Latest Posts from چیستان ومعما (@hoshibaz) on Telegram

چیستان ومعما Telegram Posts

چیستان ومعما
شما نیز می توانید سوال هوش طرح کنید و برایمان ارسال کنید تا با نام خودتان ثبت شود.

تبلیغات. 👈 sjam2@

فقط جهت فرستادن سوژه و معما👇
🔰🔰🔰🔰🔰
@SaeedTRC @sjam2
@nafas_babaee
5,883 Subscribers
3,920 Photos
142 Videos
Last Updated 09.03.2025 00:33

The latest content shared by چیستان ومعما on Telegram

چیستان ومعما

08 Mar, 20:36

75

🔰کلمه یابی فارسی🥳

🇮🇷پایان بازی🇮🇷
✔️ مدت زمان بازی 15 دقیقه با اولین ویرایش یا پیداشدن کل کلمات

🔰امتیازات

6️⃣ M@ry@mm
🔰0 خبره ⭐️⭐️
🏵
آ(0), م(0), س(0),

5️⃣ Mohammad
🔰39 نوب ⭐️⭐️
🏵
آ(4), م(0), س(0), 3.25

4️⃣ فقط خدا
🔰150 خبره 🎗
🏵
آ(5), م(6), س(1), 3.33

3️⃣ hmr
🔰489 مبتدی ⭐️⭐️⭐️
🏵
آ(28), م(14), س(1), 3.34

2️⃣ ♡ Helena ♡ 🎖121 ‎
🔰654 تیرکس 🎖
🏵
آ(26), م(19), س(6), 3.5

1️⃣ Maryam🍒
🔰696 مبتدی 🎖
🏵
آ(35), م(21), س(2), 3.46

لیلی(آ), شمیم(م), کلیک(آ), شیمی(آ), لیل(آ), کفی(آ), کشی(آ), میش(آ), یشم(م), شیک(آ), کیش(آ), یکم(آ), ملی(آ), میل(آ), فیل(آ), لیف(آ), مشکی(آ), شکیل(م), شلیل(آ), کلی(آ), شلیک(م), کشمکش(م), کشمش(م), فلفل(آ), مکمل(م), مشکل(آ), شمشک(م), کمک(آ), کشک(م), شکم(آ), مکش(آ), مشک(آ), کلم(آ), ملک(آ), شمش(م), کفش(آ), کشف(آ), فکل(س), ششم(م), فلک(آ), ملل(م), شکل(آ), شکلک(م), فیش(آ), فیلم(آ), میم(م), مکلف(م), کمی(آ), کشیک(م), میلی(م), یشمی(م), کمیک(م), شیلی(آ), کمیل(م), کیف(آ), کمکی(آ), کفیل(م), ململ(س)
🇮🇷پایان بازی🇮🇷
چیستان ومعما

08 Mar, 20:36

57

🤔 بازی کلمه 🤔 - سخت

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۲ حرف
۱۰ کلمه ۴ حرفی(پیدا شدن)
۴ کلمه ۵ حرفی(یکی مونده)
۴ کلمه ۶ حرفی(پیدا شدن)
و ۲۶ کلمه فرعی(۳ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤Maryam🍒‏ (۲۵۸❣️): آهنگ، بابا، بانه، بانگ، طاها، طناب، هانا، بنگاه، بهانه، ناباب، بهبهان، نااگاه، ناگهان، نگهبان (+۱۷ فرعی)
👤Mohammad‏ (۳۰❣️): آگاه، گناه (+۲ فرعی)
👤Parham‏ (۲۵❣️): بناب (+۴ فرعی)
👤M@‌‌ry@‌‌m‏ (۰❣️):
👤دختر بهار 🌺‏ (۰❣️):
@KalameBot
چیستان ومعما

08 Mar, 20:36

55

📝 بازی اسم و فامیل
آدرس بازی(EsmJoBot@)

💎سطح ویژه (12 عنوان 2 کلمه ای)
زمان 10 دقیقه
🔡 حرف م

🇮🇷پایان بازی🇮🇷

🔰نتایج
3️⃣‎M/♡ 〽️14 🎖 12110
🔰37
+2

2️⃣‎M@ry@m 〽️20 🎖 8027
🔰60


1️⃣‎Sara 〽️44 🎖 475
🔰220


1)اسم پسر:میثم،مازیار(15) 2)اسم دختر:ماریا،مریم(10) 3)شهر:میامی،مارسی(40) 4)کشور:مصر،مکزیک(15) 5)ماشین:ماکسیما،ماتیز(20) 6)شغل:معمار،ماما(10) 7)اعضا بدن:مری،مچ(10) 8)کلمه جمع:مزایا،مزارع(15) 9)اصطلاح:مثمرثمر،ماسماسک(40) 10)ابزار/یراق:متر،ماسک(15) 11)آرایشی/بهداشتی:مام،ماسک(15) 12)سنگ/مصالح:مرمر،مرمریت(15)

📝 بازیکن Sara با 220 امتیاز قهرمان این رقابت شد 💪🕺💃

📣 اسپانسر : @TRexGames
چیستان ومعما

08 Mar, 20:35

53

📝 بازی اسم و فامیل
آدرس بازی(EsmJoBot@)

💎سطح حرفه ای (12 عنوان)
زمان 7 دقیقه
🔡 حرف ب

🇮🇷پایان بازی🇮🇷

🔰نتایج
2️⃣‎M@ry@m 〽️20 🎖 8062
🔰0

1️⃣‎Sara 〽️44 🎖 477
🔰240

1)حیوان:بز(20) 2)میوه/سبزی:به(20) 3)رنگ:برنزه(20) 4)شهر:برن(20) 5)پایتخت:برن(20) 6)ماشین:بنز(20) 7)بیماری/مشکل:بهجت(20) 8)اصطلاح:بختک(20) 9)سوره:بلد(20) 10)مکان:برکه(20) 11)یکا/واحد:برگ(20) 12)سنگ/مصالح:بتن(20)

📝 بازیکن Sara با 240 امتیاز قهرمان این رقابت شد 💪🕺💃

📣 اسپانسر : @TRexGames
چیستان ومعما

08 Mar, 20:04


چیستان ومعما pinned «#امیروفرناز #قسمت_هشتم کلا گیج شده بودم الکی جلو بابام گفتم آره میدونستم یه دوستی بینشون بود اما تا الانش رو نمی‌دونستم ،امیر از مغازه پدرش فاطمه رو انداخته بود بیرون و برده بود مغازه خودمون چون مغازه خودمون به خونه ما دور بود و من زیاد نمیتونستم اونجا برم…»
چیستان ومعما

08 Mar, 20:04


چیستان ومعما pinned «#امیروفرناز #قسمت_هفتم شوهرم هم همه جا با افتخار از این که من کمکش میکنم صحبت میکرد همسرم متولد اسفند ماه بود تو اسفند ماه براش کیک می‌گرفتم و می‌بردم مغازه با دخترا پسرای مغازه براش تولد می‌گرفتم فرداش هم تو خونه با خانواده همیشه تولد می‌گرفتیم ،خود امیر…»
چیستان ومعما

08 Mar, 20:04

67

#امیروفرناز
#قسمت_هشتم

کلا گیج شده بودم الکی جلو بابام گفتم آره میدونستم یه دوستی بینشون بود اما تا الانش رو نمی‌دونستم ،امیر از مغازه پدرش فاطمه رو انداخته بود بیرون و برده بود مغازه خودمون چون مغازه خودمون به خونه ما دور بود و من زیاد نمیتونستم اونجا برم آخر امیر خونه مادرم گریه کرده بود و گفته بود فرناز عشق اول و آخر منه و مادرم رو برده بود تو اتاق و گفته بود من با این فاطمه رابطه داشتم و دیگه  دختر میست البته فاطمه اینجوری میگه چون من تو حال خودم نبودم چیزی یادم نیست یه روز که خانوادش خونه نبودن منو دعوت کرد و....اینو که مادرم گفت دیگه مطمعن شدم مردم که دارم این حرفا رو می‌شنوم مطمعنم سکته کرده بودم لال شدم فقط گریه کردم مادرم گفت امیر میگه دنیا یه طرف فرناز یک طرف اما موندم با این دختر چیکار کنم ،دختره میگه باید منو بگیری منم نمی‌خوام دیگه نزاشتم مادرم ادامه بده از خونشون زدم بیرون و تو ماشین چند ساعت دور زدم با خودم میگفتم احمق نشستی تو مغازه برای یه نامرد پول جمع می‌کنی و فکر می‌کنی مرتیکه رفته بازار و خسته داره میاد نگو آقا با خانم رفته گردش خاک تو سرت احمق برای کی پول جمع کردی از همه چیت زدی که بدی فاطمه خیلی گریه کردم تو ماشین و زدم به فرمون و دیوانه داشتم میشدم گوشیم هی زنگ میخورد امیر بود بالای ۱۰ بار زنگ زده بود جواب ندادم بلاخره رفتم مغازه تو مغازه نشسته بود سرش رو گذاشته بود روی میز و شونه هاش می‌لرزید بهش رسیدم دستمو گرفت دیگ دستم مثل جنازه سرد سرد بود فقط نگاهش کردم گفتم من میرم خونه گفت یعنی منو بخشیدی برگشتی پیشم جلو بابا و برادراش دست منو بوس کرد اما من هیچ حسی نداشتم خیلی بی تفاوت از کنارش رد شدم صبح تا شب سگ های خیابون خوابیدن من نخوابیدم نماز شب خوندم گریه کردم هر چی فکر کردم کجای زندگی کوتاهی کردم که اینجور شد زندگیم نفهمیدم بلاخره صبح شد و قبل اینکه بیدار بشه حسین رو گذاشتم پیش دبستانی و به مادرم گفتم حسین امروز میاد خونه شما من جایی کار دارم از همونجا رفتم شهرری حرم شاه عبدالعظیم  هیچکس نبود نشستم آنقدر با صدای بلند گریه کردم که از صدای گریه من یه خانم اومد گفت دلت شکسته برای منم دعا کن چشم کوتاهی گفتم و ادامه دادم تا سبک شدم نمازمو خوندم برگشتم تو ماشین دیدم گوشیم ۵۰ بار زنگ خورده ۴۰ بار امیر زنگ زده بود مادرم هم زنگ زده بود به مادرم رنگ زدم گفت امیر در به در دنبالت میگرده کجا رفتی همه سکته کردیم از دستت گفتم جای بدی نرفتم میام گفت کجایی گفتم اومده شاه عبدالعظیم ،گفت باشه رفتم دوباره تو حرم نشستم یک ساعت دیگه میخواستم برگردم رفتم نزدیک ماشین دیدم یه ماشین پیچید جلو پام دیدم امیره مادرم بهش گفته بود اونم اومده بود دنبالم با دوستش ،ماشین منو دوستش آورد منم به اصرار امیر سوار ماشینش شدم تو ماشین دست منو گرفت گفت کمکم کن مثل این چند سال که دوستم بودی منو از این جهنم خلاص کن این دختره دروغ یا راست میگه من دختریش رو ازش گرفتم میگه بیا منو بگیر میگم من زن و بچه دارم میگه اشکال ندارد اگه زنت نمیتونه قبول کنه منو، زنتو طلاق بده اما من فقط تو رو می‌خوام من غلط کردم اشتباه کردم فقط نگاهش کردم گریه میکردم لال شده بودم دست منو می‌بوسید دستم رو روی سرش کشیدم گفتم واقعا زندگیتو میخوای گفت آره گفتم باشه ... خیلی خوشحال شد و گفت این دختر و مادرش اهل دعا و جادو هستن منو کمک کن می‌دونم دختر درست و حسابی نیست با خیلیا دوست بوده و خونه ملت رفته اما الان به من گیر داده.
چیستان ومعما

08 Mar, 20:04

63

#امیروفرناز
#قسمت_هفتم

شوهرم هم همه جا با افتخار از این که من کمکش میکنم صحبت میکرد همسرم متولد اسفند ماه بود تو اسفند ماه براش کیک می‌گرفتم و می‌بردم مغازه با دخترا پسرای مغازه براش تولد می‌گرفتم فرداش هم تو خونه با خانواده همیشه تولد می‌گرفتیم ،خود امیر همیشه می‌گفت من از این همه ازخود گذشتگی و مهربونی تو جا میخورم تو با همه چی کنار میای و کمک من می‌کنی در صورتی ک جاری هات پدر داداشامو در آوردن و همش توقعات زیادی دارن الان که فکر میکنم میبینم خوبی زیاد اصلا خوب نیست و آدم ضرر می‌کنه ،چند سالی به همین منوال گذشت من و امیر به کمک هم تونستیم پولامون رو جمع کنیم یه تولیدی تو خیابون جمهوری تهران بزنیم و یه مغازه ۴۰۰ متری اجاره کنیم و یه مغازه کوچیکتر هم به عنوان انبار اجاره کردیم البته با مخالفت شدید پدرش چون همیشه می‌گفت همون پولو بیاریدتو مغازه های خودمون سرمایه کنید اما امیر دوست داشت خودشو نشون بده با اینکه از همه برادرها کوچیکتر بود برای خودش سرمایه جمع کرده بود ،خلاصه همه چی عالی بود و حسین میخواست بره پیش دبستانی ،که من طبق معمول رفتم مغازه که سر بزنم که یکی از شاگردها منو کشید کنار و گفت یه چیزی بهت بگم به امیر نمیگی گفتم نه بگو گفت این شاگرد جدیده خیلی عشوه میاد برای امیرو برادرش مراقب شوهرت باش ،اولش خندم گرفت گفتم چرا نگران باشم من که چیزی از خونه داری و زنا شویی و کمک و محبت برای شوهرم کم نمی‌زارم اماحساس شدم دلشوره گرفته بودم بیشتر میرفتم مغازه و کارای دختر رو زیر نظر داشتم یکبار که مغازه بودم شوهر منو صدا کرد گفت امیر یه دقه بیا انگار آب یخ ریختن رو سرم یه اخمی کردم و رفتم خونه امیر زود متوجه میشد من ناراحتم سریع اومد خونه وسط روز گفت چی شد تو مغازه رفتی گفتم فاطمه چرا به تو گفت امیرباید می‌گفت آقا امیر یا فامیلیتو صدا میکرد یعنی چی مثل همه فروشنده ها یه حالت حق به جانت گرفت و گفت همه تو مغازه راحت هستم اگه ناراحتی مغازه نیا که اینجوری اعصابت خورد نشه.خیلی ناراحت شدم گفتم من کمکت کردم که به این جا برسی و برای خودت زندگی درست کنی حالا به من میگی نیا ،منم با اون فروشنده که فاطمه رو لو داده بود دوست چند ساله بودم بهش گفتم اینا تو مغازه چیکار میکنن اونم یه من آمار میداد می‌گفت امیر میره تو آشپزخونه دختر هم سریع می‌ره دنبالش اما پدر شوهرت سریع امیر و صدا می‌کنه بیاد بیرون ،مادر شوهرت هم بدحور با دختره برخورد می‌کنه دعواش کردن اما امیر می‌گه شما دارید تهمت میزنید فهمیدم که همه یه چیزی فهمیدن اما به من نمیگن ،دنیا رو سرم خراب شد این بود اون خوشبختی که تو دوران نامزدی میگفتی نامرد تا شب تو خونه راه رفتم فکر میکردم تا اینکه مادرم زنگ زد گفت به امیر بگو بیاد خونه ما تو نیا کارش دارم دلشوره و دلهره عجیبی منو گرفته بود از استرس حالت تهوع داشتم امیر رفت خونه پدرم و برگشت من تو مغازه نشسته بودم منتظر امیر وقتی اومد فقط گریه میکرد می‌گفت فرناز منو ببخش غلط کردم گفتم چی میگی من رو صندلی نشسته بودم امیر جلوی پام زانو زده بود گوشیم زنگ خورد بابام بود گفت پاشو بیا خونمون تنها کارت داریم ،ماشینم رو برداشتم رو رفتم خونه پدرم دوتا خیابون با ما فاصله داشتن اما از دلهره زیاد. نمی‌توانستم راه برم تصمیم گرفتم با ماشینم برم رسیدم مامانم درو زد گفت بیا داخل رفتم داخل دیدم پدرم عصبی داره راه میره تو خونه مادرم هم با اعصاب داغون روی مبل نشسته و برادرم هم رفت تو اتاق درو بست ،گفتم چی شده چرا امیر رو کشیدید اینجا امیر امروز رفته بود بازار خسته بود ،مادرم عصبی  بلند شد گفت چقدر تو ساده هستی دختر حالم از این همه سادگیت به هم میخوره امروز با داداشت رفته بودیم فروشگاه یه دفه ماشین شما رو دیدم که کنار خیابون بود فکر کردم تو داخل ماشین هستی شوهرت رفته بود آبمیوه بگیره پنجره رو زدم دختر برگشت تو نبودی اون شاگرد مغازتون که اخراج شده‌بود اون بود ،اخه فاطمه رو شوهرم اخراج کرده بود مثلاً که من ازش ناراحت نشم  ،دنیا رو سرم خراب شد یه لحظه یخ کردم داشتم سکته میکردم یعنی چی فاطمه تو ماشین ما چیکار میکرد شوهرت هم اومد بیرون ما رو دید لال شده بود پته پته کرد منم به بابات گفتم امیر رو صدا بزنه بیاد اینجا اومد و خیلی پرو میگه فرناز می‌دونه من با این رابطه داشتم ،اینو که گفت من مات شدم من از کجا میدونستم من بهش شک کرده بودم و بارها سرش با هم دعوا کرده بودیم اما همیشه می‌گفت تو داری به من  تهمت میزنی تو منو باور نداری و تو متوهم شدی دچار اختلال شخصیت شدی و هزار جور عیب رو من میزاشت.

#ادامه دارد
چیستان ومعما

08 Mar, 18:58

89

خسته نباشیددوستان❤️ممنونم از همراهیتون❤️
چیستان ومعما

08 Mar, 18:55

101

⚠️ نام گروه شما ثبت نشده است.برای ثبت اسم گروه یا کانال خود می توانید ربات را به گروه یا کانال خود اضافه نمایید.

‏نتایج ۲۰ بازی اخیر 🔍🧐
مجموع سوالات: ۲۰۰
💯 درصد صحیح: ۴۶

🏆🏅رده بندی بازیکنان گروه بر اساس تعداد پاسخ صحیح

۱. 🥇‏𝑻𝒊𝒏... ‏ با ۱۵۰۲
۲. 🥈‏༺‌‌‌... ‏ با ۸۲۸
۳. 🥉‏Farid ‏ با ۶۶۰
۴. ‏◍•ᴗ•... ‏ با ۶۲۹
۵. ‏Sara ‏ با ۵۹۱
۶. ‏๓ ‏ با ۵۴۴
۷. ‏Nastaran ‏ با ۴۲۶
۸. ‏Shokoofe ‏ با ۳۹۱
۹. ‏#️# ‏ با ۲۷۷
۱۰. ‏A.r.e.z.o.o ‏ با ۱۹۴
۱۱. ‏فاطره ‏ با ۷۱
۱۲. ‏《mahdiyeh》 ‏ با ۶۹
۱۳. ‏Miss ‏ با ۶۷
۱۴. ‏a‍...a‍ ‏ با ۰
۱۵. ‏Maryam🍒 ‏ با ۰
۱۶. ‏A.. ‏ با ۰
۱۷. ‏😘😘 ‏ با ۰