💦Dastan kade🤫 @homonike_mikhay Channel on Telegram

💦Dastan kade🤫

@homonike_mikhay


"ʜɪ ᴀss-ᴋɪssᴇʀ @durov'ɪ sᴡᴇᴀʀ ᴛʜᴀᴛ ᴛʜɪs ᴄʜᴀɴɴᴇʟɪs ɴᴏᴛ ᴘᴏʀɴᴏɢʀᴀᴘʜɪᴄ!

🚫no poran
🚫no spam

⬇️برای ارسال داستان خود به آیدی زیر پیام بدید

🛃admin: @pvVahidbot

💦Dastan kade🤫 (Persian)

در کانال "💦Dastan kade🤫" شما می‌توانید داستان‌های جذاب و متنوعی را مطالعه کنید. این کانال یک محیط مناسب برای به اشتراک گذاری داستان‌های خود و خواندن داستان‌های دیگران است. با پرهیز از محتوای مخل به اخلاقیات و همچنین ارسال اسپم، شما می‌توانید تجربه‌ی خواندنی و لذت بخشی را در این کانال داشته باشید. برای ارسال داستان خود، به آیدی ادمین @pvVahidbot پیام دهید. پس از تایید، داستان شما به اشتراک گذاشته خواهد شد. بیایید به جمع ما بپیوندید و از داستان‌های جذاب لذت ببرید!

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


که فقط من تا اون موقع تو عکسای سکسی از اونا دیده بودم.انگشتمو لای چاک کسش گزاشتمو با کف دستم شروع به مالوندن کس زن داداشم میکردم اونم مثل ماهی بدنشو زیرم تکون میداد اونجا بود که فهمیدم این الکی مربیه رقص نیست اونم عربی وایییییی این زن دادا ش ما خیلی بیشتر از اون چیزی که من فکرشو میکردم سکسی بود
انگشتمو از بغل شرتش مالیدم لای کس که خیسه خیس بود بعد کردم تو کسش که سینه هاشو داد بالا و گفت آیییییییییییییی وحید من سریع زبونمو کردم تو دهننش باهاش لب بازی کردم.یه کم مالیدمش گفت وحید من کیر میخوام تشنمه.نشست منم سر پا کیرمو در اوردم که یه موهاشو تاب داد فرستاد پشت سرش من موهاشو گرفتم تو دستم اونم کیرمو کیرمو چسبوند به صورتش گفت انگار تو داداش اون نیستی اون کیرش ن صف تو ام نیست.حشریه حشری شده بود من زیپ پیرهنشو باز کردم و سینه هاشو از تو.اون سوتین ست سکسیه توریش در اوردم
کیرمو به سینه هاش و صورن زن داداشم میمالیدم که صدای نفسهامون هم سکسی شده بود و بیشتر حشریمون میکرد.زبونشو از زیر تخمام کشید تا روی کیرم اروم اروم کیرمو کرد تو دهنش واقعا حرفه ای بود دیگه داشتم واقعا حال میکردم موهاشو گرفتم و منم همراهیش کردم شروع کردم تو دهنش تلمبه زدن چند تایی تلمبه میزدم بعد کیرمو میکردم تو حلقش در میاوردم از دوباره
زن داداشم کسشو ترمیم کرده و عمل زیبایی روش انجام داده.خوابوندمش و پاهاشو باز کردم اونم داشت از شدت شهوت میمرد که شروع کردم بو کردن شرتش و بوس کردن شرتش.اصلا باورم نمیشد واقعا دارم اون شرت زنداداشمو رو کسش لیس میزنم حسابی با زبونم روی کس ناز و داغ زن داداشم بالا پایین کردم لبای کسش که از بغلای شرت اومده بود بیرون رو لیسیدم.زن داداشم یه جوراب بلند تا بالای زانوش پا کرده بود که دیدنش منو حشری تر میکرد.دستاش لای موهام بود منم یه دستم رو سینه های نازش بود میمالیدم و شرتشو میلیسیدم که گفتم زن داداش گفت جونم گفتم این شرتتو بکشش بغل کست نگهش دار گفت اوممممممممممم باشه کس لیسه من.دوس دارم همه جای کس زن داداشتو لیسش بزنیا.کسش خیسه خیس بود لبمو گذاشتم رو لبای کسش گفت آهههههههههههههه بخورش کسم تو دهنت لیسش بزنم منم زبونمو لای کسش میکشیدم که واقعا حشری شده بودیم جفتمون من چوچولشو زبون میزدم و با نوک زبونم با سوراخ کسش ور میرفتم.همه جای کسشو لیس میزدم با زبونم روی سوراخ کونشم لیس میزدم همه ی کسو کردم تو دهنم زبونم تو سوراخ کسش بود داشتم کسشو میک میزدم که یهوو پاهاشو دور گردنم قلاب کرد موهامو چنگ زد و سرمو به کس فشار داد
فهمیدم داره ارضا میشه که یه دفعه لب و دهنم خیس شد تمام اب کسش اومد تو دهنم
لبمو.میمالیدم روی کسش همه جای کسشو با لبم میمالیدم که گفت کسمممم کیر تو رو میخواد.کیری که چند سال تو کفش بودمو.گفتم جون بعد گفتم قمبل کن زن داداش که بد جور داغم الان
گفت چشم کسم بد جوری اتیش گرفته تو باید اتیششو خاموش کنی.قمبل کرد منم شرتشو در اوردم از یه پاش از پشت چسبیدم بهش موهاشو از پشت گرفتم و خم شدم روش در گوشش گفتم زن داداش از این به بعد تو جنده ی خودمی گفت اوفففففف چجورم کی موهاشو ک شیدم گفت آییییی کیرمو مالیدم از زیر کسش تا روی کسش اونم کسشو تکون میداد به کیرم من هی کیرمو لای کسش میمالیدم و گذاشتمش رو سوراخ کسش که زن داداشم خودش کسشو هول داد رو کیرم که دیدم کسش داره کیرمو میکنه تو خودش.با یه دستم باسنشو میمالیدم و با یه دستم موهاشو میکشیدم کیرمو چند باری تو کس تنگ زن داداشم عقب جلو کردم بعد شروع کردم به تندتند تلنبه زدن چند دقیقه ای تلمبه زدم سینه هاش داشت میلرزید مثل ژله میخوردن به هم با چک میزدم رو لپای کون زن داداشم انگشت شصتمو کردم تو کون زنداداشم جون داشتم کس و کونشو میگاییدم کیرمو تا ته کردم تو کسش گفت آییییی رحممو جررررررررررررش دادی وحید خم شدم روش موهاشو کشیدم سرش اومد بالا لبمو گذاشتم رو لبش شروع کردم خوردن.کیرم تو رحمش بود داشتم اروم میچرخوندمش تو رحمش که دیدم ابم داره میاد بهش گفتم زنداداش ابم داره میاد گفت بریز تو لوله هامو بستم وحید اتیشمو خاموش کن با اب کیرت که اونم لرزید و ارضا شد منم ابمو با فشار خالی کردم تو رحم زن داداشم که شده بود جنده ی خودم.

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


#داستان
زن داداش


#زن_داداش

اسم من وحید ۲۷سالمه از کرج و قدم ۱۷۸هیکلمم بد نیست.این از خودم حالا از زن داداشم میگم که یه زن سفید و واقعا خوشگل چون همه تو فامیل از زن داداشم تعریف میکنن هم از خوشگلی هم از ادبش.زن داداشم سفید اندامش خیلی عالیه چون مربیه رقص هستش و خیلی خوشگله.کونش یه کم برحسته سینه هاش بین هفتاد و پنج وهشتاده فیسش واقعا زنونه و از هیچ نظر ایراد نمیشه ازش گرفت چون واقعا مانکن واسه خودش.قول میدم همه مرد ها هم تو.فامیل و غریبه ها تو کف خانمی هستن.
این زنداداش من دو تا بچه داره البته خودش سی سالشه و از من سه سال بزرگتره.یه دختر داره یه پسر.من از روزی که خانمی عروس خانوادمون شد رفتم تو کفش.اولین باری که دیدمش گفتم توروح داداشمون چه زن کسی گرفته این داداش ما.همش شبها بهش فکر میکردم و به یادش که مثلا دارم میکنمش جلق میزدم و لذت میبردم.هر وقت که داداشم و زنداداشم میرفتن مسافرت من میرفتم خونشون که به فنچهاشون غذا بدم میرفتم از کمد زنداداشم شرتهای ناز و سکسیشو در میاوردم و لیسشون میزدم.بوشون میکردم مست میشدم چشمامو میبستم و اروم لبمو روی شرت زنداداشم حرکت میدادم و لیسشون میزدم و فکر میکردم که دارم کس زنداداشمو واقعا لیسش میزنم.
از رابطه ی خودم و زن داداشم براتون بگم با اینکه هفت سال عروسمون بود ولی هر وقت میدیمش و میبینم برام جذابیت و زیبایی تازه ای داشت که دلم براش میلرزید.همیشه هم لباسای پوشیده تن میکرد ولی من از دیدنش حشری میشدم.با من خیلی جور هستش و راحته باهام.ما خانوادگی زیاد اهل گردش و خوش گذرونی هستیم سر همین اکثر پنج شنبه ها و جمعه ها به باغ خودمون و گردش تو جاده چالوس و...... میریم که برادرم اکثرا سر کار بود و من میرفتم زن داداشم رو با بچه هاش میاوردم و باخودمون میرفتیم گردش
البته من همیشه با زن داداشم شوخی میکنم و زیاد خودمو بهش میمالم و هر وقت بچه یک سالشو از بغلش میگرفتم دستمو به سینه هاش میمالیدم اونم خوشش میومد و همیشه بهم لبخند میزد که منو بیشتر تحریک میکرد.یه شب که برگشتیم از گردش زنداداشم گفت که لباس بچه هاشو نیاورده و چون اونروز مثل ۱۳بدر واقعا زیاد بازی و.... کرده بودیم هم لباسامون کثیف شده بو هم خسته که گفت وحید جون مارو ببر خونه که همه چیو به امان خدا ول کردم منم گفتم چشم زنداداش تو جون بخوا کیه که بده.خلاصه بردمش و گفت وحید بیا یه میوه بخور بعدا برو گفتم چشم زنداداش مگه میشه میوه ی شما رو نخورد خندید و گفت میدونم تو شکمویی
نشستم رو مبل و زنداداشم رفت بچه هاشو گذاشت تو جاهاشون چون خسته بودن خوابیدن و خودشم لباس خونه پوشید یکسره که خط شرتش داشت بهم چشمک میزد.منم داشتم با گوشیم ور میرفتم و زیر چشمی هی نگاهش میکردم که اومد کنارم نشست و گفت داری چکار میکنی تو گوشیت با دوس دخترات چت میکنی گفتم نه بابا دوس دختر کجاست کی میاد اخه با من دوست بشه و گفت اختیار داری اقا وحید دخترا حسرت شما پسرارو میکشن
من گفتم از این شانسا ما نداریم و... که گفت پس تو این گوشی چکار میکنی از صبح که رفتیم تو این گوشی هستی تا الان
گفتم عکس نگاه میکنم و فیلم که اون بدن نازشو یه کم بهم نزدیک کرد و گف منم ببینم.پاهاش چسبیده بود به پاهام و پهلوهامومن به هم من داغ کرده بودم حسابی دوس داشتم بغلش کنم و لیسش بزنم که چند تا عکس خنده دار بود و با مزه بهش نشون دادم گفتم تموم شد گفت از صبح داری همین دو سه تا عکسو میبینی گفتم نه اخه .... گفت دیدی دوسدختر داری گفتم نه اخه عکسای دیگمو نشونت بدم میری به داداش میگی خب ابرومو.میبیری.گفت مگه من دهن لقم تو نگی منم نمیگن که گفتم قول گفت قول.
خلاصه فولدر عکسهای سکسی رو باز کردم همشونم متحرک بود.چند تا نشونش دادم دیدم خودشو بهم نزدیکتر کرد منم دستمو انداختم دور کمرش جوری که دستم از پشت روی سینش بود
اروم دستمو رو سینه هاش میمالیدم و عکسارو عوض میکردم رسیدیم به عکسای کس لیسیدن که مرده داشت چجوری کس زنه رو میخورد به زن داداشم گفتم به داداش نگی من اینا رو نشونت دادما گفت خری تو بگم که طلاقمو میده من دیگه مطمئن شده بودم این زن داداش خودشم داغ کرده شروع کردم محکم تر سینه هاشو مالوندن کامل.سینش تو دستم بود و داشتم میمالیدم ولی زن داداشم اصلا هیچ مقاومتی نمیکرد هیچ منم داشت کمک میکرد که راحت تر بتونم بمالم یعنی دستشو بالا گرفته بود که من راحت تر بتونم اون ممه های نازشو بمالم براش کیرم داشت میترکید که ممشو فشار دادم و گوشییو انداختم اونطرف بهم نگاه کرد دیدم چشماش از شهوت مسته مست شده
بغلش کردم و لبمو گذاشتم رو لبش اونم انگار منتظر همین بود خوابوندمش رو مبل لباشو میخوردم و با سینه هاش ور میرفتم که همینجوری که داشتم میمالیدم لباسش که یکسره بود مثل دامن رو از زیر تا روی شکمش دادم بالا.واییییییبییی یه شورت مشکی توری پاش بود

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


همینطور به لیسیدن کس و انگش کردنش با دست راست و مالیدن سینه ش با دست چپ ادامه دادم تا اینکه بعد از 4 5 دقیقه در حالی که صدای ناله هاش تند تر و بلندتر شده بود با یه لرزش شدید ارضا شد.
ولی من همچنان به لیسیدن ادامه دادم. بخاطر اینکه داشت اذیت میشد خواست از ادامه کار من ممانعت که که من با زور به کارم ادامه دادم و بعد از دو سه دقیقه برای بار دوم ارضا شد. دیگه داشت از حال می رفت. خواستم ادامه بدم که بهم گفت روزبه تو رو خدا نکن. دارم بیهوش میشم. خلاصه بلند شدم و لباس هام رو در اوردم و کیرم که دیگه حسابی شق شده بود گذاشتم جلوی کسش و یواش یواش فرو کردم داخل. وقتی کیرم تا ته رفت تو یه اهی کشید و من شروع کردم به اروم اروم تلمبه زدن. بعد از 4 5 دقیقه ازش خواستم بشینه رو کیرم. اینبار اون اروم اروم بالا پایین میشد و به مرور سرعتش رو بالا برد تا اینکه سه چهار دقیقه بعدش باز لرزش شدیدی کرد و دوباره ارضا شد. بعدش خوابوندمش رو فرش و باز رفتم روش و دوباره کیرم رو کردم تو کسش و شروع به تلمبه زدن کردم. و بعد از 2 3 دقیقه در حالی که کیرم داشت منفجر میشد ارضا شدم و تمام ابم رو ریختم تو کسش. بعد از ارضا شدنم در حالی که کیرم هنوز تو کسش بود روش خوابیدم و شروع به بوسیدن لب و گردنش کردم و با می می هاش بازی کردم تا کیرم کامل خوابید و از کسش خارج شد. بعدش هم بلند شدیم و بعد از شستن بدنمون لباسامون رو پوشیدیم و رسوندمش سرکار و خودم حدود ساعت 9 سرکار بود. توی مسیر کلا با هم حرف نزدیم. موقع پیاده شدن هم فقط خداحافظی کردیم و رفت.
وقتی رسیدم سرکار بهش زنگ زدم. بهم گفت روزبه!!! به نظرت کارمون درست بود؟ گفتم من کاری به درست و نادرست بودنش ندارم ولی به من خیلی خوش گذشت. اونم همین رو تایید کرد ولی باز از این اتفاق شوک بود. بهش گفتم اگه میخوای به ادامه رابطه فکر کن. اگه خواستی برام پیام بفرست. اگه هم نخواستی که فکر میکنیم اتفاقی نیوفتاده و مثل گذشته با هم رفتار خواهیم کرد. و اونم قبول کرد.
چند روزی خبری ازش نبود و منم باهاش تماس نگرفتم. بعد از یکی دو هفته به سایه زنگ زد و دعوتمون کرد خونه شون. بعد از بر گشتن از خونه شون، فرداش باز بهم زنگ زد و ازم خواست با هم بریم بیرون. و از اون روز به بعد هفته ای یکی دو بار یا با هم میریم بیرون یا با هم سکس داریم. گاهی اوقات خونه اونا و گاهی اوقات هم خونه ما. و این رابطه تا به امروز که اواسط ابان 96 هستش ادامه داره. ببخشید زیادی توضیح دادم. امیدوارم از خوندن داستانم لذت برده باشید.


نوشته: روزبه

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


خواهرزنم_سارا




سلام. میخوام یه داستان رو براتون تعریف کنم که از تابستون همین امسال شروع شده.
اول از خودم براتون بگم. من روزبه هستم و 38 سالمه. متاهلم و اسم زنم سایه هستش و کارمند بانکه. بچه نداریم چون شرایطش رو نداشتیم. از نظر ظاهری کاملا عادی هستم (قد 170 و وزن ) و به هیچ عنوان هم کیرم 30 سانت نیست. ولی روابط اجتماعی خوبی دارم و توی جمع های دوستانه و فامیلی یکی از گرداننده های این مجالس هستم. اهل گردش و تفریح هستم شدید و رابطه م با زنم عالیه. از هر نظر. (جنسی، عاطفی و ...)
زنم دو تا خوار داره به اسم های سارا (41 ساله) و سمیرا (31 ساله). خود سایه هم 36 سالشه.
سارا زنی 41 ساله با قد 170 و وزنی حدود 75 (یه خرده تو پر) با هیکلی معمولی که تا قبل از شروع رابطه مون اصلا از نظر من سکسی نبود. اتفاقا به رعایت حجاب جلوی نامحرم خیلی مقیده. کارمنده یکی از ادارات دولتیه. شوهرش کارمنده دولتیه و نوع کارش شیفتی هستش. (صبحکا، عصرکار و شبکار) یه دختر ساله داره یه پسر 4 ساله. ظاهر اونم کاملا معمولیه و فکر نکنم تمام مردای فامیل و غریبه تو نخش باشن.
مقدمه طولانی شد ببخشید.
بریم سر اصل داستان.
تیرماه امسال (96) بود که یه پنجشنبه بعد از ظهر رفتم دنبالشون که بیان خونه مون. چون شوهرش شبکار بود و فرداش جمعه بود و نمیخواستیم بریم سر کار، قرار بود شب پیشمون بمونن. خلاصه اومدن خونه و با هم شام خوردیم. بعد از شام سایه و سارا و بچه ها گفتن بریم بیرون دور دور کنیم. خلاصه آماده شدیم و رفتیم کلی گشتیم و دور زدیم. تا نصف شب بیرون بودیم. وقتی برگشتیم خونه تا سحر صحبت و شوخی و بگو بخند بود و به پیشنهاد من، رفتم کله پاچه گرفتم و صبحونه مون رو خوردیم و طرفای 7 صبح خوابیدیم. بعدش هم تا 3 4 ظهر خوابیدیم. بیدار که شدیم سارا به شوهرش زنگ زد که بیاد دنبالشون. اما شوهرش به
بهانه خستگی از اومدن سر باز زد. من بهشون پیشنهاد کردم بمونن و شب بریم بیرون بگردیم و بعدش ببرمشون خونه شون. خلاصه باز رفتیم بیرون و کبلی هله هوله خوردیم و کلی خوش گذشت. بعدش هم بردمشون خونه شون. فرداش طرفای 8 و 9 صبح دیدم سارا بهم زنگ زد. جوابش رو دادم. کلی تشکر کرد و بابت زمانی که با ما گذرونده بود کلی ازم تشکر کرد. خلاصه از اون روز به بعد روزی یکی دو بار برام پیام می فرستاد. اول سخن بزرگان، بعد جوک و لطیف، بعدش متون عاشقانه و گاهی جوک های مثبت 18. 
یه هفته بعدش بهم زنگ زد که میخواد منو ببینه و ازم خواست سایه از این قضیه چیزی ندونه. خولاصه عصرش رفتیم با هم یه کافی شاپ و شروع کرد به صحبت. کلی از اینکه شوهرش به خودش و بچه هاش بی توجهی میکنه گفت و از من که به زنم و حتی به اونا توجه میکنم تعریف کرد. در اخر هم ازم خواست که اگه قبول کنم چند روزی یه بار با هم بریم بیرون و با هم حرف بزنیم. بهش گفتم اگه سایه بفهمه ناراحت میشه که گفت من و تو مثل خواهر برادریم و البته حواسمون هست سایه متوجه نشه.
دو سه روز بعد باز بهم پیام داد که عصر بریم بیرون. رفتیوم و موقع برگشت به خونه و موقع خداحافظی بهم دست داد. (تا اون لحظه حتی جلوی من روسری میزد چه برسه به اینکه بهم دست بده)
یکی دو بار بعدش باز با هم رفتیم بیرون و موقع خداحافظی بهم دست میداد که بار چهارم پنجم موقع خداحافظی لپم رو بوسید. همین که خواست بره بهش گفتم فردا صبح میام دنبالت می برمت سر کار.
خلاصه فرداش ساعت حدود 7 رفتم دنبالش. سوار که شد به جای رفتن به سمت محل کارش به سمت خونه مون حرکت کردم. پرسید چرا اینوری میری؟؟؟ گفتم یه چیزی جا گذاشتم خونه. خلاصه رسیدیم جلوی خونه و خواستم برم توی اپارتمان که ازش دعوت کردم بیاد بالا. گفت نه. زششته ممکنه سایه فکر بد بکنه. بهش گفتم که سایه الان سر کاره و قبول کرد بیاد بالا. تا وارد خونه شدیم و در اپارتمان رو بستم بدون مقدمه رفتم طرفش و لب گذاشتم رو لبش.
اونم بدون هیچ حرف یا مقاومتی همراهی کرد. لب گرفتنمون ادامه دار شد و در حالی که لب تو لب بودیم و بدنش رو لمس می کردم مانتو و مقنعه ش رو در اوردم. شروع کردم خوردن گردن و لب و مالیدن سینه هاش. کم کم تاپش رو در آوردم و با سوتین و شلوار بغلش کردم و بردمش روی مبل نشوندمش. در حالی که ازش لب می گرفتم، دکمه شلوارش رو باز کردم و نشستم جلوی پاش و شلوار و شورتش رو با هم کشیدم پایین. بوی کسش فضا رو پر کرده بود. هر دوتامون حسابی حشری شده بودیم. با زبون کسش رو لیس زدم و با دست چپم سینه راستش رو می مالیدم. انگشت شستم رو کردم توی کسش که حسابی خیس بود و انگشتم رو خیس کردم. بعد در حالی که کس و چوچوله ش رو می لیسیدم و می خوردم، انگشت شستم رو کردم توی کونش و یه ناله کوچولویی ازش بلند شد. بعد انگشت شست و اشاره رو با هم کردم تو کسش تا خیس بشه وبع انگشت شست رو کردم تو کس و اشاره رو کردم تو کونش وبه لیسیدن کسش ادامه دادم.

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


هم لب گرفتیم وبعد شورتمو کشید پایین ولای کسمو باز کرد لیس میزد عجب لذتی داشت هیچ وقت تجربه نکرده بودم کسم حسابی داغ شده بود زبونشو توی کسم میچرخوند منم جیغ میکشیدم ....
بایه نگاه داخل کسم اروم گفت دوست داری زنت کنم جیگر خانم
گفتم نه نمی خوام
گفت یه نگاهی انداختم پرده ات ارتجاعیه یعنی حلقه ای با هیچ کیری پاره نمیشه ...
منم که حشرم زده بود بالا گفتم باشه اروم خوابید روم وهمین طور که باسینه هام بازی میکرد اروم کیرشو فرستاد داخل کس داغ وخیسم یهو اتیش گرفتم و درد شدیدی احساس کرد انگار که ازوسط به دونصف تقسیم شدم جیغ بلندی کشیدم که سپهر لبشو گذاشت رو لبم خیلی درد داشت ولی کم کم تبدیل شد به یه درد شیرین و دوست داشتنی حرکات سپهر اروم بود اصلا سعی نداشت وحشی بازی کنه اروم لمبه میزد ومنم غرق لذت بودم یک دفعه بدنم سفت شد یه لرزش خفیفی احساس کردم وکه سپهر لبخند زد وگفت:عزیزم به ارگاسم رسیدی وارضا شدی ولی من کمرم خیلی سفته حالا حالا باید تلمبه بزنم چند دقیقه بعد اونم کیرشو دراورد تمام ابشو خالی کرد روی بدنم بدنم خیس خیس شده بود پر از اب منی هردو بی حال کنار هم افتادیم بعد از چند دقیقه دوباره لب گرفتیم یه کم هم از ما هم خوردیم بعد هم من که درد شدیدی داشتم لباسمو پوشیدم و سپهر وقتی ماچم کرد بهم گفتکه زنش هیچ وقت همچین سکس لذت بخشیو بهش نداده چون خیلی درد داشتم منو فرستاد خونه ترسیدم کسی از صورتم متوجه حالتم بشه برای همین الکی گفتم حال تحوع دارم رفتم خوابیدم ولی همش به اون چند ساعت لذت بخش فکر میکرد بعد از اون ماجرا چند باری هم منو وقتی زنش خونه نبود به خونش دعوت کرد دوباره باهم سکس داشتیم بعد چند وقتم دیگه کلا از اونجا اومدم بیرون وبا هم کات کردیم چون گفت داره بچه دار میشه ولی هنوز گاهی وقتا یاد اون سکس توی مغازه منو غرق لذت میکنه ..
ببخشید که این قدر نوشتم وسرتونو درد اوردم ولی می خواستم در جریان اشنایی منو اون قرار بگیرید امید وارم تونسته باشم با خاطره ام شما رو سرگرم کرده باشم لطفا نظر یادتون نره


نوشته: ساناز

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:27


سانازصاحب_بوتیک


سلام اسم من سانازه 21 سالمه وتو یه خانواده 5 نفره زندگی میکنم یه خواهر یه برادر بزرگتر دارم .از اینا بگذریم چند وقتی میشد با خانواده درگیر بودم پول تو جیبی کمی گیرم میومد ونمیتونستم هرچی که میخوام بخرم از طرفی هم تازه با بهروز دوست پسرسابقم که 3 سال باهم بودیم کات کرده بودم وکمی دپرس بودم میخواستم تنوعی توی زندگیم ایجاد بشه برای همین دنبال یه کار خوب میگشتم که درامد خوبی هم داشته باشه چند تا از دوستام بوتیک های رو معرفی کرده بودن وقتی سر میزدم از محیطتشون اصلا خوشم نمیمد یا خیلی شلوغ به هم ریخته بود یا اصلا صاحبش ادم حسابی نبود خلاصه چند وقتی درگیر پیدا کردن یه شغل بودم که یه روز که داشتم تو مجتمع تجاری خرید میکردم البته تنها بودم یهو یه پسر اومد بدجوری بهم تنه زد طوری که بازوم درد گرفت وچون کفش پاشه دار هم پوشیده بودم نزدیک بود بخورم زمین که یه نفر دستمو گرفت وقتی برگشتم ونگاه کردم متوجه مردی حدودا 35-36 ساله شدم که قد بلندی داشت وخوشتیپ بود بوی ادکلنش از همون فاصله به مشامم میخورد یه بوی تلخ داشت .ازش تشکر کردم
که لبخند زد همون لحظه چشمم خورد به یه اگهی که پشت شیشه یک مغازه چسبیده بود دنبال یه فروشنده خانم بود همون لحظه همون مرد که هنوز اونجا ایستاده بود تا نگاه منو دید سریع گفت دنبال کاری؟
منم جواب دادم که گفت مغازه خودشه خوشحال شدم یکم باهم در مورد شرایط کار وحقوقش حرف زدیم که دیدم حقوقش عالیه در واقعی مغازه اون کلا لباس زنونه داشت لباس های مجلسی وشیک من از فردا کارم رو شروع کردم خانوادمم دیگه چیزی نمیگفتند باهام کنار اومده بودن حدود یک هفته ای بود که مشغول شده بودم صاحب مغازه اسمش سپهر بود بیشتر وقتا با هم تو مغازه بودیم نگاهی عجیبی بهم داشت ناگفته نماند که من دختر قد بلند لاغر البته با باسنی برجسته پوستم کمی برنزه است و موهای مشکی دارم بینی کوچیک ولبی کوچیک کلا صورتم بچه گونه است بامزه هستم داشتم از سپهر میگفتم نزدیک به اسفند ماه بودیم مغازه ها همه یکسره باز بودند ماهم مجبور بودیم ظهر راهم باز باشیم اخیرا خیلی با من درد و دل میکرد واز زندگی با زنش راضی نبود منم که باهاش صمیمی شده بودم دلداریش میدادم یه روز که مثل همیشه تو مغازه بودیم ظهر بود رفت سادویچ ونوشانه خرید تا نهار رو باهم تو مغازه بخوریم اون روز من یه مانتو سفید پوشیده بودم وچون کمی هوا گرم بود زیرش فقط یه سوتین مشکی پوشیده بودم داشتیم با هم غذا میخوردیم نگاهش همش به پاها و صورتم بود منم به روی خودم نمیاوردم که یهو نوشابه از دستم لیز خورد تمام مانتوم از بالا تا پایین کثیف شد یهو دیدم نگاهش خشک شده روی من همین که نگاه خودم کرد فهمیدم چون ماتوم خیس شده سوتینم پیداست خیلی خجالت کشیدم سریع به خودش اومد وچند تا دستمال کاغذی بهم داد وبعد در مغازه رو از داخل قفل کرد تعجب کردم گفت که راحت لباستو عوض کن لباس رو داد دستم ومنم رفتم تو اتاق پرو تا خواستم درو ببندم پشت سرم داخل شد تو نگاهش یه چیز خاصی بود چشماش خمار شده بود یهو کاتمو گرفت وکشید که همه دکمه هاش یه طرف پرت شد از کارش تعجب کردم تا خواستم چیزی بگم لباش چسبوند روی لبام طوری ازم لب گرفت که دهنم بسته شد همزمان با لب گرفتم دستاش با سینه هام بازی میکرد حالا دیگه منم حشری شده بودم تنم داغ کرده بود نفهای اونم به شماره افتاده بود اروم زیر گوشم گفت خیلی وقته تو کف هیکلتم دوست دارم باهات سکس کنم چیزی نگفتم سیتینم رو کشید پایین وسینهام پریدن بیرون اول یکم نگاهشون کرد بعد شروع کرد به لیس زدم سینهام خوردشون دیگه به اخ واوف افتاده بودم طوری که موهاشو چنگ میزدم و حالم دگرگون شده بود میدیدم که کیرش از زیر شلوار هم برجسته شده و داره میترکه داشت گردنم رو لیس میزد وهم زمان دستشو از روی شلوار روی کسم میکشید دیگه داشتم میمردم من قبلا با دوست پسرم سکس داشتم ولی در حد لاس زدن به مرحله حاد نرسیده بود سپهر تا چشمای قرمز منو دید گفت: این جا نمیشه بیا بریم بالا این جا جا نیست دستمو گرفت .و منو دنبال خودش کشید یه راپله باریک تو ی مغازه بود که وصل میشد به بالای مغازه اونجا پر جنس بود خیلی شلوغ پلوغ بود منو برد اونجا خوابوندم روی پتویی که مال خودش بود خودش افتاد روم همین طور سینه هامو گاز کیزد منم مدام اخ اخ اوف اوف میکردم خیسی شرتم و احساس میکردم دست برد به دکمه شلوارم و اونو کشید پایین شروع کرد اول از روی شرت گاز گرفتن وبا دست بازی کردن ومنم چشمامو بسته بودم دستمو میکشیدم روی شلوارش کیرش سفت سفت شده بودم دکمه شلوارشو باز کردم کیرش خیلی خود نمایی میکرد دلم نیومد ازش بگذرم برای همین این دفعه من خوابیدم روش تا تونستم کیرش کردم تو حلقلم اونم هی میگفت جون جونمممممممم قربون دهت
سینهاتو بخورم .....
منم بیشتر حشری میشدم سریع تر براش ساک میزدم کیر سفت بزرگی داشت یه گاز کوچولو ازش گرفتم که اخش دراومد
بعد بلند شد واز

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


و باز هم شلشون میکرد

من فقط پستوﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﻭﺁﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺴﺶ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺳﺘﻢ ﮐﺎﻣﻞ
ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﯼ ﭘﻬﻠﻮ ﺑﺮﺵ ﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻡ . ﯾﻪ ﭘﺎﺵ ﺯﯾﺮ ﻭ ﯾﻪ ﭘﺎﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻣﻦ. ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ
ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻥ ﺭﻭﻧﺎﺵ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻟﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮑﻨﻤﺖ . ﺗﺸﻨﻪ ﮐﺴﺖ ﺑﻮﺩﻡ .
ﺗﺸﻨﻪ ﮐﺲ ﺧﯿﺴﺖ . ﻭﮐﻮﻧﺸﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻟﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﺶ . ﺧﻮﺩﺷﻮﮐﺎﻣﻞ ﺟﻤﻊ
ﮐﺮﺩ . ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺷﻠﺶ ﮐﺮﺩ . ﺁﺭﻭﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﮐﻮﻧﺶ . ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺷﻮ ﻣﮏ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﮐﻮﻧﺶ
ﺷﻞ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﮐﻮﻧﺶ. ﺿﻤﻦ ﺁﻩ ﻭﻧﺎﻟﻪ ﮐﺮﺩﻥ ،
ﺻﺪﺍﺵ ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﻡ ﮔﻮﺷﻢ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺖ : ﮐﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ، ﮐﯿﺮ . ﻭ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ . ﻓﻘﻂ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻦ .
ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻦ. ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﻃﺮﻑ ﮐﺲ ﺧﯿﺴﺶ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺗﺸﻨﻪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﺸﻤﻪ
ﺧﻨﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻫﻨﻤﻮ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ. ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﻭ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ
ﺩﺍﺩ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﻮﺭﺵ. ﺑﺨﻮﺭﺵ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ . ﮐﺴﻤﻮ ﺑﺨﻮﺭ . ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺎﻻﺗﺮ. ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﻟﺒﺎﺵ ﻭ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ. – ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ . ﮐﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ . ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﮐﺴﻢ . ﮐﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ . ﮐﯿﺮﮐﻠﻔﺖ ﺗﻮ ﺭﻭ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ. ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ . ﻣﻨﻮ ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﯿﺮﻡ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﻣﻞ ﺗﻮ
ﺩﻫﻨﺶ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﻩ . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﻪ. ﻭﻟﯽ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭﺵ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﺵ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .
ﺗﺨﻤﺎﻣﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺎﺯﺷﻮﻥ ﮔﺮﻓﺖ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ. ﻭﻟﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻢ . ﮐﺎﻣﻞ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ
ﺭﻭﺵ .
ﮐﯿﺮﻡ ﻻﯼ ﺷﮑﺎﻑ ﮐﻮﻧﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻧﺮﻡ ﻭ ﻟﻄﯿﻒ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﻭ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻥ . ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺁﺑﻢ
ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ . ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﻮﻧﺸﻮ ﺩﻭﺗﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻥ . ﺑﻪ
ﺯﻭﺭﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪ . ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺩﺭﺍﺯﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ . ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ . ﻣﻦ ﻧﮕﺎﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺩﻫﻦ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﺁﺭﻭﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﮐﺴﺶ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺖ . ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ . ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ . ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﮐﺴﺶ. ﻭ ﻓﻘﻂ
ﻫﻮﺍ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻻﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﺵ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍ ﺷﻬﻮﺗﻢ ﺭﻭ ﺻﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :
ﮐﺲ ﻣﻦ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ . ﺗﯿﮑﻪ ﭘﺎﺭﺵ ﮐﻦ ﺑﺎﮐﯿﺮﺕ . ﻫﯿﭽﯽ ﺍﺯﺵ ﻧﺰﺍﺭ . ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﯿﺮﺗﻮ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺗﻮﮐﺴﻢ ﺣﺲ ﮐﻨﻢ. ﺩﻟﻢ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﮐﯿﺮﺕ ﺑﻤﯿﺮﻡ . ﭘﺎﺷﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻻﻥ ﺁﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ . ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺥ ;8 ﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﯿﺮﺕ ﺗﻮﮐﺴﻢ ﺑﺎﺷﻪ .
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﯿﻦ ﭘﺎﻫﺎﺵ . ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﮐﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺴﺶ ﺯﺩﻡ . ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ
ﻣﯽ ﺯﺩﻡ . ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﺁﻩ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ
ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﺠﺎﯾﯿﻢ .
ﺍﺻﻼ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﻦ . ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﮐﺴﺶ . ﻟﯿﺰِ ﻟﯿﺰ ﻭ ﺧﯿﺲِ ﺧﯿﺲ. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺭﻓﺖ
ﺗﻮﮐﺴﺶ . ﮔﻔﺖ : ﺑﺰﻥ. ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﺑﺰﻥ . ﻭ ﻣﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﯿﮑﻠﺶ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ. ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ
ﺑﻌﺪ ﻣﮑﺚ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺯﻭﺩﺑﺎﺵ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﮑﺎﺭﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﺵ. ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺶ ﺭﻭﻡ . ﻭﺯﻧﺘﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺭﻭﻡ . ﻣﻨﻢ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭﺵ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮﺗﺮ . ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯﮐﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻣﺶ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺁﻩ ﻣﯽ
ﮐﺸﯿﺪ . ﺁﻩ. ﺁﻩ . ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﻭ ﻣﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﺗﻮﮐﺴﺶ ﮐﻪ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ ﺍﺯ ﺟﺎ ﮐﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ . ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻩ
ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﺩﻧﺸﻮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ . ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ. ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﭘﻬﻠﻮ
ﺟﺎﺑﺠﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﺠﺎﺳﺖ . ﮔﯿﺞ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻣﺜﻞ ﺁﻫﻮ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺁﻣﯿﺰ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩ . ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻧﺶ . ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﮐﻮﻧﺶ . ﭼﺸﻤﺎﺵ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ . ﻓﻘﻂ
ﺳﻔﯿﺪﯼ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ . ﻭ ﺳﺮﺵ ﺑﺮﮔﺸﺖ . ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺳﺮﻣﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪ ﺑﻪ
ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ . ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ . ﭼﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ . ﺩﺍﺩ ﻣﯽ ﺯﺩ : ﺑﮑﻦ . ﺑﮑﻦ. ﺑﺰﻥ . ﻭ ﻣﻦ ﺭﺣﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻃﻮﺭﯼ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮﮐﺴﺶ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻤﺮ ﺩﻭﻻ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺜﻞ ﻟﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻗﺎﻟﯽ . ﺗﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ
ﺷﺪ. ﺷﻞ ﺷﺪ . ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻩ ﺑود

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


ﺧﺎﻟﻪ ﺧﺎﻧﻤﻢ



ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺧﺎﻧﻤﻢ . ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺒﻮﺩ . ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ، ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﺍﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻣﻦ ﺩﺭﺍﺯﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺑﻊ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﮐﻤﯽ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ، ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻧﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﮑﻨﻪ .
ﮐﻤﯽ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪﻡ. ﺍﺯ ﻻﯼ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺎﻟﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻡ. ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺍﺯﮐﺸﯿﺪﻡ . ﯾﻪ
ﮐﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻢ . ﺳﻔﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ . ﺗﮑﻮﻥ ﺗﮑﻮﻧﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﻭﻣﺪ
ﺑﺎﻻ . ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﺷﮑﻤﺶ ﻭ ﺭﻭﻥ ﻭ ﺷﻮﺭﺗﺶ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ. ﺳﻔﯿﺪ
ﻭﻧﺮﻡ . ﺁﺭﻭﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﻧﺶ. ﺩﺍﻍ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩ . ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺴﺶ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻢ . ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ . ﮐﯿﺮﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﮑﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮﺣﺸﺮﯼ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ . ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﺯﺣﻤﻮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﻓﻘﻂ ﺗﻨﺸﻮ
ﺷﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﻮﻟﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﮐﻮﻧﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩﺵ .
ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻧﻮﺭ ﺑﻮﺩ . ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﭼﺎﻕ . ﺁﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﺭﺧﺖ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮ ﻃﻮﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺍﺑﻪ . ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺳﺒﮏ ﺑﻮﺩ . ﺁﺭﻭﻡ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ . ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺁﻫﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ
ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭﮐﻤﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺭﻭ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ. ﮔﻔﺖ : ﺗﻮﯾﯽ؟ ﻭ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻧﻔﺲ
ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ . ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻃﺮﻓﺶ . ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﭼﮑﺎﺭﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﻫﯿﭽﯽ . ﻭ
ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻡ، ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺩﺍﺭﻡ . ﮔﻔﺖ : ﻧﺮﮔﺲ ‏( ﺯﻧﻢ ‏) ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻪ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ . ﺩﯾﮕﻪ
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﻨﮑﯽ ﻭ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺗﻨﺸﻮ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ. ﺣﻮﻟﻪ ﺩﻭﺭﮐﺲ ﻭ ﮐﻮﻧﺶ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻭﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﭙﻞ ﻭ
ﺳﻔﯿﺪﺵ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻢ . ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﮔﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯼ .
ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ . ﯾﻪ ﮐﻤﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ . ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ
ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮﺟﻮﺍﺑﺶ ﺑﻮﺩﻡ . ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻋﻼﻣﺖ ﺭﺿﺎﺳﺖ . ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻢ
ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺑﺎ ﺷﺴﺘﻢ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻃﻮﻟﺶ ﺑﺪﻡ ،
ﺑﯿﺸﺘﺮﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ . ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ، ﻟﻄﯿﻔﯽ ، ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ . ﻭ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﺁﺭﻭﻡ ﮔﻮﻧﻪ
ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﻧﺮﻡ ﻭ ﻧﺮﻡ . ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ﻋﺸﻖ ﻣﻨﯽ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ،
ﯾﻪ ﺷﺐ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ . ﻭ ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﺵ ﺁﻭﺭﺩﻡ . ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻔﺖ . ﺁﺭﻭﻡ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﺵ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻭﺩ
ﺑﻮﺩ . ﻋﺰﯾﺰﺩﻟﻢ . ﻋﺸﻖ ﻣﻦ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺸﻤﺎﺗﻮ
ﺑﺒﻨﺪ . ﻭ ﺑﺴﺖ . ﺑﻌﺪﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎﺯﮐﻦ . ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺎﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﯼ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺸﯽ ﻭﻗﺘﯽ
ﺑﺎﺯﺷﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ . ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ . ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﮔﻔﺖ : ﻧﺮﮔﺲ ﺑﯿﺪﺍﺭﻣﯽ ﺷﻪ ﻫﺎ .
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﻭﮐﻤﺮﺵ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻡ . ﺁﺭﻭﻡ ﻟﺐ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩﻡ . ﺩﻫﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ
ﻭﻟﻊ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﺵ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﻗﻔﻞ ﮐﺮﺩﻡ . ﻭ ﮔﺮﺩﻧﺸﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﮐﻤﯽ ﻧﻔﺴﺶ ﺗﻨﺪ ﺷﺪ . ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﮐﺮﺩﻡ . ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻨﺪﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭﺵ
ﺩﺍﺩﻡ . ﻭ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻧﻮﺍﺯﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ : ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻣﺖ . ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ﻋﺸﻖ ﻣﻨﯽ . ﻋﺰﯾﺰﺩﻟﻢ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻮﻧﺶ ﺑﻮﺩ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﻮﺭﺗﺶ . ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻮﻧﺸﻮ ﻣﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ . ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺵ . ﻣﺜﻞ
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﺎ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ . ﺳﺮﺵ ﺭﻭﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﺩﺍﺩﻩ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ . ﯾﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﮓ ﺯﺩ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﻡ . ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ
ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﻭ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﮐﻮﻧﺸﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﻟﺒﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ . ﺩﻫﻨﻢ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ
ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺴﺘﻮﻧﺸﻮ ﺗﺎ ﺟﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺩﻫﻦ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ. ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﻩ
ﺑﺸﯿﻨﯿﻢ ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺳﺮﭘﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﻢ .
ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﮐﻒ ﺍﺗﺎﻕ. ﺣﻮﻟﺶ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺯﯾﺮﮐﻮﻧﺶ ﻗﺮﺍﺭﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺎﻫﺶ ﺭﻭ ﮐﻤﯽ
ﺍﺯ ﺯﺍﻧﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻭﺳﻂ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﺍﺭﮔﺮﻓﺘﻢ . ﮐﯿﺮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ . ﻣﺘﻮﺭﻡ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ . ﺳﺮ ﮐﯿﺮﻡ ﻭﺭﻡ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﯾﺮﮒ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﯾﺪ . ﺑﺎﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺵ. ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ
ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺘﻮﻧﺎﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﺩ ﺳﻤﺖ ﮐﺴﺶ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻥ ﮐﺴﺶ. ﻣﯽ
ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ . ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ. ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﮐﺴﺶ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﻭﻧﺪﻡ . ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎﻡ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ادامه

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


داشتم بدنمو ببینه و در و باز کردم
بعد که داشت شلوارمو نگاه میکرد شدیدا شهوتی شده بودم
ووو
و این بود داستان شروع بیغیرتی من
و بعدش داستانای بی شماری برامون پیش اومد
ادامه داستان بیغیرتیم رو همینجا براتون مینویسم
نوشته: علی

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


شروع بیغیرتی من
1400/03/13



سلام
من علی ام
۳۵ ساله
ده ساله که ازدواج کردم
خانمم ۶سال ازم کوچیکتره و اندام خوبی داره یکمی هم بگی نگی پره
اوایل که ازدواج کردیم خیلی مذهبی بودیم
اون چادر میپوشید و منم خیلی حساس بودم روش
قصه از اونجا شروع شد که یه روز که برای خرید لباس رفته بودیم بازار و تو یکی از لباس فروشیا مشغول انتخاب لباس بودیم اون رفت تو اتاق پرو که شلوار رو بپوشه و من بی هوا تو مغازه میچرخیدم
ظاهرا شلوارش گشاد بوده و منو صدا کرده بود که سایز کوچیکترشو براش بیارم ولی من که اونطرف فروشگاه بودم نشنیده بودم و فروشنده از پشت در گفته بود که خانوم اگر چیزی لازم دارین به من بگین شوهرتون نیست ظاهرا
(اینا رو بعدا خانومم گفت برام)
خانومم هم گفته بود که دو سایز کوچیکترشو میخوام این خیلی گشاده
فروشنده هم گفته بود که از کجاش بیشتر گشاده و خلاصه …
رفته بود و دو سایز کوچیکتر آورده بود و این یکی خیلی تنگ بوده و حتی از یه قسمت باسنش بالاتر نرفته بود
این دفعه به فروشنده گفته بود که این یکی خیلی تنگه و …اینا
فروشنده هم اصرار که این کش هست و جا باز میکنه و در نهایت خواسته بود که ببینه چقدر تنگه و خانومم در و باز کرده بود و فروشنده خانومم رو حسابی دیده بود و حتی قسمتی از باسنش که بیرون بود
من اینجا بود که رسیدم و با ترس رفتم جلو
فکر کردم حالش بد شده اون تو
و دیدم که نخیر داستان چیز دیگه ایه
و بعد خانومم تعریف کرد چی شده و خیلی هم خجالت کشیده بود اون لحظه
نمیدونم چرا ولی وقتی فهمیدم جریان چیه خوشم اومده بود
بی هوا اصرار کردم که چند تا فروشگاه دیگه هم بریم و یه فکر شیطانی به سرم زد
خلاصه چند تا فروشگاه چرخیدیم و من چشمم خورد به یه بلوز یقه باز
گفتم اینو بخر خیلی خوشگله
گفت جدی؟
ازش خواستم که پرو کنه ببینیم چطوره
رفتیم پرو کرد و صدام کرد دیدمش گفت یقش خیلی بازه. نصف سینه هام بیرونه. و منم گفتم که چرا نمیشه. تو مهمونیای خصوصی بپوش. خیلی بهت میاد. بدون فکر فروشنده رو صدا کردم و قبل اینکه خانومم بخواد حرفی بزنه گفتم یه لطفی میکنین یه نگاهی به این لباس بندازین؟
این مدلش همینجوره. یا سایزش بزرگه. خانومم که کپ کرده بود. فروشنده هم از خدا خواسته اومد و دید و گفت که نه آقا مدلش همینه و مدل دیگه هم داریم که فکر میکنم با توجه با اندام همسرتون بیشتر بهش میاد(حین تمام این حرفا چشمش به سینه های خانومم بود)
به خانوم گفتم که میخوای بیاره امتحان کنی؟
اونم سری به نشانه ی رضایت تکون داد و یارو رفت آورد
این لباس جدیده رو که تن زد بهم گفت فروشنده رو صدا کن این زیر یقش زدگی داره
فروشنده رو صدا کردم و اومد زدگیشو دید
دست کرد تو یقه خانومم که ببینه زدگیش چقدره
کاملا پشت دستش سینه و سوتین خانومم رو لمس میکرد
باورم نمیشد که از دیدن این صحنه راست کردم
خانومم هم مشخصا خوشش اومده بود و خلاصه اون روز اون لباس رو خریدیم و من اون موقع بود که معنی و لذت بیغیرتی رو چشیدم
اون روز بعد رسیدن به خونه خانومم شروع کرد به غر زدن که چرا مرد نامحرم و صدا کردی و بدن من و دید
من گفتم که اولا خودت که قبلش اون فروشنده رو صدا کردی که شلوارت رو ببینه و درسته من نبودم ولی میتونستی صبر کنی و دوما دفعه دوم این فروشنده رو خودت صدا کردی که زدگی بلوزت رو ببینه
سوما…
گفت سوما چی؟؟
گفتم هیچی
گفت نه تو رو خدا بگو
گفتم ناراحت نمیشی؟
گفت نه خوب بگو
گفتم ناخوداگاه لذت میبردم نگات میکرد…
گفت جدی میگی؟
گفتم بله
گفت پس بزار منم یه اعترافی بکنم
راستش اون شلوار و که تن کردم تو آینه خیلی سکس به نظر میومدم
فروشنده شلوار که پشت در بود یه شیطنتی اومد سراغم که دوس

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


نه تنها بودیم اون خودشم زیاد بدش نمی‌آمد که دستمالیش کنم. از هر فرصتی برای دستمالی کردنش استفاده می‌کردم مثلاً گوشیمو که می خواستم بهش بدم دستش رو یه جوری لمس کردم که خودش فهمید بهش نظر دارم اونم دستش رو کنار نمی کشید من هی دستم را روی دستش می کشیدم ولی جملات اینکه علنی بخوام بمالونم ش رو نداشتم توی یه حرکت دیگه قرار بود برای من بالشت بیاره موقعی که می خواستم بالش رو بگیرم دستم رو روی سینه هاش کشیدم مکث کردم که بیشتر دستام رویه سینش باشه. بعدش گفت می خواهم برم بخوابم بعد از ظهر بود رفت توی اتاق در رو هم بست من بعد از یک ربع ۲۰ دقیقه دیگه نتونستم طاقت بیارم رفتم سراغش یواش در زدم صداش کردم دیدم جواب نمیده در رو باز کردم دیدم روی تخت بدون اینکه چیزی روش بندازه پاشو روی شکمش تا کرده بود پشت دراز کشیده بود منم دوباره صداش کردم که مطمئن بشم خوابه یا بیدار که مطمئن بودم بیداره. رفتم روی تخت دستم رو آروم روی کونش گذاشتم یکم با نوک انگشتام فشار دادم بعدش کف دستم رو گذاشتم روی کونش بعد شروع کردم به مالوندن کونش رونهای پاش بعد از سرم روی سینش گذاشتم سینه هاش تو کف دستم جا شد با یه دست کیرمو می مالیدم با یه دست سینه هاشو بعد یکم تیشرت شو دادم بالا کمرشو لمس کردم بعد یهو آبم اومد.
در کل جز دستمالی و مالوندن نتونستم کاری بیشتری کنم اما خیلی دوست دارم یه روزی بتونم هر دوتا خواهر زنمو بکنم مخصوصاً بزرگتره چون خیلی بدن سفیدی داره.
نوشته: رضا

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


دستمالی کردن خواهرزن
1400/03/13



سلام اسمم رضا هستش سه ساله که ازدواج کردم.قبلش اینو بگم کاملا واقعی هست لزومی نداره الکی بنویسم چون آدم شهوتی ای هستم دارم می‌نویسم.الانم دستم روی کیرمه دارم می‌نویسم.تو حالت عادی حس نوشتن ندارم.الان توی کف خواهرزنام دارم جق میزنم و می‌نویسم.کلا با خانمم زیاد سکس نکردم.چون خانمم سرد مزاجه شاید اگه هات بود کمتر به خواهرانش فکر میکردم.دوتا خواهر زن دارم یکی دانشجو و یکی دوم دبیرستانی. اوایل ازدواج یه مسافرت با خانواده همسرم رفتیم به تبریز خونه یکی از اقوام که خودشون ساکن نبودن. لوازم مهم شون رو توی اتاق گذاشته بودند و در اتاق را قفل کرده بودند بنابراین شب مجبور بودیم همه با هم توی سالن میخوابیم. به ترتیب اگه بخوام براتون بگم من گوشه خوابیدم بعدش خانومم بعد اون خواهرزن دانشجو بعد اون خواهر زن کوچکتر بعدش پدر خانم و مادر خانم.
چون سالنش کوچیک بود یه خورده چسبیده به هم خوابیده بودیم من دستمو دراز کرده بودم خانمم سرش روی دستم گذاشته بود نصف شب یهو بیدار شدم دیدم دستم روی شونه های خواهر زنمه
اون موقع بود که چشمم دنبال خواهر زنام افتاد.
از خواهر زن بزرگترم براتون بگم لاغر اندام سینه های کوچولو پوست سفید و نرم کونشم کوچیک بود درکل ظریف مریف بود برخلاف خواهر زن کوچکترم که بدن توپی داره کونش گنده است و روم ها و سینه‌های نمیشه گفت درشت ولی به اندازه داره.
بریم سراغ ادامه داستان نصف شب بیدار شدم ناخوداگاه دیدم دستم روی شونه های خواهر زن بزرگترمه.
می خواستم دستم رو بردارم و بگیرم بخوابم اما از این دل پر هوس نتونستم طاقت بیارم یه خورده دستم رو روی شونش مالیدم که ببینم بیدار میشه یا نه اما خوابش سنگین بود از فرصت استفاده کردم دستمو آروم از توی یقه اش بردم توی لباسش سینه های کوچولوشو لمس کردم آخ که چه لذتی داره یواشکی کسی رو لمس کردن. داشتم دیوونه میشدم قبلا هم تجربه یواشکی لمس کردن دیگران رو داشتم یکیش خواهرم بود اینم رو وقتی که خواب بود لمسش می‌کردم یه جوری عادت کرده بودم هر شب لمسش کنم.
اولش فقط نوک انگشت هایم را میمالیدم بهش چون می ترسیدم بیدار بشه اما بعدش از شهوت زیاد حکم سینشو فشار میدادم.
بعد پاهام را انداختم دور کمر خانومم طوری که که برسه به پاهای خواهر خانم نوک انگشتام شلوارشو تازچ زانو دادم بالا بعد با پاهام لختی پاهاش رو لمس میکردم آخ که چه حسی داشت نمیتونم براتون توصیف کنم. از سکس بیشتر لذت داشت.
تا تونستم کل بدنشو تا جایی که دستم می رسید لمس میکردم بازوشو لمس میکردم ساعد دستش رو لمس میکردم.گردنشو همین طور.که فکر کنم بیدار شده بود به هر حال من جلوی شهوتم را نمیتونستم بگیرم دل رو به دریا زده بودم تا تونستم مالوندمش بعدشم آبم رو توی شورتم خالی کردم.
چرا گفتم شاید بیدار شده باشه چون بعدها از لابلای صحبت هایش شنیده بودم که می گفت خواب من خیلی سبک است است و یه دلیل دیگه هم داشت هر وقت جلوی من میخواست بشینه سعی می کرد بدنش رو که شاید تحریک آمیز باشه بپوشونه مثلاً اگه شلوارش یک ذره کوتاه بود سعی می کرد پاهاشو از من قایم کنه اینو از سوی رفتاراش فهمیده بودم که میدونه من چشام هرز میره. از اینجا به بعد به خاطر همین قضیه دیگه سمت خواهر زنه بزرگتر نرفتم تمرکزم رو روی کوچکتر گذاشتم چون سنش کم بود جلوی من خیلی راحت لباس می پوشه. نه اینکه فکر کنید لباس های کوتاه یا با شلوارک جلوی من لباس میپوشه مثلاً لباس های تنگ که سینه هاش معلومه میپوشه تیشرت نیم آستین میپوشه سفیدی پوستش دیوونم میکنه یک روز بنا به هر دلیلی که نمی خوام داستان طولانی بشه من و خواهر زن کوچیکتر توی خو

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


ره صدا میده یه آهی كشیدم، وقتی سر كاسه توالت نشستم كه این مشك پر از آب منی را تخلیه كنم تازه فهمیدم كه چه عجب غلطی كردم هر طوری كه بود خودم و جم وجور كردم مردتیكه كیركلفت منو همان جایی كه سوارم كرده بود رسوند من مثل كسایی كه توتابستون لای پاهاشون عرق سوز میشه داشتم به سمت دكتر میرفتم.
نوشته: کون

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


کونمو جر داد
1400/03/12



سلام: این خاطره كون دادن منه كه وقتی 17سال داشتم . من عاشق كون كردن بودم وقتی كه یه كون وارد محل میشد اول از همه من آمارشو داشتم و هرجوری كه بود ترتیب اون كون قلمبه را میدادم مخصوصاً كه یك پسر سفید و هلوئی باشه خلاصه همه مرا توی محل بعنوان كون كن می شناختند.
یك روز من هوس كردم كه یك تجربه ای از كون دادن كسب كنم تاببینم كه چه لذتی برای اون كسایی كه كون میدن داره تصمیم گرفتم فردا برم واین تجربه رابه دست بیارم همان روز رفتم و5تاواجبی خریدم و رفتم از زیرگردن تا نك انگشتای پام رو واجبی گذاشتم صورتم رو هم شیش تیغ كردم شده بودم مثل هلو كه دلم میخواستن خودمو حسابی بكنم ولی افسوس كه نمیشد ولی همان روز یه كفدستی خوشگل به افتخار كون خودم زدم فردا ساعت 10 صبح از خونه زدم بیرون چون می خواستم كه توی محله نباشم رفتم بیرون از محل چون خودم كون كن بودم ومیدونستم آدمای كونی را ازكجاباید شناخت مثل اونا تریپ زده بودم كنار خیابون ایستاده بودم وماشینها بوق میزدند ولی من سوار نمیشدم كه یهو یك ماشین جلوی پام ترمز زد وگفت بیابالا من یه نگاهی به قیافه یارو كردم حدود 37الی 40ساله بود آدم تقریباً هیكلی كه وسط سرش هم مونداشت ولی سیبیل خوشگلی داشت همین كه سوار شدم دست انداخت روی رون پای من وگفت خیلی وقت اینجا ایستادی من چیزی نگفتم گفت اهل حال كه هستی گفتم آره گفت پس بزن بریم گفتم پول میگیرم گفت باشه باهم قیمت رو توافق كردیم و رفتیم.
منو برد توی یك خونه بزرگ كه همه چیزداشت باغچه بزرگ، استخر،الاچیق اومد دستشو به دست من حلقه كردو رفتیم داخل درحین رفتن كمی هم كون قلمه آماده به كیرخورده منو نوازش میكرد رفتیم توی حموم وای عجب حمومی بودبزرگ دنج ومجلل لباسهای منو از تنم درآورد وقتی كه منواتوكشیده دیدآب دهنش راه افتادمعطلش نكرد منوخم كرد جوری كه سرم رابه كنج دیوارگذاشت وخودش مسلط شدبه كون من طوری بود كه من كیرشرو ندیدم ولی معلوم بود كه خیلی ازمن حرفه ای كمی باكون من ور رفت ویه خورده آب دهانشوانداخت روی سوراخكون من وبادستش به همه جای كونم مالیدوكم كم احساس كردم كه انگشتشوداره میكن توی كونم من تودلم میگفتم عجب خری ها كون به این خوشگلی بجای كیر انگشت میكنه بعداز اینكه انگشت كاریش تمام شددستشو برد وزیپ شلوارشو كشید پائین من به همان حالی كه خم شده بودم از لای پاهام میخواستم یه دیدی بزنم ولی نمیشد یك دفعه یه چیزی همانند گرز رستم رو روی سوراخ كونم احساس كردم عجب چیزی بود من تابه حال همچین چیزی رو نه در فیلمها ونه در هیچكس ندیده بودم البته تازه داشتم احساسش میكردم كه دیدم یه چیزی داره سورخ كون مراجر میده یك سوزشی از سورخ كونم شروع شده بود كه نگو نپرس كم كم این سوزش به تمام وجودم كشیده شد كه اشك توی چشمام جمع شد هیچ كاری نمیتونستم بكنم مردتیكه عوضی خودش میدونست چكار داره میكنه كه سر منو به كنج حمام تكیه داده و تا آن لحظه اون كیر كه مثل گرز میمونه رابه من نشان نداده خلاصه هركاری كردم كه از زیر اون مرتیكه كیركلفت فرار كنم نمیشد جلو كه نمیتونستم برم عقب هم كه میومدم پاره میشدم ، سوراخ كونم داشت آتیش میگرفت وچشمام مثل بارون بهاری داشت اشك میریخت وگاهی هم التماس میكردم یارو هی میگفت الان تموم میشه الان تموم میشه بعد از یك رب ساعت احساس كردم كه توی كونم یه غوری آب داغ ریختن اون ارضا شد ومن فنا شدم وقتی كه كیرشو ازكون من كشید بیرون دیدم همانند یه مار كلفت با یه كله اندازه سرگربه اما خونی بله سوراخ كون بنده پاره شده بود دیگه چاره ای نبود خود كرده را تدبیر نیست رفتم سراغ توالت دیدم شكمم مثل مشك پر آب دا

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


دستشو بردمش سمت دکمه های مانتوم و با هم بازشون کردیم و درش اوردم و بعد دستامو بالا گرفتم تا تاپمو در بیاره..تاپمو که در اوردفقط به سینه هام نگاه میکرد و چشم از شون برنمیداشت و بهم گفت خیلی خوشگلن و لباستم خیلی خوشگله.. و منو دیوووووونه تر م میکرد.. با تمام وجود میخواستم بون پیراهن ببینمشو بهشگفتم میخوام لباستو در بیارم اونم گفت من مال توام و دکمه های پیراهنشو که باز میکردم و دستم به تنش میخورد یه حسه عجیبی داشتم..پیراهنشو در اورد و بفلم کرد و دراز کشیدیمو همو بوسیدم و دستشو گداشت رو سینه هام و میمالوند و منم بند سوتینمو باز کردمو سینه هامو تو دستاش دیدم..یکم مالوندشونو بعد یخورده رفت پایین و شروع کرد به خوردن سینه هام..بعد اومد دوباره منو بوسید و حین بوسیدن دکمه ی شلوارمو باز کرد و منم درش اوردمو بعد دستشو گداشت رو کسم ..یکدفعه انگار منو برق گرفتو تمام تنم لرزید و علی هم فهمید..کم کم رفتو گردنمو میبوسیدومیلیسید جوری که همه جام خیس میشد و رفت پایینتر و سینه هامو میخورد و با سرشو با زبونش خیس میکردو بازی میکرد و دوتاشونو بهم فشار میداد که خیلی بهم حال میداد..بعد ش رفت رو شکممو میلیسید و رفت رو کسم همینکه از رو شورت زبونش به کسم خورد شهوتم بالا اومدو خودمو یه خورده جمع کردم و علی از رو شرت کسمو مالوندو بعدش اروم درش اورد.. سرش دقیقا بالای کسم بود و شروع کرد با زبونش کسمو لیسیدنو اینقدر کسمو خورد که دیگه بیحال شدم..بهش گفتم منم میخوام بلند شد و خندید گفت بدت نمیاد منم گفتم مگه تو بدت میاد ؟؟بعد شلوارشو در اورد و بعدشم شورتشو در اورد..کیرشو دیدم باورم نمیشد تقریبا همونجوری که میخواستم بود ..کلفت نبود ولی بلند بود نمیدونم چند سانت ..؟؟؟
زیرش خوابیده بودمو اونم روم رو زانو وایساده بود و نمای کیرش خیلی قشنگ بود..یکم بلند شدم تا دهنم بهش برسه و یکم گرفتم باهاش بازی کردمو بعدش کردم تو دهنم..
یکم واسش ساک زدم و خیلی خوب بود دوست نداشتم درش بیارم وعلی موهامو که بسته بودم باز کرد با دستش موهامو اروم گرفتو به سمت خودش منو هول میداد که همه کیرش بره تو دهنم.. علی بهمگفت اونم میخواد بازم کسمو بخوره پس 69 شدیمو من روش خوابیدم کیرشو کردم تو دهنم و اونم کسمو میخورد ..علی بهم گفت بشینم رو صورتشو تا اومدم بهش بگم چی؟؟؟ کونمو گرفتو محکم هلش داد سمت خودش و با ولع کامل کسمو میخورد.. بعدش با دستش کونمو نوازش میکرد و انگشتشو کرد تو کونم ..درد نداشت اونقدر ولی لذتبخش بود و برای اولین بار درد لذتبخشو امتحان کردم..بعد منو کنارش خوابوند و منم کیرشو با اب کسم خیس کردم..کیرشو با دستم گرفتم و گداشتم دم سوراخه کونم.. علی اروم اروم فشار میداد که بره تو ولی اولش نمیرفت بعد ا فشار بیشتر رفت تو منم یه جیغغغغ بلند کشیدم چون واقعا دردم گرفت .. با دستم کسمو میمالوندم چون دردشو احساس نمیکردم اونظوری ..علی اروم تلمبه میزد و لباش کنار گوشم بودو نفسهاش بیشتر حشریم میکرد بهش گفتم علی محکمتر بکن عزیز.. محمکتر بکنننننننن...جوووووون.. با این حرفهام علی بیشتر حشری میشد و یه دفعه محکم کرد تو کونم و محکمتر تلمبه میزد جوری که صدای خوردن بدنهامون بهمو میشنیدم..علی بلند میگفت دارم چیکارت میکنم .. منم میگفتم داری منی میکنی ..داری میکنی تو کوووووووونم..محکمتر بم.. اونم بیشتر حال میکرد تا اینکه حساس کردم دارم ارضا میشم که یکدفه علی سینه هامو محکم فشار دادو ارضا شدم و علی که فهمیده بود دو دقیقه بعدش ابش اومد و ریخت تو کونم...با اینکه بیحال شده بودم و فشارشو احساس کردم ..خیلی داغ و لزج بود..ولی از کونم بیرون نیومد و دوتامون اونقدر بیحالو خسته بودیم که همونطور که همو میبوسیدیم خوابمون برد...
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم مامانم بود با کلی دادو بیداد گفت کجای منم گفتم الان میام.. دقت کردم دیدم هوا یکن تاریک شده بود..لباسهامو پوشیدمو علی رو بوسیدم و تنهاش گاشتمو برگشتم خونه....
از اولین سکسمون که واستون تعریف کردم یکسالو نیم حدودا میگذره که از اون موقع علی هر ماه یک یا دوبار میاد و با هم سکس میکنیم و خیلی بهمون جاتون خالی خووووش میگذره..
امیدوارم از داستم خوشتون اومده باشه چون سعی کردم همه چیزو واستون بگم و به هرحال خوشحال میشم نظرتونو بدونم..!!ممنوووون

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


داستان اولین سکس با دوست پسر جذاب



سلام. من سمانه ام 21 سالمه و داستانی که از خودم میخوام واستون بگم به حدودا یمکسال و نیم پیش برمیگرده.. قبلش بگم که من با چند تا پسر از اول دبیرستان تا اون موقع دوست بودم ولی با هیچکدوم سکس نداشم و از رابطم با اخرین دوست پسرم یکماهی میگدشت.. یکی روز منو خواهرمو و دوست پسر خواهرم و یکی از پسرای فامیلشون که واسه مسافرت اومده بود اونجا چهارتایی رفتیم بیرون چون همیشه تو خونه دعوا بود بخاطر همین ماهم سعی میکردیم تو خونه نمونیم..
خلاصه رفتن من یکطرف و عوض شدن سرنوشتتم یکطرف..
(البته بگم که این اولین باری نبود که من با خواهرم اینجوری میرفتم بیرون ولی این بار فرق داشت..).. با ماشین اومدن دنبالمون.. اونا جلو نشستن بخاطر همین پسر فامیلشونو نمیدیدم و حتی برهم نگشت که ببینمش و برعکس دوست خواهرم خیلی مظلوم و ساکت بود و فقط مارو بهم معرفی کرد و فهمیدم اسمش امیر علیه .. رسیدیم کافه و من پیاده شدم دیدمش..قیافه و تیپ ورزشکاری جذابی داشت و همونجا نگاهم بهش گره خورد..هر کی میدیدش و نمیشناختش میگفت از اوناست ولی وقتی باهاش صحبت میکردم اینجوری نبود..همه رفتیم نشستیم و بعد از یه مدت خواهرمو دوست پسرش ازمون جدا شدنو رفتن تا تنها باشن و منو اون تنها موندیم.. زیاد صحبت نمیکرد منم خجالت میکشیدم ولی خوب دلم میخواست همه چیزو در موردش بدونمو از ش پرسیدم چند سالشه وقتی بهم گفت 19 میره تو 20 شوکه شدم چون اصلا به قیافه و هیکلش نمیخورد و صدای بمی هم داشت..خندم گرفت منم گفتم باورم نمیشه و کارتشو نشونم داد تا فهمیدم راست میگه.. بهم گفت تو چندسالته منم که مونده بودم چی بگم بهش گفتم همسنیم و یکم از خودش گفت و اینکه تهران زندگی میکنن و واسه مسافرت اومدن اینجا و کلی حرف زدیم وخندیدیم دوتایی تا خواهرم اومد و یکی دو ساعتی پیششون بودیمو برگشتیم خونه..
تو خونه تا شب به فکرش بودم و اولین پسری بود که از ذهنم بیرون نمیرفت تا اینکه خواهرم اومد تو اتاقو گوشیشو بهم داد گفت صحبت کن بهش گفتم کیه جواب نداد و رفت بیرون چون عادتش همین بود ..گفتم الو ..دیدم صدای خودشه..سلام کرد وازم خواست شمارمو بهش بدم منم که منتظر این لحظه بودم گفتم باشه و دوستیما همون شب شروع شد...تا صبح حرف زدیم و با هم بیشتر اشنا شدیم و من خیلی بهش وابسته شدم و از اون موقع که همو دیدم دو یا سه ماهی..ما شبها بیشتر با هم صحبت میکردیم واز همه چی حرف میزدیم تا اینکه شروع کرد به گفتن حرفهای سکسی و از اینجور سوالات ..اول فقط سوال میکرد و حرف تحریک کننده ای نمیزد و وقتی منم شکایت نمیکردم کم کم شروع کرد به زدن حرفهای سکسی منم که چون خیلی دوسش داشتم و همیشه تو رویاهام سکسو با اون میدیدم چیزی نمیگفتم ..یه شب شروع کرد به گفتن حرفهای سکسی و برای اولین بار سکستل کردیم و خیلی بهم حال داد و چون دور بودیم راه دیگه ای نداشتیم و راه خوبی بود تا بفهمیم هرکی چی و ه مدلی دوست دارهو منم قبل از اینکه عملی اینکارو بمنم یکم یاد بگیرم..تا اینکه چندبارسکستل کردیمو و چند ماهی گذشتو یه شب که میخواست دوباره شروع کنه باهاش دعوا کردمو گفتم من اینجوری نمیخوام و اون اصلا نمیاد منو ببینه واز این حرفها که بهش بر بخوره ..تا اینکه حرفمو قبول کرد و فرداش بهم گفت یکی از دوستاش باباش اینجا هتل داره و تا اخر هفته جورش میکنه میاد تا باهم بریم اونجا..این دومین باری بو که قرار بود همو ببینیم و من خیلی خوشحال بودم ولی اوضاع خیلی فرق داشت از بار اول تا الان..با پرواز صبح اومد و قرار شد فردا صبحش دو باره برگرده شهرشون ،منم کلی به خودم رسیدمو برنامه ریختمو و بهتریت ست لباس زیرم که قرمز و توری بود پوشیدم چون پوستم سفید بود خیلی بهم میومد مطمئن بودم خوشش میاد..با تاکسی اومد سر کوچمون دنبالم وقتی نشستم و دیدمش ار اون موقع خیلی خوشگلتر شده بود و اونم همینو بهم میگفت.. تو راه به دوستش زنگ زد که اونجا باشه و مشکلی پیش نیاد.رفتیم هتل دوستشم اونجا بود و بهش یه کارت دادو گفت برین طبقه ی پنجم.هتل خیلی بزرگو شیکی بود و تا حالا اینجوری هتل نرفته بودم.رسیدیم دم اتاقو رفتیم تو..اول من و بعدعلی اومد و وسایلشو گداشت تو کمد دیواریکه کنار در بود من تا اون موقع شالمو در اوردم و اونم اومد بغلم کرد از پشت برگشتم و منم دستامو دورش حلقه کردم و قشنگ تو بفلش جا شدم.. صورتمو با دستش اورد بالا و لباشو گذاشت رو لبامو ،منو بوسید..بعدش شروع کردیم لب گرفتن از هم انگار داریم مدیگرو میخوریم و چشمامونم بسته بودیم..کم کم دستشو اورد رو کمرم و نوازش میکرد و منم دستامو دورش گردنش حلقه کردمو چون دکمه ی اول پیراهنش باز بود دستمو میکردم تو بدنشو نوازش میکردم ..خیل تنش داغ بود و خیلی بهم حال میداد.. کم کم احساس کردم دستشو میاره بالا ..اورد بالا و رو سینه هام و از رو مانتو میمالوندشون و بعد لبامو ازش جدا کردمو دستمو گذاشتم رو

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


لز با خواهر شوهرم



من زنیم بي نهايت حشري! عاشق هيكلاي هم جنسامم!هميشه توسايتهادنبال عكسايه لختي دختراميگشتموحال ميكردم!
خواهر شوهرم اسمش فرزانه است!خيلي خوشگلوسفيد،هيكلش سكسي!من ك یه زنم باديدنش حال ميكردم!خيلي باهم صميمي بوديم وهرحرفي روپيش هم ميزديم!هميشه باشوخي بش ميگفتم خوش بحال شوهرت که تو رومیگا د،چه حالي ميكنه!اونم ميخنديد!
خودمن هم هيكلم خوب بود، اونم ازهيكل من تعريف ميكرد!
يروز زنگ زد بمن وگفت بياخونمون ك بعدباهم بريم بيرون بگرديم! منم رفتم!
خونشون هيچكس نبود
رفتم تو خونه ديدم يه تاپ صورتي چسبونه نيم تنه،تنشه!با يه شلوارك تنگ!هيكلش ديونم كردولي چيزي نگفتم!رفتيم تواتاقش،لباساشو ميخواست عوض كنه منم فقط نگاه ب سينه هاش ميكردم!آرزوم بود،باش حال كنم!قبلا ك شوخي ميكرديم،ازروشوخي گاهي سينه هاشوتودسام فشارميدادم!اونم اينكاروميكردولي فقط از روي شوخي!!
نشسته بودروزمين! منم روتختش بودم!قاچ سينه هاش پيدابود! بش گفتم فرزانه:ميخام لباس هاي تو رو تنم كنم امروز!اونم چند دست لباساشو آوردو بم داد! مانتومو درآوردم بدتيشرتمم!بم گفت چيكارميكني!روتيشرت تن كن- گفتم من اينجوري راحتترم!رفت روتخت نشستونگام كرد!شلوارمم درآوردم!اونم زدزيرخنده!من بش خنديدمو،رفتم جلو پريدم روش گفتم مسخره نكن فرزانه مگه چيكارميكنم! واي...
روش بودم كاملاحسش ميكردم يكم بغل كرديم همديگرو ميخنديديم!من ك داشتم حال ميكردم!!نگاش كردم وچشمكش زدم!اونم خنديد،فهميدم اوكيه!!
تاپشودرآوردم! شلواركشم همينطور!يكم بهم لب داديم!سوتينموبازكردوپاشدم شورتمو دربيارم ك اونم لخت كرد خودشو!! وااااي خدايا چي بود اين فرزانه..
پريدم روش انقد لباي هموخوردين...هي سينه هاشوميمالوندم سايزسينه هاي 2تامون 80بود! شروع كردم ب ليسيدن سينه هاش آخ آخ چي بودن اين مرواريدا سفيدوگرد!!يه سينه هاشو ميمكيدم تندتند بايه دستامم اون سينه شو ميمالوندم!اون حشري شده بود!آهش در اومده بود واقعاداشتم حال ميكردم!خودمم مثه وحشيا ميمكيدم!دستشو برد رو كسم!انگشتاشو كردبين كسم!كسم خيس بود!انگشتاشو ك خيس كردباكسم !جلويه چشام انگشتاشو ميلسيد!واااي خدايا!باورتون نميشه ولي اگ كير داشتم دريغ نميكردم!بااين كارش ديونه شدم رفتم سراغ كسش،اونم كسش خيس بود!پاهاشو بازكردموكلموبردم توكسش!وااااي چي بود اين كس..همه جايه كسشوليس ميزدمو زبونمو ميچرخوندم تو كسش!اونم هي خودشو عقبو جلوميكردو ناله ميكرد!آهش بلندترشدو منم تندتر واسش مك ميزدمو زبونمو ميچرخونم تو كسش!يدفه آه بلندي كردوديگ تكون نخورد!ارضاشده بود!سينه هاشومالوندمومكيدم!حالش ك جااومد!من لم دادم ب تختو پاهامو تاجايي ك ميتونسم بازكردم!اونم اومد رويه منوسرشوبردطرف كسمو اونم كونشو آوردجلو صورتم!شروع كردمثل وحشياكسمو ميكيدن عوضي همچين ميمكيد و زبون ميكرد ك انگار كارشه! منم انگشتمو كردم تو سوراخ كونش! خيلي تنگ بود انگشتمو تا ته كردم توشو عقب جلو ميكردم!از اونطرف هم من داشتم حال ميكردم تو ابرابودم! وااااي چي بود داشتم ارضاميشدم وبش گفتم تندتند بكن تو كسم!آه و نالم ب هوارفته بود ك يدفعه آبم اومد!منم ب كونش ي ليس زدمو افتادم رو تخت!فرزانه اومد روم و بش گفتم قربونت برم!بعد يكم ديگه بازي كرديمو حاليدم!بداز اون ماجرا هروقت تنهاميشديم باهم حال ميكردم! لز خيلي بيشتر از اونيكه فكرشوميكردم حال ميداد! خوش باشين


نوشته:‌ nADIya

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


تی خواستم بشینم دستامو گذاشتم رو زمین چون میدونستم با اینكار از بالای تی شرتم سینه هامو میتونه ببینه, اینكارو با خونسردی و تامل انجام دادم تا طولانی تر شه بعد كه نشستم روبروش دیدم آب دهنشو بد جوری قورت داد و رو پیشونیش عرق نشسته (آخه گفتم كه سینه هام خیلی بزرگتر از هم سن و سالام بود و اینو همه زنهای فامیل میگفتند), بعد شروع كردم باهاش حرف زدن كه اون فقط با صدای لرزون آره یا نه میگفت, حالتش خیلی غیر طبعیی بود ولی من بروی خودم نمی آوردم و خیلی عادی جلوه میدادم تا اینكه احساس كردم وقتشه و آروم شروع كردم به باز كردن پاهام الكی خودمو پیچ و تاب میدادم و به بیرون نگاه میكردم تا اینكه قشنگ پاهای بدون شورتمو باز كردم بعد از سی ثانیه آروم بستم و به صورتش نگاه كردم مثل آدمی بود كه گریه كرده صورتش خیس عرق بود نگاهی عادی بهش كردم و پرسیدم بهروز حالت خوبه كه سرشو به معنای آره تكون داد منم خیلی بی خیال بلند شدم و دوباره همون كار رو برای نشون دادن پستونام تكرار كردم, بعد دور اتاق قدم زدم كه یهو فكری به سرم زد چون همیشه بهروز اصرار میكرد كه بیا قولنج تو بشكنم كه من همیشه میگفتم نه چون از پشت منو میگرفت و دست شو دورم حلقه میكرد و بلندم میكرد با اینكار هم دستاشو به سینه هام میمالوند هم كیر شو به كونم میمالوند. خلاصه دیدم اون با اون حالش نزدیكه كه سكته كنه با اشوه بهش گفتم بهروز میتونی همونطوری قولنجمو بشكونی كه دیدم مثل فنر از جاش پرید و رفت پشتم كه یهو یه چیز سفت رو كونم احساس كردم, اینكارو با تامل انجام میداد تا بیشتر لذت ببره منم هیچی نمی گفتم تا اینكه بلندمم كرد و رو هوا نگرم داشت تو فاصله همش داشت میمالوند تا اینكه منو گذاشت رو زمین و یه لرزشی تو بدنش افتاد كه فهمیدم ارضا شده. بعد از اتاق رفت بیرون و من هم رفتم پیش مامان و زن دائیم .

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


مینو کوچولو
اون موقع ها كه ۱۱-۱۲ سالم بود خیلی دوست داشتم كه پسرا دست مالیم كنند, برای همین همیشه سعی میكردم یه جورایی تحریكشون كنم از اینكه سعی میكردن مثلا شرتم رو به سختی از زیر دامنم نگاه كنند لذت میبردم, نمی دونم چه جوری بود كه تو اون سن خیلی حشری میشدم و بدون اینكه از كسی یاد بگیرم دائما” با خود ور می رفتم تا ارضا بشم, یه دایی داشتم كه تو شهرستان زندگی میكرد و زمانی كه میومدن تهران اقلا یكی دو هفته میموندن من دو تا پسر دایی داشتم كه یكیشون دو سال از من بزرگتر و اون یكی دو سال كوچیكتر بود. بزرگه خیلی شر بود ولی كوچیكه خیلی مودب و مظلوم بود.من دو تا خواهر كوچیك تر از خودم دارم. اون موقع كه ۱۳ سالم بود وقتی با پسر داییهام و خواهرام بازی میكردیم, پسر دایی بزرگه (بهروز) همیشه سعی میكرد منو از پشت بغل كنه و بمحض اینكه پشتم قرار میگرفت حركت كیرشو رو لمبر های كونم احساس میكردم و خیلی هم لذت میبردم برای همین هیچی بهش نمیگفتم ولی از اینكه خیلی پررو بود ازش خوشم نمیومد, ولی از اون كوچیكه كه اسمش بهزاد بود خیلی خوشم میومد اون موقع یازده سالش بود و خیلی ناز بود دائما” بغلش میكردم و فشارش میدادم موقعی كه باهاش تنها بودم سعی میكردم پاهامو باز میكردم و زیر چشمی نگاش میكردم و میدیدم كه با كنجكاوی پاهامو و شرتمو نگاه میكنه , گهگاهی هم بهش میگفتم بهزاد یه دقیقه رو تو اونور كن تا من لباسمو عوض كنم, اونم میگفت باشه بعدش هم چون پشتمو بهش میكردم اون سعی میكرد یواشكی منو نگاه كنه, خلاصه دائما هی به بهانه های مختلف لباسمو عوض میكردم و آب از لب و لوچه هاشون راه می افتاد, من هم كه تو سن رشد بودم و روز به روز هیكلم درشتر می شد و حشری تر هم میشدم زیاد چاق نبودم ولی پستونام اندازه یه زن سی ساله بود. سال بعد كه چهارده سالم بود ما رفته بودیم شهرستان خونه دائیم, تابستون بود و گرم همه اهل خونه خواب بودن من هم با پسر عمه هام مشغول بودیم من داشتم بهزاد ریاضی سال آینده شو درس میدادم و بهروز هم داشت با خواهرام بازی میكرد و همش میدیدم كه هی خواهروسطی مون رو میچلونه هی را براه ماچش میكرد و یا روش میخوابیدو… من هم كه با بهرام حال میكردم , من روی یه صندلی مینشستم و اون هم روی زمین روبروی من مینشست من هم كه همیشه دامن پام بود و پر و پاچه هامو حسابی به اون نمایش میدادم اونم نیست كه داشت بزرگ میشد خوشش میو مد مثلا وقتی دامنم كوتاه بود از پیشم تكون نمی خورد و هر جا میرفتم دنبالم میومد. اون روز هم كه بهش درس میدادم دامنم یه كمی بالای زانو بود ولی پاهامو بهم چسبونده بودم و اون هم حواسش دائما به پاهام بود و فكر میكنم اصلا نمی شنید من دارم چی رو توضیح میدم. هوا هم گرم بود و من خیلی حشری بودم بعد از چند دقیقه به بهزاد گفتم من میرم دستشوئی و میام رفتم تو دستشوئی و دیدم كسم خیس خیس شده و یهو فكری بسرم زد شورتمو در آوردم و انداختم تو رخت چركاو بعد اومدم نشستم سر جام, بعد شروع كردم به ادامه درس دادنم و اون هم هی سعی میكرد یجوری نگاه كنه كه من سعی كردم یه حالی بهش بدم یهو پاهامو باز كردم و دیدم چشاش گرد شد منم الكی خودمو سرگرم كتاب كردم و گذاشتم تا حسابی نگاه كنه بعد خیلی عادی پاهامو بستم و گفتم بهزاد میتونی یه لیوان آب برام بیاری كه یهو دیدم هول شد و شروع جابجایی كیر كوچولوش ولی وقتی بلند شد هنوز جلوی شلوارش بر آمده بود. آب برام آورد من كه داشتم از حشریت میمردم بهش گفتم تو یه ذره درس بخون من میخوام برم بخوابم و بعد رفتم تو اتاقی كه مامانم خوابیده بود و تصمیم گرفتم یه جلقی بزنم, رفتم اون سمت اتاق یه بالش گذاشتم و یه ملحفه كشیدم رو خودم انگشتمو با آب دهن خیس كردم و گذاشتم لای پام و چشامو بستم و میزدم, گهگاهی متوقف میكردم و بعد دوباره شروع میكردم كه یهو شنیدم كه مامانم گفت : مینـــو! یهو قلبم داشت می ایستاد چشمامو باز كردم مامانم ایستاده بود بالای سرم و گفت: دختر داری چیكار میكنی؟ گفتم : هیچی. گفت : دستاسو چرا اونجا گذاشتی؟ گفتم: هیچی دارم پاهامو میخارونم. با یه حالتی نگام كرد و گفت : خجالت بكش زشته! بعد از اتاق رفت بیرون من هم كه از خجالت خیس عرق شده بودم دیكه حشرم خوابیده بود و دوست نداشتم ادامه بدم برای همین از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش بهزاد دیدم كه روبروی تلویزیون روی كاناپه روی شكم دراز كشیده و داره به بهانه تلویزیون خودشو به كاناپه میمالونه و تا منو دید متوقف كرد . بعد رفتم سری به بهروز و مینا زدم دیدم جفتشون از بس بهروز مالونده چشماشون خماره, ازشون پرسیدم چیكار میكنین مینا گفت بازی كردیم تموم شد الان خسته ام ولی بهروز كه معلوم بود هنوز ارضا نشده هیچی نگفت و داشت با چشماش التماس میكرد منم دلم سوخت و خواستم یه حالی بهش بدم نشستم روبروش ولی خودمو جمع كردم تا پاهامو نبینه و حریص تر بشه ولی وق

💦Dastan kade🤫

19 Nov, 22:25


خلاصه اون شب باب دوستی ما با این خانم باز شد یه دو ماهی باهم چت میکردیم یه چند بارم از جلو دانشگاه رسوندمش شهریار دیگه کم کم داشتیم باهم صمیمی میشدیم یه بار بهش پیشنهاد دادم بیاد باغ ولی قبول نکرد خلاصه بعد از چند وقت راضیش کردم بیاد باغ .آخرای تابستون بود شنبه باهاش قرار گذاشتم چون شنبه دیگه تو باغ معمولا کسی نمیومد ساعت دو باهم قرار داشتیم رفتم دنبالش یه چند دقیقه ای منتظر شدم اومد اینبار یه شال زرد سرش کرده بود خیلی بهش میومد خوشگل و ناز شده بود یه مانتو مشکی یا یه ساپورت مشکی با اون سینه های هفتادو پنجش حال آدمو دگرگون میکرد تو این مدت فقط چند بار بوسش کرده بودم جرات نمیکردم به سینه هاش دست بزنم چون جدی برخورد میکرد.تو راه چشم همش به رونای پاش بود که از وسط مانتوش دیده میشد و اون ممه های نازش که مانتوشو برجسته کرده بود .تو این افکار بودم که رسیدیم دم باغ درو باز کردم با ماشین رفتم تو پیاده شد کلی تعریف کرد از باغ و شروع کرد به قدم زدن منم آروم رفتم از پشت بغلش کردم و از بغل یه بوسش کردم طبق معمول میدونستم زیاد ادامه بدم ناراحت میشه خلاصه رفتم بساطو آماده کردم گفت میخام امروز مشروب بخورم اگه داری گفتم عزیزم دارم خوبشم دارم بساطو پهن کردم بالکن اومد مانتوشو در آوورد شالشم گذاشت کنار وای خدای من با یه تاپ نشست کنارم سینه هاش داشتن بهم لبخند میزدن دوتا پیک ریختم من یه ضرب رفتم بالا اونم با دوسه بار استرات خورد یه دوپیک بعد از اون زد دیگه گفت نمیخورم حسابی داغ کرده بود دیگه ولو شده بود بغلم یه نخ سیگار روشن کردم یه پک عمیق زدم که دودش تو ریه هام محو شد.گفت امیر دوستم داری گفتم عزیزم دوستت نداشتم اینجا نبودم الان آروم خودشو کشوند بالا و همونجور که تو بغلم دراز کشیده بودلبشو گذاشت رو لبم دیگه جای درنگ نبود منم همراهیش کردم لب تو لب شدیم دراز کشیدم و کشیدمش بغلم دیگه لبامون تو هم قفل شده بود چه مزه خوبی داشت شیرین عین عسل دستمو بردم روسینه هاش وای خدای من سینه هاش خیلی سفت بودن همیشه تو رویاهام تصورشون میکردم همونجور بودن آروم تاپشو دادم بالا واز تنش درآووردم یه سوتین قرمز تنش بود اونم آزاد کردم دیگه سینه ها تو مشتم بودن دستمو گذاشتم روشون و شروع کردم مالیدن خیلی سفت و خوش فرم بودن همونطور که لب میگرفتیم سینه هاش تو دستم بودن لبمو جدا کردم و رفتم سراغ سینه هاش یه میک کوچیک به نوکش زد که آهش بلند شد آروم آروم تا میتونستم سینشو کردم دهنم وای چه عطری چه طعمی سیر نمیشدم از خوردنشون آروم آروم با لیس زدن تا نافش رفتم آروم دستمو بروم زیر ساپورتش دستمو از رو شرت گذاشتم رو ک وسش چنان خیس کرده بود که شورتش خیس خیس بود امون ندادم و ساپورتو شرتو باهم در آووردم و لبامو گذاشتم رو ک سش پاهاشو دراز کرده بود و ازهم باز نمیکرد با کلی نوازش پاهاشو باز کرد حالت 69شدیم چه ک وسی داشت یه کوس صورتی با موهای خیلی کم چوچولشو گرفتم به دهنم و شروع کردم میک زدن داشت ریز ریز ناله میکرد آروم شلوارکمو در آووردم و کیرم که داشت منفجر میشد افتاد جلوش اون نمیخورد فقط با دستش بازی میکرد ولی یه چند بار که با زبونم از لب ک ونش تا چوچولش که براش لیس زدم آرم نوکشو کرد دهنش شروع کرد عقب جلو دهنش اینقدر گرم بود که انگار کردم تو تنور زیاد تو ساک زدن وارد نبود خلاصه بعد کمی خوردن بلند شد و نشست روم وآروم نوک کیرمو با سوراخ ک ویش تنظیم کرد خیلی تنگ بود با اینکه کلی خیس بود ولی به زور رفت تو یه آهی کشید و لباشو گذاشت رو لبم وای چه ک وسی داشت تنگ تنگ ک یرم داشت منفجر میشد دستمو برم پشت کمرش و به طرف خودم کشیدم و آروم آروم تلمبه میزدم ک یرم کاملا به حس بود چون شراب کیرو بی حس میکنه منم که کلی شراب خورده بودم پس از دیر ارضا شدنم خیالم راحت بود لب تو لب و تلمبه آروم آروم لبامو ازش لبش جدا کردم و رفتم سراغ سینه هاش که عین طالبی جلوی صورتم آویزون بودن شروع کردم میک زدن دیگه آرزو داشت دیوونه میشد صدای ناله هاش داشت بیشتر میشد کلی خوردم سینه هاشو دیدم زانو هاش داره میلرزه و نای وایسادنو نداره خوابوندمش زمین و رفتم لای پاهش باز شروع کردم ک وسشو خوردن بعد از چند لحظه خوردن محکم‌ پاهاشو بهم جسبوند ودستشو گذاشت رو کوسش و ارضا شد بعد گفت بکن توش منم کردم تو دیگه زیاد طولش ندادم که اذیت نشه یه چند تا تلمبه زدم و آبمو وسط نافش خالی کردم دستمالو برداشتم و پاکش کردم و بی حال بغلش افتادم چه لذتی کلی سبک شدم آرزو سرشو گذاشت رو دستم منم یه بوس از صورتش کردم دوباره سیگار و پک محکم ..........

پایان

3,639

subscribers

8

photos

188

videos