کتابِ مَطـــرود @matrudbook Channel on Telegram

کتابِ مَطـــرود

@matrudbook


«مجله‌ی ادبی و هنری مطرود»



[ هزارتوی ادبیات، فلسفه و هنر ]

کتابِ مَطـــرود (Persian)

به تازگی کانال تلگرامی «کتابِ مَطـــرود» با نام کاربری @matrudbook راه‌اندازی شده است. این کانال یک مجله ادبی و هنری است که به معرفی هزارتوی ادبیات، فلسفه و هنر می‌پردازد. اگر علاقمند به مطالعه و نقد کتب و آثار هنری هستید، این کانال برای شما مناسب است. در اینجا می‌توانید با تحلیل‌ها و بررسی‌های تخصصی دربارهٔ آثار معروف، عمق تاریخچه هنری و ادبیات جهان، و همچنین بطور مستقیم از نویسندگان و هنرمندان معاصر اطلاعات جالبی به دست آورید. کانال «کتابِ مَطـــرود» یک فضای انگیزشی برای افزایش دانش و آگاهی شما در حوزهٔ ادبیات و هنر است. پس حتما به آن مراجعه کنید و از مطالب متنوع آن بهره‌مند شوید.

کتابِ مَطـــرود

20 Nov, 20:07


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
جنگ که از کهنه‌ترین روزگار، آخرین داور بی‌رحم در منازعات بین‌المللی بشمار می‌رفته، بسیاری از تاثیر و تقریبا همه فریبایی خود را از دست داده است. شطرنج «سرنوشت» میان ابرقدرتها، یعنی آنانکه در بلندترین حد تمدن ما جای دارند، برحسب این قاعده بازی می‌شود که « هر کدام ببرد، کار هر دو تمام است».


خشونت
هانا آرنت
عزت الله فولادوند
صفحه‌ی نخست
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

20 Nov, 20:07


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
جنگ که از کهنه‌ترین روزگار، آخرین داور بی‌رحم در منازعات بین‌المللی بشمار می‌رفته، بسیاری از تاثیر و تقریبا همه فریبایی خود را از دست داده است. شطرنج «سرنوشت» میان ابرقدرتها، یعنی آنانکه در بلندترین حد تمدن ما جای دارند، برحسب این قاعده بازی می‌شود که « هر کدام ببرد، کار هر دو تمام است».


خشونت
هانا آرنت
عزت الله فولادوند
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

18 Nov, 19:16


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
که خفته بودی در گاه‌واره‌ی خاک
خاموش
قائم به پهلوی راست
و قابله‌ای
به لسان ِ عرب
تصویر ِ باغ‌های بلور
از زیر ِ قوس ِ پلک‌هات عبور می‌داد
و ردّ ِ غارغار ِ غُراب
فراز ِ سیاه‌پوشان بود
که خاک بر مستطیل ِ تو غربال می‌کردند
نَعوذُ باللهِ مِن قَضاءِ السّوء*
پیدا بودی در هر دانه‌ی شبنم
بر هر برگی از چشم
در خواب ِ سگی آن‌سوتر
که بر سنگ ِ مُرده‌ای
غور کرده بود
پیدا
در شکل ِ اَبر
که گوسفند ِ گم شده‌ای
در آسمان ِ خاموش ِ سرت بود
شبان ِ بی‌علفی بودی
بر کَران ِ مصلّای بلخ*
در قطعه ۳۲۴ بهشت زهرای تهران
تنها
تنها
چنان‌که تنها آمده بودی از شکم ِ مادر*
که مادر به درد گریست
و جُفت ِ تو شاخه‌ی زیتون بود

پیدا بودی در باد
که شاخه‌های سوخته را
زیر ِ پلک‌های من
جابه‌جا می‌کرد.

__
* سطرهای ستاره‌دار از تاریخ بیهقی؛ بر دار کردن ِ حسنک



مصطفا مرتضوی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

08 Nov, 14:49


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
"La carencia"

Yo no sé de pájaros,
no conozco la historia del fuego.
Pero creo que mi soledad debería tener alas.


Alejandra Pizarnik


"خلوت"

نه پریدن می‌دانم؛
نه راز آتش را
اما ایمان دارم،
که خلوت من باید بال داشته باشد.


الخاندارا پیسارنیک
بازسرایی: وحید نجفی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

03 Nov, 09:44


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
هر روز
بر جدار اين همهمه يخ مي‌بنديم
ساكت چون حباب‌ها
بر جدار اين همهمه
يخ مي‌بنديم
و رويش سنگ‌ها را
چون سوزش لحظه‌اي در آغوشمان احساس مي‌كنيم

زمان در آن‌سوي كدورت سرد چشمهايمان
و در آن‌سوي گهواره‌ها و منگوله‌ها
به مفهومي ساكن رها شده است
و دوست‌تر از داشتن
آسمان بوي توتون گرفته است
و لبخندهاي خشكيده در سايه‌ي آجرها
به نقاب ساكت مرداب‌ها
پناه مي‌برند

هر روز
كودكان جوهري تصويرها
با دوام گل‌هاي كاغذي عوض مي‌شوند
و خط‌ها
در طول انگشتان ما موزيانه مي‌خندند

هر روز
بر جدار اين همهمه يخ مي‌بنديم
و در تمرين نفسهايمان
كسي ديوانه‌وار مي‌ميرد

هر روز
هر روز
اين پاهاي ماست كه مي‌سوزد
در انبساط كوچك زاويه‌هاي قهوه‌اي
و صداي ثقيل سحاب‌ها از روي چهره‌هامان
ليز مي‌خورد
هر روز
بر جدار اين همهمه يخ مي‌بنديم
و هر كسي درّه‌ايست
كه گذار بادها را تجربه كرده است
و نمي‌تواند
دستهايش را از قلبش بيرون بياورد

هر روز
بر جدار اين همهمه يخ مي‌بنديم
و شب
در خواب ماهيان
پيشگوئي جاودانمان تعبير مي‌شود



محمدرضا اصلانی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

02 Nov, 07:40


کجای این قُلّه‌ را می‌خواهید فتح کنید؟

اینک شهید چهارم!
نگاه کن که چگونه آوازت در چهار گوشه سبز
طنین می‌افکند

اینک شهید چهارم!
پنجره‌ی قلبت را می‌بندند
و شیشه‌های رنگی ظلمت را
                 می‌گشایند

از چیست که چنین‌ بی‌پروا سخن می‌گوئی؟

در چهار راه نسیم
به خدای چارگوش
چهار گوشواره هدیه می‌کنند
و به صدای بلند اساطیر
مفرغ‌ترین خنجر
به‌ قلب تاریخ می‌نشیند
و گودترین آه‌ها از دست خواب
                  بر می‌خیزد

ای همگی مجلسیان
که دستک‌هایتان بر چهره
اسب‌های راهوارتان
بر گرده‌ی دشت

کجای این قلّه را می‌خواهید فتح کنید؟!

.
.

داود رمزی
از کتاب ظهر درد (۱۳۴۹)
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

01 Nov, 08:23


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
تنابی كه به گردن خورشید بسته‌ام
لگامی نیست
كه بکاهد از شیهه‌ی باران

كه مرا فرصتی نمانده است
تا از مژه‌های مرطوبت
خزه‌‌ها را بشویم.

و ناتوانی‌ی من
بشارتی نیست، بر نفس غروب
كه این گفته:
دیوانه می‌كند، هلال ماه را

در گام‌های چابکت شتابی بود
كه ترا
با عظمتی سوزان
به معبر یادهای همیشه می‌برد؟



تراشه شمشاد
علی مقیمی
مجموعه شعر
نشر ارغنون پاییز۵۱
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

15 Mar, 21:57


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
...ای حواصیل
هنگامِ جلای وطن
در آوای شور و آغوش
و گذر از مزار مجذوب خارها و نیزارها

در قدقامت تاجِ سفیدت
نامم را به باد بسپار.



سعاد آرام
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

15 Feb, 15:04


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
از دادگاه نمی‌شود انتظار اجرای
عدالت داشت.


مرگ و دختر جوان
آریل دورفمان
حشمت کامرانی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

13 Feb, 19:27


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
مسخره‌ترین چیز دنیا اتفاق افتاده بود؛ شما نمرده بودید، اما زندگی هم نمی‌کردید، فقط زنده بودید. آدمی که فقط می‌شنود، به سختی حرف می‌زند، می‌خندد، می‌گرید، اما اصلاً نمی‌تواند سرپا بایستد، نمی‌تواند قلم به دست بگیرد. فقط هست که بگوید من هنوز نمرده‌ام. متأسفم.



پیکر فرهاد
عباس معروفی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

23 Jan, 16:20


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
من یادمه پسره رو. خوب یادمه. یادمه کُلِ شب داشتم از تو سوراخِ در نگاهش می‌کردم، همون شبی که قرار بود آخرین شبش باشه. طبیعتن نمی‌تونست با زندانبان‌هاش حرف بزنه دیگه. فرانسوی بود، ولی تو کلِ شب، آخرین شبِ زندگیش تو دنیا، هر دفعه که ناقوسِ کلیسا صدا می‌کرد، با انگشت‌هاش ساعتی رو که ناقوسش خورده بود می‌شمرد: اگه دوتا ضربه بود می‌شمرد دو، اگه چهارتا ضربه بود می‌شمرد چهار، ولی بعد باز هم می‌شمرد، می‌شمرد که تا هشت چقدر مونده. ساعتِ مرگِ قریب‌الوقوعش. بعدِ هر بار شمردن با انگشت خودش رو نشون می‌داد، بعد سمتِ آسمون رو نشون می‌داد، بعد لبخند می‌زد. هر یه ساعتی که می‌گذشت، عینِ همین کار رو می‌کرد. ساعت رو می‌شمرد. می‌شمرد تا هشت چقدر مونده. آسمون رو نشون می‌داد. لبخند می‌زد.



مأمورهای اعدام
مارتین مک‌دونا
بهرنگ رجبی
نشر بیدگل
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

21 Jan, 19:37


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
در طبیعت سنگ است
این‌که خواب نمی‌بیند
آن که خواب مرا نمی‌بیند آن‌که رویا ندارد را چگونه به آغوش گیرم؟

سنگین‌ترین حواس من        کشیده بر پوست
هردم به تمنای رویات
وقتی دلبسته‌ی یک سنگم
وقتی مریدانه می‌سنگم


پس خاک را به خاک می‌سپارم
و شکل گُلسنگ می‌شوم
تا سنگ از معنای سنگ می‌افتد
و شانه‌های سنگ معنای نرم می‌گیرد
حالا تو هرچه می‌خواهی بنامم
بگو گُل
بگو سنگ



تحریر‌های دیوانه‌ی باد
دفتر: در طبیعت مخفی
حامد سلیمان‌تبار
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

08 Jan, 04:09


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
من استاد حرف زدن در سکوتم. کل زندگی‌ام در سکوت حرف زده‌ام و در سکوت تراژدی‌های زیادی را با خودم زندگی کرده‌ام. آه که چه قدر بدبخت بوده‌ام. همه طردم کرده بودند. مطرود و فراموش شده و هیچ کس نمی‌داند، احدی خبر ندارد.



نازنین
فئودور داستایوسکی
یلدا بیدختی‌نژاد
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

31 Dec, 12:49


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
مابین چندین میلیون آدم، مثل این بود که در قایق شکسته‌ای نشسته‌ام و در میان دریا گم شده‌ام. حس می‌کردم که مرا با افتضاح از جامعه آدم‌ها بیرون کرده‌اند. می‌دیدم که برای زندگی درست نشده بودم.



زنده به گور
صادق هدایت
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

25 Dec, 19:53


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
نسل "اداری" باید وربیفتد. این گداهای خوش‌پز که نان و پنیر می‌خورند، خانۀ دربست اجاره می‌کنند، همیشه تا خرخره مقروض‌اند و تا آخر عمر قسط می‌دهند. کثافت‌ها!



زیر دندان سگ
بهمن فرسی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

24 Dec, 21:05


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
تداوم و تکرار است که آدمی را آماده می‌سازد، و برای آمادگی تنها تحمل لازم است و تحمل تنها وسیله‌ای است که پدر همه چیز را در می‌آورد و گاهی حتی پدرِ آدم متحمل را.



شب‌نشینی باشکوه
غلامحسین ساعدی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

23 Dec, 20:32


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
دلش می‌خواست حجمی را که در دنیا اِشغال کرده بود کاهش دهد، تا زمانی که دیگر چیزی از آن باقی نمانَد.



مرگ شادمانه
آلبر کامو
پرویز شهدی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

20 Dec, 12:52


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
وقتی آدم از درون متلاشی می‌شود. کلمه‌ی درستش بایستی انفجار باشد. مگر چه فرقی می‌کند؟ نه، فرق می‌کند. کلمه مهم است. اول کلمه بود و بعد کلام شد. وقتی انگشت روی کلمۀ درست بگذاری، بخش عمده‌ی دردت را فهمیده‌ای.



صفحه‌ی۲۰
ساربان سرگردان
سیمین دانشور
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

11 Dec, 21:01


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
زندگی من، دیگر گذشته و سپری شده و حالا به مثابه شوخی‌ای که هنوز ادامه دارد از آن حرف می‌زنم. روزی از خدا سخن خواهم گفت، با کِرم‌ها.



مالوی
ساموئل بکت
سهیل سُمی
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

کتابِ مَطـــرود

09 Dec, 16:12


‏━━━━━━━༺༻━━━━━━━
روی زمین یك ‌اُمید فرار هست، آن‌هم مرگ است، مرگ! ولی ‌این‌جا دیگر مرگ هم نیست، ما محكومیم! می‌شنوی! محكوم یك اراده‌ی كور هستیم.


آفرینگان
صادق هدایت
‏━━━━━━━༺༻‏━━━━━━━

1,343

subscribers

278

photos

29

videos