来自 نگارش های محمدعلی خُشنو (@mohammadali_khoshnoo) 的最新 Telegram 贴文

نگارش های محمدعلی خُشنو Telegram 帖子

نگارش های محمدعلی خُشنو
درود و مهر
شما را در این کانال
به خواندن و احساس کردنِ
نگرشی نو و جهانی بی مرز
دعوت می کنم.
اگر که قدرت اندیشیدن
و تعابیر نو را ندارید وارد نشوید ❤️❤️
جهانمان آباد به عشق✌🏻

ارتباط با نویسنده👇🏻
@Mohammadali_khoshnoo1
4,081 订阅者
111 张照片
1 个视频
最后更新于 01.03.2025 04:26

相似频道

Confuror 2024 español
2,386 订阅者
CID MOOSA
1,118 订阅者

نگارش های محمدعلی خُشنو 在 Telegram 上分享的最新内容


هنوز، زندگی، زیباست!
هنوز می‌شود پس‌ از سال‌های سرد و درازی که از مرگ پدر می‌گذرد، گریه کرد!
می‌شود برای مهربانی‌هایی که ارزانی می‌داشتی
و عشقی که در جان و دل و سر می‌داشتی، گریه کرد!
گریستن برای یکی را نداشتن، درد است،
اما باز، زیباست،
زیبایی دارد در این هیاهوی جنگ و خون و خمپاره
لابه‌لای این نسل جنایت‌کار با اعمال وحشیانه،
در دل این خودشیفتگی‌ها و دروغ‌ها
وسط قلب این طبیعتِ بی‌رحم
اشک ریخت برای بقای یک عشق کهن
برای یک چیزی که خاطره،
مرور کردن آن را دشوار می‌پندارد!
زیبایی دارد بغص در خفقان و تنهایی
زیبایی دارد ضعیف بودن بر پایه‌ی ناتوانی!
این زیبایی‌های عجیب، نوعی دیگر از پردازنده‌های احساس هستند،
مست‌اند و شادانه
جنون‌آمیز هستند بر رخساره‌ی این زیستنِ دیوانه!
زیبایی دارند، چون که تفاوت دارند،
سخت است درک این سختیِ زیبا؟

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

آبستنِ بیهودگی‌های زیستن بوده‌ایم
بر چرخه‌ی غریب و مجهول زمان
تا در مدرن‌ترین کالبدِ انسانی،
شعاع حضورمان سرگردان مانده باشد
به دزدی
به دروغ
به فریب
به پلیدی، تاریکی، زشتی و گمگشتی‌ها!
اما آفریدگار را سپاس
هنوز در این جان، عشق جاری‌ست،
هنوز هوا می‌چرخد در ریه‌ها،
هنوز دردمان می‌گیرد از واژه‌ها و اداها
پس هنوز زنده‌ایم،
هنوز در این سیاره‌ی هزاران رنگ
کسی، کسی را دوست می‌دارد به نیکی،
کسی، کسی را می‌بوسد با مهربانی،
کسی، کسی را در هیاهوی ذهن و احساساتِ خود دوست می دارد،
زلال، آرام، همیشگی و رقصان!
پس هنوز می‌شود دید و شنید جنایات و عاشقانه‌های یک نسل بیهوده را،
و این، یعنی که جاری‌ست، حیات!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

Channel photo updated

خاورمیانه در مدارِ کفر و کفارات می‌چرخد،
زیتون همچنان تحلیلِ یک درمان است
و نخل‌ها، همچنان استوار،
کویر در سکوت به میزبانیِ باد است،
بلوط نمایند‌ه‌ی یک تمدن ناب است!
خاورمیانه دود است و خون است و خیانت،
اینجا حتی شعر و فوتبال، مانده‌اند در حصارِ سیاست!
پیامبران آمدند، ماندند، رفتند،
فلسفه اینجا زاییده شد
شعر اینجا اختراع شد
آهن اینجا کشف شد
آتش اینجا ساخته شد،
راه‌سازی و مهندسی و رقص، اینجا آغاز شدند
و همچنان در این جغرافیا، برای اعتقاداتِ شخصی، آدم‌ها را وحشیانه می‌کشند!
این سرزمین برای کدامین ناسپاسی‌ها
اینگونه در بغض، نفرین می‌شد؟
خاورها، وحشی بودند به چگونگی‌های باورها
درد‌ها، استوار بوده‌اند بر محورِ حیات و نیستی‌ها،
و همچنان اینجا
زنان را ابزار می‌دانند
و کودکان را نادان و بیچاره و ذلیل می‌سازند!
این زمین خاورمیانه‌اش بهشت بود
اگر نه ادیان و نه سیاست و نه مذاهب بود،
کمی شعور و کمی شعر و کمی دانش بود!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

به رویا‌های مانده در کودکانه‌ها،
به شوریدگی و حیرت و شورش‌ها،
به شکایت و قضاوت
به آه و درد و رنج و مشقت،
به ترس و وحشت و انزجار و تبعیض
به حکومت‌ها و فلاسفه‌های گیج،
به شب، به سکوت، به عبور، به خروج
به هرچه که داشته و نداشته‌ایم، اندیشیدن لازم بود
لازم برای آموختن، آمیختن، دانستن!
به گرسنگی و سیری‌ها
به فرکانس‌های بیدار بر مدار
به شهوت و سرزنش و آزادی‌ها
به گور، به نزول، به صعود،
به شکستگی‌های گوناگون
به سربلندی‌ها و یخ‌زدگی‌ها،
باید بی‌تعصب اندیشه کرد به هرچه که بود و نبود
تا هر لحظه بیشتر از همیشه بدانیم که این زندگی، یک قصه بود!
بود بر بنای باور و ایمان و باورها
بر پایه‌های احساساتی که هرکدام که می‌مردند، کسی درما می‌مرد!
به خود که نگاه بیندازی، جهان، آن‌جا بود،
هوم؟!؟

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

ما، در فراسوی این زیستن
زنده بودن را کجا می‌زیستیم مگر
که چنین افسار به دستِ نمی‌دانم‌های مانده در تاریکی‌های جنون می‌دادیم؟
ما فرای این فرایند بود، سازمانمان،
نبود؟
ما، حال را می‌کشتیم
تا در زاییده نشدن‌های آینده، کمی خوش‌بخت بوده باشیم!
گذشته را زندگی می‌کردیم
تا زندگی را کشته باشیم!
ما جاهل بودیم
ما ناقص
ما وارث
ما کورانه در راهِ بی‌نیازی‌ها، می‌گشتیم،
مقتدر، اما کور،
صبور، اما دیوانه،
دیوانه، اما عاشق،
معشوق، اما مانده در جنون!
ما، ماحصل کدامین فرآیندهای این زیستن بودیم
که نه زیستیم و نه مردیم و نه هیچ؟!
ما را کمی دانش
کمی عشق و آرامش
کافی بود برای این فرسایش و پیمایش!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

سکوت است و آوا این‌جا،
و هیاهوی عشق تو در جانِ من جاری‌ست،
سکوت فرمانده است این‌جا
و شعر و شر و شوریدگی در روان من باقی‌ست!
رقص خون در ابعاد این خاورمیانه پیداست
شرارت و کثافت، در شرق و غرب این گوی معلق هویداست!
چاره چه بود مگر پذیرش؟
پذیرشِ ضعف
پذیرفتن گلوله
پذیرفتن بمب و موشک و خمپاره،
چاره چه بود مگر به سمت مرگ، گریختن؟
سکوت است جهانی که در من می‌رقصد،
و پراز هیاهو و پرخاشگرانه مانده‌ست جهانِ بشری،
جهانی که در افکارِ بشر به دور از عشق می‌چرخد!
برقص آی و هوشیار و آگاه از این تناقضات،
برقص، ای آگاه به مُردن،
برقص آی موسیقی‌،
آی شعرِ کمر خم کرده از این حجم از کلمات،
آی سبوی بیدار مانده در این خاک!
سکوت است در من
و یک جهانِ مست و دیوانه، آگاهانه می‌رقصد، این‌جا!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

جالب است همه چیز!
چرخ می‌خورد هرچیزی که حوصله‌ی نام بردن از همه، نیست،
جریان دارد رشد بشر
در جریان است آمدن و رفتن‌های انسان
و همچنان غریب و تازه‌ نفس مانده است زمان!
ما چرا آنقدر کم‌شعور بوده‌ایم؟
چرا ارزش‌ها را بی ارزش کرده‌ایم؟
چرا دارایی‌های خود را ندیده‌ایم؟
ما چرا در پس هزاران رویا مانده‌ایم
و مثل کرگدنی مانده در باتلاق، افسرده‌ایم؟
ما چرا هرکه ما را دوست می‌داشت را آزرده‌ایم؟
ما چرا شعاع حضور خود را هرگز ندانسته‌ایم؟
این هدیه است، عذاب است و یا تاوان؟
به گمان که هیچ‌چیز
مگر زجر خوردن بر بنای نادانی‌ها و نمی‌دانم‌هایمان!
حالا که بنا، برپاست
حالا که این قطار در عبور است و گذر،
حالا که می‌دانیم که نادانیم،
پس در ازدحام و شلوغی‌های این تاریکی‌ها،
دوستت دارم
دوستت دارم تا حدامکان کمی لذت برده باشم!
آری، فلسفه در قامتِ عشق زیباست..!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

دیشب کسی مُرد،
کسی که ریشه در زاگرس دارد و بلوط،
دیشب کسی متولد شد
که در خود شن‌های سیستان را دارد!
همین دیشب بلوطی زایید و شنی تبدیل به ذراتی شد، گم!
همین دیشب، ماه، از دور، زمین را بوسید!
سیاره‌ای مُرد، ستاره‌ای مدرن را زایید!
هم دیشب و هم امروز، آدمی دروغ می‌گفت
دلی، می‌شکست، قلبی سرد می‌شد،
یکی بی‌حرمتی می‌کرد،
ستونِ فقراتِ شبنم خشکید و مُرد،
باد می‌آمد، خاورمیانه در خون، خاکستر می‌شد
و سیاست چنان همیشگی‌ها، خالی از شرافت می‌بود!
همین حالا، یکی زنده شد
بلوطی مُرد، رودی خوابید و سکوتی، فریاد شد!
و همین اکنون تنی در تنی عشق آغاز می‌کردند باهم،
آری این پادزهر باشکوهی بود بر این زهرآگین‌های حیات!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

زندگی، افسون است
تجربه، درد، بی‌اعتنایی و اندوه است!
زندگی کابوس است و رویا
صداقت است و دانش است و ریا
زندگی چرا باید آلوده به زخم‌های آویزان می‌بود؟
زندگی شکست در پسِ مرگ پدر است،
ناامیدی و خلصه‌ی ابدی در پیِ مرگ مادر است!
زندگی واقعیت است
تلخ است
بی‌مزه، شور، ترش و شیرین است!
زندگی مبارزه با بغض است،
سرگیجه از نادانی‌های حیوان و بشر است،
صبر است و لیاقت
رضایت است و گله‌مندی و شکایت،
زندگی، هرچه که بود و نبود
همچنان در گذر است
چه بخواهی و نخواهی
چه بدانی و ندانی
این ریل در آخرین ایستگاه آن، مرگ است!
پس، عاشق باش و فارغ
که تک راه و یگانه‌ترین راه، این است!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم