در سمینار نوزدهم در سال ۱۹۷۲، لکان اصرار میورزد که نمیتوان دربارهی عشق سخن گفت «مگر به شیوهای مبهم یا تنزلیافته». او معتقد است که بحران بنیادینی میان گفتار و عشق وجود دارد. اگر بخواهیم اظهار او دراینباره را جدی بگیریم، بایستی هر توصیهای که مشوق ما به ابراز عشق با «دوستت دارم» است را زیر سؤال بریم.
بااینحال، تقریباً بلافاصله لکان پیچوتاب دیگری را اضافه میکند: چنین درهمتنیدگیای میان عشق و نوشتن یعنی میان عشق و حرف نیست. او در سال ۱۹۷۲ به مخاطبانش میگوید: «اینکه نمیتوان دربارهی عشق سخن گفت، اما میتوان دربارهی آن نوشت، باید شما را به تأمل واداشته باشد».
اما چرا بهاصطلاح «نامهی عاشقانه»، قدرتمندتر از ابراز عشق از طریق گفتار است؟ ایدهی لکان این است که نوشته دارای وجوهی مادی است که گفتار فاقد آن است. واقعیتی که لکان را در خواندن نامهی ربودهشدهی ادگار الن پو مجذوب خود کرد. در این داستان نامهای بین شخصیتها ردوبدل میشود و تأثیراتی بر آنها میگذارد بیآنکه هیچیک از آنها نامه را باز کرده باشند تا آنچه در آن نوشتهشده را بخوانند.
اما اگر نتوانیم عشق را از طریق گفتار منتقل کنیم، ممکن است بتوانیم از گفتار برای معاشقه و خلق آن استفاده نماییم. بعداً در همان سال که لکان در مورد وضعیت روانکاوی صحبت میکرد گفت: «از طریق سخن گفتن است که آدمی عشق را میآفریند». این گزاره، ما را به یاد انتقال میاندازد، نمونهی بارز خلق عشق از هیچچیز.
در موقعیت انتقال یک اتفاق غیرعادی رخ میدهد: ما از عشق سخن میگوییم، اما نمیتوانیم دقیقاً چیزی که مدنظر داریم را منتقل کنیم. بااینحال، صرفاً از طریق سخن گفتن دربارهی آن است که محققش میکنیم. این موضوع ما را به یکی از اظهارات رمزآلود لکان در مورد عشق بازمیگرداند که با آن شروع کردیم: «عشق چیزی بیش از بیان آن نیست، به همین طریق روی میدهد. رویدادی که هیچ ردی از خود باقی نمیگذارد». این «رویدادِ» صریحِ عشق ممکن است ما را به یاد توصیفی بیندازد که در کتاب «در ستایش عشق» اثر الن بدیو آمده است. عشق یک رویداد است - چیزی بیسابقه، چیزی که گویی از هیچ پدید میآید، اما باوجوداین حتمی و ضروری است.
بخشهایی از مقاله «لکان درباره عشق چه میگوید؟»
نویسنده: اون هویتسون
https://t.me/inside_the_psyche