مَشروط! @mashruot22 Channel on Telegram

مَشروط!

@mashruot22


•مشروط به شروطِ خود ساخته ی زندگی!





راهِ ارتباطی ♡ : @Mashruott22bot

مَشروط! (Persian)

باورهایی که به خودتان تحمیل می‌کنید، شرایطی را برای زندگی‌تان به وجود می‌آورند. آیا به دنبال یک تغییر مثبت در زندگی خود هستید؟ آیا می‌خواهید شرایط بهتری برای خودتان بسازید؟ اگر پاسخ شما بله است، پس کانال 'مَشروط!' مناسب شماست. در این کانال، با انگیزشی مثبت و تغییر نگر در زندگی خود آشنا خواهید شد. اینجا مکانی است که شما می‌توانید به خودتان شرایط بهتری ارائه دهید و به راهی جدید در زندگی خود پایبند شوید. با پیوستن به این کانال، انرژی مثبت و انگیزه بیشتری برای دستیابی به اهدافتان خواهید داشت. از این پس، با 'مَشروط!' همراه باشید و شروط خود را برای یک زندگی بهتر مشخص کنید. راه ارتباطی با ما: @Mashruott22bot

مَشروط!

06 Jan, 21:20


تو همیشه یه زخمی بودی بالاخره.
نگاهت یه زخم بود و نگاه نکردنت، هزارتا زخم.
تعریف و تمجیدت یه درد بود و تحقیرت هزارتا درد.
بودنت شبیه غروب روز جمعه بود و نبودنت شبیه یه روز جمعه بارونی.
با بودنت همیشه تنها بودم و با نبودنت تنها تر.
تو ثابت کردی بین بد و بدتر هیچ فرقی وجود نداره.وقتی حرف تو باشه بین بد و بدتر، هردوتاش برای من بدترینه.
چه فرقی میکنه زلزله کل یه شهرو خراب کنه یا نصفش رو؟
چه فرقی میکنه کل دنیا نابود شه یا نصفش؟
یه چیز نصف نیمه چه فرقی داره با کلا نبودنش؟
هیچ فرقی نمیکنه...

•یامور

مَشروط!

05 Jan, 12:38


•ممنونم که دیگه نیستی و شبا با هم صحبت نمی‌کنیم.
دیگه از ترس اینکه پیام بدی و نبینم تا چندِ شب بیدار نمی‌مونم.
با خیالِ راحت سرمو گذاشتم رو بالش و منتظرِ یه خوابِ آرومم؛
"تو هم که دیگه خیلی وقته که تو شبام نیستی.."

مَشروط!

05 Jan, 12:34


چون احتیاج داشتم که دوست بدارم و دوستم بدارند، تصور کردم عاشق شده ام.
به عبارت دیگر، خودم را به حماقت زدم.

•آلبر کامو

مَشروط!

05 Jan, 09:08


شکاف عمیقی میان فرهنگ و شکل‌های فکر بدوی و مدرن وجود دارد. توان فکری انسان بدوی از قدرت ذهنی یک کودک شش ساله امروزین فراتر نمی‌رود.

•گئورگ اوستردیکهوف

مَشروط!

04 Jan, 16:10


انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می‌شود. و بیکاری بدتر از تنهایی است.
آدم بیکار در جمع هم تنهاست...

•سمفونی مردگان
•عباس معروفی

مَشروط!

04 Jan, 15:50


•جات چقدر تو خونه خالیه، دلتنگم..

مَشروط!

02 Jan, 20:04


نمیتونم بدیتو به روت بیارم، غرورتو بشکنم..

مَشروط!

02 Jan, 15:39


•من از نگاه تو شب و شناختم
غزل دیدم و عاشقانه ساختم
تو هر بیت غزل قصه ی چشمات
دلم قافیه شد قافیه باختم

مَشروط!

01 Jan, 21:49


وسط اون همه حال خوب، لحظه ای قلبم رو یخ زده احساس کردم.
سرما رو با پوست و استخونم نه،
با قلبم حسش میکنم.

مَشروط!

30 Dec, 23:44


وقتی بچه بودم،خیلی تنها ماندم،
اما آنها بیشتر به زور شرایط بود، نه به انتخاب خودم.
اما حالا با شتاب به طرف تنهایی میروم،
همان طور که رودخانه ها با شتاب به سوی دریا سرازیر میشوند.

•کافکا
•نامه به فلیسه

مَشروط!

28 Dec, 22:36


افسوس که تمام روابط انسانی
نیاز به نوعی نقاب دارد ،
و تنهایی
آخرین گریزگاه انسان های صادق است...

•صادق هدایت
•شجریان

مَشروط!

25 Dec, 23:35


کاری برات نمیتونم بکنم،
جز اینکه آرزو کنم خدا بیشتر از بقیه و من حواسش به تو باشه.
کاش خدا به زخمای قلب تو هم بوسه بزنه.
کاش وقتی به ماه زل زدی،مثلا یه ستاره دنباله دار از پیش چشمات رد بشه.
یا ناغافل پات از توی چاله بدبختی در بیاد و بره توی چاه خوشبختی.
میشه مثلا قاصدکی که فوتش میکنی اونقدری بره بالا که به خود آسمونا برسه؟!
من که کاری برات نمیتونم انجام بدم،
ولی قول میدم وقتی شمع های تولدم رو فوت کردم آرزو کنم که هرچی تو دلت میخواد بشه،
هرچی که تو دلت میخواد...

•یامور

مَشروط!

25 Dec, 23:28


زندگی‌ام یکنواخت است.
وقتی چیزی خلق نمی‌کنم ناشاد هستم؛ وقتی خلاق هستم زمان کفایت نمی‌کند؛ و وقتی به آینده فکر می‌کنم یکباره ترسم می‌گیرد، انواع ترس‌ها، که مبادا دیگر نتوانم کار کنم. یک جهنم به ظرافت برنامه‌ریزی شده!

•نامه به فلیسه
•کافکا

مَشروط!

25 Dec, 23:25


•بیگانه!

مَشروط!

25 Dec, 21:46


بايد امشب بروم.
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم, حرفی از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمی، عاشقانه به زمين خيره نبود.
كسی از ديدن یک باغچه مجذوب نشد.
و هيچكس زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت...

•سهراب سپهری

مَشروط!

23 Dec, 09:26


باشه،
اما من برای این همه حس ناکافی بودن، کافی نیستم.

مَشروط!

22 Dec, 21:28


چطور می‌شه فراموش کرد؟

مَشروط!

22 Dec, 19:08


به نظرم:
جافکری رو بخوریم.
جافکری رو بنوشیم.
جافکری رو بکشیم.
جافکری رو گوش کنیم.
جافکری رو جدی بگیریم.
جافکری رو بکار بگیریم.
جافکری رو زندگی کنیم.

مَشروط!

20 Dec, 20:31


زمستون شد...🪽

مَشروط!

19 Dec, 17:37


وقتی که انسان شهری را وداع می‌کند مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می‌گذارد و مقداری از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش می‌برد.
حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست،
شاید هم یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.

•صادق هدایت

مَشروط!

19 Dec, 17:32


•تو هم ز خویشم رانده ای..
هم در گلویم مانده ای، وای..

مَشروط!

19 Dec, 17:24


•یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی
یادت بخیر یار فراموشکار من!..

مَشروط!

19 Dec, 11:04


ما که در سایه خورشید معذب بودیم
چشممان کور، سزاوار همین شب بودیم

مَشروط!

12 Dec, 08:56


روزها بیشتر از اونی که فکر میکردم دارن سریع میگذرن.
خیلی ساده،
بدون هیچ اتفاق خوشحال کننده یا غیر منتظره ای.
همه جا ساکت و سرده.
پلی لیستم پر از آهنگ های آدم هاییه که یه روزی بودن و دیگه الان شاید ماه ها یا سال هاست ازشون خبری ندارم.
حالشون چطوره الان؟
آیا وقتی برای آخرین بار بغلشون میکردم اگه میدونستم این دفعه، دفعه آخره، محکم تر بغلشون میکردم؟
چه فایده،
در هرصورت الان دیگه نمیتونم بغلشون کنم.
اتاقم هنوز تغییری نکرده،
روکش تختم هنوز صورتیه، شاید به خاطر علاقه ای که به صورتی داشتم توی بچگی و الان دیگه ندارم،
یادم نمیاد از کی دیگه از صورتی بدم اومد؟!
از کی دیگه علاقه ای نداشتم وقتم رو با عروسک هام بگذرونم؟
گفتم که...
زمان، سریع تر از اون چیزی میگذره که فکر میکنیم، شاید سریع تر از وزش باد توی یه روز پاییزی
و با خودش همه چیز رو زیر و رو میکنه..
شاید هم زیر زندگی بهتر از این روی زندگی باشه!

•یامور.

مَشروط!

11 Dec, 21:22


تو هنوزم توی اشک های من در جریانی.
در جریانی که؟!

مَشروط!

09 Dec, 12:42


مردم وحشت زده بودند. بعد خشمگین شدند.
راه علاج کارآمدی وجود نداشت همه دنبال کسی بودند به سویش دراز کنند.
چرا فکر میکردم با وجود تمام این ها همه چیز به روال خودش برمیگردد؟
چون به گمانم مدت زیادی بود که چنین چیزهایی به گوشمان می رسید.
آدم تا تکه ای از آسمان روی سرش خراب نشود. باور نمی‌کند آسمان درحال ریزش است.


•کتاب وصیت ها
•مارگارت اتوود

مَشروط!

21 Nov, 11:55


.

مَشروط!

21 Nov, 11:45


برای آرزوهای محال خویش می‌گریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش می‌گریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز می‌گردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش می‌گریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم
اگر جنگیده بودم، دستِ‌کم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش می‌گریم
به گردم حلقه می بندند یاران و نمی دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال «خویش» می‌گریم
نمی‌گریم برای عمر از کف رفته‌ام، اما
به حال آرزوهای محال خویش می‌ گریم

فاضل نظری

مَشروط!

21 Nov, 11:41


Even if you go
You remain a whisper in my dreams..

مَشروط!

21 Nov, 11:18


تو با باران بعدی هم نمی آیی؟!
ملالی نیست..
گر بیایی دهمت جان،
گر نیایی کشدم غم.
من که بایست بمیرم،
چه بیایی،
چه نیایی..!

مَشروط!

18 Nov, 17:11


مشکل از آدم های اطراف ما نیست،
مشکل از زخم های ماست که کسی را برای مداوا پیدا نکردیم.

مَشروط!

18 Nov, 11:24


اگر کسی خصوصیتی را در حد کمال داشته باشد،
به فکرش خطور نمیکند که آن را به معرض نمایش بگذارد.
"نعلی که صدا میکند، حتما یک میخ کم دارد!.. "

•آرتور شوپنهاور

مَشروط!

17 Nov, 18:50


یادته میگفتی دردی که تو رو نکشه قوی ترت میکنه؟!
میگفتی این درد مشترکمونه که مارو بهم نزدیک میکنه؟!
درد مارو نکشت،
ولی مارو هم قوی تر نکرد.
از ما فقط یه آدم خسته ساخت.
درد مارو بهم نزدیک تر نکرد، درد مارو از هم هرروز دورتر کرد.
نتونستیم روی شونه های پدرمون گریه کنیم.
مادرمون ناراحت میشد، نشد بهش از دردامون بگیم.
ما خودمون خودمون رو بزرگ کردیم،
تموم حرفا و دردامون رو توی دلمون دفن کردیم،
برای اینکه مشخص نشه، روشم یه گل کاشتیم...

•یامور

مَشروط!

16 Nov, 09:43


دوست داشتن🫂❤️

مَشروط!

15 Nov, 12:54


به قول محمود درویش، نبودن تو را می‌کشد؟ مرا حضوری که شبیه نبودن است می‌کشد…

مَشروط!

15 Nov, 10:58


وقتی بعد سال ها بتونی خانوادت رو به این پذیرش برسونی که تو ادم ازادی هستی و وابسته به بند اعتقادات و اداب و رسوم و.. نیستی، یقینا برای ورود هر ادمی به زندگیت مرددی و خیلی ساده آدم های اطرافت رو حذف میکنی.
و بعد ازت میپرسن چرا؟!
"یقینا نتونستم پیش شما خودم باشم.!"

مَشروط!

14 Nov, 08:20


بنجشک[گنجشک] چگونه لرزد از باران؟
چون یاد کنم تو را، چنان لرزم...

•ابوالعباس ربنجنی

مَشروط!

12 Nov, 13:52


«می‌فهمم که عمیقا دلسرد شده‌ای، جوری که ممکن است همین حالا دلت بخواهد خودت را نابود کنی. اما با همه‌ی این‌ها، امروز این‌جایی. بخشی از تو، مابقی وجودت را با خودش به مطب من آورده، لطفا اجازه بده من با آن بخش صحبت کنم، بخشی از تو که می‌خواهد زنده بماند.»

•آروین یالوم

مَشروط!

10 Nov, 19:53


ما هر کسی را طوری میکشیم.
بعضی هارا با گلوله،
بعضی هارا با حرف،
و بعضی هارا با کارهایی که کرده ایم
و بعضی هارا با کارهایی که تا به امروز برای انها نکرده ایم!

•داستایوفسکی

مَشروط!

09 Nov, 22:12


نوشته بود که:
و زمانی که همه عاشق خنده هایش میشوند،
او فقط برای کسی صبر میکند که عاشق زخم هایش شود.!

مَشروط!

09 Nov, 22:01


+اگه بهت بگم عاشقت شدم چی؟
_اگه یکی بهت بگه عاشقتم، یه جای کار میلنگه.
چون عشق یه چیز گفتنی ای نیست.یه چیز شدنیه.
+بدون گفتنش، چجوری میفهمیش؟!
_وقتی بشه، حسش میکنم.!

مَشروط!

09 Nov, 15:54


•داریخماخ؟!
معادل فارسی نداره، ولی یه چیز بین دلتنگی و بی حوصلگی و کلافگیه!
هر سه تاشو هستیا! ولی نمیدونی دقیقا کدومی.
حال الان خیلی از ماها همینه..

مَشروط!

08 Nov, 19:20


•شاید هم پایان هر داستان، سرآغاز ماجرای دیگریست...

مَشروط!

08 Nov, 08:54


وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم،
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

آه حافظ...!

مَشروط!

08 Nov, 08:39


یه روز مجبور می‌شی از آدم مورد علاقه‌ات،
خونه‌ی مورد علاقه‌ات و گلدون مورد علاقه‌ات دست بکشی و بپذیری فرد دیگه‌ای اون‌ها رو خواهد داشت که اندازه‌ی تو دوستشون نداره و هیچوقت اندازه‌ی تو اون‌ها رو نمی‌شناسه و متوجه‌شون نیست..

•ناشناس

مَشروط!

07 Nov, 18:07


مرده‌پرستی رواج گرفت و هر کس از کله‌گنده‌ها میمرد، عزیز بی‌جهت میشد.
عده انگشت‌شماری مرده‌خور بودند و باقی همه مرده‌پرست!

•صادق هدایت

مَشروط!

07 Nov, 17:53


•چشات از صدتا غزل بهتر شد..

مَشروط!

07 Nov, 17:35


•گریه باید اونجایی باشه که باید!

مَشروط!

07 Nov, 13:50


از برای خاطر اغیار خوارم می‌کنی
من چه کردم کاین چنین بی‌اعتبارم می‌کنی؟

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه‌ها بر روزگارم می‌کنی

گر نمی‌آیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم می‌کنی

گر بدانی حال من گریان شوی بی‌اختیار
ای که منع گریه بی‌اختیارم می‌کنی

گفته‌ای تدبیر کارت می‌کنم وحشی منال
رفت کار از دست، کی تدبیر کارم می‌کنی؟!

•دیوان اشعار
•وحشی بافقی

مَشروط!

06 Nov, 20:45


یک مرد برای عاشق شدن به یک دقیقه نیاز دارد ولی برای فراموش کردن به چندین قرن.!

مَشروط!

06 Nov, 19:57


من نمیدانم مردم چه اصراری به درمان من دارند وقتی که درد، تنها اتصال من به آن چیزی است که از دست داده ام؟!

مَشروط!

05 Nov, 19:08


آسان است برای من
که خیابان‌ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را به جز تو کسی نشنود.
آسان است
به درخت انار بگویم
انارش را خود به خانه‌ی من آورد.
آسان است
آفتاب را
سه شبانه روز، بی‌آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم
که عصا زنان از آسمان خزر بالا می‌رود.
آسان است
که چهچه‌ی گنجشک را ببافم
و پیراهن خوابت کنم.
آسان است برای من
به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه‌ی اولش برگردد.
برای من آسان است
به نرمی آب‌ها سخن بگویم و دل صخره را بشکافم.
آسان است ناممکن‌ها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید:"بس است رفیق"
اما،
آسان نیست معنی مرگ را بدانم،
وقتی تو به زندگی آری گفته‌ای!

•شمس لنگرودی

مَشروط!

05 Nov, 19:03


چی میشد خنده هاتو مثل شمعدونی توی گلدون کاشت؟
اونوقت من برات بارون میشدم،که "بیشتر بخندی"..
اونوقت من افتاب میشدم،
طلوع میکردم،
غروب میکردم،
برای"تو"..

یامور

مَشروط!

05 Nov, 01:36


این روزا نوتفیکیشن هام یا کاریه یا از آدمایی که شنونده میخوان،کسی برای من به من پیام نمیده، کسی برای من به من زنگ نمیزنه، کسی برای من به من توجه نمیکنه.
ولی برای آدم اجتماعی مثل من،اینکه هنوز نوتفیکیشن داره با هر موضوعی جای شکرش باقیه...!

مَشروط!

03 Nov, 17:56


خواهران عزیزم!
"زن بودن" به اندازه کافی سخت است،
با عاشق شدن، سخت ترش نکنید.

مَشروط!

03 Nov, 13:28


•عشق سال‌های وبا
گابریل گارسیا مارکز

مَشروط!

02 Nov, 18:02


بچه هایی که تو خونه های پرتنش زندگی کردن، روی لبه تیغ ارامش راه رفتن رو بلدن.
صد جور لبخند برای عصبانیت،ناراحتی،ترس.
برای اینکه دعوا نشه، برای اینکه دعوایی که شد لو نره،
برای اینکه دعوایی که لو رفت، خیلی بد بنظر نیاد!.
یا شاید برای اینکه سر دعوایی که لو رفته، بهت ترحم نکنن.
اینجور ادما خیلی بیش از حد مراقب حرف زدنشون هستن،
"مواظبشون باشیم."

مَشروط!

02 Nov, 14:59


بالاخره تونستم تنهایی بیام کافه...!

مَشروط!

02 Nov, 14:24


•اگه هیچوقت "کسی که علاقه منو به گربه ها، موسیقی، هنر، کتاب ها، بارون، شب، ماه، شعرها،نوشتن، سازها درک کنه" پیدا نکنم، چی؟!

مَشروط!

31 Oct, 10:45


من دوام آوردم.
باز هم دوام می‌آورم.
ولی دلم می‌خواست معنی زندگی‌ام
چیزی بیشتر از دوام آوردن باشد.

مَشروط!

30 Oct, 18:39


‌‌نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند؟ آدم پر می‌شود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچ گاه دچار تردید نشود. نه.
‌‌

•عباس معروفی
•سمفونی مردگان

مَشروط!

30 Oct, 11:03


ممکن است که من منکر چیزی باشم،
ولی لزومی نمیبینم آن را به لجن بکشم،
یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم.

•آلبر کامو

مَشروط!

30 Oct, 07:35


•تو زیبایی ، همچون صلح در چشمانِ ملتی خسته از جنگ‌ها...

مَشروط!

30 Oct, 07:24


Son günüme kadar...

مَشروط!

30 Oct, 07:20


من،
برعکس همه اون درخت تنومند بی بار و برگ رو دوست دارم، چون میفهمم درد رشد کردن ولی نرسیدن رو.
برعکس همه اسمون ابری پاییزی رو وقتی نمی باره دوست دارم،
چون میفهمم معنی بغض کردن و نباریدن رو.
برعکس همه، من هرچیزی که باید بفهمم رو، میفهمم..

•یامور

مَشروط!

29 Oct, 07:08


در حقیقت،
همه ما دست کم در روایت یک نفر، هیولایی نفرت انگیزیم.

مَشروط!

28 Oct, 19:15


شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزل‌‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت‌‌های روشن و شعله‌‌ورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

حامد عسکری

مَشروط!

28 Oct, 18:49


تو زیباترین حزن من بودی.
عزیزترین زخمم بودی.
و این‌که با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکل انقراض است که برگزیده‌ام.
یاد تو هنوز در قلبم زنده است، اما سایه‌ات بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند. هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، حسرتی عمیق در دل من می‌افزاید.
تو به من آموختی که چگونه عاشق باشم و چگونه درد را احساس کنم.
در یاد تو، لبخندها و اشک‌هایم گره خورده‌اند، و هر خاطره‌ای از تو را به عنوان یک نشانه از عشق و فقدان می‌نگرم.

•ناشناس

مَشروط!

28 Oct, 18:42


احساس می‌کرد برای اینکه به خانه برود
و در آغوش مادرش هق هق کند،
زیادی بزرگ شده است...

•فی باوند آلبرتی

مَشروط!

27 Oct, 17:12


right person, wrong time!...

مَشروط!

27 Oct, 12:49


•"اومدم تو حرم چشمای نازت، نذرمو ادا کنم!"

مَشروط!

27 Oct, 11:47


واقعیت این است که گذشت زمان مرا به تو نزدیک می‌کند. دیروز، در جاده، به تو فکر می‌کردم و با خودم می‌گفتم که اگر تو اینجا بودی چقدر باهم میخندیدیم. خوب می‌دیدم که تا کجا زندگی روزمره‌ام‌ را پر کرده‌ای، در کوچک‌ترین جزئیات حضور داری، مو به مو به درونم خزیده‌ای...

•آلبرکامو
•نامه‌به ماریا کاسارس

مَشروط!

23 Oct, 06:04


"انسان در مکانی که بیمار شده،هرگز درمان نمیشود. "

مَشروط!

21 Oct, 20:34


ده از ده.

مَشروط!

21 Oct, 20:33


برای کسی که پدرشو از دست داده، از کادویی که از پدرتون گرفتید، تعریف نکنید.
برای کسی که پدر مادرش جدا شدن، از مسافرت و تفریحات خانوادگیتون نگید.
برای کسی که فقیره، از خونه زندگی لوکستون تعریف نکنید.
برای کسی که افسردگیداره، کمتر از زندگی مفرحتون تعریف کنید.
این چیزای پیش پا افتاده رو هم باید بهتون گفت؟!!!

مَشروط!

21 Oct, 20:14


هنوز بدرود نگفته‌ای،
دلم برایت تنگ شده است.
چه بر من خواهد گذشت اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت کاری نداری انجام دهی تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم‌هایت و دلتنگی…

•جبران خلیل جبران

مَشروط!

20 Oct, 21:19


کسی که به دورها نگاه می‌کند
از رفتن باز می‌ماند، بر جای خود می‌ایستد و
نگاه می‌کند؛ -نمی‌بیند.
همیشه کلام در آغاز، نامطمئن است.
و بعد این تویی که قادر نیستی از آن دست بکشی.
شاید میان آغاز و پایان، هنوز جایی برای معجزه باشد
در فراسوی معناهای سنگین‌بار، خانه‌های سر در هم فرو برده،
تیرک‌های تلگراف

یائیس ریتسوس

مَشروط!

20 Oct, 21:11


زبان، دروغ می گوید.
چشم ها دزدیده میشوند.
دست ها،به دستان آلوده کثیف میشوند.
تو با من،با موسیقی سخن بگو.
قول میدهم در بین تمامی سکوت نت ها،من تو را میخوانم.
"دوستت دارم" ها پوچ شدند.
"گل ها" پژمرده شدند.
تو با من از موسیقی سخن بگو.
من تمام تو را، از موسیقیمیخوانم.
قول میدهم..

یامور

مَشروط!

18 Oct, 09:24


کاش ‌کسی بود‌ که در زمان نیاز، مارا از انسان ها دور میکرد
مارا از خویشتن میگرفت
و به کالبَد دیگری انتقال میداد،
تا چند صباحی دیگر در نقشمان نباشیم

" گاهاً سخت ترین کار دنیا، جای خودمان بودن است"

مَشروط!

18 Oct, 09:18


نمیشه بریم یه جا که زندگی نمیره؟!

مَشروط!

18 Oct, 09:17


پدر عزیز.
می‌دانی که من از تو انتقاد می‌کنم، در حالی که می‌دانم که تو برای اولین‌بار در این جهان زندگی می‌کنی و این را هم می‌دانم که وقتی تو کودک بودی، تو هم رنج کشیدی.
«اما من هم کودک بودم و رنج کشیدم.»

• فرانتس کافکا
نامه به پدر

مَشروط!

17 Oct, 05:55


بعضی وقتا "عشق" رو اینطوری تعریف میکنیم، مگه نه؟
یکی من رو انقدر زیاد دوست داشته باشه که خلأ درونم رو پر کنه..
ولی؛
اون خلأیی که خانواده ایجاد کردن رو،
به نظر شما؛ شخص دیگه ای میتونه پر کنه!؟

•دیالوگ

مَشروط!

14 Oct, 17:36


تو را فراموش نمیکنم.
شهر در یاد تو غمگین است.
دیگر طاقت ندارد آسمان
درختان زیتون غم دارند
خنده نکن، خنده نکن…

میبینمت، در دنیایی دیگر...

مَشروط!

14 Oct, 17:25


از دور دوست داشتن آدما رو بیشتر دوست دارم.
ته دلت بعضی وقتا فکر میکنی که واقعا به من نگاه کرد؟
برای من این کارو کرد؟
البته که اینا فقط یک احتماله،
شایدم اون احتمالات پوچه،
ولی خب من همین احتمالات رو بیشتر دوست دارم.
دوست داشتن از دور خوبه.
و از هرچیزی بدتر بیش از اندازه دوست داشتن کسیه.
یه شب به خودت میای،
میبینی واقعا انگار جز اون و جای اون توی قلبت، هیچ جایی باقی نمونده،
و حتی یه شب چشماتو باز میکنی،
میبینی فقط جای خالیش باقی مونده،
بعد اون خودت بهتر از هرکسی میدونی اون جای خالی، هیچوقت با هیچ کسی پر نمیشه!

•یامور

مَشروط!

14 Oct, 12:20


جالبه بدونید ساعت ۱۹ آهنگ جدید محسن چاووشی منتشر میشه.

مَشروط!

13 Oct, 14:29


•سمفونی مردگان
عباس معروفی

مَشروط!

13 Oct, 14:28


ما فرزندان انقلاب نبودیم،
ما نان بودیم.
نان داغی که لقمه‌ی چپ سران حکومت شدیم. تکه‌پاره‌مان کردند و خوردند و پاشیدند.
نه،
چه می‌گویم؟
انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعه‌مان نکردند، ما را اسراف کردند، پخش‌مان کردند که بر سفره‌ی خودمان ننشسته باشیم، که هیچ‌کدام‌مان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم. شخصیت و هویت‌مان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیه‌ی مردم زندگی کنیم.
دلم می‌خواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آرواره‌های بزرگ می‌داشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است..
چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است، و کاری هم نمی‌شود کرد؟

•عباس معروفی

مَشروط!

13 Oct, 07:19


ای ناامیدی مبارک!
هرچند دیر آمدی.
اما چه خوش آمدی،
سپاس که درد بیداری را، به جای لذت چسبناک پوچ امیدواری، به من هدیه دادی.

•امین عدالت خواه

مَشروط!

11 Oct, 21:17


دیشب به آسمان خیره شده بودم،
درمیان ستاره ها، مروارید می رقصید!
و از میان بوته آسمان، به ماه قرمز رسیدم.
و در میان حصار های کشیده به دور زمین، به آزادی روح رسیدم..
ماه قرمز به فریاد رسید.
و از میان تیرک های تاریک گذر کرد و در شب تاریک، تصویر شد..

•ناشناس

مَشروط!

11 Oct, 21:09


•همه این راهو تخت گاز اومدی،
ولی اخرش رسیدی به ناکجااباد!
یه بار چرتکه انداختی که چقدر بها دادی؟!
واقعا می ارزید؟!

مَشروط!

04 Oct, 10:09


•سمفونی مردگان
عباس معروفی

1,868

subscribers

78

photos

1

videos