، همین کنارِ خودم،
و یادم می‌رفت که خسته‌ام، خرابم، ویرانم…»

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 15:59


عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام.

_محمود دولت آبادی

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 12:19


1101100110000101110110001011011111011001100001111101100010110001

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 11:58


کاشکی...

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 09:14


اینستاگرام را باز می‌کنی فقط ازش مزخرف میرزه بیرون عصر ابتذالی که هیچ ربطی به آن نداریی به معنای واقعی دردناکه.

نُشخوارِ ذِهنی

22 Jan, 08:40


‏ای بابا؛ معلومه که دلت تنگ میشه!
من مهربون‌ترین و دلسوزترین آدمی
بودم که میتونستی تو زندگیت داشته
باشی و از دستش دادی...

نُشخوارِ ذِهنی

21 Jan, 19:20


🤍🙂
https://t.me/giti4

نُشخوارِ ذِهنی

21 Jan, 15:26


قرار بود
توام رفتی ....

نُشخوارِ ذِهنی

21 Jan, 12:04


فکر می‌کنم این مهمه که درک کنی می‌تونی دلتنگ كسى باشی، ولی نخوای برگرده.
-پائورو کوئیلو.

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 21:59


چسب زخم‌ها بعد از خوب شدن زخم دور انداخته میشن.. :))))

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 18:49


سلام میشه یه چیزی بگی حالم خوب شه؟؟

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 13:42


‏هیچ وقت از کسی نپرس
چرا زودتر جدا نشده ! چون...
"امید به تغییر"
خیلی از آدم ها رو تو موقعیتی نگه میداره که
خیلی وقت پیش باید ترک میکردن.

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 11:30


عذاب وجدان درس نخوندن از خود درس خوندن بیشتر اذیتم میکنه، چون من یک انسان بی‌مسئولیته مسئولیت‌ پذیرم..😂🥹

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 11:14


ما به اندازه حرف‌هایی که بهم نمی‌زنیم از هم دور می‌شیم.

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 11:02


مسخرس
بعضی آدما رو چند روز،
چند ماه،
چند سال حتی نمیبینی و باهاشون صحبت نمیکنی
ولی لعنتیا هر روز هستن!
هر روز تو زندگیتن بدون اینکه باشن !
|بی‌تا|

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 10:10


یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که توی زندگی یاد گرفتم این بوده که همه چیز دوره‌ای داره، هیچ چیزی، هیچ آدمی، هیچ شرایطی تا همیشه اونطوری که هست نمیمونه یا تموم میشه یا شکلش عوض میشه..

نُشخوارِ ذِهنی

03 Jan, 09:13


+باگِ دنیا؟
-گاهی به‌خاطر گندهای نفر قبلی، عشق نفر بعدی نادیده گرفته می‌شه.

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 21:29


تموم دیگه تموم
کدوم عشق کدوم؟ :)
00:58

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 20:51


نامه‌ای به تو، که رهایم کردی

می‌دانی، از همان روز اول، بزرگ‌ترین ترسم رها شدن بود. اینکه روزی برسد و من در این جهان شلوغ، بدون دست‌های تو، بدون صدایت، بدون نگاهت بمانم. ترسی که در هر لحظه با من بود، مثل سایه‌ای که هیچ‌وقت از من جدا نشد.
اما تو رها کردی.
و حالا من مانده‌ام و خلأی که هیچ‌چیز نمی‌تواند پرش کند. نمی‌دانم چکار کنم با این همه جای خالی، با این سؤال‌های بی‌پاسخ که هر روز بیشتر خفه‌ام می‌کنند: چرا رفتی؟ مگر نمی‌دانستی چقدر به بودنت احتیاج دارم؟
زندگی بدون تو مثل تکه‌ای از وجودم را گم کرده‌ام. هر گوشه این دنیا، هر خیابانی که پا می‌گذارم، هر صدایی که می‌شنوم، چیزی هست که مرا به یاد تو می‌اندازد. و من فقط می‌توانم چشم‌هایم را ببندم و آرزو کنم که این‌همه فکر و احساس خاموش شوند.
نمی‌دانم چکار کنم. شاید راهی برای کنار آمدن با این زخم‌ها باشد. شاید هم نه. فقط می‌دانم که تو بخشی از من بودی، بخشی که حالا نیست. و من باید یاد بگیرم که چطور با این نبودنت، دوباره نفس بکشم.
همیشه یک گوشه از قلبم برای تو خواهد بود.
همیشه.
تا همیشه،
کسی که هنوز دوستت دارد.

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 19:40


کم‌حرف شده‌ام، دوست ندارم توضیحی به کسی بدهم، و هیچ توضیحی از کسی نمی‌خواهم؛ میشل مونتنی می‌گفت «غم‌های کوچک پُرحرفند، غم‌های بزرگ لال»؛ می‌ترسم که لال شده باشم!

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 19:18


قفلی امشبمو با شما شریک نشم؟

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 18:12


به قول فروغ فرخزاد:

آه! می‌خواهم که بشکافم ز هم
شادیَم یک دم بیالاید به غم..!

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 16:24


شب آرزوها براتون آرزو میکنم، تنی سالم، فکری آزاد، بالی برای پرواز، روزهای پر برکت، شبهای آرام
بوسه ای برای گونه، خنده ای برای لب، اشکی برای ذوق، دلی خالی از غم و غصه

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 15:11


بعضی چیزها هم تو زندگی به دست آوردنی نیست، بیخیال شدنیه..

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 12:52


خانواده ساختار عجیبیه
هم میخوای ازشون فرار کنی، هم دوست داری  پیششون باشی
هم بیشتر از همه هواتو دارن، هم بیشتر از همه اذیتت میکنن
هم آرامش هم استرس
ابتدا و انتهای خیلی چیزها رو میشه باهاشون تجربه کرد
ولی در آخر بعد از خودت، خانواده بیشترین طرفدارتن. دوستت داره ولی بلد نیست

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 11:44


قدر اونیکه میگه:
عیب نداره باهم درستش میکنیم رو بدون!
هیچکس تو این دنیا دنبال درست کردن نیست،
همه دنبال چیزهای حاضر و آماده‌ان
و حوصله درست کردن رو ندارن♥️

نُشخوارِ ذِهنی

02 Jan, 08:31


آدم وقتی یکیو دوست داره
صبح خوشحال از خواب پا می‌شه...

نُشخوارِ ذِهنی

01 Jan, 19:03


کی فکرش رو میکرد تو این سن اینقدر غمگین و بلاتکلیف باشیم..

نُشخوارِ ذِهنی

01 Jan, 17:28


ذوق کردیم کنسل شد
ذوق نکردیم کنسل شد
به یکی گفتیم کنسل شد
به هیچکی نگفتیم کنسل شد
برنامه ریزی کردیم کنسل شد
برنامه ریزی نکردیم کنسل شد
دیگه دارم نمیتونم:))

نُشخوارِ ذِهنی

01 Jan, 12:12


حرومم کردی؛ تموم مهربونیمو، احساساتمو، صبر و حوصلمو، اعتمادمو، انگیزمو.

نُشخوارِ ذِهنی

31 Dec, 22:34


ما غصه‌هايمان را شمرديم و به خواب رفتيم؛
بايد هم کابوس می‌ديديم..!

نُشخوارِ ذِهنی

31 Dec, 21:00


کاش به اینجا نمی‌رسیدم ک هر کلمه ی این آهنگو با تموم وجودم درک کنم..💔

نُشخوارِ ذِهنی

31 Dec, 20:43


شبت بخیر..

نُشخوارِ ذِهنی

31 Dec, 09:28


برمیگرده عزیزم؛ درست همونجایی که تو انقدر درگیر خودتی که اونو یادت رفته!

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 23:56


ولی من به اندازه اتفاقات بد زندگیم، آدم بدی نبودم..

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 23:30


یه مدل لاس هست، لاس «پوچ»
طرف باهات‌حرف میزنه ، از روزمرگیاش میگه ولی چیزیو گردن نمیگیره
فقط برای اینه که اون بعد نیاز به توجهش ارضا بشه
این مدل آدم هیچیو گردن نمیگیره و شمارو گس لایت میکنه، اینجوریه که حتی اگه بهش بگی پس چرا لاس میزنیم
میگه ما لاس نزدیم این برداشت توعه

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 21:23


تو نمی‌دونی چقدر دلم برایِ صدا زدن اسمت تنگ شده.. :)

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 19:39


بین خودمان باشد « اما بسیار خسته ایم...»
خسته از منشور نگفته هایی که در جانمان دفن شدند،
آرزوهایی که افسانه شدند
خسته از شادی هایی که پروانه شدند و نماندند، اما رنج هایی که در استخوان، لانه کردند.
خسته از جهاني که بسیار کم ما را در آغوش کشید اما بسیار ما را آزرد ! خسته از رنج‌های ریز و درشتی که به جان مان افتاد اما پناهي نبود که رها شویم از بیقراری و ما دوام آوردگان، همچنان دوام آوردیم
هنوز و هنوز و هنوز...

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 18:48


‏دلم برات خیلی تنگ شده ولی بودن با تو،‌ غمگینم میکنه..

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 13:09


‏این حس‌ششم قوی هم بامزه‌ست، نیومده میدونی داره میاد، نرفته میدونی داره میره، کلا اتفاق غیرمنتظره‌ای در کار نیست.

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 11:23


شاید بتونی با نبودنش کنار بیای ولی هیچوقت با این موضوع که «چقد اوایل دوسم داشت و مهم بودم و بهم توجه میکرد» هیچوقت نمیشه کنار اومد.

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 09:07


‏دلتنگ یکی شدن ربطی به آخرین زمانی که همو دیدین نداره ، هروقت کاریو انجام دادی و آرزو کردی کاش اون آدم باهات بود و همراهت بود؛ یعنی دلتنگشی.

نُشخوارِ ذِهنی

30 Dec, 06:38


:)

نُشخوارِ ذِهنی

29 Dec, 22:42


‏تو سیاره‌ات چن تا گل رز روییده که منو پژمرده رها کردی؟

نُشخوارِ ذِهنی

29 Dec, 22:20


آدم‌ها همینن، میان، حرف میزنن، برات وقت میذارن، باهات خوش رفتارن، قول میدن، خاطره میسازن، وعده میدن، دلگرمت میکنن و تهش کسی میشن که تو هیچوقت نمیشناختی، یادشون میاد وقت ندارن، افسرده‌ان، خسته‌ان، زیر قولاشون میزنن، گند میزنن به هر خاطره‌ای که بوده، دلسردت میکنن و حالت رو بهم میزنن..
تهش خودت میمونی و یه ذهن خسته..

نُشخوارِ ذِهنی

29 Dec, 19:40


سلام بر کسانی که شب های فراوان،تکیه گاه افراد بسیاری بودند،اما در شب های تنهاییِ خود، هیچ تکیه گاهی جز تنهایی نداشتند..

نُشخوارِ ذِهنی

25 Dec, 21:31


نه‌ می‌شه رفت، نه می‌شه موند، نه می‌شه تحمل کرد.. :)

نُشخوارِ ذِهنی

25 Dec, 12:27


نُشخوارِ ذِهنی pinned «بعضی حسرت‌ها شبیه سکوت‌اند؛ پر از حرف‌هایی که هیچ‌وقت جرات نکردم به زبون بیارم. لحظه‌هایی بودن که باید می‌گفتم چقدر دوستت دارم، چقدر دلم می‌خواست کنارم بمونی، اما لب‌هام بسته موندن. سکوت کردم، انگار که اون سکوت قراره چیزی رو حفظ کنه یا شاید هم از چیزی محافظت…»

نُشخوارِ ذِهنی

25 Dec, 12:27


بعضی حسرت‌ها شبیه سکوت‌اند؛ پر از حرف‌هایی که هیچ‌وقت جرات نکردم به زبون بیارم. لحظه‌هایی بودن که باید می‌گفتم چقدر دوستت دارم، چقدر دلم می‌خواست کنارم بمونی، اما لب‌هام بسته موندن. سکوت کردم، انگار که اون سکوت قراره چیزی رو حفظ کنه یا شاید هم از چیزی محافظت کنه، ولی هیچ‌وقت نفهمیدم چی رو دارم از دست می‌دم.
حالا اون لحظه‌ها تو ذهنم مثل یه فیلم تکرار می‌شن، هر بار با یه پایان تلخ‌تر. صداهایی که تو گلوم گیر کردن، حرفایی که باید می‌زدم، اما نزدم. همه‌شون الان سنگینی‌شون رو روی قلبم گذاشتن.
می‌خواستم بهت بگم که چقدر برای من عزیزی، چقدر دلم می‌خواست دست‌هاتو بگیرم و دنیا رو فراموش کنم، اما گفتم «باشه»، گفتم «مهم نیست»، و گذاشتم بری.
حالا تو نیستی، و من موندم با این سکوت لعنتی که دیگه نمی‌دونم به کی باید بگم. حرف‌هام به هیچ‌جا نمی‌رسن، و تنها چیزی که توی قلبم مونده، یه حسرتیه که دیگه هیچ‌وقت از بین نمی‌ره.

نُشخوارِ ذِهنی

25 Dec, 07:45


یاد بگیرید همون موقع که لازمه باشید، یه دقیقه بعد، یه ساعت بعد، یه روز بعد، یه ثانیه بعد، دیگه اون لحظه نیست، دست‌ها سرد میشن، احساسات ته‌نشین میشن، طوفان‌ها آروم میشن، آتیش‌ها خاموش میشن، آخرش فقط این به یاد میمونه که موقع کنارم بودی یا نه..

نُشخوارِ ذِهنی

24 Dec, 21:07


ما پیرترین جوون های دنیاییم :)

نُشخوارِ ذِهنی

24 Dec, 18:27


عمر دوباره‌ی منه دیدن و بوییدن تو :)

نُشخوارِ ذِهنی

24 Dec, 17:51


دلم میخواهد از امید بنویسم...
از زندگی...
از هر چیزی که آدم را سرپا نگه میدارد...
از هر آنچه سرازیر میشود در روح آدمی و رسوخ میکنند بر لبانت و آنها را میکشند تا بناگوش...
دلم میخواهد بنویسم از رویاهای شبانه و رغبت برخواستن از خواب شیرین...
از دلیل دیوار شدنت در مقابل حرفهای دیگران...
از توان زانوان آدمی...
از پیرزنی که گاه و بی گاه، در دلت رخت میشوید و تا میتواند چنگ میزند بند بند دلت را...
ساده اش کنم؛
دلم میخواهد بنویسم از عشق...
که دلیل تک تک این احوالات است...

نُشخوارِ ذِهنی

24 Dec, 17:37


به یاد می‌آورم فردای روزی را که انگار هزار سالی گذشت، وقتی از خانه بیرون آمدم،شکل همه چیز تغییر کرده بود.
حتی درخت پیر کوچه و قهوه تلخِ خیابان ایتالیا.پیراشکیه خسروی دیگر شیرین و گرم نبود و ساندویچ های موسیویِ خیابان دوازده‌فروردین،تلخ و بیات شده بود...
عمو داوودِ نوفل لوشاتو یک شَبهِ مُرده بود و رومیزی های کافه نادری،دیگر آلبالوی اول فصل را به یاد نمی‌آوردند. رنگشان پریده بود؛ شبیه به عروسکی که سالها گوشه‌ی حیاط زیر آفتاب،به انتظار مانده باشد.
فردای روز رفتن، میانِ تمام این حس ها،گم شده بودم و راه خانه ناپدید شده بود...

نُشخوارِ ذِهنی

23 Dec, 20:07


سخت‌ترین شب‌هات رو که تنها بگذرونی دیگه از هیچ تنها بودنی نمیترسی..

نُشخوارِ ذِهنی

23 Dec, 13:55


نمی‌دونم؛ ولی کاش می‌تونستم هیچ‌وقت به واقعیت یه‌سری چیزها پی نبرم. کاش می‌تونستم روی واقعی یه‌سری آدم‌ها رو نمی‌شناختم. کاش می‌تونستم یه‌سری چیزها رو به دست فراموشی بسپارم. این‌که یه‌سری چیزها رو می‌دونم، ولی بابت‌شون کاری از دستم برنمی‌آد، عذابم می‌ده.

نُشخوارِ ذِهنی

22 Dec, 23:04


غم انگیز ترین قسمت رابطه اونجاست که حسین صفا میگه:
تصورم از تو دودِ هوا شد و رفت...

نُشخوارِ ذِهنی

22 Dec, 22:32


انگار شب ها واسه خوابیدن نیست
واسه دلتنگ شدنه :)

نُشخوارِ ذِهنی

22 Dec, 17:24


اگر درباره ی مادرم ازم بپرسن میگم‌:
او قوتِ قلبِ من در تمامِ نَبرد های زندگیست..
بمونی برام عزیز ترینم..

نُشخوارِ ذِهنی

21 Dec, 20:31


00:00🫀

سلام بر آنهایی که شب ها از تنهایی
در آغوش غم به خواب می‌روند..

نُشخوارِ ذِهنی

21 Dec, 18:35


میبینمت؛ و هر روز شکسته و شکسته تر میشوی، میل به تنهایی در وجودت بیشتر و بیشتر میشود،
نگاه غمگینت، نمایان درد درونی توست،آدم های زیادی دوستت دارند، اما با این حال، احساس تنهایی درون تو رخنه میکند،زخم هایی بر تن داری که جز من کسی آن را نمیبیند؛ سعی در پنهان کردن اشک هایی داشتی، که هر کسی متوجه وجود آن نمیشد، اما من دیدمشان؛
من،
فهمیدمت.

نُشخوارِ ذِهنی

21 Dec, 17:46


ولی من حتی دلم نیومد بهت بگم “به همان درد بمیری که مرا زخم کردی”.

نُشخوارِ ذِهنی

20 Dec, 22:34


شب شده
باید ____تورا
از خاطراتم در ڪنم.
شب‌ بخیر اے حسرت شبهای
بی‌پایان من

- شب بخیر
‌‌

نُشخوارِ ذِهنی

20 Dec, 21:21


ای کاش که این نخل کهن را ثمری بود
این ناله و فریاد و فغان را اثری بود

ما چلّه نشین غم آزادی خویشیم
ای کاش، که یلدایِ وطن را سحری بود

نُشخوارِ ذِهنی

26 Nov, 10:03


زنی مثل شما که به تنهایی می‌تونه هر کاری انجام بده، واقعاً لیاقتش مردی نیست که هیچ تلاشی نمی‌کنه.

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 19:34


به همین سادگی غریبه شدیم...

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 17:17


https://t.me/giti4

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 17:12


اصلیه همونیه ک اصلا نیست...

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 16:41


از دید بقیه رو پاهام وایستادم.
حالم خوبه و واقعا قوی ام .

اما حقیقت اینه که خسته ام
تیکه تیکه شدم،میخام فرار کنم،
میخوام برم گم و گور شم :))

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 15:30


سلام بر کسانی که دلگرمی دیگرانند،
با این که خود غرق در غم هستند...

نُشخوارِ ذِهنی

25 Nov, 12:17


تو بلدی که چطور اندوهت را پنهان کنی، برای همین است که هیچ‌کس حتی احتمال غمگین بودنت را هم نمی‌دهد.

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 23:30


خوابم نمیاد🫠

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 18:03


هنگامی که مرگ،
این آشتی دهنده‌ی بزرگ از راه می‌رسد، ما از مهربانی هایمان پشیمان نمی‌شویم،
بلکه از سخت‌گیری هایمان پشیمان خواهیم شد!

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 17:30


‏این روزا خیلی آدم “دیگه فرقی نمی‌کنه”‌ای شدم.

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 08:00


خداکند که نفهمی غمت چه با من کرد!
که مرگ من نمی‌ارزد به غصه خوردن تو...

🎈🚶..

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 06:19


سلام بر آنها که برگزیدیمشان تا کنارشان با دنیا بجنگیم؛ اما عاقبت، هم با دنیا جنگیدیم، هم با آنها.

نُشخوارِ ذِهنی

24 Nov, 06:19


من دلم برات تنگ نشده، من تورو گم کردم!
تو روزهام، تو شبام، لا به لای فکرای هر روزم، وسطِ شب، وسط ناراحتیام، بین خوشحالیام، تو لحظه لحظه ی زندگیم من تورو گم کردم...
#گیتی_نوشت

نُشخوارِ ذِهنی

23 Nov, 12:00


انگاری یه قسمتی از درونم قرار نیست هیچ وقت خوب‌شه..

نُشخوارِ ذِهنی

22 Nov, 17:34


بنده بسیار آدم «یک قدم برام برداشته؟ پس بذار ده قدم براش بردارم»ای هستم..

نُشخوارِ ذِهنی

22 Nov, 09:01


‏نیازمند یک نفر هستم که وقتی خودم بیخیال خودم میشم، اون بیخیالم نشه..

نُشخوارِ ذِهنی

21 Nov, 20:23


این حس ششم لعنتی هیجان زندگیمو کم کرده؛ همه چی برام زودتر اسپویل می شه

نُشخوارِ ذِهنی

21 Nov, 18:33


بارون که بباره،دلتنگ می‌شی.به خیابون میری و قدم میزنی.
بارون که بباره،کنج کافه‌ای آشنا میشینی و انگشتاتو دور فنجون قهوه‌ات که سرد شده حلقه‌ میکنی...
بارون که بباره،هر کجای دنیا هم که باشی،بخوای یا نه؛ یاد چیزی میوفتی؛
یاد روزی،دستی،نگاهی،کسی...

و کاش بارون بباره.

نُشخوارِ ذِهنی

21 Nov, 08:19


شاید اگر شمس تبریزی را بشناسیم زندگی زیباتر شود...

نُشخوارِ ذِهنی

21 Nov, 08:19


#کتاب_صوتی #شمس_خاموش
اثر #سینان_یامور
راوی استاد #بهروز_رضوی

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 19:08


درک کردنو فقط اونایی بلدن که “هیچوقت”درک نشدن.

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 18:44


چقدر دیگر باید دلتنگ بمانم تا فراموش کنم؟

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 17:57


باید خندید و گریه کرد،عشق ورزید،کار کرد،لذت برد و رنج کشید.
با نوسانی بسیار در تمام طول حیات.
به گمانم انسان یعنی همین.

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 15:24


یادتونه می‌گفتیم "فروردین چرا تموم نمی‌شه؟!"
خواستم بگم ۴ ماه دیگه دوباره فروردینه

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 15:05


بدنم به خواب نیاز داره
فکرم درگیر پوله
روحم به خدا احتیاج داره...

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 14:37


آبان هم تموم شد؛دریغ از لذت از پاییز...

نُشخوارِ ذِهنی

20 Nov, 10:38


تايپ و اينا رو بيخيال
اخرشم اوني دلتو ميبره كه فكرشم نميكردي.

نُشخوارِ ذِهنی

19 Nov, 21:40


نیمی از من خسته‌ست، شبیه یک زنِ صدساله.
نیم دیگرم شبیه یک دختر بچه‌ی دیوانه.
بین این دوتا به سختی زندگی می‌کنم
به یکی میگم هیس
به اون یکی میگم وایسا !
نه زنِ خسته ساکت میشه
نه دختر بچه‌ی خستگی ناپذیر می‌ایسته!
زندگی ازم نمی‌پرسه چی می‌خوای
فقط می‌گذره...

نُشخوارِ ذِهنی

03 Nov, 18:30


من داشتم می‌سوختم که تو آمدی
و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی.

نُشخوارِ ذِهنی

03 Nov, 18:22


پاییز شبای طولانیش خیلی خوبه،
لباساشم خیلی خوش رنگ و قشنگه،
فقط یه بدی داره که هر عصر باید به مغز و قلبت بگی مضطرب نشو عزیزم فعلا چیزی نشده، شرایط تحت کنترله، کسی ولت نکرده....؛((

نُشخوارِ ذِهنی

03 Nov, 07:12


هیچ وقت هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست!

نُشخوارِ ذِهنی

03 Nov, 06:03


برنده‌ی اصلی اونایین که روزشون رو با نوتیف آدم مورد علاقشون شروع میشه.

نُشخوارِ ذِهنی

02 Nov, 19:02


از کجای این خاک هستید؟

نُشخوارِ ذِهنی

02 Nov, 18:51


به خودم نگاه کردم و گفتم: «خیلی تلاش کردم اما نتونستم برات کاری کنم. متاسفم.»

نُشخوارِ ذِهنی

02 Nov, 16:36


بله ویگن عزیز حق با تو‌ بود؛
بعد از او هرگز نمی آید خنده بر روی لبانم:)

نُشخوارِ ذِهنی

01 Nov, 15:53


«چه خلوت است
‏خیابانِ جمعه،
‏دمی که دور می‌شوی از خویش
‏و
‏باز می‌گردی در خویش،
‏و هیچ‌کس نخواهد دانست
‏که در دلت ‏چه گذشته است…»

-محمد مختاری

نُشخوارِ ذِهنی

01 Nov, 13:48


هممون به يه آدم نياز داريم كه آخر روز بياد بگه ‘’امروز نديدمت،باهات حرف نزدم دلم برات تنگ شده’’…

نُشخوارِ ذِهنی

01 Nov, 11:15


دلم میخواد باز کمی بتونم اعتماد کنم به دوست داشتن.
من خیلی ترسیدم خیلی.

نُشخوارِ ذِهنی

31 Oct, 10:49


‏بزرگترین مشکلم اینکه می‌تونم خودم رو بدون حمایت کسی درمان کنم.

نُشخوارِ ذِهنی

30 Oct, 19:08


امیدوارم شب با تو مهربون باشه،تو،که روز توی فرسودنت کم نذاشت انصافا.
تو، که از غم و خستگی حرف نزدی،تا خوشحالی عزیزانت رو خراب نکنی.

نُشخوارِ ذِهنی

30 Oct, 16:24


‏حق با شما بود خانوم گوگوش؛
عشق زخم عمیقیه که هرگز خوب نمیشه:)

نُشخوارِ ذِهنی

30 Oct, 09:50


چه اهمیتی داره که بگی دوسَم داری ولی دائما کارایی رو انجام بدی که بهت گفتم اذیتم می‌کنن.

نُشخوارِ ذِهنی

29 Oct, 16:22


حس میکنم زیادی دارم خودمو قوی نشون میدم، بعضی روزا مثل امروز از صبح خودمو نگه میدارم، تا یجایی یهو منفجر میشمو من انقدراهم قوی نیستم توی احساساتم و خورد شدنام غرق شدم.

نُشخوارِ ذِهنی

29 Oct, 15:20


جدیدا قلبم بدون دلیل هم میشکنه. یعنی نشستم یه گوشه دارم گذران عمر میکنم یهو تق، صدای شکستنش میاد.

نُشخوارِ ذِهنی

29 Oct, 09:27


توجه کردید که «دست» خیلی مهمه؟
با دست میشه بغل کرد
لمس کرد
دست داد
چایی دم کرد
کتاب نوشت
موهاشو ناز کرد
کمرش رو گرفت
اشکاشو پاک کرد
بهش گل داد
براش صبح بخیر تایپ کرد
قهوه درست کرد
گونه هاشو نوازش کرد
کتاب ورق زد....

نُشخوارِ ذِهنی

29 Oct, 09:10


عباس معروفی قشنگ گفت که هیچ‌کس به قشنگی "تو" مرا نکشت.

نُشخوارِ ذِهنی

29 Oct, 07:27


تا کی بریم و نرسیم؟

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 21:06


من گریه هامو برات کردم، حالا دیگه باید تظاهر کنم فراموشت کردم..

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 20:23


نوشته بود
تصادفی باهات آشنا شدم ولی به جون مادرم قسم تصادف میکردم میمُردم دردش کمتر بود :)

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 13:39


حافظه‌ی قوی، آدمو غمگین و افسرده میکنه...

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 12:43


بشکنه!

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 08:50


تو همیشه فکر می‌کردی من‌ می‌خوام دعوا راه بندازم در صورتی که من فقط می‌خواستم بگم چه حسی دارم، همین.

نُشخوارِ ذِهنی

23 Oct, 07:58


دوست دارم🫂❤️

نُشخوارِ ذِهنی

21 Oct, 20:23


راست می‌گفت
روز تولد آدمی،تنهایی و غم باهم میان سراغت و تو فقط باید نگاهشون کنی و ممنون باشی که گذشته رو با خودشون نیووردن...

نُشخوارِ ذِهنی

21 Oct, 12:25


پسرخاله که چه عرض کنم؛
تو همون داداش نداشتمی❤️

مرسی از تو علی

نُشخوارِ ذِهنی

21 Oct, 06:55


تولدت شد
تولدت مبارک ممد .
alm

نُشخوارِ ذِهنی

20 Oct, 14:56


ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک؛یک روز می‌توانست همراه خود ببرد هرکجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک...

م.سرشک

نُشخوارِ ذِهنی

19 Oct, 18:36


یک سال مامانم تصمیم گرفت به جای خونه توی مهدکودک برام تولد بگیره.‌‌‌تولد دلگیری بود، چون همیشه عادت داشتم کل فک و فامیل اطرافم باشن، ولی هیچ‌کدوم نبودن و تنها آشنا مادر و خواهرم بودن و بقیه، بچه‌های مهدکودک بودند...
یه چشمم به خواهرم بود و چشم دیگم به مادرم.
هر کدوم‌شون که دور می‌شدند دلم خالی می‌شد...
روی کیکم ماسکِ نینجا ترتلز بود بعد از اینکه کیک را بین بچه‌ها تقسیم کردند یهو دیدم مامانم نیست...
مضطرب شدم و زدم زیر گریه... خواهرم هرچی دلداری می‌داد گریه‌ام بند نمیومد...دلم حسابی گرفته بود...
چند دقیقه بعد دیدم مامانم داره از دور میاد.ماسک نینجا ترتلز دستش بود...رفته بود برام ماسک رو بشوره تا بذارم روی صورتم و خوشحال بشم...
بچه و احمق و خام بودم ؛ نمی‌دونستم که مادرها هیچ‌وقت نمی‌روند نمی‌دونستم که مادرها همیشه هستند حتی اگه نباشند.

نُشخوارِ ذِهنی

18 Oct, 16:55


می‌خندم
همینطور می‌خندم
اما دلم شاد نمی‌شود
مثل شب؛که این همه ستاره هم روشنش نمی‌کند

نُشخوارِ ذِهنی

18 Oct, 11:47


یه روز گریه میکنم در تنهایی خودم
بدون اینکه دنبال بهونه باشم...

نُشخوارِ ذِهنی

15 Oct, 15:35


نکنه ما بریم دنیا قشنگ شه؟!

نُشخوارِ ذِهنی

13 Oct, 17:13


اگه کوچیک‌ترین حرف یا رفتاری احساساتت رو به هم می‌ریزه، بدون از یه جای عمیق‌تر ضربه خوردی. اینا دردهای روحی‌ان که مثل ترک‌های ناپیدا تو وجودت ریشه کردن. تا زمانی که به خودت نرسی و این زخم‌ها رو نپذیری، دنیا هر روز دکمه‌ی حساسیتت رو فشار می‌ده. باید بپذیری که لازم نیست هر چیزی رو به خودت بگیری. می‌خوای قوی‌تر بشی؟ بیشتر خودت رو بشناس، کتاب بخون، رشد کن و بذار این دردها راهی برای ترمیم باشن، نه نابودی.

نُشخوارِ ذِهنی

13 Oct, 12:43


گفته بودم آدمیزاد عمیقاً تنهاست؟

نُشخوارِ ذِهنی

13 Oct, 04:40


"گذشته" را به پا بستم و "حال" را به دوش میکشم و به سوی "آینده" می‌دوم...

نُشخوارِ ذِهنی

11 Oct, 17:46


گاهی وقت ها حرف داری ولی کلمه نه!
انگار اونجاست که سخت‌ترین کار دنیا میشه ساکت بودن...

نُشخوارِ ذِهنی

10 Oct, 12:03


ولی مرا..

نُشخوارِ ذِهنی

09 Oct, 14:26


میخوام که کسی باشه و منو بشنوه
حتی وقتی که ساکتم!

نُشخوارِ ذِهنی

02 Oct, 19:39


تنهایی: دوری از خود به قصد نزدیکی به دیگری

نُشخوارِ ذِهنی

01 Oct, 13:38


چیزایی که من تو زندگی میخواستم ... نیازمند گم شدن بودن تا پیدا بشن ... تا به دست بیان .... مثل ول کردن دست مادرم و پیدا کردن یه ماشین اسباب بازی ته یه کوچه .... کوچه ای که هیچوقت نباید تنها میرفتم .... اره من از مادرم اون روز کتک خوردم ولی یه ماشین مجانی گیرم امد ..... من برای داشتن بعضی چیزای که الان دارم چاره ای جز ضربه خوردن نداشتم ....... چاره ای جز گم شدن تو گناه و اشتباه نداشتم .....
من انتخابم اینه .
اینی که الان هستم .
چرا فکر میکنی منو رها کردن که الان یه گمشدم ؟
نه بچه .
چیزایی که من میخواستم .... برای به دست اوردنشون چاره ای جز گم شدن نبود .
میفهمی ؟

نُشخوارِ ذِهنی

26 Sep, 19:38


مقصرش منم .

نُشخوارِ ذِهنی

25 Sep, 19:35


چه زیبا است سکوت کردن و فهمیده شدن؛ ضعیف بودن و نترسیدن؛ یگانه شدن ‌و حس کردن جهان با همدیگر؛ یافتن کسی که امتداد زیبای تنهایی‌ات باشد.