بگید نمیدونست چجوری باید باشه
بگید موزیکاشو به همه چی ترجیح میداد
بگید خشک و سنگ شد و حسی نداشت
بگید به تماس های هیشکی جواب نمیده
بگید رفته و هیچوقت بر نمیگرده
بگید دلش تنگ میشه ولی نمیاد
بگید همه چیز واسش عادی شده بود
بگید دور ترین جایی که میرفت ، بیرون از در اتاقش بود
بگید خسته بود ، بیزار بود ذهنش ضایعه ای از خیال و فکر بود باید میرفت.