شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی @naserhamedi Channel on Telegram

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

@naserhamedi


ناصر حامدی
شعر و رسانه-دکتری زبان و ادبیات فارسی

کتابها:
از تو چه پنهان-شهرستان ادب
قطار روم‌خراسان-دفتر شعر جوان
به می معامله کن-نزدیکتر
باشد برای بعد-تکا
شبِ دنباله‌دار-سوره مهر
درخت سوخته در باران-نیستان
گزیده ادبیات معاصر ۵۹-نیستان
و...
@naserhamedii

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی (Persian)

ناصر حامدی یک شاعر و پژوهشگر معروف ادبیات فارسی است که از هنرمندان پیشرو در این زمینه به شمار می‌رود. با دکترای خود در زبان و ادبیات فارسی، او توانسته است با تحلیل‌های عمیق و شاعرانه خود، بسیاری از آثار ادبی و شعری خود را به جامعه معرفی کند.nnکانال تلگرام ناصر حامدی با عنوان 'شعرها و یادداشت‌ها' در اختیار علاقه‌مندان به ادبیات فارسی و شعر قرار داده شده است. این کانال حاوی آثار شاعرانه و یادداشت‌های ارزشمند ناصر حامدی است که به طور روزانه به‌روزرسانی می‌شود.nnدر این کانال، علاقه‌مندان می‌توانند از شعرهای زیبا و عمیق و نگاه‌های تازه و منحصر به فرد ناصر حامدی به ادبیات لذت ببرند. همچنین، در این کانال، مطالب و یادداشت‌های غنی و ارزشمند از زندگی و آثار این شاعر برجسته نیز به اشتراک گذاشته می‌شود.nnاگر شما هم به دنبال یک تجربه یادگیری، تفریح و الهام‌گیری از شعر و ادبیات فارسی هستید، حتما کانال 'شعرها و یادداشت‌ها' با نام کاربری @naserhamedi را در تلگرام دنبال کنید و از محتواهای منحصر به فرد و الهام‌بخش آن بهره‌مند شوید.

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

20 Nov, 19:05


حبیبا! جز تو محبوبی ندارم
ز یاران خاطرِ خوبی ندارم

نشد روزی که خوارم کرده باشی
به مردم واگذارم کرده باشی

دلی آورده‌ام تنها و غمگین
"اَغِثنی، یا غیاثَ المُستغیثین"

#ناصر_حامدی
#درخت_سوخته_در_باران
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

20 Nov, 08:24


🔺️ هنرِ صدا زدن

امان از این شعرِ علیرضا روشن :
"در صدا کردنِ نام تو/ یک "کجایی؟" پنهان است/ یک "کاش می‌بودی"/ یک "کاش باشی"/ یک "کاش نمی‌رفتی"/ من نامِ تو را
حذف به قرینه‌ی این همه دلتنگی و پرسش/ صدا می‌زنم."

راست می‌گوید. صدا زدنِ محبّانه، پر است از نگرانی و ای‌کاش و دلتنگی...وقتی محبّانه صدا می‌زنی، یعنی هنوز او را به یاد داری. هنوز دلت برایش می‌تپد. محبّانه صدا زدن، قویترین مسکّنِ آدمی است.
ما غالبا بلد نیستیم صدا را به آغوشی عاشقانه بدل کنیم. کاش کسی هنرِ خوب‌صدازدن را به ما می‌آموخت. سهراب می‌گفت: "زمین باران را صدا می‌زند، من تو را".
می‌گفت: "صدا کن مرا/ صدای تو خوب است/صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی‌است/ که در انتهای صمیمیّت حزن می‌روید..."
سهرابِ عزیز در صفحه‌ی ۱۰۱ کتاب "هنوز در سفرم" برای مهری نوشت: "مهری! در هیاهوی اشیاء بودم که مرا صدا زدی. در صدایت مهر بود و نوازش بود. هرچه به دور از هم افتاده باشیم، گاه دریچه‌هامان را می‌گشاییم و یکدیگر را صدا می‌زنیم، و صدا زدن چه خوش است."
آخ آخ، لذت شنیدن‌ِ نامِ کوچکت از دهانِ خوشبو و مبارکِ محبوب، با هیچ لذّتی برابری نمی‌کند. کافی‌است محبوب تو را به نام کوچکت بخوانَد. به قول خواجه‌عبدالله: "الهی اگر یک‌بار بگویی: بنده‌ی من! از عرش بگذرد خنده‌ی من!". مرا خطاب کن، انگار سرِ شیشه‌ی شراب را گشوده‌ای. مگر می‌شود عمری به همین خطاب، سرمستی نکرد؟ اصلا شراب چیست، به قول مولانا:‌ "لذت تخصیص تو وقت خطاب / آن کند که ناید از صد خُم شراب". تو کافی‌است مرا به نام بخوانی، کدام شراب، چنین مستی‌افزاست؟ صدای تو "آن‌چنان را آن‌چنان‌تر می‌کند"
صدای تو شیشه‌ی عطر است. وای اگر ناگهان و سرزده به سمتِ من بوزد. عطرش مرا از پا در می‌آورد.
رولان بارت در جایی از خاطرات سوگواری‌اش می‌گوید:
"تنهایی= کسی را در خانه نداشته باشی که بتوانی به او بگویی: فلان ساعت به خانه باز خواهم گشت و یا کسی که صدایش بزنی (یا کسی که تنها به او بتوانی بگویی): من این‌جام، من آمدم....حالا به یکی از آخرین سخن‌های مامان فکر می‌کنم: «رولانِ من! رولانِ من!» هوای گریه دارم."
لطفا رولانِ من را با تاکید روی "من" بخوانید.
شرابِ خوب یعنی افزودن "من" به نامِ کوچکِ کسی که دوستش داری. در صدا زدنِ نامِ محبوب، خسیس نباشیم. گاهی لازم است "میم" مالکیت را به نام کسی سنجاق کنیم.
سعدی به محبوب می‌گفت:
"جان برافشانم اگر سعدیِ خویشم خوانی!" باور کنید افزودنِ میمِ مالکیّت به آخرِ اسمِ کسی، معجزه می‌کند.
کریستین بوبن، در جایی از کتاب کوچک و عمیقِ غیرمنتظره می‌گوید: "این لحن گفتار است که همه چیز را عوض می‌کند. تنها لحن است که اهمیت دارد. کسانی که به من می‌گفتند"دوستتان دارم" نمی‌دانستند چه می‌گویند و خیلی بد آن را می‌گفتند. در اتاق کودکی من پدرم شکسپیر می‌خواند. من به داستان گوش نمی‌کردم بلکه به صدا گوش می‌کردم. پیروزی این صدا در مرکز قلب من. صدا حقیقت داشت، صدا بدون کلمه‌ها، حقایق زندگی را بیان می‌کرد. صدای عشقی ملایم و شبانه. علم پزشکی بافت‌های سینه مرا سوزانده، همین طور کتاب‌های کتابخانه‌ام را. ولی نتوانسته به این صدای مطمئن و روشن صدمه‌ای بزند. من خودم را به آن می‌چسبانم."
خودمان را به صداهای مطمئن و روشن بچسبانیم. خوب‌صدازدن را بیاموزیم.
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

19 Nov, 10:34


در دلِ تو
خود را نمی‌بینم
چنانکه اول
می‌دیدم.

خدا
در دلِ تو
مرا
شیرین گرداند!

"شمس تبریز"
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

17 Nov, 16:17


شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دستِ گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید
روانِ گوسپند از وی بنالید:
که از چنگالِ گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت، خود گرگ بودی

#سعدی
#ناصر_حامدی
@naserhamedi
 

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

17 Nov, 07:56


🔺️به تزریق بگو نه

ای کسانی که هنوز لب و دندان و گونه و اندامتان طبیعی است! روبروی آینه بایستید. روی صورتتان دستی بکشید. لب‌ها و گونه‌هایتان را نوازش کنید و بگویید: "قول می‌دهم دستکاری‌تان نکنم."
راستی! سعدی نیز لبِ ژل‌زده را نمی‌پسندد:
گفتار خوش و لبان باریک
ما أَطْیبَ فاکِ جَلَّ باریک

می‌گوید: چنین لبی، چشمه‌ی حیات است. نبات از آن می‌ریزد. معجزه‌ی الهی است:
لب‌های تو خضر اگر بدیدی
گفتی: «لب چشمه حیات است!»
بر کوزهٔ آب نِه دهانت
بردار که کوزهٔ نبات است
ترسم تو به سِحرِ غمزه یک روز
دعوی بکنی که معجزات است...

سر به سر لب و دهان و چشم و ابرویتان نگذارید. گناه دارند به خدا...
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

16 Nov, 16:31


مرا ببخش که گاهی سلام می‌دهمت
گناه توست که ماهی سلام می‌دهمت

گناه اگر برساند مرا به آغوشت
در آرزوی گناهی سلام می‌دهمت

تو را که گاه لب آوردی و نبوسیدی
رفیق نیمه‌ی راهی، سلام می‌دهمت...

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

14 Nov, 10:51


🔺️آدم خوب کیه؟
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

13 Nov, 19:28


یک خلوتِ عاشقانه می‌خواهم و نیست
از دست تو آب و دانه می‌خواهم و نیست
احوال مرا پرندگان می‌فهمند
سردم شده، آشیانه می‌خواهم و نیست

شعر و عکس:
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

13 Nov, 17:20


"به یاد استاد شجریان"

تا صدایت شعله‌ور شد، نور از هر سو رسید
شعر در پیمانه کردی، شور از هر سو رسید

جرعه‌ای خیام خواندی، کوزه‌ها پر مِی شدند
در شبِ مِی عطر نیشابور از هر سو رسید

از تو گفتم با گلوی زخمی مشکاتیان
های هایِ گریه‌ی سنتور از هر سو رسید

مثنوی خواندی، صدایت رونق بازار شد
بانگ نای و ناله‌ی تنبور از هر سو رسید

حیف شد از نغمه‌ی داودی‌ات غافل شدیم
صدهزاران "نغمه‌ی ناجور" از هر سو رسید

تا صدای مهربان و خسته‌ات خاموش شد
ناله‌های میهنی رنجور از هر سو رسید

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

12 Nov, 07:44


غزل(شیرین لب من! فصل رطب شد...) با صدای هنرمند گرامی خانم ساره دلبخش
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

12 Nov, 06:52


قطعه "خاتون"
شاعر: ناصر حامدی
خواننده: پیام رضایی
آهنگساز: سهند مهدی‌زاده


برقص و خانه‌خرابم كن
نفس نفس نفس آبم كن
بچرخ با مددی از می
برقص با قدحی از خـون

بخند ای همه معصومی
بخند با نفسی رومی
دو آيه بوسه تلاوت كن
دو آيه با دو لب گلگون

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

10 Nov, 16:22


این تن که در محاصره‌ی تنگ دیگری‌ست
روزی به رنگ عشق و شبی رنگ دیگری‌ست

گفتم که عشق چاره‌ی سنگینی‌ام شود
هر روز روی سینه‌ی من سنگ دیگری‌ست


ما را برای مهر و مدارا نساختند
صلح من و تو عاقبتش جنگ دیگری‌ست

تسلیم یا فرار؟ عقب‌گرد یا هجوم؟
هر کار را اراده کنم ننگ دیگری‌ست

معشوقه‌ی جوان من، ای مرگ! صبر کن
این ساز در تدارک آهنگ دیگری‌ست...
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

10 Nov, 08:39


سهراب می‌گفت: "چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد." این روزها به عیادت درختان که می‌روید، دلگرم‌شان کنید. نگران و دلتنگند. خزان، برگ و بارشان را به تاراج برده. نوازش‌شان کنید و بگویید: امیدوار و صبور باشید، به بهار می‌رسید.
در تذکرةالاولیاء عطار -ذکر ابوالحسین نوری- می‌خوانیم:
نوری بیمار شد. جُنید به عیادت او آمد و گل و میوه آورد.
بعد از مدتی جُنید بیمار شد. نوری با اصحاب به عیادت آمد. پس با یاران گفت: هرکس از این بیماریِ جُنید چیزی برگیرد تا او صِحّت یابد. گفتند: برگرفتیم!
جُنید حالی برخاست.
نوری گفت: این نوبت که به عیادت آیی چنین آی، نه چنان که گل و میوه آری.

این روزها درختان به توجّه و نگاه شما محتاجند. به عیادت درختان بروید و بارِ نگرانی را از دوش‌شان بردارید و بگویید: بهار در راه است. به بهار بیاندیشید. فکرِ بهار، گرم‌تان می‌کند.
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

07 Nov, 05:49


دنیا پر از شک است، یقین شو برای من
روزی خدای روی زمین شو برای من

کامم بدون نام تو شیرین نمی‌شود
رویای خنده‌ای نمکین شو برای من...

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

01 Nov, 13:14


🍇آب آنگور بیارید که آبان‌ماه‌است...

مسمّطی که برایتان خواندم، شاهکار نوزده‌سالگی منوچهری دامغانی است.
شاعر، از دختر رَز می‌گوید و شیوه‌ی ساختن‌ِ شراب.
ماجرا این است که رَزبان چند روزی درِ باغ را محکم می‌بندد و انگورهای نارس را تنها می‌گذارد. انگورها، بی اِذن رزبان، آبستن (آب و آفتاب خورده و رنگ‌گرفته و درشت) می‌شوند. "شاخ انگورِ کهن دخترکان زاد بسی..." رزبان، وقتی به باغ بر می‌گردد و رنگ و رخساره‌ی دختران را می‌بیند، محاکمه‌شان می‌کند. دخترانِ حامله، به زاری می‌گویند که گناهی نکرده‌اند و دستِ نامَحرمی به آنها نرسیده است. اما رزبان نمی‌پذیرد. آنان را به مجازاتِ آبستنی! از خوشه جدا می‌کند و در چرخشت می‌افکند و خونشان را به خُم می‌ریزد. اما بعد از چهل روز، درمی‌یابد که دختران بیچاره، بدکار نبودند و کار، کارِ خورشید و ماه است.
حالا پشیمان است. اما چه فایده؟ به جبران این گناه مجلسی به سلامتیِ سلطان مسعود برپا کرده و بساطِ شراب و نُقل و کباب مهیاست...

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

01 Nov, 07:54


قربان چنین چشم‌هایی...
#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

31 Oct, 19:13


سر و تن و دل و جان و جهان من تلخ است
مرا نبوس عزیزم! دهان من تلخ است

مرا نبوس و زبان را به شِکوه باز نکن
عزیزم از تو چه پنهان زبان من تلخ است

دلم پُر و نفسم تنگ و سینه‌ام سنگین
چنان بَدَم که شکر بر لبان من تلخ است

مرا نبوس که زهر هلاهل است لبم
هر آن چه ریخته در استکان من تلخ است

به پای من منشین و تب مرا منشان
مرا نبین و نخوان، داستان من تلخ است

بگو رها کند این روزها زمانه مرا
قسم به جان تو خون در رگان من تلخ است...

#ناصر_حامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

30 Oct, 11:45


صائب گفت:
بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
حاصلِ بی‌حاصلی نبوَد به‌جز شرمندگی...
#تی‌_باغ
#ناصرحامدی
@naserhamedi

شعرها و یادداشت‌ها | ناصر حامدی

28 Oct, 08:42


یک رباعی از سالهای دور

دستان تو گوهرند و لبهای تو گنج
مهر تو اگر در دلم افتاده، نرنج
بر شاخه نشسته‌ای، تکانت دادم
می‌خواهمت ای دختر نارنج و ترنج!

#ناصرحامدی
@naserhamedi