محمدحسین فیاض @mfayyazm Channel on Telegram

محمدحسین فیاض

@mfayyazm


ارتباط با مدیر کانال:

@Mf_fayyaz
چینل یوتیوب:

https://youtube.com/channel/UCgI1Xac5PKn8WE8_J9P0OfQ

ارتباط با مدیر کانال: @Mf_fayyaz (Persian)

محمدحسین فیاض، یک کانال تلگرام با نام کاربری mfayyazm است که به معرفی و ارائه محتوای متنوع می‌پردازد. اگر شما به دنبال محتوای جذاب و متنوع هستید، این کانال مناسب برای شماست. در این کانال می‌توانید از آخرین تازه‌های دنیای فناوری، زندگی روزمره، و هر آن چیزی که به ذهنتان می‌رسد، باخبر شوید.

محمدحسین فیاض که همچنین به نام کاربری @Mf_fayyaz شناخته می‌شود، مدیر این کانال است و از طریق این کانال ارتباط با وی برقرار کنید. اگر به دنبال محتوای ویدیویی متنوع هستید، می‌توانید کانال یوتیوب مرتبط با این کانال را نیز مشاهده کنید. به آدرس https://youtube.com/channel/UCgI1Xac5PKn8WE8_J9P0OfQ مراجعه کنید تا از ویدیوهای جذاب و آموزنده لذت ببرید. با عضویت در این کانال، یک دنیای جدید از محتواهای جذاب را کشف کنید و از مطالب جدید لذت ببرید.

محمدحسین فیاض

24 Jan, 15:19


نقش و ارزش بیضه چپ!
----

یکی از ده‌ها موارد احکام فقهی ضد علم و عقل، تفاوت دیه بیضه/ خایه‌های چپ و راست مرد است. مثلا در ایران در سال ۱۴۰۳، دیه کامل مرد ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان است. دیه خایه چپ دو سوم، یعنی ۸۰۰ میلیون و دیه خایه راست ۴۰۰ میلیون است.
در همین حال دیه کامل زن در فقه نصف دیه مرد و ۶۰۰ میلیون است. (گفته می‌شود دیه زن و مرد حالا برابر شده، اگر راست باشد).
در اصول کافی شیخ کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، در رابطه با تفاوت دیه خایه‌ها آمده که وظیفهٔ باروری یعنی تولد اسپرم توسط خایه چپ انجام می‌شود.

• امام صادق‌(ع) در مورد مردی که یک بیضه او از بین رفته بود به عبدالله بن سنان، فرمود: «اگر بیضه‌ی چپ وی از بین رفته باشد، همه دیه باید پرداخت شود. عبدالله پرسید: چرا؟ مگر شما نفرمودید که هر عضوی که دو قسمت دارد، نصف دیه دارد؟! امام(ع) فرمود: برای این‌که فرزند از بیضه چپ به وجود می‌آید».[۱]
• امام صادق(ع) فرمود: «فرزند از بیضه‌ی سمت چپ به وجود می‌آید؛ از این‌رو اگر قطع شود در آن دو سوم دیه است؛ اما در بیضه‌ی سمت راست یک سوم دیه کامل باید پرداخت شود».[۲]

این، در حالی است که طب قدیم و جدید و مطالعات پزشکی موضوع مطرح شده در روایات را تٱیید نمی‌کند و از نظر علمی، هردو بیضه در راستای تولید اسپرم و فعالیت‌های مربوط یک‌سان عمل می‌کنند. از همین جهت شهید ثانی(متوفای 966 ق)، فقیه بزرگ شیعه باورمند است که نباید براساس این روایات فتوا داد[۳]

جدا از بررسی سند و این که اصلا چنین سخنانی را امام صادق گفته یانه، برفرض این که گفته‌است، ممکن است این سخن بر اساس باور رایج در صدر اسلام بوده‌ باشد و ایمه نیز براساس باور مسلط فتوا داده‌اند. البته روایت از نظر سندی مورد قبول است.
در غیر آن نمی‌توان گفت: امام صادق از آن‌جا که به عالم غیب متصل بوده، چنین سخنی را گفته‌است.

منابع

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 315، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[۲]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 152، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[۳]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول(ع)، ج 24، ص 96.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

22 Jan, 15:50


#آیۀ_خیالی_فقهای_نجف
(آیه‌ای که در قرآن نیست)
____
چند سال پیش نوشته‌ای از یک شیخ در حوزۀ علمیه قم را خواندم مبنی براین که در کتابهای چند تن از فقهای بزرگ شیعه به آیه‌ای استناد شده‌است که در قرآن وجود ندارد. هرچه گشتم آن نوشته را نیافتم. اما با سرچ در «کتابخانه مدرسه فقاهت» آن کتاب‌ها را یافتم. آیه این است: « وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيْعاً».
1 - در کتاب «فوائد الاصول» آیت‌آلله نائینی آمده: «كلّ موجود في العالم يكون محكوما بالحلّيّة و الطهارة واقعا، غايته أنّه يكون من العمومات المخصّصة، كقوله تعالى: و أحلّ لكم ما في الأرض جميعا». بعد ناشر که جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم است در پاورقی نوشته‌است: «لا توجد مثل هذه العبارة في القرآن المجيد»؛ چنین عبارتی در قرآن مجید وجود ندارد [1].
2 – آیت‌الله خویی نیز تقریرات و درس‌های آیت‌الله نائینی را نوشته و به نام «اجود التقریرات» نشر کرده‌است. وی نیز نوشته‌است: «... بحث عن قيام الدليل الشرعي على إباحة الأشياء على العموم حتى يثبت الحرج نظير قوله تعالى و أحل لكم ما في الأرض جميعا» [2].
3 – احمد اردبیلی، آورده‌است: «مثلا عام در يك جاى قرآن آمده و خاص در جاى ديگر؛مثل«احلت لكم ما فى الارض جميعا»و در جاى ديگر گفته حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ...» [3].
4 – سید محمدجواد ذهنی تهرانی نوشته‌است: «قاعده حلّيت انتفاع بردن از آنچه در زمين مى‌باشد چنانچه حقتعالى در قرآن شريف مى‌فرمايد: احلّت لكم ما فى الارض جميعا» [4].
این آیه را احمد اردبیلی، محمود آشتیانی، سید محمد صادق روحانی، شیخ ایاد منصوری، رضا مختاری، شیخ جواد مختاری، علی محمدی و سید محمد جواد ذهنی تهرانی در کتاب‌ۀای شان تکرار کرده‌اند که افراد نام برده همه فقیه بوده و برخی از مراجع تقلید هستند [5 – تا 10].
آیه خیالی، ترکیبی از دو آیه «أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ» (مائده، 5) و آیه «و خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» (بقره، 29) است که در اثر بی‌دقتی و مراجعه نکردن به قرآن به وجود آمده و تکرار شده‌است. این بزرگواران از نظر ذهنی، آیه خیالی را مسلم پنداشته‌اند و تکرار کرده‌اند، در حالی که اگر به قرآن مراجعه کرده و به دنبال آدرس آیه می‌گشتند، چنین رسوایی پژوهشی و آن هم از سوی برجسته‌ترین فقهای شیعه به وجود نمی‌آمد. البته از نظر فتوا، چیزی خلاف دو آیۀ قرآن به وجود نیامده و آیۀ خیالی نیز مفاد آن دو آیه را بیان می‌کند. منتهی از این جهت که نباید در نقل آیات، بی‌دقتی کرده و عبارتی را به نام آیه عنوان کرد، یک رسوایی به شمار می‌رود.
از سویی این موضوع نشان می‌دهد که قرآن در حوزه میان فقها چه قدر غریب است و سخن آیت‌الله صادقی تهرانی و سید کمال حیدری راست است که فقه ما، روایت‌محور است، نه قرآن‌محور. این رسوایی نیز به خوبی این سخن را اثبات می‌کند.

منابع
1- فوائد الاُصول نویسنده : الغروي النّائيني، الميرزا محمد حسين جلد : 4 صفحه : 368
2- أجود التقريرات نویسنده : الخوئي، السيد أبوالقاسم جلد : 2 صفحه : 166.
3- شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 298
4- تشریح المطالب؛ شرح فارسی بر مکاسب نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد جلد : 1 صفحه : 168
5- لذخر في علم الأصول نویسنده : الأردبيلي، احمد جلد : 2 صفحه : 48
6- حاشية على درر الفوائد نویسنده : الآشتياني، محمود جلد : 1 صفحه : 437
7- زبدة الأصول نویسنده : الروحاني، السيد محمد صادق جلد : 4 صفحه : 304
8- البيان المفيد في شرح الحلقة الثالثة (المنصوري، الشيخ أياد) ، جلد : 4 ، صفحه : 118
9- آیینه پژوهش نویسنده : رضا مختاری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم جلد : 39 صفحه : 6
10- الحاشية على قوانين الأصول (الطارمي، الشيخ جواد) ، جلد : 2 ، صفحه : 99.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

19 Jan, 05:26


پرسش یکی از قوما در مسنجر در رابطه با شرایط وجوب حج

#سؤال

سلام و درود آقای فیاض، خوبین؟
مستقیم سر اصل مطلب می‌روم، خانواده‌ام در دای‌کندی است. یکی از برادرانم در آلمان است و دو تا در افغانستان. ۵ سال قبل یک زمین در کابل خریده بودیم و فعلا شرایط اقتصادی در افغانستان خیلی تعریف ندارد. برادر بزرگم می‌گوید چون در آن سال پول داشتیم پدرم باید حج برود، من گفتم از شما بپرسم به نظر شما حج بر پدرم واجبه؟
در صورتی که تا هنوز یک برادرم ازدواج نکرده، من مطمینم اگر برای او زن بگیریم، زیر دَین و قرض مردم هم می‌رویم، ولی برادرم و پدرم استدلال می‌کنند که پنج سال پیش حج واجب شده بوده چون ما زمین خریدیم. البته آن موقع دو برادرم مجرد بودند. گفتنی است در خانه همگی باهم زندگی می‌کنیم.

#پاسخ
سلام و وقت بخیر
خدمت عرض کنم که هرگز حج بر پدر تان واجب نیست، زیرا:
۱. همه پول‌ها دست‌آورد پدر شما نبوده و فرزندان نیز در جهت به دست‌آوردن آن نقش داشته‌ و سرمایهٔ مشترک است.
۲. شما صرفا یک زمین گرفته‌اید که نیاز اولیه خانواده است؛ مانند هر نیازمندی دیگر خانه که خمس ندارد.
۳. هنوز یکی از فرزندان زن ندارد و بقیه هم مستقل نیستند. بنابراین حج بر پدر تان واجب نبوده و نیست.

شرایط واجب شدن حج، داشتن توان مالی است که طرف قرضدار نباشد، خانه و تمام نیازمندی‌های اولیه را داشته باشد که بتواند از عهدهٔ هزینهٔ خرج خانه، تحصیل و ازدواج فرزندان برآید. افزون بر تمام این موارد اگر خرج سالانه و هزینه رفت‌وآمد و ولیمه (طوی) خود را داشته و شرایط سفر هم وجود داشته باشد، حج واجب می‌شود.
به نظر می‌رسد چنین افرادی در جامعه ما بسیار بسیار کم یافت خواهد شد.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

18 Jan, 06:52


ازدواج ام کلثوم، دختر امام علی با حضرت عمر
-------
آن‌چه از کتب روایی، تاریخ و دیدگاه مورخین و محدثین به دست می‌آید، اصل ازدواج حضرت عمر با ام‌کلثوم قطعی است. اما راجع به این که وی دختر امام علی بوده یا دختر ابوبکر و یا امام علی و حضرت زهرا یک دختر داشته یا دو دختر و آیا زینب و ام کلثوم هردو یک نفرند یا دو نفر و همچنین راجع به سن وی بحث مفصل و دیدگاه متناقض در طول تاریخ مطرح شده‌است. فشرده دیدگاه‌ها عبارتند از:

1. بیشتر علمای شیعه و در رأس آن‌ها سید مرتضی اصل ازدواج را پذیرفته‌اند، اما گفته‌اند که این ازدواج، تحمیلی بوده و امام علی و دخترش قلبا با آن راضی نبوده‌اند (مرتضی علم‌الهدی، ۱۴۰۵، ج۳: ۱۴۹). این دسته به تعدادی روایات صحیحه و درج شده در اصول کافی استناد می‌کنند (کلینی، 1430، ج11: 619 و ج10: 628 و 629). براساس یکی از این روایات فقها فتوا داده‌اند که زنی شخص متوفی می‌تواند عده‌اش را در هرجا که خواست بگیرد، زیرا امام علی پس از فوت عمر، دخترش را به خانه خود برد (کلینی، ج11: 619). این‌ دسته از علما بر این باور هستند که ام‌کلثوم در زمان پیامبر به دنیا آمد و در سن یازده یا دوازده سالگی به ازدواج عمر درآمده و فرزندی به نام زید از او به دنیا آمد. بعدها این مادر و فرزند در یک روز در گذشتند و بر هردو جنازه یک نماز خوانده شد (طوسی، 1398، ج1: 722؛ حر عاملی، 1403، ج2: 811).

2. عده‌ای از نویسندگان اهل‌سنت و برخی علمای شیعه با پذیرش اصل ازدواج، نکته دیگری را مطرح کرده‌اند که امّ‌کلثوم همسرعمر، دختر امام علی نبوده، بلکه دختر ابوبکر و اسماء دختر عُمیس بوده است؛ از جمله یحیی بن شرف نووی (631 – 676 ق)، مهمترین شارح صحیح مسلم در کتاب «تهذیب الاسماء» این‌مطلب را نقل کرده‌ (نووی، 1426، ج1: 889) و آیت‌الله مرعشی نجفی از عالمان شیعه در «شرح احقاق الحق» به این‌مطلب تصریح کرده‌است که وی دختر ابوبکر است. زمانی که ابوبکر فوت کرد، اسماء، دختر عُمیس با امام علی ازدواج کرد و پسرش محمد و دخترش ام‌کلثوم را با خود آورد و از این جهت به دختر امام علی شهرت یافت (شوشتری، 1409، ج2، ب2: 490). این دسته ماجرای ازدواج ام کلثوم با عمر و این که مادر و فرزند در یک روز فوت کردند را مربوط دختر ابوبکر می‌دانند. البته نووی در جای دیگر در توضیح زید بن عمر تصریح دارد که مادر وی ام‌کلثوم، دختر امام علی است (نووی، 1426، ج1: 293).

3. عده‌ای از‌ اندیشه‌وران و محققان شیعی از جمله علی بن یوسف حلی (۶۳۵- زنده در ۷۰۳ق) برادر بزرگ علامه حلی از عالمان شیعه قرن هفتم و باقر شریف قرشی، معتقد هستند که اصلا امام علی از حضرت زهرا دختری به غیر از حضرت زینب به نام امّ‌کلثوم نداشته است و در واقع ام‌کلثوم، کنیه حضرت زینب بوده‌است (حلی، 1408: 242؛ قرشی، 1382: 219). این دسته به قراین و گزارش‌های متعدد از جمله خطبه‌های حضرت زینب در کوفه و شام که گاه در برخی منابع به نام ام‌کلثوم و گاه به نام حضرت زینب آمده و غیره استناد می‌کنند. از جمله تأکید می‌کنند که در برخی منابع اهل‌سنت نیز دختردیگری غیر از زینب به نام ام‌کلثوم نیامده‌است (صالحی، شامی، 1414، ج11: 288؛ قلیوبی، 1419، ج3: 236؛ خضری، 1425: 115).

4. از همه جالب‌تر این‌که قُطب راوندی» (متوفای ۵۷۳ ه ق) از علمای بزرگ شیعه روایتی را آورده‌است که در آن آمده امام علی، یکی از جنیان به نام سحیفه دختر جریریه را به شکل ام‌کلثوم درآورد و به خانه عمر فرستاد (...أَرْسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى جِنِّيَّةٍ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ يَهُودِيَّةٍ يُقَالُ لَهَا سَحِيقَةُ بِنْتُ جُرَيْرِيَةَ). این روایت مورد استقبال فراوان اخباری‌های چون فیض‌کاشانی، ملا محمدباقر مجلسی، سیدهاشم بحرانی، سید نعمت‌الله جزائری و غیره قرار گرفته‌است (قطب راوندی، 1409، ج2: ص 825؛ فیض کاشانی، 1406، ج21: 111؛ مجلسی، 1403، ج42: 88؛ بحرانی، 1413، ج3: 203؛ جزائری، 1429، ج1: 65).

5. گفته شده این ازدواج در سال 17 هجری اتفاق افتاده‌است (ابن جوزی، 1412، ج4: 237؛ طبری، 1387، ج4: 69).

6. امام علی همواره پس از خواستگاری عمر به او می‌گفته ام‌کلثوم هنوز کوچک است و آماده ازدواج نیست، ولی در فرجام با این ازدواج موافقت کرده‌است (ابن جوزی، 1412، ج4: 237؛ ذهبی، 1405، ج3: 500، ابن سعد، 1968، ج8: 463).
اصل سخن همین‌هاست، اما در نوشته‌های علما و نویسندگان شیعه و سنی چنان با نفی و اثبات و تناقض، داستان‌پردازی و افسانه همراه شده که گویا اصل ماجرا گم شده‌است.

#بررسی_موضوع

#یک
مشهوربین مورخین و محدثین این است که امام علی و حضرت زهرا دو دختر داشته‌اند که یکی به نام زینب کبری و دیگری به نام زینب صغری یاد می‌شده‌اند، اما کنیه هردو حتی کنیه رقیه دختر دیگر امام علی از مادری به نام صهباء، ام‌کلثوم بوده‌است.

محمدحسین فیاض

18 Jan, 06:52


این دیدگاه درواقع برای این که زیر بار ازدواج دختر امام علی با خلیفه دوم نروند، اصل دختری به نام ام‌کلثوم از امام علی را انکار کرده‌اند. البته از این که کنیه هرسه خواهر، ام‌کلثوم بوده در موارد بسیاری آن‌ها را باهم خلط کرده‌ و سرانجام به نتیجه رسیده‌اند که امام علی فقط دختری به نام زینب کبری را داشته‌است؛ خصوص در جایی که پس از فوت امام علی، عبدالله بن جعفر با این که حضرت زینب را در عقد خود داشت، با لیلا دختر مسعود، بیوۀ امام علی نیز ازدواج کرد. بعدها که حضرت زنیب از دنیا رفت و رقیه دختر امام علی، همسر مسلم بن عقیل بیوه شد، عبدالله، رقیه را نیز به همسری گرفت. در این جا در کتب تاریخی و روایی حسابی خلط شده‌است! این گدودی در زیارتگاه‌های منسوب به آنان نیز رخ داده‌است که بین دمشق، قاهره و بقیع در نوسان است. اما دریافت این جانب از منابع این است که ام‌کلثوم با فرزندش در بقیع، زینب کبری در قاهره و رقیه دختر امام علی در دمشق دفن است.

#دو
اگر نقد و بررسی را از آخر شروع کنیم، روایتی را که قطب راوندی، باقر مجلسی، فیض کاشانی، شیخ بحرانی و غیره نقل کرده‌اند، افسانه‌ای بیش نیست. این روایت نه منطقی است و نه با قرآن و روح دین سازگاری دارد، چون انبیاء و شرایع آن‌ها بر امورات ظاهری بنا شده‌است، نه امور باطنی و یا مسائل نامرئی، سحر و خرافات.

#سه
دیدگاهی که ام‌کلثوم را ربیبه امام علی و دختر ابوبکر می‌داند نیز از منطق لازم برخوردار نیست؛ چه این که ابوبکر در سال 13هجری درگذشت و دخترش شاید تازه به دنیا آمده بوده‌است، زیرا این دختر پس از محمد بن ابی‌بکر به دنیا آمده و محمد، هنگام فوت پدرش دو ساله بود. امام علی، پس از فوت ابوبکر با اسماء مادر محمد و ام‌کلثوم ازدواج کرد و آنان را به خانه خود آورده بزرگ‌شان کرد. پس دختر ابوبکر در سال 17 هجری 4 ساله بوده و این غیر منطقی است که عمر از وی خواستگاری کرده باشد. اما ام‌کلثوم دختر امام علی، در سال پنجم یا ششم هجری به دنیا آمد که در سال هفده هجری 11 یا 12 ساله بوده‌است و احتمال خواستگاری عمر و این که امام علی گفته باشد ام‌کلثوم هنوز کوچک است، وجود دارد.

#چهار
اکثریت مورخین و نویسندگان فریقین، توافق نظر دارند که امام علی به عمر دختر داده‌است و این دختر، فرزندی به نام زید هم داشته که بعدها در زمان امام حسن در یک روز از دنیا رفته‌اند. در منابع اهل‌سنت آمده‌است که امام حسن و امام حسین به عبدالله بن عمر گفتند بر هردو جنازه نماز بخوانند و آنان به عبدالله اقتدا کردند. اما در گزارش شیعه آمده که امام حسن، امام حسین و عبدالله بن عمر بر دو جنازه یک نماز خواندند.
آیت‌الله یوسفی غروی در یک ویدیویی می‌گوید که فقهای شیعه راجع به جواز خواندن یک نماز برای چند میت به روایتی استناد کرده‌اند که در آن گفته شده امام حسن یک نماز برای خواهرش ام‌کلثوم و زید فرزند او خوانده‌است. مستند این فتوا تنها همین روایت است و غیر از آن روایت دیگری وجود ندارد که فقها براساس آن فتوا داده باشند.
بنابر آن‌چه از نظر گذشت اصل ازدواج جناب عمر با ام‌کلثوم دختر حضرت زهرا مورد توافق مورخین شیعه و سنی و نیز روایات متعدد و متواتر است، اما با این تفاوت که بر پایۀ برخی روایات شیعه این ازدواج تحمیلی بوده‌است. گفتنی است که روند جریان تاریخ صدر اسلام، رفاقت امام علی با خلیفه دوم، مشاوره‌های دل‌سوزانه او با خلیفه، شرکت کردن نزدیک‌ترین یاران امام علی در فتوحات حضرت عمر و بهره‌مندی امام علی از غنایم جنگ‌ها خلاف این ادعا را اثبات می‌کند.

#منابع
1. ابن سعد، محمد بن سعد. (1968م). طبقات الکبری، تحقیق احسان عباس، چاپ اول، بیروت: دار صادر.
2. بحرانی، هاشم بن سلیمان. (1413ق). مدینه معاجر ایمه اثنی عشری، چاپ اول، قم: مؤسسه معارف اسلامیه.
3. جزائری، سید نعمت الله. (1429ق).انوار نعمانیه، چاپ اول، بیروت: دار القاري‌.
4. حر عاملی، محمد بن حسن. (1403ق). وسائل شیعه، چاپ پنجم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
5. حلی، علی بن یوسف. (1408ق). العدد القویه، تحقیق سید محهدی رجائی، چاپ اول، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی.
6. خضری، محمد بن عفيفي. (1425ق). نور اليقين في سيرة سيد المرسلين، چاپ دوم، دمشق: دار الفيحاء
7. شوشتری، نور الله بن شریف الدین. (1409ق). احقاق الحق، شرح آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی.
8. صالحی شامی، محمد بن یوسف. (1414ق). سُبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، چاپ اول، بیروت: دار الکتب العلمیه.
طبری، محمد بن جریر. (1387ق) تاریخ طبری، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث.

محمدحسین فیاض

18 Jan, 06:52


9. طوسی، محمد بن حسن. (1398ش). الخلاف، تحقیق علی خراسانی، سیدجواد شهرستانی و دیگران، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
10. فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى‌. (1406ق). الوافی، چاپ اول، اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین.
11. قرشی، باقر شریف. (1382ش). حیاه سیده النساء فاطمه الزهراء، چاپ اول، نجف: مکتبه الامام الحسن عامه.
12. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله. (1409ق). ‌الخرائج و الجرائح‌، تحقیق مؤسسه امام مهدی، چاپ اول، قم: مؤسسه امام مهدى.
13. قلیوبی، احمد بن احمد. (1419ق). حاشیة قلیوبی علی شرح جلال‌الدین المحلی علی منهاج الطالبین، تحقیق مکتب البحوث والدراسات، چاپ اول، بیروت: دار الفکر.
14. کلینی، محمد بن یعقوب. (1430ق). الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم: دار الحديث.
15. مجلسی، محمدباقر. (1403ق). بحار الأنوار، تحقيق سيد إبراهيم ميانجي و محمد باقر بهبودی، چاپ سوم، بیروت: دارالاحیاء التراث.
16. مرتضی علم الهدی، علی بن حسین. (1405ق). رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی تقدیم، چاپ اول، قم: دار القرآن الکریم.
17. نووی، ابوزکریا محی الدین. (1426ق). تهذيب الأسماء واللغات، چاپ اول، بیروت: دار النفائس.
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

10 Jan, 10:12


نقد و بررسی فتوای آیت‌الله فیاض در باره ازدواج مجدد
-------
شیخ حسینی مصباح‌الهدی در صفحه خود استفتائی از آیت الله فیاض را راجع به مستحب و یا مستحب نبودن ازدواج مجدد نشر کرده‌است.
#سؤال:
آیا تعدد ازدواج (چند تا زن گرفتن) مستحب است؟
#پاسخ:
«اصل ازدواج [بار اول] مستحب است؛ حتی در صورتی که انسان بخاطر تمایلات جنسی ازدواج کند، این استحباب را روایات بسیاری ثابت می‌کند. اما مستحب بودن تعدد زوجات ثابت نشده است.
این‌که قرآن می‌فرماید: «فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فان خفتم الا تعدلوا فواحدة»؛ با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر می‌ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید، این آیه نه دلالت بر مستحب بودن اصل ازدواج دارد و نه مستحب بودن تعدد زوجات، بلکه فقط دلالت بر جایز بودن تعدد زوجات تا چهار زن و عدم حرمت آن دارد. این آیه قرآن فقط می‌گوید از یک زن تا چهار تا زن گرفتن حرام نیست، اما مستحب بودن آن را ثابت نمی‌کند.
بله، ممکن است برای برخی افراد بخاطر عنوان ثانویه، ازدواج‌های دوم و سوم و... مستحب باشد باشد، اما این مستحب بودن تعدد ازدواج برای همه را ثابت نمی‌کند».

#نقد_و_بررسی
موضوع تعدد زوجات از دیر باز بدین سو بحث‌برانگیز بوده، موافقان و مخالفانی داشته‌است. میان مسلمین در تمام فرقه‌ها تعدد زوجات رایج بوده و فقهای فریقین بر جواز آن فتوا داده‌اند ومستند همه آیه 3 سوره نساء است. در این آیه آمده:«و اگر می‌ترسید که (بهنگام ازدواج با دختران یتیم،) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان، چشم‌پوشی کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر می‌ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید، و یا از زنانی که مالک آنهائید استفاده کنید، این کار، از ظلم و ستم بهتر جلوگیری می‌کند» (نساء، 3). در ابتدای امر، قرآن اجازه بر تعدد زوجات داده است، اما شرط گذاشته و گفته‌است: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً؛ اگر بیم آن دارید که عدالت را در مورد همسران رعایت نمی‌توانید، یک همسر بگیرید».

گفته شده منظور از تأمین عدالت، عدالت اقتصادی و تأمین نیاز جنسی است. چنین فهم و برداشت نشان می‌دهد که تفسیر از آیه عامیانه بوده و این پدیده در میان مسلمین رایج شده‌است. این در حالی است که مهمترین چیزی که بدان توجه نشده، «عدالت عاطفی» و حتی عدالت جنسی است. برخی در نام شنیده‌اند که علی‌آباد شهر است و طوطی‌وار گویند: شریعت در بارۀ امر غیر اختیاری، حکم ندارد و ابراز عواطف و توجه بیشتر داشتن به یک شخص، امر غیر اختیاری است. مثلا این که تو زن دوم، یا سوم خود را بیشتر از زن اول دوست داری و به آن دو از نظر رفتاری و عاطفی بیشتر توجه داری، این امر در اختیار شما نیست. امر قلبی است و شریعت نسبت به آن حکم ندارد.

این سخن، بدین معناست که شریعت به تعدد ازدواج حکم کرده و نگفته‌است که حتما همسران خود را به طور یک‌سان دوست داشته و نسبت به آنان به عدالت رفتار کنید، زیرا دوست داشتن، امر غیر اختیاری است. به نظر می‌رسد نوع پرداختن به موضوع به این شکل از اساس اشتباه است و قطعا ناشی از نداشتن مطالعات جانبی و تاریخ است؛ در حالی که احکام شرعی تابع مصلحت و مفسده است. بدن معنا که اگر یک حکم، مفسده‌ای داشته و تبعات منفی داشته باشد، آن حکم لغو خواهد شد.
از سویی، برفرض که ما پذیرفتیم شریعت در بارۀ امور غیر اختیاری، حکم ندارد، اما راجع به مقدمات آن که حکم دارد. مردی که دویا سه یا چهار زن می‌گیرد، این کار را با اختیار انجام می‌دهد و این هم غیر ممکن است که نسبت به ابراز محبت و توجه به زنان هیچ تفاوتی وجود نداشته باشد و اصلا شبه محال است که این ابراز توجه یک‌سان باشد؛ چه این که هر زنی آرزو دارد شوهرش صرفا در تصرف او باشد، با او بگردد و برایش عشوه کند و عواطف خود را نشان دهد.
یک
حق همسر اول که سال‌ها شریک زندگی، غم‌ها و شادی‌های طرف بوده و با ازدواج مجدد شوهر از بین می‌رود، چه می‌شود؟

دو
از نظر علوم تربیتی و روانشناسی، تبعیض قایل شدن بین همسران و بین فرزندان آن‌ها، تبعات ویرانگری دارد که نمونه‌های تاریخی آن کم هم نیستند که به چند نمونه اشاره می‌گردد:
1. فرزندان یعقوب پیامبر از چهار مادر بودند. رفتار تبعیض‌آمیز یعقوب بین همسران و فرزندان باعث بروز حسادت مهار ناپذیرشد، تا آن‌جاکه برادران بزرگ، می‌خواستند یوسف را به قتل برسانند و سرانجام وی را بین چاه انداخته و در آخراو را به بردگی فروختند و به پدر دروغ گفتند که او راه گرگ خورده‌است.

محمدحسین فیاض

10 Jan, 10:12


2. عبیدالله پسر زبیر با عبدالله برادر دیگرش از دو مادر بودند. عبیدالله علیه برادرش که اعلام خلافت کرده بود، لشکرکشی کرد و سرانجام در جنگ با او کشته شد.
3. امین و مأمون از دو مادر بودند و مادران هر کدام تلاش داشتند فرزند شان خلیفه شود. سرانجام امین، خلیفه شد و مأمون براو شوریده و وی را به قتل رسانید.
4. در امپراتوری عثمانی، بایزید دوم و جم سلطان، پسران سلطان محمد فاتح، از مادران متفاوت بودند. بایزید از گل‌بهار خاتون و جم سلطان از چچک خاتون متولد شده بودند. این دو بر سر جانشینی وارد جنگ شدند که در نهایت جم سلطان شکست خورد و به اروپا فرار کرد.
5. پس از مرگ چنگیزخان، فرزندان او از مادران مختلف، به‌ویژه اوغطای خان و چغتای خان، بر سر قدرت دچار اختلاف شدند. این درگیری‌ها زمینه‌ساز تجزیه امپراتوری مغول به چهار بخش شد.
6. در دوران صفوی، شاه عباس اول چندین فرزند از مادران مختلف داشت. رقابت میان آن‌ها، به‌ویژه میان صفی میرزا (ولیعهد شاه عباس) و دیگر برادرانش، موجب درگیری‌های داخلی شد. شاه عباس حتی برخی فرزندان خود را به دلیل ترس از شورش یا توطئه اعدام کرد.
7. در افغانستان، شاه محمود درانی و شاه شجاع درانی، پسران تیمورشاه، از مادران متفاوت بودند. این دو 25 سال بر سر تاج‌وتخت افغانستان جنگیدند. شاه محمود چندین بار شاه شجاع را شکست داد و او را از قدرت کنار زد.
این‌ها نمونه‌هایی از دانه‌درشت‌هاست که تاریخ از آن‌ها یاد کرده‌است، ورنه در جوامع مختلف نتیجه ازدواج‌های متعدد به میزان موقعیت اجتماعی پدر خانواده، بین فرزندان مشاجره، دعوا و خشونت و قتل وجود داشته‌است. در دنیای معاصر، فرزندان طلاق و ازدواج مجدد پدر، بحث پرچالشی است که در مدرسه و بزرگ‌سالی، آسیب‌های اجتماعی را به دنبال داشته‌است. بخشی از بزهکاران اجتماعی و معتادان را فرزندان شکست‌خورده عاطفی و حاصل از اعمال تبعیض خانواده تشکیل می‌دهند. دردا و دریغا که دست فقه و فقهای ما از توجه به مباحث تطبیقی، تربیتی و روانشناختی تهی است که کسی حاضر نیست رویکردها را تغییر دهد.
روشن است که اگر فقها از جمله آیت‌الله فیاض به تبعات ویرانگر تعدد ازدواج و فرزندان حاصل از تبعیض و بی‌توجهی آشنا می‌بودند، اگر فتوا به حرمت ازدواج مجدد نمی‌دادند، فتوا به کراهت شدید آن می‌دادند. البته از میان فقهای معاصر، مرحوم آیت‌الله صانعی فتوا داده بودند که گرفتن زن دوم بدون رضایت همسر اول، حرام است و تبعات حقوقی دارد.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

25 Dec, 18:35


پیشوای ۶ هزار ساله

یک
مجموعه‌ای از خاک را به شکل آدمی درآورد و روح در او دمیده شد و نامش را آدم گذاشت و آنگاه زنش را از پهلوی چپش آفرید. بعد از گذشت حدود هشت هزار سال از آن دو نفر حدود هشت میلیارد و دوصد میلیون نفر متولدشده‌اند؛ یعنی هر هزار سال یک میلیارد، البته بدون مُرده‌ها.

دو
سال‌ها مردم را به یک‌تا پرستی دعوت کرد، اما گروه اندکی به او گرویدند و سرانجام صبرش لبریز شد و از خدا خواهان عذاب شد. او هدایت داد که کشتی بسازد. وی به اندازه چهاربرابر میدان بازی فوتبال، کشتی غول‌پیکر ساخت و یک زوج از تمام جنبندگان روی زمین را سوار کشتی کرد. سرانجام از میان تنورش آب جوشیدن گرفت و چنان طوفان شد که تمام جهان و قله اوریست زیر آب رفت و ۴۰ روز آنان در بین کشتی بودند. حیوانات هم‌دیگر را ندریدند. شاید خوراک و سیستم دفن ذباله هم تدارک دیده شده و یا شاید چهل روز روزه گرفته بوده و از خود هیچ چیز بیرون ندادند.

سه
باز بشر سرکش از همان نسل باقی‌مانده گمراه شد و این بار پسر آذر بُت‌تراش برخواست و در روز عید مردم شهرش، به مقدسات آنان حمله کرده، بت‌های آنان را درهم شکست. مردم خشمگین گفتند زنده در آتش سوزانده شود. کوه آتش شعله‌ور شده و آتش بر او گلستان شد.
او یک همسر و یک کنیز داشت و هردو پسر زایدند و رقابت ونزاع هردو زن باعث شد که پیرمرد خشمگین، کنیز را با کودک شیرخوارش از فلسطین به صحرای مکه ببرد و در بیابان بی‌آب و علف و در زیر چشم آفتاب سوزان رها کند. اما پس از سال‌ها که برمی‌گردد می‌بیند پسرش نوجوان شده و در خواب می‌بیند باید او را ذبح کند. پسر را بسته و می‌خواباند. کارد را بر گلوی فرزند دلبندش می‌کشد، اما کارد نمی‌برد. در آن هنگام قوچی در پیش چشمش ظاهر می‌شود و آن را ذبح می‌کند.

چهار
این بار مردم کنعان در اطراف فلسطین گمرا شدند و او برای هدایت آنان اقدام کرد. چهار زن و ۱۲ پسر داشت. او را اسرائیل و فرزندان او را بنی‌اسرائیل می‌گفتند. گویند آنان به مصر کوچیدند و یکی از پسران یکتاپرستی را رایج کرد. بعد از حدود ۵۰۰ سال جمعیت بنی‌اسرائیل در حدود ۴۰۰ هزار نفر رسید و آنان در اثر تسلط زورمندان بر مصر، منزوی شده و حتی به بردگی کشیده شدند.

پنج
در این کشاکش‌ها شکم زنان دریده شد. گفته می‌شد پادشاه خواب دیده کودکی متولد می‌شود که خواب او را پریشان می‌کند.
کودک به دنیا آمد و مادرش او را به دریا انداخت و او مستقیم به کاخ شاه رفت و زن شاه او را بزرگ کرد. سرانجام در کلانی خواب پادشاه را پریشان کرد و عصایش به اژده‌ها تبدیل شد. سرانجام در رویارویی با پادشاه همراه قوم خود سمت فلسطین راه‌افتاد. زمانی که به دریای سرخ رسیدند با عصای خود دریا را دونیم کرد و قوم خود را عبور داد. پادشاه با لشکریان خود در آب غرق شدند، اما او با قوم خود صحرای سینا را درنوردیده به فلسطین رسیدند.

شش
حدود ۱۴۰۰ سال بعد در اورشلیم دوشیزه‌ و قدیسه‌ای در عبادتگاه می‌زیست و یک باره ناپدید شد و به ناگاه بدون تماس با هیچ مردی باردار گشته و آثار حمل بر او ظاهر شد و پسری به دنیا آورد. آن پسر در قنداق سخن گفت و از مادرش رفع اتهام کرد و در بزرگسالی پس از دعوت بسیار بر صلیب کشیده شد و به روایتی به آسمان‌ها رفت.

هفت

حدود ۶۰۰ سال بعد این بار در مکه به دنیا آمد و بعد از چند روز از آغوش پر مهر مادر گرفته شده به دایه سپرده شد و در صحرا و دامن کوه‌ها بزرگ شد. پدرش پیش از تولد او درگذشت و مادر را در حدود شش سالگی از دست داد. در خانه عمویش بزرگ شد و نوجوانی و جوانی را در فقر به سر برد. در ۲۵ سالگی به استخدام کاروان تجارتی زن تاجر درآمد و پس از بازگشت با آن تاجر ازدواج کرده از محضر عموی دانشمند او بهره‌ها برد.
در چهل سالگی مردم را به آیین یکتاپرستی دعوت کرد و پس از سیزده سال مبارزه حکومت تشکیل داده به گسترش قلمرو خود اقدام کرد. او پس از درگذشت همسر تاجرش، یازده همسر دیگر برگزید و سرانجام خلفای پس از او در نشر آیین‌اش به کشورهای مختلف حمله کرده کشتار فراوان کردند.
#
اکنون میراث پیشوای شش‌هزار ساله، سه دین و سه کتاب و با صدها قرائت مختلف است. پیروان آن پشوا اکنون به جان هم افتاده و هیچ گوشه دنیا از دست پیروان شان آرام نیست.. شاید حاصل جدال آنان در این چند هزار سال، میلیون‌ها انسان کشته و آواره شده باشند. قرار بود این پیشوای بزرگ، سعادت، صلح و خیر و برکت و هدایت برای بشر بیاورد، اما نشد. نمی‌دانم اشکال کار در کجا بود.

میلاد عیسی مسیح بر پیروان و دوست‌داران او مبارک باد!

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

23 Dec, 09:20


مقاله جدید از زاویه دیگر در ارتباط با پوشش بانوان
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

21 Nov, 18:01


صحبت‌های پیوسته در لایو فیس‌بوک.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

21 Nov, 06:01


فروش مشروبات الکلی توسط مسلمان در کشورهای غیر اسلامی
---------

#سوال یکی از دوستان در آلمان:
سلام آقای فیاض
امید وارم که جور و سلامت باشید
غرض از مزاحمت این که چند وقت است این موضوع ذهنم را مشغول کرده اگه کمی معلومات دهی خیلی عالی میشه.
دو سالی است که در آلمان زندگی می‌کنم و ماه قبل با یک نفر رستوران دونر و پیتزا باز نمودیم و چون مشتری ما آلمانی‌ها می‌باشند و آنها بدون نوشیدنی‌های الکلی ده رستوران وارد نمی‌شوند و ما هم مجبورا چون مشتری دیگری نداریم، نوشیدنی های الکلی می‌فروشیم. آیا این مساله از نظر دینی مشکل نداره؟ من چون تنها در کار شریک هستم و مسوولیت بر دوشم می‌باشد و اختیار زیاد ندارم تا آنجایی که مربوط من می‌شود راهنمای فرمایید لطفاً.

#پاسخ
درود بر شما برادر ارجمند
از نظر فقها خرید و فروش مشروبات الکلی به دو دلیل «کمک کردن به گناه» و «حرام بودن درآمد حاصل از مواد حرام»، حرام است، اما به نظر این جانب این حکم متوجه جوامع اسلامی است که باعث ترویج مصرف مواد الکلی و ترویج گناه در آن جامعه می‌شود. در کشورهای که خرید و فروش مواد الکی، قانونی و جزء فرهنگ و عرف آن مردم است، این حکم قابل سرایت نیست. مثلا شما یک صدم تٱثیرگذاری را در جامعه آلمان ندارید. اگر شما این کار را انجام ندهید چندین میلیون نفر دیگر انجام می‌دهند. لذا به عنوان یک کارگر در جامعه آلمان این کار را انجام می‌دهید و بازتاب عمومی و رسانه‌ای هم ندارد که موجب وهن مذهب شود تا بگویند مسلمانان عمل خلاف شریعت را انجام می‌دهند. بنابراین کار شما اشکال ندارد. صرفا شما خود نباید مشروبات الکلی را مصرف کنید.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

20 Nov, 18:22


صحبت‌های پیوسته در لایو فیس‌بوک.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

16 Nov, 09:54


صحبت‌های پیوسته در لایو فیس‌بوک.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

13 Nov, 09:30


زن شرعی و زن عرفی
-----
یکی از اساتیدم در کلاس درس حلقات شهید صدر به مناسبتی گفت: دختر یکی از مراجع تقلید ازدواج می‌کند. اما در خانه شوهر دست به سیاه و سفید نمی‌زند و هیچ کار خانه را انجام نمی‌دهد. شوهرش به او می‌گوید: آخر این‌طوری که نمی‌شود. دختر درجوابش می‌گوید: تو از نظر شرعی فقط و فقط حق هم‌خوابی با من داری که من تمکین دارم، لذا نسبت به کار خانه، هیچ مسؤلیتی ندارم. بالاخره این دو به توافق نمی‌رسند و سرانجام قرار می‌شود داماد با پدر عروس صحبت کند. پدر عروس به خانه دختر می‌آید و وی را نصیحت می‌کند. اما دختر می‌گوید: من جز اطاعت از احکام شرع و فتوای خودتان هیچ امر خلافی انجام ندادم. پدرش می‌گوید: بسیار خوب، حالا که این طور است تو زن شرعی ایشان باش و من یک زن عرفی دیگر نیر برای دامادم می‌گیرم. بعد توضیح می‌دهد درست است که یک‌سری احکام راجع به حقوق خانم‌ها در شرع وجود دارد، اما این خانم در برابر قوانین عرفی هم مسؤلیت دارد. دخترش وقتی لحن جدی پدر را می‌بیند، می‌گوید: پس من هم زن شرعی وی هستم و هم زن عرفی او.

این داستان را در پاسخ به دوستانی نوشتم که دیروز خواسته بودند به قسمت دوم نوشته «فقه و ترویج بی‌اخلاقی» پاسخ داده و از فقه دفاع کنند. چنان که می‌بینید فقه در امور زنان دچار دوگانگی است و اصلا نمی‌داند با خودش چند چند است. در تمام جوامع مسلمانان نسبت به ازدواج این هدف دنبال می‌شود که همسرش کدبانوی خانه بوده پخت و پز کند، لباس همسرش را بشوید و بعد فرزندانش را تر و خشک کرده بزرگ کند. اما پای یک سری حقوق تبعیض‌گرایانه مانند دیه، ارث و خروج بدون اذن شوهر ازخانه و غیره که در میان آمد می‌گوید: نفقه و خرج و خوراک بر شوهر واجب است و زن جز همخوابی و شیردادن بچه هیچ مسولیتی ندارد. یعنی این به اون. بزرگوار! وقتی تو نفقه می‌دهی از زن دو برابر کار می‌کشی؛ خصوص در جوامع روستایی و هزاره‌جات ما که زن دو برابر مرد کار می‌کند. پخت و پز نان و غذا در خانه، مشک و مایه و رسیدگی به حیوانات، بچه‌داری و حتی کار در مزرعه از وظایف زنان است.

با توجه به این نکات، انصافا ذات برخی احکام شرعی دوگانگی، کلاه‌گذاری و ترویج بی‌اخلاقی است. البته بارها علمای اسلام در دفاع از این احکام، توجیهاتی را ارائه کرده‌اند که هیچ کدام قابل تطبیق نیست. این احکام در صدر اسلام و به خصوص پس از فتوحات و سرازیر شدن غنایم بی‌شمار به مدینه قابل تطبیق بوده که هر مرد، سه چهار همسر اختیار کرده و برای هر زن، یک برده و خدمتکار خدمت می‌کرده و زن، جز همخوابی و شیر دادن بچه کاری نداشته‌است. البته همین احکام نیز مخصوص اشراف بوده، نه برای همه. زنان پیامبر هر کدام یک خدمتکار داشتند و حضرت زهرا دو ماه به سختی از عهده کار خود و همسرش برآمد و صبح و شب پیش پدرش می‌آمد که یک خدمتکار بدهد و سرانجام، پدرش فضه خادمه را به وی داد.

۲۲ عقرب ۱۴۰۳

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

12 Nov, 09:06


فقه و ترویج بی‌اخلاقی (۲)

۸. تبعیض جنسیتی:
احکام زیادی وجود دارند که هیچ سنخیتی با مبانی حقوقی امروزی و روانشناسی نداشته و به دشواری از زانوان خود گرفته عرض اندام می‌کنند. برخی از این احکام ریشه‌ی قرآنی دارند، اما این احکام متناسب با شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ۱۴۰۰ سال پیش بوده‌است و از این رو جبر تاریخ و رقیب‌های قدری چون دانش حقوقی و غیره حوزۀ این احکام را تنگ کرده‌است که این احکام نه از نظر حقوقی قابل توجیه‌اند و نه از نظر احترام به کرامت انسانی. از جمله:

الف - اعتبار شهادت یک مرد و دو زن
ب - دیه زن که نصف دیه مرد است.
ج - حق طلاق برای مرد: این داشتن حق طلاق برای مرد در افغانستان چنان داستان‌های غم‌انگیز دارد که استخوان‌سوز است. یک زن سه، چهار اولاد دارد و یک باره، شوهر به هر دلیلی زن را طلاق می‌دهد و او چهار فرزند و خانه‌ای که برایش ده، پانزده سال زحمت کشیده را در جای خود می‌گذارد. یک موردی را سراغ دارم که شوهر، خسور و چند نفر از همسگایگان را دعوت کرده بود و پس از نان خوردن، مرد خانواده به خسور خود گفته بود غرض از دعوت این بود که دخترت را ببر که من شرعا طلاق دادم. دختر ظرف دوشیدن گاو دست‌اش بوده. همان را به زمین می‌گذارد و یکی دو لباس خود را می‌گیرد و با پدرش راه می‌افتد.
د - داشتن شرط بکارت و فسخ ازدواج: ده‌ها موارد وجود دارد که به هر دلیلی دختر در شب زفاف دارای بکارت نبوده، اما از فردای آن شب جنجال بزرگ ایجاد شده و شوهر، دختر را به خانه پدرش فرستاده‌ و دختر سالها تخریب شخصیت شده‌است؛ حال آن‌که نداشتن بکارت مطلقا دلیلی بر روابط جنسی نیست و دلایل متعدد پزشکی دارد که ممکن است یک دختر دارای پرده بکارت نباشد.
ه - حضانت فرزندان: حضانت فرزندان که داستان غم‌انگیزی است و همواره از نظر فقهی، پدر حق نگهداری فرزند را دارد و نه مادر.
و - خروج از منزل: براساس حکم فقهی، زن حق خارج شدن از خانه را بدون اجازه شوهر ندارد و این، یعنی این‌که زن زندانی و تحت مالکیت مرد است.
ز- ارث: تقسیم ارث نیز غیر عادلانه و تبعیض‌گرایانه است که با شیوۀ زندگی، شغل و اقتصاد امروزی همخوانی ندارد.
ح - بلوغ دختران: براساس حکم فقهی، پسر در ۱۵ سالگی و دختر در ۹ یا ۱۳ سالگی به سن بلوغ می‌رسد و این بلوغ را برای دختران، نشانه آمادگی او برای ازدواج می‌دانند؛ در حالی‌که وی از نظر جسمی، فکری و توانمندی‌های خانه‌داری آمادگی ندارد. یکی از تبعات این فتوا، ترویج کودک‌همسری بوده‌است که بیشترین رنج را بر دختران تحمیل کرده‌است.

ط - ولایت پدر: بنای فقه این است که دختران زود به بلوغ می‌رسند و از سویی تجربه لازم را برای انتخاب همسر ندارند، لذا ولایت پدر و پدرکلان را در دوشیزگان شرط دانسته‌است. ولایت پدر در موارد بسیاری به عنوان مالکیت پدر بر دختر بوده‌است و دختر چنان یک کالا خرید و فروش شده‌است. موارد بسیاری وجود دارد که پدران بدون مشوره و اجازه دختران، آنان را به عقد اجباری درآورده‌اند.
بنابراین، احکام فقهی یاد شده یا مستقیم با مبانی حقوقی و عقل در تضاد قرار دارند یا این که زمینه‌ساز مشکلات متعدد و بی‌اخلاقی شده‌اند. احکام فقهی چون در لاک گذشته باقی مانده، هرگز با علم اخلاق، حقوق، روانشناسی، جامعه‌شناسی و دانش‌های امروزی آشتی نکرده‌است و در کل، از گودره عقل تیر نشده‌‌است. پیامدهای بی‌اخلاقی در احکام یاد شده چنان روشن است که هر بچه ۱۰ساله نسبت به آن‌ها با شگفتی نگاه می‌کند. اما عمل به روایت «حلال محمد حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة» باعث شده‌است که فقها با پوزخند تلخ به نقدها و گزاره‌های مختلف رقیب نگاه کنند؛ بی‌آن‌که متوجه شوند در فرجام این فقه است که میدان را می‌بازد.

ادامه دارد

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

11 Nov, 10:15


فقه و ترویج بی‌اخلاقی (۱)
-----
در فقه اسلامی در کل و به ویژه در فقه اثنی‌عشری موارد بی‌شماری از نقض حقوق بشر، تعدی به کرامت انسانی و ترویج بی‌اخلاقی دیده می‌شود. جالب است که برخی از مردم نیز با برخی موارد آشنا بوده و اصطلاح، «کلاه شرعی گذاشتن» را نام می‌برند؛ به این معنا که انجام یک کار به‌ظاهر قانونی یا شرعی باشد اما در عمل به دور زدن قوانین یا تعالیم شرعی منجر شود. این کار معمولاً با نیت دور زدن محدودیت‌های مذهبی یا قانونی انجام می‌شود. یا برخی احکام، مانند برخی حدود و یا نجس بودن کفار و غیره، ذات آن بداخلاقی و ترویج خشونت است. یا احکامی که به تبعیض جنسی و توهین به کرامت انسانی دامن می‌زند. در موارد زیر تعدادی از این احکام را بیان می‌کنیم:

۱. ترویج ربا: سود بانکی با امضای فرم وکالت یا مضاربه (شراکت در سود و زیان) هنگام باز کردن حساب، در حالی‌که هدف طرفین این است که مثلا سود ۲۰ درصد سپرده‌گذاری را مشتری بگیرد و مشتری نه از سرمایه‌گذاری‌های بانک باخبر است و نه زمانی که بانک ورشکست می‌شود، تاوان می‌دهد.
وام با بهره نیز این‌گونه است. به جای گرفتن وام با بهره، برخی افراد از قراردادهای شراکتی یا معاملات صوری استفاده می‌کنند تا بهره به شکل غیرمستقیم محاسبه شود و به‌ظاهر از ربا اجتناب شود.

۲. دست گردان کردن خمس: دست گردان خمس دو گونه متصوّر است. الف) به این صورت که شخص تمامى مبلغ خمس را به حاکم شرع بپردازد و سپس آن را به قرض بگیرد. ب ) صوت دوم این گون که مقدارى از خمس را که نزدش ‌موجود است به حاکم شرع بپردازد وحاکم پس از قبول، آن را به وى قرض دهد، و سپس شخص براى بار دوم همان مبلغ را به حاکم بپردازد و حاکم دوباره آن را به وى برگرداند و همین طور تا پرداخت همه‌ی مبلغ بدهکارى. در این صورت نیز تمامى مبلغ خمس، به عنوان قرض به ذمه‌ی شخص، منتقل مى‌شود و او بدهکار خمس به حاکم مى‌گردد (مهذّب الاحکام، ج۱۱، ص۳۰۰-۳۰۱.۶؛ توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۳۱.۷؛ توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۶۷.۸؛ دلیل تحریر الوسیلة (الخمس)، ج۱، ص۲۲۱).

۳. کلاه‌گذاشتن شرعی:
۱- حیله شرعی در نماز و روزه قصر: با طی ۲۲ کیلومتر، نماز و روزه قصر می‌شود. طرف با موتر تیزرفتار و در سرک پخته 15 دقیقه رانندگی می‌کند و روزه‌اش را می‌خورد و برمی‌گردد و خیالش هم از روزه‌خواری راحت است (کلک‌زدن و سرکار گذاشتن خود و خدا).
۲- عقد شیرخوار برای محرم شدن مادرش: برای نمونه از نوع اول دو برادر متأهل را می‌توان در نظر گرفت که می‌خواهند با زن برادر خود محرم شوند تا با توجه به این‌که در یک خانه با هم زندگی می‌کنند در تنگنا نباشند و نگاه هرکدام از آن‌ها به زن برادرش جایز باشد. در این باره پیشنهاد داده‌اند هریک از آن دو با دختر بچه شیرخواری ازدواج کنند و سپس او را به زن برادر دیگر بسپرند تا براساس شرایط مخصوص رضاع و شیردادن، او را شیر دهد. بعد از این هریک از زن برادرها مادر زن برادر شوهرش می‌شود و با او محرم می‌گردد.
این نمونه‌ای از حیله شرعی به شمار می‌رود که بنابرآن، عمل مباح یعنی ازدواج با دختر بچه شیرخوار، وسیله مباح شدن چیز دیگر شده است؛ محرمیت با زن برادر و جواز نگاه بر او.
خواهد شد.
۳- حیله فرار از خمس یا زکات: برخی افراد به منظور نپرداختن خمس یا زکات، اموال خود را به طور موقت به کسی منتقل می‌کنند و سپس آن را پس می‌گیرند تا دارایی در زمان محاسبه کمتر به نظر برسد.
۴- حیله طلاق و ازدواج مجدد: در برخی از کشورها، برای دریافت امتیازهای اجتماعی یا اقتصادی خاص، زوجین به‌طور رسمی طلاق می‌گیرند اما به زندگی مشترک ادامه می‌دهند تا به ظاهر شرایط خاصی را داشته باشند.
۵- حیله در احکام ارث: گاهی افراد پیش از مرگ، اموال خود را به صورت هبه یا فروش صوری به وارثان خاصی می‌دهند تا سهم ارث را به گونه‌ای که خودشان می‌خواهند تقسیم کنند و برخی وارثان از ارث محروم شوند. در موارد زیادی در هزاره‌جات، دختران را از ارث محروم می‌کنند.

این حیله‌ها نشان‌دهنده توانایی افراد در استفاده از ساختارهای فقهی برای دستیابی به مقاصد خاص است، اما در بسیاری از موارد، چنین اقداماتی مورد نقد شدید اخلاقی و دینی قرار گرفته است.

ادامه دارد
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

10 Nov, 06:56


درِ قلعه خیبر
-----
چند روز پیش با یکی از دوستان گپ می‌زدم، گفتم تو نیز گاهی از پهلوی چپ بلند می‌شوی و نسبت به باورهای دینی تٱمل داری. گفت: از پدرم که یک نجار است، یاد گرفتم. زمانی که ملای مکتب حمله حیدری و داستان فتح خیبر به دست امام علی را می‌خواند، پدرم می‌گفت: توانمندی و پهلوانی حضرت علی قبول که درِ خیبر را کنده و برای خود سپر ساخته‌است، اما من اُستایم و می‌فهمم که بالا کردن این در و استوار کردن آن در چارچوبه، کار یک نجار نیست. اهالی خیبر که زور امام علی را نداشتند.

حالا این نقل رفیق ما باعث شد که امروز به منابع سری بزنم و با هوش مصنوعی، اندازه و وزن آن را به سانتی‌متر و کیلوگرم در بیاورم.

در تاریخ یعقوبی آمده که درِ قلعه خیبر از جنس سنگ بوده، درازای آن چهار ذراع، پهنای آن دو ذراع و ضخامت آن یک ذراع بوده‌است (۱).

بنابراین، ابعاد این درب به‌طور تقریبی عبارتند از: درازا: ۲۰۰ سانتی‌متر (۲ متر)، پهنای: ۱۰۰ سانتی‌متر (۱ متر) و ضخامت: ۵۰ سانتی‌متر و حدود ۲۷۰۰ کیلو گرم وزن.

ابن شهرآشوب وزن آن را «چهل من» ذکر کرده (۲) که ۱۲۰ کیلوگرم می‌شود.

طبری شیعی در المسترشد، چهار زراع در پنج وجب و با عمق چهار انگشت و سنگ سخت گزارش کرده‌است (۳). نتیجه آن براساس محاسبه هوش مصنوعی ۵۴۰ کیلوگرم می‌شود.

اما منابعی چون المغازی، تاریخ ابن هشام و الارشاد شیخ مفید به گونه دیگر روایت کرده‌اند. منابع قدیمی‌تر مانند المغازی و سیرهٔ ابن هشام صرفا از دری سخن گفته‌اند که امام علی آن را سپر خود قرارداد. اما مورخین شیعه به مشخصات درب از نظر ارتفاع، وزن و ضخامت آن اشاره کرده‌اند.

به روایت ابورافع کنار در قلعه، مردی ضربه‌ای به حضرت علی (ع) زد. سپر از دست ایشان افتاد و ناگزیر دری را که نزدیک قلعه بود، سپر خود قرار داد و پیوسته با آن جنگید تا آنکه خداوند قلعه را به دست او گشود و مژده فتح (قلعه مرحب) را برای پیامبر فرستاد (۴). گفته شده است پس از آن، چهل یا هفتاد تن توانستند آن در را بردارند (۵).

به نظر می‌رسد گزارش ابن شهرآشوب که آن در حدود ۱۲۰ کیلوگرم وزن داشته، بیشتر با واقعیت سازگار باشد که تا حدودی قابل پذیرش است و از سویی طبق گزارش المغازی و سیره ابن هشام، آن در در گوشه‌ای افتاده بوده، نه این که مورد استفادهٔ قلعه بوده باشد. تازه سنگی بودن آن هم در منابع شیعی ذکر شده‌است.

اما واقعیت قضیه این است که در نقل‌های تاریخ اسلام که براساس تاریخ شفاهی نوشته شده، یک کلاغ، چهل کلاغ زیاد صورت گرفته‌است و جهت‌گیری‌های سیاسی، قبیله‌ای و مذهبی نقش فراوان داشته‌است.

منابع
۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۶.
۲. طبری شیعی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ص۳۲۷.
۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج۲، ص۲۹۴.
۴. واقدی، ج ۲، ص ۶۵۵؛ ابن هشام، ج ۳، ص ۳۴۹-۳۵۰؛ مقدسی، ص ۸۳.
۵. مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۲۸-۱۲۹؛ بیهقی، ج ۴، ص ۲۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۲، ص ۷۸، ۱۲۵-۱۲۸؛ عاملی، ج ۱۸، ص ۷-۲۷.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

08 Nov, 05:48


ذی‌القربی در آیۀ خمس
--------
گفتنی است در قرآن، یازده بار کلمه «القربی» با پیشوند «ذی» و «ذوی» (مفرد و جمع) آمده‌است و یکی از موراد آن در آیۀ خمس و آیۀ فیء است.
در آیۀ ۴۱ انفال (ایه خمس) آمده‌است: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ...»؛ «و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان است».

در «ویکی فقه» این‌گونه مطرح شده که ذوی القربی «یعنی خویشان و نزدیکان شخص؛ اما گفته شده مشهور فقهای امامیه به دلیل وجود روایات فراوان[۱] منظور از ذی‌القربی در این آیه را فقط امام معصوم دانسته‌اند؛[۲] البته برخی از عالمان شیعه همچون ابن‌جنید و شیخ صدوق مراد از ذی‌القربی را همه بنی‌هاشم دانسته‌اند نه خصوص امام معصوم.[۳]
براساس روایات زیادی که در تفسیر آیه وجود دارد،[۴] منظور از یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان، فقط یتیمان، مسکینان و در راه ماندگانِ از بنی‌هاشم هستند.[۵] به گزارش محمدجواد فاضل لنکرانی، اهل‌سنت معتقدند که مراد از این واژگان، معنای مطلق است و شامل هر یتیم، مسکین و در راه مانده‌ای می‌شود».[۶]

بسیار روشن است که دیدگاه شیعه برپایۀ یک‌سری روایات، بر تفسیر خاندانی و انحصار خمس به افراد خاص صورت گرفته‌است؛ طوری که براساس دیدگاه ابن جنید و شیخ صدوق، مراد از ذی‌القربی، یتیم و مسکن و ابن السبیل در آیۀ خمس و آیۀ فیء خویشاندان پیامبر هستند. این، بدین معناست که مسلمانان عالم یک پنجم درآمد مازاد درآمد سال خود را برای افراد یاد شدهٔ یک خاندان بدهند. برایند این دیدگاه وحشتناک است و با هیچ منطق و استدلال عقلی سازگاری ندارد، لذا دیگر علمای شیعه، ذی‌القربی را به معنای امام معصوم در نظر گرفته و یتمان، مساکن و درراه‌ماندگان را به صورت عموم از موارد مصرف خمس لحاظ کرده‌اند. در این که مراد از «ذوی‌القربی» در قرآن، خویشاواندان پیامبراست، رد پای بنی‌عباس به روشنی دیده می‌شود که مفسیرن شیعه و سنی از بستر اجتماعی و فرهنگی روایات موجود و جریان مسلم تاریخی غفلت کرده‌اند. بنی‌عباس برای توجیه و مشروعیت خلافت خود به ذوی‌القربی بودن پیامبر زیاد متوسل شدند. خطبا خطبه خواندند و شعرا شعر گفتند. بعید نیست که افرادی در روایات هم دست برده باشند. این در حالی است که از آیات دیگر قرآن به خوبی پیداست که مراد از ذی‌القربی (خویشاوندان) در همۀ آیات، عام و کلی است.

مثلا در آیۀ 36 سورۀ نساء، آمده‌است: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»؛ «ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ‌ﺟﺎی ﺍﻭ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺗﺎ ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ﺩﺭ ﺧﻮﺑﻲ‌ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻫﻢ ﺳﻨﮓ‌ﺗﻤﺎم ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ: ﻗﻮم‌ﻭﺧﻮﻳﺶ، ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ، ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ، ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﺷﻤﺎﻳﻨﺪ، ﺣﺘﻲ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﻓﺎﻣﻴﻠﻲ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، مانند ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ‌ﻫﺎ، (ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﺩﮔﺎﻥ). ﺧﺪﺍ ﺧﻴﺎﻝ‌ﺑﺎﻑ‌ﻫﺎی ﺧﻮﺩﭘﺴﻨﺪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ» (نساء،٣٦).
یا:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»؛ «ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺳﺮِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖ، ﺑﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭی ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺑﻪ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩم ﻭ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﻪ ﻗﻮم‌ﻭﺧﻮﻳﺶ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ، ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺯﺷﺖ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻬﻲ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ؛ ﺗﺎ ﺑﻪ‌ﺧﻮﺩ ﺑﻴﺎﻳﻴد» (نحل، 90)
یا:
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ»؛ «ﺑﻪ‌ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ‌ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺗﻌﻬﺪ ﻣﺤﻜﻢ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ: «ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺗﺎ ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺑﻲ‌ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻴﻨﻮﺍﻳﺎﻥ ﺳﻨﮓ‌ﺗﻤﺎم ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ. ﺑﺎ ﻣﺮﺩم، ﺧﻮﺵ‌ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﺍﺑﺶ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﺪﻫﻴﺪ.» ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ، ﺟﺰ ﻋﺪﮤ ﻛﻤﻲ، ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺑﻲ‌ﺍﻋﺘﻨﺎﻳﻲ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭﻫﺎ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻛﺮﺩﻳﺪ.(٨٣).

محمدحسین فیاض

08 Nov, 05:48


بنابراین، امکان تفسیر انسانی و جامع هم از برخی آیات اجتماعی قرآن وجود دارد. این که شیعه از برخی آیات از جمله آیۀ خمس در مورد «ذی‌القربی» تفسیر دیگری دارد، به این دلیل است که خمس، امامت و مرجعیت را توجیه کنند. اگر ذی‌القربی در آیه، عموم خویشاوندان افراد باشد، تمام دم و دستگاه مراجع تقلید و اصل تقلید و حوزات علمیه فرو می‌ریزد. البته به این نکته باید اشاره کرد که آیه در مورد خمس غنایم جنگی است، ولی بر پایۀ یک‌سری روایات و معنای لغوی غنیمت (سود)، خمس اموال غیر غنائم نیز لحاظ شده‌است. برفرض که چنین باشد، چه اشکال دارد که خمس اموال انسان به خویشاوندان، یتیمان، مساکن و درراه‌ماندگان اختصاص یابد؟ پاسخ روشن است نهاد مرجعیت و اصل تقلید فرو می‌ریزد.

منابع

1. برای نمونه نگاه کنید به:‌ حر عاملی، وسایل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۹، کتاب الخمس، ص۵۰۹-۵۱۸؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۲۱-۲۱۸.
2. فاضل لنکرانی، خمس، انفال و فیء در قرآن کریم، ۱۳۹۲ش، ص۷۷.
3. نگاه کنید به: فاضل لنکرانی، خمس، انفال و فیء در قرآن کریم، ۱۳۹۲ش، ص۷۷ و ۸۶.
4. برای نمونه نگاه کنید به: حر عاملی، وسایل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۹، کتاب الخمس، ص۵۰۹-۵۱۸؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۲۱- ۲۱۸.
5. نگاه کنید به: فاضل لنکرانی، خمس، انفال و فیء در قرآن کریم، ۱۳۹۲ش، ص۹۲.
6. نگاه کنید به: فاضل لنکرانی، خمس، انفال و فیء در قرآن کریم، ۱۳۹۲ش، ص۹۲.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

07 Nov, 17:28


جای خالی تفسیر سومی در «آیه مودت»
--------

دوروز پیش نقد کوتاهی بر تفسیر خاندانی «آیۀ مودت» داشتم و برخی دوستان به گمان خود نقدی نوشتند. خواستم قضیه را کمی باز کنم تا بزنگاه‌ها برای خوانندگان عزیز روشن شود.
مفسرین درباره معنای «ذوی القربی» (خویشاوندان) نظرات متفاوتی دارند و در نهایت، با توجه به متن آیات و روایات مختلف، تفسیر دقیق «ذوی القربی» به مکتب و نگاه تفسیری خاص، متفاوت است.

نسبت به آیۀ «مودت فی القربی» ‌(شوری، 23) مبنی بر اینکه چه کسانی ذوی القربی هستند و دوستی آنان، مزد رسالت پیامبر شمرده شده‌است، دو دیدگاه اصلی وجود دارد:
1.. دیدگاه شیعه: بر اساس روایات متعددی که از پیامبر اسلام و ایمه شیعه نقل شده است، «ذوی القربی» در این آیه به اهل بیت پیامبر، یعنی امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین اشاره دارد. بنابراین، «مودت ذی القربی» به محبت و دوستی این افراد خاص مربوط می‌شود و شیعه این محبت را به عنوان بخشی از ایمان و دستوری قرآنی می‌داند.
2. دیدگاه اهل سنت: برخی از مفسران اهل سنت معتقدند که ذوی القربی به معنای خویشاوندان نزدیک پیامبر است که می‌تواند شامل همه بستگان او باشد، نه تنها اهل بیت. در این تفسیر، «مودت ذی القربی» به معنای محبت و احترام به خانواده و خویشاوندان پیامبر به صورت کلی مورد تأکید قرار گرفته‌است.
البته ابن کثیراز مفسرین اهل‌سنت در تفسیر آیه ۴۲ سوره شورى، آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، ذی القربی را به معنای عمومی خویشاوندان دانسته‌است که این شامل همه نزدیکان انسان می‌شود. طبری در جامع‌البیان نیز و قرطبی در تفسیرش نیز همین دیدگاه را دارد.
3. به نظرم دیدگاه سومی را هم می‌شود اضافه کرد و گفت: مراد از مودت فی القربی، دوستی و محبت همه خویشاوندان انسان است، نه محبت خویشاواندان پیامبر و یا منحصرا خویشاندان نام برده شده. آیۀ می‌گوید: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ»؛ «بگو: بر اين رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خويشاوندان، نمى‌خواهم» (شوری، 23). این ترجمه از آیتی است و فولادوند نیز چنین ترجمه کرده‌است. این تفسیر که محبت و دوستی عموم خویشاوندان انسان، پاداش رسالت پیامبر باشد، تفسیر جامع و مبتنی بر کرامت انسانی و زیباست. در پرتو چنین تفسیرها می‌توان گفت اسلام دین رحمت است، نه تفسیرهای انحصاری و مصادره به مطلوب. این تفسیر می‌تواند بیشتر ادعای این که اسلام دین صلح و رحمت و مهربانی است را نشان دهد.
حالا طبق تفسیر شیعه که مراد افراد خاصی از اهلبیت است و طبق تفسیر اهل‌سنت که مراد همه خانواده و خویشاوندان پیامبر است، معنا ندارد که صرفا دوستی آنان پاداش رسالت باشد. مثلا منِ فرضی، حضرت زهرا و یا ام‌المومنین عایشه را دوست نداشته باشم و بی‌احترامی هم نکنم، در مسلمانی و رفتار من چه اتفاقی می‌افتد؟ هیچ. اما در این صورت که با همه خویشاوندان و همسایگان خود مهربان بوده و همه را دوست داشته باشم، ارزشمند است و برایم ثمرهٔ دارد و این، دقیقا همان چیزی است که پیامبران دنبال آن بودند.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

19 Oct, 14:48


https://youtu.be/6rgk09C-KX4?si=B4mNj_6Acblul_P4

محمدحسین فیاض

21 Sep, 09:32


جامعهٔ پیش از اسلام و سیاهنمایی‌های مسلمانان

----
نخست ولادت پیامبر اسلام و امام صادق، مؤسس مذهب اثنی‌عشری مبارک باد!

یک سنت و رسم دوامدار در تاریخ و متون تولید شده در هر حکومت و ایدئولوژی این است که نسبت به حکومت و باورهای پیش از خود بسیار سیاهنمایی می‌کند تا خود را بسیار موجه و قابل قبول نشان دهد. در اسلام نیز این روند دنبال شده و جامعه پیش از اسلام «زمان جاهلیت» نامیده‌ شده‌است. از جمله سیاهنمایی‌ها نوع نگاهی به زن و سیاهنمایی‌های افراط‌گونه در این راستاست. به گونه‌ای سخن می‌رانند که اسلام، زن را نجات داد و به او عزت و کرامت بخشید و زن را از فرش به عرش رسانید. در قسمتی از این تاریخ، قرآن به مورد زنده به گور شدن دختر و یا دختران هم سخن گفته‌است. در آیه 9 تکویر می‌خوانیم: «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟»؛ «به كدامين گناه كشته شده است؟». روحانیون و نویسندگان مسلمان از این آیه و برخی گزارش‌ها به این دریافت رسیده‌اند که در «زمان جاهلیت»، جامعۀ عرب، دختران خود را زنده به گور می‌کردند. اسلام آمد و به این رویۀ مصیبت‌بار پایان داد و الان هم برخی زنان مذهبی داد سخن می‌کنند که ببینید اسلام آمد و ما را از زنده به گور شدن نجات داد! یعنی تمام دست‌آورد اسلام راجع به زن همین است.

واقعیت این است که موضوع زنده‌به گور کردن دختران، چند مورد بیشتر نبوده و آن هم در بین برخی قبایل. روشن است که هرگز عمومی نبوده‌است، چه این که مردان و زنان و فرزندان بسیاری در شبه جزیره عربستان در زمان بعثت پیامبر وجود داشتند و از آسمان نباریده بودند، بلکه مانند دیگر جوامع، ازدواج و زاد و ولد ادامه داشته‌است. ضمیر در آیه یاد شده (قتلت) نیز به یک فرد اشاره دارد.

واقعیت دوم این که اسلام نه تنها به زنان آزادی و شخصیت داد، بلکه برعکس آنان را در خانه‌ها محصور کرده و محدودیت‌های زیادی برای زنان وضع کرد؛ به ویژه قرآن به خانه‌نشینی زنان شخص اول مسلمانان دستور داد. نمونه بارز قضیه، زندگی وشخصیت خدیجه می‌باشد که پیش از اسلام به خاطر آزادی عملی که داشت، به بهترین و موفق‌ترین تاجر مکه تبدیل شد؛ به گونه‌ای که محمد در کاروان تجارتی او استخدام شد و اسلام با سرمایۀ او قامت راست کرد. طبق روایات فریقین، سرمایه خدیجه 25 سال، زندگی شوهر و برنامه‌های او را تأمین کرد. موارد شبیه خدیجه نسبت به شغل و توانمندی شان کم نبوده و نیست. اما پس از اسلام چه؟
خوب است منصف باشیم و به قضیه صفر و صد نگاه نکنیم.
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

21 Sep, 06:17


پاسخِ سخنانِ سارا فلاحی نماینده مجلس شورای اسلامی در ارتباط با مهاجرین افغانستانی.
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

20 Sep, 07:46


https://youtu.be/5qCUrAsNPHo?si=TK8pgPeU4Ee45yZt

محمدحسین فیاض

13 Sep, 16:45


فایل صوتی ویدیوی بارگذاری شده در یوتیوپ
@mfayyaz

محمدحسین فیاض

11 Sep, 17:37


مسعود و مزاری، مسألۀ امروز ما نیست
-----
دخترم دیشب با ذوق وشوق تمام گفت: پدر! هیچ وقت مثل امروز به هزاره بودنم افتخار نکرده بودم. او دو همکار پشتون و تاجیک دارد. در طول روز بین این سه دختر مباحث زیادی صورت می‌گیرد. دختر تاجیک در دانشگاه درس می‌خواند. دختر پشتون سه سال است به مکتب نرفته و پدرش حاضر نیست وی به مکتب برود، لذا سر پدرش بسیار کُفری است. از این که در ترکیه پریروز مکتب‌ها شروع شده، او خیلی گریه کرده که چرا نتوانسته به مکتب برود. اما هردو بارها و بارها گفته‌اند: خوش به حالت که هزاره‌ای. هزاره‌ها مردم زحمت‌کش، روشن و به دنبال درس و آگاهی‌اند.
دو فرزندم از جمله دخترم متولد ایران‌ هستند و سه تای دیگر هم در کودکی به ایران رفته و در ایران بزرگ شده و تا دانشگاه درس خوانده‌اند. با این که یک سال در کابل زندگی کرده‌اند، به طور طبیعی از مسائل افغانستان زیاد سردرنمی‌آورند و چیزهای زیادی که برای ما مسأله است، برای این‌ها اصلا اهمیت ندارد. بنابراین، دنیای این‌ها با دنیای همسن و سالان شان در افغانستان کاملا متفاوت است. در چنین شرایطی دشوار است که خانواده بتواند تاریخ، فرهنگ، سیاست و مسائل اجتماعی کشور و قومش را با تمام جزئیات به فرزندان یاد بدهد. بنابراین، نه آن‌ها به عنوان یک‌دغدغه دنبال این مسائل بوده‌اند و نه من تلاش کردم که حتما و حتما آنان را با این حساسیت‌ها و دغدغه‌ها بزرگ کنم.
اما از روزی که دخترم با این همکاران خود سروکار دارد، بسیار فرق کرده و شب‌ها مرتب از من می‌پرسد که پاسخ فلان سؤال مذهبی، سیاسی و تاریخی چیست. جالب است که در مباحث مذهبی، دو رفیق تاجیک و پشتون او باهم متحدند و در مسائل سیاسی، فرهنگی و تاریخی، دخترم با دوست تاجیک خود متحد است و بیشتر اوقات بین دو دوست تاجیک و پشتون خود نقش میانجی را ایفا می‌کند.
چیزی که دیشب نقل کرد برایم لذت‌بخش بود و آن این‌که من و دوست تاجیکم به این توافق رسیدیم که مسعود و مزاری، دو مرد بزرگ بودند که هرکدام برای هویت و اقتدار مردم خود تلاش زیاد کردند و برجستگی‌ها و نقطه‌های قوت زیاد داشتند و همین طور در زندگی سیاسی خود اشتباه هم داشته‌اند. حتما کاری که آن دو در زمان خود انجام دادند، نیاز زمان شان بوده‌است، ولی باید این را درک و فهم کنیم که مسعود و مزاری، مسأله امروز ما نیست و ما نباید در آن دو متوقف باشیم. حقیقت‌اش از این درک و فهم شان خیلی خوشم آمد و گفتم کاش همۀ مردم تاجیک و هزاره به این درک و فهم می‌رسیدند.

در رابطه با صحبت‌های دخترم بازهم خواهم نوشت.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

10 Sep, 16:35


کدام عقل؟
------

از روزی که واتساپ و تلگرام آمده، گروه‌های متعدد علمی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی توسط اقشار مختلف تشکیل گردیده‌است. در این میان علما و طلاب هم‌وطن قم و مشهد نیز بی‌نصیب نبوده‌اند. من نیز غالبا در بیشتر گروه‌ها و مباحث علمی، تاریخی، فقهی و غیره حضور داشته‌ام، اما بعد از مدتی توسط مدیران اخراج شده‌ام. دلایل اخراج بماند، اما یکی از محوری‌ترین بحث و جدال همیشگی، قلمرو عقل بوده‌است. جدا از تقسیمات عقل نظری و عملی، جزئی و کلی، متعارف و قدسی بارها نسبت به برخی گزاره‌های دینی که گفته شده فلان قضیه مخالف عقل است و عقل نمی‌پسندد، در پاسخ گفته شده: «نخیر، محال عقلی ندارد». رویکردِ محال عقلی براساس منطق و فلسفه است؛ بدین معنا که اجتماع ضدین، محال است. نمی‌شود که یک چیز هم سیاه باشد و هم سفید. از این منظر، داستان‌ها، اعجازهای آمده در قرآن و مسائل بسیاری قابل توجیه است و استدلال می‌شود که محال عقلی ندارد و امکان آن وجود دارد.

اما نوعی دیگری از عقل که مورد نظر عقلا و نخبگان جوامع بوده و در مباحث بسیاری مطرح است، فهم و ادراک اولیه انسان‌ها براساس تجربه جمعی و تحقیقات علمی است. از این منظر وقتی یک قضیه با بدهیات اولیه و تجربه شده در تضاد بود، آن چیز مخالف عقل است. مثلا در قضیه ذبح اسماعیل، فهم، ادراک و عواطف بشری می‌گوید چنین چیزی خلاف واقع است و عاقلانه نیست یک پدر، با قساوت تمام دست و پای فرزندش را ببندد و بر ذبح او تصمیم بگیرد. اما گروه اول می‌گوید در برابر اجرای حکم خدا و سرفراز بیرون آمدن از امتحان الهی، اشکال ندارد و تازه این قضیه نشانهٔ اوج ایمان ابراهیم است که دست از تعلقات خود شسته، محو اوامر الهی شده‌است و تازه خلاف عقل هم نیست.

بین این دو نگاه را فقط خداوند می‌تواند پر کند؛ چه این که گروه دوم تمام قضیه ذبح را برخلاف اصول اخلاقی و عواطف بشر تلقی می‌کند. اما گروه اول قضیه را به دور از همهٔ مسائل، ساده‌سازی می‌کند.
بنابراین دو رویکرد و دو مبناست که بحث‌ها به نتیجه نمی‌رسد و انصافا دشوارترین بحث‌ها، بحث کردن با طلاب و روحانیون است که موی سر آدم را سفید می‌کند؛ چه این که یک انسان معتقد، دیندار و با ایمان در پی کشف حقیقت مسٱله نیست، تمام تلاش او این است که باور خود را بقبولاند و او این باور را حقیقت مطلق می‌پندارد.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

10 Sep, 16:34


پرسش سنگین
----
پریشب دخترم گفت: امروز در جمع دوستانم با دو دختر اهل‌سنت افغانستان بحث سیاسی داشتم که سرانجام گپ‌های ما به بحث‌های مذهبی کشیده شد. از من پرسیدند که امام زمان چرا غایب شد؟ من چیزهای گفتم اما خودم می‌دانم که فقط به نوعی از پاسخ دادن در رفتم. حالا پدر جان تو پاسخ درست را بگو. کمی مکث کردم و بعد با کمال شرمندگی گفتم: نمی‌دانم. راست‌اش این بار اول نیست که از پس سؤالات نسل جوان و تحصیل کرده نمی‌توانم برآیم.
براساس برخی روایات در اوایل غیبت، امنیت جان امام، دلیل غیبت ایشان یاد شده‌است؛ تا جایی که گرفتن نام او جایز نبوده‌است. یادم هست در نوجوانی به کتابی برخوردم که نام امام زمان را م ح م د نوشته بود تا مثلا نویسنده براساس آن روایت‌ها نام ایشان را نبرده باشد.

اما با گذشت زمان این قضیه دیگر موضوعیت ندارد، زیرا خفقان حکومت عباسیان که به دنبال کشتن امام زمان بودند از بین رفت و حتی در قرن چهارم آل بویه، بغداد را فتح کرد و قدرت به دست شیعیان بود. از آن پس همواره گفته شده طول غیبت امام زمان از «اسرار الهی» است و تمام حر‌ف‌ها در مورد مهدویت به یک جا ختم می‌شود و آن «مصلحت الهی» است. گفته می‌شود خدا صلاح دانسته امام غایب شود. او صلاح دانسته این غیبت طولانی شود. او هر وقت صلاح بداند امام ظهور می‌کند. او هر طوری صلاح بداند عمر یک بشر را «لاتعُدُّ و لاتُحصُوها» طولانی می‌کند، چون قدرتش را دارد. او هر طور صلاح بداند، بعد از ظهور امکانات جنگیِ ماورایی در اختیارش قرار دهد و غیره.
غیر از دو سخن «اسرار الهی» و «مصلحت الهی» دانستن قضیه هیچ جوابی داده نمی‌شود.

اما باید اعتراف‌ کرد که ذهن و افکار جوانان امروز را نمی‌شود با این سخنان قناعت داد. آنان به دنبال پاسخ‌های علمی، ‌تطبیقی و قانع‌کننده می‌گردند.

من سال‌هاست با جوانان زیادی ارتباط دارم و پرسش‌های زیادی را آنان مطرح می‌کنند که الحق و الانصاف با روش‌های موجود نمی‌توان آن‌ها را قانع کرد. پریشب در برابر پرسش دخترم ناتوان ماندم و چاره‌ای جز سکوت غمگین نداشتم.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

03 Sep, 13:29


بررسی ادلهٔ مسمومیت پیامبر
-----
در ایام سالروز رحلت پیامبر، غالبا از سوی برخی ‌ها موضوع مسمومیت و شهادت ایشان مطرح می‌شود. دلایلی که این دسته ارائه می‌کنند، متکی به روایاتی است که به سه دسته تقسیم می‌شود:
1.  روایاتی که بر قتل و یا مسمومیت اهلبیت دلالت دارند؛
2.  روایات و گزارش‌هایی که در رابطه با مسمومیت پیامبر پس از جنگ خیبر توسط زن یهودی دلالت دارند.
3.  روایاتی که در رابطه با مسمومیت پیامبر در بستر بیماری اشاره دارند.
#دستۀ_اول
دسته اول روایات، جدا از بررسی سند، کلیتی را مطرح می‌کنند که نمی‌توان براساس آن کلیت حکم به مسمومیت پیامبر کرد. این روایات چنین است:
1 - پیامبر فرمودند: «ما من نبیٍّ أو وصیٍّ إلا شهیدٌ»(1)، «هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می‌شود».
2 -  در روایت دیگری فرمود: «ما منا إلا مسمومٌ أو مقتول»(2) «هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا کشته می‌شود».
3 - امام مجتبی فرموده‌است: «والله ما منّا إلا مقتول شهید»(3) «به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است». همین روایت از امام صادق و امام رضا هم نقل شده است.
مرحوم شیخ صدوق بر پایۀ این روایات می‌گوید: «همه معصومین (ع)، به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته‌اند... کسی که چنین عقیده نداشته باشد از ما [شیعیان] نیست» (4)
شیخ مفید در نقد دیدگاه شیخ صدوق نوشته‌است: «آنچه را که شیخ صدوق در رابطه با درگذشت پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) به سم و قتل گفته، برخی از آن‌ها ثابت است و برخی مشکوک. اما شهادت امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین (ع) به قتل حتمی و قطعی است. پس از ایشان، مسمومیت و شهادت موسی بن جعفر (ع) نیز قطعی و مسلم است. درباره امام رضا (ع) نیز قول قوی مسمومیت و شهادت ایشان است، گرچه جای تردید هست. اما در دیگر ائمه راهی برای اثبات این که آنان به وسیله سم یا ترور و یا قتل، به شهادت رسیده اند، در دست نیست. آنچه از راه احساسات گفته می شود، یقین آور نخواهد بود.» (5) از سویی احتمال فضیلت‌سازی در جعل این گونه روایات نیز وجود دارد.
#دستۀ_دوم
دسته دوم روایات، بسیار متناقض‌اند. برخی گویند پیامبر توسط گوشت گوسفندی که زن یهودی پخته بود، مسموم شد. روایت بعدی می‌گوید که یکی از اصحاب مسموم شد و همین که پیامبر لقمه را به دهن گذاشت، متوجه مسموم بودن غذا شد و برون انداخت. روایت دیگر کلا نفی می‌کند که پیامبر توسط وحی مطلع شد و اصلا از گوشت گوسفند نخورد. بعد در رابطه با مجازات زن یهودی، بالاتفاق گفته شده که پیامبر هیچ اقدامی نکرد. گذشته از آشفتگی فراوانی که در این روایات وجود دارد، قضیه تاریخ این رویداد است که در اول سال هفتم هجری رخ داده و پیامبر در سال یازدهم هجری از دنیا رفت. بنابراین، امکان ندارد که زهر بعد از سه، چهار سال اثر کند.
#دستۀ_سوم
دسته سوم روایات حاکی از آن است که پیامبر را در بستر بیماری سم دادند و بیشتر از دو همسر او حفصه و عایشه نام برده می‌شود. این روایات چنین است:
۱. بخاری و مسلم روایت کرده‌اند:
«عن عایشه قالت: لددنا (6) رسول الله فی مرضه و جعل یشیر إلینا أن لا تلدّونی، فقلنا: کراهیة المریض بالدواء! فلمّا أفاق قال: ألم أنهکم أن تلدّونی؟! قلنا: کراهیة الدواء! فقال (ص): لا یبقی منکم أحد إلا لدّ و أنا أنظر، إلا العباس فإنه لم یشهدکم.»(7)
عایشه گفت: «به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پیامبر به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید. گفتیم: به خاطر کراهت مریض از دواست! پس وقتی حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟ گفتیم: (گمان کردیم سخن شما به خاطر) کراهت دواست! پس پیامبر فرمود: هر کس در خانه است در برابر چشم من باید دوا بخورد به جز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.»
۲. احمد بن حنبل از عایشه روایت کرده که گفت: «لددنا رسول الله (ص) فی مرضه، فأشار إلینا أن لا تلدّونی، قلت: کراهیة المریض الدواء! فلما أفاق قال: ألم أنهکم أن لا تلدّونی؟! قال: لا یبقی منکم أحد إلا لدّ غیر العباس فإنه لم یشهد کنّ.»(8)
«به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پس به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید، گفتم: به خاطر کراهت مریض از دواست. وقتی پیامبر حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟! فرمود: هیچ یک از شما باقی نمی ماند مگر این که دوا بخورد، غیر از عباس چون او شاهد شما زنان نبود.»
۳. ابن کثیر از بیهقی از عایشه نقل کرده که گفت: «رسول خدا (ص) حالشان بهتر شد، پرسیدم: چه کسی این کار را کرد؟ گفتند: عمویت عباس! ترسید که شما بیماری ذات الجنب داشته باشید. پس رسول خدا (ص) فرمود: این بیماری از شیطان است و خدا آن را بر من مسلط نمی کند. هر کس در خانه است باید به او دوا بخورانید، مگر عمویم عباس.»(9)

محمدحسین فیاض

03 Sep, 13:29


7.  صحیح بخاری، ج 8، ص 42؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 42.
8.  مسند احمد، ج 6، ص 53.
9.  السیره النبویه، ابن کثیر، ج4، ص 446، از بیهقی
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

03 Sep, 13:29


چنان که می‌بینید، هرسه روایت از سوی عایشه نقل شده و لحن روایت نشان می‌دهد که خود وی در این جریان نقش داشته‌است. از سویی از این روایات پیداست که خوراندن دوا به پیامبر در حالی بوده که وی نمی‌توانسته حرف بزند و اشاره می‌کند که به من دوانخورانید. بعد که حالش بهتر می‌شود، می‌گوید: شما را نهی کرده بودم که به من دوا نخورانید و بعد دستور می‌دهد همه حاضران از آن دوا بخورند، جز عباس عمویش. این، یعنی که جز عباس عمویش به هیچ کس اعتماد نداشته‌است.
اگر با نگاه منصفانه به این روایت نگاه کنیم و آن را با روایات اهلبیت و به خصوص روایات امام علی بسنجیم، نمی‌توان چنین قضیه را باور کرد؛ چه این که در آن لحظات حساس آخر عمر پیامبر، امام علی همواره در کنار پیامبر بود و آن‌چه در نهج‌البلاغه هم آمده، سر پیامبر بر زانوی امام بوده که روح پیامبر پرواز کرده‌است. از سویی از زمان بیماری، حضرت زهرا هیچ وقت پدرش را تنها نگذاشت و به دیل وابستگی شدید عاطفی که بین او پدرش وجود داشت، در ایام بیماری در کنار بستر پدر بود؛ خصوص لحظاتی که پیامبر از شدت درد گاه بی‌هوش می‌شد و سپس به هوش می‌آمد. در برخی روایات آمده که صفیه نیز در ایام بیماری پیامبر همواره در کنار پیامبر بود و بسیار نگران بود و بعد از رحلت همسرش بسیار متأثر شد. لحن روایت نشان می‌دهد که دیگر همسران او مانند ام‌سلمه و بقیه نیز حضور داشته‌اند، پس چطور امکان دارد که عایشه و حفصه پیامبر را مسموم کرده باشند، در حالی که بقیه متوجه نشده‌اند و تازه پیامبر همه حاضران را دستور می‌دهد که از آن دوا بخورند؟ این دستور قطعا شامل حضرت زهرا و امام علی نیز خواهد شد، چه این که آنان در آن لحظات حساس حضور داشتند.
مهمتر از همه استثنای عباس از بین همسران، حضرت زهرا، امام علی و خسورهای پیامبر نشان می‌دهد که این روایات چنان که می‌بینید، هرسه روایت از سوی عایشه نقل شده و لحن روایت نشان می‌دهد که خود وی در این جریان نقش داشته‌است. از سویی از این روایات پیداست که خوراندن دوا به پیامبر در حالی بوده که وی نمی‌توانسته حرف بزند و اشاره می‌کند که به من دوانخورانید. بعد که حالش بهتر می‌شود، می‌گوید: شما را نهی کرده بودم که به من دوا نخورانید و بعد دستور می‌دهد همه حاضران از آن دوا بخورند، جز عباس عمویش. این، یعنی که جز عباس عمویش به هیچ کس اعتماد نداشته‌است.
اگر با نگاه منصفانه به این روایت نگاه کنیم و آن را با روایات اهلبیت و به خصوص روایات امام علی بسنجیم، نمی‌توان چنین قضیه را باور کرد؛ چه این که در آن لحظات حساس آخر عمر پیامبر، امام علی همواره در کنار پیامبر بود و آن‌چه در نهج‌البلاغه هم آمده، سر پیامبر بر زانوی امام بوده که روح پیامبر پرواز کرده‌است. از سویی از زمان بیماری، حضرت زهرا هیچ وقت پدرش را تنها نگذاشت و به دیل وابستگی شدید عاطفی که بین او پدرش وجود داشت، در ایام بیماری در کنار بستر پدر بود؛ خصوص لحظاتی که پیامبر از شدت درد گاه بی‌هوش می‌شد و سپس به هوش می‌آمد. در برخی روایات آمده که صفیه نیز در ایام بیماری پیامبر همواره در کنار پیامبر بود و بسیار نگران بود و بعد از رحلت همسرش بسیار متأثر شد. لحن روایت نشان می‌دهد که دیگر همسران او مانند ام‌سلمه و بقیه نیز حضور داشته‌اند، پس چطور امکان دارد که عایشه و حفصه پیامبر را مسموم کرده باشند، در حالی که بقیه متوجه نشده‌اند و تازه پیامبر همه حاضران را دستور می‌دهد که از آن دوا بخورند؟ این دستور قطعا شامل حضرت زهرا و امام علی نیز خواهد شد، چه این که آنان در آن لحظات حساس حضور داشتند.
مهمتر از همه استثنای عباس از بین همسران، حضرت زهرا، امام علی و خسورهای پیامبر نشان می‌دهد که این روایات توسط بنی‌عباس در ارتباط با فضیلت‌سازی برای عباس و تخریب دیگران و به خصوص امام علی (جد حسنیان و حسینیان) ناشیانه جعل شده‌ و مستمسک عده‌ای ماجراجو قرار گرفته‌است.
منابع
1.  بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفّار، ص 148؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 17، ص 405 و ج 40، ص 139.
2.  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، ص 2 و ص 18؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 1؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 17.
3.   کفایه الاثر، خزاز قمی، ص 227؛ اعلام الوری، طبرسی، ج 2، ص 132 از امام صادق (ع)؛ عیون الاخبار، شیخ صدوق، ج 1، ص 287 از امام رضا (ع).
4.  اعتقادات، شیخ صدوق، تحقیق عصام عبدالسید، چاپ شده در مصنفات شیخ مفید (کنگره شیخ مفید)، ج 5 ص 99.
5.  تصحیح الاعتقاد شیخ مفید، حسین درگاهی، چاپ و مصنفات شیخ مفید، ج 5، ص 131.
6.  اللدود: آن چیزی است که به انسان، در یک طرف دهان می نوشانند؛ الطب النبوی، ابن قیّم جوزی، ج 1، ص 66. لدد: اللدود: از دواهایی است که به مریض می نوشانند؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج 7، ص 267.

محمدحسین فیاض

21 Aug, 13:03


آیا سیادت در ادبیات دینی، پروژۀ بنی‌عباس است؟
------

در زمان امام صادق (۸۳-۱۴۸ ق)، (اواخر قرن اول و نیمه قرن دوم)، سه تولواره‌ی مطرح از «بنی‌هاشم» به وجود آمدند که عبارت بودند از:
1. بنی‌عباس
2. بنی حسن
3. بنی حسین
عباسیان به چهار، پنج پشت به عباس عموی پیامبر، حسنیان و حسینیان نیز با سه، چهار پشت به امام حسن و امام حسین می‌رسیدند. بزرگان عباسی سفاح و منصور دوانقی بودند و بزرگ حسنیان، عبدالله محض، نواسه امام حسن بود. ایشان را از این جهت محض، یعنی خالص می‌گفتند که از طرف مادر و پدر نسب‌اش به امام می‌رسید، چون مادرش، فاطمه دختر امام حسین و پدرش حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. وی شخص بسیار زیبارو بود و به شیخ بنی‌هاشم شهرت داشت. فرزندش محمد نفس‌زکیه ادعای امامت و خلافت را داشت. بزرگ نسل امام حسین در این زمان امام صادق بود. از آن‌جایی که حکومت بنی‌امیه در آستانۀ سقوط قرار داشت، در سرزمین ابواء (در نزدیکی مدینه) جلسه‌ای با حضور بزرگان بنی‌هاشم و غیره دایر شد و عبدالله محض، فرزندش نفس زکیه را به عنوان مهدی موعود، کاندیدای خلافت کرد و از حاضران بیعت گرفت. اما امام صادق با آن مخالفت کرده و گفت: ایشان موعود نیست و جلسه را ترک کرد. وقتی امام، مجلس را ترک کرد، عبدالله محض او را متهم به حسادت نمود. بنی‌عباس با وجود بیعت با نفس زکیه خود در پی خلافت برآمدند و سرانجام خلافت مسلمانان را به دست گرفتند و نفس‌زکیه هم در قیام با بنی‌عباس شکست خورد و به قتل رسید. عبدالله محض هم در زندان از دنیا رفت. اما جنگ روانی و رسانه‌ای بنی‌حسن و بنی عباس که از چند سال پیش آغاز شده بود، ادامه یافت و حسنیان به اصالت خانوادگی و این که نسل علی و پیامبر هستند، می‌نازیدند. نامه سراسر فخرفروشی محمد نفس زکیه به منصور عباسی را طبری در تاریخش آورده که آدم بابت آن همه فخرفروشی شگفت زده می‌شود. حسنیان برای زیر سؤال بردن عباسیان، به شدت روی سابقه منفی عباس عموی پیامبر در اسلام پافشاری می‌کردند، زیرا عباس در جنگ بدر همراه مشرکین مکه بود و به اسارت مسلمانان درآمد و با دادن فدیه آزاد گردید. بعدها در سال هشتم هجری که مکه فتح شد وی علنا اعلام مسلمانی کرد؛ گرچه گفته می‌شود در سال ششم به پیامبر ایمان آورده بود.

به هرحال، زمانی که بنی‌عباس به قدرت رسیدند، از یک‌سو نیازمند مشروعیت دینی و مردمی خود بودند و از سویی باید با حسنیان مقابله می‌کردند. آنان دو پروژه را همزمان پیش بردند. اول این که ابوطالب، جد حسنیان و حسینیان را به شدت تخریب کردند و گفتند که تنها عباس نبود که در اوایل مسلمان نشده بود، بلکه ابوطالب برادر عباس هم به پیامبر ایمان نیاورده بود و صرفا به دلیل وابستگی فامیلی از محمد حمایت کرد. لذا روایات مختلف را در بارۀ ایمان ابوطالب جعل کردند که اکنون کتاب‌های متعددی در بارۀ «ایمان ابوطالب» نوشته شده‌است. به این هم اکتفا نکردند و گفتند: امام حسن بسیار زن‌باره بود و 300 زن داشت و دیگر روایاتی از این دست.

از سوی دیگر موضوع «وراثت اعمام» (وراثت عموها) را مطرح کردند و گفتند: در عرب هیچ وقت میراث سیاسی به دختر نمی‌رسیده، لذا بعد از پیامبر، دخترش از این حق محروم بود و از سویی تنها وارث سیاسی و نزدیک به پیامبر، عمویش عباس بود که این حق مسلم او غصب شد. علی که پسر عمو بود و تا عمو زنده باشد، پسر عمو سهمی ندارد. بنابراین، داد سخن درآوردند که خلافت بعد از پیامبر از ابتدا حق ما بود و در این ارتباط سخنران‌ها خطبه خواندند و شاعران بسیار شعر گفتند که این شعرها در منابع اولیه آمده‌است. کار دیگر شان، طرح «سیادت بنی‌هاشم» بود. بنی‌عباس ادعا کردند که اولا سیادت آنان از هاشم بن عبدمناف شروع شده‌است و او به خاطر عظمت و جایگاه بزرگی که بین عرب داشت به «سید القریش» ملقب شد و بعدها که حق وراثت پیامبر هم از عموی او عباس بن عبدالمطلب بود، لذا با این دو ویژگی خلافت حق ماست. طرح سیادت از هاشم، در واقع خاک‌پوشی سابقه عباس بود و با این کار نیزمی‌توانستند رضایت همه را بگیرند. چنین شد که بنی‌هاشم به عنوان یک تیره‌ای از قریش، با عنوان «سادات» یا «سادات بنی‌هاشم» مطرح شد.

بعدها که خلافت بنی‌عباس تثبیت شد، آنان نهاد «نقابت» را به وجود آوردند و این نهاد وظیفه‌اش این بود که افراد بنی‌هاشم را ثبت و ضبط کنند و از بیت‌المال حقوق داشتند. بنی‌عباس از راه‌اندازی نقابت، سه هدف را دنبال می‌کردند؛ اول این که آمار سادات بنی‌هاشم را داشته و نسب آنان را حفظ کنند. دوم این که از این طریق برآن‌ها کنترل داشته باشند. سوم این که ژن سادات را خالص نگه‌دارند و موضوع برتری بنی‌هاشم بر دیگران را به شدت دامن زدند. روایات «برتری قریش» بر دیگر عرب را بنی‌امیه جعل کردند و روایات «برتری بنی‌هاشم» بر دیگران را بنی‌عباس. چنین شد که در مسائل فقهی هم دست‌کاری‌های زیر صورت گرفت:

محمدحسین فیاض

21 Aug, 13:03


1. زکات و صدقۀ غیر سادات بر سادات حرام است و تنها سید به سید می‌تواند زکات و صدقه بدهد؛
2. چون ژن قریش متفاوت از دیگران است، زنان قریش در 60 سالگی یائسه می‌شوند و زنان غیر قریش در 50 سالگی؛
3. بنی‌هاشم حق ندارند به دیگران دختر بدهند؛

4. بعدها در پروژه نقابت، حسنیان و حسینیان هم گرفتار این دام شده و در خمس دست‌برد زدند و گفتند نصف خمس، سهم شرعی سادات است و با تأسف این روند توسط همان افراد در منابع روایی شیعه راه یافت. بنابراین، فقه شیعه سرشار از تبعیض شده و به عنوان یک قانون مسلم درآمد که خدا و پیامبر و ایمه برای سادات، سهم ویژه قایل شده‌ و آنان را از دیگران جدا کرده‌است.
البته در منابع تاریخی چنین آمده که پیامبر، افراد زیادی را برای جمع‌آوری زکات استخدام می‌کرد که هم پرستژ اجتماعی داشت و هم حقوق ویژه دریافت می‌کردند. لذا در بین متقاضیان، برخی افراد از بنی‌هاشم نیز اعلام آمادگی می‌کردند، اما از این جهت که پیامبر متهم به طایفه‌گرایی نشود که نزدیکانش را برای جمع‌آوری زکات می‌فرستد، آنان را از این کار منع می‌کرد و همین یک کار کوچک را بنی‌عباس چنان بزرگ کردند که آن‌سرش ناپیداست. بنابراین، قوانین فقهی تبعیض‌آمیز در فقه شیعه، میراث بنی‌عباس است و حتی عمامه سیاه سادات، نیز میراث بنی‌عباس می‌باشد، چون بنی‌عباس برای فریب اذهان عمومی شعار انتقام گرفتن خون حسین را در پیش گرفته، لباس و عمامه سیاه پوشیدند که گویا آنان عزادار امام حسین هستند.

گفتنی است سید به عنوان یک انسان، دارای کرامت انسانی و محترم است و به عنوان مسلمان نیز مانند دیگر مسلمانان دارای حقوق و احترام می‌باشد. سادات نیز به عنوان یک طایفه مانند صدها طوایف جامعۀ انسانی، قابل احترام است و برای شناخت و معرفی طوایف از اهمیت برخوردار، اما زمانی که پای برتری‌خواهی و یا توجیهاتی در راستای برتری‌طلبی به میان آید، موضوع فرق می‌کند؛ چه این که با قرآن و سیرۀ پیامبر همخوانی ندارد.

محمدحسن فیاض
۲۰ سرطان 1403
@Mfayyazm

محمدحسین فیاض

21 Aug, 13:02


چرا خمس رایج را قبول ندارم؟
----
من خمس رایج را از جهات مختلف به عنوان فریضهٔ شرعی قبول ندارم.
۱. قرآن، خمس را مربوط غنایم جنگی می‌داند و توسط پیامبر در جنگ‌های بعدی نیز این گونه بوده و خلفا نیز بر همان سیره عمل کرده‌است و خمس ارباح مکاسب در زمان پیامبر، خلفای راشدین و ایمه شیعه تا زمان امام صادق نبوده‌است.
۲. خمس ارباح مکاسب (سود حاصل از درآمدها) بر دو بخش سهم سادات و سهم امام تقسیم شده‌است. این تقسیم‌بندی ابتدا تاریخ‌مند بوده، بعدها به صورت یک اصل درآمده‌است و بنای نظر مشهور بر این استوار شده‌است.
۳. «سهم سادات» یعنی سهم یک طایفه به عنوان حق شرعی بر درآمد مردم تا دامنه قیامت. این، خلاف وجدان و عقل است و برتری قایل شدن یک طایفه بر دیگران است؛ در حالی که قرآن، برتری را در تقوا می‌داند.
۴. گفته شده سید کسی است که از نظر نسبی به هاشم، جد اعلی محمد برسد؛ در حالی که اصلا مشخص نیست هاشم، یک‌تاپرست بوده یا مشرک. از سویی دلیل ندارد که وی مبدء سیادت باشد و من بعد از ۱۴ قرن، بخشی از درآمد خود را به یک طایفه بدهم که نسب آن طایفه به هاشم می‌رسد. حالا هاشم چه نقشی در شریعت دارد و چه دلیل دارد که به خاطر او من هزینه کنم؟ اگر محمد بن عبدالله یا علی بن ابی‌طالب مبدء و آغاز سیادت بودی تا حدودی توجیه داشت که طبق باور شیعه معصوم هستند. اما هاشم، شخصی پرقدرت در مکه بود که سفر تابستانی و زمستانی را راه‌انداخت و با قبایل و پادشاهان پیمان بست و رهبری قریش را به عهده داشت. اما وی هیچ تلاشی برای مبارزه با بت‌پرستی انجام نداد. با این وصف، روشن است که یکتاپرست نبوده و در کعبه همچنان ۳۵۰ بت نگهداری می‌شد که این روند به زمان پیامبر رسید و او موفق شد در سال هشتم هجری مکه را فتح کرده و بت‌ها را از کعبه خارج کند.
جالب این که فقها از من می‌خواهند که بخشی از درآمد خود را به خاطر یک مشرک به نسل او باید بدهم.
۵. برخی فقها مانندخمینی، فیاض، منتظری، محقق کابلی و غیره گفته‌اند کل خمس را باید به مرجع تقلید داد و او از باب تشخیص «فقیر» می‌توانند آن را به فقرا بدهند. ظاهر قضیه این است که این مراجع به دلایل عقلی و نیز برخی روایات، خمس را قابل تقسیم نمی‌دانند. محقق کابلی در کتاب خمس خود ۱۲ روایت را آورده و استدلال عقلی محکمی دارد که خمس مربوط مقام و منصب امام است، نه شخص او، لذا قابل تقسیم نیست. اما در رساله عملیه از ترس مردم طبق نظر مشهور باز خمس را به دو سهم سادات و سهم امام تقسیم کرده‌است. ولی یک راه بزرو را باز گذاشته که باید همه خمس به مرجع تقلید داده شود و اجازه نداده که نصف آن را مردم به سادات بدهند. فعلا جز آقای سیستانی که اجازه داده نصف خمس مستقیم به سادات فقیر داده شود، بقیه مراجع گویند همه خمس به مراجع داده شود. این روند نشان می‌دهد که قضیه از اساس اختلافی است.

چند روز پیش گفتم که سرمایه‌داران می‌توانند به عنوان کمک به تبلیغ دین و نیز انجام کارهای عام‌المنفعه زیر نظر مرجع تقلید مورد اعتماد هزینه کنند، زیرا روشن است که جامعهٔ ما دینمدار است و مرجعیت دارای برکاتی بوده‌است. از این جهت این کمک‌ها اهمیت دارد.

@mfayyazm

محمدحسین فیاض

11 Aug, 18:15


از کارزار مطالبه سیاست‌‌گذاری وضعیت مهاجران افغانستانی در راستای حقوق انسانی حمایت کنیم:

https://www.karzar.net/149490

محمدحسین فیاض

10 Aug, 13:10


نکاتی در بارهٔ خمس
-----
دوستان زیادی بارها پرسیده‌اند که خمس واجب است یاخیر؟

در این مورد سه سال پیش دو، سه پست گذاشتم. خلص گپ این است که اهل‌سنت طبق آیهٔ قرآن، خمس را صرفا در مورد غنایم جنگی می‌داند. اما فقهای شیعه بر پایهٔ روایات متعدد، خمس را در غیر غنایم جنگی هم سرایت می‌دهند. طبق مبنا فقط خداوند حق قانون‌گذاری را دارد، پیامبر و ایمه، مفسر شریعت‌اند. فقهای شیعه معتقدند که ایمه، آیه خمس را تفسیر کرده‌اند، نه این که خود قانون وضع کرده باشند.
به هرحال از نظر تاریخی تا زمان امام باقر و امام صادق خمس غیر غنیمت جنگی وجود نداشته‌است. از زمان این دو امام روایات خمس و گزارش گرفتن آن وجود دارد. دلیل آن هم قیام‌های بود که توسط علویان و غالبا بنی‌هاشم صورت گرفته و چند هزار نفر علوی، شهید و مجروح شدند. زید بن علی (فرزند امام سجاد) در کوفه قیام کرد و با یاران خود شهید شد. یحی بن زید در جوزجان قیام کرد و شکست خورده به شهادت رسید. محمد نفس زکیه، کواسه امام حسن در مدینه علیه عباسیان قیام کرد و شکست خورده با یاران خود به شهادت رسیدند.

این قیام‌ها در شرایطی بود که اقتصاد جامعه متکی به بازوی مرد بود و چهار شغل اصلی جنگ، تجارت، دامداری و کشاورزی وجود داشت و این‌ شغل‌ها همه مردانه بودند. بنابراین اگر نان‌آور خانه از بین می‌رفت، زن و بچه او روی دست جامعه می‌ماند و اگر مردم رسیدگی نمی‌کردند از گرسنگی می‌مردند. حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس که دشمن می‌پنداشتند و به آنان رسیدگی نمی‌کردند. در این شرایط امام به شیعیان دستور داد خمس مال خود را بپردازند و نصف آن را مستقیم به یتیمان، بیوه‌زنان و فقرای سادات بدهند و نصف دیگر را به او بدهند که خود از آن در جهت رسیدگی به تبلیغ دین و فقرا و بی‌نوایان رسیدگی کند.
بعدها فقهای شیعه این طور فهمیدند که خمس بر سهم سادات و سهم امام تقسیم می‌شود، در حالی که سهم سادات، امر موقتی و تاریخ‌مند بود.
برداشت من از این روند، یک نوع مالیات دینی است که امام صادق آن را بنا نهاد که اولا تاریخ‌مند بود و با برطرف شدن شرایط اضطراری علویان خمس هم برداشته شد. از همین خاطر است که برخی ایمه آن را برداشته و برخی دیگر آن را دوباره احیا کرده‌اند.
در مجموع طبق دیدگاه مشهور فقهای شیعه خمس برکسی واجب است که خانه از خود داشته و زندگی لایق به شٱن خود را داشته باشد و به هیچ عنوان قرضدار نباشد. در صورتی که درآمد وی از خرج سالانه او اضافه آید، مخارج را کم کرده، یک پنجم آن را به مجتهد جامع‌الشرایط بدهد.
کسی که پسر جوان دارد و می‌خواهد برایش زن بگیرد و یا پسرش نامزاددار است و می‌خواهد عروسی کند و یا برای دخترش جهاز تهیه می‌کند، خمس بر او واجب نیست.
مخارج تحصیلی فرزندان در اولویت است و جزء مصارف سالانه به شمار می‌رود.

من شخصا خمس غیر غنایم جنگی را واجب شرعی نمی‌دانم، اما از باب کمک به تبلیغ دین و انجام کارهای عام‌المنفعه که زیر نظر مرجع تقلید باشد را دارای اهمیت می‌دانم. البته مرجعی که نسبت به وی و دفاتر او اطمینان وجود داشته باشد که در مسیر درست مصرف می‌شود.


@mfayyazm

محمدحسین فیاض

05 Aug, 06:54


افسانه‌ی مردم هزاره به روایت حاجی سلمان‌علی فیضی (۲).
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

05 Aug, 06:48


افسانه‌ی مردم هزاره به روایت حاجی سلمان‌علی فیضی (۱).
@mfayyazm

محمدحسین فیاض

26 Jul, 15:28


دوست عزیزی از آمریکا نوشته:
پسر من حدودا سه سال و نیم هست و بنا به شرایط کاری من و همسرم در آمریکا در نزدیک‌ترین کودکستان نزدیک محل کار ایشان ثبت نام کردیم. چون در این‌جا متاسفانه آپشن #گوشت_حلال نیست تصمیم گرفتیم از رژیم گیاه‌خواری در طول روز و اون هم یک وعده‌ی چاشت استفاده کند. ظاهرا پسر من متوجه‌ تفاوت محتوای بشقاب خودش با دیگر همکلاس‌هایش شده و روزهای اول گریه می‌کرد و بعد کلا دیگه از بشقاب خودش نمی‌خوره! و الان بیشتر از یک هفته هست که در طول روز هیچ چه نمی‌خوره. آیا من و مادرش می‌توانیم تصمیم بگیریم تا پسرم مثل بقیه‌ی همکلاسی‌هاش از همون غذایی که برای همه هست، استفاده کنه!؟ لطف می‌کنید کمی در این مورد راهنمایی بفرمایید. ممنونم!

برادر ارجمندم درود بر شما
توجه داشته باشید موضوع حکم فقهی راجع به ذبح شرعی تغییر کرده‌است. آن زمان بت‌پرستان روبه‌روی بت‌ها قربانی می‌کردند و با صدای بلند نام بت را می‌گرفتند. در این ارتباط آیه گفت شما نام خداوند را هنگام ذبح بر زبان جاری کنید. الآن آن وضعیت وجود ندارد و گوشت‌ها در تمام کشورها در کشتارگاه تهیه و به بازار عرضه می‌شود و مثل دیگر نیازمندی‌های بازار است. تنها چیزی که منع صریح دارد مصرف گوشت خوک است. بنابراین، اگر در آن کودکستان گوشت خوک مصرف نمی‌شود، استفاده کردن از بقیه گوشت‌ها اشکال ندارد. از سویی کودک تان را با این کارها از بقیه جدا نکنید که اثر روانی منفی شدید دارد.

@mfayyazm