Latest Posts from نگارش های محمدعلی خُشنو (@mohammadali_khoshnoo) on Telegram

نگارش های محمدعلی خُشنو Telegram Posts

نگارش های محمدعلی خُشنو
درود و مهر
شما را در این کانال
به خواندن و احساس کردنِ
نگرشی نو و جهانی بی مرز
دعوت می کنم.
اگر که قدرت اندیشیدن
و تعابیر نو را ندارید وارد نشوید ❤️❤️
جهانمان آباد به عشق✌🏻

ارتباط با نویسنده👇🏻
@Mohammadali_khoshnoo1
4,081 Subscribers
111 Photos
1 Videos
Last Updated 01.03.2025 04:26

The latest content shared by نگارش های محمدعلی خُشنو on Telegram


قهوه‌ها همگی، سرد شدند
چایی‌ها، نخورده مانده‌اند
و دل‌های کودکان به زیر پوتین‌های ظالم، پژمرده‌اند،
جوان و پیر را دیگر چه تفاوت
آن‌گاه که هر کدام، دودمان به باد داده اند؟
گریز است شهوداتی که در آیینه‌ها می‌مردند،
منفور است نابسامانی‌های این نسل بشری
و در سایه‌ی ناگزیر مرگ، می‌مردند همگان!
چه سود از این نقاشی‌ها، مگر عشق؟
کدام برجای ماند مگر یاد
و چه بود این صفحه‌ی سپید زندگی
مگر چگونگی‌های تجاربِ این بی‌چارگی؟
شفا بود، بخشندگی
بخششِ خود، بی‌خود،
شفا بود عشق
عشق ورزیدن به خود، به بی‌خود!
اما چه باید کرد
که همگان بیمارانی بوده‌ایم
که در اسارت شرایط و محدودیت‌های خاص می‌بوده‌ایم؟
بیمارانی گم مانده به زیر لایه‌های این حصار،
فریب خورده‌ به افسار درد و رنج و عذاب!
شفا به بخشش و عشق بدهیم این جان را،
همین.

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

دروغ است
دروغ است این‌جا، حتی صداقت
حتی زمانی که خود را رنگ می‌کنند به شرافت!
دروغ است آنچه را که در نهان است
که در شبستانه‌های رنجورِ زجر است،
حتی آن‌گاه که در رگ‌های نیلوفر
مرگ جاری مانده‌ است!
دروغ است اعتبار در رتبه‌های بی‌بار
بر قامت خميده‌ی انواع فقر،
به نکبت و ذلت و یأس
به کابوس و یغماگری‌های درد!
دروغ است، راستی
در کالبد‌های پوشالی!
معتبر نیست هر آنچه راه می‌رفت
میان تکبر و توهم و خودخواهی،
دروغ است
دروغ بوده و هست عدالت و برابری در مهندسی‌های این بازی!
دروغ است که تلخ باشد و شیرین باشد
که راستای این زنجیر، ختم به نمی‌دانم‌ها باشد
که در آن پاسخ‌ها، نامناسب‌ و کور باشد!
دروغ است
چرا که در حقانیت، ما مهر و موم به جهالت بوده‌ایم
تا در این برکه‌ی درد، برقصانیم خود!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

شب بود،
آسمان خانه‌ی امن و تاریک ستارگان مانده بود،
ستاره‌ها در رقص، سیاره‌ها در دور دست،
سکوتِ جهان حاکم،
دلِ گنجشک، تنها و بی‌کس،
زمین چرخان
ازادی در اندیشه‌ها و احکام، مانده در حبس،
دلِ مظلوم، در ترس
و عشق همچنان می‌رقصید در تیررس!
زندگی، جاری بود
ماه هنوز زنده بود و من، نیز!
معشوقه‌ای مضطرب
تمساحی مانده در خون، رقصان،
شاپرک‌ها محکوم به تاریکی
و تجری برای اهالیِ جنگل، قانون!
من، تنها و بی‌باک و کمی آرام
من، به تماشا مدهوش
من به میزبانیِ جهان مشغول
من، به دگردیسی‌ها، دچار!
همچنان شب بود و ستارگان فارغ از هیاهو
بر تنِ خود پیراهنِ شادمانی دارند
همچنان من در پیِ اسرار حیات
سراسیمه و آرام گردن می‌چرخانم!
این عجیب است یا به تماشای تو نشستن، عجیب!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

در هیئت چشم‌های تو
هزاران چمشه‌ی جوشانِ عشق جاری‌ست، به‌به!
میان این همه بود و نبود
لابه‌لای این برزخ سرخ
در تنِ این بی‌انتهای کبود،
رسوماتِ عشق
بر پایه‌های حضور تو برپاست
که تو شعر را شاعرانه می‌سازی
دل و جان و روان را
بی‌هر گونه شراب، مستانه می‌سازی!
در هيئتِ حضور در این حیات
هزاران معما، سهل می‌شود به مزه‌ی نبات،
تو در قلب کدامین لذت
در وجودِ کدام سمت و سوی شهوت
عشق و آرامش را، آموزگاری کرده‌ای؟
به راستی که حضور تو بود
که درمانی شده باشد براین هیاهوی سخت و ساده‌ی هر بود و نبود!
تو را، دوستت دارم، مثل آرامش...

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

سکوت باید شد
سکوت در فراسوی فریاد‌های خاموش،
فریاد‌هایی که نمی‌داشت یک فریادرس!
سکون در رویای مانده در قامتِ عشق،
بر رشادت‌های یک جنونِ رها شده از استرس،
سکون میان این تاریکی‌های حیات،
و چراغی در دست،
و کتابی، با احکامِ آزادی‌،
آری،
آری سکوت باید داشت در این سکونتگاه
تا این ملودرامِ در حالِ خیزش
ما را به جهانی ببرد باخود که در آنجا
هیچ‌کسی قاضی نیست،
و نمی‌ترسد یک انسان از احکامِ یک انسانِ دیگر،
و قضاوت شدن و کردن، ممنوع!
سکوت باید کرد،
در اعماق چشم‌های تو سکون باید داشت،
و از شرابِ تنِ تو
مست شد و دیوانه و هوشیار،
آه..!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

می‌کشت ما را همیشه، اندوه
می‌کشت ما را همیشه، نبودن‌ها و سرگیجه‌های منفوری که در آنان
عشق را قرن‌ها بود که اعدام می‌کردند،
به مرگ پدرانی مظلوم
به اسارت و فریبِ مادرانی بی‌گناه و گهی معصوم!
و گریه می‌کردیم ما در نهایتِ جنگجو بودن‌هایمان
بغض می‌کردیم در اعماق لذت‌هایمان
و پتو بر سر می‌کشیدیم تا شاهد اشک‌هایمان باشد، گهگاه!
روانشناسان، کلمات را ردیف می‌کردند،
فلاسفه برای رهایی از تاریکی دنبال چراغ می‌گشتند،
ادیان، احکام می‌داشتند،
پزشکان در علوم حیران به دور محتوا می‌بودند
و معلمان با شلاق سیاست، نادانی را درس می‌دادند!
و همچنان ما را می‌کشت، اندوه
ما را می‌کشت نداری‌ها و نبودن‌ها و نادانی‌ها
و همچنان، ما خود را می‌کشتیم در پیِ نفسانی‌ها!
ما چندمین جنینِ این حیات را جر داده بودیم
تا به این نمی‌دانم‌های بزرگ، دست یافته بودیم؟

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

Channel photo updated

و اما، عشق بود!
عشق بود تا مرگ را بهادار کرده باشد
عشق بود تا درد را دردمندانه کرده باشد!
عشق بود تا بواسطه‌ی حضورش، یک میلاد را جشن گرفته باشیم
تا برای نور و آزادی‌های وجودش، یک زخم را گریه کرده باشیم!
و مرگ بود
مرگ بود تا درد را خط سرخی بوده باشد
تا میلاد را به خاکی سرد سپرده باشد
و نور و آزادی‌ها را
با پرچمی بی‌رنگ برافراشته کرده باشد!
غریبانه بود این زندگی،
غریبانگی‌ها در غربتِ سیاه و سپیدِ این زمین
در رنگین‌کمانی‌های بی‌نهایت رنگِ مانده در کمین
در گذرگاه‌ِ خشم و نفرت، که گاهی لابه‌لای این باتلاق
نیلوفرانه برپاخیزد از خیزشِ حضور یک انسانِ امین!
و عشق بود
عشق بود تا معنایی بزرگ داده باشد
به این نمی‌دانم‌های هرزه و با صلابتِ این زمین،
نه؟

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

آیینه بود،
راه بود و راهنما بود،
برای بقا، سراسر تبعید و تبعیض و اجبار بود،
سراسر رویا بود، درد بود و لذت، گاهی،
سفری ناخواسته در ابعاد حیات بود، این زندگانی!
گستاخی‌های ذهن بود
ذهنی مانده در اسارتِ محیط،
حبس به زیر تازیانه‌های شرایط،
بافته شده‌ای بود که ما برای وجودش، معصوم بودیم و بی اختیار!
شمع آن، فلسفه بود
راه آن، روان را دانستن بود،
مسیر در سیر و سلوک مانا بود
و عشق، گُم؟
بارش‌های بودارِ این دردمندی‌ها جاری‌ست
و دانش دست در دست عشق منتظر است،
رها از خود
رها از قاضی بودن
رها از من، از من‌ها، از ادعاهای تنهای بی‌تن‌ها..!
همچنان در خستگی‌های خواب‌آلوده‌ی این زیستن
عدالت در محاصره‌ی حاکمان بود
و خدا در نبضِ هر حضور، برجا..!
زندگی، هیاهویی بی‌مقصود بر این قصد‌ها بود
نبود؟

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم

ناعادلانه‌ست این خَلق و این خوی و این خُلق،
ناعادلانه‌ست این شهر و این شرارت و این شُرب!
کدام عدالت بود؟
کودکانی زاییده شده توسط والدینی احمق
یا ازدواج‌های احمقانه با افسار جهالت؟
کجا عدالت بود؟
کشته شدن آدم‌ها برای اعتقاد و باورها
یا زخم خوردن از روی جنایت‌ها و خیانت‌ها؟
ناعادلانه‌ست این چیدمان
این زایشگاهِ بی‌دانش و نادان
این مجموعه‌ی متکبری که در آن عشق فروشی‌ست
که برده‌داری‌های مدرن همچنان جاری‌ست،
عدالت کجا بود در جهانی که حاکمیتِ آن
بر اساس قدرت و مکاری و حیله‌گری جاری‌ست؟
ناعادلانه‌ست جهانی که جهنم، در کالبد‌های گوناگون
رخساره‌ی بهشت این زمین را خونين می‌کند!

#محمدعلی_خشنو
#بانام_نویسنده_نشردهیم