کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وُ ملال انگیز بودم...
برگهایِ آرزوهایم یکایک زرد می شد
آسمانِ سینه ام پُر درد می شد...
ناگهان توفانِ اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد؛
وَه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی وُ پُر شور وُ رنگ آمیز بودم...
شاعری در چشمِ من می خواند شعری آسمانی
در کنارم قلبِ عاشق شعله می زد
در شرارِ آتشِ دردی نهانی؛
نغمه ی من
همچو آوارِ نسیمِ پَر شکسته
عطرِ غم می ریخت بر دلهایِ خسته...
پیش رویم چهره ی تلخِ زمستانِ جوانی
پشتِ سر آشوبِ تابستانِ عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگهِ اندوه وُ درد وُ بد گمانی...
کاش چون پاییز بودم؛
کاش چون پاییز بودم...
✍ #فروغ_فرخزاد
🎤 #فرشته_احمدی