خستگی را آغوش تو در می‌کند...
#شعر
#کلیپ
#علیرضا_روشن
@hazrateyar_text
#شعر
#کلیپ
#علیرضا_روشن
@hazrateyar_text
حضرت یار
@hazrateyar_text
به کجا خیره شدی با توام ای #حضرت_یار
تو خود آینه عشقی به کجا می‌نگری
🍀 چند دقیقه‌ای با من شعر بخوان
💠کلیپ‌های عاشقانه/ عارفانه
💠عکس نوشته
🍀 موزیک
حضرت یار (Persian)
با خوشحالی ما خدمت شما عزیزان معرفی می‌شود کانال تلگرامی "حضرت یار" با نام کاربری @hazrateyar_text. این کانال یک فضای شعری و عاشقانه است که شما را به دنیایی پر از عشق و زیبایی می‌برد. در اینجا می‌توانید با خواندن شعرهای زیبا، تماشای کلیپ‌های عاشقانه و عارفانه، مشاهده عکس‌های نوشته و گوش دادن به موسیقی‌های دلنشین از لحظاتی شاد و آرام لذت ببرید. آیا شما هم جزء عاشقان شعر و عشق هستید؟ پس حتما به کانال "حضرت یار" بپیوندید و از تمامی محتواهای فوق العاده آن بهره مند شوید. با حضور در این کانال، زندگی خود را با رنگ عشق و زیبایی پر کنید. منتظر حضور گرم شما در این فضای دلنشین هستیم.
حضرت یار
02 Jan, 09:46
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
#حافظ
#شعر
@hazrateyar_text
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
#حافظ
#شعر
@hazrateyar_text
حضرت یار
31 Dec, 10:58
تا ابد منظور جانی، زانکه دل
در ازل کرد این نظر بر منظرت
#اوحدی
#کلیپ_اشعار
@hazrateyar_text
در ازل کرد این نظر بر منظرت
#اوحدی
#کلیپ_اشعار
@hazrateyar_text
حضرت یار
28 Dec, 12:48
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
#شمس_لنگرودی
#شعر_نوشته
@hazrateyar_text
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
#شمس_لنگرودی
#شعر_نوشته
@hazrateyar_text
حضرت یار
16 Dec, 14:31
تو تنها می‌توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم...
#محمد_علی_بهمنی
#شعر
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
و بی شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم...
#محمد_علی_بهمنی
#شعر
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
حضرت یار
14 Dec, 16:58
چه خوش است حال مرغی، که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و درقفس گشودند
چه رها چه بسته ، مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باش
اگر از کسی رسیده ست بدی بما، بماند
به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد
#شعر
#صادق_سرمد
@hazrateyar_text
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و درقفس گشودند
چه رها چه بسته ، مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باش
اگر از کسی رسیده ست بدی بما، بماند
به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد
#شعر
#صادق_سرمد
@hazrateyar_text
حضرت یار
14 Dec, 16:56
گر بگویم که تو در خون منی
بهتان نیست ...
#شعر
#هوشنگ_ابتهاج
@hazrateyar_text
بهتان نیست ...
#شعر
#هوشنگ_ابتهاج
@hazrateyar_text
حضرت یار
11 Dec, 08:23
عزیزترینم!
مثل جنگ‌های جهانی
مثل سال‌های وبا
مثل روزهای قرنطینه
مثل شب‌های دلتنگی
خواهد گذشت
تمام خواهد شد
این روزهای تلخ نیز!
تنها عشق خواهد ماند
و بوسه‌های ناتمام
و یک آغوشِ گرمِ همیشگی...
...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه
@hazrateyar_text
مثل جنگ‌های جهانی
مثل سال‌های وبا
مثل روزهای قرنطینه
مثل شب‌های دلتنگی
خواهد گذشت
تمام خواهد شد
این روزهای تلخ نیز!
تنها عشق خواهد ماند
و بوسه‌های ناتمام
و یک آغوشِ گرمِ همیشگی...
...
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه
@hazrateyar_text
حضرت یار
09 Dec, 08:36
برشی از برنامه اکنون با حضور جناب کاکاوند...
#دکتر_کاکاوند
#عشق
@hazrateyar_text
#دکتر_کاکاوند
#عشق
@hazrateyar_text
حضرت یار
08 Dec, 07:44
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی...
#طبیب_اصفهانی
#بیژن_بیژنی
@hazrateyar_text
#طبیب_اصفهانی
#بیژن_بیژنی
@hazrateyar_text
حضرت یار
03 Dec, 19:28
یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگی ، انفجار لحظه‌ایه.
فرقی نداره وسط مهمونی باشی یا رو تخت کنار کسی که می شناسی یا شاید نمی شناسی! فرقی نداره از آخرین خنده ت ده دقیقه گذشته باشه و از آخرین گریه ت ده سال... تو یه لحظه منفجر میشی.
شاید هیچ اتفاق بدی نیفتاده باشه. شاید هیچ خبر بدی نشنیده باشی. حتی شاید زندگی بعد از سال ها بغلت کرده باشه. می‌خوام آخرش رو بگم. شاید لب های خوشبختی رو جوری بوسیده باشی که از ترس دیدن کبودی مدت‌ها کنارت بمونه.
انفجار لحظه ای درست جایی سراغت میاد که فکر نمی کنی. با دیدن یه مغازه، شنیدن یه اسم، دیدن یه بچه‌ی ناز یا حتی عشق بازی با کسی که جاده‌ی اندامش رو سال هاست بلدی. تو یه لحظه منفجر میشی.
جوری حالت خراب میشه که انگار خشت به خشت روح و روانت رو داری از دست میدی. انگار هیچ وقت حالت انقدر بد نبوده. انگار خورشید رو کفن کردن و هیچ وقت قرار نیست نور به زندگیت برگرده... تو یه لحظه منفجر میشی.
حتی اگه گرم حرف زدن با دلیل دلتنگی هات باشی. حتی اگه هزار دلیل برای خوشحالی داشته باشی. حتی اگه لب هات پر از خنده باشه تا هیچ‌کس انفجار روح و روانت رو نفهمه. تو یه لحظه منفجر میشی.
دنبال یه راه فرار می گردی. فرار از خودت... از حافظه ت... از هر چیزی که منفجرت کرده. فرقی نداره پشت فرمون یا زیر پتو... دوست داری یه داد بزنی که خدا بشنوه ولی صدات در نمیاد. انفجار لحظه ای خفه ت می کنه. سکوت می کنی هر چند می دونی درونت چه جنگی راه افتاده.
جنگ یه روزی بالاخره تموم میشه. بلند میشی و جنازه های روحت رو محکم بغل می گیری. تمام احساساتی رو که تو این جنگ از دست دادی. به یاد تک تک اون حس های قشنگ با خنده اشک می ریزی.
عزاداری که تموم شد _ خورشید که زنده شد _ می گردی دنبال کسی که بهش بگی من از جنگ برگشتم. منفجر شدم. حالم خوب نیست. خسته‌ام. خسته‌ترم نکنید. می گردی و پیدا نمی‌کنی. کم کم فراموش می کنی. کم‌کم فراموش میشی.
.
.
.
راستی...سلام. من از جنگ برگشتم.
#حسین_حائریان
#متن_زیبا
#حرف_دل
@hazrateyar_text
فرقی نداره وسط مهمونی باشی یا رو تخت کنار کسی که می شناسی یا شاید نمی شناسی! فرقی نداره از آخرین خنده ت ده دقیقه گذشته باشه و از آخرین گریه ت ده سال... تو یه لحظه منفجر میشی.
شاید هیچ اتفاق بدی نیفتاده باشه. شاید هیچ خبر بدی نشنیده باشی. حتی شاید زندگی بعد از سال ها بغلت کرده باشه. می‌خوام آخرش رو بگم. شاید لب های خوشبختی رو جوری بوسیده باشی که از ترس دیدن کبودی مدت‌ها کنارت بمونه.
انفجار لحظه ای درست جایی سراغت میاد که فکر نمی کنی. با دیدن یه مغازه، شنیدن یه اسم، دیدن یه بچه‌ی ناز یا حتی عشق بازی با کسی که جاده‌ی اندامش رو سال هاست بلدی. تو یه لحظه منفجر میشی.
جوری حالت خراب میشه که انگار خشت به خشت روح و روانت رو داری از دست میدی. انگار هیچ وقت حالت انقدر بد نبوده. انگار خورشید رو کفن کردن و هیچ وقت قرار نیست نور به زندگیت برگرده... تو یه لحظه منفجر میشی.
حتی اگه گرم حرف زدن با دلیل دلتنگی هات باشی. حتی اگه هزار دلیل برای خوشحالی داشته باشی. حتی اگه لب هات پر از خنده باشه تا هیچ‌کس انفجار روح و روانت رو نفهمه. تو یه لحظه منفجر میشی.
دنبال یه راه فرار می گردی. فرار از خودت... از حافظه ت... از هر چیزی که منفجرت کرده. فرقی نداره پشت فرمون یا زیر پتو... دوست داری یه داد بزنی که خدا بشنوه ولی صدات در نمیاد. انفجار لحظه ای خفه ت می کنه. سکوت می کنی هر چند می دونی درونت چه جنگی راه افتاده.
جنگ یه روزی بالاخره تموم میشه. بلند میشی و جنازه های روحت رو محکم بغل می گیری. تمام احساساتی رو که تو این جنگ از دست دادی. به یاد تک تک اون حس های قشنگ با خنده اشک می ریزی.
عزاداری که تموم شد _ خورشید که زنده شد _ می گردی دنبال کسی که بهش بگی من از جنگ برگشتم. منفجر شدم. حالم خوب نیست. خسته‌ام. خسته‌ترم نکنید. می گردی و پیدا نمی‌کنی. کم کم فراموش می کنی. کم‌کم فراموش میشی.
.
.
.
راستی...سلام. من از جنگ برگشتم.
#حسین_حائریان
#متن_زیبا
#حرف_دل
@hazrateyar_text
حضرت یار
02 Dec, 11:53
صدای جناب زند وکیلی رو دوست دارین؟
خیلی کم ازشون ادیت زدیم🌱
برام بنویسین اگه دوست دارین با صداشون ادیت بزنیم🌸
یا هر شخص دیگری که سبک سنتی باشه و صداشون رو دوست دارین🌸🌸
حضرت یار شمایین💚
خیلی کم ازشون ادیت زدیم🌱
برام بنویسین اگه دوست دارین با صداشون ادیت بزنیم🌸
یا هر شخص دیگری که سبک سنتی باشه و صداشون رو دوست دارین🌸🌸
حضرت یار شمایین💚
حضرت یار
26 Nov, 14:35
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می‌شنود داستان من
خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من
#غزل_عاشقانه
#حسین_منزوی
@hazrateyar_text
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می‌شنود داستان من
خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من
#غزل_عاشقانه
#حسین_منزوی
@hazrateyar_text
حضرت یار
25 Nov, 10:35
داستان کوتاه
چهل سال پروانگی
#مریم_سمیعی_زاده
..........
طوبا خانم که فوت کرد « همه » گفتند چهلم نشده حسين آقا مي‌رود يک زن ديگر مي‌گيرد.
سه ماه گذشت و حسين آقا به جاي اينکه برود يک زن ديگر بگيرد، هر پنجشنبه مي‌رفت سر خاک.
ماه چهارم خواهرش آستين زد بالا که: داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگي خودشان هستند، خيلي نمی‌رسند که به او برسند.
طلعت خانم را نشان کرد و توي يک مهماني نشان حسين آقا داد. حسين آقا که برآشفت « همه » گفتند يکي ديگر که بيايد جاي خالي زنش پُر مي شود.
حسين آقا داد زد جاي خالي زنم را هيچ زني نمي تواند پر کند. توي اتاقش رفت و در را به هم کوبيد. « همه » گفتند يک مدتي تنها باشد مجبور مي شود جاي خالي زنش را پر کند. مرد زن مي خواهد. حسين آقا ولي هر پنجشنبه مي رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسين آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال ديگر حسين آقا زن مي گيرد.
سال دوم و سوم هم گذشت و حسين آقا زن نگرفت. هر وقت يکي پيشنهاد مي داد حسين آقا زن بگيرد، حسين آقا مي‌گفت آنموقع که بچه ها احتياج داشتند اينکار را نکردم، حالا ديگر از آب و گل درآمدند. حرفي از احتياج خودش نمي زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ي پنجشنبه ها سر جايش بود. « همه » گفتند ديگر کسي توي خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، ديگر وقتش است، امسال جاي خالي طوبا خانم را پر مي کند. حسين آقا ولي سمعک لازم شده بود، ديگر گوش هايش حرفهاي « همه » را نمي شنيد. ديروز حسين آقا مُرد. توي وسايلش دنبال چيزي مي گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطي قديمي روي طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:
« هر چيز که مال تو باشد خوب است، حتي اگر جاي خالي « تو » باشد، آخر جاي خالي توي دل مثل سوراخ توي ديوار نيست که با يک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بيايند آن دل ديگر هيچوقت دل نمي شود.»
#داستان_کوتاه
@hazrateyar_text
چهل سال پروانگی
#مریم_سمیعی_زاده
..........
طوبا خانم که فوت کرد « همه » گفتند چهلم نشده حسين آقا مي‌رود يک زن ديگر مي‌گيرد.
سه ماه گذشت و حسين آقا به جاي اينکه برود يک زن ديگر بگيرد، هر پنجشنبه مي‌رفت سر خاک.
ماه چهارم خواهرش آستين زد بالا که: داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگي خودشان هستند، خيلي نمی‌رسند که به او برسند.
طلعت خانم را نشان کرد و توي يک مهماني نشان حسين آقا داد. حسين آقا که برآشفت « همه » گفتند يکي ديگر که بيايد جاي خالي زنش پُر مي شود.
حسين آقا داد زد جاي خالي زنم را هيچ زني نمي تواند پر کند. توي اتاقش رفت و در را به هم کوبيد. « همه » گفتند يک مدتي تنها باشد مجبور مي شود جاي خالي زنش را پر کند. مرد زن مي خواهد. حسين آقا ولي هر پنجشنبه مي رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسين آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال ديگر حسين آقا زن مي گيرد.
سال دوم و سوم هم گذشت و حسين آقا زن نگرفت. هر وقت يکي پيشنهاد مي داد حسين آقا زن بگيرد، حسين آقا مي‌گفت آنموقع که بچه ها احتياج داشتند اينکار را نکردم، حالا ديگر از آب و گل درآمدند. حرفي از احتياج خودش نمي زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ي پنجشنبه ها سر جايش بود. « همه » گفتند ديگر کسي توي خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، ديگر وقتش است، امسال جاي خالي طوبا خانم را پر مي کند. حسين آقا ولي سمعک لازم شده بود، ديگر گوش هايش حرفهاي « همه » را نمي شنيد. ديروز حسين آقا مُرد. توي وسايلش دنبال چيزي مي گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطي قديمي روي طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:
« هر چيز که مال تو باشد خوب است، حتي اگر جاي خالي « تو » باشد، آخر جاي خالي توي دل مثل سوراخ توي ديوار نيست که با يک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بيايند آن دل ديگر هيچوقت دل نمي شود.»
#داستان_کوتاه
@hazrateyar_text
حضرت یار
23 Nov, 20:35
بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ
کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
#عرفی_شیرازی
#شب
#یار
@hazrateyar_text
کای وای زمحرومی دیدار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
#عرفی_شیرازی
#شب
#یار
@hazrateyar_text
حضرت یار
16 Nov, 07:33
گاهی کسانی که هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند، می‌توانند احساس بهتری نسبت به کسانی که دقیقا در کنارتان هستند، در شما ایجاد کنند.
#احمد_محمود
#متن_زیبا
@hazrateyar_text
#احمد_محمود
#متن_زیبا
@hazrateyar_text
حضرت یار
05 Nov, 18:39
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست...
#هوشنگ_ابتهاج
#پرواز_همای
@hazrateyar_text
#هوشنگ_ابتهاج
#پرواز_همای
@hazrateyar_text
حضرت یار
03 Nov, 10:09
روز بارونیتون خوش...😍🌱
گنجشکک اشی مشی...
#موزیک
#پری_زنگنه
@hazrateyar_text
گنجشکک اشی مشی...
#موزیک
#پری_زنگنه
@hazrateyar_text
حضرت یار
01 Nov, 18:29
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی
من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی
آنچنان در همه جای دل من جا شده ای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی
همه دنیای مرا برده نگاهت نکند
بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی
من تماشاگر تصویر توام ماه منیر
این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی
پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو
نگذارم به دلت باز شود پای کسی
تو تمنای من و یار من و جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی
من سراپا همه یک جلوه ای از عشق تو
عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی!
#مجید_احمدی
#شعر_عاشقانه
@hazrateyar_text
من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی
آنچنان در همه جای دل من جا شده ای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی
همه دنیای مرا برده نگاهت نکند
بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی
من تماشاگر تصویر توام ماه منیر
این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی
پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو
نگذارم به دلت باز شود پای کسی
تو تمنای من و یار من و جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی
من سراپا همه یک جلوه ای از عشق تو
عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی!
#مجید_احمدی
#شعر_عاشقانه
@hazrateyar_text
حضرت یار
19 Oct, 05:54
🍃
تو همه چیز منی
و اگر از این همه چیز
حتی ذره‌ای کم شود
من خالی می‌شوم
من تهی می‌‌مانم...
#ناظم_حکمت
@hazrateyar_text
تو همه چیز منی
و اگر از این همه چیز
حتی ذره‌ای کم شود
من خالی می‌شوم
من تهی می‌‌مانم...
#ناظم_حکمت
@hazrateyar_text
حضرت یار
13 Oct, 10:47
تا رخ از باده گلرنگ برافروخته‌ای
جگر لاله‌عذاران چمن سوخته‌ای
نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست
گرچه از شرم و حیا باز نظر دوخته‌ای
می‌توانی به نگاهی دو جهان را دل داد
اینقدر دل که تو بر روی هم اندوخته‌ای
مژه در دیده نظارگیان خواهد سوخت
این چراغی که تو از چهره برافروخته‌ای
#صائب_تبریزی
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
جگر لاله‌عذاران چمن سوخته‌ای
نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست
گرچه از شرم و حیا باز نظر دوخته‌ای
می‌توانی به نگاهی دو جهان را دل داد
اینقدر دل که تو بر روی هم اندوخته‌ای
مژه در دیده نظارگیان خواهد سوخت
این چراغی که تو از چهره برافروخته‌ای
#صائب_تبریزی
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
حضرت یار
09 Oct, 20:35
🍃
ای کرده دلم سوخته‌ی درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی...
#سنایی
#علیرضا_قربانی
@hazrateyar_text
ای کرده دلم سوخته‌ی درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی...
#سنایی
#علیرضا_قربانی
@hazrateyar_text
حضرت یار
07 Oct, 09:52
تا زمانی که جهان را قفسی می‌دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریه‌ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان‌لب از اینند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت،
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
دوستان هیچ نکردند و رسیدند به تو
من به دنبال تو میگردم و سرگردانم
زهد ورزیدم و غافل که عوض خواهم کرد
تاری از موی تو را با همۀ ایمانم
#سجاد_سامانی
#شعر
@hazrateyar_text
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریه‌ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان‌لب از اینند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت،
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
دوستان هیچ نکردند و رسیدند به تو
من به دنبال تو میگردم و سرگردانم
زهد ورزیدم و غافل که عوض خواهم کرد
تاری از موی تو را با همۀ ایمانم
#سجاد_سامانی
#شعر
@hazrateyar_text
حضرت یار
05 Oct, 12:45
داستان کوتاه
عنوان: چند تا مرا دوست نداری؟!
#مرتضی_برزگر
#قسمت_اول
@hazrateyar_text
عنوان: چند تا مرا دوست نداری؟!
#مرتضی_برزگر
#قسمت_اول
@hazrateyar_text
حضرت یار
05 Oct, 12:44
اینم صدای استاد علیرضا افتخاری نازنین، برای دوستانی که درخواست داشتن🌸😍
با خیالت روز و شب
گفت و گو دارم...
#علیرضا_افتخاری
#آرزو
@hazrateyar_text
با خیالت روز و شب
گفت و گو دارم...
#علیرضا_افتخاری
#آرزو
@hazrateyar_text
حضرت یار
05 Oct, 12:39
روزی که از لب تو بر ما سلام باشد
شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد
گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو
چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
گفتی که: در فراقم زحمت کشیده‌ای تو
مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
#اوحدی
#کلیپ_اشعار
@hazrateyar_text
شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد
گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو
چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
گفتی که: در فراقم زحمت کشیده‌ای تو
مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
#اوحدی
#کلیپ_اشعار
@hazrateyar_text
حضرت یار
05 Oct, 12:38
🍃
ما با تو یکی جان بدرون دو تنیم
یا همچو یکی تن بدو تا پیرهنیم
من با تو در این میان نشاید گفتن
آسوده ز سودای تو و ماو منیم
#میرزا_حبیب_خراسانی
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
ما با تو یکی جان بدرون دو تنیم
یا همچو یکی تن بدو تا پیرهنیم
من با تو در این میان نشاید گفتن
آسوده ز سودای تو و ماو منیم
#میرزا_حبیب_خراسانی
#عکس_نوشته
@hazrateyar_text
3,285
subscribers
280
photos
457
videos
