حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات! @kinrjiifrd Channel on Telegram

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

@kinrjiifrd


«دانشجوی زبان و ادبیاتِ پارسی»
یک نقاشِ خوش لبخند که عکس های وارونه می گیرد و
گاهی چند خطی می نویسد و دلش می‌خواست یک خانه ی پوسیده داشت که پنجره اش رو به «حافظیه» باز می‌شد...

دوست‌دارِ همیشه و هنوزِ بیژن نجدی :)!
کیانا رجائی فرد

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات! (Persian)

«دانشجوی زبان و ادبیاتِ پارسی» یک کانال تلگرامی فعال برای علاقمندان به زبان و ادبیات فارسی است. این کانال توسط یک نقاش خوش لبخند به نام کیانا رجائی فرد اداره می‌شود. او عکس های وارونه متنوعی را به اشتراک می‌گذارد و گاهی نیز چند خطی‌های جذاب و شعر زیبا می‌نویسد. اگر علاقه‌مند به خواندن و خلق آثار هنری هستید، این کانال مناسب شماست. جوانی خلاق و پرانرژی به نام کیانا با نام کاربری kinrjiifrd شما را به عالم هنر و ادبیات فارسی دعوت می‌کند. بپیوندید و از آثار هنری و ادبی زیبا لذت ببرید.»

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

22 Nov, 00:17


من سعدی رو پسندیدم:)🤌🏻

مثلا خیلی که به مغزم فشار میارم می‌تونم به‌یاد بیارم که در یکی از تناسخ های قبلیم به دیدار فردوسی رفتم. حتی حملهٔ مغول رو هم به یاد دارم و کاری که با نیشابور کردند. اما متأسفانه هیچ یادم نمیاد معشوقهٔ سعدی بوده باشم..😭😭

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 20:44


فلسفهٔ تنهایی/پیشگفتار

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 20:35


فلسفهٔ تنهایی/پیشگفتار

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 11:07


«حتی درخت هم
‏یک روز
‏آن شاخه‌ای که برگ‌هایش ریخته را،
‏می‌بخشد.»


‏• حیدر ارگولن / برگردان سیامک تقی‌زاده

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 09:35


«فلسفهٔ تنهایی»

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 09:29


کوچه ها!

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 09:26


پنجره‌هایی با سهمی از درخت! :)

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 08:11


پاییزِ عزیزِ ما اومده :)🍂

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 05:04


آرزو میکنم روزی آنقدر زیبا داشته باشی
که یادآوریش
چیزهای زیادی را در درونت بیدار کند
آرزو میکنم کسی پیدایش شود
که قلبت را از جا بکند
و با خودش ببرد, ببرد هر جا که میخواهد
و تو بعد از آن هیچ چیز نفهمی
آرزو میکنم یک سلام خوب بشنوی
آنقدر خوب
که تمام کلمات مهربان را در خود داشته باشد
آرزو می‌کنم
اتفاقی درجایی دور نزدیکترین آدم را ببینی...
آرزو می‌کنم چشمت به کسی بیفتد و هم زمان با هم لبخند بزنید
دست هم را بگیرید و بی‌آنکه حرفی بزنید بروید و بروید...
تا زمانی که حرفی نزده‌اید بروید....
آرزو میکنم کسانی که هیچ وقت ندیده‌ای‌شان برایت جشن تولد بگیرند
و متوجه شوی که انسان چقدر می تواند
به خودش نزدیک باشد
بحث مرید ومراد نیست
آما آرزو می‌کنم یک نفر را آنقدر قبول داشته باشی
که دروغهایش را هم باور کنی
آرزو می‌کنم وقتی دلگیر هستی
یک نفر به لبخند خصوصی دعوتت کند.

اردشیر رستمی

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 05:02


گو به سلام من آی با همه تندی و جور
وز من بی‌دل ستان، جان به جواب سلام

سعدی
#روزنگار، ۲۱نوامبر، روز جهانی سلام

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 04:40


همین چندسال قبل، سه سال بعد از تولدم، آبانِ ۸۴، رفت:)

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 04:27


این آدم‌هایی که سالیان سال یک شکل باقی می‌مونند، منو واقعا شگفت‌زده می‌کنند:)! من دیروزم با امروزم فرق داره چه برسه به سال ها بعد...

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

21 Nov, 04:25


چی بگم؟

حوالیِ دانشکده‌ٔ ادبیات!

20 Nov, 21:04


«فرو رفته در شطِ شب»

-یکُمِ آذرماه ۴۰۳-