چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۵۹ یعنی اوایل دوران جنگ. همسرم رشتی است و آموزگار. دو فرزند هم دارم: یک دختر متولد ۶۰ و یک پسر متولد ۶۱.
در آن موقع کجا شاغل بودید؟
راستش من پس از آن که نتوانستم ادامهی تحصیل بدهم سعی کردم در رشت مطب بزنم اما پول کافی نداشتم. یک سال در بیمارستان توتونکاران کار کردم. در همان ایام بود که شهید انصاری را ترور کردند و تیر گویا به مغز ایشان اصابت کرده بود که در نهایت هم شهید شدند. البته عصر آن روز بلافاصله با هلیکوپتر آقای دکتر روزبه جراح متخصص مغز و اعصاب را از تهران آورده بودند و ما فقط نظارهگر ماجرا بودیم.
بعد مطب زدید؟
این مطب را به تشویق و پیشنهاد دکتر ابراهیم نقوی که روبهروی مطب من مطب داشت کرایه کردم. البته هنوز هم مطب من کرایهای است.
چه شد که در همین ایران دنبال تخصص نرفتید؟
یک دوست جراحی داشتم که نمیدانم باید دعایش کنم یا نفرین. یک روز به من گفت تو چرا میخواهی تخصص بگیری؟ گفتم چطور؟ گفت در روز چند مریض داری؟ گفتم: بیست تا. گفت: این مریضها سرمایهی تو هستند؛ تو میخواهی آنها را رها کنی؟
...