انصافا دراین محفلی که دوستان و دوستداران داور جمع شده اند و نشان او درهمه جا
هست، جای خودش از همه خالی تر است. ای کاش نمی رفت و ما را به غم فراقش مبتلا
نمی کرد.
من ابراهیم نبوی را ازسالیان دور و ایام جوانی می شناسم. کارهایش را در حوزه نقد
فیلم، داستان، شعرو طنز درگل آقا دنبال می کردم، اما با جنبش اصلاحات و انتشار
روزنامه جامعه، وقتی به جمع همکاران این روزنامه پیوست، درواقع همکار شدیم. داور
عصرها به دفترروزنامه می آمد. میز وصندلی ثابتی نداشت و مثل پروانه ای برسرمیز
سرویس های مختلف می رفت و گپ وگفت و شوخی می کرد و بعداز دوسه ساعت هم
گوشه ای را گیرمی آورد و طنز ستون پنجم را می نوشت و تحویل حروفچینی می داد. این
ستون که درصفحه سوم در سمت چپ هرروز چاپ می شد، تبدیل به پرخواننده ترین
ستون روزنامه ای شد که قبل از تعطیلی به تیراژ نیم میلیون نزدیک شده بود ومردم
گاهی ساعت ها درصف می ایستادند تا روزنامه به دکه برسد و بخرند واول هم این
ستون را بخوانند. نبوی با این ستون نه فقط به ستاره روزنامه جامعه و عالم مطبوعات
تبدیل شد، بلکه به جرات می توان گفت که فصل جدیدی درتاریخ طنز ایران گشود که
بعد از او بسیاری رهرو راهش شدند.
بی جهت نبود که با دستور خامنه ای وقتی روزنامه وروزنامه های پس از آن را که منتشر
کردیم بستند وحکم بازداشت مدیرمسئول و سردبیر و ناشر راصادر کردند، از بین
نویسندگان و خبرنگاران هم تنها حکم بازداشت ابراهیم نبوی صادرشد.
وقتی خامنه ای براساس تئوری تهاجم فرهنگی اش به وزارت اطلاعات فشار می آورد که
من یقین دارم ناشرین و دست اندرکاران جامعه عامل خارجی هستند و از خارجی پول
می گیرند، نبوی در ستون پنجم نوشت که بله ما اعتراف می کنیم که از خارجی پول
می گیریم، فقط اشکالش این است که نامردا پول را به صورت سکه یک سنتی با
کامیون پشت دفتر روزنامه خالی کرده اند و ماهم همه را خرج خریدن پیتزا وبستنی
برای خودمان می کنیم. درواقع با شجاعتی بی نظیر تئوری تهاجم فرهنگی رهبر را سکه
یک پول کرد. رهبر کینه اورا به دل داشت و دستور بازداشتش را صادر کرد و بعداز
آن هم بارها سروکار نبوی به بازداشت و زندان و بازجو افتاد.
ابراهیم نبوی ستاره درخشانی درعرصه هنر، ادبیات، طنز و مطبوعات کشور بود و برتر
از جریانات رایج سیاسی می نشیند. او از کسانی است که از روزگار ما می ماند و
دهه ها و بلکه صده ها بعدهم آثارش منتشر خواهد شد. به گواهی بیش از هشتاد کتابی
که از او به یادگارمانده وبا دانشنامه طنز ادبیات فارسی او که با کاری طاقت فرسا در
بیش از ده جلد فراهم کرده، به حق اورا باید یکی از چهره های ماندگارعصرمان بدانیم
و مفتخر باشیم که هم عصر او بوده ایم.
من به دلیل شغلم که سیاست است و تجربه و سنی که دارم اجازه می خواهم گله و
انتقادی هم از فعالین و طرفداران هر پنج قبیله سیاسی ایران یعنی سلطنتی ها،
چپ ها، ملیون، اقوام و اسلامی ها بکنم که به سبک ایدئولوژي گرایان، هرکس و هر
چیزی را درترازوی اعتقادات و موازین سیاسی قبیله و گروهشان قرار می دهند و
درباره اش قضاوت و یا گاهی فحاشی و توهین می کنند. دهه ها بعد وقتی کل
خانواده های سیاسی ایران هرکدام یک پاراگراف را درتاریخ ایران به خود اختصاص
بدهند یا ندهند، نبوی برگ زرینی از تاریخ ایران خواهد بود.
غیراز هنر که تاج سر آفرینش است
دوران هیچ سلطنتی پایدار نیست
سیاستمداران مهمانان تاریخ و هنرمندان میزبانان تاریخ هستند.
سخنم را با این چند بیت از مولانا به پایان ببرم:
گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
گنج زری بود دراین خاکدان
کو دوجهان را به جوی می شمرد
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان خرد سوی سماوات برد
صاف درآمیخت به دردی می
برسرخم رفت جدا شد ز درد
ممنونم
محسن سازگارا
۱۲ بهمن ۱۴۰۳
واشنگتن