دلنوشته های یک طلبه @mohamadrezahadadpour Channel on Telegram

دلنوشته های یک طلبه

@mohamadrezahadadpour


ادمین:
@dastneveshtehay

* منبع اصلی مستندات:
حیفا
تب مژگان
همه نوکرها
کف خیابون
حجره پریا
نه
و..

*سایت تهیه و ارسال کتاب:
Www.haddadpour.ir

*لطفا از انتشار و کپی و ارسال داستان های کانالم
خودداری کنید.

دلنوشته های یک طلبه (Persian)

دلنوشته های یک طلبه یک کانال تلگرامی پر از داستان ها و نوشته های شگفت انگیز است که توسط کاربر mohamadrezahadadpour اداره می شود. این کانال دارای ادمین به نام @dastneveshtehay است که به عنوان منبع اصلی مستندات برای داستان ها و نوشته های کانال عمل می کند. در این کانال می توانید داستان ها و نوشته هایی از منابع معتبر مانند حیفا، تب مژگان، همه نوکرها و بسیاری دیگر پیدا کنید. همچنین، شما می توانید کتب مرتبط با موضوعات مختلف از وبسایت www.haddadpour.ir تهیه و ارسال کنید. لطفا توجه داشته باشید که از انتشار، کپی و ارسال داستان های این کانال خودداری کنید. از این کانال برای خواندن و لذت بردن از داستان های متنوع و جذاب استفاده کنید.

دلنوشته های یک طلبه

20 Feb, 20:00


🍃اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُن غَفَرْتَ لَنا فیمَا مَضی' مِن شَعبان فَاغْفِر لَنا فیما بَقِیَ مِنه 🤲

دلنوشته های یک طلبه

20 Feb, 19:58


✔️ روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت: محمد الضیف از توانایی های اطلاعات اسرائیل کاملا آگاه بود. حماس با کمک اطلاعاتی ایران، توانست تمام تجهیزات باقی مانده در میدان را توسط نیروهای متخصص رمزگشایی کند و تحقیقاتی را انجام داد که از آن جزئیات مهم و تعیین کننده‌ای استخراج کرد.

دلنوشته های یک طلبه

20 Feb, 19:58


♦️در آغوش خدا بنشین،با خدا حرف بزن!

🎤بروایت شهید سیدحسن نصرالله

شادی روح بلندش صلوات
┄┅═✧☫ 🇮🇷 ☫✧═┅┄

دلنوشته های یک طلبه

19 Feb, 06:30


امروز اول اسفند است.بهمن ماه گذشت و همه پیش‌بینی‌ها در خصوص استعفای ریاست محترم جمهور و امضا و احیای برجام و.. عده‌ای دروغ از آب درآمد.تکلیف آنها که مشخص است.از آنها باحال‌تر کسانی هست که آن چرندیات را باور و یا منتشر کردند.
این جماعت، قبلا هم پیش‌بینی‌های خوشمزه‌ای کرده بودند که مثلا:
۱.رئیس جمهور بعدی آمریکا زن است.
۲.تا سال ۱۴۰۳ جنازه‌های ملتی که واکسن زدند،در پیاده‌ها رو مثل برگ بهار می‌ریزند.
۳.طوفان الاقصی منتهی به ظهور امام زمان می‌شود.
و موارد زیادی که شاید یادآوری‌اش صلاح نباشد.

بسه دیگه.
بی‌خیال.
شما بدون پیش‌بینی هم عزیزید.
جدی میگم.
ی کار دیگه پیدا کنید.

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

👈 صفحه حدادپور جهرمی در ویراستی؛

https://virasty.com/Jahromi/1739946403910195519

دلنوشته های یک طلبه

17 Feb, 18:05


✔️ عصبانیت خبرگزاری‌های رسمی اسرائیل و حمله به #حسینیه_معلی شبکه سه/ تصاویری که از کودکان غزه نشان دادند هوش مصنوعی‌ است!

خبرگزاری اسرائیلی “کیکار هشبات” که متعلق به حریدی‌ها و متعصبین صهیونیست است، در گزارشی با تیتر: “برنامه شرم‌آور در ایران به زبان عبری” و با ابراز خشم نسبت به نشان دادن “ستاره داوود شکسته شده” در حسینیه معلی٬ نسبت به استفاده از پرچم‌های فلسطین و حزب‌الله لبنان و تصاویر شهدای مقاومت و‌ همچنین حضور دختران با چادر در این برنامه اظهار عصبانیت کرد!

این پایگاه خبری در ادامه گزارش خود با ابراز خشم از این برنامه که “پیامی را به زبان عبری پخش کرده و با استفاده از جملات کتاب مقدس یهودیان جنایت‌های صهیونیست‌ها را در تمامی این سالها محکوم کرده” با ادعایی مضحک اعلام کرد که تمامی عکس‌های کودکان کشته شده در غزه که در این برنامه به نمایش آمده، جعلی و ساخته شده با هوش مصنوعی هستند!

👈 #حالا_هرجور_صلاحه
👈 #عمق_راهبردی_شادمانی

کانال #دلنوشته_های_یک_طلبه

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

17 Feb, 07:18


عجب برف قشنگی داره میاد 🌨🌨❄️

و لله الحمد

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 20:40


راستی رفقای از خودم خوشحال‌تر اشاره کردند که هشتک‌های این پست یادم رفت بنویسم: 😊

#آخ_تو_شب_یلدای_منی
#هر_خانه_یک_حسینیه_معلی
#سلطان_ادب_نجم_الدین_شریعتی
#دکترنا_العزیزنا_المطیعی
#هرکه_ناراضیه_جمع_کنه_بره
#عمق_راهبردی_شادمانی
#همینه_که_هست

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 20:28


۱. در صفحاتشون بهشون خدا قوت بگید و دلشون رو گرم کنید
۲. هر جا نشستید، ازشون خوب بگید
۳. قطعاتی از برنامه ها را برای دیگران بفرستید تا لذت ببرند
۴. خیلی مودبانه از کنار انتقاداتی که نمی‌توانید جوابشان را بدهید عبور کنید و درگیر نشوید
۵. از همش مهم تر؛ براشون دعای خیر کنید. دعا خیلی اثر مثبت داره.

👈 کلا هر کاری که برای من کردید و باعث شدید که الان مدیون محبت ها و توجهات و دعای خیر و خیرخواهی همتون باشم، برای کسانی که حرف و مدل بدیع و جذاب دارند انجام بدید. قطعا عوضش را خدا به بهترین شکل در زندگیتون قرار میده.
البته قبول دارم و درکتون میکنم که فورا ی کم احساساتتون جریحه دار بشه و بگید که *همه که گل باغا نمیشن* 😌
میفهمم
حق با شماست😊
و یه اینحوری👈🔥
به انضمام 👈❤️

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 20:14


کلا ملت به نشاط نیاز داره
و ما هیچ الگوی مفرّح و بانشاطی به جامعه القا نکردیم
همین دو سه تا برنامه ای هم که تولید شده، با دست خودمون داریم نابودش میکنیم
البته
و صد البته
بنده و عزیزانی مثل روحیات بنده، اجازه نمیدیم اینگونه برنامه ها تعطیل بشه
و همچنین اجازه نمیدیم که بعضیا با انواع حرف و حدیث و پچ‌پچ‌ها کاری کنن که این دو سه تا برنامه تبدیل بشه به مجلس ترحیم خلدآشیان!
لطفا همه از این برنامه ها حمایت کنید تا در سایه حمایت و توجه دلسوزان، اگر اشکال جزئی دارند برطرف بشود. نه این که از بیخ و بن، برنامه را بزنند!

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 19:52


پاسخ کارشناسان حسینیه معلی به حرف و حدیث های اخیر

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 17:37


⛪️ از #مسیحیت_تبشیری چه می‌دانید؟
🕌 از
#اسلام_رحمانی چه می‌دانید؟

(ادامه سلسله جلسات #یهود_پژوهی/ جلسه شانزدهم)

سخنران: #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 17:34


صوت این جلسه👇
تقدیم با احترام 🌷

دلنوشته های یک طلبه

16 Feb, 11:10


⛔️ در ادامه دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که

بررسی انحرافات مسیحیت تبشیری

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

#مرگ_بر_اسرائیل
🕌کانال مسجد آرمانی حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها مجتمع مسکونی حسین آباد پاسداران👇
https://eitaa.com/hzrtzahra

دلنوشته های یک طلبه

15 Feb, 23:06


#امضا_محسن 💔❤️‍🔥

دلنوشته های یک طلبه

14 Feb, 15:58


✔️ کسی که نمی‌داند دکارت چه گفته، هیدگر چه گفته، کانت چه گفته، این چطور می‌تواند شاگرد حضرت باشد؟!

🔹حالا کسی منتظر ظهور حضرت است حداکثر فکرش #حرم تا #جمکران باشد این که دیگر #جهانی نیست. این ظهور حضرت نمی‌خواهد. این حداکثر یک پیاده‌روی ثواب‌بری می‌خواهد. کسی نمی‌داند #دکارت چه گفته، #هیدگر چه گفته، #کانت چه گفته، این چطور می‌تواند شاگرد حضرت باشد؟ کجا می‌خواهد برود؟ این می‌خواهد بین جمکران و حرم برود یا می‌خواهد جهان را اصلاح کند، حرف حضرت را به جهان برساند یا نرساند؟ این بدون اطلاع و آگاهی از جهان می‌تواند [مصداق] «لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»، «ولو کره الکافرون» و «و کفی بالله شهیدا» [باشد؟].

🔹در این سه آیه؛ اینکه فرمود الاسلام یعلو و لا یعلی علیه به‌دست چه‌کسی باید احیا شود؟ کسی که نداند [در] غرب چه خبر است و نداند [در] آگاهی غرب چه خبر است، مکتب‌های غرب چه خبر است، ادیان غرب چه خبر است، این چطور می‌تواند شاگرد حضرت باشد؟ این فقط جمکرانی فکر می‌کند و نه جهانی. باید حواسمان جمع باشد.

📚 استاد؛ علامه جوادی آملی

👈 این بیان حضرت استادرا بخاطر داشته باشید تا قصه #مممحمد۳ 😉

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

14 Feb, 12:25


🎥 یک مداحی که «کپی» اش از «اصل» اش مشهور تر شد!

🔹 شب نیمه شعبان سال 90 بود که #حاج_محمود_کریمی در امامزاده علی اکبر چیذر، شعری در مدح #امام_زمان (عج) خواند که با اقبال رو به رو شد.

🔹 شاعر «مجتبی روشن روان» است. این شعر در قالب بحر طویل سروده شده و روایت سریع و زنجیره وار آن که از ویژگی های این قالب است و زبان ساده و همه فهمش، یکی دیگر از دلایلی بود که این بحر طویل را سر زبان ها انداخت.
🔹 بعد از پخش نسخه مداحی #حاج_محمود_کریمی، #علی_فانی با تغییراتی اندک، آن را به صورت یک قطعه موسیقیایی خواند و در دسترس مخاطبان قرار داد. نسخه ای که فانی با نام« چشم امید» ارائه داد، شکل جوان پسندتری نسبت به مداحی کریمی داشت. تنظیم موسیقیایی اش به روز بود و به همین خاطر آنقدر دست به دست شد تا مسؤولان صدا وسیما را هم مجبور کرد آن را از رسانه ملی پخش کنند.

🔹 پخش تلویزیونی این اثر هم با استقبال مردمی مواجه شد و باعث شد بیش از قبل مورد توجه قرار بگیرد. پخش قطعه علی فانی با نام «به طاها، به یاسین» بین علاقه مندان معروف شده./ مجالس ماندگار

#مداحی_قدیمی

دلنوشته های یک طلبه

13 Feb, 22:02


🎧مناجات احیا شب نیمه شعبان

توسط حاج آقا میرزا محمدی

دلنوشته های یک طلبه

13 Feb, 15:07


دلگرم کننده ترین عشق و پناهگاه همه ما در دو دنیا چه قولی به ما دادند؟!👇

🔸امام مهدی علیه السلام: إنّا غَيرُ مُهمِلينَ لِمُراعاتِكُم، ولا ناسِينَ لِذِكرِكُم، ولَولا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأواءُ وَاصطَلَمَكُمُ‏ الأَعداءُ،

🔹ما مراقبت از شما را فرو نمى‌‏نهيم و شما را از ياد نمى‌‏بريم و اگر چنين نبود، سختى‌‏ها به شما مى‌‏رسيد و دشمنان، شما را از بيخ و بن بر مى‌‏كندند !

📚 الاحتجاج : ج ۲ ص ۵۹۶ ح ۳۵۹

آخییییش
دلم حال اومد با این حدیث
با این حدیث میشه تا آخر عمر احساس تنهایی و ناامیدی نکرد.😊

سالروز ولادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی سلام الله علیه و ارواحنا فداه خیلی خیلی مبارک🌺🌸🌺

محمدآغا؛ گل باغا😌

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

13 Feb, 07:21


🔹برنامه سخنرانی صبح نیمه شعبان
قبل از دعای ندبه
کازرون، گلزار شهدا

👈 تقدیم به ساحت سه امام جمعه شهید کازرون، فاتحه مع صلوات🌷

دلنوشته های یک طلبه

13 Feb, 06:49


استفاده از کد تخفیف: shaban1403

(روی کد بزنید، کپی میشود)

جهت تهیه کتب نشر حداد

*فقط تا نیمه شعبان*

👇با مراجعه به سایت👇

Www.haddadpour.ir

دلنوشته های یک طلبه

30 Jan, 17:24


🔶انا لله و انا الیه راجعون
حماس، شهادت محمد الضیف را رسما اعلام کرد.

محمد الضیف که بود؟


🔹 فرمانده کل گردان های قسام، در شاخه  نظامی حماس بود.

🔹 محمد المصری (ابوخالد) همیشه در حال تغییر محل سکونتش بود تا ترور نشود؛ برای همین لقبش شد الضیف، یعنی مهمان.

🔹 در دانشگاه اسلامی غزه زیست شناسی خوند.

🔹 اولین گروه تئاتر را در نوار غزه تاسیس کرد.

🔹 قبلا اسرائیل حداقل ۷ بار برای کشتن ضیف تلاش کرده بود

🔹 شهید حاج قاسم سلیمانی در نامه ای او را شهید زنده خطاب کرده بود.

روحش شاد🌷🌷

دلنوشته های یک طلبه

30 Jan, 08:47


بچه ها سلام
روزتون بخیر
ی مشورت!
من نیاز دارم که یک دوره تخصصی و کامل در خصوص هوش مصنوعی را بگذرونم و آموزش ببینم.
پیشنهادتون چیه؟ جایی یا استاد خاص و عالی در این زمینه می‌شناسید؟ اگر میشناسید، شماره همراه یا آیدی آن را برام بفرستید.

دلنوشته های یک طلبه

28 Jan, 20:42


⁉️چند تا سوال مهم ⁉️

شما را به خدا بدون تعصب به این سوالات فکر کنید👇

۱. به نظر شما اگر زشت نبود و جرأت داشتند، علیه حضرت آقا چه شعارها سر میدادند؟ یادتان هست که موقع فتنه واکسنی چه حرفها علیه آقا در تجمعاتشان زدند؟!

۲. اگر بنا شد که با این تجمعات غیرقانونی برخورد شود، شاهد چه جو و شرایطی در کشور و ایتا خواهیم بود؟

۳. بنظرتون اینها در انتخابات گذشته، در طیف کدام کاندیدا بودند؟ چرا اینو پرسیدم؟ خیلی ساده است؛ میخوام بدونم که کدام طیف فکری و سیاسی است که نهایت ادب و نزاکت و درایت هوادارانش اینگونه رخ نشان می‌دهد و ترجیح می‌دهد که گفتمان چرکِ کف خیابونی و چاله میدانی را برگزیند؟!

۴. راستی جرم تهدید علنی علیه رؤسای محترم قوای کشور چیست؟🧐

#فتنه_عظمی
#عقلانیت
#انسداد_کانال_تحلیلگران_نادان
#هزینه_تراشی_دوستان_نادان

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

28 Jan, 20:40


به این نمونه تجمعات👆دقت کنید!

برخلاف منویات رهبر معظم انقلاب، این جماعت، حرف از زیر پا له کردن رؤسای قوا میزنند و در انتها از حضرت آقا خرج کرده و پس از الله اکبر، خامنه ای رهبر سر می‌دهند!

اگر یک روز قرار باشد گروهک منافقین در خیابان های شهرمان علنا تجمع کنند و شعار بدهند، به نظر شما شعارهایشان همین قدر تند و زننده خواهد بود؟!

این انقلابی گری نیست. بلکه نشانه‌های محکم انحراف و گمراهی از سوی طیفی سوپر انقلابی و بدتر و خطرناکتر از حجتیه است.

به عنوان کسی که سالها در خصوص فتنه و رسوا کردن جریانات معاند مطالعه و تالیف داشته عرض میکنم که اصلا و ابدا بعید نمیدانم که همین ها در فتنه‌های بعدی، با نیروهای امنیتی و انتظامی درگیر شوند و صحنه‌هایی دلخراش‌تر از فتنه ز.ز.آ به وجود آورند.

#لطفا_نشر_حداکثری
#فتنه_عظمی
#عقلانیت
#انسداد_کانال_تحلیلگران_نادان
#هزینه_تراشی_دوستان_نادان

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

28 Jan, 09:04


⛔️توجه لطفا⛔️

از امشب تا ۳ روز ، سایت و اپ جهت ارتقا قطع هست و انشاءالله پس از سه روز، شاهد ارتقای
#کیفیت و #سرعت سایت و اپ خواهید بود.
لطفا تا پایان مراحل ارتقای کیفیت شکیبا باشید.

دلنوشته های یک طلبه

28 Jan, 07:58


✔️ خوش‌رقصی زیباکلام برای صهیونیست‌ها
صادق زیباکلام که به اتخاد مواضع غرب‌پسند شهره است، اینبار و در جریان نشستی در دوحه قطر، آبروی ملت ایران را به سخره گرفته و مدعی شده‌است: شما از تعداد زیاد ایرانیان متنفر از فلسطینی‌ها متعجب خواهید شد!
او البته اشاره‌ای به حمایت‌های گسترده ملت ایران به‌عنوان پرچمدار ملت‌های آزادی‌خواه از مردم مظلوم فلسطین نکرد. زیباکلام در ادامه پا را فراتر نهاد و از تحسین جنایتکار کودک‌کش(نتانیاهو) توسط مردم ایران به عنوان یک قهرمان! سخن گفت!

👈خوشبختانه دیروز، دادستانی تهران علیه زیباکلام اعلام جرم کرد.

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 21:04


عید مبعث مبارک😊

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 21:03


اجازه هست یه کم شادترش کنیم؟😉

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 20:54


والدین ایرانی یجوری وارد اتاق فرزندشون میشن که


انگار با حکم قضایی اومدن!

😂😂😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 20:49


یه پنج هزار تومنی گذاشتم زیر فرش که یادم بره بعده ها پیداش کنم خوشحال شم..!


الان 3 ماهه از فکرش بیرون نمیام 😀😀😀

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 19:34


مشاور خانواده گفت در مقابل عصبانیت پدرت شما لبخند بزن😐

هیچی دیگه الان دارن همه جا مو بخیه میزنن

به جرم مسخره کردن پدر😭😂😂😂😂😂😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 19:27


خیلی عجیبه مثلا میگن فلان کارو با اون قسمت از پولتون بکنید که هیچ احتیاجی بهش ندارید.

من پولام اصلا همچین قسمتی ندارن. درواقع من به پولای بقیه هم احتیاج دارم.😂😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:59


میگن ابوبکر البغدادی زنگ زده به پادشاه عربستان گفته:
ما موشک خوردیم روزه مون باطله؟!
پادشاه عربستان هم جواب داده:
روزه شما رو نمیدونم ولی وضوی من که باطل شده...!!! 😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:59


‏تو خونه ما همه حاضرن حملات داعش رو به عهده بگیرند ولی قبول نكنن كه حجم اينترنت رو تموم كردن

🤣😂😅

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:58


‏همسایمون یه پیرزنه. دیروز سیفون توالتش گیر کرده بود رفتم درستش کردم امروز منو دیده میگه ننه پیر شی هربار میرم مستراح یادت میکنم
🤣😂😂😂😂😂😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:55


عیدتون مبارک

♥️🎂♥️🎂♥️🎂♥️

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:55


پسر خالم رفته مُکبر نماز جماعت شده
سر رکوع يادش رفته چی بگه گفته دولا شيد...


امام جماعت: 😳
صف اول : 😒😒😒😒
صف دوم : 😊😊😊😊
صف سوم : 😄😄😄😄
صف چهارم : 😂😂😂😂

متاسفانه صف پنجم در قيد حيات نيستند... 😂😂

دلنوشته های یک طلبه

27 Jan, 18:55


شیرازیه رفته بود مغازه
گفته بود:

سلام کــاکو، کوکــا کولا داری؟

- ها کــاکو. کوکــام هَس.
هــــــمون جُو وردار . .

- کو؟ ایکه کــاکــائوئه کاکو !!!
- نه کاکو، پشتِ کــاکــائوا کوکــان😂

دلنوشته های یک طلبه

19 Jan, 20:18


از خودکشی کسی خوشحال نیستیم اما
چقدر این سه دقیقه طلایی هست. مخصوصا از زبان کسی که دو سه روز پیش خودکشی کرد و پس از سالها لجن‌پراکنی علیه کشورش در غربت از دنیا رفت.

چقدر اقرار و پرده‌برداری از فلاکت اپوزیسیون غیرمسلح خارج از کشور از زبان خودشان مهم و قابل توجه است.

به کسانی که فرصت تبلیغ و اثرگذاری در خارج از ایران دارند، پیشنهاد میدم که این کلیپ را به انحاء مختلف منتشر کنند. بلکه درس عبرت باشد و بتوانیم زمینه توبه و برگشتن هم‌وطنان را به کشورمان فراهم کنیم.

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

19 Jan, 18:55


صوت #جلسه_چهاردهم
دوره مقدماتی #یهود_پژوهی
#حدادپور_جهرمی

🌷 تقدیم به ارواح مطهر شهدای اسلام، از صدر تا کنون ، صلوات🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

19 Jan, 07:58


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه چهاردهم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺قابل توجه حضار در جلسه؛ لطفا سوالاتتان را به صورت مکتوب بفرستید.

👈 در جلسه امشب، به تتمه بحث اسرائیلیات و سپس تشریح فرقه‌سازی توسط یهود خواهیم پرداخت.

#مرگ_بر_اسرائیل

دلنوشته های یک طلبه

19 Jan, 04:57


✔️ منشه امیر، مدیر رادیو اسرائیل در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی: حماس نابودشدنی نبود/ ۶۶ هزار اسرائیلی آواره شدند/ما تلفات زیادی دادیم/ بیماری‌های روانی در اسرائیل بسیار زیاد شده است/همین امروز همه مردم به‌خاطر حملات موشکی یمن به پناهگاه‌ها رفتند!

دلنوشته های یک طلبه

18 Jan, 21:26


اگر آبدارچی بوده، از طریق مسمومیت و فرصت فرار و رد گم کردن،می‌توانسته راحت‌تر به اهدافش برسد.
اما
ترور پر سر و صدا
که نشه مخفی‌ش کرد
و تحقیقات پیش از عملیات
و انتخاب دقیق بانک اهداف
و در نهایت خودکشی در صحنه
این‌ها همه نشان دهنده این است که ترورهای امروز،از جای خاص و با اهداف بزرگتر طراحی و اجرا شده

کانال #حدادپور_جهرمی

https://virasty.com/Jahromi/1737235501099235789

دلنوشته های یک طلبه

18 Jan, 19:47


آیا میدانستید که سالها پیش، #افتخارزاده سرکردهٔ #انجمن_حجتیه که دو سه روز پیش مُرد، توسط #شهید_رازینی (از قضات دیوان عالی کشور که امروز توسط یک نفوذیِ منافق به شهادت رسید) محاکمه شده بود؟!
(به نقل از فرقه نیوز)

کانال #حدادپور_جهرمی

https://virasty.com/Jahromi/1737229402201648092

دلنوشته های یک طلبه

18 Jan, 09:34


✔️ شهادت ۲ قاضی دیوان عالی کل کشور در پی اقدام تروریستی

رسانه قوه قضاییه نوشت: صبح امروز فرد مسلحی نفوذی در دیوان عالی کشور در اقدامی برنامه‌ریزی‌شده اقدام به ترور دو قاضی شجاع و پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریسم کرد.

حجت‌الاسلام رازینی رئیس شعبه ۳۹ و حجت‌الاسلام‌ مقیسه رئیس شعبه ۵۳ دیوان عالی، ۲ قاضی خدوم، انقلابی و قاطع در برابر مخلان امنیت مردم به شهادت رسیدند.

بلافاصله پس از اقدام تروریستی صورت‌گرفته برای دستگیری فرد مسلح اقدام می‌شود که وی به‌سرعت اقدام به خودکشی می‌کند.

دلنوشته های یک طلبه

18 Jan, 07:17


✔️ ستاد کل نیروهای مسلح: هرگونه شبهه‌افکنی درباره چگونگی و علت شهادت آیت‌الله رئیسی و همراهان ایشان مردود است. علت بروز سانحه برای بالگرد صرفاً «شرایط پیچیده جوی و جغرافیایی منطقه» بوده است.

دلنوشته های یک طلبه

17 Jan, 15:58


باطنها چون آتش اند...

دلنوشته های یک طلبه

17 Jan, 15:41


#سیدصادق_شیرازی،وفات سید #حسن_افتخارزاده
(قطب جریان #انجمن_حجتیه)
راتسلیت گفت.هشت سال پیش کسی باور نمیکرد که این دو پیوند محکمی داشته باشند اما در کتاب #پسر_نوح این را کامل تشریح کردم ولی چقدر توسط بعضی #هیئتی‌هاومداحان مطرح مورد طعنه و حرف قرار گرفتم.الان خیلی بهتر میشه خط و ربطهایشان راپیدا کرد.

کانال #حدادپور_جهرمی

#Mohamadrezahadadpour

https://virasty.com/Jahromi/1737127574482018300

دلنوشته های یک طلبه

17 Jan, 09:32


خیلی زیبا ودرس آموز بود🌹

دلنوشته های یک طلبه

16 Jan, 23:25


حملات هوایی رژیم تروریستی اسرائیل به غزه با وجود اعلام آتش‌بس همچنان ادامه دارد و جبالیا و شمال این باریکه هم اکنون زیر بمباران شدید اشغالگران قرار دارد.

👈 به نظر میرسد که عملا چیزی به اسم آتش‌بس وجود ندارد.

دلنوشته های یک طلبه

15 Jan, 21:47


✔️مذاکره خوب است یا بد؟

عبدالرحیم انصاری

🔹 شما فرض کنید نه تنها با ترامپ مذاکره نکردید بلکه با او وارد جنگ هم شدید؛ خب ثم ماذا؟
در نهایت پس از یک زد و خوردی که معلوم نیست چقدر ادامه می یابد، یا شما موفق می شوید یا او دست برتر را از آن خود میکند؛ آیا غیر از این است؟
حالا باید نگاه کنید مشکلاتتان بعد از یک درگیری بیشتر شده یا کمتر؟
تاب آوری در برابر مشکلات قبل از جنگ بیشتر است یا بعد از جنگ؟
اصلا مگر خودِ جنگ نباید در نهایت به نتیجه ای برسد؟ مگر نباید آتش بسی اتفاق بیفتد؟ حالا به من پاسخ بدهید آتش بس چطور اتفاق می افتد؟
غیر از این است که طرفین با تعدادی میانجی گر مینشینند تا درباره مفاد آن گفتگو کنند؟
مگر نباید مذاکره کنند تا بر سر پایان جنگ به توافق برسند؟

اکنون از شما می پرسم که اِلّا و لابد باید جنگی صورت بگیرد؟ نمیشود بدون جنگ گفتگو کرد؟! آنچه دوستان باید نسبت به آن اعتراض داشته باشند نوع مذاکره است نه اصل مذاکره!‏

شما اگر از آقای پزشکیان بخواهید قوی مذاکره کند من هم همراهی تان میکنم؛ اگر بگویید از موضع قدرت مذاکره کن نه از موضع ضعف، بنده نیز از او میخواهم؛ اگر بگویید از الگوی روحانی در مذاکرات برجام پیروی نکن حقیر هم تاییدتان میکنم؛ اگر بگویید در صورت توافق، تعهدات را یکجانبه اجرا نکن و گام به گام در ازای قدم هایی که آمریکا برمیدارد قدمی بردار من نیز بر آن تاکید خواهم کرد؛
اما وقتی صرفا تکرار می کنید مذاکره نکن، چندان منطقی نیست،
چون بحث منافع طرفین در منطقه و جهان است و هیچ طرفی نمیخواهد تحت فشار از موضعش کوتاه بیاید؛

اینکه رهبری میگویند ایران یک قله راهبردی است برای همین است که مسئولان جایگاه کشور را بفهمند؛ اینکه میفرمایند فریب نخورید و هرجا فریبی دیدید کنار بکشید بخاطر همین است؛ لذا ما باید بخواهیم امثال پزشکیان و عراقچی محکم باشند و بر اساس منویات رهبری و صلاح و مصلحت کشور مذاکره کنند نه اینکه بخاطر رضایت قدرتمندان و آمریکا از حقوق ملت خود بگذرند؛

شما این را دنبال کنید، نه اینکه ذهن مردم را به ناکجا آباد ببرید! ما ۴۵ سال است با آمریکا در جنگیم؛ این مذاکرات را به چشم مذاکراتی برای آتش بس ببینید؛ آتش بسی که دیگر قرار نیست در آن فریب بخوریم؛
میگویند ترامپ آمر ترور حاج قاسم بوده است؛ بله اما نتانیاهو نیز آمر ترور شهید نصرالله و تمام حلقه اول فرماندهی حزب الله بود، اما حزب الله در آتش بس گفتگو کرد، نظراتش را منتقل و نظرات دشمن را گرفت و سرانجام آتش بس صورت گرفت؛ همانطور که حماس اکنون در حال مذاکره است در حالی که سنوار و هنیه را همین صهیونیستها به شهادت رساندند.‏

اساسا همه این تبلیغاتی که بعد از سقوط بشار اسد راه انداخته اند برای القاء شکست به اردوگاه ایران و گرفتن امتیاز در مذاکرات است؛ حال آنکه ایران در سطح رهبری و نیروهای مسلح بسیار هوشیار تر از آن چیزی است که دشمن تصورش را دارد؛ به رزمایش های سراسری اخیر کشورمان دقت کنید؛ این را هم ما در برابر القائات دشمن رو کرده ایم تا اهرمی برای مذاکرات احتمالی آینده باشد؛
البته بنده این بار از دولت نیز در سیاست خارجه نا امید نیستم؛ به این معنی که آن را معادل دولت روحانی نمیدانم؛ معتقدم این بار شرایط خیلی فرق میکند؛ لیکن به هر دلیل هشدارها را باید داد و دولت را برای انجام مذاکراتی عزتمندانه و از موضع قدرت ترغیب کرد؛
همانطور که دولت شهید رئیسی تا آخر نیز آماده مذاکره بود و از آن فرار نکرد. ما باید بدانیم دست برتر با ما است و ترامپ هم احتمالا میخواهد پرونده غزه و اوکراین را حداقل در مقطع فعلی ببندد تا تمرکزش را روی چین بگذارد؛

اگر این ادعا واقعی باشد که به نظر اینگونه می آید، ناچار است هم به روسیه و هم به ایران امتیاز بدهد؛ نه اینکه عاشق چشم و ابروی جمهوری اسلامی باشد، خیر! بلکه میخواهد مشکلات خودش را رفع کند؛
ما باید بدانیم ابتکار عمل در دستان ما است؛ ما نیز باید القائاتی از همین جنس را به آنها تحمیل کنیم تا بدانند اهل کوتاه آمدن از حقوق خودمان نیستیم و تا آخر پای آن می ایستیم ولی در عین حال از مذاکره نیز فرار نمیکنیم؛
اینجا بجای اینکه پزشکیان را از مذاکره منع کنید باید او را به گفتگوی با صلابت ترغیب کنید؛ زیرا اتفاقا حالا یک فرصت به دست آمده است که اصلا با مذاکرات برجامی و شرایط آن دوران قابل قیاس نیست؛ ...

#ارسالی_مخاطبین

دلنوشته های یک طلبه

15 Jan, 04:42


منظورم چهارشنبه است😅

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 20:25


⛔️ تخفیف آثار چاپی و دیجیتال

ضمن عرض تبریک به مناسبت میلاد مسعود امیرالمومنین علی علیه السلام و روز پدر، کلیه کتابهای نشر حداد در سایت و اپلیکیشن، اعم از کتابهای #چاپی و #دیجیتال ، با ۱۰ درصد تخفیف عرضه می‌شود.

کد تخفیف: pedar1403
(روی کد بزنید، کپی میشود.)

👈 فقط تا ساعت ۹ صبح سه‌شنبه فرصت دارید👉

مراجعه به سایت فروش👇

Www.haddadpour.ir

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 07:23


🔹تبسم امام خمینی هنگام توصیف مولای عالم امیرالمؤمنین علی علیه السلام 😊

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 07:19


نجفم آرزوست....

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 01:16


یاعلی❤️‍🔥💔

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 01:13


بهتون غبطه می‌خورم
شایدم حسادت باشه اما آخوندیشو گفتم که زشت نباشه

لطفا به یاد ما هم باشید

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 01:10


سحر روز اول شما در اعتکاف هست
علی القاعده دارین سحری میخورین
نیم ساعت به اذان صبح، برو یه گوشه خلوت کن و نماز شب بخون
ازش بخواه که عادت کنی به نماز شب
تازه از اون موقع به بعد، کل زندگیت میشه هم‌رنگ اعتکاف

دلنوشته های یک طلبه

14 Jan, 01:07


شاید نزول باران
و دفع بلا
و یا برکات آسمان و زمین
و دفع بلا
و رونق کسب و کار
و دفع بلا
و هدایت دل و جان مردم
و دفع بلا
و هزارتا چیز دیگه
مخصوصا دفع بلا
بندِ یه توبه و استغفار من و تو باشه

دلنوشته های یک طلبه

06 Jan, 19:20


صوت #جلسه_دوازدهم
دوره مقدماتی #یهود_پژوهی
#حدادپور_جهرمی

🌷 تقدیم به ارواح مطهر شهدای اسلام، از صدر تا کنون ، صلوات🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

06 Jan, 19:17


گفتم صوت جلسه دوازدهم #یهود_پژوهی را منتشر نکنم تا ببینم اصلا کسی متقاضی هست یا نه؟
اما دیدم از دیشب تا الان، کلی پیام دادند و پیگیر ادامه مطالب بودند.
بسیار خوب
تقدیم با احترام👇☺️
فقط با عرض معذرت، صوت جلسه دوازدهم با کیفیت عادی ضبط شده.

دلنوشته های یک طلبه

05 Jan, 07:31


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه دوازدهم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺قابل توجه حضار در جلسه؛ لطفا سوالاتتان را به صورت مکتوب بفرستید.

👈 در جلسه امشب، در ادامه تشریح اضلاع سه گانه ماهوی یهود، به تبیین چهار برنامه اصلی آنان در طول عمر منحوسشان خواهیم پرداخت.

#مرگ_بر_اسرائیل

دلنوشته های یک طلبه

04 Jan, 18:36


✅️امروزه یادگیری مکالمه عربی نه تنها یک مزیت و امتیاز بزرگ محسوب میشه بلکه یک ضرورته، خصوصا برای فعالان فرهنگی،سیاسی و اقتصادی که با کشورهای عربی در ارتباط هستن.


🕌از همین الان برای اربعین سال بعد برنامه ریزی کن تا بتونی بدون حسرت با عراقی ها صحبت کنی و یک سفر زیارتی منحصر به فردی رو تجربه کنی.



🔺️یادگیری لهجه ها و گویش های عربی اصلا نیاز به قواعد سخت و پیچیده دوران دبیرستان نداره.



💎کانال منو داشته باش👇
🆔️@Darabi_Amozesh
🆔️@Darabi_Amozesh

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 20:15


اصلا باورم نمیشه ۲۰ سال دیگه میشه ۶۲ سالم!
قبلا اینجوری نبود
حداکثر میشد ۲۷ یا ۲۸ سالم
چی شد یهو؟

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 20:04


لامصب حتی اجازه نمیده ازش عبرت بگیریم

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 20:02


البته من به راننده ایمان دارم و دارم از مناظر و هیجان بالای سرعت لذت میبرم...

اما
کلا
سرعت زیاد روزگار ما مخصوصا از بعد از کرونا، خیلی طبیعی به نظر نمیرسه

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 19:57


تازه به سرعت غیرمجاز

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 19:50


👈 رفقا احساس نمی‌کنید روزگار پاشو گذاشته رو گاز؟ یا فقط من این احساسو دارم؟

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 18:56


✔️ هفت‌ خصلت آسیب زا در اصول برنامه ریزی و مدیریت در بیان مولانا امام سجاد علیه السلام:

اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی فِیهِ النُّعَاسَ وَ الْکَسَلَ وَ السَّأْمَةَ وَ الْفَتْرَة وَ الْقَسْوَةَ وَ الْغَفْلَةَ وَ الْغِرَّةَ

پروردگارا! من را از این خصلتها و از این خصوصیّات برکنار بدار

🍃این خصوصیّات عبارتند از:

اوّل «النُّعاس»، خواب‌آلودگى

دوّم «الکَسَل» یعنى همان بیکارگى و تنبلى

سوّم «السَّأمَة»، ملول شدن، از یک چیزى دل‌زده شدن، دل‌زدگى

چهارم «الفَترَة» یعنى سهل‌انگارى، کارها را با سهل‌انگارى گذراندن، در کارها استحکام را رعایت نکردن

پنجم «القَسوَة»، سخت‌دلى، تحجّر، عدم انعطاف

ششم «الغَفلَة»؛ غافل شدن و گیج خوردن از موقعیّت خود و آنچه دارد میگذرد و آنچه پیش روى ما است و آنچه پیرامون ما است

هفتم «الغِرَّة»؛ فریب‌خوردگى، مغرور شدن، فریب خوردن؛ من را از اینها برحذر بدار.

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 13:21


✔️ یا امام رضا، کفترات آدم شدن، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...😂

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 09:35


پاداش خواندن سوره توحید در همه یا یکی از جمعه های ماه رجب

عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: مَنْ قَرَأَ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ مِنْ رَجَبٍ مِائَةَ مَرَّةٍ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، كَانَ لَهُ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَسْعَى بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ. (مستدرك ‏الوسائل، ج7، ص535 به نقل از لبّ اللُّباب راوندی)

رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در همه روزهای جمعه ماه رجب، 100 بار سوره توحید را بخواند، روز قیامت برای وی نوری خواهد بود که به واسطه آن به سوی بهشت رهنمون می گردد.

دلنوشته های یک طلبه

03 Jan, 08:12


بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى

کـاش می‌دانسـتـم تـو را
چگـونه آرزو کنـم ...

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

https://virasty.com/Jahromi/1735891832248174135

دلنوشته های یک طلبه

02 Jan, 19:43


✔️پاسداری که همزمان با حاج‌ قاسم در پایتخت یمن به شهادت رسید

🔹درست در ساعت اولیه بامداد ۱۳دی ۹۸ همان دقایقی که شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد ایران اسلامی شهیدی دیگر را در پهنه سرزمین مقاومت تقدیم ملت کرد. پاسدار شهید مصطفی میرزایی در عملیات ترور ناموفق سردار عبدالرضا شهلایی در شهر صعده یمن بر اثر اصابت موشک های امریکا به شهادت رسید.

🔹شهید محمدمیرزایی نیروی سپاه قدس بود اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروهک های تکفیری است. او پیش از یمن در جبهه های عراق و سوریه حضور فعال داشت.

🔹براساس بیانیه وزارت امور خارجه آمریکا، شب ۳ ژانویه ۲۰۲۰، ارتش آمریکا پس از ترور سردار سلیمانی در بغداد، عملیات ترور سردار شهلایی را از طریق هواپیمای بدون سرنشین اجرا کرد و با هدف قرار دادن محل استقرار سردار شهلایی در صنعاء یمن، نتوانست او را بکشد، اما منجر به شهادت مصطفی محمدمیرزایی شد. این پاسدار بدون مرز اولین شهید ایرانی در یمن است.

دلنوشته های یک طلبه

02 Jan, 19:42


چه ساغرها تهی کردیم بر یادت که یک ذره
نه ساکن گشت سوزِ دل، نه کمتر شد خمار ما

#ارسالی_مخاطبین

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 20:11


لطفا ابتدا این کلیپ 👆 را مشاهده کنید.

🔻کمتر از ۱۰ نفر در «راهپیمایی موتوری امت حزب الله» پس از نماز جمعه تهران، علیه رفع فیلترینگ واتساپ شرکت کردند.

در حالیکه جریان مذکور در اطلاعیه‌ای خواستار تجمع و «راهپیمایی موتوری امت حزب الله» پس از نماز جمعه شده بود، استقبال اندکی از این موضوع صورت گرفت. در ویدیویی که از این تجمع پخش شده، فردی بر روی وانت فریاد می‌زند: «طرح رفع فیلترینگ، فتنه مرجفون است، رسانه معاند مخل امنیت است»

در اطلاعیه ای که این جریان در «ایتا» منتشر کرده بود، علت تجمع، رفع فیلتر واتساپ و گوگل پلی عنوان شده است.

این جریان پیشتر در مقابل مرکز ملی فضای مجازی، تجمعات متعدد ولی کم تعدادی علیه رفع فیلترینگ برگزار کرده بود.

با این حال، ویدیوهایی که در فضای مجازی منتشر شده، حکایت از تجمعی است که تعداد حاضران شاید به ده نفر هم نرسد.

👈 به خدا ما آبرومون رو از سر راه نیاوردیم. چرا با این کارها ضربه به بدنه اجتماعی امت حزب الله میزنند؟!!

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 19:37


آخرین عکس مشترک از حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله ١٣٩٨/١٠/١٢
▪️🌷🌷

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 17:05


ملاحظه بفرمایید 👆
هر چه بنویسم، از لطف این کلیپ و جملات حضرت آقا کم میشود.
خودتان ببینید تا متوجه بشید که آیا الان وقت به استیضاح کشاندن وزراست یا خیر؟
سپس به دور و بر خودتان و کانالهای خود استاد پندارها توجه کنید تا سطح دور بودن افق نگاه آنان با مبانی رهبر معظم انقلاب را متوجه بشوید.

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 16:39


📖 صفحهٔ ۲ (صفحهٔ آخِر)

♦️خب حالا البته بعضی‌ها ممکن است بگویند:«آقا! این چه سؤال‌هایی است که شما می‌کنید؟ خب معلوم است اینها جوابش معلوم است. می‌شود همهٔ اینها را توی مجلس جواب داد.» بله می‌شود به استحسان [لکن] «لیس من مذهبنا قیاس»؛ اسلام چی می‌گوید؟ آیات قرآن چی می‌گوید؟ احادیث چی می‌گوید؟ کی دسته‌بندی شده اینها؟ کی استنباط شده؟ باید بشود.

♦️در زمینهٔ تعلیم و تعلم چطور؟ ادارهٔ دانشگاه‌ها چطور؟ آموزش علوم گوناگون چطور؟ این فنون گوناگون را چقدر درس بدهیم؟ چون ما از بیت‌المال داریم خرج می‌کنیم که این دانشگاه را اداره می‌کنیم. آیا جایز است ما این را صرف و خرج کنیم به علومی که مثلاً شبهه است؟ احتمال هست که این‌ها مفید نباشد یا استفادهٔ حرام از آن‌ها مثلاً بشود. در دانشگاه‌ها روش ادارهٔ دانشگاه‌ها و حکومت اخلاقیات و رسوم و عادات در دانشگاه‌ها به چه شکل باید باشد؟ اسلام حکمی ندارد در این باب؟ در باب جنگ با کی جنگ را شروع کنیم؟ با کی شروع نکنیم؟ اگر شروع کردند تا چه حد باید جواب بدهیم؟

♦️خب شما ملاحظه کنید ما در فقه خودمان علمای بزرگ ما که واقعاً بعضی از آن‌ها از لحاظ فکری نابغه‌اند، آدم وقتی نگاه می‌کند آن دقت‌های فکری‌ای را که مثلاً «شیخ انصاری» یا «محقق قمی» یا «صاحب ریاض» و دیگران توی کتابهایشان دارند آدم حیرت می‌کند. این چه مغزی بوده، این مغز و این فکر در مسائلی که وارد شده تا گاو و ماهی پیش رفته؛ تمام جزئیات را توی مسأله ببینید این عالم پیدا کرده. خب شما همین فروع علم اجمالی را نگاه کنید، اگر علم اجمالی دارد که یک خلل در این نماز به وجود آمده نمی‌داند که در فلان رکعت است یا فلان رکعت، در رکن است یا در غیر رکن است، در این نماز است یا در نماز قبلی است و همینطور و همینطور، صد فرع فروع علم اجمالی است. هی نشسته این عالم فکر کرده، یک فرضی را تصور کرده و فرموله کرده، حکمش را طبق فرمول‌های مشخص فقهی پیدا کرده است. اگر ما بخواهیم مسائل مربوط به سیاست خارجی، به سیاست زراعی، به سیاست صنعتی، به سیاست اقتصادی در داخل کشور، در خارج از کشور، سیاست نظامی، سیاست اداری، سیاست فرهنگی و تعلیم و تربیت و غیره و غیره، اگر بخواهیم دربارهٔ همهٔ این‌ها این‌جور دقت بکنیم که باید هم بکنیم شما ببینید چقدر کار لازم است.

📕بیانات در دیدار طلاب و روحانیون مشهد در دانشگاه رضوی،۱۳۶۵/۰۱/۰۴

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 16:39


⭕️شیعه چون حکومت نداشت، چون در اقلیت بود فقه او در پاسخ اینکه « جامعه چگونه باید زندگی کند؟» نیست؛ در پاسخ اینکه « فرد چگونه باید زندگی کند؟» است و این یک نقص بزرگ و یک عیب بزرگ است.

📖صفحهٔ ۱

🔰حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دام ظلُّه

♦️امروز، آقایان محترم! سؤالات زیادی مطرح است از اسلام که جواب اینها را آگاهان و عالمان به دین باید بدهند، اگر آنها ندادند غیرعالمان و ناآگاهان خواهند داد، بعد شما مجبور می‌شوید بروید حرف آن‌ها را رد کنید! بسیاری از مسائل را ما از دین احتیاج داریم که بدانیم و نمی‌دانیم.

♦️در طول این هزارسالی که فقه استدلالی ما داشتیم و علمای بزرگ و استخوان‌های علمی بی‌نظیر یا کم‌نظیری در طول این هزارسال ما داشتیم‌؛ شیعه چون حکومت نداشت، چون در اقلیت بود فقه او در پاسخ اینکه « جامعه چگونه باید زندگی کند؟» نیست؛ در پاسخ اینکه « فرد چگونه باید زندگی کند؟» است. و این یک نقص بزرگ و یک عیب بزرگ است.

♦️اگر بگویند «یک فرد چگونه زندگی کند که مسلمان باشد؟» جوابش در فقه شیعه تا حدود زیادی روشن است؛ احکام نماز مشخص است، احکام روزه مشخص است، احکام زکات مشخص است، خمس مشخص است، حج مشخص است، احکام معاملات مشخص است. یک فرد اینجوری که عمل بکند مسلمان است، اما یک جامعه چطور؟ سیستم اقتصادی جامعه چی؟ آیا دولت در فعالیت‌های اقتصادی جامعه نقشی دارد یا نه؟ آیا بخش خصوصی و مردم در سرمایه‌گذاری‌های جامعه نقش دارند یا نه؟ آیا دولت حق نظارت بر فعالیت اقتصادِ بخش خصوصی دارد یا نه؟ اگر دارد تا کجا و تا چه حد؟ اگر دولت، حق تلاش و فعالیت اقتصادی دارد آن جایی که تعارض و تضادی به‌وجود بیاید، تکلیف چیست؟ آیا اگر مردم خودشان سود بردند، زحمت کشیدند، تلاش کردند، سود بردند، آیا دولت از این سود حقی دارد یا نه؟ آیا خدمات عمرانی عظیمی که در یک کشور لازم است و دولت‌ها متعهد هستند که آن‌هارا انجام بدهند از کجا باید تأمین بشود؟ آیا منابع عمومی‌ای که در یک جامعه وجود دارد مال مردم آن جامعه است که در آن عصر زندگی می‌کنند یا نسل‌های آینده هم در آن سهمی دارند؟ اگر مال مردم آن زمان هست آیا دولت چگونه بایستی از آنها استفاده کند و چگونه باید آن را صرف و خرج کند که به همه مردم برسد؟

♦️ببینید در مباحث اقتصادی این همه مسائل مهم وجود دارد که این‌ها را نمی‌شود استفتاء کنیم، فقیه بنشیند آنجا یک قلم جواب این‌ها را بنویسد. لازم است مسائل دنیا را بداند آن فقیهی که می‌خواهد جواب بدهد به اینها. نظرات مکاتب دیگر را بداند، اشکالاتی که بر هر کدام از اینها ممکن است وارد بشود یا وارد شده را بداند. تبعات و توالی فاسد یا غیرفاسد هریک از اینها را بداند یا بتواند حدس بزند؛ ذهنی نباشد که بخواهد از روی ذهنیات خودش یک دنیایی را بسازد و از واقعيت، هیچ خبر نداشته باشد.

♦️این فقط در زمینهٔ مسائل اقتصادی است، که یک فقیه اگر بخواهد واقع‌بینانه صحیح، منطبق با کتاب و سنّت، در این باب نظر بدهد بایستی این همه اطلاعات را داشته باشد. این، تازه یک قلم است، اقلام دیگر هم همه از همین قبیل است. مگر فقیه می‌تواند بی‌تفاوت بماند در اینکه آیا ما با کشورهای جهان رابطه داشته باشیم یا نه؟ این رابطه بین کشورهای گوناگون جهان یکسان است یا کشور اسلامی و غیر اسلامی فرق دارد؟ خب شما ممکن است همینجوری بگویید که خب معلوم است که کشورهای اسلامی مقدم است. حالا اگر یک کشور اسلامی منش و روشی داشت که برای جامعهٔ اسلامی مضرتر هست تا آن کشور غیر اسلامی، حالا چی؟ اینجور نیست که بشود همینطور یک قلم برداشت و جواب این استفتاء را نوشت؛ مطالعات زیادی لازم است، آگاهی‌های زیادی لازم است. اصلاً کشورها و ملّتها چنددسته‌اند در رابطه با نظام اسلامی و کشور اسلامی؟ و با هرکدام چگونه باید رفتار کرد؟ آیا در مبادلات اقتصادی ما و کشورها، ما حق داریم به‌عنوان دولت اسلامی آن کشورهای دیگر را استعمار کنیم یا نه؟ یک سؤال است. اگر سرمایه‌گذاری ما برای ما یک سودی از آن کشور عاید کرد آیا این سود حلال است یا نه؟ اگر چنانچه ما سرمایه‌گذاری نکردیم یک قدرت ظالمی رفت آنجا سرمایه‌گذاری کرد که سرمایه‌گذاری ما می‌توانست جلوی آن را بگیرد چطور؟ آیا جایز است ما موارد و درآمدهای کشورمان را ببریم یک کشور دیگر خرج کنیم یا نه؟ اگر جایز است تا چه حد و در چه جور کشوری؟ اسلامی یا غیراسلامی، یا فقط اسلامی؟ اگر تمسک ما به احکام اسلامی و اصول اسلامی موجب بشود که ما یک جا ارتباطمان با یک کشوری به‌هم بخورد آیا آن احکام را باید رعایت بکنیم یا نه؟ اینها آن‌قدر سؤال و استفهام هست که اصلاً وقتی انسان نگاه کند می‌بیند که ما خیلی باید کار کنیم در زمینه پاسخ‌گرفتن اینها از اسلام.

دلنوشته های یک طلبه

01 Jan, 16:38


⭕️ فقه برای این صورت و این فرض نوشته شده که یک حکومت ظلمی جوری بر سر کار باشد که بر خلاف «ما أنزل‌الله» دارد حکم می‌کند و اجرا می‌کند، یک عده شیعهٔ مستضعف مظلوم هم یک گوشه‌ای زندگی می‌کنند. این فقه، دستورالعمل آن عده شیعه‌ی مستضعف مظلوم است. فقه حکومتی نیست.

🔰حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دامَ ظِلُّه

♦️ما به بازنگری در تمام ابواب و کتب فقهیه احتیاج داریم. فقه غنی و سرشار و ارزشمند ما - که خیلی انصافاً فقه قوی و استدلالی و عمیقی است - یک عیب دارد، آن عیب را شماها باید برطرف کنید. آن عیب، عبارت است از اینکه این فقه برای این صورت و این فرض نوشته شده که یک حکومت ظلمی جوری بر سر کار باشد که بر خلاف «ما أنزل‌الله» دارد حکم می‌کند و اجرا می‌کند، یک عده شیعهٔ مستضعف مظلوم هم یک گوشه‌ای زندگی می‌کنند. این فقه، دستورالعمل آن عده شیعه‌ی مستضعف مظلوم است. فقه حکومتی نیست؛ در تنقیح و تحقیق فقه کنونی ما، روزگاری که این فقه بخواهد نظام جامعه را اداره بکند پیش‌بینی نشده؛ با آن دید، تحقیق شده و تحقیق هم بسیار عالی است، بسیار دقیق است؛ واقعاً تحقیقات اصولی‌ای که محققین اصولی ما دارند و فقهی (که البته سابقهٔ فقه، خب از اصول، خیلی بیشتر است و تحقیقات فقهی هم سابقه‌دارتر وریشه‌دارتر است) کم‌نظیر است انصافاً، خیلی عالی است، اما این عیب را دارد. این عیب را شما باید برطرف کنید. شما باید یک‌بار دیگر، از طهارت تا دیات، نگاه کنید و فقهی استنباط کنید برای حکومت‌کردن.

♦️ما می‌خواهیم الآن حکومت کنیم، بر مبنای فقه اسلام. اسلام، اقتصاد دارد، روابط اجتماعی دارد، سیاست مالی دارد، سیاست پولی دارد، روابط خارجی دارد، جنگ دارد، صلح و مذاکره دارد، آتش‌بس موقت دارد، نظام کارگری وکارخانه دارد، مسائل حکومتی دارد، قانون‌گذاران دارد، مدیران دارد، بیعت دارد، اولوالامر دارد، اطاعت از اولوالامر دارد، ارتش دارد، سلسله مراکز دارد؛ اینها در اسلام هست، مگر می‌شود بگویید نیست؟ خیلی خب پیدا کنید ببینیم. باید کاری کنید که وقتی کسی رسالهٔ عملیه را باز کرد، بداند چرا مالیات دارند می‌گیرند و چه‌جوری باید بگیرند و اگر نگیرند چگونه می‌شود و بقیهٔ چیزهای دیگر. از اسلام باید اینها استقصاء بشود. این کار را شما باید بکنید.

♦️پنجاه سال وقت داریم ما برای این کار؛ بنده نمی‌گویم اینها را شما سه‌چهارساله درست کنید، پنجاه سال وقت دارید؛ پنجاه‌سال، زمان زیادی است، اما این کار هم بسیار کار عظیمی است. اگر شما قدم اول را برنداشتید قدم پنجاهم برداشته نخواهد شد، این را بدانید. امروز ما داریم حکومت می‌کنیم، اداره می‌کنیم کشور را، اما این ادارهٔ امروز ما، با ناشی‌گری، با بی‌اطلاعی، با عدم تجربه، با ندانستن نظر اسلام در بسیاری از موارد همراه است. همین مقدارش است که در دنیا این غوغا را به پا کرده، همین مقدارش است که قدرت‌ها را از ما می‌ترساند، اگر آن‌جور کامل و صحیحش بود ببینید چه می‌شد.

📕بیانات در دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۶۴/۰۶/۱۱

پی‌نوشت: در اثر تصرف در محیط و تغییر دادنِ شرایط، واحد مطالعه از فرد به جامعه باید ارتقاء پیدا کند؛ به عبارت دیگر، فقه ادراهٔ فرد باید به فقه ادارهٔ جامعه (با آن گستردگی و پیچیدگی و تنوع) با نگرشی حکومتی و جهانی تبدیل شود.

دلنوشته های یک طلبه

26 Dec, 10:33


پس از حوادث سال ۴۲، روحانیون مبارز دورهمی‌هایی مخفی برای ساماندهی روند مبارزات، برنامه‌ریزی منبرها و توزیع اعلامیه‌ها و ... داشتند که پنجشنبه‌ها به صورت چرخشی در خانه اعضا برگزار می‌شد.
آیت‌الله مهدوی کنی، امامی کاشانی، شیخ فضل‌الله محلاتی، هاشمی رفسنجانی، شیخ جعفر شجونی و چند نفر دیگر معمولاً در جلسه‌ها شرکت داشتند.
به گفته #آیت‌_الله_مهدوی_کنی این جلسات در سالهای ۴۷ - ۴۸ حلقه اصلی #جامعه_روحانیت_مبارز_تهران را شکل داد.
ساواک از همان ابتدا در جریان جزئیات گفتگوهای این جلسات بود و گزارش‌های آن را با عنوان «جلسات هفتگی عده‌ای از روحانیون» می‌نوشت. اعضا هم با خیال راحت برنامه‌ها و اهداف خود را بر زبان می‌آوردند، غافل از آنکه همیشه ساواک یک قدم از آنها جلوتر است.
سال ۵۱ وقتی اکثر اعضای جلسه دستگیر و بازجویی شدند، شهید محلاتی متوجه شد که اطلاع دقیق ساواک از جزئیات گفتگوهای مخفی جلسه فقط با وجود #نفوذی_ساواک امکان‌پذیر است. این شد که در شهریور ۵۱ و پس از آزادی از زندان جلسات هفتگی را مدتی تعطیل کردند.

حدسشان درست بود. نفوذی یکی از روحانیون از اعضای جلسه بود. مدیر مدرسه عالی سپهسالار؛ شیخ حسین کاشانی. باورشان نمی‌شد. شخصیتی پای کار که معمولا در جلسات غایب نمی‌شد. در بعضی اسناد می‌بینیم که وقتی اعضای جلسه برای کاری پول وسط می‌گذاشتند، او بیشتر از بقیه سهیم می‌شد.
پس از ۵۱ که دایره اعضای جلسات محدودتر شد، تصمیمات از چشم ساواک دور ماند و البته ساواک هم بیشترشان را به گوشه و کنار کشور تبعید کرد.

(برای مشاهده سند ر.ک: آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی به روایت اسناد ساواک ص ۲۳۷ و کتاب خاطرات و مبارزات شهید محلاتی)

*مراقب نفوذی های دشمن در میان خود باشیم...*
نفوذی هایی که:
۱. از من و شما داغتر هستند
۲. بیشترین ادعای انقلاب و اسلام را دارند
۳. بی‌رحمانه به جان اعتماد و آرامش مردم می‌تازند
۴. مملو از خشم و نفرت اند
۵. همه را خائن و دزد و نفوذی و واداده میدانند الا دایره محدود خودشان
و ...

#ارسالی_مخاطبین

◀️ کانال #دلنوشته_های_یک_طلبه

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

26 Dec, 09:07


سلام علیکم
یه زمانهایی یادم هست که برخی از اصلاح طلبان نانجیب دنبال این بودن که آقای رئیسی یه اشتباه کوچیک کنه تا آبروش رو همه جا ببرن وبعضی هاشون هم واقعا چنین می‌کردند تا به دیگران القا کنند که او بی سواد است و مثلا تحقیرش کنند.
الان خود اصلاح طلبان به بلایی گرفتار شده اند که اگر ما بخواهیم جبران کنیم وانتقام بگیریم و آبرو ریزی کنیم، زمینه برایمان فراهم است. گرچه متاسفانه برخی از به اصطلاح متدینین دارن درگروهها و کانالاشون این کار رو انجام میدن. یعنی از کوچکترین اشتباهی برای کوبیدن پزشکیان استفاده می کنند که به نظرم کار بسیار اشتباهی است.
به هرحال او الان رئیس جمهور همه مردم است نه یک گروه خاصی لذا تمسخر او، تمسخر کل نظام وانقلاب است.
واصولا اخلاق اسلامی ومنش رهبری چنین اجازه ای به ما نمی دهد که مقابله به مثل کنیم.
ازیک طرف خرسندیم که درمیان بعضی از افرادی که خیلی مقید به مبانی شرعی ودینی نیستند و سر کار آمده اند و بعضا دست چب وراستشان هم ازهم نمی کنند، رئیس جمهور مملکت آیات قرآن و کلمات نهج البلاغه می خواند و از طرفی بعضا دچار فراموشی می‌شود و بنده بارها به طلاب هم گفته ام که آقای پزشکیان که خطیب و منبری و حوزوی نبوده و نیست بلکه پزشک است لذا نبایستی او را با خطبا وحوزوی ها یا آقای رئیسی مقایسه کنیم. درهمین حدی هم که هست قابل تقدیر است.
لذا به نظر می رسد که بایستی به جای مشغول شدن به حواشی سخنرانی‌ها و یا طرز راه رفتن و دست دادن ایشان، هرکسی در هرجایی که هست کمکی کند به موفقیت دولت و حل مشکلات مردم
که رهبری فرمودند موفقیت دولت موفقیت همه ما هست. این هم در شرایطی که که دشمنان ما دندان تیز کرده اند جهت ضربه زدن به جمهوری اسلامی.

◀️ کانال #دلنوشته_های_یک_طلبه

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

26 Dec, 01:53


انالله و انا الیه راجعون
عالم وارسته و مجاهد، حضرت حجت الاسلام والمسلمین جوادی فام به جوار رحمت الهی پیوست.
این مصیبت را به خانواده آن بزرگوار و دوستان و اعزه تسلیت عرض میکنم.
ایشان نمونه والای یک آخوند مردمی و دلنشین و خوش‌رو و باسواد و به شدت ولایی بودند.
هنوز آن تماس ایشان پس از مطالعه کتاب #مممحد۱و۲ یادم هست که چقدر ابراز محبت داشتند.
و این عکس را دوستان پس از یکی از جلسات #یهود_پژوهی گرفتند که قاب ماندگار و دلنشینی برای بنده شد.
روحشان شاد و با حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام محشور باد.
محمد رضا حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

25 Dec, 20:30


مراقب تکرار شهید شدن مطهری ها توسط اکبر گودرزی ها باشید.

#نفوذ
#نگرانم
#تحلیلگران_نادان

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

https://virasty.com/Jahromi/1735158413382262195

دلنوشته های یک طلبه

25 Dec, 11:01


تصویری از ۲ قاضی خانم دیوان عالی کشور در بازدید رئیس قوه قضائیه👆😊

کاش این مدل خانم‌ها از نظر جایگاه علمی و اجتماعی و اثرگذاری بیشتر معرفی می‌شدند.

دلنوشته های یک طلبه

25 Dec, 10:30


این دو بزرگوار را می‌شناسید؟

دلنوشته های یک طلبه

25 Dec, 10:18


#حکمرانی_مجازی را خلاصه و محدود کردن به #فیلترینگ ، هم حذف صورت مسئله است و هم جایگاه بحث را به شدت تنزل دادن است. فیلترینگ شاید برای بعضی خانواده‌ها و دغدغه‌مندان خوب بود(که آن خوب بودن هم بخاطر نصب و شیوع انواع #فیلترشکن‌ها مورد تردید جدی است) اما اصل طرح و ۹۹ درصد عوايدش متعلق به چنددرصد سودجو است و هیچ ارتباطی به صیانت از اسلام و انقلاب و جوانان ندارد.

#واتساپ
#گوگل_پلی

#حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

https://virasty.com/Jahromi/1735121741021607178

دلنوشته های یک طلبه

23 Dec, 17:53


روزنامه انگلیسی ایندیپندنت: عراق در آستانه تغییر است! اگر این تغییر با اراده مسئولان این کشور نباشد، با اراده رهبران قدرت های جهانی انجام خواهد شد.

دلنوشته های یک طلبه

22 Dec, 10:27


🌷پویش بوسیدن دست همسران🌷

خواهش میکنم، لطفا امروز به محض این که به خانه برگشتید و چشمتان به همسر محترمتان خورد، خم بشوید و باشکوه و تواضع و عشق، به دستان آنها بوسه بزنید.
ممکنه اولش سخت باشه و حتی تیکه بیندازند، اما شک نکنید که بعد از این احترام قلبی و ابراز عشق، زندگی شیرین‌تر و لحظات ماندگارتر خواهد شد.

پس بسم الله
لطفا یادتون نره😊

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

22 Dec, 10:17


⛔️توجه لطفا⛔️
بعلت حجم زیاد برنامه‌ها و در محدوده تهران نبودن، ضمن عرض پوزش، امشب جلسه یهود پژوهی برگزار نخواهد شد.

دلنوشته های یک طلبه

22 Dec, 04:57


سلام و رحمت و مهر🌹
صبحتون بخیر
میلاد مسعود حضرت زهرا سلام الله علیها و میلاد امام راحل عظیم الشان، و همچنین روز تجلیل از مقام شامخ زن خدمت همه بانوان بزرگ سرزمینم علی الخصوص مادربزرگوار خودم و خودش و همسر فداکارم تبریک عرض میکنم.😊
ان‌شاءالله خداوند سایه پر مهر خانم‌ها را از سر مردان عزیز سرزمینم کم نکند🌷

دلنوشته های یک طلبه

21 Dec, 04:26


همین روزاست که به حول و قوه الهی، مصر هم سقوط کنه😂

دلنوشته های یک طلبه

20 Dec, 22:39



یکی از قشنگترین خاطره های کودکی وقتیه که وسط کلاس درس ناظم میومد میگفت فلانی بابات اومده دنبالت کتاباتو جمع کن و برو
.
.
.
انگار تو حبس ابد، عفو رهبری بهت خورده😂

😂😂😂😄🤪

دلنوشته های یک طلبه

20 Dec, 22:38


وقتی بالای دو هزار تومن صدقه میدم




موقع رد شدن از خیابون چشمامو میبندم😂😂

دلنوشته های یک طلبه

20 Dec, 21:55


لباسارو ریختم‌توماشین حال ندارم درشون ‌بیارم‌هی میزنم۱۰دقیقه دیگه بچرخن، این سری یه جورابه پامو گرفته میگه داداش حالت تهوع گرفتم منو دربیار😂

دلنوشته های یک طلبه

20 Dec, 21:51


تو خیابون با تلفن حرف میـزدم یه يارو فضولى از بغلم داشت رد میشد و به حرفام گوش ميكرد ...

منم با تلفن گفتم : من اونو زنده میخوام

صبر کن یکی حرفامونو شنید...

تک تیر انداز، مردى كه از كنارم رد شد رو بزن!

یارو از ترس مث پلنگ زیگ زاگ می دویید تیر بهش نخوره!!😂

خب نکن خواهرمن نکن برادر من فوضولیم حدی داره 😐

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 19:59


هنوز جمله اش را تمام نکرده بود که محسن گفت: نه ... غفوری گوش کن ببین چی میگم!

غفوری: جانم! امر بفرما!

محسن: چند تا اداره داریم؟

غفوری: 12 تا

محسن: چند تا گروه داریم؟

غفوری: 42 تا

محسن: نامه بزن و به همه ابلاغ کن که هر بخشی، هم اسنادش رو تبدیل کنه و هم کدنویسی کنه.

غفوری: حاجی هنوز خیلی از بخش ها کدنویسی ندارن!

محسن با عصبانیت: میفهمی چی داری میگی؟ مگه من پارسال دستورشو ندادم؟!

غفوری: چرا. حق با شماست. اما نشد. بچه ها دل نمیدن به این کار. حس میکنن وقتشون تلف میشه. آخه بیچاره ها راست میگن. موندن چیکار کنن؟ وقتشونو بذارن رو کدنویسی یا بذارن رو طرح و برنامه ابلاغی که شما هر فصل، از هر گروه مطالبه میکنی؟

محسن دقایقی سکوت کرد. بعد از چند لحظه گفت: بگو یه گروه کدنویسی بیاد و ...

غفوری: حاجی حتی فکرشم نکن. هماهنگ کردنش خیلی سخته. اینا رو دم در راه نمیدن.

محسن خیلی جدی گفت: بیخود! هر کس مخالفت کرد، بگو تا خودم نامه بزنم و از فردا نتونه وارد مجموعه بشه. من اینجا فکر چی باشم؟ فکر این باشم که با سرعت به طرف جلو برم یا به فکر این که رد پا از خودم و بچه هام نذارم؟ یا این که هر پیش نویس و چرک نویسی داریم، بذاریم تو پاکت نامه و بفرستیم تا مرکز اسناد حلوا حلواش کنه؟! چیکار کنم من؟ بفهم غفوری!

غفوری لبخند زد و گفت: من که هماهنگم. حَلَّم. از ما بهترون...

محسن: چاره ای نیست. میبینم روزی که یهو این عبدی نامه میزنه و پاراف وزیر هم میگیره و میاد اینجا و دار و ندارمونو به اسم ضرورت حفظ اسناد بار میکنه و میبره و من و تو باید سماق بِمِکیم.

غفوری نفس عمیقی کشید و گفت: بذار به سبک خودم حلش کنم.

محسن: ینی چی؟

غفوری: شما قبول کن که کسی نیاد و گروه کدنویس نیاریم اما در عوض من قول شرف میدم که فشار بیارم رو گروهامون و تا حداکثر سه ماه دیگه، همه اسناد تبدیل و کدگذاری بشن.

محسن نگاه عمیقی به غفوری کرد و گفت: از هر گروه فقط یک نفر. نفرشم خودم تعیین میکنم.

غفوری: خاطر جمع. دو ساعت اذان ظهر میگن. میتونید تا ظهر اسامی رو به من بدید تا عصر برم بالا سرشون و تک به تک خفتشون کنم؟

محسن: ببینیم و تعریف کنیم.

محسن لیست 42 نفره را داد به غفوری. غفوری هم در ظرف کمتر از سه روز، 42 نفرشان را دید و ابلاغ دستور کرد و آنها هم کارشان را شروع کردند.

حدود دو ماه گذشت. یعنی کمتر از مدتی که غفوری از محسن وقت گرفته بود. همه اسناد، چیزی حدود 55 هزار صفحه و بالغ بر 183 لوح فشرده، با دقیق ترین تکنیک رمزنگاری، کدنویسی و تبدیل شد. محسن آن 42 نفر را شخصا تشویق کرد اما سر و صدایش را درنیاوردند. بین خودشان و تک به تک تشویقشان کرد و شتر دیدی ندیدی.

تا این که سر و کله نامه عبدی و پاراف وزیر پیدا شد و قرار شد که اسناد را گروه به گروه، تحویل تیم عبدی بدهند. بالاخره تا اوایل تیرماه 1395 تمامی اسناد به عبدی داده شد و غفوری بابت همه آن اوراق به طور کلی سری، با حضور نهادهای نظارتی، رسید رسمی گرفت و به امضای همه نهادهای نظارتی درآمد.

وقتی غفوری صورتجلسه را جلوی محسن گذاشت، محسن آن را با دقت نگاه کرد و همه امضاها را دید. سپس فقط یک جمله گفت. که غفوری آن لحظه چون اینقدر خوشحال بود که کارش را درست انجام داده، متوجه منظور دقیق محسن نشد. اما محسن حرفش را زد. گفت: «بردند اما خدا گواهه که اشتباه کردند که بردند. هیچ جا امن تر از اینجا برای اون اسناد نیست.»

غفوری در حالی که شربت برای محسن ریخته بود و آن را به محسن داد، گفت: نگران نباش. خدا بزرگه.
محسن دید حتی غفوری هم درک نمیکند که او چه حالی دارد. گفت: من از لحظه ای که دو قطره خون از دماغ اردشیر اومده بود و مسعود یه پوشه آبی از کنار جنازه اردشیر پیدا کرد، با این اسناد بزرگ و الان هم پیر شدم. دست به دست چرخید و از اردشیر به مسعود و از مسعود به مجید و از مجید به داریوش و از داریوش به مصطفی رسید و شد 10 تا پوشه آبی، تا الان که شده 55 هزار صفحه سند و مدرک! خون ها ریخته شده و خانواده ها عزادار شدن و دلها کباب شده. خدا رحممون کنه. فقط خدا رحممون کنه!

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 19:56


بسم الله الرحمن الرحیم

مستند داستانی؛
🔥«امضا؛ محسن»🔥

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

#قسمت_سیزدهم

بهمن 1394

غفوری که به نوعی امین حاج محسن بود و اکثر قرار و جلسات را هماهنگ میکرد، دفتری را در دانشگاه برای محسن گرفته بود تا تمام جلسات دانشگاهی و علمی در محیط دانشگاه باشد. از طرف دیگر، دو تا دفتر در خارج از محل اصلی کار محسن گرفته بود که در یکی با گروه های دانش بنیان جلسه میگذاشت و در دیگری، جلسات شعر و فلسفه علم و موضوعات جدید را برگزار میکرد. در هر کدام افراد کمی بودند که همه مطالب و محتوای جلسات را پس از برگزاری، دسته بندی و آماده میکردند. سپس محسن آن مطالب را میدید و دستورات لازم را برای هر یک صادر میکرد.

محسن در محل کار اصلی‌اش که موضوعات نبردهای آینده و جنگ های پست مدرن بررسی میشد، کارگروه های مختلفی را به وجود آورده بود که پس از حدود یک دهه، با موافقت بالادستی ها هر کدام به معاونت و اداره های بزرگی تبدیل شده بودند.

در اداره‌ای که محسن جهت مسائل اتمی به وجود آورده بود و شخصا مسئولیت میز آن را به عهده داشت، در ظرف کمتر از چهار سال، ده پوشه آبی که حاصل مطالعات و جانفشانی های پنج شهید والا مقام بود، با تحقیقات و مطالعات جوانانی از جنس همان شهدا، روز به روز در حال فربه‌تر شدن بود. گروه هایی که تمام هستی و زندگی خود را روی مطالعات و تحقیقات مهم ترین موضوع استراتژیک کشور گذاشته بودند. خب طبیعی است که آن اسناد و مدارک که تخت شدیدترین تدابیر حفاظتی توسط بچه ها دستنویس و آماده شده بود، در آن سالها حجم بالایی به خود اختصاص داده باشد.

محسن: باید فکری به حال اسناد بکنیم. ما به دو روش میتونیم عمل کنیم؛ یا همه رو تبدیل کنیم و یا برای هرکدام کدگزاری بشود و الباقی را معدوم کنیم.

نماینده بخش اسناد که عبدی نام داشت گفت: تبدیل کردن این حجم از اطلاعات به طور کلی سری، وقت و انرژی زیادی میطلبه. مخصوصا این که بعضی از اون اسناد، دستنویس هست و بعضیاش هم اینقدر محرمانه است که فقط بچه های خودتون باید تبدیلش کنند.

محسن: من سالها به روش کدگزاری فکر کردم. نظرتون درباره کدگذاری چیه؟

عبدی: خب این خیلی لازم و ضروری هست اما هنوز فرمت مشخصی به ما در خصوص روش کدگزاری ابلاغ نشده.

محسن اندکی در هم فرو رفت و خیلی جدی گفت: شما که مسئول و نماینده دایره اسنادی، در خصوص کار تخصصی خودت منتظر ابلاغیه کی هستی؟

عبدی: ماجرا به همین سادگی که شما میفرمایید نیست!

محسن جدی تر و بلکه با اندکی اخم گفت: من هیچ چیزو تو زندگیم ساده نمیگیرم! چه برسه به موضوع به این مهمی!

عبدی: قصد جسارت نداشتم دکتر. به هر حال ما هم محدودیت های خودمونو داریم.

محسن دید نخیر! با لیدر روبرو نیست. با یک مدیرِ کارمندِ معمولی و بی انگیزه مواجه است. رک و راست گفت: من اگه میخواستم به محدودیت فکر کنم و دست و بال خودمو و این بچه ها را ببندم، الان دستمون با یه اقیانوس اسناد و مدارک بی‌نظیر پُر نبود. به هر حال. من انتظار دارم هر چه زودتر فکری به حال این اسناد بکنید. ما محتوای اسناد رو برای خودمون کدگذاری میکنیم. شما هم اگر دلتون سوخت و احساس وظیفه کردید، همین کارو بکنید. من دیگه مسئولیتی به عهده نمیگیرم.

عبدی که از رو نمیرفت و در خیال خامش خودش و محسن را دو تا مدیر عادی میدید، گلویی صاف کرد و دست به یقیه اش زد و مرتب تر نشست و گفت: من کارو خودمو بلدم دکتر. فوقش میبرم جایی که عقل جن هم بهش نرسه. این که واسه من کاری نداره. شما بهتره به فکر پاسخ دادن به این سوال باشید که بعد از این همه سال، که به قول خودتون از یه پوشه آبی ساده و پنجاه شصت برگی در سال 1385 شروع شده، تا حالا که اون تک پوشه آبی تبدیل شد به 10 تا پوشه و الانم به یه اقیانوس شبیه شده، چرا از اولش یه فکر جدی به حالش نکردید و یه رویه درست و معقول براش لحاظ نکردید؟!

محسن که دیگر داشت حالش به هم میخورد از آن همه غرور و حرف غیرمنطقی، از سر جا بلند شد و همین طور که به طرف در میرفت، گفت: اولا من نباید به شما پاسخ بدم. ثانیا من کارم پژوهش و مدیریت نبردهای آینده است. دفتر و دستک شما را راه انداختن و ماهانه حقوق قابل توجهی به شما و همکارانتون اختصاص میدن که فکری به حال چرک نویس های ما بکنید. نه این که الان بشینی اینجا و ادای مدعی العموم دربیاری!

این را که گفت، در را باز کرد و سپس رو به پنجره حرکت کرد و همان طور که پشتش به طرف عبدی بود گفت: مشرّف! (یعنی بفرما بیرون که دیگه حوصه ات ندارم.)

عبدی که بدجور از حرفهای نقطه‌زن محسن خورده بود، بدون هیچ حرف اضافه، بلند شد و بدون خدافظی، اتاق محسن را ترک کرد.

چند لحظه بعد، غفوری در زد و وارد شد. دید محسن رو به پنجره است. آن حالت را خوب میشناخت. میدانست که حال محسن از یک چیز و یا یک فرد نچسب گرفته. یک لیوان آب ریخت و به طرف محسن رفت و گفت: حاجی بگم امروز عصر...؟

ادامه👇

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 13:21


بسم الله الرحمن الرحیم
:.السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ.:

:.:پانزدهمین نمایشواره کوچه های بنی هاشم:.:

بزرگ ترین پروژه تئاتر محیطی داخل کشور در ایام فاطمیه

مکان:تهران-میدان حضرت ولیعصر (عج) ابتدای بلوار کشاورز
زمان:از30 آبان الی ۱۵ آذر
ساعت:۱۷:۳۰ الی ۲۱:۳۰

.منتظر حضور گرم شما عزاداران حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها هستیم.

"يا أمنا الحنونة أغيثينا"
https://yek.link/Kuchehaye_banihashem

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 13:00


️گروسی: ایران مقدمات توقف افزایش ذخایر اورانیوم غنی‌شده تا ۶۰ درصد را آغاز کرده است.
#جهت_استحضار

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 12:36


مثل مستند #امضا_محسن ، امیدوارم روزی برسه که بتونم شفاف در خصوص طوفان الاقصی مستند داستانی بنویسم تا مثل این شبها هم روشنگری بشه که چه خبر بود و هم اعصابمون ....
بذارید به وقتش
حداقل سه چهار سال دیگه ان‌شاءالله

دلنوشته های یک طلبه

20 Nov, 08:26


️پیش‌نویس قطعنامه ضدایرانی اروپا و آمریکا، رسما به شورای حکام ارائه شد.
منابع دیپلماتیک گفتند کشورهای غربی، امروز(چهارشنبه) به طور رسمی، پیش‌نویس قطعنامه‌ ضدایرانی جدیدی را به شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارائه کرده‌اند که امروز آغاز به کار می‌کند.

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 21:07


برای درک بهتر حال بچه‌های نخبه که از سایت آقامصطفی اخراج شدند، این قطعه از برنامه ثریا را حتما ببینید.

مستند داستانی #امضا_محسن
اثر جدید #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 20:22


این جنایت داشت جلوی چشمان بچه های خط آقامصطفی اتفاق می افتاد. هر چه مهدی و بهبود و بقیه، مشت و لگد به درها زدند و به درهای شیشه ای بزرگ و محکم فشار آوردند، اصلا حتی صدایشان هم به آن طرف منتقل نمیشد چه برسد به این که اثری داشته باشد. جوری جمع کردند و تهش را جارو زدند که به قول شاعر؛

بودم آن روز درین میکده از دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان

از خرابات نشینان چه نشان می طلبی
بی نشان ناشده زیشان نتوان یافت نشان

سپس یارو به بازرسی اطلاع داد و آمدند و همه بچه ها را با مهدی و بهبود جمع و به طرف بیرون راهنمایی کردند. تا یک وقت خدایی نکرده اوضاع متشنج نشود و عمو کَری(وزیر خارجه آمریکا که برخی بزرگان کشورمان به امضایش قسم میخوردند) خاطرش آزرده نشود و زبانم لال؛ یک وقت نزند زیر برجام و یهو نزند زیر لغو بالمرّرّرّرّه همه تحریم ها!

فقط همین را به استحضار برسانم که الان(در زمان نگارش این رنجنامه) آقا بهبود در اداره آب و فاضلاب مشغول است. مهدی هم در یکی از دانشگاه های پیام نور تدریس میکند و دو سه تا طرح هم برای یک جا نوشته که هنوز نه تایید و نه رد کردند. و هادی هم صبح ها در یک شرکت دانش بنیان و عصرها در ساندویچی پدر یکی از بچه های دانشگاه مشغول است و فلافل دو نون با سس خردل میدهد دست خلق الله!

اما ...

دنیا اگر قرار باشد برای یک عده بچه های مخلص اینقدر نامرد باشد، کاری میکند که به دیپلمات و شیخ و کراواتی هم شیرین نگذرد. چرا که یک سال بعد از اخراج بچه ها از سایت، یعنی در تاریخ 18 اردیبهشت سال 1397 یک گاوچرانِ قمارباز به نام ترامپ که به تازگی رئیس جمهور آمریکا شده بود، زد زیر میز و یک طرفه از برجام خارج شد و روایت است که حتی کاغذ معاهده را ریز ریز کرد و کاری با برخی حضرات ما کرد که نه از آن برجام، گلابی ماند و نه حتی از آن، شاخه و تَرکه تیز!

انگار نه انگار. هر چه بالا و پایین رفتند و آمدند و صغری و کبری چیدند، فایده نداشت که نداشت. نه تحریمی برداشته شد. نه تهدیدی برطرف شد. این وسط ما ماندیم و پنج شهید و یک عالمه تعلیق اورانیوم و شروطی که خودمان داوطلبانه و برای اثبات آنچه حسن نیت میخواندند، آن کردیم که دانی و خواندی!

بگذریم.

اما این ها همه در برابر آنچه در ادامه میخوانید، تقریبا حکم مقدمه را دارد. چه در بُعد روضه و ناگواری. و چه در ابعاد ...

اتفاقی افتاد که کاش نبودم و نمیدیدم و نمیشنیدم!

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 20:22


بسم الله الرحمن الرحیم

مستند داستانی؛
🔥«امضا؛ محسن»🔥

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

#قسمت_دوازدهم

بچه ها یکی یکی برگ تسویه گرفتند و رفتند. حتی منتظر گرفتن همه امضاها هم نشدند و همه کسانی را که در لیست بودند، مرخص کردند.

جو خیلی بدی راه افتاد. نوعی ناامیدی توام با بدبینی بین سایرین راه افتاد. مهدی و بهبود، یک روز که سوار سرویس بودند تا به محل کار بروند، با هم گفتگو کردند.

مهدی: خب اینا راس میگن. ترسیدند. میگن حتی داریم کارمندای رسمی رو هم میفرستیم برن. خب این چه وضعیه؟ دو روز دیگه خودمونم باید بریم.

بهبود: من که منتظر همون روز هستم. چون با این وضعیتی که پیش اومده، بعیده که غیر از بچه های انتظامات و اداری، کسی باقی بمونه. تازه اگر همونام بمونن.

مهدی: خب امروز نامه دوم میاد. آمارشو از تهران دارم.

بهبود: بریم ببینیم چه خاکی باید به سر بریزیم؟ به خدا موندم چیکار کنم.

وقتی به اداره رسیدند، مستقیم رفتند سراغ سیستم. تا چشمشان به نامه خورد، نزدیک بود شاخ در بیاورند. در لیست دوم که نام تعدیلی ها ذکر شده بود، نام هر دونفرشان در صدر لیست بود! یعنی مهدی و بهبود هم باید میرفتند.

به همین راحتی! به همین تلخی.

اما آنها بچه های آقامصطفی بودند. خبر تلخی به آنها رسیده بود. اما دلیل نمیشد که خودشان را جلوی بقیه ببازند.

مهدی در حالی که به نقطه ای زل زده بود گفت: دور از انتظار نبود.

بهبود که از بس از اول تا آخر نامه را خوانده بود، چشمش تار میدید، گفت: منم یه جورایی به دلم افتاده بود که یکیمون باید بریم. اما فکرشو نمیکردم که بگن هردوتون برین!

مهدی: باید بریم دنبال اعلام نیاز.

بهبود: مگه جایی هم هست که ما رو با این تخصص بخواد؟ تنها جا، همین جا بود که اینم تهش گفتن بفرما بیرون!

مهدی: بهبود!

بهبود: هوم

مهدی: ما یه کار نکرده داریم. کاری که اگه خودمون کردیم، درست انجام میشه. و الا اگه به دست کسی دیگه بیفته، معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد.

بهبود: چی؟

مهدی: یادمه یه حاج آقایی میگفت وقتی وهابیت میخواست حرم امام حسن و بقیه ائمه رو تخریب کنه، به شیعیان گفتند باید خودتون این کارو بکنید. شیعه ها اول زیر بار نمیرفتن. تا این که یکشون اهل بیت رو تو خواب میبینه و بهش میگه که خودتون این کارو بکنید و الا اگر کار بیفته دست اینا، به حرم ما اهانت میکنن. از فردا صبحش، همه شیعه ها جمع میشن و با اشک چشم و روضه، دونه دونه آجرها را درمیارن و حرم رو با دست خودشون برمیدارن تا کسی به ائمه جسارت نکنه.

بهبود: گرفتم میخوای چی بگی. حله داداش. هستم.

یاعلی گفتند و خودشان و بقیه بچه ها، شروع کردند دانه دانه اجزاء ریز و درشت خط آقامصطفی را برداشتند و با احتیاط در جعبه های مخصوص گذاشتند. اینقدر کار را با ظرافت انجام میدادند، که داشت حرص کسانی که از بالا آمده بودند، درمی‌آمد. یکی از آنها آمد جلو و گفت: اینجوری که تا سال دیگه هم اینجا جمع نمیشه. وقت نداریم. زود باشین. تا شب باید تمام بشه!

مهدی که به زور خودش را نگه داشته بود و نمیخواست اعصاب خوردی اش را سر آن یارو خُرد کند، جواب داد: اینا خیلی ظریف و گران و قیمتی هستند. باید دونه دونه و با احتیاط در جعبه ها چیده بشه. مثل کاری که بچه های ما دارن انجام میدن.

آن یارو دید نخیر! حریف مهدی نمیشود. صبر کرد تا ساعت 10 و نیم صبح بشود. ساعت 10و نیم که شد و همه رفتند که چایی میل کنند، یارو دستور داد که وقتی همه خارج از خط هستند، درهای شیشه ای را قفل کنند تا کسی نتواند بیاید داخل!

وقتی خیالش راحت شد و همه درها را قفل کردند، به چهار پنج نفری که با او آمده بودند سرش را تکان داد و دستور داد که شروع کنند.

مهدی و بهبود و بقیه که در حال استراحت و چایی خوردن بودند، یهو دیدند صدای سر و صدا و تق و توق می آید. فورا همگی به طرف درهای شیشه ای دویدند. دیدند که آنها با نهایت بی رحمی و شلختگی، ده بیست تا کارتن برداشتند و بدون رعایت اصول و قواعد، هر طور که دستشان برسد، قطعات را میکَنند و همگی را با هم، مثل سیب زمینی و پیاز، روی هم ریخته و فقط کارتن ها را پر میکنند!

ادامه 👇

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 07:45


🔹سلام حاجی صبح شما بخیر
امروز برای اولین بار پای قسمت جدید مستند امضا محسن اشک ریختم
بعد از شهادت حاج قاسم یه جورایی به خودم قول دادم سر هر ماجرایی گریه نکنم حتی بعد شهادت آقای رییسی هم گریه نکردم
حتی برای سید حسن نصرالله که وقتی تصویرش را می دیدم ذوق میکردم گریه نکردم
ولی سر این داستان شما گریه کردم
چرا که سالهای منتهی به غنی سازی 20درصد من بیمارستان شریعتی تهران کار می کردم
روزهایی که ذخیره 20درصد تمام شده بود را خوب به یاد دارم
ما با تامین رادیو داروهای مورد نیاز بیماران با مشکل مواجه بودیم و هیچ کشوری با ایران همکاری نمی کرد
صبح وقتی شیفتم تمام می شد و راهی خانه می شدم پشت دیوارهای بخش پزشکی هسته ای عده زیادی در محوطه خوابیده بودند از همکارم پرسیدم اینها چرا اینجا خوابیده اند
گفت اینها بیمارانی هستند که حیاتشان به داروهای خاصی بستگی دارد که به دلیل تحریم در مضیقه هستیم شبانه روز اینجا می خوابند که اگر حالشان بد شد دز کمی از دارو را همینجا بگیرند تا نمیرند
صحنه های آزار دهنده ای که حدود دوهفته طول کشید هنوز جلو نظرم هست
تا اینکه بعد دو هفته اعلام کردند متخصصین داخلی داروی مورد نیاز این بیماران را تولید کردند و آن صحنه ها جمع شد

🔹ممنون از اطلاعاتی که درباره انرژی هسته ای دادید.اورانیم غنی شده عین یه سی دی ام‌پی تی ری هسنش جالب بود اینهمه انرژی وکارایی به اندازه یه قرص خیلی عجیبه. خوب معلومه چرانمیخوان ایران به این انرژی دست پیدا کنه.بقول شماخودشون میدونن چه خبره فقط با اخبار نادرست وخراب کردن وترساندن مانع این دستاوردشدن.مردم اگرآگاه بشن که چه ثروت عظیمی درش نهفته ویا حتی بدونن فقط هوای پاک تنفس میکنن قطعا ازخدامیخوان ازاین انرژی ها استفاده بشه.اما دشمن تمام سعی وتلاششو برای جلوگیری ازاین قضیه داره میکنه
امیدوارم بحق حضرت زهرا س کشورما هم از انرژی هسته ای به بهترین شکل استفاده شو بکنه
عجیبه حاضرن مازوت سوزی کنن وهزارتا بدبختی دیگه اضافه کنن اما از انرژی که به مراتب بهتر ودردسرش کمتره دوری کنن

🔹سلام
دوبارخوندم
یکم سخت بود انقدرکه این قسمت رو میشه ازش امتحان کتبی گرفت 😎
ولی درلایه لایه ی کلمات وجملاتش می شدمظلومیت وتلاش واستقلال و افتخاروسربلندی روحس کرد
بیشترازهمه مظلومیت وتلاش برای سربلندی وعزت نفس 😭
بجز شهیدمحسن فخری زاده بازم توی این داستان شهیددیگه ای هم داریم ؟
اینهمه دانشمندازما گرفتندبه بهانه بمب درحالیکه نامردها می دونند بمبی درکارنیست ونه هیچ چیز دیگه ای جز پیشرفت واستقلال ایران
نمی دونم چرا زبونم نمی چرخه بشما بگم حاج آقا
که بگم دست مریزادحاج آقا بخاطراین داستان
پس میگم دست مریزاد آقای حدادپورجهرمی وصدسال دیگه پاینده وسلامت باشید وهی برامون بنویسید
دفعه بعد شاااااید داستان تمام فرماندهان مقاومت رو خوندیم
خداروچه دیدین دریک قرن واندی عمرتون خیلی کارها می تونیدبکنید
اونموقع دیگه پیرشدین وشاید زبونمون چرخیدکه بگیم حاج آقا😎
خیلی این مباحث سخت وسنگینه برای من دیپلم وعروسک باف،
اشکال نداره چیزی هم سردرنیارم ذهنم که روشن میشه

🔹سلام حاج صبح بخیر
این دوستانتون اولین داستانی هست که بنظر من جالب نیست
یه دولت یه مملکت بشینه یکی یکی نخباهاشو بکشند هر بار یه پوشه آبی به پوشه های آبی کمد ریس اضافه بشه
همه این شهدا اگر رفته بودن تو یه کشور دیگه کار کرده بودند هم زنده بودند بالا سر زن و بچشون هم در رفاه بودن هم به عده از علمشون استفاده میکردن
حالا مثل اون کلیپ تو شبکه پویا
اینجا ایرانه نخبه هاش یکی یکی کشته میشن
پوشه های آبی یکی یکی اضافه میشن ( بی زحمت از روی اهنگ بخونید )
کار کنی زحمت بکشی صد خودتو بزاری برا کی برا چی
این همه شهید شدن برای این‌که الان یه عده بخورن یه عده هم لخت بچرخند

🔹قبل از خوندن این قسمت
من فکر میکردم ایران واقعا به انرژی هسته ای نیاز دارد
ولی به چه قیمتی ؟
برای بر طرف کردن نیاز به سوخت و دارو و برق
اینهمه تحریم و مشکل برای کشور .
تو بند آخر گفته شده تهدید به حمله عملیات روانیه آیا این همه تحریم و آثار مخربش هم عملیات روانیه یا واقعیت امروز کشور ماست ؟!
تنها استفاده از انرژی هسته ای همان
برگ برنده فرار هسته ای و تهدید به ساخت بمب اتم است

🔹سلام حاج آقا چندین باره برا داستاناتون میخواستم بیام پیام بدم اما نمیشد.
یکی مثل همه ۱و‌۳خیلی عذابم داد خییییلی
تمام صحنه و روزهای سخت و بی کسی کار فرهنگی یادم افتاد
مخصوصا که ما یه عده خانوم نوجوان و جوان پرانگیزه بودیم اما متلاشی شدیم چون جنس ما خانوما مثل اقا داوود نبود که بتونه بی آبرویی رو تحمل کنه همه ی یه دختر آبروشه اما خیلی بد از نزدیکان و دلسوزان خوردیم..اصلا ولش کنید که هر چی بگم داغ بر دل نشسته س
اما امان از این مستند داستانی امضا محسن
ای کاش نمیخوندم ای کاااااااااش
گاهی بی خبری بزرگترین نعمت دنیاس

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 07:45


🔹سلام آقای حدادپور
من اغلب داستان هاتون رو خوندم ولی غمی ک تو این داستان هست چیز دیگه اس، سر داستان شهادت هرکدوم از این نخبه هامون بغض کردم
قسمت آخر رو خیلی قشنگ بیان کردید منم ی مدت طولانی تو ارگانی کار می‌کردم ک بیشتر از اینکه ب تخصص و کارت اهمیت بدن گیرشون به مسائلی بود ک واقعا با اینکه من خودم مقید ب رعایت کردنشون بودم ولی بازخواست مدام ازم برام آزار دهنده بود و بالاخره بعد چندسال سابقه استعفا دادم با اینکه محیط کار و همکارام رو دوست داشتم
دلم واقعا برای جوونامون میسوزه ک سر مسائلی ک میشه راحت تر از کنارشون رد شد با سختگیری های زیاد دلزده میشن و از کشور میرن الان انقد اطرافیانم رو دیدم ک مهاجرت کردن غصه دار میشم دلم برای آینده کشورم میسوزه واقعا
انشاءالله خود آقا امام زمان نگهدار رهبر و کشورمون باشن

🔹سلام شبتون بخیر 🌹
واقعاً داستانهای خواندنی و جالبی می‌نویسید چه واقعی و چه تخیلی
رزق شما هم در نوشتنه، قلمتون همیشه پر برکت.
حاج آقا درد خودمون کمه درد روزگار نخبه‌های پر گهر و لایقمون که چی کشیدن تا ایران سرافرازمونو به جایی برسونن هم بهش اضافه شد🥺
چقدر با خواندن این داستان شبها اشک میریزم و غصه میخورم و کاری از دستم بر نمیاد😢😞
ولی فقط دعا میکنم تو این شب عزیز هر کسی که در لباس اسلامی دروغ و ریا چوب لای چرخ نخبه هامون گذاشتن و میذارن و باعث به ناحق ریخته شدن خونشون شدن گرفتار عذاب دنیا و آخرت بشن و خیلی زود زود به سزای عملشون برسن😭😭😭😭😭

🔹سلام
راستش قسمت هفتم رو خوندم، مردد شدم که الان، سقط شدن نتانیاهو واجب تره یا امثال این "از ما بهتران"!!!😡😡
واقعا ضربه ای که اسلام و انقلاب، ازین موجودات احمق خورده، از امثال اسرائیل و آمریکا نخورده!!

🔹با سلام و درود و خدا قوت
واقعا قسمتی که امشب خوندم در مورد گیر دادن حضرات به ظاهر آقا محسن و بچه های نخبه و حمایت نکردن از این بچه ها،، از حرص و غصه نمیدونم باید چی گفت و چکار کرد،، واقعا غم عالم به دلم نشست،، بعد میگن چرا پیشرفت نمیکنیم چرا فرار مغزها اتفاق می افتد،، چرا و چرا و چرا...

🔹سلام حاج آقا
امشب یه فحشایی به ذهنم رسید
حیف
مجبور شدم تو دلم نثار روح خودشونو و هفت جد و آبادشون کنم
الان همینا کدوم گورین که.... مملکتو ببینن
چرا زیر سوال نمیبرنش.
وای مخم داره میترکه
پر از خشمم ،از اینهمه ظلمی که در حق دانشمندا شده
اینا انقلابی های اصلی هستن اینا خالصن
صد درصد طبیعی
نه اون آشغالایی که فیکن و به اسم انقلابی تیشه زدن به ریشه انقلاب
لعنه الله الاجمعین همشون باهم پیش شیطان رجیم ،محشور بشن با همون شیطان لعین آممین رب العالمین

🔹سلام
آخییی من اولین بارتوی عمرم سرمزارشهیدی رفتم که یکساعت بود بخاک سپرده بودند ومزارش پرازگل بود محسن فخری زاده😭
جااالبه منم تصویرشونو بعدازشهادت دیدم توی دلم گفتم چقدرجدی وپرابهت☺️
حالا واقعا توی این ده سال برما چه گذشته که خبرنداریم
ازچه رنجها یی گذرکرده ایم ؟چه خطراتی ازسرمون رفع شده؟
جای این شهیدان رو خداکنه کسی گرفته باشه

🔹سلام خدا قوت امشب تو یه مسجدی عکس شهدای هسته ای رو دیدم و شدیدا جای شهید اردشیر حسین پور خالی بود
دلم خیلی گرفت کاش بتونیم حالا که زمان زیادی گذشته ایشون رو به مردم معرفی کنیم

🔹شهدای ودانشمندان هسته ای خیلی مظلوم بودند
ما انها رانمیشناختیم با داستان شما با انان اشنا شدیم چقدرخون دل خوردن وغریبانه کار کردند
روحشان شاد درکنار آقا امیر المومنین علی سلام الله باشند
خداوند ب شما و خانواده محترمتان اجر شهدا را عنایت کند

🔹سلام حاج آقا
واقعا بعضی افراد رو نمی فهمم
همیشه یاد این دوتا موضوع میفتم
یکی تو کتاب کارتابل بود فکر کنم که اون آقا با اون ظاهر و نمازها و دعاهای آنچنانی که چه مفاسد بزرگ اقتصادی داشت و چه ها که نکرد و ...
و مهم تر اینکه واقعا پیامبر اکرم صلوات الله علیه هم از گزینش این جور افراد رد میشدند
همیشه یاد این دو موضوع میفتم
این مستندتون خیلی خیلی غم انگیزه.بیشتر از اونچیزی که میشه فکر کرد چون مرور دردهاست

🔹سلام
گاهی سر کلاس بحث شهدای هسته‌ای رو پیش می کشم و میگم اگر این افراد رفته بودن آلمان یا آمریکا، چنان حلوا حلوا شون می کردن که بیا و ببین.
ولی وقتی موندن برای کشور خودشون کار کنن، آدم می فرستن ترورشون کنن.
یعنی میگن
یا برای ما کار می کنی یا باید بمیری.
اسمش هم می‌ذاریم حقوق بشر.
مبارزه با تروریسم
و....

🔹یه حس غرور عجیب به همراه تاسف برای ازدست دادن همچین دسته گل هایی و شرمندگی برای کم کاری خودم که کاری برای اسلام و انقلاب نکردم و غضب برای کوته بینی و کوته اندیشی همون از ما بهترون و نامه هاشون و....
دختر دایی استادمون از شاگردان شهید فخری زاده بود
خیلی از شخصیت شهید تعریف می‌کرد
و قسمت غم انگیز ماجرا این بود که نهایتا به خاطر یه سری مسائلی که خودتون امشب تو داستان اشاره کردید، کم آورد و از مجموعه جدا شد

دلنوشته های یک طلبه

19 Nov, 07:45


🔹سلام
خواستم بگم یه سری نکاتی که آدم از اینور و اونور میشنوه و خیلی خاص و نابه، مثل یه جرقه‌اس
در لحظه آدم رو به فکر و فعالیت وامیداره
ولی یکم که بگذره و مشغله روزانه فشار بیاره، سرد و خاموش میشه و بیخیالش میشی...
ولی داستانِ شما
هر شب جرقه خودش رو داره میزنه
تا میاد سرد شه، دوباره شبِ بعد و جرقه‌ای دیگه...
میدونین که تکرار یه مطلب چقدر توی یادگیریش تاثیر میذاره
مثل درسی که انقدررر میخونیش تا توی ناخودآگاهت بره..‌.
اگر کسی تصمیم جدیی‌ای بر اساس داستان شما و احساسِ مدیون بودن به این شهدا رو گرفته باشه، شاید فردای قسمت اول فراموشش کرده باشه
فردای قسمت دوم، در طول روز یکی دو بار یادش افتاده باشه...
ولی فردای قسمت دهم، ساعت‌های زیادی از روزش رو ذهنش درگیره...
و این درگیری ذهنی، اثر خودش رو میذاره ...
خلاصه حرفم اینکه
تکرار هرشب داستانتون، تاثیر خیلی عمیقی داره میذاره
فراتر از چیزی که فکرش رو بکنید...
ممنون از شما

🔹سلام حاج اقا.نمیدونم پیامم خونده میشه یا نه ازقسمت اول که داستان رو خوندم ومتوجه سیر داستانی شدم همش تو ذهنم اومد اینهمه ادم بلااستفاده تواین مملکت محافظ واینور همراه وفلان دارن اونوقت چرا دانشمندای به این مهمی ما هیچی.....بعدکه میره جلوتر میبینی همه چی زیر سر همین خودی های داخلیه همین مسئولین هرچی اتفاق افتاده یعنی واقعا ادم حالش بدمیشه نمیدونم واقعا.کم کم دارم احساس میکنم بقیه هرچی میگن راست میگن این چیزایی که در ظاهر ما میگیم بابا استغفرالله غیبته تهمته نگید چند صباح بعدش با مدرکش خبرش در میاد .خدا همه ماروعاقبت بخیر کنه که داریم تواتیش نفهمی دیگران کم کم همه میسوزیم

دلنوشته های یک طلبه

18 Nov, 20:53


از همه چیز سخت‌تر، از دست دادن بچه‌های نخبه و ترور آنهاست
اما از ترور نخبه‌ها سخت‌تر، خط کشیدن روی دست‌آوردهای آنهاست
ولی...
سخت تر از خط کشیدن روی دست‌آوردهای آنها هم داریم
که بنظرم جامع المقاتل است
و اصلا آن مصیبت، سبب از دست دادن آقامحسن شد
میتونید حدس بزنید آن کدام مصیبت است؟

👈 جواب این پرسش را در قسمت‌‌های بعد مستند داستانی
#امضا_محسن بخوانید!

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

18 Nov, 18:54


بهبود: حواسم هست. تو با بالا صحبت کن که یه هفته فرصت بدن تا خودمون جمعش کنیم. اگه یه هفته فرصت بگیری، هم این بچه ها رفتند، و هم خودمون با هر بدبختی که شده، یه جوری خطو جمع میکنیم که بعدا هم بشه ازش استفاده کرد.

یاعلی گفتند و هر کس رفت سراغ کاری که برایش تعریف شده بود. مهدی شروع به تماس و ارتباط با بالا شد. بهبود هم بچه ها را در سالن جمع کرد و با آنها گفتگو کرد.

اما ...

جواب بچه ها به بهبود خیلی غصه دار بود. هادی و بقیه که از تصمیمات مقامات اطلاع نداشتند، حرفهایی زدند که دل هر کسی را به درد می آورد.

یکی میگفت: اگه بحث معوقات و این چیزاست، اشکال نداره. آخر سال باهامون تسویه کنید.

یکی دیگه میگفت: ما اینجا با آقامصطفی و خاطراتش و شوخیاش خو گرفتیم. میشه یه کاری کنین ما بمونیم؟

یکی دیگر گفت: آقا اگه بد کار کردیم، بگو بد کار کردیم. این که اینجوری بذاریم بریم... اصلا کجا بریم؟ ما این کارو بلدیم. تخصص ما اینه. اگه قرار بود بریم، اصلا چرا اومدیم؟

تا این که هادی هم دو کلمه حرف زد اما با همان دو کلمه...

هادی گفت: کجا داریم بریم؟ هر جا بریم، خط آقامصطفی نمیشه. کجا داریم بریم که حداقل ماهی یه بار بتونیم آقامحسن رو ببینیم؟ اصلا آقامحسن خبر داره که دارن ما رو دَک میکنن؟ من باید آقامحسن رو ببینم ... آقامحسن کجاست؟ کی میاد اینجا؟ اصلا چرا خیلی وقته ... از وقتی این دولت سر کار اومده، من دیگه آقامحسن رو اینجا ندیدم. بچه ها شماها دیدین؟

بهبود داشت از درون تجزیه میشد. از بس غصه دار و عصبانی بود. اما نمیتوانست حرفی بزند و بگوید که حتی خود آقامحسن را هم محدود کردند ...

شرحش بماند ...

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

18 Nov, 18:53


بهبود کاغذ را جلوی مهدی گرفت و گفت: بیا ... بیا خودت بخون ببین چه خبره؟ تازه گفتن این ابلاغیه اول هست. ابلاغیه دوم رو دو هفته دیگه میفرستند. ینی بازم تعدیل داریم.

مهدی که سرش درد میکرد آن کاغذ را گرفت و شروع به خواندن کرد. تا چشمش به اولین اسم خورد، علاوه بر سردرد، دنیا دور سرش چرخید. اولین اسمی که نوشته بودند، اسم هادی بود. همان جوان پرانگیزه و کم حرف که آقامصطفی به او میدان داد و کشف شد و توانست بعضی از قطعات را با یک خط تولید کاملا بومی، تولید و جانمایی کند!

مهدی با تعجب گفت: هادی؟!! هادی رو بفرستیم بِره؟!

بهبود: اینجوری نوشته! حالا برو پایین ... بقیه شو بخون تا بیشتر اعصابت خرد بشه.

مهدی لیست را تا آخر خواند و دید نخیر! اوضاع از آنچه که فکرش میکردند بدتر است. با آن نامه، تعداد کلی را تا کمتر از نصف میرساند!

بهبود و مهدی مانده بودند که به هادی چطوری بگویند که تو باید بروی و همین طور که باید بروی، باید دست بیست سی نفر دیگر را هم بگیری و با هم بروید.

مهدی گریه اش گرفت. سرش را پایین انداخت و دستش را جلوی صورتش گرفت. بهبود دید که مهدی، مظلومانه و بی صدا شانه هایش بالا و پایین میشود و به حال آن روزگار گریه میکند. بهبود که داشت از آن وضعیت خفه میشد، بلند شد و دو سه قدمی راه رفت و همین طور که از کنار پنجره بیرون و به هادی نگاه میکرد، به مهدی گفت: حالا اخراج و تعدیل نیرو به کنار! مهدی یه چیز دیگه هم هست که باید بهت بگم!

مهدی صورت و چشمانش را پاک کرد و همین طور که صدایش گرفته بود، گفت: بگو داداش! دیگه از رفتن این بچه ها که بدتر نیست!

بهبود به آرامی گفت: شایدم باشه. که هست. نمیدونم.

مهدی که داشت سکته میکرد پرسید: چی شده بهبود؟ چرا آدمو میکُشی تا دو کلمه حرف بزنی؟

بهبود با بغض گفت: گفتن باید سه چهار خطو جمع کنیم!

مهدی بلند شد و دو سه قدم جلوتر آمد و گفت: چیو جمع کنم؟ کدوم خط؟

بهبود همه جملاتش را در دو کلمه خلاصه کرد و بعد از چند لحظه مِن مِن کردن گفت: خط آقامصطفی!

تا مهدی کلمه خط آقامصطفی را از دهان بهبود شنید، با خودش یک وای گفت و دو دستی به سر خودش زد. اینبار دیگر اشک بهبود هم درآمد اما همان رو به پنجره، اشکش روی صورتش ریخت تا مهدی قیاقه اش را نبیند.

مهدی وسط عزاداری اش گفت: میدونی این دستگاه ها با چه بدبختی و ظرافتی چیده شده؟ میدونی اگه جمعش کنیم، چند سال طول میکشه که بتونیم دوباره بچینیم؟ تازه اگه اون وقت بتونیم دوباره این بچه ها رو دور هم جمع کنیم و دل و دماغی مونده باشه و دوباره یکی دیگه نیاد که با دو خط نامه، دهن هممون آسفالت کنه! جمعش کنم؟ چطوری جمعش کنم؟ شوخی بازیه مگه؟

بهبود صورتش را پاک کرد. رو به مهدی کرد و گفت: اول باید یه جوری به این بچه ها بگیم که برن. هم من باهاشون حرف میزنم و هم تو. بهشون میگیم فعلا یه مدت تعلیق شدیم و اگه دوباره راه افتاد، زنگ میزنیم و دعوتتون میکنیم.

مهدی هم صورتش را پاک کرد اما چشمانش خون بود. گفت: اینا نخبه هستن. بعضیاشون مدرک دارن و بعضیاشون هم دارن مدرک میگیرن. خیلی حساسن. باید یه جوری بهشون بگیم که بعدا رومون بشه زنگ بزنیم و بگیم پاشو بیا که دوباره سایت راه افتاد!

بهبود: بسپارش به من. اما تو هم کمک کن. وقتی بچه ها رفتند و یه کم آبها از آسیاب افتاد، خودمون اقدام به جمع آوری خط میکنیم.

مهدی: باشه. بچه ها نبینن که داریم جمع میکنیم. و الا دیگه جواب تلفونامون هم نمیدن.


ادامه 👇

دلنوشته های یک طلبه

18 Nov, 05:05


آخرین کنفرانس خبری شهید محمد عفیف(سخنگو و مدیر بخش رسانه حزب الله) و اظهار دلتنگی خطاب به سید حسن نصرالله: شرم دارم که در زیر منبر و پرچم شما بایستم و دیگر صدای شما را نشنوم؛ عذری طولانی دارم که شهادتم به تعویق افتاده اگرچه دلهایمان در سینه‌ها تنگ است؛ سلام بر تو و رفیقت سیدهاشم و شهدا ...

👈 این لبنانی‌ها چقدررررر قشنگ بلدند حرف دل آدم را بزنند. ❤️‍🔥

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

https://virasty.com/Jahromi/1731905857365660517

دلنوشته های یک طلبه

18 Nov, 04:57


من قاسمم ... اعزامی از کرمان...

حاج مهدی رسولی عزیز

صبحتان همینقدر دل‌انگیز و بارانی🌷

دلنوشته های یک طلبه

17 Nov, 14:31


رفقا با عرض پوزش، امشب قسمت جدید #امضا_محسن منتشر نمیشود.

دلنوشته های یک طلبه

17 Nov, 13:37


با عرض پوزش، به این جلسه نمیرسم.

دلنوشته های یک طلبه

17 Nov, 07:35


✔️ تکمیلی/ فوکویاما: اوکراین بزرگ‌ترین بازنده است؛ مبارزه نظامی اوکراین علیه روسیه حتی قبل از انتخابات به حالت افول درآمده بود و ترامپ می‌تواند با ممانعت از ارائه تسلیحات، اوکراین را وادار به پذیرش شرایط روسیه کند.

ممکن است ترامپ آماده باشد تا بر سر مسئله تایوان با او معامله کند. به نظر می‌رسد که او ذاتاً از استفاده از قدرت نظامی دوری می‌جوید، اما یک استثنا ممکن است خاورمیانه باشد، جایی که او احتمالاً به‌شدت از جنگ‌های بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران حمایت خواهد کرد.
شاهد انحطاط تدریجی نهادهای لیبرال خواهیم بود؛ این فروپاشی از قبل شروع شده است.

دلنوشته های یک طلبه

17 Nov, 06:51


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه هشتم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید
🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید

👈 در جلسه امشب، به نظام ربوی یهود خواهیم پرداخت.

ضمنا ان‌شاءالله امشب، کیفیت صوت از جلسات گذشته بهتر خواهد بود.

#مرگ_بر_اسرائیل

دلنوشته های یک طلبه

17 Nov, 06:50


✔️تحلیل «فرانسیس فوکویاما» از آینده آمریکا: به پایان لیبرالیسم سلام کنید.

دانشمند برجسته علوم سیاسی: آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه کسی است و چه چیزی را نمایندگی می‌کند به او رأی دادند. اکثریت رأی‌دهندگان طبقه کارگر به تهدید نظم لیبرال چه داخلی و چه بین‌المللی -که به طور خاص توسط ترامپ ایجاد می‌شود- اهمیتی نمی‌دهند. ریاست‌جمهوری جدید ترامپ هیچ شباهتی به دوره اول او نخواهد داشت. ترامپ به طور خصوصی تهدید کرده است که از ناتو خارج خواهد شد، اما حتی اگر این کار را نکند، می‌تواند با عدم رعایت ضمانت دفاع متقابلِ اساسنامه ناتو، ائتلاف را به‌شدت تضعیف کند. هیچ قهرمان اروپایی وجود ندارد که بتواند جای آمریکا را به عنوان رهبر اتحاد ناتو بگیرد.

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 19:37


12- فناوری هسته ای دوبخش مهم دارد: "نیروگاه هسته ای" و"غنی سازی هسته ای". چرا ایران این همه روی غنی سازی تاکید دارد و آن را بزرگنمایی می کند؟ درحالیکه ساخت نیروگاه از پیچیدگی های فنی بسیاری برخورداراست و بدون توانایی ساخت نیروگاه، داد سخن از دستیابی به فناوری هسته ای گزافه گویی است. آیا شک برانگیز نیست که کسی ادعای دستیابی به فناوری ساخت خودرو را داشته باشد ولی به جای دانش طراحی و ساخت آن، همه اش به دنبال ساخت جایگاه سوخت باشد؟!

👈 واقعیت آن است که مثال شما با اصل ماجرا تطبیق ندارد. تهیه سوخت هسته ای به سادگی تهیه و توزیع سوخت اتوموبیل نیست. فناوری هسته ای چندین بخش مهم و اساسی دارد که یکی از مهم ترین آنها «چرخه سوخت هسته ای» است.

چرخه سوخت هسته ای از استخراج اورانیوم از معدن شروع می شود بعد به تولید کیک زرد می رسد که اکسید اورانیوم است. سپس به گازهگزو فلوراید موسوم به یواف سیکس تبدیل می شوند( البته روش های دیگری نیز برای غنی سازی وجود دارد ) بعد این گاز به دستگاه های سانتریفیوژها تزریق می شوند تا اورانیوم غنی شده درشکل قرص هایی که از نظر قطر اندازه قرص آسپرین هستند ودوازده گرم وزن دارند تولید می شوند. سپس قرص های سوخت هسته ای در میله یا صفحه سوخت قرار گیرند. درمرحله بعد این میله ها به راکتورهای تولید برق یا رادیو ایزوتوپ های درمانی منتقل می شوند . مرحله آخر مهار پسماند سوخت مصرف راکتور است.

ایران در جهان کنونی جزو معدود کشورهایی است که همه این چرخه تولید سوخت را بطور کامل دارد چه دلیلی دارد که ما نگران تولید بمب ازسوی ایران باشیم؟ وقتی همه این مراحل بصورت آشکار زیر نظر آژانس بین المللی هسته ای به عنوان تنها مرجع قانونی نظارت برفعایت های هسته ای درجهان است. چرا باید به نگرانی علیه برنامه های صلح آمیزایران دامن زده شود؟ آنها که می دانند ایران نه می خواهد و نه می تواند بمب هسته ای بسازد. ساختن بمب یک موضوع است و در شرایط امن نگهداری کردن آن موضوع دیگر است . از آن مهم تر نیاز به تکنولوژی بسیارپیشرفته ای دارد که بتواند بمب ساخته شده و امن را بر سر موشک نصب کند . تا در زمان و مکان معین قابل استفاده باشد. واقعا انها از خود ما بهتر می دانند ایران هواپیمایی که بتواند بمب هسته ای را بصورت امن به سمت هدف دشمن رها کند ، ندارد ولی مرتب بیست سال است که می گویند ایران تا چند سال دیگر بمب هسته ای خود را آزمایش می کند!! از آن خنده‌دارتر این است که می گویند ایران درپارچین 35 کیلومتری شهر دوازده میلیونی تهران آزمایش هسته ای کرده یا می خواسته انجام دهد!! کدام عقل سلیمی این تبلیغات را باور می کند؟

اما در باره فناوری ساخت نیروگاه هم ایران تاکنون پیشرفت های زیادی کرده است و در این مسیر گام بر می دارد. این موضوع بخاطر فناوری چند منظوره و پیچیده ای که دارد بویژه در شرایط تحریم بسیارکُند پیش می رود اما این به معنای آن نیست که ایران این عرصه را به فراموشی سپرده است. ایران رسما اعلام کرده است در مسیر طراحی راکتورهای تولید برق هسته ای است.

13- این همه تحریم و تهدید برای حمله ی نظامی وبعد هم جنگ داخلی وتجزیه ی ایران؟ آیا ارزش دستیابی به انرژی هسته ای را دارد؟

👈 این ها همه عملیات روانی است. شما یادتان می آید در زمان حمله بوش به عراق چقدر درباره حمله به ایران تبلیغ می کردند؟ از سال 2003 تاکنون، امروز وفردا می کنند چرا؟ معلوم است، آنها دائما می خواهند تو دل مردم ایران را خالی کنند تا از مسیر مهمی که در پیش گرفتند منصرف شوند. ایران درصد آن است که با دستیابی به علم وفناوری پیشرفته جایگاه خود را درجهان کنونی ارتقاء دهد. درجهان امروز قدرت نظامی حرف اول را نمی زند، بلکه جایگاه علمی و نقش کشورها درمبادلات اقتصادی نقش تعیین کننده تری برای تاثیرگذاری برسایر کشورها دارد.
(برگرفته از خبرآنلاین/ ۲۹ خرداد ۱۳۹۱)

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 19:37


8- آیا خرید چنین داروهایی به صرفه تر نیست؟ آیا فروش این داروها را به ایران تحریم کرده اند؟

👈 خرید داروهای هسته ای از خارج امکان پذیر است اما هیچ ضمانتی وجود ندارد که همیشه به ایران بدهند همچنانکه سوخت 20 در صدی برای مصرف در راکتور تهران را به بهانه های مختلف از دو سال قبل تاکنون نداده اند .

9- ژاپنی ها و آلمانی ها ایمن ترین نیروگاه ها را دارند، ولی درصدد جایگزینی آنها با انرژی های پاک هستند. ژاپن همه ی نیروگاه های هسته ایش را خواباند و آلمان نیمی از نیروگاه های هسته ایش را از مدارخارج کرده و به رکورد 22 گیگاوات برق خورشیدی (نزدیک به نیمی از نیازایران) دست یافته است!

👈 آلمان و ژاپن بر اساس اینکه به تمام تکنولوژی تولید اورانیوم غنی شده و ساخت نیروگاه هسته ای دست یافتند، به راحتی هر گونه تصمیمی که صلاح می دانند می گیرند اما ایران فعلا در آغاز این راه است و هزار مانع هم بر سر راه دارد . اینکه آلمان و ژاپن فعالیت خود را تعطیل کردند دلیل نمی شود ایران هم از آنها تبعیت کند در حال حاضر شصت کشور دیگر جهان همچنان از برق هسته ای بهره مند می شوند.

10- ایران با این همه آفتاب نمی تواند در این زمینه پیروز باشد؟ آلمانی‌ها می گویند بازدهی نیروگاه های خورشیدی در ایران دو برابر آلمان است، یعنی کل نیاز ما می‌تواند از خورشید تامین شود.

👈 ایده استفاده از برق آفتابی بسیاربسیارخوب است منتهی مشکل در این است که ایران در ابتدای راه استفاده از انرژی خورشیدی قراردارد. این نوع تولید برق نیز نیازبه فناوری پیشرفته و هزینه دارد که اگر آلمانی ها حاضر باشند تجربه های خود را با ایرانی ها به اشتراک بگذارند(که حاضر نیستند) و در نهایت منجر به انتقال فناوری تولید انرژی خورشیدی به ایران شود ، بسیارخوب است.

11- بهترنیست نیروگاه های گازی را تعطیل کنیم و گازش را پس از پالایش یا خام صادر کنیم و بیهوده در خانه ها نسوزانیم. آیا در برابر این منطق کسی پاسخی دارد؟

👈 نیروگاه های گازی اگر تعطیل شوند ضمن بیکار شدن هزاران نفر نیروی کار ، سرمایه گذاری که در این زمینه شده است هدر می رود ما باید به سمتی برویم که گاز در مراکز پتروشیمی ایران به انواع و اقسام تولیدات با ارزشِ افزوده بیشتر، تبدیل شود .یعنی بجای تعطیلی انها به سمتی برویم که برای تولید برق از گازومازوت استفاده کمتری کنیم وازانرژی های سالم مانند باد ، آفتاب و اتم برای تولید برق استفاده کنیم.

ادامه 👇

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 19:37


بسم الله الرحمن الرحیم

مستند داستانی؛
🔥«امضا؛ محسن»🔥

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

#قسمت_دهم

از اواخر سال 1390 ، یعنی دقیقا از بعد از شهادت آقامصطفی، سنگین ترین هجمه های رسانه‌ای علیه صنعت اتمی ایران رخ داد. یا بهتر است بگوییم؛ سنگین ترین هجمه ها شکل علنی تری به خود گرفت. در چنین شرایطی، مقامات کشورمان باید روشنگری میکردند.

از سویی، سال 90 ، فروردینش را با قهر یازده روزه احمدی نژاد(رئیس دولت دهم) در پی استعفای وزیر اطلاعات وقت(حیدر مصلحی) آغاز کرده بود. احمدی‌نژاد فورا آن استعفا را پذیرفت اما این مسئله، با مخالفت رهبر فرزانه انقلاب روبرو شد و مواضع ناشایست و ناپخته رییس دولت دهم در آن ایام، سبب عیان‌تر شدن خطوط انحرافی او و یارانش گشت. تکرار اشتباهات و به رسانه کشیده شدن اختلافات او با مجلس و دیگر ارکان نظام در دو سال آخر دولتش قلب هر دوست و علاقمند به نظام را میخراشید.

لذا از دولت دهم و اعوان و انصارش توقعی برای خاموش کردن و یا مهار آتش سنگین رسانه های معاند علیه برنامه اتمی ایران نمیرفت. چرا که درگیر خود بودند و سایرین فقط دعا و تلاش میکردند که دو سال آخر دولت دهم، با کمترین هزینه ها علیه نظام و کشور به فرود بینجامد.

نهایت الامر، بچه های مظلوم اما مقتدر جبهه انقلاب، خود دست به اقدام رسانه ای در حد و اندازه خود زدند و هر کس هر طور میتوانست در داخل و خارج از کشور، از حق مسلّم ملت ایران در مسئله اتمی دفاع و روشنگری میکرد که نمونه ای از آن در ادامه خواهد گذشت؛

1.چرا حکومت ایران تلاش دارد به انرژی هسته ای دست یابد؟ واقعا ایران به دنبال تضمین نیروی برق ارزان و ماندگار و پاک و ساخت دارواست ؟

👈 چرا نه؟ دستیابی به فناوری پیشرفته و سطح بالا حق مردم ایران است ، نیست؟

2- چه درصدی از برق مصرفی ایران را می توان از انرژی هسته ای تامین کرد؟ نیروگاه بوشهر یک گیگا وات توان دارد و نیاز ایران بیش از 45 گیگا وات است؟

👈 نیاز ایران به انرژی برق با توجه به توسعه اقتصاد ایران این مقدارنیاز به برق در سالهای آتی بیشتر می شود. برای تامین این نیاز آنگونه که مسئولین ایرانی اعلام کردند ایران می خواهد ده راکتورتولید برق هسته ای بسازد.

3- آیا انرژی هسته ای آلودگی ندارد؟

👈به هیچ وجه آلودگی محیط زیست ندارد مگرآنکه دچارمشکل شود. بد نیست بدانید 80 تن اورانیوم موجود در راکتور بوشهر همان میزان برقی را تولید می کند که از سوخت 17 میلیون بشکه نفت خام بدست می آید.

درمقایسه کوچکتر انرژی حاصل از شکافت هسته ای یک قرص سوخت 12 گرمی با غنای 3/5 درصد ، معادل انرژی حاصل ازسوختن یک تن زغال سنگ،یا 2/5 تن چوب ویا 476 مترمکعب گازطبیعی است.

4-آیا امکان نشت موج های مرگبار رادیواکتیو درهنگام آزاد سازی انرژی و جا به جایی پسماندهای هسته ای نیست؟

👈نشت موج های هسته ای براثراختلالات فنی یا بلایا طبیعی بوجود می اید مثل زلزله وغیره درحال حاضر بیش از چهارصد راکتور هسته ای در شصت کشور جهان برق هسته ای تولید می کنند. در شش دهه گذشته فقط دو مورد یکی بخاطر بی احتیاطی در چرنوبیل اوکراین و دومی بخاطر زلزله و فرسوده بودن راکتوردرفوکوشیمای ژاپن مشکل سازشده اند .

5- آیا خنک سازی کوره ی هسته و گرم شدن آبهای ساحلی روی زیست بوم منطقه بی اثر است؟ اگرزمین لرزه ای روی دهد، چند نفر کشته خواهند شد؟

👈فرض شما مربوط به نسل اول راکتورها است در راکتورهای نسل سوم وچهارم بروز این مشکلات به حداقل رسیده است. ضمن آنکه واقعا چرا آمریکا و فرانسه که بیشترین راکتورهای هسته ای تولید برق را دارند این راکتورها را تعطیل نمی کنند؟ بویژه آنکه هم آمریکا ذخایر قابل توجهی از نفت و گاز دارد و هم فرانسه در تولید انرژی آفتابی و بادی پیشرفت های زیادی داشته است.

6- چه درصدی ازداروهای هسته ای ایران درراکتور هسته ای دانشگاه تهران ساخته می شود؟ کسی آمار دارد؟

👈 اکثر ایزوتوپ های درمانی مورد نیاز در ایران ساخته می شوند مگردر مورد بسیار اندکی که هنوز در ایران ساخته نمی شود. برای آمار دقیق باید به مراکز مربوطه ازجمله بیمارستان شریعتی تهران مراجعه کنید .

7- آیا ارزش دارد یک مرکزغنی سازی به نام فردو برای چنین کاری ساخته شود؟ و این همه هزینه برایش داده شود؟

👈 اولا مرکز فردو مرکز غنی سازی اورانیوم بطورکلی است یعنی هم می تواند به میزان پنج درصد برای تولید برق و هم بیست درصد برای تولید رادیوایزوتوپ های درمانی در راکتورتحقیقاتی تهران تولید کند. ثانیا این مرکز موجب افزایش امکان تولید اورانیوم غنی شده برای ایران در همه موارد گفته شده و صادرات آن به سایر کشورها می شود و هزینه های آن قابل مقایسه با درآمد های حاصل از اورانیوم صادراتی در آینده نخواهد بود .

ادامه 👇

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 19:19


لطفا این قسمت را حداقل دو مرتبه با دقت مطالعه کنید. نه تنها ۱۳ سال قبل، بلکه به زودی(مخصوصا با سفر اخیر دبیر آژانس اتمی به ایران و نقشه‌های دولت وحشی ترامپ در خصوص برنامه اتمی ایران) با سیل شبهاتی از این دست مواجه خواهید شد و باید بتوانید با بصیرت و درایت، روشنگری کنید.

تقدیم با احترام👇

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 05:49


✔️ کسی در جلسه خبرگان گریه نکرد!

روایت آیت‌الله رجبی عضو خبرگان رهبری از دیدار اخیر اعضای این مجلس با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و #پاسخ به برخی سخنان نادرست مطرح شده درباره‌ی این جلسه.

👈 متاسفانه عده‌ای بقایشان را در تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب می‌دانند.

سایه رهبر فرزانه انقلاب مستدام🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 05:48


در روزهای اخیر، کلیپی بیرون آمد و عده‌ای را نگران کرد و سپس بعضی از ادمین ها بدون درنظر گرفتن شرایط و اصل و صحت و سقم مسئله، افاضاتی دور هم بافتند که به متشنج شدن اوضاع دامن زد.
الان لطفا به این کلیپ👇از آیت الله رجبی توجه کنید تا هم آسوده خاطر بشید و هم بدونید که چه کسانی باعث گل‌آلود شدن آب میشن.
دقت بفرمایید 👇

دلنوشته های یک طلبه

16 Nov, 05:48


سلام و صبح و هفته پاییزی و زیبای شما بخیر🌷😊

ان‌شاءالله حال دلتون خوب و عالی باشه

دلنوشته های یک طلبه

15 Nov, 19:17


وقتی محسن به بیمارستان رسید، خبر شهادت مصطفی را به او دادند. راننده آمبولانس دوباره با محسن تمام گرفت.

-الو

-سلام. خوبین؟

-سلام. من الان بیمارستانم.

-کجایین تا من بیام.

-اتفاقات. کنار اتاق سوم.

-چشم. الان میام.

راننده آمد و سلام کرد. محسن پرسید: گفتید با من کار فوری دارید؟

راننده کیفی که در دستش داشت، بالا آورد و گفت: این را به من دادند که به شما برسانم.

محسن کیف را گرفت و پرسید: خود آقا مصطفی این را به شما داد؟

راننده گفت: نه. او بنده خدا در دم شهید شد. راننده شون. راننده تا همین ده دقیقه پیش زنده بود. خیلی همکارام تلاش کردند. اما ... تمام کرد.

آقارضا هم شهید شد. شاید حداکثر دو سه ساعت بعد از آقامصطفی.

محسن در ماشین و در حالی که محتوای کیف را چک میکرد، با چشم گریه «لا حول و لا قوه الا بالله» میگفت و پوشه آبی مصطفی را ورق میزد و هر از گاهی که گریه امانش را میبُرید 😭😭 چشمانش را میبست و یا حسین میگفت و لحظات دیگر باز میکرد و به مطالعه پوشه مصطفی ادامه میداد.

و اینگونه ما در یک سال...

در کمتر از پنج ماه...

دو دانشمند را از دست دادیم:

یکی آقاداریوش رضایی نژاد 💔

یکی هم آقامصطفی احمدی روشن💔

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

15 Nov, 19:16


تا این که محسن و چند نفر از همکارانش خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدند. رهبر انقلاب با استقبال و دلجویی و تکریم محسن و بچه ها، نکاتی را گفتند که بعدا در سخنرانی معروفشان در فروردین 92 در جمع زائران رضوی، مفصل تر درباره آن سخنانی را ایراد فرمودند.

ایشان به ماجرای توافق تهران، برزیل، ترکیه اشاره کردند و فرمودند: «این غنى‌سازى بیست درصد،‌‌ همان چیزى است که در سال 89 آمریکائى‌ها و دیگران براى تولید آن شرط گذاشتند. ما می‌باید براى مرکز اتمىِ آزمایشگاهى تهران که مال رادیوداروهاست، اورانیوم غنى‌شده‌ى بیست درصد تهیه می‌کردیم؛ چون سوخت بیست درصدمان تمام شده بود. آن‌ها براى این کار شرط گذاشتند و گفتند باید اورانیومى را که تولید کرده‌اید، خارج بفرستید؛ اما ما قبول نکردیم. آمریکائى‌ها دولت برزیل و دولت ترکیه را واسطه کردند که با ما صحبت کنند، میانه را بگیرند؛ چیزى مورد توافق به وجود بیاید. ما قبول کردیم. مسئولین ترکیه، مسئولین برزیل به اینجا آمدند و با رئیس جمهور ما نشستند بحث کردند، صحبت کردند و یک نوشته‌اى را امضاء کردند. بعد که این توافقنامه امضاء شد، آمریکائى‌ها زدند زیر قولشان! آن‌ها نمی‌خواستند این قرارداد امضاء بشود؛ می‌خواستند امتیاز زیادى بگیرند، زورگوئى کنند، باج بگیرند. به خاطر بدقولى‌اى که آمریکائى‌ها کردند، دولت برزیل و دولت ترکیه پیش ما شرمنده شدند. ماجراى این بیست درصد این است.»

بالاخره ایران به بخشی از چیزی که مستحقش بود رسید. با خون دلی که محسن و بچه هایش خوردند و جوان هایی که پرپر شدند. اما این آخر ماجرا نبود...

〽️ 21 دی ماه 1390

مصطفی معمولا پنجشنبه و جمعه ها به تهران می آمد تا هم خانواده اش را ببیند و هم مادر و پدرش را برای دقایقی ببیند. آن روز، یعنی 21 دی ماه 90 ، صبح با آقا رضا قشقایی که راننده اش بود به طرف دانشگاه علامه رفتند.

معمولا ترافیک اول صبح و شلوغی خیابان ها هم توان و سرعت را از ماشین میگیرد و هم تقریبا همه راه ها بر روی فرد بسته میشود. همان اول صبح، هنوز به دانشگاه نرسیده بودند و مصطفی داشت محتوای کیفش را چک میکرد، که چشمش به آخرین پوشه آبی خورد که خودش نوشته بود. او تا آن لحظه، هفت پوشه آبی به محسن رسانده بود که همگی حاوی اسناد طبقه بندی شده و دست نویس بودند.

-آقارضا!

-جانم آقا!

-لازمه با هم چک کنیم که اگر اتفاقی برام افتاد....؟

-آقا خدا نکنه. دور از جونتون.

-تعارف نداریم. بالاخره اتفاقه. ممکنه بیفته. کلا هر وقت میام تهران، احساس میکنم به شهادت نزدیکتر میشم.

-آقا دور از جونتون. من و شما هنوز خیلی جوونیم.

-تو هم جوونی بنظرت؟

-ببخشیدا. حداکثر دو سال اختلاف سن داریم. هر چند ما کجا و شما کجا؟

-باشه. قبول. کاش همین جا میپیچیدی!

-تو همین فکر بودم. از کوچه بالایی بیرون میاییم و شما هم زودتر به کارِت میرسی.

این را گفت و چراغ راهنما زد و کم کم به طرف خیابان فرعی پیچید. هنوز کاملا به جلوی در دانشگاه نرسیده بودند که یک موتورسوار با سرعت از کنارشان عبور کرد. آنها حتی صدای چسباندن بمب مغناطیسی را که به درِ سمتِ مصطفی چسباند، نشیدند. چه برسد به این که بخواهند فورا عکس العمل به خرج بدهند و از ماشین پیاده بشوند.

شاید ده ثانیه نگذشت که چنان صدای انفجاری کل خیابان را برداشت که حتی دو نفر عابر، یک پیرمرد و یک خانم میانسال با شدت و موج انفجار به اطراف پَرت و زخمی شدند.

متاسفانه مصطفی بر اثر شدت انفجار، همان لحظه شهید و تمام بدنش غرق خون شد. رضا هم حال بدی داشت. اما به زور، مصطفی را از روی خودش کنار کشید و دستش را که غرق خون بود، با هر زحمتی که بود، به کیف رساند و در حالی که چشمش به خاطر خون پیشانی اش جایی را نمیدید، اما کیف را محکم به سینه چسباند و خودش را از ماشین به بیرون انداخت.

غُلغُله شد. همه ریختند اطراف آنها. رضا فقط از خدا میخواست که بی هوش نشود. اما مگر میشود با تقدیر جنگید. همه تلاشش را کرد اما لحظه ای که داشت کم کم بی هوش میشد، به راننده آمبولانس فهماند که کاغذی را از جیبش درآورد.

راننده با زحمت یک کاغذ از جیبش درآورد. بخشی روی کاغذ خون و بخشی دیگر عرقی و خیس شده بود. راننده به زور توانست آن را بخواند. رضا کلمات آخرش این بود: «تماس بگیر و این کیفو...»

دیگر نفهمید چه شد؟

ادامه 👇

دلنوشته های یک طلبه

10 Nov, 09:44


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه هفتم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید
🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید

👈 در جلسه امشب، ابتدا خلاصه مباحث پیشین، سپس به بررسی کتاب تلمود خواهیم پرداخت.

ضمنا ان‌شاءالله امشب، کیفیت صوت از جلسات گذشته بهتر خواهد بود.

#مرگ_بر_اسرائیل

دلنوشته های یک طلبه

10 Nov, 08:17


استاد ، حضرت آیةالله جوادی آملی:

"خدا مرحوم ابن ادریس حلی را غریق رحمت کند! این ابن ادریس از فقها و فحول فقهی ما است.
او کتاب قیمی دارد به نام سرائر، در مقدمه آن نوشته که بزرگان دین به طلبه ها و فرزندانشان می گفتند وقتی از حجره و حوزه بیرون آمدید، می خواهید جایی در بازار بنشینید تا خستگی شما رفع شود، «لا تجلسوا فی الأسواق إلا عند ورّاق أو زرّاد»؛
فرمود وقتی می خواهید در بازار بنشینید یا کنار آن جایی که بحث از علم و مبارزات علمی و مناقشات فکری و کتاب و مانند آن است بنشین، یا آن جا که سلاح‎فروشی می کنند بنشین، «لا تجلسوا فی الأسواق إلا عند ورّاق أو زرّاد». قبلاً که چاپخانه و چاپ نبود، بازار ورّاقان رایج بود؛ ورّاقان کسانی بودند که نسخه های خطی را می گرفتند برای صاحبانشان می نوشتند، صحافی می کردند، کتاب فروشی به معنای نسخه خطی فروشی می کردند، ورّاقی می کردند و می نوشتند، آن جا سخن از علم و فهم و ادب و عقل بود. فرمود جایی بنشینید که چیزی بفهمید و اگر آن جا خسته شدید، جایی بنشینید که آن جا سخن از زره، سپر، شمشیر و خُود است؛ یا علم یا جنگ! «لا تجلسوا فی الأسواق»، این سفارش رسمی بود. اینها فهمیدند عاشورا یعنی چه، اینها فهمیدند که اشک وسیله است نه هدف، اینها کلام علمی علوی را که «وَ سِلَاحُهُ الْبُکاء» فهمیدند. گریه، شمشیر است؛ گریه، سپر است؛ گریه، نیزه است؛ گریه، خُود است؛ گریه، لباس نیست که انسان تن کند، رزم است؛ چه گریه نماز شب که با دشمن درون می جنگد و چه گریه حسینیه که با دشمن بیرون می جنگد. آن که بگرید و نیزه نگیرد، گریه نکرده است. اگر خواستیم بفهمیم گریه یعنی چه؟ به ما فرمودند: «وَ سِلَاحُهُ الْبُکاء». ما ،هم آه داریم که اسلحه ماست، هم آهن داریم که اسلحه ماست؛ یکی برای دشمن درون و یکی برای دشمن بیرون «وَ سِلَاحُهُ الْبُکاء»"

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 18:45


ما برای آنکه #ایران
گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم❤️‍🔥
خون دلها خورده ایم 🔥

📚مستند داستانی #امضا_محسن
نویسنده: حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 18:32


شهید دکتر مسعود علی‌محمدی
 متولد ۳ شهریور ۱۳۳۸ در شهر تهران محله کن بود.
علی محمدی استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که در بامداد ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ و در سن ۵۰ سالگی، به هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور ترور شد.

#شهید_علیمحمدی
#شهدای_هسته_ای

شادی روحشان صلوات🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 17:45


〽️ 21 دی ماه 1388

شب بود. دکتر مسعود در خانه اش بود و از طریق تماس تلفنی با دکتر مجید گفتگو میکردند.

مسعود: شما کی راهی هستی؟

مجید: فردا باید برم. حوالی عصر میرم.

مسعود: آقامحسن هم هست؟

مجید: خودش میاد دنبالم. با هم میریم.

مسعود: خوش به حالتون. کاش منم بودم.

مجید: راستی پوشه آبی چی شد؟ دادی به آقا محسن؟

مسعود: مگه نگفت بهت؟ نه ... ندادم ... ینی نگرفت ... قرار شد به کارم ادامه بدم ...

مجید: تا کی؟ حدودا.

مسعود: والا ... حدودا ... شاید مثلا دو سال دیگه بتونیم فاز اول و دومش رو با هم ارائه کنم.

مجید: خیلی عالیه! اصلا باورم نمیشه.

مسعود: خودمم همین طور. دکتر اردشیر خیلی زحمت کشیده بود. یه چیزایی نوشته و یه نقشه ها در خصوص پروژه هسته ای اصفهان و تدوین و طراحی ساخت بزرگترین مجتمع فیزیک اتمی خاورمیانه کشیده که بنظرم یه آدم با اسباب و وسایل عادی نمیتونه اینقدر دقیق طراحی کنه.

مجید: روحش شاد. خیلی حیف شد. نابغه به تمام معنا بود. راستی جواب اینا رو چی بدم؟ میگن بشین کتاب درسی بنویس!

مسعود: یه کاریش بکن. من گفتم امسال نمیتونم. تا بعد. تو هم یه چیزی بهشون بگو!

مجید: باشه. تا یادم نرفته بگم که آقامحسن گفت جمعه منتظرتم.

مسعود: ایشالله. منم تا یادم نرفته بهت بگم که پوشه آبیِ خودمو گذاشتم سر جای خودش. میدونی که؟

مجید: حله. آره. اتفاقا آقامحسن هم ازم پرسید.

مسعود: برو مزاحمت نباشم. فردا مسافری.

مجید: خوشحال شدم. جمعه منتظرتم.

مسعود: ایشالله. سلام آقامحسن برسون.

خدافظی کردند. موضع شام بود. سفره را انداختند و مسعود و خانم و بچه ها دور هم نشستند و شام خوردند.

〽️ 22 دی ماه 1388

صبح بود. مسعود آماده رفتن شد. از همسرش(منصوره) ظرف غذا را گرفت. به حیاط رفت. ماشین خواهرش جلوی ماشین خودش پارک شده بود. اول ماشین خواهرش و سپس برگشت و ماشین خودش را بیرون بُرد. وقتی برگشت تا در را ببندد، لحظه آخر، سرش را از لای در، داخل آورد و رو به منصوره لبخندی زد و خداحافظی کرد و رفت.

سه چهار ثانیه نگذشت که صدای چنان انفجاری از کوچه به گوش منصوره خورد که حد و حساب نداشت. شیشه ها ریخت و تمام اهل محل متوجه صدای انفجار شدند.

منصوره که وحشت کرده بود، فورا چادر انداخت به سرش و در را باز کرد و رفت بیرون. تا پایش به کوچه رسید، دید دود و گرد و آتش همه جا را فرا گرفته. وسط آن دود و آتش، مسعود را دید که دم در ماشینش، زانو زده و دو دستش به بدنه ماشین گرفته.

منصوره اول با خودش فکر کرد که شاید مسعود شوکه شده. اما وقتی خودش را سراسیمه به مسعود رساند و دستانش را به شانه های مسعود گرفت، با هول و ناراحتی گفت: «مسعود جان! چی شده؟»

تا مسعود را آرام به طرف آغوشش کشید، دید مسعود بدون هیچ مقاومتی تمام بدنش کج شد و روی زانو و آغوشش افتاد. همان لحظه با دیدن صحنه ای، تمام امید منصوره ناامید، و دنیا روی سرش خراب شد. دید سمت چپ کاسه سر مسعود به طرز وحشتناکی سوراخ شده و کاسه سر از همان ناحیه در حال تخلیه شدن است.

ساعتی بعد...

اخبار اعلام کرد...

مسعود...

انفجار بمب در یک موتور سیکلت...

در کنار منزلش...

کنترل بمب از راه دور...

جلوی چشم منصوره...

یاحسین ...

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 17:45


مسعود: «ما اینجا جمع شدیم که با هم حرف بزنیم و مشکلاتمون رو حل کنیم. نه این که شما از اساس بزنی زیر میز و شما هم برای اثبات حرف خودت، از بابا و مامان دوستت خرج کنی و مثال زشت بزنی. بچه ها ما دانشجوییم. مثلا خیرِ سرمون به ما میگن اهل گفتگو و مباحثه و مذاکره. نه اهل ادعاهای گزاف و حرفهای لُمپنی. فکر نمیکنم اینجوری به نتیجه برسیم. باید بشنیم کنار هم و با هم حرف بزنیم.»

دانشجویی که مخالف ابطال انتخابات بود گفت: «استاد! من میگم کشور شورای عالی امنیت ملی داره. صاحب داره. مجری قوانین داره. متولی انتخابات داره. حداکثر اگه بخواد اتفاق بدی بیفته و مسئله امنیتی بشه و پای آبرو و امنیت نظام بیاد وسط، یه جوری حلش میکنن. اشتباه میگم؟»

دانشجویی که مخالف او بود فورا گفت: «چی داری میگی بچه جون؟! اصلا گور پدر این انتخابات. حرفم اینه که چرا حرف مردم شنیده نمیشه؟ میدونستی میرحسین موسوی میخواسته بیاد تو تلوزیون و توضیح بده و حتی بعضیا میگن میخواسته توبه نامه بخونه اما عضو جدید شورای امنیتی ملی که شما الان سنگشو به سینه میزنی، نذاشته بیاد؟ الان کی فتنه گره؟ ما؟ ما که میخواستیم درستش کنیم اما شما نذاشتین! رفیقتون نذاشت.»

بحث داشت بالا میگرفت که مسعود آنها را از هم جدا کرد و بقیه هم واسطه شدند تا کار به جاهای باریک نکشد. سپس مسعود چشمش به دو همکارش خورد. سلام و علیک کردند و به اتاق مسعود برگشتند.

وقتی نشستند و منشی برای آنها چایی آورد، گرم حرف شدند.

نفر اول گفت: «ما رزومه تدریس شما رو بررسی کردیم. شما درس های مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدان‌های کوانتمی رو ارائه دادید. حتی طرح درس از پیش تعیین شده ای نداشتید اما با این وجود، اینقدر درس های پر بار و کاملی بود که تصمیم گرفتیم جزوات شما رو تبدیل به کتاب کنیم.»

مسعود: «لطف دارین. چه نوع کتابی؟ چون اگر قراره کتاب درسی بشه، هنوز راضی نیستم و به نظرم باید خیلی بیشتر از اینا روش کار کنم.»

نفر دوم: «خب کار کنید. ما میخوایم با شما به ازای هر کدام از این درسها قرارداد بنویسیم که بتونیم حداکثر تا یک سال آینده، کتاب درسیش رو از خودتون تحویل بگیریم.»

مسعود با کمی فکر و تامل جواب داد: «فکر نکنم امسال بتونم. چند تا مسافرت مهم دارم.»

نفر اول: «شنیدم امسال خیلی به اصفهان میرین. اونجا هم تدریس و این چیزاست؟»

مسعود که با شنیدن اسم اصفهان جا خورد و انتظارش را نداشت، اینطوری جواب داد بلکه موضوع بحث از روی اصفهان و سفرهایش به آنجا منحرف شود: «بچه های خوبی میتونن جزوات کاملتر از من بنویسن. چرا از اونا کمک نمیخواین؟»

نفر دوم: «مثل کی؟ به کی بگیم که این سه چهار عنوان رو درس داده باشه؟»

مسعود: «دکتر مجید. اگه دو تا ماموریت خارج از کشورش ردیف نشه و تمرکز کنه روی پروژه ها تمومش میکنه.»

نفر اول: «خیلی عالیه اما اون علوم و تکنولوژی هسته ای خونده. تمرکزشو گذاشته رو اون شاخه. بنظرت اگه بگیم، مینویسه؟»

مسعود: «نمیدونم. ولی ای چه بسا از منم بهتر بنویسه. شما شانستون رو امتحان کنید. اگه نپذیرفت، بعدش تصمیم میگیریم.»

نفر دوم: «ینی ممکنه خودتون قبول کنید؟»

مسعود: «از خدامه اما گفتم که ... یه کمی درگیر مسافرتم.»

ادامه👇

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 17:44


بسم الله الرحمن الرحیم

مستند داستانی؛
🔥«امضا؛ محسن»🔥

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

#قسمت_سوم

〽️ 20 دی ماه 1388

دو نفر از اساتید با هم به اتاق مسعود در دانشگاه رفتند. وقتی وارد شدند، چشمشان به منشی خورد و با او گفتگو کردند.

منشی: سلام. سلام. بفرمایید!

نفر اول: سلام. روز شما بخیر. با دکتر کار داشتیم.

منشی: سالن آمفی تئاتر هستند.

نفر دوم: مگه امروز ارائه داشته؟!

منشی: نه ... امسال به خاطر مسائلی که پیش اومد، دکتر تصمیم گرفتند که هفتگی با دانشجوها گفتگو کنن و بیشتر با بچه ها باشن.

نفر دوم با تعجب از منشی پرسید: «ینی چی؟ چه مسائلی؟»

نفر اول در حالی که با یک دستش دست نفر دوم را گرفت، رو به منشی گفت: «خیلی خب ... گرفتم ... بریم دکتر ... فعلا ...»

خدافظی کردند و از اتاق مسعود خارج شدند. در راه با هم حرف میزدند.

-قضیه گفتگو و این چیزا چیه؟ کدوم مسائل؟

-تو مثل این که تو این خراب شده زندگی نمیکنی. از بعد از انتخابات که اوضاع شلوغ شد و همه به هم ریختن، بهش میگن فتنه. اسمشو گذاشتن فتنه 88 . نشنیدی تا حالا؟

-آره جون خودشون. به خاطر این که سر بچه های مردمو زیر آب کنن، اسمشو گذاشتن فتنه. خب؟ حالا مسعود این وسط چه کاره است؟

-چه میدونم والا. شنیده بودم که از وقتی تو کشور سر و صدا شده، یه سری جلسات میذاره و اسمشو گذاشته کرسی آزاداندیشی! مثلا میخواد بچه های مردمو روشن کنه.

-یکی نیست بهش بگه آخه تو بیکاری؟! حیف نیست که شخصیت تو وارد این بحثای چیپ بشه؟! تو ناسلامتی سال 86 نفر اول خوارزمی شدی. تو ناسلامتی اولین کسی بودی که دکترای فیزیک تو ایران گرفت. الان دو سه تا پژوهشگاه اداره میکنی. تو رو چه به سیاست و فتنه و کرسی آزاداندیشی؟!

-به خدا منم بهش گفتم. میگه نه! قبول نمیکنه که این کارا رو بذاره کنار. میگه اوضاع خوبی نیست و اگه کسی با دانشجوها حرف نزنه، میریزن تو خیابون و حق و ناحق میشه و یکی اینا میگن و دو تا اونا جوابشون میدن و خون و خونریزی میشه.

-به قرآن اگه کسی دیگه جای مسعود بود، الان یا داشت اون ور آب عشق و حال میکرد یا همین جا یه گوشه نشسته بود و ...

-اینو میگی؟ اصلا بگو ناسلامتی کشور شورای عالی امنیت ملی داره ... همین پارسال یه عضو جدید هم بهشون اصافه شد. الان اگه قرار باشه کسی بیاد وسط و این چیزا رو جمع کنه، اون باید باشه. نه تو که دنیا دنبالتن و میخوانِت.

همین حرفها رو میزدند که به در سالن آمفی تئاتر رسیدند. وارد سالن شدند. دیدند سالن پر نیست اما کم‌جمعیت هم نیست. دانشجوها تقریبا نیمه و نصفه نشسته بودند. مسعود روی سن نشسته بود و دو تا دانشجو با صدای بلند و دو آتیشه، درباره فتنه با هم حرف میزدند.

دانشجویی که لباس سبز پوشیده بود با فریاد میگفت: «یکی نیست به اینا بگه که اگه نمیتونین انتخابات بی طرف برگزار کنین، غلط میکنین که مردمو سر کار میذارین.»

دانشجوی حزب الهی که طرفدار انقلاب بود جوابش داد: «غلط رو تو و امثال تو میکنین که گوشِتونو سپردین به بیگانه. انتخابات برگزار کردیم و بازم میکنیم و هیچ مشکلی هم نداریم.»

-الان از چی ناراحتی؟ خب اگه خیلی کارِت درسته، چرا نتیجه انتخابات رو باطل اعلام نمیکنین و نمیذارین مردم دوباره بیان پای صندوق؟ از چی میترسین؟

-اتفاقی نیفتاده که انتخابات رو ابطال کنیم. احمدی نژاد 60 درصد رای آورده. موسوی 20 درصد! خب اگه تغلب شده، حداکثر سه چهار درصد میتونه باشه. نه چهل درصد! الان به خاطر همون احتمال کمی که شما میدی، بزنیم زیر کل میز؟! ببخشیدا ... ببخشید که اینو میگم ... اما شما چند درصد ممکنه که بچه بابات نباشی؟ اگه یه دیوونه پیدا شد و یه حرف بد زد، شما به خاطر همون احتمال ضعیفِ سه چهار درصد، میری آزمایش ژنتیک میدی؟!

تا این حرف را زد، همه هو کشیدند و سالن شلوغ شد.

پس از جلسه، دو نفر همکار مسعود رفتند نزدیکتر تا حرفهای مسعود را با دانشجوها بشنوند.

ادامه👇

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 16:56


✔️ در کمین جیش الظلم، متاسفانه یک نفر از بچه‌های تیپ ۳۳ مخصوص هوابرد المهدی جهرم شهید و سه چهار نفر مجروح شدند. ان‌شاءالله به حق اباعبدالله الحسین علیه السلام خداوند به مجروحان این حادثه تروریستی شفای عاجل و کامل عنایت فرماید. علی الخصوص آقاسعید پروین‌نژاد که از دوران نوجوانی و پایگاه کربلای مسجد جامع جهرم با هم آشنا هستیم و از دوستان باصفا و بااخلاق و فهمیده‌ هستند و برادر عالِم و فرهیخته ایشان(آقا وحید) سالها در دفتر پاسخگویی، پاسخگوی سوالات شرعی می‌باشند.
حال آقاسعید وخیم گزارش شده و سطح هوشیاری‌شان پایین است. لطفا برای شفای چهار رزمنده عزیز علی الخصوص آقاسعید همگی حمد شفا عنایت فرمایید🌷

حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

09 Nov, 12:46


و عشق
پنهانی ترین راز پاییز است...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 20:45


ما برای آنکه #ایران
گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم❤️‍🔥
خون دلها خورده ایم 🔥

📚مستند داستانی #امضا_محسن
نویسنده: حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 19:44


فکر کردید برای چی گفتم این داستان را تبلیغ نکنید؟!
چرا بنر تبلیغ واسش درست نکردم و نفرستادم؟!
چون معتقدم بعضی حرفا نباید خیلی علنی و عمومی بشه
باید یه جورایی داغش پیشِ اهلش به رسم امانت بماند

حالا مونده به اصل غم و غصه برسیم
این مستند داستانی ، شاید به نوعی مَقتل و روضه خانه همه آثارم باشه
صبر کنید حالا ، فعلا مونده

📚مستند داستانی #امضا_محسن
نویسنده: حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 18:48


بچه‌ها معرفی میکنم👆☺️

شهید دکتر اردشیر حسین پور

همینقدر ساده
همینقدر خودمانی
اما نخبه
از آن نخبه‌های خیلی خاص
اما بسیار بسیار بسیار مظلوم

📚مستند داستانی #امضا_محسن
نویسنده: حدادپور جهرمی

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 18:38


دنیا دور سر سارا چرخ میخورد و ناامید شده بود که یهو چیزی به ذهنش رسید. با صورتی پر از اشک، رو کرد به نگهبان و گفت: «ببخشید ... میتونم با تلفن نگهبانی، یه تماس با بیرون بگیرم؟»

نگهبان: «اختیار دارین. حتما. بفرمایید.»

مادر: «به کی میخوای زنگ بزنی؟ به آتش نشانی؟»

سارا به داداشش گفت: «شماها کار خودتونو بکنید. من یه تماس بگیرم و بیام.»

از سر جا بلند شد و به اتاق نگهبانی رفت. جوری ایستاد که پشتش به دوربین باشد اما کسی متوجه نشود که این کار را کرده. تلفن را برداشت و شماره ای را گرفت. پس از دو سه بار بوق خوردن، آن طرف خط، گوشی را برداشت.

-الو

-الو سلام.

-سلام. بفرمایید.

-آقامسعود؟!

-بله. خودم هستم. بفرمایید.

-من سارام. همسر دکتر اردشیر.

-بله بله. صبح شما بخیر. بفرمایید.

-من ... من ... (زد زیر گریه)

-خدایی نکرده اتفاقی افتاده؟

-فکر میکنم بله.

-کجایین الان؟

-آزمایشگاه.

-آزمایشگاه اردشیر؟

-بله. اردشیر به من گفته بود اگه اتفاقی برای من افتاد، حتما به شما اطلاع بدم.

-خوب کردید. چشم. الان میام. امری نیست؟

-خدانگهدار.

سارا وقتی گوشی را گذاشت، دلش خیلی شکست و همانجا زمینگیر شد و در تنهایی‌اش گریه و زاری کرد.
تا این که یکی از ازدشیر معمولی تر با ته ریش و یک دست کت شلوار خیلی ساده آمد داخل. جلوتر آمد و مستقیم رفت سراغ سارا.

-سلام. صبحتون بخیر.

-سلام. تشکر. شما آقامسعود هستین؟

-بله. تونستین در رو باز کنید؟

-نه.

-بااجازه تون.

این را گفت و همین طور که سارا و مادرش گوشه حیاط داشتند گریه میکردند، مسعود به کسی که با خودش آورده و دم در ایستاده بود، اشاره کرد و سراغ در رفتند. شاید دو سه دقیقه نشد که آن بنده خدا توانست در را باز کند. تا در باز شد، سارا و مادرش به طرف در دویدند که مسعود فورا رو به برادر سارا کرد و گفت: «نذارین خانما بیان داخل!» داداش سارا جلوی آنها را گرفت.

در همین لحظه، نگهبان و مسعود و نفر سوم وارد آزمایشگاه شدند. بوی بد گاز همه جا را فرا گرفته بود. نگهبان دو سه قدم که رفت داخل، حالش بد شد و برگشت. اما مسعود و نفر سوم رفتند داخل. مسعود اول رفت سراغ دکتر اردشیر. تا چشمش به اردشیر خورد، دید رنگش پریده و بدنش یخ کرده. متوجه شد که دو سه ساعت است که متاسفانه تمام کرده. خیلی دلش شکست. خم شد و میخواست پیشانی اردشیر را ببوسد که دید از دماغ اردشیر، دو قطره خون آمده. ترجیح داد نبوسد. کمر راست کرد و رو به نفر سوم گفت: «فورا کارهای قانونی رو شروع کنید.»

نفر سوم رفت سراغ کارها که مسعود از جا بلند شد. با اولین نگاه و بررسی، چشمش به پوشه آبی رنگ خورد. مستقیم رفت سراغش. همین طور که چشمانش پر از اشک شده بود، همه کاغذهای اطراف پوشه را داخلش گذاشت و پوشه را بست و میخواست برود که دوباره چشمش به صورت مانند ماهِ دکتر اردشیر خورد. به جای صورت و پیشانی اردشیر، پوشه آبی را بوسید و داخل کیفش گذاشت و خیلی بی سر و صدا و بدون هیچ جلب توجهی، رفت.

دقایقی بعد...

آنجا مملو از جمعیت شد و ...

نرسیده به ظهر همان روز ...

یعنی 26 دی ماه 1385 ...

درست یک روز پس از جشنواره علمی خوارزمی...

خبر دکتر اردشیر به همه جا رسید.

ادامه دارد...

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 18:37


تا رسید، کُتش را درآورد. سراغ بخاری گازی رفت و کمی شعله اش را بالاتر کشید تا از سرمای محیط کم کند. سپس مستقیم با کیفش رفت سراغ میز دومش که مملو از وسایل آزمایشگاهی بود. کیفش را باز کرد و همان پوشه را درآورد. گذاشت روی میز. عینکش را درآورد و دنبال کاغذی که چند شب پیش نوشته بود، میگشت. همین طور که دنبال کاغذ میگشت، دو سه مرتبه روی میز را نگاه کرد. احساس کرد که وسایلش جابجا شده. اما اهمیتی نداد و جستجو درباره کاغذ را ادامه داد.

تا این که بالاخره پیدا کرد. این پیدا کردن همانا و ساعت از دستش در رفتن و غرق در کارهای خودش شدن هم همانا. حتی حواسش نبود که تلفن آزمایشگاه یک طرفه شده و سارا نمیتواند با او تماس بگیرد. البته ناگفته نماند که سارا به این مدل مشغولیت های اردشیر عادت داشت و حداقل تا سه چهار ساعت با تاخیر آمدن، چیز خاصی بین آنها محسوب نمیشد.

شاید ساعت از حدود دو و نیم سه شب گذشته بود که اردشیر در چشمان و سرش احساس سوزش و درد شدیدی کرد. دو سه مرتبه چشمانش را مالید اما دید نخیر، درست نمیشود. رو به طرف ساعت کرد. با این که عینک به چشمانش داشت، اما درست ندید که ساعت چند است؟ تصمیم گرفت که چند لحظه همان جا دراز بکشد تا کمی سر و چشمش آرام تر بشود و بعدش برود خانه.

از جا بلند شد. رفت و گوشه ای دراز کشید. لحظه آخری که میخواست خوابش ببرد، سرش را بلند کرد و به طرف پوشه آبی نگاه کرد و میخواست برود آن را ببندد تا کاغذهایش جابجا نشود اما دیگر نتوانست و همانجا خوابش برد.

از طرفی، سارا در خانه بود و تا صبح چشم روی هم نگذاشت. هر چه به آزمایشگاه زنگ زد، اصلا وصل نمیشد و زنگ نمیخورد. دلشوره عجیبی گرفت. گذاشت وقت اذان صبح که شد، میخواست به برادر و مادرش زنگ بزند اما ترسید که مزاحمشان باشد، صبر کرد و حدودا ساعت 6 صبح که شد، برادر و مادرش آمدند دنبالش و سه نفری به طرف آزمایشگاه حرکت کردند.

در راه با هم حرف میزدند.

سارا: «دارم از دلشوره میمیرم. سابقه نداشت که تا صبح نیاد خونه.»

مادر: «بد به دلت راه نده. شاید خسته بوده و خوابش برده. مردا همین جوری ان. ایشالله اتفاقی نیفتاده.»

برادر: «خب دکتر چرا گوشی نداره؟ الان تقریبا همه گوشی دارن. خب گوشی واسه اینجور وقتاست دیگه.»

راست میگفت. اگر گوشی داشت، نه ... نمیدانم ...

تا این که رسیدند به آزمایشگاه. هنوز ساعت هفت نشده بود که وارد حیاط آزمایشگاه شدند. کسی که تا صبح در نگهبانی آزمایشگاه بیدار بود گفت: «آره. دکتر داخله. تا صبح هم چراغش روشن بود و کار میکرد.»

مادر: «نرفتی سراغش؟»

نگهبان: «برم سراغش؟ شوخیت گرفته حاج خانم؟ ما اجازه نداریم به در اتاق دکتر نزدیک بشیم، چه برسه به این که بخوام برم داخل!»

سه نفرشان با نگهبان رسیدند به پشت در اصلیِ آزمایشگاه. از بالای در دیدند که چراغ داخل آزمایشگاه روشن است. تند تند شروع به در زدن کردند. اولش آرام اما رفته رفته تند تند و بلند بلند در میزدند.

تا این که مادر گفت: «چقدر بوی گاز میاد. شما هم میشنوین؟»

داداش سارا گفت: «آره. خیلی هم غلیظه. حالمون به هم خورد.»

این دو جمله که به گوش سارا رسید، به قول شیرازی ها دلش کَنده شد. قبلش با بالاترین ضربان میتپید. اردشیر کلیدش را از پشت در بیرون نیاورده بود. به خاطر همین، حتی وقتی نگهبان، کلید کمکی را آورد، نتواستند در را باز کنند. از طرف دیگر، شکستن در، کار آنها نبود و نه مجوزش را داشتند و نه زورش را.

ادامه👇

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 18:37


بسم الله الرحمن الرحیم

مستند داستانی؛
🔥«امضا؛ محسن»🔥

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

#قسمت_دوم

〽️ 25 دی 1385

مجری پشت تریبون بود. سالن مملو از جمعیت. همه صندلی ها پُر بود و حتی عده زیادی ایستاده بودند. نفس ها در سینه حبس شده بود. لحظه اعلام نفرات برتر در جشنواره خوارزمی، لذتش اگر بیشتر از اُسکار نباشد، کمتر هم نیست. هفت هشت نفر از بزرگان دانشگاه و دو نفر از هیئت دولت هم رفته بودند روی سِن و منتظر اهدای جوایز به نفرات برتر بودند.

مجری سینه صاف کرد و گفت: «اساتید و دانشجویان عزیز! همینک مفتخرم که نفر برتر جشنواره نخبگانیِ خوارزمی را خدمتتان اعلام کنم. بدون فوت وقت و با افتخار، دعوت میکنیم از طراح و مبتکر و دانشمند جوان کشورمان، دانشمند و استادیار دانشگاه و متخصص در الکترومغناطیس که البته با موضوع [طراحی و ساخت مدل عملیاتی شناور استیلت] در خوارزمی امسال حائز رتبه اول شده اند را به جایگاه دعوت کنم. دعوت میکنم از دکتر اردشیر...» این را که گفت، دیگر جمعیت امانش نداد و همه شروع به تشویق کردند.

اینقدر صدای تشویق حضار بلند و زیاد بود که صدای مجری را به زور از میان جمعیت میشنیدند. در وسط هیاهو و کف زدن های ممتد حضار، یک جوان لاغر اندام با صورتی تقریبا صاف و تیپ دانشجویی، شلوار لیِ آبی با کُتی راه راه از آخر سالن راه افتاد و به طرف سِن حرکت کرد.

همین طور که اردشیر به طرف سِن میرفت، حضار با کوبیدن کف دستانشان به هم، هنگام راه رفتن اردشیر، ضرب آهنگ گرفته بودند و با هر گام اردشیر، صدای دستان حضار نزدیک بود که سقف سالن آمفی تئاتر را بفرستد هوا!

تا این که اردشیر بالاخره به سِن رسید. دو سه قدم که پیش رفت، رو به جمعیت کرد و دست راستش را روی سینه گذاشت و اندکی سرش را به طرف پایین خم و تعظیم کرد. صدای سوت و هوارِ دوستانش در میان تشویق حضار به آن سالن، حال و هوای دیگری داد. ارشیر که داشت از دست دوستانش خنده اش میگرفت، فورا از آنها چشم برگرداند و به طرف اساتید و مسئولینی که آماده تقدیم جایزه اش بودند حرکت کرد.

با همه دست داد و به نفر اصلی که رسید، کمی مکث کرد و دو سه کلمه حرف زدند و سپس با لبخند، از هم جدا شدند. در همان لحظه، همان طور که اردشیر در گوشه سِن ایستاده بود، مجری برنامه گفت: «ریاست محترم جمهور، ضمن عرض تبریک به دانشگاه مالک اشتر به خاطر داشتن چنین نوابغ و نخبگانی، پیامِ تبریکی صادر کردند که همینک قرائت میشود...

دانشگاه صنعتی مالک اشتر، به نمایندگی جناب آقای دکتر اردشیر، استعداد سرشار مردم ایران، این توانایی را به فرزندان این مرز و بوم بخشیده است که تا با پژوهش، نوآوری و ...»

تا جشنواره تمام شد، اردشیر فورا به شیراز برگشت. مستقیم رفت به آزمایشگاهش. از آنجا به همسرش سارا زنگ زد.

-سلام

-سلام. خوبی؟ شیرازی؟

-تازه رسیدم. گفتم اول به تو زنگ بزنم.

-رسیدن به خیر. خسته نباشی.

-قربانت. خوبی؟ همه چی مرتبه؟

-آره. کی میایی؟

- دو سه ساعت دیگه. شایدم دیرتر.

-باشه عزیزم. منتظرتم.

وقتی تماسشان تمام شد، اردشیر سراغ کمدش رفت و یک پوشه آبیِ سنگین از زیر هفت هشت تا کتاب و پوشه دیگر درآورد. دستی به سر و روی پوشه کشید. مثل کسی که بچه اش را دیده و با دیدنش آرام گرفته، پوشه را بااحتیاط و عشق برداشت و گذاشت روی میز. همان دو سه ساعتی که فرصت داشت تا بعد به خانه و سارا برسد را گذاشت روی آن پرونده و خودش را در اقیانوسِ انواع و اقسام کاغذها و اسناد و مدارک کوچک و بزرگی که تماما دست نویس بود، غرق کرد.

دو سه ساعتش تمام شد. بلند شد و نماز مغرب و عشا را خواند و پوشه آبی را در کیفش گذاشت و درِ آزمایشگاه را پشت سرش قفل کرد و میخواست برود که یک چیزی ذهنش را مشغول کرد. هر چه کرد، پاهایش نرفت. دلش طاقت نیاورد. برگشت و کلید انداخت و قفل را باز کرد و دوباره وارد آزمایشگاهش شد.

ادامه👇

دلنوشته های یک طلبه

08 Nov, 09:01


📚 فقط تا امشب فرصت دارید که با استفاده از تخفیف ۱۰ درصدی، کتاب #شمعون_جنی و #یکی_مثل_همه۳ و ده ها کتاب دیگر را تهیه کنید و درب منزل تحویل بگیرید.

سایت عرضه و ارسال آثار 👇☺️

Www.haddadpour.ir

با کد تخفیف👈 parastar1403

دلنوشته های یک طلبه

27 Oct, 19:21


#شگفتانه😍

بالاخره انتظارها به سر آمد

و

کتاب #شمعون_جنی به چاپخانه رسید.

امیدوارم از اواخر هفته بتونیم در سایت نشر حداد ارائه کنیم.
منتظر باشید

دلنوشته های یک طلبه

27 Oct, 16:50


به رفقایی که مباحث دوره #یهود_پژوهی را دنبال میکنند، توصیه میکنم حتما و با دقت بیشتر، صوت جلسه پنجم👆 را گوش بدهند. چرا که به بسیاری از سوالات قرآنی مرتبط با این بحث پاسخ دادیم.

دلنوشته های یک طلبه

27 Oct, 16:39


صوت #جلسه_پنجم
دوره مقدماتی #یهود_پژوهی
#حدادپور_جهرمی

🌷 تقدیم به ارواح مطهر همه علما و صلحا و شهدا علی الخصوص بی‌وارثین و کم وارثین و بدوارثین صلوات🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

27 Oct, 07:40


رهبر معظم انقلاب، صبح امروز: شرارت دو شب پیش رژیم صهیونیستی نه باید بزرگنمایی شود و نه کوچک‌ انگاری. باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. باید قدرت و اراده و ابتکار ملت ایران و جوانان کشور را به آنان فهماند.

دلنوشته های یک طلبه

27 Oct, 06:51


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه پنجم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید
🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید

👈 در جلسه امشب، به سوالات عزیزان پاسخ خواهیم داد. لطفا اگر سوالی از مباحث قبل دارید، در صفحه شخصی ارسال کنید.

#مرگ_بر_اسرائیل

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 20:04


یدیعوت آحارونوت: انتظار می‌رود که تهران به حمله اخیر پاسخ دهد، هرچند هنوز نحوه و زمان پاسخگویی مشخص نیست.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 19:21


کسی که این پیام را در یکی از کانال‌ها نوشته، اگر در ارگان و رده خاصی هست، اگه نگیم نفوذیه، قطعا آدم نادانی است.
آدم یاد پیام های اختلاف افکنِ پیج‌های معلوم الحال میندازه که دلشون میخواد از هر چیزی بحران و اختلاف بسازند.
زیرنویس شبکه خبر نوشت حملات محدود بوده. حالا بیاد خودزنی بکنه و ضعف نشون بده ومشکی بزنه؟
اصلا از این چیزا سر در میارید؟ متوجهید چی میگید؟ حداقل امروز و فردا وقتش نیست اما شما الان داری حرف میندازی تو دهن مردم؟!!!!
دلسوزانه عرض میکنم که مسئولان امر در آن ارگان محترم، یک تحقیق جدی درباره اینگونه اشخاص بکنند.

#وحدت
#همدلی
#موقعیت_شناسی

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 19:01


نتانیاهو: اهداف حمله به ایران را بنا بر منافع اسرائیل و نه آنچه آمریکا می‌خواهد، انتخاب کردیم. / به نقل از العربیه

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 18:57


حزب الله دستور تخلیه فوری ٢۵ شهرک اسرائیلی را صادر کرد.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 07:43


در کنار فعالیت بی نظیر و اعجاب آور سیستم پدافند هوایی، یادی کنیم از زحمات وزیر محترم امور خارجه ‎ایران که با هشدارهای به موقع و فعالیت بی وقفه ایشان، هیچ کدام از متحدان منطقه‌ای آشکار و نهان اسرائیل جرات دخالت را نداشتند و توان ‎اسرائیل در حمله را از بین بردند.
#ارسالی_مخاطبین

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 06:09


#حمله دشمن، ضعیف نبود.
بلکه ایران، قوی و متحد و حساب‌شده آن را #دفع کرد.

لطفا در بکار بردن عبارات خود دقت کنید.

کانال #حدادپور_جهرمی

https://virasty.com/Jahromi/1729922807990571252

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 05:19


حالا جالبه بدونید صفحه رسمی وزارت خارجه اسرائیل که همیشه از کاه، کوه میسازه و یکی از معدود صفحات رسمی این رژیم است، هیچ دستاوردی از حملات امروز صبح ذکر نکرده و به یه تشکر خشک و خالی بسنده کرده.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 05:12


یک مقام امریکایی ضمن درخواست از کشورهای تاثیرگذار برای تحت فشار قرار دادن ایران به منظور پاسخ ندادن به حملات اخیر اسراییل اعلام کرد پاسخ تل آویو به حملات ایران باید به تبادل آتش بین دو طرف پایان دهد./ میدل ایست نیوز

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 04:28


رسانه عبری: در پی انفجار مقادیر بسیار زیادی مواد منفجره عجیب در جنوب لبنان، در دقایق اخیر هشدار زلزله در مناطق وسیعی از اسرائیل فعال شد.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 04:27


آمریکا: پاسخ اسرائیل به ایران متناسب با درخواست ما بود.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 04:25


لحظاتی پیش زلزله ۴/۹ ریشتری اراضی تحت اشغال رژیم اسرائیل را لرزاند. این زلزله منجر به فعال شدن آژیرهای خطر شد.

دلنوشته های یک طلبه

26 Oct, 03:33


اطلاعیه قرارگاه پدافند هوایی ایران

متن کامل بیانیه قرارگاه پدافند هوایی ایران به این شرح است:
🔹 با وجود هشدارهای قبلی مسئولین جمهوری اسلامی به رژیم جنایتکار و غیرقانونی صهیونیستی مبنی بر پرهیز از هرگونه اقدام ماجراجویانه، این رژیم جعلی بامداد امروز در اقدامی تنش‌زا، نقاطی از مراکز نظامی در استان‌های تهران، خوزستان و ایلام را مورد هجوم قرار داده که ضمن رهگیری و مقابله موفق توسط سامانه یکپارچه پدافند هوایی کشور با این اقدام تجاوزکارانه، آسیب‌های محدودی به برخی از نقاط وارد شده که ابعاد این حادثه در دست بررسی است.

🔹 در این راستا ضمن دعوت از مردم به حفظ همبستگی و آرامش درخواست می‌شود اخبار مربوط به این حوادث را از طریق رسانه ملی دنبال نمایند و به شایعات رسانه‌های دشمن توجه ننمایند.

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 20:51


ادعای برخی رسانه ها: وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در پیامی که از طریق سوئیس به آمریکا ارسال شد، اعلام کرد که هر پایگاه آمریکایی که برای سوخت‌ گیری و حمایت از حمله اسرائیل استفاده شود، هدف مشروعی برای اقدام تلافی‌جویانه ایران خواهد بود.

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 20:49


🌸🌸🌻🌻

#شمعون_جنی

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 19:33


خوشبختی یعنی قدر داشته‌هامون رو بدونیم
#ارسالی_مخاطبین

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 19:17


حجت الاسلام محمد صباحی، امام جمعه کازرون لحظاتی پیش در بیمارستان نمازی شیراز به شهادت رسید.

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 11:21


یعضی دوستان کازرونی میگن که امام جمعه کازرون هنوز در قید حيات هستند و خبر فوت ایشان صحت ندارد. تلاش کادر درمان ادامه دارد و وضعیت ایشان وخیم است.

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 10:40


فرد مهاجم پس هدف‌ قراردادن حجت‌ الاسلام محمد صباحی (امام جمعه کازرون) با همان اسلحه اقدام به خودکشی کرد.

دلنوشته های یک طلبه

25 Oct, 10:27


امام جمعه معزز شهرستان کازرون، مورد اصابت یک اقدام تروریستی قرار گرفتند!

دلنوشته های یک طلبه

24 Oct, 20:50


👤 افسر اطلاعاتی مراکشی:
بله برادرم، بعد از تحقیقات متوجه شدیم که یک زندان مخفی آمریکایی وجود داشت، که مربوط به اطلاعات آمریکا بعد از انفجارهای ۱۱ سپتامبر بود.
اما اکنون به شما می‌گویم که بعد از تحقیقات، زندان‌های مخفی اسرائیلی نیز وجود دارند.
این زندان‌های مخفی اسرائیلی مبارزان مقاومت فلسطینی را به مغرب می‌آورند، کسانی که اهمیت دارند و نباید آن‌ها را در سرزمین‌های فلسطینی نگه دارند.
آن‌ها را به زندان‌های مخفی در مراکش می‌آورند. بازجویی‌ها با استفاده از روش‌های خاص انجام می‌شوند، چیزی که به آن «بازجویی پیشرفته» گفته می‌شود.
در اینجا از شکنجه استفاده می‌شود. افراد مهم و با وزن را به مراکش می‌آورند تا بازجویی‌هایشان را در زندان‌های مخفی مراکش انجام دهند.

👈 رجوع کنید به:
کتاب
#نه
کتاب
#خط_سوم
مولف
#حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

24 Oct, 20:06


هرتزی هالوی، رئيس ستاد مشترک ارتش صهیونیستی: در جبهه شمالی، احتمال رسیدن به یک اتمام سریع [عملیات] وجود دارد. ما به صورت کامل زنجیره فرماندهان ارشد حزب‌الله را از بین بردیم.

👈 ارتش صهیونیستی هدف از حمله به لبنان را بازگرداندن ده‌ها هزار شهرک‌نشین‌ آواره‌شده به شمال فلسطین اشغالی عنوان کرده بود اما اکنون با آواره شدن تعداد بیشتری از صهیونیست‌ها، رئیس‌ستاد کل ارتش اشغالگر تلویحا از ادعاهای قبلی عقب‌نشینی کرد.

دلنوشته های یک طلبه

24 Oct, 19:57


تیتر امروز معاریو: یکی از بزرگترین رسوایی های امنیتی تاریخ اسرائیل اجازه داد تا جاسوسان در خدمت ایران عمومی شوند.

دلنوشته های یک طلبه

24 Oct, 07:13


موفقیت‌هایی که نصیب افراد صبور می‌شود، همان‌هایی هستند که توسط افراد عجول رها شده اند!

روزتون سرشار از #حال_خوب 😊

دلنوشته های یک طلبه

23 Oct, 06:51


آنها نوعی وسیله دفاعی بیولوژیک دارند که نامش #امید است...

#حال_خوب
#فدای_سرت
#دل_خوش
#ناامیدنشو

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

21 Oct, 09:28


دلنوشته های یک طلبه pinned «♦️لیست صوتهای دوره مقدماتی #یهود_پژوهی 🔺جلسه اول https://t.me/mohamadrezahadadpour/28742 🔺جلسه دوم https://t.me/mohamadrezahadadpour/28850 🔺 جلسه سوم https://t.me/mohamadrezahadadpour/28887 🔺جلسه چهارم https://t.me/mohamadrezahadadpour/28933 ادامه…»

دلنوشته های یک طلبه

21 Oct, 09:28


♦️لیست صوتهای دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

🔺جلسه اول
https://t.me/mohamadrezahadadpour/28742


🔺جلسه دوم
https://t.me/mohamadrezahadadpour/28850


🔺 جلسه سوم
https://t.me/mohamadrezahadadpour/28887


🔺جلسه چهارم
https://t.me/mohamadrezahadadpour/28933


ادامه دارد ، ان‌شاءالله...

🌷تقدیم به روح پرفتوح شهدای اسلام، علی الخصوص سید مقاومت، سید حسن نصرالله صلوات🌷

دلنوشته های یک طلبه

21 Oct, 07:45


صوت #جلسه_چهارم
دوره مقدماتی #یهود_پژوهی
#حدادپور_جهرمی

🌷 تقدیم به ارواح مطهر همه علما و صلحا و شهدا علی الخصوص بی‌وارثین و کم وارثین و بدوارثین صلوات🌷

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

21 Oct, 06:36


💠 قبول دارین که یکی از حال خوب کن ترین جملات عالم، جمله *فدای سرت* است؟

یه حس امن و دلگرمی به آدم میده که نگو ☺️

مثلا؛
فدای سرت که ماشینت فروختی
فدای سرت که کنکور قبول نشدی
فدای سرت که اخراج شدی
فدای سرت که پذیرش نشدی
فدای سرت که ردت کردن
فدای سرت که حرفتو گوش نمیدن
فدای سرت که به آزمون نرسیدی
فدای سرت که دیر رسیدی و پروازت پرید
فدای سرت که گوشیت سوخت
فدای سرت که چلوکباب نداری بخوری
فدای سرت که فلانی رفت و پشت سرشم نگا نکرد
فدای سرت که داره موهات سفید میشه
فدای سرت که چین و چروک افتاده رو صورتت
فدای سرت که تو مهمونی تحویلت نگرفتن
فدای سرت که جابجات کردن
فدای سرت که صابخونه تمدید نمیکنه
فدای سرت که غذات سوخت
کلا فدای سرت

دنیا ارزش هی غم خوردن و درست نخوابیدن و یه آب خوش از گلوت پایین نرفتن و فکر مداوم نداره.

#حال_خوب
#صبر
#زندگی
#دل_خوش
#امید
#فدای_سرت

کانال #حدادپور_جهرمی

@Mohamadrezahadadpour

دلنوشته های یک طلبه

20 Oct, 06:11


💠 اگر کسی توانسته جلسات #یهود_پژوهی را پیاده و تایپ و ویراستاری کند، لطفا برای بنده هم بفرستید تا تکمیل و منتشر کنیم.
#باقیات_الصالحات

دلنوشته های یک طلبه

20 Oct, 06:07


⛔️ دوره #یهود_پژوهی

به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛

*جلسه چهارم*

دوره مقدماتی #یهود_پژوهی

توسط حجت الاسلام #حدادپور_جهرمی

امشب

بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا

تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها

خواهشمند است:

🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید
🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید
🔺۳. از تهیه و مطالعه منابعی که در خلال بحث معرفی میگردد، غافل نشوید.

#مرگ_بر_اسرائیل