Последние посты حضرت شعر و موسیقی (@hazratesher1) в Telegram

Посты канала حضرت شعر و موسیقی

حضرت شعر و موسیقی
تایم شعر خوانی روزهاے فرد ۱۵ الی ۱۷

مفتخریم ڪه در ڪنار بهترین ها هستیم با حضور اساتید

فرهنگ وادب
9,381 подписчиков
1,096 фото
1,623 видео
Последнее обновление 06.03.2025 06:51

Последний контент, опубликованный в حضرت شعر و موسیقی на Telegram

حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 17:23

238

شب که می شود
شعر هایم
دلتنگ "تو" می شوند..

#سودابه_حسینی


‌‌‎‌‌‌‌‌‌♡
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 17:09

204

بسکه لبریزم از تو
می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه ی
تو آویزم

#فروغ_فرخزاد


               ♡♡                ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 11:56

340

🎧🤍❤️

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌
من باشم
تو باشی
جاده ای باشه که ...


‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌                  ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌                       ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
موسیقی های ناب عاشقانه،
و زیباترین اشعار را،
        بشنویم و بخوانیم،
        در  کافـــــ ه شعر سودابه ...

@cafesheresoodabehe
‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌               
‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌𝒄𝒂𝒇𝒆  𝒔𝒉𝒆𝒓  𝒔𝒐𝒐𝒅𝒂𝒃𝒆𝒉

               ♡♡                ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
                       ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 11:56

298

عصر که می شود
ساعت خیال پردازی است
دلم میخواهد زیر غروب بی قراری هایم
   دستهایت را بگیرم
برویم
  جایی که
بساط عشق باشد
و
بوسه یِ لبهای داغ تو...

و ناگهان زمان متوقف می‌شود..

#سودابه_حسینی


                       ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
   ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌♡❤️
‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌
‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌            ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 09:42

276

نام ندارد، مثل همه چیز که هنوز نامی ندارد...
از همان روز که خستگی نشست گوشه‌ی تنم، فهمیدم که زندگی چیز زیادی بهم بدهکار نیست. لهیدگی را مثل لباسی کهنه به تن کردم، راه افتادم توی کوچه‌هایی که بوی نان داغ و غروب‌های طولانی می‌دادند. پله‌های آن پارک دورافتاده هنوز همان‌جا بودند، با ردپای بچگی‌هایی که دیگر مال من نبودند. آن بالا که می‌رفتم، زانوهایم صدا می‌دادند، مثل پیرمردی که سال‌ها پیش در کافه‌ی خانه‌ی ما می‌نشست و زیر لب زمزمه می‌کرد: "هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند، فقط عوض می‌شود."
بعدتر، وقتی فهمیدم آرزوها هم درخت دارند، همان‌جا کنار کافه، یک درخت سبز کشیدم. تنه‌اش پر از خط و سوال، شاخه‌هایش پر از ندانستن. آنتن‌هایی گذاشتم که آرزو را بگیرند، اما صداهایی که می‌آمد، چیزی از جنس اشک بود. سیمین غانم می‌خواند: "بگو ای سوخته، ای بی رمق، ای کوه خسته..." و من زیر لب گفتم: "آرزوی خسته، کجا می‌روی؟"
کنسرو خالی تن ماهی را سیگارها فتح کرده بودند، روی نیمکت جا مانده بود مثل خاطره‌ای که دیگر هیچ‌کس به یادش نمی‌آورد. غبار همه جا نشسته بود. روی شانه‌ها، روی حرف‌هایی که نزده ماندند، روی آرزوهای از دست رفته.
اما بعد، باران آمد. گریه‌ی ابرهای پفکی، کوچه را شست. مردهایی که رسم عاشقی داشتند، سرشان را بالا گرفتند، نامش را پرسیدند، عاشق شدند، شکستند، دوباره عاشق شدند. و من؟ من هم چشمانم را بستم، شنا کردم توی چشم‌هایی که دیگر آینه نداشتند. خالی. بی‌حس. مثل برگ‌هایی که هیچ پاییزی را تجربه نکردند.
و سیمین هنوز می‌خواند: "بذار باور کنم یک تکیه‌گاهم برای غربت یک مرد عاشق..."
بعد، به آینده فکر کردم. به تمام خستگی‌هایی که باید به دوش بکشم، به تمام شب‌هایی که باید روی این نیمکت‌های سرد بنشینم و به آرزوهایی گوش کنم که هنوز جوانه نزده‌اند. و فهمیدم، زندگی نه صبر می‌خواهد، نه امید. فقط باید ادامه داد. حتی وقتی آنتن‌های آرزو هیچ‌چیز را نمی‌گیرند. حتی وقتی خسته‌ای. حتی وقتی چیزی جز غبار برایت نمانده. فقط باید راه رفت، از پارک دورافتاده تا کافه‌ی خانه‌ی ما، از گذشته تا آینده، از خستگی تا رسیدن. شاید، شاید یک روز، همین ادامه دادن کافی باشد.

مَصی


✍️ @delneveshtemasii 🎙
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 09:16

255

شب های تنهایی نمی گیرد تو را از من
این کهنه درد آرام می پیچد در آغوشم
سرمای دوری می فشارد جان بیمارم
جای صدایت زوزه ی باد است در گوشم

هر چند از آن روزهای خوبمان دورم
هر لحظه اش را زندگی کردم به زیبایی
دیگر نمی خواهم کسی جای تو را گیرد
در بیکسی ها و غم و شبهای تنهایی

یادش بخیر اصلا نخواهم برد از یادم
دردت به جانم گفتنت از روی عادت را
من دوستت دارم هنوز اما نمی خواهم
مخفی کنم از چشم تو حس حسادت را

یک شب کنارت شعر ماندن را نوشتم تا
با هر دو چشمانت ببینی اشتیاقم را
من مینوشتم تا بخوانی شعرهایم را
تا با صدایت جان دهی گلهای باغم را

رد میشد آرام از کنارم تلخ کامی ها
شیرین تر از قند لبت دنیای من میشد
جان میگرفت از صحبتت هر لحظه بیداری
امید بودی و شبت فردای من میشد

از ناخوشی ها دور بودیم و خوشی ها را
از چشم زخم دیگران پنهان نمی کردیم
دودش دوچشم دشمنان را کور کرد اما
خود با دوپای خود بر آنها آب آوردیم

کم کم شدی سرد از شکافی که مهیا شد
از دست هایم دور و چشمم کور از گریه
دیگر نبودی تا ببینی در نفس هایم
یک بغض دردآلود و تازه می زند تکیه

یادت هنوزم ضامن دلتنگی ام باشد
هرچند از من دوری و رفتی به آسانی
شعری اگرهم می نویسم هر خطش باشد
یک تیر از یک ماشه تا شلیک پایانی

این است آن ارثی که بعد از رفتنت دادی
پیمانه ای لبریز از سردابه ای تاریک
با جرعه هایش می روم رو به فراموشی
بر مرگ خاموش و سپیدم میشوم نزدیک

با چشم های بسته می بینم خدایم را
رنگین کمان و سبزه ها و نم نم باران
پر می کشم از متن این ویران بغض آلود
پیچیده چون پیچک به پایم "پونه"ای خندان


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۱۴۷

@ahmadipone
حضرت شعر و موسیقی

01 Mar, 04:03

333

صدای گرم تو
            قشنگترین ترانه ی
عاشقی است
   قبل از طلوع خورشید
در سرزمین احساس....

#سودابــه_حسینــــی

   ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌

                       ‌
حضرت شعر و موسیقی

28 Feb, 18:24

391

....

دلتنگی،
    دقیقا همان بخشی
           از خاطرات است،
             که‌‌ همیشه با ماست؛

گفتنی نیست،
              نوشتنی هم نیست؛

دلتنگی را باید،
     پشتِ نقابِ "سکوت"،
                          پنهان کرد؛

#سودابه_حسینی


‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
   ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌               ♡❤️♡               ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
                                            ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎    ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌
حضرت شعر و موسیقی

22 Feb, 11:37

331

عمر خود را می دویدم در پی او یک قدم
برنگشت از راه خود اصلا به سویم دور بود

دست و پاها زد دلم در وصل او اما دریغ
خون دل هایم ندید او گوییا که کور بود

کام شیرینم مزاجش را به تلخی می کشید
دست هایم بی نمک نه بیش از اینها شور بود

از خدا ملک سلیمان را برایش خواستم
ذره می آمد به چشمانش به قدر مور بود


#محمدرضا_احمدی

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

@ahmadipone
حضرت شعر و موسیقی

21 Feb, 21:19

292

گفتمت آیین عشقت بی قراری می دهد
گفتی عشق نابتان بی اختیاری می دهد

گفتمت کمتر مرا دنبال چشمت تاب ده ؛
گفتی ام این عشق هر آیینه خواری می دهد

گفتمت آرام جان بودن چه میدانی تو چیست
گفتی عشق آسودگی نه ، سوگواری می دهد

گفتمت نا مهربان از سینه بیرون شد دلم
گفتی ام این سوختن ها پایداری می دهد

گفتمت معشوقه بازی را کجا آموختی !
گفتی ای بابا مگر این عشق باری می دهد؟

گفتمت یک جور دیگر عشق را تفسیر کن
گفتی ام عشق عاشقان را هم فراری می دهد

هر چه گفتم گفتی اما خوب فهمیدم چرا ؛
صَرف معشوقه فقط یک زخم کاری می دهد

عاشق"گلپونه"بودن را بلد باشی اگر ؛
طعم و طبعش زندگی را سازگاری می دهد

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۵۹۶۰


@ahmadipone