عطر بهار نارنج .... @atre_bahar_narenj Channel on Telegram

عطر بهار نارنج ....

@atre_bahar_narenj


🌿🌿
مهربــانــا
بــراے قلبِ  مجنونــم
        بخوان یڪ آیہ از ؏شقت
ســـراسر ســورہ ے مِهرے
ڪہ نازل گشتــہ اے بردل
.
بـاتوڪل بہ اسم اعظمت﷽


ما اگر بهترین هستیم چون شما با ما همراه هستید😍😍💝

عطر بهار نارنج (Persian)

عطر بهار نارنج یک کانال تلگرامی با نام کاربری @atre_bahar_narenj است که به عنوان یک راهنمای ادبی و معنوی برای علاقمندان به ادبیات و هنر به اشتراک گذاشته شده است. در این کانال، شما می‌توانید اشعار، داستان‌ها، و مطالب جذاب و الهام بخش در مورد عشق، هنر، و زیبایی پیدا کنید. با عضویت در این کانال، به یک دنیای پر از زیبایی‌های شعر و ادبیات عاشقانه وارد خواهید شد. هدف این کانال از بانیان یک فضای معنوی و الهام بخش برای افرادی است که به دنبال تجربه‌ی آرامش و زیبایی هستند. بنابراین، اگر علاقه‌مند به شعر، داستان، و ادبیات هستید، عطر بهار نارنج کانالی است که شما را سیر و سرایند.

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 07:29


بی محبت جان ِ من!
این عشق ورزیدن چه سود؛!
بوسۂ تبدار ِ تو غم را ز چشمانم ربود



عطر ِ بوسه پر شده اندر هوای عاشقی
شهد لبهایت رسانده جان من را تا شهود



#یکتا_حق_پرست


سلام روز بخیر دوستان گلم 🌹🌹

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 06:33


آن چنان پنهان نمودم
عشق تـو در صـدرِ دل
گا‌هگاهی خود حسودے
می‌ڪنم، جاے تــو را ...


#راحم‌تبریزی

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 06:32


شقایق تا تو را دیده، چه کرده غنچه لب ها را!
چه حرصی می خورم می بینم این فرصت طلب ها را!
شنیدم آسمان گفته شبیه توست خورشیدَش
نمی بایست داد اصلا جواب بی ادب ها را

تو از یک ماه کامل هم برایم ماه تر هستی
چه فخری می فروشم من تمام نیمه شب ها را

شفا بخش است چشمانت، لبت درمانگری حاذق...
ببین بستند دکترهای بیچاره مطب ها را!

شِکرپاشی نکن با خنده های گاه و بی گاهت
شکستی ارج و قرب این عسل ها را... رطب ها را...

امید دل، قرار جان، بقای عمر، نور چشم
درو کردی به تنهایی تمام این لقب ها را...

#سونیا_نوری

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 06:31


دو غزل نذر دو تا دیدهء زیبا کردم
عاشق شعر شدم شور تماشا کردم

بیت دوم که زدم دست به اندام قلم
جلوهء دیگری از چشم تو پیدا کردم

هر چه مضمون نکو بود در آن چشم سیاه
همه را مثل خودت بین غزل جا کردم

طرح چشم تو چنان در غزلم جا خوش کرد
که در این شهر دو صد ولوله بر پا کردم

شعر من شور گرفت و غزلم اوج گرفت
همه گفتند که من میل به رویا کردم

زار و بیمار نشستم سر دیوار غمت
دو سه تا بیت دگر از تو تمنا کردم

تا که آگاه شد این شهر غزل مال تو بود
شورشی کرد به پا آنچه هویدا کردم

همهء شهر رقیبم شد از این طبع خراب
قافیه باختم و وصف تو حاشا کردم...

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 03:45


خیلـی دیـونتـم ؏ـشقـم

هوامـو بــی هوا داری

همیشه با منـی آخـه

منو تنهـا نمیزاری

♥️صبحت بخیر ♥️

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 03:44


🌸یک روز قشنگ
    🍃یک دل خـوش
        🌺یک لب خنـدان
            🍃یک تن سالــم
               🌸وگشوده شدن
            🍃هزار درخوشبختی
          🌺
به روی تک تکتون
     🍃دعـــــــــای امروزم
   🌸برای تک تک شما
🍃روزتون طلایی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

🌹یکشنبه‌تون زیبا عزیزان🌹
🌷حال دلتون خوبِ خوب🌷

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

26 Jan, 03:42


بنام حضرت دوست🌷🍃
اطرافم پر دوست
دوسـتانم
گهری بی همتا🌷🍃
سلام دوستان
صبحتون زیبا
صبحتون پرامید🌷🍃
روزتون پر برکت
روزگارتون بخیر و خوشی🌷🍃

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 20:32


00"00؛
ایـــن تـرانــــــه
بـا یـه دنیـــا عشــق
تـقــدیــم بـــه تــویـــی
ڪـه عــاشقــانه دوسـتتــ دارم

#ساعت_عاشقی_مبارک_نفسم❤️::❤️

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 20:32


00::00
❤️صفر عاشقی❤️

#من_بی_تو..
‎‌
💚یک واژه‌‌ى ساده بیش نیستم
💚اما کنارت هم‌چون یک کتاب
💚عاشقانه آرام می‌شوم
💚ورق بزن مرا که سطر به سطرم
💚پر از دوستت دارم است...

ازعشق هم #عاشقترم وقتیتوباشی یار من😍♥️

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 20:31


💋💋:💋💋
در ساعت صفر

💕 احساست را نفس مےڪشم🌹
💕نگاهت را مےخوانم
💕قلبت را مے نوازم
💕 سڪوتت را مےشنوم
من تو را عاشقانہ دوست دارم💕

#ساعت_عاشقے_مبارڪ_بهـترینـم

#عاشقانه_عاشقیم_مادوتا❤️::❤️

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 19:41


دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند

چگونه انس نگیرند با تو آدمیان
که از لطافت خوی تو وحش نگریزند

چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر
حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند

غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن
به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند

تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند

قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند

مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق
دو خصلتند که با یک دگر نیامیزند

رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که شرط نیست که با زورمند بستیزند

#سعدی

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 19:40


تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند
چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟

بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی‌ماند

برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمی‌ماند

همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه‌خوردن نیز دندانی نمی‌ماند

اگر دستم به‌ناحق رفته در زلف تو معذورم
برای دست‌های تنگ ایمانی نمی‌ماند

اگر این‌گونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی‌ماند

بخوان از چشم‌های لالِ من امروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی‌ماند!

~ حسین زحمتکش

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 18:49


تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟

مثل یک کودک مبهوت که مجبور شود
تا به نقاشی اش آبی نکشد دریا را

حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ نا پیدا را

عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را

تو همانی که شبی پر هیجان می آیی
تا فراری دهی از پنجره ها سرما را

فال می گیرم و می خوانی و من می خندم
بنشین چای بخور خسته نباشی یارا!

#مهدی_فرجی

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 17:52


#دکلمـــــه... 🥀



نگاهم  ڪن
عصر پنج شنبه ڪه مے شود
خاطراتم از سد دلتنگی ام سرر یز می‌شود وسراغ تورا می گیرد
می دانم که دلتنگ آغوشم نمیشوی
اما من به جای تو 
بیت به بیت شعرهایم را در آغوش می گیرم
ومی گویم :"جان دلم "
دلتنگی امانم را بریده است
نبض خاطراتت را سرمه ی چشمهایم می کنم
اشک نمی ریزم مبادا
جای خالی ات در من قدم بزند
پائیز هم شاهد است
حال وهوای من گاهی بارانی
وگاهی ابری ست
مگر می‌شود تو باشی ومن
این همه  اندوهگین باشم
قطعا من اگر تاریخدان بودم
سطرهای ‌ کتابم فتح قلمرو قلبت بود
چگونه کلمات بی قراری من را نمی فهمند
از ذوق بودنت تمام سنگفرش های رویای باتو بودن را طی می کنم
اما همین که  به قرارگاه عاشقانه هایت
می رسم غمی  مرا  فرا  مے گیرد
تو آنسوی کافه ی هميشگي نشسته ای
ومن به صدای قطره قطره اشکم
آشکارا دل میسپارم
تو  پیراهن بوسه هایت را به تن می کنی
ومن زنده زنده  در تو تشیع  مے شوم  و
مے میرم.....
کاش جرأت داشتم
به خاطراتت تجاوز می کردم
تا مست حریم دلدادڪَی تو میشدم
اے زیباترین  حبس لمس تنت 
میل بوسه ی تو ، لبهای من است
حس قشنگی ست
جهان تورا بوییدن !
مسخ توازن آهنگ صدایت می چسبد
چشمهایم را که می بندم
عمرم عبور می کند
حالا ڪه دورے
تصور کردنت هم بسان
شب مهتابی زیباست
کاش معجزه ی آرزو ی تنهائی
این روزها  من بودی
جنگ نابرابریست
من خالی از تو وهجوم خاطراتت
کاش میشد به قلمرو بودنت
حمله ی انتحاری زد
به خیال  تو و شب وآغوش دلبرانه  هایت
سینه ی دفترم را  سپر تو کنم
از ڪدامین نگاه دلتنڪَی‌م‌می‌رسی
یک" تو" در " من" کم  است
یک "تو ".....

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 16:53



چه خوبه وقتى حالمون خوبه به فكر خوب كردنِ حالِ بقيه هم باشيم
چه خوبه وارد جايى ميشيم با انرژی سلام كنيم
چه خوبه احوالِ همديگه رو پرسيم
چه خوبه همكارمونو ميبينيم تعريف كنيم ازش اونم ذوق كنه
چه خوبه يه موسيقى خوب خودمونو مهمون كنيم
چه خوبه دوتا چای بريزيم بشينيم كنار عزيزمون گل بگيم گل بشنويم و چند دقیقه زندگى كنيم
چه خوبه به كسايى كه دوسشون داريم بگيم كه چقدر دوسشون داريم و چقدر عزيزن واسمون
چه خوبه گل هديه بديم به همديگه
چه خوبه هواىِ دل همديگه رو داشته باشيم
چه خوبه واسه همديگه دعا كنيم سلامتى و شادى و موفقيت بخوايم ولی نه فقط واسه خودمون واسه همه‌ی دنیا


چه خوبه كه خوب باشيم

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 16:15


خانم ها همیشه مریضن ولی نمیمیرن😊😂😂
#دکترعزیزی

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 16:10


هر شب تویے ڪہ منتظرے تا ببینے ام
هر شب منم ڪہ دغدغہ ام انتظار توست

در مستے ام همیشہ مراعات ڪردہ ام
امشب ولے بهانهء من، افتخار توست

جز این ندیدہ رقص مرا، چشم روزگار
این اتفاق، معتقدم شاهڪار توست

با من بیا ڪہ گم نڪنم راہ خانہ را
امشب زمین ڪج است و زمان در مدار توست

با پوششت مخالفم، اما موافقم
با اینڪہ اعتبار تو در استتار توست

مقصود من بہ ساحت ممنوعہ ات قسم
بے اختیار دست دلم بیقرار توست

این از خودم غنے تر و از من عزیزتر
این شعر تر ڪہ میشڪفد یادگار توست

هر شب یڪے بہ پنجرہ ام سنگ میزند
تنها منم ڪہ با خبرم ڪار، ڪار توست



#مجتبی_سپید

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 15:34


میگفت :
دانه در زیر خاک،
دو انتخاب دارد!
یا رشد کند و شکوفا شود
یا دفن شود...

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 15:31


این چهار جمله ی
کوتاه و  بخاطر بسپار

۱_پادشاه جهنم خودت باش
نه کارگر بهشت دیگران ...!

۲_همیشه با هم تراز خودت بگرد
کوچیکتر کوچیکت میکنه
و بزرگتر تحقیرت ...!

۳-از حرف مردم درس بگیر
ولی هرگز به حرف مردم زندگی نکن ...!

۴-جوری خوب باش که اگر کسی
ترکت کرد به خودش بد کرده باشه ...!

عطر بهار نارنج ....

25 Jan, 15:31


قدیـــــما لباسِ "رفاقـــــت" ، "معرفـــــت" بود

اما جدیدا "منفعـــــت" ، جای"معرفـــــتو" گرفته..

سلامتــــــــــی "رفقایـــــی که"

که هنـــــــــوز لباس کُهنِشـــــون تـنـشونه...

‎‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

19 Jan, 04:48


خیمه ڪرده چشمانم
لابه لای صبح نفس هایت
زیر پلک آفتاب
یک آغوش
بوسه میخواهد زندگی

#پریسا_سیـروس


سلام صبح بخیر دوستان گلم 🌹🌹

عطر بهار نارنج ....

19 Jan, 04:41


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸یه روز خوب مملو از
🌿شادی داشته باشین
🌿با کلی خبرای خوب...
🌸امروز خواهم اندیشید،
🌿تا "خدا" هست، هیچ لحظه‌ای
🌸آنقدرسخت نمیشود
🌿که نشود تحملش کرد...

عطر بهار نارنج ....

19 Jan, 04:40


🌸حال دلت که خوب باشد
🌸همه دنیا به نظرت زیباست
🌸حال دلت که خوب باشد
🌸حتی میشوی همبازی بچه ها
🌸و چقدر لذت دارد
🌸که آدم حال دلش خوب باشد

🌸حال دلتان همیشه خوب🌸

سلام صبحتون بخیر و شادی☀️

عطر بهار نارنج ....

19 Jan, 04:40


🌸یک باغ ســلام
🌺یک جهان زیبایی
🌸یک تن سالم
🌺🍀یک صبح دلنشین
🌸همه تقدیم شما
🌺امیدوارم امروز هرچی
🌸از دنیا می‌گیرید
🌺فقط مهربونی و صداقت
🌸و امید و عشق و محبت
🌺و صفا و آرامش باشه ...

🌸تقدیم به شما

#صبحتون_سرشار_از_شادی💫

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:33


💫الهے در سڪوت شب
🌟ذهنــمان را آرام ڪن

💫و ما را در پناه خودت
🌟به دور از هیـاهوی

💫این جهان بدار
🌟الهے شبــمان را

💫با یادت بخــیر ڪن
🌟شبــتون در پــناه خــــدا

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:33


💋💋:💋💋

همه دنیایه منی♥️

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:33


سـاعت عـاشقــــــــی
00♥️00
❤️❤️دستهایم را
❤️❤️زنجیروار

❤️❤️بسانِ پیچکی زیبا
❤️❤️دورِ گردنت حلقه میکنم

❤️❤️تابانوازشِ عاشقانه ی گلبرگهایت
❤️❤️مظهرِعشق را امضاکنم

❤️❤️درباغچه ی دلت
❤️❤️ونوایِ موسیقیِ عشق را

❤️❤️مزه مزه کنم با لبهایت...

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:33


00 : 00
دلم میخواد
امشب رأس ساعت صفر

یک جاے دنج و خلوت
درست قد آغوش تو
قسمتم گردد

سر بر روے شانه ات بگذارم
و آرام بدور از اغیار تنگ نظر

بگویے عزیزم
خیلے دوستت دارم❤️🥰


#بزم_عشقمون_مانا_نفسمم😘

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:09


حس قشنگیست....

بودن انسان هایی که
به یک چشم بر هم زدن

دلت را پر از حس زیبا میکنن

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:08


گَوَن از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان ؟

 همه آرزویم اما

 چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان ؟

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

سفرت به خیر!‌ اما تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

 برسان سلام ما را

 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 20:08


نمی خواهم که مثل رهگذر هم صحبتم باشی
ولی می خواهم از تو هم نشین خلوتم باشی

ببین در بیت بیت شعرهایم رد پایت را
برای ماندنم شاید تو تنها فرصتم باشی

به دریا می رسانی با سکوتت اشک هایم را
در این سیر و سفر ای کاش موج حرکتم باشی

تمام عمر دنبال نگاهت در سفر بودم
و باید همچنان انگیزهای سرعتم باشی

غمت را می شمارم در سکوت کوچه ها هر شب
مگر خورشید یا ماه تمام ظلمتم باشی

من و دیوانگی های خبابان های تنهایی
چه می شد بیشتر الهام بخش لذتم باشی

بخوان در ساحل رویایی ام آواز قوها را
که می خواهم عزیزم آخرین هم صحبتم باشی

#حسین_اصغری_سوادکوه

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 18:09


شعـــــــر... 🍂
🕊


دل تنهای من ای دل...
دل تنهای من ای دل!
انگار که مهر تنهایی
تا ابد بر در تو کوبیده ست
با این همه شقایق
که تنها بر جان تو روییده ست!
نمیدانم چرا طلوع عشقت بی غروب نماند
و سطر سطر غصه ها و قصه های دل را
در کنار تو نخواند؟!
دل تنهای من ای دل!
برای تنهاییت مرا مقصر می دانی
با این همه باز هم بگو در کنار من می مانی؟
بی شک تو حق داری ای دل خسته
قسم که در پی اش دویدم...
اما راه بود بسته!
دل تنهای من ای دل!
مرا ببخش مراببخش،
از سکوتت سخت در آزارم
هرچه بیشتر می کوشم
بیشتر برسر تو چون آوارم!
با اشکهایت برایت می نویسم شرمنده ام ای دل
حال که افتاده ای همچو گُل شکسته ای برگِل...
دل تنهای من ای دل!
منکه قصه ات را سر هر کوی و برزن بازگفتم!
برای یافتنش دل ای دل
به ناچار راز گفتم!
منکه لطافت عطرت را با اشک و ساز گفتم...
برای یافتنش دل ای دل
عشق را به آواز گفتم!
دل تنهای من ای دل!
اشکهای تو هر لحظه بر چشمان من پیداست...
و آدمها می گویند: دل این هم عجب شیداست!
مرا ببخش مراببخش
اگر که چشم تو باز بود و چشم سرم بود بسته!
شاید که گذر کرد و رفت
و شاید که او هم بود خسته...
دل تنهای من ای دل!
مرا ببخش مراببخش
به جای خنده گریه نصیبت شد
به خدا که تقصیر من نبود
ناله های تنهایی قسمت شب غریبت شد...
انگار که کوچه های تنهایی...
همچون من آواره ای ندارد!
حال که قسمت من...تو شدی
و قسمت تو...من
سرنوشت چاره ای ندارد!
دل تنهای من ای دل!
من و تو باهم به این درد می میریم
و تک و تنها...
تنها در آغوش هم جای می گیریم
اگر که بود و رفت و اگر که ندیدم و اگر نشد؟
مرا می بخشی؟
ترا می بخشم
اکنون که هر دو دیده ام به اشک تو تر شد...

#شیدا_شیرودی

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 18:09


#دکلمه... 🥀


من تو را می‌خواستم
براے تمام روزهایی
ڪہ از دنیا گریختہ، بہ آغوشت پناہ بیاورم
براے لحظه‌هایے ڪہ از همہ چیز خسته
در سایه‌ات آرامش بگیرم
براے آن‌ڪہ ترس‌هایم را در صدایت گم ڪنم
در دست‌هایت آرزوهایم را بیابم
و پابه‌پایت براے رسیدن بہ فرداها شتاب ڪنم.

من تو را می‌خواستم
براے روزهاے دلتنگی
ڪہ از خرابه‌هاے روحم بنایے از عشق بسازی...
براے روزهاے اندوه
ڪہ با وجود تو، با خنده‌ے تو
دوبارہ خوشحالے از انگشت‌هایم بالا بدود
و امیدوارے از شانه‌هایم پایین بریزد!

من تو را می‌خواستم
براے تڪرار خستگی‌ناپذیرِ سال‌ها
مرور عاشقانه‌ے فصل‌ها
خیس شدن در باران‌ها، دویدن در برف‌ها
براے روزهاے آفتابی
شب‌هاے مهتابی
ستارہ شمردن‌ها...
براے خنده‌هاے ڪودڪانه
شانہ بہ شانہ گریستن‌ها
براے هر لحظہ، براے همیشه
از سیاهے تا سپیدے موهایمان
از استوارے تا خمیدگے قامت‌هایمان
تا لرزش صداهایمان، تار شدن نگاه‌هایمان
براے هر نفس تا آخرین نفس!

من تو را می‌خواستم براے ڪنار خودم
خودم را می‌خواستم براے ڪنار خودت
اما چہ می‌شود ڪرد
وقتے سرنوشت آدم‌ها را ڪنار هم نمی‌خواهد.

#فرشته_رضایی

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 15:29


ﻫﻠﻦ ﺑﺎﺯ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻓﺼﻼ ، ﻧﻮﺑﺮ آﻭﺭﺩﻡ
ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺯ ﺧﺸﮏ ﺷﻬﺮﺳﺘﻮﻧﻤﻮﻥ ﺷﻌﺮ ﺗﺮ آﻭﺭﺩﻡ

ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﻠﻦ ﮔﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻏﺒﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﮕﻪ ﮐﻮﺭﻥ؟ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﺮ آﻭﺭﺩﻡ ؟

ﻗﺒﺎﯼ ﮊﻧﺪﻣﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﯼ ﺷﻌﻠﻪ
به ﺟﺎﯼ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺯ ﻗﻠﺐ ﻗﺒﺎ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ

 ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﯿﺸﯽ
 ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻭﺍﮊﻩ ﻭﺍﮊﻩ ﺁﯾﻪ ﻧﻪ ، ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ

ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻩ ﻭ ﭼﺸﻤﻢ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ ﺁﯼ ﻣﺪﯾﺎﺭﻡ
 ﺟﻮﻭﻧﻤﺮﮒ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﺭﻡ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺳﻨﮕﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ

 ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﮔﻞ ﻣﻤﺪ ﻭ ﻣﺎﺭﺍﻝ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ
ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻪ ﺯﺭ ﺭﻭ ﮐﻦ ، ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺯﯾﻮﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ

 ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺑﻐﺾ ﻣﺮﺩﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺑﻠﻘﯿﺲ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﻮﺭ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺩﺭ آﻭﺭﺩﻡ

ﺧﺮﺍﺳﻮﻧﻮ ﺑﻪ ﻟﺮﺯ آﻭﺭﺩﻣﻮ ﺷﻌﺮﻭ ﺳﺘﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﻝ ﺍﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺯﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻭ ﺧﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ

 ﻭﻭ ﺍﺑﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ
ﻭﻭ ﮔﺮﮔﺎ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺧﻮﻧﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ

ﺩﻭﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ کلم ﺑﻮﺩﻧﻮ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﻡ یخ ﺯﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ

 ﮐﺮﺧﺘﯽ ﺗﻮﻭ ﺗﻨﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﺯﺭ ﺷﺪ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺟﻮﺭﯼ
ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﮔﻨﺠﺸﻮ ﻭﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺷﺪ ﮔﺪﺍﯼ ﻣﻦ

ﻫﻠﻦ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺳﺮﺳﺨﺘﯽ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ سر ﺳﺨﺘﯽ
 ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﻬﺶ ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻣﻦ

 ﺗﻮ ﻟﺐ ﻭﺍ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﺮﺩﯼ
 ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻭﺭﺩ ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ﻭ ﻣﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﻋﺼﺎ ﮐﺮﺩﯼ

 ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ پوﺷﯿﺪﻩ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ
 ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﺭﺩﯼ ﺗﻮﻭ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﯼ ؟

 ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻓﺼﻼ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ
 ﻫﻠﻦ ﭘﺎﯾﯿﺰﻩ ﺟﺪﯼ! ﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﻫﺎﺗﻮ ﺣﻨﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟

ﺯﺑﻮﻥ ﺳﺮﺧﻢ ﻭ ﺳﺮﺥ ﻟﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
 ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮔﺮ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩﯼ؟

 ﻫﻠﻦ ﻭﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ی ﺭﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺑﺘﺎﺏ ﻭ ﺑﺮﻑ ﺭﻭو ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﭘﺎﺭﻭ ﮐﻦ

ﻫﻠﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻡ ﻧﮕﻮ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺭﺳﺘﻮﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﻣﻪ ﺑﺎ ، ﺯﺍﺭﯼ

ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻧﻢ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺟﻨﻮﻧﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩﺍﺭﯼ

ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎﻣﻮ ﻭﺍﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﻋﻠﻢ ﮐﺮﺩﻥ
ﻫﻤﻮﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺪﺍﺭی

 ﻫﻠﻦ ﻭﺭﺩﯼ ﺑﺨﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﺭﺍهم ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻭ ﮐﻦ
ﻫﻠﻦ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﻦ !


#ﺑﻬﺮﻭﺯ_ﺩﻭﻟﺖ_ﺁﺑﺎﺩﯼ

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 15:29


ایران پهناور

هر شب فرو میریزی از هر گوشهِ چشمم
هرلحظه از ترس فروپاشی زمین خوردم
یک عمر از هر خاطره ،یک زندگی دیدم
من لحظه های با تو بودن را یدک بردم

نانم اگر آجـر شده ، امید در من هست
از هـر بلوط استـواری ، ریشـه ای دارم
قدم کمان شد ، زیر تاراج نفس هایت
مانند افلاک و الفلک من بیشه ای دارم

من ماهی تنگِ بلورِ شیشه ای ، هـرگز
زاینـده رودم که ، بـدون آب می میـرم
من از پُلِ دستـان تو ، تا اوج چـرخیدم
از هر ستـونت ، زندگیِ تـازه می گیـرم

ارگ بمـی ، در لا به لای بـرگِ تـاریخم
امـا بسـانِ ، لاله هــای واژگـــون آزاد
شاید صدایم را ، گـرفتند از گلـوی مـن
یکصد نهال از بغض تازه ، میزند فریـاد

هر روز برگی ، از درخت خانه کم میشد!
با اشک ما صدها جوانه جان گرفت از خاک
بعد از هرس ، این باغ بارش بیشتر باشد
چون سربدارانِ ، همیشه زنده ی بی باک

زیبایـی ات در مخمل ، مـواج مـوهایم
در ذهن های مُـرده و مسموم ، نابودیم
باید ورق بـرگرد و ، جـاری شود جوهـر
ما آبرفتِ شـالی و ، هـر جنگل و رودیم

هر روز اگـر ، راه نفس را بـر تو بربندند
زیر کَپرها باز هم یک زندگی جاری است
مُـردن برای ما ، شـروع ساز و آواز است
آواز ما از جنس ماندن ها و بیداری است

آه ! این زمستانی ترین رنگ، و هوای ما
با غیرت سبز شما شد ، زنده و سـاری !
ای کاش جای این همه فریاد ماها بود ؛
یک قطره از خون شما در جان ما جاری

آی از همه جا بی خبرها گوشتان باشد
این شیر خفته ، قدمتِ دیرینه ای دارد
شوخی ندارد با کسی حد و حدودت را
باید بدانی ، جنگلِ پُر چینه ای دارد

سر خم نمی گردد به زیر مشتی از خالی
از ننگ ها دوریم و یک کوهی پر از باور
با تیشه ی جهل شمـا ، از پا نمی افتد
اَفـرای چندین ساله ی ، ایـران پهنـاور



#افسانه_احمدی_پونه

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 13:33


به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو ز آن سوی در، شنوده نشد

سرت به بازوی من تکیه ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد

لبم‌به وسوسه‌ی بوسهٔ دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد

نشد که با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشک سوده نشد

به من که عاشق تصویرهای باغ و گُلم
نمای ناب تماشای تـو نموده نشد

یکی دو فصل گذشت از درو، ولی چه‌کنم
که باز خوشه ی دلتنگی ام دروده نشد

چه‌چیز تازه‌دراین‌غربت‌است؟کی؟چه‌زمان،
غروب جمعهٔ من بی تو پوک و پوده نشد؟

همین‌نه دیدنت‌امروز – روزها‌طی‌گشت -
که هرچه خواستم از بوده و نبوده نشد

غم ندیدن تـو شعر تازه ساخت، اگر ،
به شوق دیدن تـو تازه ای سروده نشد



#حسین_منزوی

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 13:32


خود خبر دارے دلم آواره و حیران توست؟
جان من باشے اگر،تا پاے جان،خواهان توست

گر نمیدانے بدان این بَرده با میلِ خودش
بے غُل و زنجیرهم درگوشه ے زندان توست

مثل آن گنجشگڪِ آواره و بے سرپناه
آرزویش لانه اے در سایه ے مژگان توست

گرڪه بگشایے به رویش قلب خودرا تا اَبد
گوشه اے ازقلب تو لایق ترین مهمان توست

جان نثارِ دوست ڪردن،خوب مے داند ولی...
همچنان در انتظار دادن  فرمان  توست


خاطرت آسوده باشد ماندگارے در دلم
این دل شوریده وشیدا بلاگردان توست

گرچه مے دانم نمے آیم به چشمانت ولی...
چشم جانم تاقیامت در پیِ چشمان توست

گوشه ے چشمے نما تا فاش گویم بعداز این
شانه هایم تڪیه گاه امن بے پایان توست



#رهی_معیری

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 12:16


آغوش ِ غمزه های تو چند است نازنین ؟!
- لب های تو ، که هم لب وُ خَند است نازنین..

کوتاه نیآمدیم من وُ آبشار وُ شب
- گیسوی این ترا ، که بلند است نازنین

از راز ِ عشقبازئ با چشم ِ مست ِ توست
گر دل به سینه یکسره بند است ، نازنین

گویا برای این دل ِ کوهی غزال ِ من
گیسوی تو ، همیشه کمند است نازنین

عریانئ روح تو در آبگیر ِ چشم
از تن برون کرده پَرند است نازنین

مثل ِ ترا ز نور وُ دَم ِ صبح ِ جان سِرشت
رخسارت آیینه پسند است نازنین

بالا بلند ِ مشرقی ام ، ماه ِ مهر نوش
چشمت چو چشمه های سهند است نازنین

تعبیر ِ بوسه چینی ات از فال ِ تلخ ِ من
لبریزه ای ، حکایت ِ قند است نازنین

با عشوه می روی وُ دل از من که می بری
آغوش ِ غمزه های تو چند است ، نازنین؟!

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 12:16


🌺 خانه بوی گل گرفت

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد کاین ویرانه بوی گل گرفت

از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت

پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زیارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت

لعل گلرنگ تو را تا ساغر ومی بوسه زد
ساقی اندیشه ام پیمانه بوی گل گرفت

عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت

از شمیم شعر شور انگیز آتش عاشقان
ساقی وساغر می ومیخانه بوی گل گرفت

عطر بهار نارنج ....

18 Jan, 12:16


سرخي سيب لبت را هوس گاز گرفتن دارم
زير باران نگاه تو فقط ميل نشستن دارم

طاقت اين دلم از دربه درى طاق شده ست
شيشه ام، دست نزن! ترس شكستن دارم

از غم دورى تو ... آه، نگويم خوب است
با تو از حال خودم، حسرت گفتن دارم

خال لبهاي تو شد دانه و افتاد به دامت دل من
سالها مي شود از بند غم، اميد گسستن دارم

از تو اين خاطره ها، واي اگر بگذارند
دل كشان، جامه دران، نيّت رفتن دارم

شايد از عشق به يك لحظه زيبا برسم
تا كه در اين دل درياي تو انديشه رستن دارم

چال اين گونهء زيباي تو را مي بوسم
كنج آرام لبان تو گلم، ميل به خفتن دارم

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:56


امــضــای خــداپــای آرزوهای قــشــنــگــتــون

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:48


تو شیشه‌یِ عمرِ منی! 🌱
من تورو برایِ تمامِ ثانیه‌ها ، برایِ تمامِ دقایق ،
برایِ تمامِ ساعت‌ها، برایِ تمامِ روزها و ماهها و سال‌ها،
کنارِ خودم می‌خوام!
من تورو برایِ زندگی،
و برایِ تمامِ لذت‌هایِ کوچیک و بزرگش‌ می‌خوام
برایِ نوشیدنِ چای تو روزهای سردِ زمستونی،
برایِ تماشایِ یه فیلمِ جدید،
برایِ تجربه‌ی هیجاناتِ جدید،
برایِ سفر به مکان‌هایِ جدید،
برایِ کنارِ هم موندن و کنارِ هم ساختن،
تورو برایِ رقص، برایِ خندیدن، برایِ شادی،
من تورو برایِ درکِ معنایِ زندگی میخوام...

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:38


ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ وقتی ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،مثلِ پدرومادر

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞِ ﻣُﺤﺒﺖ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِدوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،ﻣﺜﻞِﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،ﻣﺜﻞﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ تاوان
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞِ ﺣَﻘﯿﻘﺖ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞِ ﻋِﺸﻖ

یکی هم هست که همیشه هَوامون رو داره که اسمش خداست

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:07


آدما بخشیده میشن ولی جایگاهشون دیگه بهشون پس داده نمیشه.

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:07


.
با صبوری هم سخن کن این دلِ دیوانه را
مختصر کن عاشقی آتش مزن‌ این خانه را

از جفای روزگاران خانه ها ویران شده
با محبّت آشیان کن خانه ی ویرانه را

بر لبت لبخند زیبا زلف خود افشان کنی
با نوازش میکنی رقصان‌ دوباره شانه را

رقص دلجوی تو هستی را به وجد آورده است
خلق نیکویت رها کرده دلِ مستانه را

هر بهار از گوشه ی چشمت شکوفا می‌ شود
شبنمِ عشقت کند مدهوش هر بیگانه‌ را

قاصدک از دامنِ رنگین‌ کمان پر می کشد
چرخشِ بادِ صبا بیدار کرده دانه را

قامتِ سروت، جنون در جان و دل افکنده است
بی قرار از جان نمودی عاشقِ دردانه را

ب قلم حسین طلائی

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 18:07


تلخه اما در حقیقت ، مدت اعتبارمــــــــــــــــــــــــون تو زندگی ، تا همونجاست که بهمون نیاز دارن
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 17:26


از این غم بمیریم رواست😔😔

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 15:37


.
چقدر درک شدن دلنشین است
اینکه گاهی دوستی، همدمی،
همراهی باشد که تورا بفهمد
وبداند که تو همیشه همان
عشقِ آرام ‌صبوری که
گاهی بی حوصله میشود،
داد و فریاد راه می اندازد
و بهم میریزد!اینکه کسی باشد
که بفهمد بی حوصلگی هایت
از دلتنگیست، از خستگی
و به جای ناراحت شدن و اخم کردن
حرف هایت را به دل نگیرد
وبا محبت آرامت کند
خوب است کسی باشد
که تورا بپذیرد وکنارت باشد
باهمه ی بدی ها و بی حوصلگی ها
و غر زدن هایت و یادش نرود
که تو همان خوبِ همیشگی
هستی که فقط کمی خسته شده ...

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 15:15


باز تو را دیدم و لبریز پريشاني ام
آخر قصه به گمان رو به پشیمانی ام

پیچش زلفت شده بازیچه‌ی دست رقیب
کاش بمیرم که اگر نه تو بمیرانی ام

از تو چه پنهان‌که پس‌از اینهمه گستاخی ات
خون به جگر در هوس بوسه‌ی پنهانی ام

این همه دردی که کشیدم به دلم تا به حال
از سر تقصیر خودم بود خودم بانی ام

شعر سرودم که غزل هم بشود واسطه
پس تو چرا "شاعر حساس"نمی دانی ام

موجم و تو ساحل امنی که‌ نداری ولی
با همه آوارگی ام در پی ویرانی ام

دل به تو دادم که ز هر فکر رهایم کنی
لطف بفرما به درت بنده ی زندانی ام

شیوه ی دوری ز تو را خوب نیاموختم
درس نداده به کجا باز تو می رانی ام؟

خاطر تو هست شدی عاشقِ پاییز و من؟
کنج همان کوچه که گفتم به تو آبانی ام

حال بیا تا که بگیریم ز سر شورِ عشق
با تو فقط عابر این کوچه ی بارانی ام

#مریم_عامری

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 15:14


#دکلمه 🔶


من تو را می‌خواستم
براے تمام روزهایی
ڪہ از دنیا گریختہ، بہ آغوشت پناہ بیاورم
براے لحظه‌هایے ڪہ از همہ چیز خسته
در سایه‌ات آرامش بگیرم
براے آن‌ڪہ ترس‌هایم را در صدایت گم ڪنم
در دست‌هایت آرزوهایم را بیابم
و پابه‌پایت براے رسیدن بہ فرداها شتاب ڪنم.

من تو را می‌خواستم
براے روزهاے دلتنگی
ڪہ از خرابه‌هاے روحم بنایے از عشق بسازی...
براے روزهاے اندوه
ڪہ با وجود تو، با خنده‌ے تو
دوبارہ خوشحالے از انگشت‌هایم بالا بدود
و امیدوارے از شانه‌هایم پایین بریزد!

من تو را می‌خواستم
براے تڪرار خستگی‌ناپذیرِ سال‌ها
مرور عاشقانه‌ے فصل‌ها
خیس شدن در باران‌ها، دویدن در برف‌ها
براے روزهاے آفتابی
شب‌هاے مهتابی
ستارہ شمردن‌ها...
براے خنده‌هاے ڪودڪانه
شانہ بہ شانہ گریستن‌ها
براے هر لحظہ، براے همیشه
از سیاهے تا سپیدے موهایمان
از استوارے تا خمیدگے قامت‌هایمان
تا لرزش صداهایمان، تار شدن نگاه‌هایمان
براے هر نفس تا آخرین نفس!

من تو را می‌خواستم براے ڪنار خودم
خودم را می‌خواستم براے ڪنار خودت
اما چہ می‌شود ڪرد
وقتے سرنوشت آدم‌ها را ڪنار هم نمی‌خواهد.

#فرشته_رضایی

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 11:27


عصر باشد و
چاے باشد و ....
شمعدانے ....


اینجا صد بغل ...
واژه مے بارد
براے" شاعر ے"

#عصرتون مملو. از عشق

#مهرداد-کورد


‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#شـَ۪۪ٜؒؔـ۪۪۪ٜـَ۪۪ٜؒؔـⷶـᷞـⷶـⷩـᷚــ؏ر⚘ᭂ®

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 10:21


آهاى رفيق:
اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن،
حسرت خوردن، بغض کردن..
حالا کجان؟
رها کن رفیق.. رها کن بره..
گله ها را بگذار !
ناله ها را بس كن !
روزگار گوش ندارد كه تو هی شِكوه كنی !
زندگی چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگِ تو را !
فرصتی نيست كه صرف گله و ناله شود !
تا بجنبيم تمام است تمام !

شاد باشید و بخندید❤️
عمر کوتاه و زندگی گذراست
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 10:18


چقد سخته دلت کوه درد باشه ...
و همه به آرامش ظاهرت حسودی کنن!
و ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻠـــــــــــــــــﺦِ ....
ﺑـــﻪ ﻫﻤـــــﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺪﯼ !!!
ﻭﻟـــــــــــــــﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﯾﻪ ﺷﻮﻧﻪ ﯼ ﮔﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﺕ ﺑﺨﻮﺍﯼ ....
ﻫیچ کس پیشت نباشه........
من یاد گرفته ام........
وقتی بغض می کنم.......
وقتی اشک می ریزم........
منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم.......!!!!!
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم......
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم...... ! .
من یاد گرفته ام......
که اگر زمین می خورم....
خودم برخیــــــــــزم......!!!! .
من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت........!!!! .
من یاد گرفته ام..........
که همه رهگذرنــــــــد......... همـــــــــــه.........

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 09:34


زن ها دو دسته اند؛
دسته اول آنهایی هستند که توی پوسته زنانگیشان مانده اند، عشوه و ناز و ادا بلدند.
دغدغه ذهنی آنها این است که مهمانی شهناز کدام لباس را بپوشند!
دورهمی لیلا موهایشان را هایلایت کنند یا نه! تولد پریسا حواسشان باشد که رنگ کفش و پیراهن و لاک ست باشد!
آخر وقت هم یک مردی هست که برای این همه خستگی روزانه شان در آغوشش بگیرد، او را ببوسد، باز هم به او این اطمینان را دهد که من هستم، به من تکیه کن...

دسته دوم زن هایی هستند که خیلی وقت است یادشان رفته زن هستند...
یادشان رفته توی راه رفتنشان، حرف زدنشان، تمام حرکات و رفتارشان، یکم ناز و کرشمه زنانه قاطی کنند. صبح ها ساعت کوکی بیدارشان میکند! کسی آنها را جایی نمیرساند، یا ایستاده اند منتظر تاکسی یا ماشین را روشن می کنند و راه می افتند...
حواسشان هست که مردها فقط یا همکارند یا یک دوست مثل تمام زن های دیگر. یاد گرفتند که به کسی تکیه نکنند. آخر شب هم خود را در آغوش خودشان می گیرند...
به خودشان عادت داده اند که منتظر شب بخیر گفتن کسی نباشند
یاد گرفته اند که تنها و یک تنه با همه مشکلاتشان بجنگند...

این ها از روز اول اینگونه قوی نبودند، این ها یک روزی در قبل ترها
دلشان را پیش مردی که شاید بی معرفت بود، مردی که شاید نتوانست بماند، مردی که نصفه و نیمه او را رها کرد، جا گذاشته اند...
گذر زمان و جبر روزگار این همه قدرت را به آنها داد...

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 09:27


دلبران، دل میـبرند، اما تـو جانم میـبرے
ناز را افزوده ، با نازت توانم میـبرے

سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود
تا ته قلب من و تا استخوانم میـبرے

میزنےچشمڪ نهانے، جانِ تـو! جان خودم!
با تڪان پلڪ خود تا بیڪرانم میبرے

تاڪه میخواهم بگویم راز خود را ناگهان
دستهاے مهربان را بر لبانم میبرے

میڪنے ساڪت مرا با بوسه هاے بی هوا
شعر را با بوسه از روے زبانم میـبرے

تو شبیه دلبران هستی ولي جور دگر
دلبران، دل میبرند، اما تو جانم میبری...
‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 09:27


‌ بی نهایت دوستت دارم ، اگر باور کنی
می توانی این سند را، ثبت در دفتر کنی

می توانی باورت را‌ ، از نگاهم بشنوی
یا بسوزانی به پای عشق و خاکستر کنی

شک نکن، ققنوسم و آتش، نمی سوزد مرا
بلکه از سوزاندنم، حال مرا بهتر کنی

امتحان عشق را، با نرخ جان ، پس می دهم
می توانی رد کنی، یا رتبه ی برتر کنی

آنچه می خواهی بکن ، اما مبادا عاقبت
غنچه ی نشکفته ی عشق مرا، پرپر کنی

باورت کردم که برحکم تو گردن می نهم
گرچه تبعیدم به شهر و کشوری دیگر کنی

در کنارت هستم و آنگونه جذبت می شوم
تا مرا هم مثل خود، مست می و ساغر کنی

عطر بهار نارنج ....

07 Jan, 07:37


#نمایشنامه


🔴 چرا تو دیر کردی باز؟ این چه وضشه ؟من چه گناهی کردم که باید تا 11 شب منتظر بمونم اقا بیاد خونه، چرا به فکر نیستی ،کی میخوای به خودت بیای، بسه دیگه.



🟢 ای بابا ،خودت میدونی که من کارم ازاده ،هرشبم باید سر این موضوع باهات بحث کنم؟ چرا درک نمیکنی خستم؟!


🔴 چرا مردایه دیگه ک دارم میبینم سر ساعت 9 یا نهایتا 10 خونه پیش زن و بچشونن؟! چرا فقط تو اینجوری هستی؟ بابا منم تنهام تو این خراب شده .


🟢 تو فک کردی  اینایی که دارم میخرم میارم تو خونه رو از باغ بابام میارم ؟عزیز دلم دارم مسافر کشی میکنم ،صب تا شب کلاج دنده میکنم بخدا زانوم از درد داره میترکه، همه چی گرون شده، اعصاب ادم خورد میشه بخدا ،اونوقت از در میام تو خونه بجا قوربون صدقه رفتن میتوپی به ادم؟ اینکارارو میکنی دلسرد میشم از خونه.



🔴 عزیز دلم دورت بگردم اخه مرد من، من میفهمم داری زحمت میکشی، داری خرج خونه رو میاری، خرجی منو میدی ولی من منظورم این تنهاییه که داره دیونم میکنه ،تو چرا منظورمو نمیفهمی؟ منم ادمم تو این خونه نیاز دارم به محبت .



🟢 اخه دردت به قلبم تو فک کردی من دوس دارم این ساعت بیام خونه؟! اگه یه کار درست درمون داشتم ،که حقوقش خوب بود، سر ساعت میومدم خونه، بغلت میکردم، نازت میکردم ،قوربونت میرفتم، به ولله قسم همش بخاطر اینه که دستم جلو کسی دراز نشه خجالت زده بشم.




🔴 از صب تو این خونه با درو دیوار حرف میزنم، مثل کزت شدم، بپز،، بشور ،،بساب جم کن،، جارو کن،، توام که شب خسته میای یا فیلم میبینی منو نمیبینی،، یا مثل اقا خرسه میخوابی خر و پف میکنی اصلا نمیگی زن دارم.



🟢 توام حق داری فدای این غر زدنات برم،، بهت حق میدم ،،ولی اینو بدون اون بیرون اگر نجنگم  برای پول در اوردن،، از دست میریم هردومون،، همین پیاز سیب زمینی که گرفتم شده 250 تومن!! اصلا خندت میگیره من باید 5 تومن 5 تومن از دست ملت پول بگیرم تا بشه 250 تومن،، حالا خودتو ناراحت نکن،، پاشو شامتو بیار بخوریم حاضر شو بریم بیرون.




🔴 ببخش منو مرد من،، بخدا اعصابم خورد شده از تنهایی ک اینجوری بهت گفتم،، معذرت میخوام دورت بگردم،، اووووماچ💏 ای جونم که میخوایم بریم بیرون بخدا پوسیدم تو این خونه،، به روی چشم اقای خوب و زحمت کشه من.



🟢 ای لعنتی ،،شما زنا همتون مث همین ،،تا ب خواستتون میرسین مهربون میشین ای کلک .


🔴 نخیرم هممون مث هم نیستیم،، فقط از کسی که صاحب قلبمونه انتظار داریم که شما مردا درک نمیکنین.



🟢 ای جانم ببخشید،، حق با توعه ما مردا چون مشغله کاری و فکریمون زیاده اینجوری هستیم،،  وگرنه زن بلای خونس الهی هیچ خونه ای بی بلا نباشه.



🔴 اگه این زبونو نداشتین چی کار میکردین شماها خدایی .



🟢 الهی ک من دورت بگردم اخه این زبون ما ک در برابر سیاست شما خانما اندازه یه دونه ارزنه.



🔴 خوب حالا باز شروع نکن ، بیا شاممونو بخوریم و بریم که دلم پوسید.


🟢  ای بروی تخم چشام ،،امر امر شماس
خدایا شکرت که نون حلال میارم تو خونم و خانم ب این خوب دارم.


خانم (🔴)
آقا (🟢)

#به_قلم_محمد_اراکی
‌‍

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 18:57


💞دکلمه غمگین تقدیم به شما دوستان عزیز
💞

مرا ببخش اگر از گونه هایم عشق میریزد و سطر هایم بارانی میشود

از تو چه پهنان به اندازه ی تمام پریشانی موهایت شکسته ام

اما باور کن خاطراتت چه خوب میزبانی بود برای بهانه های نفس کشیدنم

روزها که هیچ بالاخره میگذرند ، اما شب ها …

شب هابه خودم میگویم شاید زودتر بخوابی بهتر از آن باشد تا با وسوسه های شب

دلتنگیت را که ماه هاست در دل داری به زبان بیاوری

بخواب نازنینم … گاهی باید زود خوابید

اما نمیفهمد که دل است دیگر ، عقل داشت که اسمش دل نبود

همه ی ما اشتباهاتمان این است که فکر میکنیم با درد دل و حرف زدن دردمان آرام میشود

اما نمیدانیم که درد را باید درد کشیده باشی تا بفهمی چه رنجی میکشد آن که درد دارد

نمیدانم چه حکمتی است تمام درد هایم فقط شب ها به سراغم می آیند

در عجبم کدام بی انصافی شب را قسمت می کرد

نیمه های شب من اصلا شبیه نیمه شب های دیگران نیست ، این عدالت است ؟

به تو که می اندشیم لبخندی میزنمو چشمانم پر می شود ، خالی نمی شوند

چرا که در نبودت یادشان دادم که هرکسی ارزش باریدنتان را ندارد ، پس آرام بگیرید

با تو هستم با تویی که میدانستی حتی اگر کنارم باشی باز هم دلتنگت میشوم

حالا ببین نبودنت با من چه کرده

من که چیزی از تو نخواستم جز یک آغوش برای نفس کشیدن و یک دوستت دارم برای نمردن

اصلا چه معنی میدهد من صبح ها در آغوش تو چشم باز نکنم و با آن صدای گرفته دوست داشتنی ات

صبح بخیر عزیزم هایت را نثارم نکنی

چه معنی میدهد تا با شیرینی لبانت و چشم های پر مهرت از خواب بیدار نشوم

چه معنی می دهد ، اصلا چه معنی دارد که نباشی

نه ، اتفاقا کلی معنی دارد حال که رفتی برو به درک

برو لعنت به تو و فقط برو

بار ها گفته بودم …

بار ها گفته بودم به غرورم لطمه نزن عشقم را از کسی که غرورم را زخمی کند میبرم

تا بدان فرق داشته ها و نداشته هایش را

من خودم میدانم …

من خودم میدانم با تو چه کرده ام ، تو هم میدانی با دلم چه کرده ای

از تو فقط برایم یک مشت خاطره ی چرت و یک عمر نفرت ماند و از من برایت فقط حسرت کشیدن من

من کاری را کردم که هر زن عاقلی می کند

من قلب تو را لبریز از عشق کردم تا جایی برای پرسه زدن زن دیگری نباشد

اما تو فقط برایم یک پشیمانی از یک رابطه اشتباه گذاشتی

برو که … زیادی برایت صحبت کردم حیف حرف های من که برای تو زده شود

باران را دیده ای او بی معرفت نیست میرود اما تا میبیند دیر میشود سریع می آید

ولی تو هیچ نداری نه معرفت نه انسانیت هیچی

حالا ، حالا منمو باران و جای خالیه …

نه اتفاقا جایت خالی نیست

تازه در نبودنت بیشتر آرامش دارم ، برو به سلامت که دیگر نمی‌خواهم ببینمت

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 16:52


از او به دلم می رسد آزار قشنگ است
بر سر بکشد چادر گل دار قشنگ است

عاشق به پریشان شدنش زنده و معشوق
تأخیر کند لحظه ی دیدار قشنگ است

گاهی وسط صحبت رسمیِ من و او
تغییر کند حالت گفتار قشنگ است

از پنجره ی چشم پلنگ آهوی مستش
هی خیره شوی بر در و دیوار قشنگ است

می خندد و دل کندن از این منظره سخت است
تکرار شد این منظره، تکرار قشنگ است

لبخند زد و گفت: توکلت علی الله
خوشبخت شدن با نفس یار قشنگ است

#مجتبی رافعی

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 16:52


روي قبرم بنويسيد؛که از شهر وفا آمده بود...

هيچکس هيچ نفهميد چرا آمده بود؟؟؟

بنويسيد؛نفهميد کسی دردش را..
.
هيچکس درک نميکرد،دل سردش را...

بنويسيد؛که يک عمر خدااااااا را کم داشت...

در دوچشمش اثر از گمشده ای مبهم داشت...

بنويسيد؛دمادم دل او ابری بود

بنويسيد؛که اسطورهء بی صبری بود...

بنويسيد؛دلش مثل دل شیشه شکست

آن زمانی که دلی بر دل رویا ها بست

بنويسيد؛که با عدل خدا مساله داشت...

بنويسيد؛که از خلقت خود هم گله داشت...

بنویسید؛که در بی کسی اش سوخت پرش

بنويسيد؛غمی بود به چشمان ترش...

بنويسيد؛که همواره غمی پنهان داشت...

بنويسید؛به تقدير خداااا ايمان داشت

#سمیر عسگری شناطی

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 16:52


کـاشکی غـصه‌ی دل،، بـند بیاید با تو..
طــعمِ تــلخی بـروَد،، قـند بیاید با تو..

کاش این چشمِ پر از اشک مجالی بدهد..
وقـتِ بــوسیدن و لــبخند بیاید با تو..

#نگار‌‌_حسینی

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 16:52


ای نـوبـهـارِ قـلبم ، در دل جوانـه از تـو
انـدوهِ بـرکـه از مـن ، ماهِ  شبـانه از تـو

بهـرِ سرودن از غم ، خودکار و دفتر از من
مشق ازتو‌، طرح از تو، نقش‌و نشانه از تو

در کوچه‌هایِ‌غربت،ای خو‌ش‌نشینِ قلبم
بی سر پناهی از من، آغـوشِ خانه از تـو

در گریـه‌های هرشب‌، ای تکیه‌گاهِ خوبم
اشک‌و گلایه از من،دست از تو شانه‌از تو

ای خواستگـاهِ بودن، ای عـلـتِ سرودن
در دفـترِ خـیالم ، شـعـر و تـرانـه از تـو

در بـسـترِ خـیالت، پـرواز می‌کـنم مـن
صید و شکار از من، دام از تـو دانـه از تو

#مجتبی خوش زبان

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 07:31


#دکلمه.....


یاد گرفتم که دلتنگی هام رو
در دنج ترین گوشه قلبم پنهان کنم
و تمام تنهائیم رو در این غروبهای دلگیر
با سنگفرش خیابان های بی کسی
قدم بزنم و به دنبال تویی که نیستی
تمام شهر رو تمام کوچه پس کوچه های
شهر رو بگردم
افسوس که هر چی میگردم پیدات نمیکنم
انگار که همه شهر کوچ کردن
و من جهاااانم چه بی تو خالیه
واقعا خیلی سخته که.
دلت گیر کنه به قلاب ماهیگیری
که دلش ماهی نمیخواد
وفقط واسه ی تفریح امده ماهیگیری
چه كسي ﮔﻔﺘﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻃﻼﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﻣﺰﻩ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻋﯿﻦ الکل میمونه..
ﺛﺎنیه به ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﯿﺴﻮﺯونه ﻣﯿﺮه
تا بره برسه به ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺕ
ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ
ﭼﺸمات رو ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ تمام ﻋﻤﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺗﻮ ﻣوندی و ﺧﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ.
بعضی موقعها واقعا بی‌ دلیل میخندم
و تمام شهر فهمیدن
که گفته تو بهم گفته بودی دوستت دارم . .
اونم فقط زبونی بود نه قلبی..
رفیق ‏دیدی تو فیلما کسی کهشکست
عشقی خورده سرش رو تکیه میده
به شیشه اتوبوس
من تجربه کردم خیلی مفیده
از بس که اتوبوس تو چاله چوله
میزنه و تکون میخوره
تا دو روز سردرد شدید داری،
اون شکست عشقی رو کلا اون عشق
رو فراموش میکنی
بیایم یاد بگیریم آروم آروم بشناسیم،
آروم آروم علاقه مند بشیم،
آروم آروم دوست داشته باشیم و آخر
سر عاشق بشیم.
همه ماها هربار که چای داغ رو یکدفعه
سر کشیدیم سوختیم.
دیگه بعد اون سرگردون میشی نمیدونی
از سوختن چکار کنی
اما رفتن داریم تا رفتن گاهی کسی با دلش میره
گاهی هم با پاهاش.
یه رفتن هم داریم که فقط اسمش رفتنه
اما نه کسی جایی میره.
نه دلی از دلی کنده میشه
و این یکی از عذاب های زندگی میشه.
کاش آدم‌ها، مثل آینه بودن!
انوقت انعکاسِ دوست داشتن،
همون دوست داشتن بود؛
نه سکوت نه تنهایی نه دلتنگی...
ولی دلبر از همون راهی که تو رفتی،منم رفتم.
اما به هیچ چیز نرسیدم جز دوست داشتن تو.
که جزئی از آرزوهام شده بود.
انتهای مسیر بودم
انتهای هرچیزی که فکرش رو بکنی.
اونجا هم باز دوست داشتمت.
تو یا مسیر رو اشتباه رفتی که نرسیدی
به دوست داشتن من.
یا اصلا تو نخواستی که برسی
درد آدما رو به همدیگه نزدیک میکنه
کدوم یکی از ماها شادیم
که اینقدر از هم دور موندیم.
امروز رو هم ‌میگذرونم به ‌اُمید فردا
ولی هرچی میگذره‌ دردام بیشتر میشه...
من "تنهايى انتخابم نبود
"لبخندش" اما همه ى معادلات رو بهم زد.
گاهی اوقات اینقدر حالت بده که
تمام وجودت گریه میکنه بجز چشمات..
تا توی زندگیِ هر آدمی نباشی
تا زندگیش رو زندگی نکنی،
نمیتونی درک کنی
معنی "نشد و نمیشه‌های" زندگیش رو.
دیگه مخم نمیکشه.
صبور نیستم ، نمیسازم ،  نمیتونم ببخشم؛
قبلا ترس ازدست‌ دادن آدما رو داشتم،
اما الان نه؛
فقط منتظر یه جرقه‌ام.
خیلی وقته سر این اخلاقم حالم بده.
دلم گرفته، احساس تنهایی میکنم،
ولی دیگه هیچ اصراری واسه نگه داشتن
چیزی یا کسی رو ندارم.
فقط کافیه حس کنم یک قدم رفتی عقب،
من صد قدم میرم عقب‌تر؛
اون‌قدری که دیگه نشناسمت.
این غرور نیستا؛ نمیدونم. اعصابم نمیکشه
دیگه بزرگترین بدی زندگی اینه که
هیچ وقت اون چیزی رو که می خوای
همون لحظه نداریش
یه زمانی بهش می رسی
که دیگه اصلا برات مهم نیست!.
چون دیگه از دلتنگیت خسته شدی
واقعا دیگه برات مهم نیست...
اما این خیلی بی‌انصافیه
اونم تحمل این همه درد،
واسه یه مشت دل‌ و روده و پوست و استخونی که اسمش رو گذاشتن آدم...

#مهــدی_محمـــودی

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 07:04


🕊🤍✿✦•┈

آدم بودن عبارت قشنگیه


چون فرقى
بین زن و مرد نمیزاره
قلب و مغز آدمها
جنسیت نداره...




♡჻ᭂ࿐✦•┈•✦✿

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 07:04


ولی آرامش داشتن کنـار یه نفر
از عاشــق اون یـه نفر بودن
مهـم تـره...


  

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:04



‏چاووشی یچی میدونست که برامون خوند:
«ای دریغا از جوانی، سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی».

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


باورش سخت است
فڪر ڪردن بہ این جمله:
تا وقتے ڪہ
حالش را نپرسی
سراغش را نگیری،
پیامے ندهی،
زنگے نزنی،
از تو یادے نخواهد ڪرد
و سراغت را نخواهد گرفت...!
اینڪہ همیشہ بہ یادشان باشے تا یادت ڪنند، سخت است.
اینڪہ همیشہ باید اول «تو» پیشقدم شوے و پیامے بدهی،بپرسی:
_ڪجایی؟
_خوبی؟
_نیستی؟
و تو در این زمان بیشتر از همیشہ احساس تنهایے خواهے ڪرد!
و وقتے ڪہ بخواهے مثال خودشان با خودشان، رفتار ڪنی،
لقب «بے معرفت»
سنجاق لباست مے شود...🕊

✌️

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


عاشقش هستیم و لیڪن او نگارِ دیگریست
بر ڪمندم مے ڪشد ، او خود شڪارِ  دیگریست

تشنہ ے دیدار او هستیم وازهجرش غمین
بر درش مخمور ما و او خمارِ دیگریست

دل زهجرش خون شد آن مہ رو نمیدانم چرا؟
دل شڪست ازما همانا یارِ غارِ دیگریست

درسرم سودای  عشقش بود اما ناگهان
پا ڪشید ازمن هم اینڪ گلعذارِ دیگریست

بے وفا رفت از ڪنارم دل بہ دیگرخوش نمود
ماندہ ام با قابِ عڪسش اوڪنارِ دیگریست

ما بیادش  دلخوش اما  رفتہ ایم ازیادِ او
شاید این گشتہ فراموشم ڪہ یار دیگریست...

#ناشناس

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


زخود بیگانگے را آشنایے عشق مے داند
بہ خود مشغول بودن را جدایے عشق مے ماند

همان با زلف لیلے روح مجنون مے ڪند بازی
ز زنجیر محبت ڪے رهایے عشق مے داند؟

مگو چون بلبل و قمرے سخن از سرو و گل اینجا
ڪہ این افسانہ ها را ژاژ خایے عشق مے داند

بہ بزم عشق مهر بے نیازے بر مدار از لب
ڪہ همت خواستن را هم گدایے عشق مے داند

دل خوش مشرب و پیشانے وا ڪردہ اے دارد
ڪہ سنگ ڪودڪان را مومیایے عشق مے داند

چو دیدے دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
ڪہ بال و پر زدن را بد ادایے عشق مے داند

زسختے رو نمے تابد، زڪوہ غم نمے نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایے، عشق مے داند

نمے دانم چہ سازم تا فناے مطلقم داند
ڪہ در خود گم شدن را خودنمایے عشق مے داند

چو عشق آمد بہ دل صائب مڪن اندیشہ سامان
ڪجا چون عقل ناقص ڪدخدایے عشق مے داند؟

#صائب_تبریزے

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


ویکتور هوگو در مورد عشق میگه :

«عشق عبارت است از وجود يک روح در دو کالبد. عامليست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند.»

مثل وقتایی که تو ناراحتی‌ منم دلم می‌گیره.
تو میخندی من هم خوشحال می‌شم.
تو درد داری ولی من درد بیشتری حس می‌کنم.
من تو ام، تو منی، ما یه روحیم.

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


عشق ...
مڪالمه‌هاے طولانے نیست‌.
قرارهاے پی‌درپے و وقت‌گذراندن زیاد باهم نیست!
عشق زمانیہ ڪہ ..
مشڪلاتتو میبینہ ولے بازم تصمیم میگیرہ ڪنارت بمونہ. وقتے از خودت بدت میاد و دنیا برات تیرہ و تارہ، خوبی‌هاتو بیان ڪنہ
و مطمئن بشہ حالت خوبه!
درواقع؛ عشق یڪ رفتارہ تا یڪ احساس!

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 04:03


🍁

تا یدونہ لباس رنگے نپوشے نمیفهمے
ڪہ مشڪے زیادم بهت نمیاد ،
تا اون یہ نفر رو فراموش نڪنے متوجہ نمیشے
ڪہ ادماے خوب زیادے چشمشون بہ تو هست ،
تا جاے خدا نباشے نمیتونے واسہ آدما حڪم ببرے ،
تا ڪارما زنگِ خونَت رو نزنہ بہ خودت نمیای ،
تا قلبت نشڪنہ مغزت ڪار نمے افتہ ،
تا عاشق شڪلات نباشے نمیفهمے ڪہ رژیم سختہ ،
تا از دستت نرہ قدرش رو نمے فهمے ،
تا دوستات و نشناسے دو دستے بہ خانوادہ نمیچسبے ،
تا پات بہ بازداشتگاہ و زندان باز نشہ
نمیفهمے ڪہ ادما زیر سایہ خدا بزرگ شدن
اما بخشندہ نشدن !
ما ادماے دیر رسیدن یا هیچوقت نرسیدن و
نفهمیدن و درڪ نڪردن نیستیم ،
فقط مشڪل اینہ ڪہ دیر بہ خودمون میایم ...
مهم نیست چند سالتہ ؛ اگہ اینارو درڪ ڪردے
تو این زندگے و بُردی👌🏻

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 02:59


مـن هـر #صبـــــح
بـه شــوق دیدنـــت
و چیدن گل واژه سلام از لبانت💋
از خـ😴ــواب بیـــدار میشـــوم ،،،،

زنـدگـــی یعنــی:
دوســــت_داشتـن_تــو😍

ســــــــلام .
صبح. بخیر . عزیزم😘.

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 02:59


استکانی چای ، همراه با غزل آورده ام

شعرهایی ناب در ضرب المثل آورده ام

پرتوی از جنس خورشید گران را دیده ام

صبح شادی بهتر از ، شهد عسل آورده ام

#صبحتون_معطر_بلطف_حضرت_دوست

عطر بهار نارنج ....

26 Dec, 02:58


به به چه صبح دل انگیزی 🌸
صبحانه تون☕️🍳🍞
یك دعای ناب ازته دل
الهی همیشه خونه دلتون گرم💖
فنجون عشقتون پر مهر💞🌸
دستاتون پر روزی
نگاهتون قشنگ
ودلتون لبریزازشادی باشد🥰

سلام 🌸
صبح زیباتون بخیر ☕️🌸

پنجشنبه تون پراز عشق و شادی🌸


    

عطر بهار نارنج ....

25 Dec, 20:32


چه زیباس در قلب تو زندگی کردن!
مرسی که هستی دلبر مهربونم

شبت بخیر عزیزم💋😘

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:30


تقدیم به عزیزترینـ♥️ـــــــم:
♥️00:00♥️

درساعت صفر عاشقی💋😘

‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:30


💋💋0:0💋💋

❤️یه دونه❤️دوست دارم❤️چون یدونه ای

❤️دوتا❤️دوست دارم❤️چون دومیت وجود نداره

❤️صد تا❤️دوست دارم❤️چون تا صد ساله دیگه هم که بگردم

❤️مثل ❤️
#تو را پیدا نمیکنم💋

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:30


#صفر_عاشقی ♥️
🕕
♥️در این ساعت نشسته ام
♥️خیـره شدم به آلبوم عکس
🕛
♥️دست مے کشم به گونه ات
♥️نگاه مے کنم به لبخندت،
🕛
♥️اما حیف که نمے شود
♥️ماه را از آب حوض گرفت.
🕕

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


سر شارم از آن لحظه که غمخوار تو هستم
از عشق تو تب کردم  و  بیمار تو هستم

گویند که مغرورم و از عشق تو بی تاب
ای کاش بدانند که من یار تو هستم

من امنترین جای دلم را به تو دادم
عمریست که من محرم اسرار تو هستم

تا سایه ی تو کم نشود از سرم ای دوست
همواره در آن سایه ی دیوار تو هستم

هر چند که زیبایی تو شهره ی شهر است
سوگند به خال تو ،  خریدار تو هستم

دیدار صمیمانه ی تو مایه ی فخر است
من منتظر لحظه ی دیدار تو هستم

آغوش تو داریست که قاضی به من آموخت
خوشحالم از آن حکم ، که بر دار تو هستم 

‌ ‌‌‌#حلما

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


چشمانِ تو آرامشِ دریاست عزیزم
مژگانِ تو امواجِ تماشاست عزیزم

با ناز به خود چون نظر انداخته ای باز
در قصرِ هزار آینه غوغاست عزیزم

مجنونِ هزاران غزلم بس که به هر بیت
افسونِ تو افسانه یِ لیلاست عزیزم

گفتم به تو مهتاب بگویم ولی آخر
مهتاب کجا اینهمه زیباست عزیزم؟

نه بید چنین مثلِ تو گیسو زده شانه
نه سرو چنین خوش قد و بالاست عزیزم


با عشوه مرا دیدی و خندیدی و رفتی
برخاستم از خواب و دلم خواست عزیزم

تقصیر نداری همه زیرِ سرِ عشق است
عشق است که اغواگرِ دلهاست عزیزم

از من بپذیر این غزل ای ماهِ دل آرا
این هدیه یِ یک عاشقِ تنهاست عزیزم

#شهراد_میدری

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد

از غزل‌‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت‌‌های روشن و شعله‌‌ورم را باد برد

با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز
دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

#حامد_عسکری

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


یک دو بیت از شاه می‌خوانم نگارا گوش کن
زان که هر یک هم‌سری با در غلتان می‌کند

قد سرو آسای تو زین سان که جولان می‌کند
عاشق دیوانه را سرمست و حیران می‌کند

نیست از دست غمت جمعی به عالم گوییا
هر کجا جمعی است زلف تو پریشان می‌کند


#فروغی_بسطامی

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ!

ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭند،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!

ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽکنند!

ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽﺷﺎﻥ ﺭﺍ!

ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ ..



🌼🍂

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


من بغضِ باران در دل تنگِ کویرم
از ذهن تو دورم ولی امکان‌پذیرم

راه گریزی هرگز از عشقت ندارم
رودم که افتادی چو دریا در مسیرم

پشت سکوتم حرف‌ها دارم برایت
رو به سقوطم پیش تو گر سربه‌زیرم

نشکسته من را رفتنت، از هم گسسته
شیشه نبودم، نازک امّا چون حریرم

بی‌تو هوای زندگی چون مرگْ سرد است
قدری در آغوشم بکش تا جان بگیرم...

#وجیهه_جامه‌بزرگی

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:25


تو همان عشقے و من شاعر دیوانه ے عشق
نسرایم به جز از مستے پیمانه ے عشق

آتش،انداخته هر چند به جانم ، چشمت
سوزد از سردے این رابطه پروانه ے عشق

خانه ام تڪیه به امنیت عهدت داده
از همین امنیت آباد شده خانه ے عشق

مثل سیمرغے و من زیر پر و بال تو، قاف
راز این قله شود باور افسانه ے عشق

شانه ات ساحل طوفان زده ے شیدایے است
موج موهاے من و دلبرے شانه ے عشق

بے تو هر فصل دلم همهمه ے پاییز است
با تو اما همه جا ریشه زند دانه ے عشق


#زیبا_حسینی_جیرندهے

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 20:21


پای پیاده، آخر این راه بن‌بست است
چیزی به جز حسرت میان شهر پیدا نیست

بوی جهنم از در و دیوار می‌آید
انگار درهای «بهشت اندازی ما نیست»
.
بی‌حرف داری می‌روی، از حرف می‌مانم
باید فراموش‌م كنی، این‌بار می‌فهمم

اصلا تظاهر كن كه اسم‌م را نمی‌دانی
یادم بیفتی از در و دیوار می‌فهمم
.
داری مرا سر می‌كشی با آخرین بوسه
دارم تو را حس می‌كنم با دست در مویت

دارد تن‌ت گم می‌شود مابِین دستانم
دارد جنون می‌بارد از لختی بازویت
.
دارم تصور می‌كنم جای نگاه‌ت را
انگار كه هستی و از عطر تنت مستم

دارم خودم را مو به مو هر لحظه می‌گردم
انگار كه افتاده باشد دستی از دستم
.
می‌بوسم‌ت در لابه‌لای آرزوهایم
از دورتر دست تو را انگار می‌گیرم

من با صدای خنده‌هایت زنده می‌مانم
بغضت بگیرد با همان یک بغض می‌میرم

من ساختم، من باختم تا زنده‌تر باشی
در شعرهایم سوختم تا شعله‌ور باشی

من دوستت دارم به حد غیرممكن‌ها
حالا كه باید از نگاه‌ت دست بردارم

شانه به مویت می‌زنم این آخرین بار است
باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
.
فردای بعد از من تنت از بوسه‌ام خالی
بگذار تا این خنده‌های آخرم باشد

وقتی نگاه‌ت می‌كنم از دور ، خوشبخت‌م
بعد از تو باید سایه‌ات هم‌بسترم باشد
.
تركم كن از راهی كه سمتم آمدی برگرد
برگرد! ما فردای‌مان روشن نخواهد بود

●تو با زبان بی‌زبانی تلخ فهماندی
آینده‌ات هرگز كنار من نخواهد بود●
.
تركم كن از راهی كه اول آمدی برگرد
بعد از تو تهران ردپای جای خالی‌هاست

●شاید شبی در خاطرات‌ت یادم افتادی
روزی كسی در آرزوهایش تو را می‌خواست●

باید تو را از راه‌های رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم

باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم

باید نفهمم خنده‌ات بی‌من برای کیست
از دست دارم می‌روم، اصلا حواست نیست!

احساس پوچی می‌كنم از بودنم وقتی
چیزی به جز یك حس مبهم در تو پیدا نیست

لعنت به این دنیای لاکردار بعد از تو
لعنت به تنهاییِ بالاجبار " بعد از تو،

اینجا دلی تنگ است،انگاری که می بارد
بارانی از غم از در و دیوار بعد از تو

پشتم شده خالی و تنها همدمِ شب هام
سیگار و هی سیگار و هی سیگار بعدازتو

بغض تمامِ ابرها وا شد ،،، زمین لرزید
هفت آسمان شد بر سرم آوار بعد از تو

پس لرزه دارد رفتنت،در خانه پیچیده
هرشب صدای ناله ی این تار بعد از تو

هر روز من كابوس یك رویای پنهانی‌ست
نفرین به دنیایی كه پایانش پشیمانی‌ست


هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست

آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت
یک بغل خاطره، صد بغض، هزاران گله داشت

گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟

#پویا_جمشیدی

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 19:53


امان از دلتنگی 😔...

امان از خیابان های شهر که دیگر با من راه نمی‌آیند

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 19:53


سلام ای شهرِ غم ! از بوی بارانت نمی گویی؟
از اندوهِ شب و بغضِ خیابانت نمی گویی؟

هوا بس ناجوانمردانه غمگین است ! ثالث جان
دو خط از شعرِ جانسوزِ زمستانت نمی گویی؟

خدایا پس طلوعِ آسمانِ لاله زارت کو؟
سلامِ تازه ای دیگر به طهرانت نمی گویی؟

به این دنیای بد عهدی چه آوردی ؟ بگو سعدی
فدای صبحِ سیمینِ گلستانت ! نمی گویی؟

سکوتِ خانه شد سنگین ، درودت خواجه شمس الدین
غزل با دُرفشانی های دیوانت نمی گویی؟

به دیدارت " ثریا " آمد امشب ! شهریارِ غم
چه شد پس؟ " آمدی جانم به قربانت " نمی گویی؟








#مهدی_حبیبی
‌‌

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 19:00


مَثَلی را به شبی بر دل رنجور زدم
طعم لب های تو را طعنه به زنبور زدم

گفته بودم بزنم نقش تو بر خانه ی دل
خانه ویران شد و دفتر همه هاشور زدم

می کشم آن رخ زیبای تو با خون جگر
با قلم چون نشود گاه به ساتور زدم

زلف مشکین تو دل برده ز هر رهگذری
از همین رو سر موهای تو را بور زدم

تا که مستم نکند مطرب و می با دف و نی
بوسه بر گونه ات و باده ی انگور زدم

تو که گفتی که مرا زار و پریشان بِکُشی
ساز دل کوک شد و تنبک و تنبور زدم

با جفایی که به ما رفته از آن خال لبت
باده بر سنگی و از خال تو مخمور زدم

بس که شاهم شده مبهوت به تک خال لبت
گفته بودی که یکی سور به"منصور"زدم

#منصور

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 18:53


پای اصرار دلم  پای خدا افتادم
سر سجاده به تسبیح و دعا افتادم

دست من نیست گناهم بخدا کار دل‌است
گردن عشق، اگر هم به خطا افتادم

تو که رفتی غزلم نیمه رها شد به کنار
و من از چشم همه قافیه ها افتادم

طفلکی سوخت دلم در تب دلدادگی اش
در پی دکتر و درمان و دوا افتادم

خاطراتت نفسم را همه شب بی تو برید
مُردم، از قلب تو روزی که جدا افتادم

سالیانی‌ست در افکارِ خودم غوطه ورم
که من از قله ی عشق تو چرا افتادم؟

همه‌ی شهر به حال من افسرده گریست
که کجا بودم و اینک به کجا افتادم !

قطره اشکی شدم از گوشه‌ی چشمان خدا
محض دیدار تو در دام بلا افتادم

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 18:52


آنقدرعشقت به جانم ریشه ڪرد
آنقدرمهرت دراین دل خانه ڪرد

آخرش عشقت مرادیوانه ڪرد
این دل دیوانه رابیچاره ڪرد

من بدون توشوم بے محتوا
بے تو پوچم، فانے و سربه هوا

باوجودت عشق درجانم نشست
بے وجودت، ازجهان دل راگسست

آخرش من بے تودیوانه شدم
آخرش من بے توویرانه شدم

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 18:51


در خاک من بهانه ی باران فقط تویی
در عمق سینه گوهر پنهان فقط تویی

آئینه دار خلوت خوبان فقط تویی
آهوی خوش مرام و خرامان فقط تویی

شعر شکوه و شوکت دریای بیکران
باغ غرور و غنچه ی خندان فقط تویی

سروی که سر به سینه ی سوسن نهاده ای
نخل خیال خلوت پنهان فقط تویی

با هر تفس که حضرت شمشاد میکشد
شیرازه ی دمادم ریحان فقط تویی

بالا بلند باغ نگاه صنوبران
دریا تبار شوکت طوفان فقط تویی

آهوی بیشه های خرامان بی بدیل
شروای صبح ناب بیابان فقط تویی

در مقدم تو فرش غزل را کشیده ایم
اصلن نبوغ مثبت انسان فقط تویی

بر خاکپای پاک تو من سجده میکنم
تا حلقه ی مقدس پایان فقط تویی

عطر بهار نارنج ....

25 Nov, 18:51


تير مژگانت دلم را خسته كرد
                 آتش چشمت مرا دلبسته كرد

آن نگاه پاك و چون درياي تو
             اين دل بشكسته را وابسته كرد

آن صفاي خفته در چشمان تو
             آتشي در جان اين دلخسته كرد

رشته اي از مهر تو در دل فتاد
                    مرغ آزاد دلم پر بسته كرد

اختياري من ندارم چون كه او
                 دل براي مهر تو شايسته كرد

من ندانستم دلم كي شد اسير
         چون نگاهت دل خراب آهسته كرد

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 20:34


🌸💫الهے در سڪوت شب
🌸💫ذهنم را آرام ڪن
🌸💫و مرا در پناـہ خودت
🌸💫بـہ دور از هیاهوے
🌸💫این جهان بدار…

🌸💫بیقرار بودم و تو قرارم دادے
🌸💫الهے شبم را با یادت بخیر ڪن…

🌸🌙شبتون در پناه خدا🌙🌸

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 20:30


صفرعاشقی ♥️♥️:♥️♥️
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﮐﻠﻤﻪ
" ﺗﺎ ﻗﺴﻤﺖ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ "
ﮔﻮﻝ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ
"ﻗﺴﻤﺖ "
ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﻨﻮ ﺗﻮﺳﺖ
دوست دارم در تمام لحظه ها
‌‎‌‌‎؛😘😘😘😘

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 20:30


❤️❤️:❤️❤️

❤️❤️ساعت صفر عاشقي

❤️❤️ساعت عشق بازیست

❤️❤️ثانیہ بہ ثانیہ در آغوشت خواهم ماند

❤️❤️چہ آهنڪَ دلنشیني دارد

❤️❤️تیڪ تاڪ آغوشت

❤️❤️در ساعت صفر عاشقي

#ساعت_عاشقی_مبارک_عشقم💋💋::💋💋

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 20:30


❤️❤️:❤️❤️
00:00

❤️ساعت_صفر_عاشقی

هَرلحظہ‌ڪہ‌ازعاشِق‌خودیادڪني

❤️آڹ لحظہ مرا"ساعت عِشقم"باشد

صِفر و یڪ و دو هیچ ندارد فرقي

❤️ڪَر شِعر سُرودَڹ ازتو مشقم باشد

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:15


ﺧـــــــــــــﺪﺍﯾـــــﺎاا...

ﺍﺯ ﺑﻨـــﺪﻩ ﻫﺎﯾـــــت ﺩﻟــــﮕـــﯿــــﺮﻡ ...
ﻣــﯽ ﺑـﯿـــﻨـــﻨـﺪ ﻗــــــﻠـﺒـــﯽ ﻣــﯽ ﺷـــﮑـــﻨــﺪ ﻭﻟـــﯽ
"ﺑــــﯽ ﻣـــﺤـــﺎﺑــﺎ ﺳـــﮑــﻮﺕ ﻣـــﯽ ﮐــﻨــﻨــﺪ"
ﻣـــﯽ ﺑــﯿــﻨــﻨــﺪ ﭼــﺸــﻤـــﯽ ﻣـــﯽ ﮔــــﺮﯾـــﺪ ﻭﻟـــﯽ
"ﺑــــﯽ ﺗــــﻔـــﺎﻭتــــ ﻋــــﺒــﻮﺭ ﻣـــﯽ ﮐــﻨــﻨــﺪ"
ﻣـــﯽ ﺑـــﯿــﻨــﻨــﺪ ﻏـــﺮﻭﺭﯼ ﻟــــﻪ ﻣـــﯽ ﺷــــﻮﺩ ﻭﻟـــﯽ
"ﺑـــــﯽ ﺍﺧــﺘــﯿــﺎﺭ ﻣــــﯽ ﺧـــﻨــــــﺪﻧــﺪ"

ﺧــــــــــــﺪﺍﯾـــــﺎاا...

ﺭﺍﺳـــــﺘـــــﯽ ﺑــــﻪ ﻭﻗـــــــت ﺧــــﻠــﻘـــﺘـــــت
ﺑــــﻪ ﺑــﻨــــﺪﻩ ﻫـــﺎﯾــــﺖ "ﻭﺟــــــــﺪﺍﻥ" ﻫـــــــﻢ ﺩﺍﺩﻩاﯼ ؟؟......

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:15


🍁از هــر دستے بدےاز همون دستــــ پس ميگيرے•°•

🍁ﻣﮕـــﺮ مےﺷﻮﺩ قلبے ﺭﺍ بشکنے
ﻭ قلبتــــــــ شکستہ ﻧﺸـــﻮد؟!

🍁ﻣﮕـــﺮ مےﺷﻮﺩ چشمے ﺭﺍ ﮔـــﺮﯾﺎﻥ کنے
ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـــﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ؟!

🍁ﻣﮕــﺮ مےﺷﻮﺩ ﺫهنے ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸـــﺎﻥ کنے
ﻭ ﺫهنتـــ ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ؟!

🍁ﻣﮕــﺮ مےﺷﻮﺩ ﺍﺣﺴﺎسے ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنے
ﻭ ﺍﺣﺴﺎستـــ ﺳﻮختہ ﻧﺸﻮﺩ؟!

🍁ﻣﮕــــــﺮ ﻣﯽ ﺷــــــــــــــﻮﺩ ؟!

🍁 •°•"خــــدا" همیشہ هستـــــ•°•🍁

🍃🌹

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:15


گاهی چنان
گره می‌خورد دلت به دلی
ڪه هیچ چیز و هیچڪس را
یارای گشایشش نیست
گاهی چنان مست می‌شوی
از شنیدن صدایی
ڪه نفس هایش را بوسه می‌زنی
گاهی چنان نامی را
با جان و دل می‌خوانی
ڪه پژواڪ موسیقی عاشقانه ایست
گاهی چنان بیتاب می‌شوی
ڪه بجای اشڪ، سیل می‌باری
گاهی چنان دلتنگ می‌شوی
ڪه سَر بر دیوارِ جنون جان می‌دهی
اینچنین است قصهٔ عشق و دلباختگی
و آغاز تمام تنهایی ها !

#باران_قیصری
🍃🌹

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:15


◍⃟🍁

حواستان باشد !
اینجا خیلی زود ، دیر می شود !
جایی که همه چیز تاریخ مصرف دارد ...
حتی آدم ها ،
حتی رابطه ها ...
این روز ها ...
کسی حال و حوصله ای برایِ غرور ...
و قهرهایِ طولانی ندارد !
باید مراعات کرد...
باید مراقب بود ...
قبل از این که دیر شود !
آدم هایِ خوبِ زندگی تان را ...
سنجاق کنید به دایره ی اولویت و حواستان...
و روابط عاطفی و شخصی تان را...
لحظه ای به حالِ خود رها نکنید !
به خاطرِ خودتان می گویم ...
زمانه ی خوبی نیست !
مبادا چشم باز کنید و ببینید ...
همان کسی که تا دیروز برایتان جان می داد ؛
غریبه ترین آدمِ دنیایتان شده !
آدم هایِ امروز ، راحت عوض می شوند
راحت تغییر مسیر می دهند...
و خیلی راحت ، فراموش می کنند !
به آدم هایی که هنوز خوب مانده اند ...
نه بهانه ای برایِ تغییر بدهید...
نه فرصتی برایِ بد شدن !
مراقبِ دلبستگی هایتان باشید ...

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


ای دلبری ات دلهره ی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم

پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسه ی تنبور  و سه تاری بتراشم

هر ماه ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکره ای هم نشود حضرت مریم

گاهی عسلم گم شدن رخش بهانه است
تهمینه شود همدم تنهایی رستم

تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم

تهمینه ی من ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بی رخش پر از غم

این رستم معمولی ساده که غریب است
حتی وسط ایل خودش در وطنش بم

ناچاری از این فاصله هایی که زیادند
ناچارم از این مردن تدریجی کم کم

هر جا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم ..... که فدای تو بگردم

من نارون صاعقه خورده تو گل سرخ
توسبز بمان من بدرک من به جهنم..

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


وای از سر مویت چو پریشان شده باشد
یا    فکر   بپا   کردن   طوفان شده باشد

تنها  نه  من  از  وصف  تو  در عالم بُهتم
آیینه  هم  از  روی  تو  حیران شده باشد

جز اشک غم و خون جگر نیست نصیبش
آنکس که سر خوان تو  مهمان شده باشد

در  پای تو  بر  باد  دهد  مذهب  خود  را
هر کس که درین شهر مسلمان شده باشد

آرامش  خاطر   نتوان   داشت  کسی  که
همخانه ی  سیلاب  خروشان  شده باشد

امّید   محالی   است   به  آبادی   مُلکش
بیگانه   اگر   محرم   سلطان   شده باشد

واسع  به  هوای  تو  سر از  پا  نشناسد
این شرط  وفا نیست که پنهان شده باشد

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


می ترسم از آدم ها …
آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات …
مجوزِ ورود می گیرند …
و تنهاترت می کنند …
آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت …
و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند …
آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را …
و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را …
آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان …
و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان …
آدم هایی که به هزار و یک خاطره،
دلبستۀ شان می شوی…
و انها بي تفاوت ميگذرندو ميروند …

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


سرشارم ازآن لحظه که غمخوارِتو هستم
از عشقِ تو تب کردم  و  بیمارِ تـو هستم

گویند کـه مغرورم و از عشقِ تـو بی تاب
ای کـاش بدانند کـه من یـارِ تـو هستم

من امن ترین جای دلـم را بـه  تـو دادم
عمریست کـه من محرمِ اسرارِ تو هستم

تا سایـه ی تـو کم نشود از سرم ای یـار
همواره در آن سایـه ی دیوارِ تـو هستم

هر چند که زیباییِ تو شهره ی شهر است
سوگند بـه خالِ تـو ،  خریدارِ تـو هستم

دیـدارِ صمیمانه ی تو مایه ی فخر است
مـن منتظرِ لحظـه ی دیـدارِ تـو هستم

🌴🌴

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


تو را باید خواند ؛
با لذت  ..
مثل یڪ ڪتاب شعر قدیمی از ڪتابخانہ‌ے پدر بزرڪَ  ؛
تو را باید دید
مثل بر باد رفتہ
مثل ڪازابلانڪا  !!
تو را باید ڪَوش داد
مثل چاوش
مثل ...
تو را باید لمس ڪرد مثل بهار مثل باران
تو را باید در آغوش ڪشید مثل عطر بهارنارنج ؛
تو را باید حس ڪرد مثل تو  !!
ولی ...
من فقط تو را دوست داشتم
و این ڪافی نبود
ڪم بود براے داشتنت
ولی  ..
تو را باید دوست داشت تا نمرد  !!

#حامد_نیازے

🌹

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


جانا شعاعِ رویت در جسم و جان نگنجد
وآوازه‌ی جمالت اندر جهان نگنجد

وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید
وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد

هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد

آهی که عاشقانت از حلق جان برآرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد

آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب نآید جان در میان نگنجد

اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد

عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


سلامش می‌کنم، او چهره پنهان می‌کند هر شب..
دلم را مثل گیسویش؛ پریشان می‌کند هر شب..

رخش مانند مه زیبا، لبش مست و هوس‌آلود..
دو چشمم را ؛ولی از غصه گریان می‌کند هر شب..

غزل گفتم برای او، برای چشم زیبایش..
پس از خواندن؛ ولی لعنت به شیطان می‌کند هر شب..

چرا با من سرِ؛ کین دارد این زیبای افسونگر!
مرا پس می‌زند، قصد خیابان می‌کند هر شب..

خیابانهای شهرم را ؛به شوقش جستجو کردم..
ز بی‌مهری دلم؛ را مثل زندان می‌کند هر شب..

دل نامرد من: دست از سرِ من برنمی‌دارد..
شروع هرگز نکردم، یاد پایان می‌کنم هر شب..

دلِ گیسو؛سپیدِ پیر، چروکین صورتِ غمگین..
چو طفلی پرشرر؛ یاد دبستان می‌کند هر شب..

کنارم نیست او گاهی، به یادش شعر می‌گویم..
مه من خویش، رادر شعر، مهمان می‌کند هر شب..

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


چشم مستت چہ ڪند با من بیمار امشب!
این دل تنگ من و این دل تب‌دار امشب

آخر اے اشڪ! دل سوختہ ام را مددی
ڪہ بہ جز نالہ مرا نیست پرستار امشب

بیش از این مرغ سحر، خون بہ دل ریش مڪن
ڪہ بہ ڪنج قفسم، چون تو گرفتار امشب

سیل اشڪم همہ دفترچہ ے ایام بشست
نرود نقش تو از پرده‌ے پندار امشب

بودم امید ڪہ آئے بہ سرم، سایہ ے مهر
آفتابے شود از سایہ پدیدار امشب

بستہ شد هر در امید، بہ هر جا ڪہ زدم
چاره‌ جوئے ڪنم از خانہ ے خمار امشب

محتسب خوشدل از آنست ڪہ یڪبارہ زدند
ڪوش رسوائے ما،بر سر بازار امشب


#رهی_معیری

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


ﻧﻔﺴﻢ ﺗﻨـﮓ ﺷـﺪﻩ ﺑـﺎﺯ ﻫـﻮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﯾﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ

ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭقصند
ﺑـﺎﺯ ﮐـﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑـﺎﺯ، ﻫـﻮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ

ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ
ﻓﮑﺮ ﺑﯽ ﺟـﺎ ﻧﮑﻨﯽ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ‏ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ

ﻣﺮﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ

ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺍﺕ ﻣﯽﻣﺎﻧﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺷﻤﺎ می خواهم

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 18:14


آمدی تا جان ببخشی شاخهٔ خشکانده را؟
یا بخشکانی زِ ریشه عشقِ باقیمانده را!؟

آمدی امّا دلت جا مانده نزد دیگران
یا نیا، یا همرهت کن آن دلِ وامانده را

لرزه برپیکر نشانده خنده ات با این وآن
تا به کِی لرزانی اش این پیکرِ لرزانده را

بیمی ازمردن ندارم،ترس من دوری زِتوست
از چه با قهرت بترسانی دلِ ترسانده را

یا که بُگشا در به رویم از وفا و دوستی
یا بمیران این منِ از خانهٔ خود رانده را

رو گرفتم از همه عالم به عشق روی تو
سوی من اینک بچرخان صورتِ چرخانده را

جِور دنیا آتشم زد،جانِ من یکسر بسوخت
کنج آغوشت بسوزانش تنِ سوزانده را

من که رقصیدم به هرسازی که میزد زندگی
کِی روا باشد برقصانی تو این رقصانده را

ساعت دلدادگی شد، میرسی اینک زِ راه
آمدی تا جان ببخشی شاخهٔ خشکانده را؟

عطر بهار نارنج ....

21 Nov, 17:59



من آدم‌های خوب زیادی را می‌شناسم که از دست دادم‌شان . این را می‌دانم که زنده‌ان و خوشبخت؛ اما خب شاید تا آخر زندگی دیگر هیچ‌وقت همدیگر را نبینیم.
دانستن این حقیقت باعث این نمی‌شود تا فکر کنم حتما من آدم بدی بوده‌ام که این‌طور از یکدیگر دور افتاده‌ایم.
یک روزی یاد می‌گیریم که این فقط یکی از مهمترین خاصیت‌های زندگی است: هیچ‌وقت نمی‌توانی همه‌چیز و همه‌کس را در کنار خودت نگه‌ بداری چه خوب‌ و چه بد...


#پویان_اوحدی

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 20:32


♥️♥️:♥️♥️

.. ' 12 '..
9- ⇧ -3
' . 6 . '

ساعت_صفر_عاشقے

#عشــــقـمون_پایدار_شیرینترین_یار💋♥️

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 20:32


صفر عاشقی ❤️00:00❤️



آهای عاشق
دارد دیر مےشود


عاشقی ساعت ندارد
صدایت را صاف کن


و محکم
با قلبت


بہ عشقت بگو😍

دوستت دارم💋💋

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 20:11


تلخ‌تر از قهوه‌ای که نوشیده‌ام بی تو
تنهایی بود در این کافه‌ی پر #خاطره...

#مژگان_بوربور
❀࿐♡🅣♡࿐❀

نیمه شبتون بخیر دوستان گلم 🌹🌹

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:28


.
#دکلمه...



میگفت میخام همیشه کنارم‌ باشی
میگفت سعی کن این روزا بیشتر ببینمت
عین بچه‌هایی شده بودیم که وقتی مامان باباشون. نمیزاشتن برن بیرون، از رو تراس همدیگه‌رو صدا میزدن و برای هم دست تکون میدادن
آره....
تراس خونه شده بود مکان رویایی ما
گوشیم که زنگ میخورد میدونستم الان رو تراسه
قبل از اینکه چشمش بهم بیوفته جوابشو نمیدادم
میرفتم رو تراس
خودش دور
اما صداش خیلی نزدیک توی گوشم میپیچید
دلم ضعف میرفت برای اون [ دلتنگتم ] گفتناش.
بهم میگفت میخام باهات قهوه بخورم
رو گلدونِ روی نرده‌هاشون ی سینی میزاشت و خودش روی چهارپایه‌ی فلزی مینشست و زل میزد بهم
منم این ور خودمو مینداختم رو نرده‌ها و اروم فنجون قهوه‌‌مو لب میزدم
شنیدن صدای نفس کشیدناش از همین فاصله دور چقدر تو وجودم مینشست
میگفت فرض کن توی کافه نشستیم
روبروی هم
ی موزیک قدیمی ایرانی
ی لامپ کوچیک زرد رنگ
و منی که زل زدم به چشمات
میگفت چه حسی داری
دلم میخاست بهش بگم
حس گفتنی نیست
باید لمسش کنی
باید از عمق وجودت گرماشو حس کنی
اما دوس داشتم تمام سالها
تمام ماه ها و روزها و دقیقه ها رو
روی لحظه‌ی بودنت نگه دارمو
زمان روی لبخندات وایسه
میخام تمام تو بشم
تمام من بشی
چشامو که باز میکنم فقط تورو ببینمو
گوشام فقط صدای تورو بشنوه که با اون لبهات اسممو صدا میزنی
دلم میخواد دستام با گرمی دستات جون بگیرن
دوس دارم الان دوتا بال داشتم  و
عین دوتا قمری عاشق
میومدم کنارت

صداش ضعیف شد...
دیگه نفساشو نمیشنیدم..
همه جا تاریک شد
من موندم و ی گوشی که مدام پشت گوشم
بوق میزد

بوقِ اشغال.....

داشتنت ی رویا بود
داشتنت ی حس عجیب
داشتنت محال بود....

محال......

#حامد_زکیان

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:27


شعر دونفره

🧡دل هوای لحظه ی دیدار دارد بعد از این‌ها
عطر خیس صبح گندمزار دارد بعد از این‌ها

🩵جان که مانند کبوتر می‌کشد پر در هوایش
با خیال دلفریبش کار دارد بعد از این‌ها

🧡آنکه شد مانند من دیوانه و بی تاب عشقش
چشمهای تا سحر بیدار دارد بعد از این‌ها

🩵عشق تا نام زلیخا را کند ورد زبانها
یوسفی را بر سر بازار دارد بعد از این‌ها

🧡بس که سازش را نموده زندگی با گریه ها کوک
نغمه های غرق سوز تار دارد بعد از این‌ها

🩵شک ندارم آن‌که چون من جرعه‌ای نوشیده از عشق
یک دل از مستانگی سرشار دارد بعد از این‌ها

🧡تا همیشه شهریار شعر تبریز است "نوری"
با غزل‌هایی که عطر یار دارد بعد از این‌ها


#آرمین_نوری


🧡خانم

🩵آقا

‌‎‌‌‌‎𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:07


عطر بهار نارنج .... pinned «سلام عزیزاے دل بریم براے آخرین قسمت رمان بسیار زیبا #آخرین_ورق👇👇 اگه دوستان دوست دارن ک رمان جدید را شروع کنم تو دیدگاه برام کامنت بزارین که رمان جدید را شروع کنیم باتشکر از همه دوستان صبور وهمراه همیشگی🙏🙏❤️ #مرسی_ک_هستین»

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:05


#پارت810



ناخواسته دستم دور گردنش حلقه شد. ازم فاصله گرفت و نرم پیشونیم رو بوسید.

-بخوابیم؟

هنوز ازش خجالت می کشیدم. کشیدم توی بغلش و سرم روی سینه اش نشست. دستش دور کمرم حلقه شد.

انقدر خسته بودم که خیلی زود خوابم برد. با تابش نور آفتاب چشم باز کردم.

نگاهم به دست حلقه شده ی شاهرخ افتاد. لبخندی زدم و آروم از آغوشش بیرون اومدم.

میز صبحانه رو چیدم و دوش گرفتم. از حموم که بیرون اومدم نگاهم به شاهرخ افتاد که روی تخت نشسته بود.

لبخندی زدم.

-صبحت بخیر!
لبخندی زد و دستهاش رو از هم باز کرد. خجالت رو گذاشتم کنار و سمتش رفتم. روی پاش نشستم.

دستش و دورم حلقه کرد. سرش اومد جلو و روی گردنم نشست. با گازی که گرفت جیغ خفه ای زدم. خنده ی بلندی کرد.

-اینم سهمیه ی اول صبح من.

خم شدم و گوشه ی لبش رو بوسیدم. سریع از رو پاش بلند شدم

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:05


#پارت809



نمیدونم چرا استرس گرفتم! اومد جلو و با فاصله کنارم نشست.

دستش دور بدنم حلقه شد. قلبم محکم به سینه ام می کوبید.

-اولین شبی که دیدمت یادته؟

لبخندی روی لبم نشست. نوک دماغم رو کشید.

-اون شب به نظرم یه دختر دست و پا چلفتی غیر قابل تحمل اومدی.

ابروهام پرید بالا که لبخندش رو عمیق تر کرد.

-اما رفته رفته برام داشتی مهم میشدی. شبهایی که تو بغلم بودی انقدر آروم می خوابیدم که

خودمم باورم نمی شد و پسش میزدم. غرورم اجازه نمیداد قبول کنم که منشاء آرامشم یه

دختربچه شده باشه. اما حالا همین دختربچه شده همه ی زندگیم.

لبم رو به دندون گرفتم. خم شد و لبهاش رو روی لبهام گذاشت.

دستش پشت سرم نشست و شروع به بوسیدنم کرد.

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 19:05


سلام عزیزاے دل بریم براے آخرین قسمت رمان بسیار زیبا

#آخرین_ورق👇👇

اگه دوستان دوست دارن ک رمان جدید را شروع کنم تو دیدگاه برام کامنت بزارین که رمان جدید را شروع کنیم

باتشکر از همه دوستان صبور وهمراه همیشگی🙏🙏❤️


#مرسی_ک_هستین

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 17:30


چه ﮐﺴﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺠﺎﺯﯾﺴﺖ؟!
"ما ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ "...!
مهربانی ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ "...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯾﺶ "...
شادی و ﺧﻨﺪﻩ اش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯾﺶ "...
ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ " ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "...
حضورش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ "علامت آنلاینش "...
ﻟﺠﺒﺎﺯی و دلخوری اش ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺑﻼﮎ ﻫﺎیش"...
نگویید "ﻣﺠﺎﺯﯼ"
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ما اینجا را باور داریم...
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...روﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .....دﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
دلتنگی های گاه وبیگاهمان...
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳــــــــﺖ!!
ما در اینجا به دوست هایمان عادت کرده ایم...
همانند ماهی به آب!!
اینجا زندگی جاریست...

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 17:30


بهم گفت چرا تنهایی؟!
گفتم این روزا « هم ذات » خودمو
تو رابطہ نمیتونم پیدا ڪنم!

هم ذات یعنے وقتے خودمو تو رابطه
بہ یہ نفر محدود میڪنم
اونم همین ڪارو بڪنه!
وقتے فقط بہ یہ نفر توجہ میڪنم
و دوسِت دارم بهش میگم،
منم براے اون، همون یہ نفر باشم!
آدم سختگیرے نیستم؛
مشڪل مالے و خاصے هم ندارم
و چشمم از پول و ظاهر آدما سیره،
ولے این روزا اصلا نمیتونم
هم ذات خودمو پیدا ڪنم!
تو زمونه‌اے ڪہ آدما دلشون میخواد
دورشون از جنس مخالف شلوغ باشه
و چشمشون نمیتونہ فقط بہ یہ نفر بند باشه
من ترجیح میدم تنها بمونم

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 15:54


بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

#حافظ
🪴

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 15:29


"خیلی حس قشنگیه
ڪسی رو داشته باشی
ڪه با داشتنش دیگه
به نداشتن خیلی چیزا فڪر نڪنی"

مثل تو برای من❤️❤️

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 15:27


هر آنکه از سببِ وحشت غمی تنهاست
بدان که خصمِ دل است و مراقبِ تن‌هاست

به چنگ و تَنْتَنِ این تن نهاده‌ای گوشی
تنِ تو تودۀ خاک است و دَمدَمه‌ش چو هواست

هوایِ نَفْسِ تو همچون هوایِ گَردانگیز
عدوِّ دیده و بینایی‌ است و خصمِ ضیاست

تویی مگر مگسِ این مَطاعِمِ عَسَلین
که ز اِمْقُلُوه تو را دَرد و ز اِنْقُلُوه عَناست؟

در آن زمان که در این دوغ می‌فُتی چو مگس
عجب که توبه و عقل و رَويَّتِ تو کجاست؟

به عهد و توبه چرا چون فَتیله می‌پیچی؟
که عهدِ تو چو چراغی رهینِ هر نَکْباست

بگو به یوسف، یعقوبِ هَجر را دریاب
که بی ز پیرهنِ نُصرتِ تو حبسِ عَماست

چو گوشت‌ْپاره ضَریری‌ست مانده بر جایی
چو مُرده‌ای ا‌ست ضریر و عَقیلۀ اِحیاست

به جایِ دارو او خاک می‌زند در چشم
بدان گمان که مگر سُرمه است خاک و دَواست

چو لاتُعافِ مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً
دعایِ نوحِ نبیّ است و او مُجابْ‌دعاست

همیشه کَشتیِ احمق غریقِ طوفان ا‌ست
که زشتْ‌صنعت و مبغوضْ‌گوهر و رسواست

اگرچه بحرِ کَرَم موج می‌زند هرسو
به حُکمِ عدل خبیثات مَر خبیثین راست

قَفا همی‌خور و اندر مکَش کَلا گَردن
چنان گلو که تو داری سزای صَفْع و قَفاست

گلو گشاده چو فرجِ فراخِ ماده‌‌خران
که …ِ خر نرَهد زو، چو پیشِ او برخاست

بخور تو ای سگِ گَرگین شِکَنبه و سرگین
شِکَمبه و دهنِ سگ، بلی سزا به سزاست

بیا بخور خرِ مرده، سگِ شکار نه‌ای
ز پوز و ز شْکَم و طلعتِ تو خود پیداست

سگِ محلّه و بازار، صید کی گیرد؟
مقامِ صید، سَرِ کوه و بیشه و صحراست

رها کن این همه را، نامِ یار و دلبر گو
که زشت‌ها که بدو دررسد، همه زیباست

که کیمیاست پناهِ وی و تعلّقِ او
مُصَرِّفِ همه ذرّاتِ اَسفَل و اَعلاست

نهان کنَد دو جهان را درونِ یک ذرّه
که از تصرّفِ او عقل گول و نابیناست

بِدان که زیرکیِ عقل جمله دهلیزی‌ست
اگر به علمِ فلاطون بُوَد برونِ سراست

جنونِ عشق بِهْ از صدهزار گردونْ‌عقل
که عقل دعویِ سَر کرد و عشق بی‌سَر و پاست

هرآنکه سَر بُوَدش بیمِ سَر هَمَش باشد
حریفِ بیم نباشد هرآنکه شیرِ وَغاست

رَوَد درونۀ سَمُّ‌‌الخِیاط، رشتۀ عشق
که سَر ندارد و بی‌سَر، مُجرّد و یکتاست

قلاوُزی کُنَدَش سوزن و روان کُنَدَش
که تا وصال ببخشد به پاره‌ها که جداست

حدیثِ سوزن و رشته بِهِل که باریک‌ است
حدیثِ موسیِ جان کُن که با یدِ بیضاست

حدیث و قصّۀ آن بحرِ خوشدلی‌ها گو
که قطره‌قطرۀ او مایۀ دوصد دریاست

چو کاسه بر سرِ بحری و بی‌خبر از بحر
ببین ز موجْ تو را هر نَفَس چه گردش‌هاست




#حضرت_مولانا

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 15:26


وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم
پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم

چون ز راه اندر رسد ما روی بر راهش نهیم
وانگهی بر خاک راهش دیده خون‌افشان کنیم

هرچه. در صد سال گرد آورده باشیم این زمان
گر همه جان است ایثار ره جانان کنیم

گر نباشد ماحضر چیزی نیندیشیم از آن
آتشی از دل برافروزیم و جان بریان کنیم

شمع چون از سینه سوزد نقل از چشم آوریم
باده چون از عشق باشد جام او از جان کنیم

بر جمال دوست چندان می‌کشیم از جام جان
کز تف او عقل را تا منتها حیران کنیم

پای‌کوبان دست‌زن در های و هوی آییم مست
هم پیاپی هم سراسر دورها گردان کنیم

هر نفس بر بوی او عمری دگر پی افکنیم
هر زمان بر روی او شادی دیگرسان کنیم

گر در آن شب صبحدم ما را بود خلوت بسوز
صبح را تا روز حشر از خون دل مهمان کنیم

در نگنجد مویی آن دم گر بیاید ماه و چرخ
ماه را بر در زنیم و چرخ را دربان کنیم

در حضور او کسی ننشست تا فانی نشد
گر سر مویی ز ما باقی بود تاوان کنیم

چون حریفان جمله از مستی و هستی وا رهند
جمله را بی خویشتن بر خویشتن گریان کنیم

چون نه سرنه خرقه ماند از کمال نیستی
خرقه را با سربریم و کارها آسان کنیم



#حضرت_عطار

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 14:18


#دکلمه


سرش را بلند کرد و گفت: دشمن زیاد داری. نگاهش کردم، خندیدم و گفتم: دشمن؟ این‌ها دوست‌هایی‌اند که تازه نقاب برداشته‌اند.
آدم اگر هیچ دوستی نداشته‌‌باشد، اگر کسی را به خلوتش راه نداده و جای زخم‌هاش را به کسی نشان نداده‌باشد‌ دشمن از کجا پیدا کند؟ آدم از بیرون به قلعه‌ی غیرقابل نفوذی می‌ماند که حوالی‌اش خندق کَنده‌اند، باید خودش دستان کسی را به اعتماد گرفته‌باشد، او را به درون برده و جای تک تک شکستگی‌ها و ضعف‌ها را نشانش داده‌باشد که حالا گستاخانه بیرون بایستد، همه را جمع کند و بگوید سنگ بردارید و بزنید، درست به همان نقطه‌ای که من نشانه می‌گیرم!
باید تنها ماند و دور بود از هرشخص و موقعیتی که اتفاقا بیش از حد تصور، خوب و ایده‌آل به نظر می‌رسد. که خوبیِ مفرط و دور از انتظار، حکایتِ همان زنی‌ست که از نگاه نامحرمِ گنجشک‌ها می‌ترسید...







#نرگس_صرافیان_طوفان

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 13:34


ای کاش شبـی بـا مـن مستـا نه بگریی
 یکشب چـه شـود بـر من دیوانه بگریی
 شمعی که تو دیدی به سحر تاب نیاورد
 باز آ تو به این شمع چو پـروانه بگریی
من خانه خراب ازغم یک عشق عزیزم
 بازآ کـه بـه این خـانـه ی ویرانه بگریی
گفتم بتو من قصه ی پرغصه ی خود را
 یک شب چـه شود بر من افسانه بگریی
 پـروانـه صفت جـان من ازمن بگـرفتی
 ای شمع تـو هم کاش  بـه جانانه بگریی
 روزی شده با آن دل سنگت توبیایی
 برموی سپیدم بزنی شانه بگریی ؟
درآینه دیدم به سرم برف سپیدی
غمگین تو شد دل ، نروی خانه بگریی
 هر روز بیایی به سر قبرم و با سوز
 بر کشته ی خود باز غریبانه بگریی
 بر مرده ی من گریه ی بی عشق حرام است
 رندانه بــر این عاشقِ ، بیگانه بگریی
 اشکم تو ندیدی ونخواندی غمم از چشم
 عاشق شوی از هجرچو غمخانه بگریی
 این سینه پر از درد شده باده بیاور
 تا همره دل گوشه ی میخانه بگریی 
 شب باشد و دلدار و دو پیمانه شرابی
 سخت است در آن شب تو به پیمانه بگریی
 " رافغ " بخدا خانـه عشقت شده ویران
 از دور مگـر بـر غـم این خانه بگریی

#غفار_حسین_نژاد " #رافغ"


عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 13:32


مانده ام در حسرت دیدار، امّا بگذریم
بار دیگر می کنم تکرار امّا بگذریم

این مسافر را گمانم برده ای دیگر ز یاد
گرچه دارم می شوم انکار امّا بگذریم

دیگر از دوریِ تو کم کم،کم آوردم عزیز
گرچه دارم می کنم اقرار امّا بگذریم

بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود
گشته ای همصحبت اغیار امّا بگذریم

گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم
عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم

رفته ای امّا برایت بی قراری می کنم
گفته ای دست از سرم بردار امّا بگذریم

این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفته ام
گرچه گویی می کنم اصرار امّا بگذریم

ختم قرآن کرده ام شاید که برگردی، ولی
عشقت آخر شد عذاب النّار امّا بگذریم

کار من پیش ستم هایت سکوت و‌ گریه بود
می کنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم

اخم هایت هم به جانم می نشیند بی وفا
گرچه دائم می دهیم آزار امّا بگذریم

با صدایت می شدم در خواب، لیکن بعدِ تو
می شوم با گریه ام بیدار اما بگذریم

گفته بودی مومنی بر عشق من اما دریغ
کرده ای از عشقم استغفار اما بگذریم

این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود
دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم

#مرتضی_شاکری

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 12:20


ایـن متن خیلی زیبـاست👌👌

به خدا گفتم
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نيستم ؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند
او را بسوزانم
خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازي . . . نه بسوزاني
تو را از خاک از عنصري برتر ساختم
تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي 
از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند 
باز هم زندگي کني و پخته تر شوي ...
باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي ...
تا اگر هزار بار تو را بازی دادند
تو برخيزي . . . سر برآوري ...
در قلبت دانهٔ عشق بکاري ...
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش
زندگی را دگرگون سازی ...
پس به خاک بودنت ببال...

قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم..

عطر بهار نارنج ....

19 Nov, 09:44


آخرین سه شنبه ی آبان
ماهتون پر از نگاه و مهربانی خدا
خداوندا امروز ما را "کمک و یاری
کن" تا در راهی که تو برایمان مقدر
ساخته ای قدم گذاریم و همواره
در فیض و "برکت تو" روزمان
را با "عشق و آرامش" سر کنیم...

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 20:31


💖الهــی
چتر مهربانی ات رابر سرهمۂ مان
نگاه دار تا آسوده بخوابیم
کمی فقط کمی
بیشتر از همیشہ خستہ ایم
و دل بستہ ایم بہ رحمت و حمایتت
آمیـن یا رب العالمیـن



#شبتون_خوش_و_سراسر_آرامش


‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 20:31


💋💋💋💋
عشق پاڪم همه دنیامو دادم دستِ نگاهُ دلِ تو… تو که هر جوری بشه؛ عزیزترینی واسه من

#تقدیم_عشق_همزبانم❤️::❤️

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 20:30


00:00

نہ فقط صفر کہ هرلحظہ تورا میجویم
جـای هـر ذکـــر و دعا نام تورا میگویم

گرچہ دوری زِ من اما تو بہ من نزدیکی
عطرِ پاکت همہ جا هست گلِ شب بویم

#حسین_فروتن

#دوستت_دارم_عشقمم❤️❤️::❤️❤️

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 20:29


آمدی احساس شعرم را فراوان کرده ای
کوچه های شهر ِ جانم را چراغان کرده ای

در پس ِ هر پنجره یک من ، به رقص آورده ای !
بی تو بودن را از احساسم گریزان کرده ای

در حیاط ِخانه ام شور و شَری افکنده ای
باغ ِ زرد ِ خاطر ِ دل را ، گل افشان کرده ای

مقدمت را قاصدکها ، بارها روبیده اند
دل از آنان برده ای ، جانا چه با جان کرده ای !

فرش ِ سرخ ِ دل ، تمنای قدم های تو داشت
گام بر آن نِه ، که بنیادش ، تو لرزان کرده ای

بال می گیرد خیالم ، از کران تا بیکران
تا سپهر ِ آرزویم را ، نمایان کرده ای

عکس ِ من در قاب ِ جان گویی نمی گنجد دگر
جا به جا پیشانی اش را بوسه باران کرده ای

کاشکی این خواب ِ خوش ، پایان نگیرد تا ابد
وَهم ِ شیرینی که بر جانم ، تو مهمان کرده ای ...









#سیما_اسعدی

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 20:00


دوست
چه کنم ..؟
حرف دلم را بزنم یا نزنم ...؟
#قیصرامین_پور

#شـَ۪۪ٜؒؔـ۪۪۪ٜـَ۪۪ٜؒؔـⷶـᷞـⷶـⷩـᷚــ؏ر⚘ᭂ®


شبتون بخیروشااادی دوستان گلم🌹🌹

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 19:53


ما قول‌های زیادی به‌هم داده بودیم.
مثلا قول داده بودی چشم‌هایت برای من باشد و خنده‌هایت فقط دل من را به قنج بیاورد. من گونه‌های نرمم را برای تو کنار بگذارم، تو چالِ دیوانه‌کننده‌ات را برای من. من صدایم را که زیر لب شجریان می‌خوانَد و تو صدای ظریفت که اسمم را ترانه می‌کند. من شانه‌هایم را برای تو و تو غرق شدن در موهایت را برای من. من بازوهایم را برای چرخاندن‌ات زیر باران، تو دست‌هایت را برای بازی کردن روی صورت من.
مثلا قول داده بودیم که تپشِ قلب تو، شب‌ها لالایی من باشد و شمردن نفس‌های من، بازی تو برای به‌خواب رفتن.
قول داده بودی جمعه‌ها را دست به سیاه و سفید نزنی و من روز را برای‌ات رنگین‌کمان کنم؛ آوردن چای با من، گذاشتن موسیقی و بلند خواندن کتاب با تو.
مثلا قول داده بودیم تو برای من باشی، من برای تو، من تو را تا آخر دنیا دوست داشته باشم و تو من را...

و من حالا نمی‌دانم که تو کجایی، چه می‌کنی، برای که هستی و به چه کسی قول می‌دهی.
و ما آدم ها چقدر بدقول‌ایم...

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:49


عطر بهار نارنج .... pinned «سلام عزیزاے دل بریم براے ادامہ رمان بسیار زیبا #آخرین_ورق👇👇»

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:49


#پارت806


دستش و روی سرم کشید.

-انشاالله خوشبخت بشی.

بغض کردم. باید هرچی زودتر برای عملش اقدام کنه.

-من نگرانم خانوم جون.

-نگران نباش، باید محکم پیشش باشی.

همه چیز انگار تو خواب اتفاق افتاده بود. فردای اون روز شاهرخ اومد و با هم برای خرید رفتیم.

هیچ کس هیچ چیزی نمی گفت. انگار همه تو یه جور حس دوگانگی بودن.

همه چیز رو سپردم به خدا. قرار شد شاهرخ برای شروع زندگیمون یه آپارتمان جدید بگیره.

انگار اون خونه و خاطراتش رو دوست نداشت.

بالاخره شب جشنمون رسید. لباس ساده اما شیکی پوشیده بودم.

آرایشگر، آرایش لایتی روی صورتم انجام داده بود که زیباتر شده بودم.

با اومدن شاهرخ ، از آرایشگاه بیرون اومدم.

کت و شلوار پوشیده منتظرم بود. سمتش رفتم. خم شد و نرم گونه ام رو بوسید

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:48


#پارت805



لبخندی روی لبم نشست اما تازه نگرانیم شروع شد. بازوم رو گرفت و نگاهش رو بهم دوخت.

لبخندی زد و نوک دماغش رو به دماغم مالید.

-میدونستی خیلی بغلی ای؟

گونه هام گر گرفت. لبخندش عمیق شد.

-تا نخوردمت برم … فردا میام دنبالت.

-شاهرخ ؟

-جونم؟

-فردا …

-میام، نگران نباش. تو هم یه چیزی بخور.

لبخندی زدم. شاهرخ رفت. روی مبل نشستم و دستم و روی گونه های گل انداخته ام گذاشتم. با صدای خانوم جون هول کردم.

-حرفهاش رو زد؟

بلند شدم و خانوم جون رو محکم بغل کردم.

-ممنون خانوم جون.

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:48


سلام عزیزاے دل بریم براے ادامہ رمان بسیار زیبا

#آخرین_ورق👇👇

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:32


یک نفر هست  صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد

گاه با یاد تو  زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد

می نشیند سر راه تو  ، که بر می گردی
عمری اینجور غریبانه تو را می خواهد

پای پیمان تو از جان و دلش  می گذرد
عشق می ورزد و عاشقانه  تو را می خواهد

یاد تو همدم تنهایی شب هایش هست
می نویسد به تو صد نامه ، تو را می خواهد

روی ناچاری اگر جرعه ای از باده خورد
غرض این است که مستانه تو را می خواهد

چشم بر پنجره ی نازک دل می دوزد
تا بیایی ، دل ویرانه تو را می خواهد







#جواد_مهدی_پور

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 18:32


یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو
گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم

غلغله‌ای می شنوم روز و شب از قبه دل
از روش قبه دل گنبد دوار شدم

تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت
از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم

دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من
زانک من از بیشه جان حیدر کرار شدم

تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم

تا که قلندردل من داد می مذهل من
رقص کنان دلق کشان جانب خمار شدم

گفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرج
هیچ مگو کز فرج است اینک گرفتار شدم

چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم
یار بنالید بسی تا که در این غار شدم

نیم شبی همره مه روی نهادم سوی ره
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم

گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدم

زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم
کار تو را دید دلم عاقبت از کار شدم





#مولوی

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 17:32


از دور تو را دوست دارم♥️
از دور؛
بی‌ آن‌ که عطر تو را حس کنم
بی‌ آن که در آغوشت بگیرم
بی‌ آن‌ که صورتت را لمس کنم
تنها
دوستت دارم ...
💙❤️

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 17:18


به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یادتو بنشینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 17:18


تو نبودی و به پاهای خدا افتادم
دست بی رحم ترین ثانیه ها افتادم

تو نبودی و تب فاصله ها پیرم کرد
عاشق شعر شدم، شعر زمینگیرم کرد

مثنوی كردمت و شكر به جا آوردم
توی هر بیت فقط اسم تو را آوردم

آرزو کردمت و بغض نوشتم حالا
پای تو آب شده خشت به خشتم، حالا

قد یک خاطره گهگاه کنارم بنشین
نه عزیزم! خبری نیست، از آن دور ببین

گریه ی مرد غریب ست، ولی حادثه نیست
غرق رویای خودش بود، غریبانه گریست 

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 17:18


مهمان دلم باش، دلم جای بدی نیست
این خانه به غیر از تو، سرای احدی نیست

هر لحظه به این ذوق که می آیی و هستی
می مانم و اندوه؛ که عمرم ابدی نیست

هرچند ؛ پر از زخم زمانه است ؛ ولی امن
آرام بیا ؛ در دل من دیو و ددی نیست

من خسته - دلم خسته تر از من 
من ساحل متروکه ! مرا جزر و مدی نیست

سرد است زمستان چرا پالتو تنم نیست؟
بگیر دست مرا دوست مرا هیچ مددی نیست

مبادا سوی چشمم برود تا تو بیایی
بیا قاصدک باد بیا تا اجلی نیست؟؟

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 15:43


تو در آغوشِ یاری و من امشب زیر بارانم
دوباره درد می رقصد، دوباره من پریشانم

تو دادی وامِ دستت را به آن مردی که زن دارد
کسی جز دل نمی داند که بی اندازهِ حیرانم

کمی آهسته تر در کوچه ها با او قدم بر دار
نترس از بوسهِ های او که من اینجا نگهبانم

گرفته شالِ سُرخَت را درونِ گَشتِ دستانش
پریشان زُلفِ رنگین ات، گرفتی جانِ من، جانم!

نگاهت همچو پیچک ها شده پیله به لب هایش
کمی سَردم، کمی مُرده، بُکن ای مرگ درمانم

صدایِ گریهِ های من گرفته کُلّ این جا را
تو چون پرواز می خندی ولی من جغدِ شب خوانم

ببار ای آسمان، گویی که خشکیده است چَشمِ من
نیا از گَشتِ او بیرون، بشو اِرشاد جانانم

گناهی نیست همخوابی کنارِ مردِ با پولش
تو در آغوشِ یاری و من از نورش درخشانم

به یاد (تیر) می اُفتم  که گفتی تا ابد هستی
کنارم کوچه می خندد، خدایا من چه نادانم!

تو خوش باش و بخند امشب، نَکُن یک لحظه هم یادم
خدایا آرزومندِ همین حال خوش آنم


#امیرعلی_آذرپرند

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 15:43


#دکلمه....


دلم میخواست علاءالدین بودم با چراغ جادوش
یه چراغ جادو داشتم که میتونستم آرزوی همه رو برآورده کنم
حال بدِ همه رو خوب کنم
دلم میخواست تو این دنیای بی سر و ته
میشدم ناجی همه ی آدمای خسته و تنها
آدمایی که زیر بار این همه فشار زندگی
کم آوردن و دارن زور میزنن که ادامه بدن
من آدم بی خیالی نیستم
یه آدمم که همه ی اونایی که میشناسم برام مهم اند
دلم میخواست،هیچکس رنج نمی کشید
هیچکس درد نداشت
هیچ کس طعم بی پولی رو‌نمی کشید
امروز یکی از بچه های پونزده ساله که برام کار میکرد نا خودآگاه تو سردخونه شروع به رقصیدن کرد
وسط اون همه آدم
تو سردخونه آهنگ میگذاشتیم که همه با روحیه باشن
تو محیط کار من ،غصه ممنوعه
دیدم که چجوری موج میزد تن و بدنش و من و بقیه آدمایی که اونجا بودن محو تماشای رقصش شدیم.
بی اختیار مات و مبهوت شدم.
نشستم
به همه گفتم بشینید و براش دست بزنید
این رفتار از من که آدم قانونمندی بودم بعید بود.
همه ی پرسنلم دست میزدن و من اشک می ریختم
پاشدم زدم بیرون
رفتم زیر نور مهتاب
سرم گرفتم رو به آسمون
صدا زدم خدایی رو که خودش رو قادر مطلق میدونه
گفتم قربونت برم
مگه یه ذره شادی چیه که ماها نداریم؟
که ماها بعد دیدن رقص یه پسر بچه هم باید گریه کنیم
قربونت برم
درِ  رحمتت رو باز کن دیگه
وا بده فدات بشم...
خسته ایم
تن و بدنمون له شد زیر بار این همه فشار
خیس بارونِ چشمام شد،صورتم

برگشتم سمت درب سردخونه
دیدم همه خیره موندن به سمت درب
به چشمای معصومشون که نگاه می کردم،شرمنده ی همه شون شدم
که واقعا بیشتر ازین زورم نمیرسید واسه شادی دلشون کاری بکنم
منی که همه زندگیم کار بود
تعطیل کردم و گفتم بشینید باهاتون حرف دارم..
ریز و درشت نشستن
جلوم
منم چهار زانو نشستم تو خاک کف سردخونه
یکی از بچه ها گفت مهندس چشمات خیسه
گریه کردی؟
گفتم نه
من چشام عادت نداره به خشکی
خیس میشه
شروع کردم واسشون حرف زدن
از همه جا و همه چی گفتم براشون
گفتم منم یه آدمم مثه همه ی شما
منم دلم خیلی چیزا میخواد
اما خب دنیا همیشه به آدما بدهکار می مونه
براشون حرف زندگی زدم
حرف دوست داشتن
حرف عشق
حرف کار
حرف خدا
حرف خنده
حرف گریه
همه چی و همه چی
واسه بعضی هاشون حکم پدر داشتم و بچه ی بعضی های دیگه بودم.
از هر سنی که فکرش بکنی.
حرفام که تموم شد گفتم پاشید برید خونتون
باقی ساعت کار نوش جونتون
مهمون من
پسرک رقصنده هم صدا کردم
صورت آفتاب سوخته ی مهربونش رو بوسیدم
شاباش رقصش هم دادم
گفتم دمت گرم گل پسر
دمت گرم که تو حال خودت
حال هممون و خوب کردی
دیدم چشماش بارونی تر از چشم منه
خودش انداخت تو بغلم
سفت بغلش کردم
کلی قلقلکش دادم و خندید
صدای خنده همه بود که پیچید تو سالن
همرو بدرقه کردم با خنده و آرزو های خوب
آخرین نفر که داشت میرفت بیرون
یه مادربزرگ‌  سالخورده بود
گفت:
«خدا عوضت بده جوون،امشب یتیم نوازی کردی...»
آخ خدای من...

بی اختیار برگشتم سمت پسر رقاص
داشت خرامان خرامان می رفت سمت سرویس
اومدم صداش کنم
اما نتونستم
بغض بود و بارون
آره
دلم میخواست یه چراغ جادو داشتم
آرزوی همه رو برآورده می کردم
حال همرو خوب می‌دیدم....


#سهراب

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 14:14


🎧 الهی تب کنم شاید پرستارم
تو باشی.
ریمیکس شاد.از
راشید

عطر بهار نارنج ....

17 Nov, 13:33


دفتری آورده ام از جان و دل وصفت کنم
گر قلم یاری کند سلطانِ دل وصفت کنم

واژه ها جاری شده از نوک خامه آتشین
تا به توصیف تو ای جانان دل وصفت کنم

تا قلم گیرم به دستم ذهن غوغا می کند
بسکه شیدای توام سامانِ دل وصفت کنم

هر کلامی من نویسم وصف چشمان گلت
میشوم‌مست از شمیمش خان دل وصفت کنم

یادی از من کن دل بی طاقتم عاصی شده
چونکه میخواهد تو را ریحان دل وصفت کنم

مه لقا مه پاره ای که نور چشمان منی
جان به راهت میدهم دلبان دل وصفت کنم

چون پَر کاهی بر آبم، آبم از سر رد شده
باز می خواهم ز نو مرجان دل وصفت کنم

زندگانی پوچ و بی معناست بی تو نازلو
خواهشن با من بمان مهمان دل وصفت کنم

عاشقم من آنچنان میخواهمت از عمق جان
تا به اشعارم در این دیوان دل وصفت کنم

#کریم‌زاده

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 20:31


♥️♥️0:0♥️♥️

تقـدیم ڪن به ڪسی ڪه #دوسـش_دارے😘😍

#تقدیم_دلبر_مهربونم♥️💋


‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 20:31


❤️❤️:❤️❤️

❤️در ساعت صفر عاشقی

❤️این بار که آمدی

❤️دستانت را

❤️روی قلبم بگذار

❤️تا بفهمی این دل با دیدن تو

❤️نمی تپد....!!

❤️میلرزد....

#دلتنگ_دیدارتم_عزیززم❤️🥰

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 20:31


دارم امشب بین دل ها رفت و آمد می کنم
گر عبورت را نبینم، عشق را رد می کنم

گر نباشی هیچ و پوچم، صفر، حتی زیرِ صفر
گر بیایی در حضورت، صفر را صد می کنم

از همان روزی که رفتی ریخت اعصابم بهم
با دل بیچاره ام دعوای ممتد می کنم

قصه ات هِی پیش من تجدید خاطر می شود
هر چه خود را گرمِ یک کار مجدد می کنم

با هزار و یک شبِ دیگر به دستورِ جنون
گفته باشم، گر نیایی آنچه باید می کنم

آبرویم خرجِ کاری می شود از جنس عشق
وجهه ی خود را به پیش این و آن بد می کنم

کوچه گردآلودی ام شد عرصه ی جولان جغد
بین اشک و خنده، خلقی را مردد می کنم

#صفر_عاشقی_مبارک<<

❤️❤️:❤️❤️

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 19:36


بیا ای نازنین یارم ، پریشان گشته افکارم
بیا آغوشِ خود بگشا ، که من دلتنگِ دیدارم

تمامِ شب نمی‌خوابم ، از این رویا به آن رویا
اگر تا صبح بیدارم ، بدان گم کرده‌ای دارم

گرفته غم وجودم را ، ولی با گریه می‌خندم
سرشک از دیده می‌گیرم ، من آن لبخندِ بیمارم

هزاران دردِِ شاعرکُش ، دلم را کرده ویرانه
چگونه خو کنم با غم ، که خود اندوهِ بسیارم

سرانگشتم به رقص آمد ، ازآن شعری که نجوا شد
صدایت همزمان شوری ، به سنتور و دف و تارم

اگر ماندم ، اگر رفتم ، اگر از عاشقی گفتم
حلالم کن تو هذیانم ، که من بیمار و تبدارم

به یاد آور همان روزی‌ ، که با من عهدِ دل بستی
که من هم بر سَرِ پیمان ، چو #فـرزانه وفادارم

امیدم بودنت بود و ، دلم لبریز از احساسَت
بیا تا وقتِ جان دادن ، بگویم دوستت دارم


#فرزانه_بابایی

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 19:35


#دکلمه... 🥀

.


من جايِ تمام كساني كه
دلتنگ نمي شوند برايت
من جايِ تمام كساني كه
بي تابِ چشمهايت نيستند
من جايِ تمامِ كساني كه
گفتند دوستت دارم و تو ماندي
و آن ها نماندند
من جايِ تمامِ بوسه هاي
نيمه راه
آغوش هايِ جا مانده
جايِ تمامِ - يادم تو را فراموش - ها
من اصلا جاي خودِ خدا هم
دلم برايت تنگ شده
بگذار مردم بگويند كفر مي گويد
گفتم مردم ؟
اصلا من را چه به مردم
من را همان خدا كه چشمانِ تو را آفريد
تا من ديوانه ات شوم
كافيست !
همه چيز زيرِ سرِ همين خداست
كه تو را بي هيچ دليلي انقدر
برايِ دلِ من عزيز كرده
كه حتي به وقتِ دلگيري
دلتنگت باشم
همين خدايي كه
مي داند تو گذرت هم اين حوالي نمي خورد
اما باز كلمات را
مجبور به نوشتن براي تو مي كند
من
جاي تمام كساني كه كنارت هستند
جاي تمام كساني كه تو را مي بينند
جاي تمام كساني كه در قابِ چشمانت
جا دارند
جاي تمام كساني كه تو هرروز از حواليِ شان
گذر مي كني
دلم برايت تنگ شده..

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 17:16


هر زنی دوست دارد معشوقه ی مردی باشد
که خط به خط معنایش کند.
زن ها...
انتظار عجیبی دارند
گاهی دلشان میخواهد نگفته هایش را بشنوی
و برایشان اصلا مهم نیست چگونه
این کار نشدنی ممکن خواهد شد
زن ها...
عجیب دوست داشته شدن را دوست دارند
دوست داشتنی که به همین راحتی ها تمام نشود و تا بی نهایت ادامه پیدا کند
زن ها موجودات عجیبی هستند
زن ها را زنانه بفهمید...❤️

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 17:15


بهترین شعری که خواندم،  بی گمان چشمان توست 
آنچه مستم میکند در هر زمان،  چشمان توست

خط چشمان تو ،نستعلیق زیبای خداست
خوشترین خطی که دیدم،  خط آن  چشمان توست

رمز و راز چشمهایت را ، نمیداند کسی
آنچه در خود رازها دارد نهان،  چشمان توست

چون عسل شیرین و همچون یک غزل زیبا وناب
آنچه دارد در غزل نام و نشان،  چشمان توست

هر که می بیند تو را ، یکباره شاعر می شود
آنچه می خواهد دل پیر و جوان،  چشمان توست

می خورم سوگند بر نام غزل های دلم
آنچه دل را میبرد در این جهان،  چشمان توست

من غزلهای فراوان خوانده ام از شاعران
بهترین شعری که خواندم بی گمان چشمان توست.






#فاضل_نظری

‌‌‎‌

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 17:15


خدایا حالم خوب نیست ،
مگه نگفتی تو بیا دادن آرامشت بامن ،کجایی پس،

خدایا تو آخرین پناه منی توهم پشت کنی بهم دیگه کی میمونه برام .

هر جا میرم میاد جلوی چشمام نکنه دیونه شدم خودم خبر ندارم .

میگن بعضی زخمها گذر زمان درست می‌کنه ، ای لعنت به این زمان پس چرا نمی‌گذره ، یعنی این زخم کاری بوده که نمیتونم طاقت بیارم .

راستش قلبم بدجور تیر می‌کشه آخ خداجون چی میشه شب بخوابم ،صبح بلند بشم بینم برگشتم به تنظیمات اولیه یا اینکه ببینم اومدم پیشت دست نوازش بکشی بهم بگی دیگه غم نخور خودم کنارتم ، بهم بگی خیلی سختی کشیدی حق داری الان فقط مال خودتم برام حرف بزن .

یوقت هایی کلی حرف آماده می‌کنی که وقتی رسیدی به طرف بهش بگی ولی می‌خوام وقتی بهت رسیدم بگم فقط آرومم کن می‌دونی چرا آخه این دنیای لنتی هیچی نزاشت برام از چی برات بگم از آدم هات که مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنند ، از سختی هام بگم که چه بلایی به سرم اومد از چی بگم .پس آرومم کن که هیچی برام تازگی نداره هیچی....


‌گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست

در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست

انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست

از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!

گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!

در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!

در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست

گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست...








#امید_صباغ_نو

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 13:58


کی میگه آدم ها عوض نمیشن 😔😔

یکطرفه شد جاده احساسم .....

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 13:56


عاشقے جرم قشنگے ست مرا دار نزن
شدہ ام عاشق تو، عشق مرا جار نزن

اي ڪہ از راز دل عاشق  من با خبری
عشق پنهان مرا تهمت انڪار نزن

شدہ ام بستہ بہ عشقت ،بہ يقين میدانی
پس تو هم قلب مرا زخمہ بسیار نزن

خواستم تا ڪہ شوم عاشق شیرین صفتت
عشق شيرين مرا ، مهر خریدار نزن

عاشقم باش عزیزم تو نگو عشق خطاست
بہ خطا زخم براین عاشق تبدار نزن

من ڪہ ديگر شدہ ام عاشق و دلبستہ تو
تو بیا سنگ بہ این خستہ بيمار نزن...







#آنجلا_راد

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 13:56


امشب برای دلخوشی‌ام اشتباه کن
قدری بخند و حال مرا رو به راه کن

تنها پناهگاه تن من وجود تُ‌ست
فکری به حال این من بی سر پناه کن

در معبد نگاه تُ خورشید روشن است
پروا نکن ، به سوختن من نگاه کن

مهتاب را به خانه بیاور "جنابِ ماه!"
خود را اسیر برکه‌ی چشم سیاه کن

با وعده‌ی بهشت به پرهیز دلخوشی؟
یکبار هم بگو به جهنم! ؛ گناه کن

این بی قرار سر به هوا را خودت بیا
آرام کن به بوسه‌ای و سر به راه کن

گفتی که عشق لحظه به لحظه تباهی است
اصلا بیا و زندگیم را تباه کن





#مینا_حسین_آبادی

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 13:56


قصد  دارم  در  غزل  نقاشیِ  زیبا  کنم
چهره ی دلدارخود را این چنین معنا کنم


ماه را شرمنده از رخسار ماهش دیده ام
باید  امشب  بهترین ِ واژه ها   پیدا  کنم


غنچه لبهایش هزاران طعنه برگل میزند
گل که نه باید گلستان را به لب معنا کنم


قد و قامت  را  نگو  قامت  قیامت  میکند
استواریِ   دماوند   پیش   او   حاشا  کنم


آبی  دریا   گرفته   رنگ  ، از چشمان  او
صد خزر را پیش چشم ِمست او رسوا کنم


گوشه ی نقاشی ام امضا زنم سنگ صبور
امشبی  را  پیش  عکس  دلبرم فردا کنم







#جواد_الماسی

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 13:55


یکی و پیدا کنید که اهلِ تون باشه
اهلِ حالِ غمگینِ دلتون
اهلِ حرفهای هنوز نگفته ی روی لبهاتون
اهلِ اشکهای نریخته ی توی چشمهاتون
اهلِ دیوانه بازی ها و عاشقی کردن باهاتون باشه.
حال بد و خوبتون رو با جان و دلش خریدار باشه
بدونه وقتی ناراحتین چطور دوستتون داشته باشه و شمارو تو دایره ی توجه هاتش بزاره.
کسی که شوق و ذوق تون رو داشته باشه.
یکی
که وقتی بهتون نگاه میکنه دلتون غنج بره از این همه علاقه ای که تو نگاهشه.
یکی
که مثلِ یک صفحه ی شطرنج به خوبی بلدتون باشه.
یکی و پیدا کنید که اهلِ حال و هوای ابری و گرفته ی دلتون باشه.
اهلِ دوست داشتنتون
اهلِ حالِ عجیب غریبه بهم ریختتون باشه.
تو هر لباس و هر شکل و قیافه ای که باشید وقتی به سمتش پرواز میکنید بال و پر تون رو نچینه.
هیچوقت ذره ای حتی توی دلتون به دوست داشتنش شک نکنید و پیش خودتون نگید:
الان دوستم داره یا نداره؟
یکی که تا دنیا دنیاست بخوادتون و حریفِ دل و قلبتون که پر شده از عطر و هوایِ اون باشه.


~ فرگل مشتاقی

❥˙ ˙❥

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 11:22


پنج شنبه
تنها روز هفته است كه
هر لحظه اش
براى
با "تو" بودن حرف ندارد!!


#رضا_ناظمى

#شـَ۪۪ٜؒؔـ۪۪۪ٜـَ۪۪ٜؒؔـⷶـᷞـⷶـⷩـᷚــ؏ر⚘ᭂ®


عصر آخر هفته خوبی داشته باشید دوستان گلم 🌹

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 10:20


گفتم که سنگ در دل ساغر قشنگ نیست
گفتی به خنده: قلب من از جنس سنگ نیست

پس کی سیاه لشکر موی تو می رسد؟
گفتی: صبور باش هنوز عرصه تنگ نیست

عشق است این نبرد و درین جنگ تن به تن
نام از کرشمه هست و نشان از تفنگ نیست

با بوسه ای تمام جهانم به خون نشست
با بوسه ای به رنگِ...شهادت که رنگ نیست

بهتر همان که با عطش ات تاب آوری
وقتی که در پیاله به غیر از شرنگ نیست

ما را شهید عشق صدا کن! که بعد از این
نامم به یمن پاکی این بوسه ننگ نیست

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 08:24


گفتم که سنگ در دل ساغر قشنگ نیست
گفتی به خنده: قلب من از جنس سنگ نیست

پس کی سیاه لشکر موی تو می رسد؟
گفتی: صبور باش هنوز عرصه تنگ نیست

عشق است این نبرد و درین جنگ تن به تن
نام از کرشمه هست و نشان از تفنگ نیست

با بوسه ای تمام جهانم به خون نشست
با بوسه ای به رنگِ...شهادت که رنگ نیست

بهتر همان که با عطش ات تاب آوری
وقتی که در پیاله به غیر از شرنگ نیست

ما را شهید عشق صدا کن! که بعد از این
نامم به یمن پاکی این بوسه ننگ نیست

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 05:32


🆕 #جدید

🎤 #مهدی_جهانی

🎼 #نگاه_آخر

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 05:31


قاصدک این نامه را از من رسان برآن پری
بر همان که روزگاری کرد از من دلبری

تو وکیل از جانب من روی ماهش را ببوس
گو نگیرد این همه احساس من را سَر سَری

حرف من پیشت بماند کس نمیداند چقدر
دوست دارم مو بلندش را ولی بی روسری

گل زیاد است قاصدک در این گلستان جهان
زیر گوشش این بگو اما تو چیز دیگری

خنده اش زیباتر از لبخند گلهای بهار
گو تو از زیباترین گلهای عالم هم سری

قد و بالایش بلندُ رنگ چشمانش عسل
با همه شیرینیش گو از عسل شیرنتری

قاصدک این نامه از سنگ صبورم را ببر
گو به عشقم از تمام عشقها تو برتری


#جوادالماسی

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 05:30


# دکلمه مادر.. 🥀
🕊
《عمرڪوتاہ مادر》

آهستہ چند ضربہ بہ در حمام زدم و گفتم مادر جان چیزے لازم ندارید. مادر از زادگاہ خویش، براے دیدن فرزندانش آمدہ بود!!  این بار مهمان خانہ من بود. دلم آشوب بود!  درحمام را باز ڪردم. مادرم را دیدم ڪہ گیسوان درهم تنیدہ سپیدش را شانہ میڪشد نرم ڪنندہ را روے سرش خالے ڪردم... موهایش بہ نرمے شانہ شد... مادرم گفت خدا خیرت بدهد! این دیگر چہ بود. از خودم خجالت ڪشیدم سالها بود ڪہ نرم ڪنندہ موے سر در بازار آمدہ بود و طفلڪ مادرم سرش را بہ سختے شانہ میڪرد. بدون اینڪہ از او اجازہ بگیرم لیف را پُر از ڪف صابون ڪردم و بہ تن نحیفش ڪشیدم دردش آمدہ بود. میگفت ڪافیست دلم آشوب بود گوش بہ حرفش نمیدادم درست مثل وقتے ڪہ من بچہ بودم و مرا بہ حمام میبرد. درست مثل موقعے ڪہ مرا ڪیسہ میڪشید و من دردم مے آمد و او وعدہ سینما بہ من میداد ڪہ ساڪت شوم. درست مثل همان روزها... مادر پیرم را شستم حولہ سپیدے را بہ دور تن نحیفش ڪشیدم.  مثل یڪ شاخہ گل روے تختم نشاندمش موهایش را با سشوار خشڪ ڪردم. لباسهایش را تنش ڪردم بہ زور یڪ ماتیڪ قرمز بہ روے لبهایش ڪشیدم... دلم آشوب بود.
هفتہ بعد مادرم پر زد اما لیف ماند...تار موهاے سپیدش در شانہ ماند...
دخترم گفت؛ مادر چرا صداے گریہ ات در حمام قطع نمیشود...
گفتم بخاطر اینڪہ، عمر لیف حتے این شانه،  از عمرِ مادر من بیشتر بود...

#نسرین

عطر بهار نارنج ....

14 Nov, 04:47


سلامش می‌کنم، او چهره پنهان می‌کند هر شب..
دلم را مثل گیسویش؛ پریشان می‌کند هر شب..

رخش مانند مه زیبا، لبش مست و هوس‌آلود..
دو چشمم را ؛ولی از غصه گریان می‌کند هر شب..

غزل گفتم برای او، برای چشم زیبایش..
پس از خواندن؛ ولی لعنت به شیطان می‌کند هر شب..

چرا با من سرِ؛ کین دارد این زیبای افسونگر!
مرا پس می‌زند، قصد خیابان می‌کند هر شب..

خیابانهای شهرم را ؛به شوقش جستجو کردم..
ز بی‌مهری دلم؛ را مثل زندان می‌کند هر شب..

دل نامرد من: دست از سرِ من برنمی‌دارد..
شروع هرگز نکردم، یاد پایان می‌کنم هر شب..

دلِ گیسو؛سپیدِ پیر، چروکین صورتِ غمگین..
چو طفلی پرشرر؛ یاد دبستان می‌کند هر شب..

کنارم نیست او گاهی، به یادش شعر می‌گویم..
مه من خویش، رادر شعر، مهمان می‌کند هر شب. . 






#ناشناس

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 18:26


من گمان می‌کردم که برای دلباخته کردنش
باید لبخند بر لبانش بنشانم،
ولی هربار که می‌خندید
این من بودم که عاشقش می‌شدم.

#ماریانو_رومور

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 18:25


گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست

چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست

انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جامْ عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست

بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست

این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذره به دنبال جدایی‌طلبی نیست

سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!

#کاظم__بهمنی

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 18:24


یه متنی خوندم خیلی به دلم نشست.
نوشته بود: کسی که طرز فکرش با شما متفاوت است، دشمنت نیست! انسان دیگریست...
دیدین یه سریا وقتی میبینن عقایدمون متفاوت از خودشونه
سریع گارد میگیرن و شروع میکنن به توجیه کردن ما
که حرف ما، کار ما درسته و تو داری اشتباه میکنی!
باید بهشون گفت درست و غلط از نظر هرکسی
یه معنی داره و مسلما خوب تو با خوب من فرق می‌کنه
دلیل نداره خوب تو خوب من هم باشه!
یکی دوست داره متاهل باشه، یکی زندگی مجردی رو ترجیح میده
یکی بچه دوس داره، اون یکی بدون بچه حالش بهتره
یکی تحصیل رو دوس داره، یکی ترجیح میده زودتر شاغل بشه
یکی وقتی تو رابطه حالش خوب نیست طلاق میگیره یکی هم ترجیح میده بمونه و تحمل کنه
یکی لاک میزنه روحیش عوض میشه، اون یکی وقتی میره مسجد حالش بهتره
فقط کافیه بپذیریم که خوب من با خوب تو فرق می‌کنه
به همین سادگی!


#زینب___رهنما

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 16:42


گریه هم بی شانه هایت مرهم دردم نشد ،
اشک من شانه ی من ، تشنه ی آن شانه ی تووست .....
🖤

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 16:42



🫧هرکه را دور کنی دُور و برت می‌آید
از محبت چه بلا ها به سرت می‌‌آید

تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند
تا کمی دور شوی هی خبرت می‌آید

منِ آشفته به پای تو می‌افتم اما
مویِ آشفته فقط تا کمرت می‌آید

روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجه‌زنان پشت سرت می‌آید...
🫧

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 16:42


دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی میکنی؟

چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام. دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست؟ چوپان گفت پنج چیز است:


- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم

دانشمند گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 16:41


من ابرِ ناگهانِ بهارم از این به بعد
هر لحظه می‌روم که ببارم از این بعد...

بغض گلوبریده‌ی سازی شکسته‌ام،
من تکّه‌پاره‌های سه‌تارم از این به بعد...

متن هزار قصه‌ام از عشقِ بی‌جواب
من بامدادهای خمارم از این به بعد!

دل می‌بُرم... همین دلِ پامال کرده را
از دوستان و ایل و تبارم از این به بعد

از خوابِ تو پریدم و دیدم ندارمت...
نفرین به هرچه دار و ندارم از این به بعد!

دنیا شبیهِ یک کاسِتِ پر سر و صداست!
من انتهای صافِ نوارم از این به بعد...!

با تو درخت بودم و فریادِ زندگی،
بی‌تو سکوتِ چوبه‌ی دارم از این به بعد!

در من تنیده‌ زهرِ هزاران وداع تلخ...
جنگ است و ایستگاهِ قطارم از این به بعد!

گفتند کسرِ شأنِ من است اشک ریختن
ای تُف به قبر شأن و وقارم از این به بعد...

آه از دلِ مخاطبشان در می‌آورند،
این گریه‌های قافیه‌دارم از این به بعد...!

از داغِ توست اگر ثمرش آهِ سوخته‌ست،
در سینه‌ام هرآنچه بکارم از این به بعد...

شب‌های بی‌تو خاطره‌ات در می‌آورد،
بی‌هیچ شکّ و شبهه دمارم از این به بعد!

تنها که نیستم! همه‌جا سایه‌ای سمج،
خواهد نشست بی‌تو کنارم از این به بعد...

همچون نسیمی از دلِ ویرانه رد شدی...
پشت سرِ تو ردّ غبارم از این به بعد...

از منظرِ تو خاطره‌ی یک کسوفِ شوم،
در روزِ روشنت شبِ تارم از این به بعد...

یک روز اگرچه سنگِ صبورِ تو بوده‌ام
دیگر شبیهِ سنگ مزارم از این به بعد...

از این خرابه می‌گذری، آه می‌کشی
با خاطراتِ نقش و نگارم از این بعد!

پاییزِ اگرچه شِمّه‌ی تقلیدگونه‌ایست،
از حالِ زار و رنگِ نزارم از این به بعد،

پاییزهای حسرتِ با تو قدم زدن،
من برگ‌های خشکِ چنارم از این به بعد...

یک‌باره باختم همه‌ی هست و نیست را!
گوشه‌نشینِ میزِ قمارم از این به بعد...
‌‌
بالم شکسته‌اند رفیقان به سنگسار!
هی سنگ می‌زنند به سارم از این به بعد!

تنهایی است مَحرمِ بغض نبودنت...
بار است هر که بر سرِ بارم از این به بعد

بیچاره مادرم که به چشمم غریبه شد!
این‌طور بی‌تو بی‌کس و کارم از این به بعد...

خواهد گریست هرکه غریب است و بی‌وطن،
بر غربتم میانِ دیارم از این به بعد...

هر شعر، هر ترانه‌ی غمگین جرقه‌‌ایست،
در کاهدانِ صبر و قرارم از این به بعد!

اشکِ رسوب‌کرده ز تنهاییِ مدام،
قندیل‌های گریه‌ی غارم از این به بعد!
‌.
جاری شود... مگر برسد تا به دامنت،
این اشک‌های سلسه‌وارم از این به بعد...

سردارِ بی‌سپاهم و غم زخم می‌زند،
هرلحظه از یمین و یسارم از این به بعد

از این هجومِ غم به کجا می‌توان گریخت؟
با اسبِ مُرده‌ای که سوارم از این به بعد!

این چوب‌خطٌّ آخرِ اعدامی است و بس،
هر لحظه را اگر بشمارم از این به بعد...

وقتی که نیست وقتِ قراری میانمان
با ساعت و دقیقه چه‌کارم از این به بعد!؟

درمان که نیست... چاره فقط خو گرفتن است
با دردِ مزمنی که دچارم از این بعد...




#جواد_نوروزی


☬꧂

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 13:38


پرسہ در ڪوے غزل، بے تو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش، زِ غروبش سیر است

امشب این ڪوچہ زِ تنهائے ے من مے گوید
دل دریوزہ ڪہ در وسوسہ ات تسخیر است

بین اوزان و قوافے شدہ ام زندانی
شاعرے خستہ ڪہ با قافیہ ها درگیر است

منِ شبگردِ غزل سوز، زِ خود مے نالم
ڪہ دلم در قفس خاطرہ ها زنجیر است

من و این ڪوچہ ے بن بست، تورا ڪم داریم
ترسم آن لحظہ بیائے، ڪہ جوانت پیر است

منم‌ و عڪس تو در قاب و نگاهے خسته
چشم من سوے لب بستہ ے یڪ تصویر است

تو ثریّاے منے، آمدنت شیرین است
من نگویم ڪہ چرا آمدہ اے و دیر است

شهریارم ڪہ بسے خون جگرها خوردم
چہ بگویم ڪہ قلم ناطق بے تزویر است

شاڪرم ، شاعر این شعر ملال انگیزم
غزلے ڪهنہ ڪہ در آینہ ے تقدیر است...

#مرتضی_شاڪرے

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 10:23


قلب سرزمین عجیبی است
هم زادگاه
هم دادگاه
وهم آرامگاه عشق است....
‌‎‌‌‎

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 10:22


مـن گرفتـارِتـو بـودم، تـو دچارِ دگری
مـن همه مستِ تـو اما تو خمارِ دگری

دفترِ شعـرِ دلِ مـن همـه لبريزِ تـو بود
سـرِ سودای تـو امـا، بـه گـذارِ دگـری

بسترم چون صدفی مانده ز مرواريدش
تو ولی مسخ به يک، مهره ی مارِ دگری

فصل هايم همه با سردیِ پاييز گذشت
تـو ولی در هـوس و شـورِ بهـارِ دگری

هوسِ بوسه ی تو وسوسه ی جانم بود
ليک آغـوشِ تـو تَن پوشه ی يارِ دگری

تـو گذشتی ز مـن و خاطره هايم آسان
سوختی حـادثـه ها را بـه شـرارِ دگری

آمدی بـاز پس از آنهمه نيرنگ و فريب
که چه ؟ بازی بدهی دل بـه قمارِ دگری

برو راهی شو دگر دستِ تورا خواند دلم
بِبر ايـن قصه ی ننگين بـه ديـارِ دگری

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52



من پر از حرفم اگر همصحبتی پیدا شود
آشنــایی در دیــار ِغـــربتـــی  پیدا شود
حـاضرم تنهـاییم را بــا کسی قسمت کنم
شانـه های محکم و بی منتی  پیدا شود
خوش ندارم اشکهایم را ببیند این و آن
گریه میخواهد دلم گر خلوتی پیدا شود
پیـرِ دردم در جـوانی ، حــالِ غمگین ِمرا
خـوب میفهمد دلِ پــر محنتی پیدا شود
خـاطراتم را مرورش میـکنم، با این امید
گوشـه ای از زنــدگانــی لــذتی پیدا شود
بد نبودم سرنوشت من چرا اینگونه شد؟
هرچـه میگردم که شاید علتی پیدا شود
نام خود را در غزل نامیده ام سنگ صبور
مینویسم حـرف ِ دل تا فرصتی پیدا شود ............

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52


.
دلِ مـن حوصلـه کن، عشق معما دارد
او کـه بشکسته تو را شوقِ تماشا دارد

عشقِ تو رفته و دیگر اثری ازاو نیست
چشمِ تو در پیِ او خواهشِ بیجا دارد

گوش کن نالۀ نی را به غزلخوانیِ من
غــزلــم دم بــه دم آوای تبــرّا دارد

دلِ معشوقـه ندانست دمی قدرِ تـورا
کـه نفس های تو گرمای مسیحا دارد

سالها مردمِ این شهر به من می گویند
دلِ تـو طاقـتِ بسیـار و شکیبـا دارد

تو شکستی و تو رنجیده ای و پژمرده
ز چه رو چشمِ تـو هم میلِ تمنا دارد؟

#علیرضا_محمدی


‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌.

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52


آيا شـبي براي دلم مـاه مي شوي؟
يا باز هم مساوي يک آه مي شوی؟

سربـاز زخـم خـورده ي شـطـرنـج عـاشـقي!
یک شب براي دلخوشي ام شاه مي شوي؟

با کـام تـشـنـه بر سر چاهي رسيده ام
يوسف ترين ترانه ي اين چاه مي شوي؟

#محمد_عابدینی

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52


تاب بنفشه می‌دهد طرّهٔ مشک‌سای تو
پردهٔ غنچه می‌درد خندهٔ دلگشای تو

ای گل خوش‌نسیمِ من بلبلِ خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالَمی می‌کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشهٔ تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

خرقهٔ زهد و جام مِی گرچه نه درخور همند
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پُر هوس شود خاک در سرای تو

شاه‌نشین چشم من تکیه‌گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی‌تو مباد جای تو

خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ ِخوش‌کلام شد مرغِ سخن‌سرایِ تو

#حافظ

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52


"تو به اندازه سیگار بعد از مستی زیبایی.
تو به اندازه چایی کنار باقلوا زیبایی.
تو به اندازه بوی خاک بعد از بارون زیبایی.
تو به اندازه "هنر، قرآن، ورزش، ورزش" زیبایی.
تو به اندازه خواب زیر کولر با پتو زیبایی.
تو به اندازه پاستا و نوشابه زیبایی.
تو به اندازه آش رشته داغ توی زمستون زیبایی.
تو به اندازه تموم رز های مشکی زیبایی.
تو به اندازه پیچوندن کلاسای فیزیک زیبایی.
تو به اندازه فندق لابه‌لای پلاستیک تخمه ها زیبایی.
تو به اندازه دریا موقع غروب زیبایی.
تو به اندازه بوی کتابای نو زیبایی.
تو به اندازه ته دیگ ماکارونی زیبایی.
تو به اندازه گوش دادن به صدای طبیعت زیبایی.
اگه بخوام ادامه بدم تا فردا شب طول می کشه؛ خلاصه بگم، تو به اندازه ی تموم زیبایی های جهان زیبایی...

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 08:52


من میخواستم کسیو جز من نبینی..
و کسی جز من توجهتو جلب نکنه..
و جواب کسی رو زودتر از من ندیدی..
و همه ی همه ی حواست به من باشه!
من میخواستم تو حتی اگه با همه خوبی با من خوبتر باشی..
اگه همه دوست دارن هم،بدونن که تو منو دوست داری..
خوب آدمی به هر چیزی زیادی چنگ بزنه باخته! و تو بزرگ‌ترین باخت من بودی..
شاید بعضیا چیزای بزرگ‌ خوشحالشون کنه ولی من همیشه چیزای کوچیکو کنارِ تو میخواستم و تورو فقط واسه خودم :)

اما اینا فقط خواسته های من از اون بود اخرین اولویتش من بودم ،،
اینکه منو دوس داره یانداره همیشه ی مسئله حل نشدست واسم هیچوقت نفهمیدم اینو
چ برسه ک بخوام همه بدونن احساسش ب منو...
من ازعشقم بهش تنها باختن برام باقی موند
میبینی اگ حتی تااخرعمرمم براخودم اشک بریزم هیچوقت اشک چشمم خشک نمیشه ....

😭😭😭😭😭😭😭😭

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 07:35


باور نکن که از تو و یاد تو غافلم
حس می‌کنم همیشه تو هستی مقابلم

تنها به عشق توست نفس می‌کشم هنوز
گویی خدا سرشته ز عشق شما  گلم

یک شب بیا به خواب من آرامشم بده
تنها به جاست خاطره‌ای از تو حاصلم

یک لحظه از خیال تو غافل نمی‌شوم
عشق تو چلچراغ فروزان به منزلم

دل را زدی به آبی دریای بیکران
من عاقلی نشسته به پهنای ساحلم!

حتی نکرد زلزله با شهر بم چنین
کاری که کرد چشم سیاه تو با دلم...






#قاسم_حسینی

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 07:35


نمی دانم که می اید به ما سر می زند امشب ؟!
چراغ خانه را روشن کنم در می زند امشب

نمی دانم چه خواهد کرد با من در غروب غم ؟!
که قلبم مثل قلب یک کبوتر می زند امشب

شب یلدا و من سرشارم از لبخند و تنهایی
گمانم رنگ بیداری که بر سر می زند امشب

هوایی شد دلم در کوچه های سرد همدردی
چه می جوید چه می خواهد که پرپر می زند امشب ؟!

خیال خسته ام را می فرستم تا خبر گیرد
گمانم حرف اول را در اخر می زند امشب

چه خوشبختم که از بوی محبت مست مدهوشم
چه خوش وقتم در افکارم منور می زند امشب

نمی دانم چه خواهم کرد در دیدار چشمانش
که عطر خنده بر بالین و بستر می زند امشب

به رنگ انتظاری ناب و شیرین خواب دیدم من
نگارم بوسه بر لب جور دیگر می زند امشب

زمان را می فشارم تا بریزد واژه های نو
که قلب ساعت دیدار بهتر می زند امشب

پریشانی چه معنی دارد ای گیسوی شب در دست
درون خانه ام خورشید خاور می زند امشب.

پرستارم نشد هرگز درون خانه می میرم
ببین "رافغ" چه زخمی را به پیکر می زند امشب








#غفار #حسین #نژاد

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 07:34


بیاا ،بااشه

میخام یکی رو بکشم،چشاش مث شما باشه
نقاش چشم شما،فقط باید خدا باشه
من میدونم نمیدونید چقدر شمارو دوس دارم
کمه‌کمش فک میکنم قد ستاره ها باشه
من شنیدم میخواین از عشقتون دس بکشم
واسه یه عاشق میتونه‌این بدترین بلا باشه
من میدونم اونکه میخواین باید چیا داشته باشه
چشاش باید سبزو موهاش رنگ خوده طلا باشه
اما میخوام واسه یبار جای شما نظر بدم
کاش بجای اینا یه کم عاشقو مبتلا باشه
من همیشه تو رویاهام سوالی از شما دارم
چرا میخاین دستای من از دستاتون جدا باشه؟
راستش میترسم ولیکن ، شما کسی رو دوس دارین؟
الهی که تصورم واسه آره ، خطااا باشه
الهی که یروز بگید دوسم دارید حتی یکم
تنها تقاضام از خدا ، شاید همین دعا باشه
انقد دلم میخواد یبار بهم بگید کجا بودی؟
بگم که جز پیش شما دل میتونه کجا باشه
آخر یه شب جواب دادید به نامه های بارونیم
مثل شما فقط میشه تو شهر قصه ها باشه
شاهزاده ی رویاهای نقره ای و خیس شبام
شما سفیدید ،همه ی دنیا باید سیا باشه
کوه بلند بیستون ، با هفت طاق آسمون
باید پیش چشم شما بشکنه ، خم شه ، تا بشه
صدای نازتون داره ، قلب منو می لرزونه
مگه میشه این لرزیدن فقط مال صدا باشه؟
یجور تو قلبم اومدیدکه راه برگشت ندارید
فکر میکنم این اومدن فقط کار خدا باشه
یه عصر پائیز بذارید سر بزارم رو شونتون
بزار که این دیوونتون مثل پرنده ها باشه
دیگه گذشته از جنون ، رد شدم از دیوونگی
یقین دارم که جام باید توی بیابونا باشه
پشت در قلب شما ، نشستمو در میزنم
خدا کنه واسه من ، دیوونه اونجا جا باشه
به چشمای دریاییتون ، یه کم دقیق نگا کنید
شاید یه ماهی اونجاها تو عالم شنا باشه
نگاهتون آخر منو کُشت به هر کی که دیدید بگید
بذارید اسمم لااقل جز دیوونه ها باشه
دیوونه ای که واستون عمرشو ، جونشو گذاشت
تا که یبار بهش بگید من میخوامت بیا باشه؟..

عطر بهار نارنج ....

09 Nov, 06:21


پهلوی ، چایـم باش

قندهای امروز ، طعمـی ندارند

#اميرحسين_پناهنده

#شـَ۪۪ٜؒؔـ۪۪۪ٜـَ۪۪ٜؒؔـⷶـᷞـⷶـⷩـᷚــ؏ر⚘ᭂ®


سلام صبح بخیر دوستان گلم 🌹

عطر بهار نارنج ....

08 Nov, 08:38


#کلیپ

آهنگ محلی بی نظیر❤️👌

عطر بهار نارنج ....

08 Nov, 08:24



🫧من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش
چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش

در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش

من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش

دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش

لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش
🫧

عطر بهار نارنج ....

08 Nov, 08:23


چشم‌هایت با من است، اما دلت با دیگری‌ست
دل به این آیینه‌ها بخشیدن از خوش‌باوری‌ست

کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم
کار غم در خاطر دیوانگان یادآوری‌ست

بیخبر در کورە‌ی محنت مذابت می‌کند
ْعشق جانسوز است، اما کارگاه زرگری‌ست

ِحسرت دریا ندارم در دل مهتابی‌ام
گرچه مردابم، ولی سرتاسرم نیلوفری‌ست

من نه تاریکم شبیه شب، نه روشن مثل روز
چون غروبی گرگ و میشم، بخت من خاکستری‌ست

#هادی_محمد_حسنی

عطر بهار نارنج ....

08 Nov, 07:56


تا برآید آفتاب
از گوشـه ‌ی ایوان تـو
جـان ناقابـل
فدای
حضرت سلطان تـو
#صدسـلام
ای بانیِ
شـعر
وشـراب وروشنـی
#صبـح_بـخیـر
ای
کعبـه‌ی دلـها
لـب خنـدان تـو

#حسین_فروتن

سلام صبحتون بخیر

عطر بهار نارنج ....

08 Nov, 07:55


💗ای اهل صبوح در چه کارید
🌈شب می‌گذرد روا مدارید

💗مانندهٔ آفتاب رخشان
🌈از جام صبوح سر برآرید

#مولانا
💗سلام صبح بخیر
🌈روزتون پر از خوبی
💗لحظه هاتون پر از آرامش

🌈نگاهتون پر از مهربانی
💗دوستی هاتون پر از صفا
🌈زندگیتون پراز محبت

💗آدینه تون پربرکت و زیبا

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:31


♥️♥️::♥️♥️

چـه حــال خـوبیـه منو تو باهم هستیم 😍::😍

‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌ ‎‌‌‌
‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:31


:صفرعاشقی

:از تو چه پنهان؟؟

:گاهی برايـَم آنقدر

:خواستنی ميشوی که

:شروع ميکنم به شمارش

:تـَک تـَک ثانيه ها

:برای يک بار ديگر

:رسيدَ ن به بوی تـَنـَت

😍عشقمون پایدار عزیززم😍
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎

‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌❤️❤️❤️❤️

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:30


♥️♥️..♥️♥️

مے شود امشب میاڹ ِ لحظه هاے عاشقے

دست در دستاݧِ مݧ , دعوت بہ یڪ رقصم ڪنے

امشب از لبهاےخود جاےشراب ِ قرمزے

مرده ام , شاید ڪہ شد با بوسہ اے

"هستم" ڪنے!

♥️♥️♥️♥️

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:23


#دلنوشته...



من ..
اره این منم که شرمندم؛
من شرمنده پاهام شدم که خیلی دویدم خیلی راه رفتم ولی به جایی نرسیدم.
من شرمنده احساسم شدم؛
احساسی که زندانی کرده بودم توی خودم یه قفلم زده بودم روش کلیدم نداشت که اگه یه روزی یه نفر اومد که باهاش بازی کنه نتونم بهش احساسمو بدم.
من شرمنده زندگیم شدم؛
زندگی که ذره ذره ساختمش  مثل یه بنایی که نقشه جلو روم بود ولی بنا نداشتم خودم بنای زندگیم شدم دلم شد سیمان روحم شد اجر افکارم شد کارگر؛
ساختمش خیلی محکم که هیچ بادو طوفانی خرابش نکنه؛
من شرمنده قلبم شدم؛
قلبی که مادرم برای ساختنش از قلب خودش گذشت قلبی که ساز بود اواز بود دنیای دخترونه منو قشنگ کرده بود من به قلبم افتخار میکردم چون قرمز بود .
من شرمنده خدا شدم؛
چون براش جایگزین پیدا کردم
من یه ادم خدای خودم کردم پرستشش کردم عبادتش کردم بهشت و دین و دنیام کردم.
حالا میخوای بدونی چرا اینهمه شرمندم؟
چون خودمو دوست داشتم
ولی با راه دادن یه ادم اشتباه و سمی به حریم قلبم دیگه خودمو فراموش کردم
برای کسی که بلد نبود تا ده بشماره من صدمو گذاشتم بهش پروبال دادم پرواز کرد
بهش محبت کردم خار بود هار شد گل نشد؛
براش نردبون شدم رفت بالا دید ازاون بالا همه چی قشنگه نردبون انداخت من نتونم برم بالا ؛
براش دارو شدم درمان شدم مرحم شدم
اما نمیدونستم ادما وقتی خوب بشن دیگه دارو مصرف نمیکنند.
خلاصه من اشتباه کردم
رفیق من دوست من ادم اشتباه زندگیتو قلبتو روحتو  سیاه میکنه؛
راه اشتباه مقصد نداره فقط خستگی داره.
بیا امشب به من قول بده نزار کسی تنهاییتو ارامشتو خراب کنه تو خیلی قشنگی خیلی خوبی خیلی مهمی
خودتو دوست داشته باش؛
مثل خدا باش بزار برای رسیدن بهت بمیرن!!!!!!


#زاهدی

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:02


منم آنکس که میسازد کنار تو جهانش را
در آغوش تو میبیند بهشت جاودانش را

تو آن‌ هستی که‌ میبخشد، دمادم مِهر برعالم
همانند درختی بر، اهالی سایه بانش را

مرا اینگونه میخوانند "همان ‌دیوانه ‌عاشق
که چشمان ‌سیه ‌پوشی ازو بِسْتانده‌ جانش را"

بنازم بر وفای گل که حتی بعد پژمردن
زِعطرش میتوان فهمید نشان باغبانش را

تو دریای دل خود را به من بسپار وفارغ باش
که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را

اگرچه شاعرت هستم، به توصیفت شوم عاجز
من از دریای تو بردم فقط یک استکانش را

#حسین_فروتن
‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:00


اصلا دل من خواست هوادار تو باشم
دیوانه و زنجیری و بیمار تو باشم

اصلا به کسی چه که به دنبال تو هستم
شاید که خدا خواست,گرفتار تو باشم

در حادثه ی عشق فقط راه همین است
تا بر سَرِ بازار خریدار تو باشم

باید که از این فاصله ها درس بگیرم
دلخوش به همان لحظه ی دیدار تو باشم

سهم من واین پنجره و کوچه همین است
تو رد بشوی کاتب اشعار تو باشم

هی سعی کنم ,سعی کنم ,سعی کنم باز
عاقل بشوم تا که سزوار تو باشم

اینجا خبری نیست به جز خواب و خیالت
چون مصلحت این است که سرشار توباشم
‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 20:00


برخیز که غیرازتو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

#هوشنگ_ابتهاج

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 19:27


با اینکه دلگیرم ازت ،چهار حرفی زیبای من
اما …


من با این آهنگ روز و شبم را میگذرونم شما چطور 🤔

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:38


عطر بهار نارنج .... pinned «سلام عزیزاے دل بریم براے ادامہ رمان بسیار زیبا #آخرین_ورق👇👇»

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:37


#پارت788



چرخید و نگاهش رو بهم دوخت.

-جانم؟

ته دلم خالی شد از جانم پر مهرش. نفسم رو بیرون دادم و نگاهم رو بهش دوختم.

-من مادر نداشتم تا ناز کردن بهم یاد بده … پدر نداشتم تا رفتار با یه مرد رو بهم یاد بده … من

جز بی بی خدابیامرز هیچ کسی رو نداشتم تا خیلی چیزها رو یاد بگیرم … من بلد نیستم بگم

بذار برای رسیدن بهم سختی بکشه … من فقط یاد گرفتم ببخشم و محبت کنم؛ نه برای اینکه

ضعیف بودم، فقط برای آرامش خودم. الانم …

سرم و پایین انداختم.

-من …

مکثی کردم.

-من شما رو دوست دارم و هر چی تو گذشته بود توی گذشته میمونه.

نفسم رو بیرون دادم.

-فقط یه چیزی ازتون میخوام … میدونم سخته!

سکوت کرده بود و فقط سنگینی نگاهش رو احساس می کردم.

-اینکه نذارید هیچ وقت، هیچ کس نفهمه بهارک دختر شما نیست. بذارید با خودمون زندگی کنه.

اومد جلو. نگاهم به کفشهاش بود.

-تو میدونی دیدن بهارک چقدر برام سخته!

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:37


#پارت787

تو گلاره رو می خوای شاهرخ ؟

خانوم جون چنان محکم و رک این حرف رو زد که لحظه ای شوکه سرم رو بلند کردم. نگاهم به شاهرخ افتاد.

لحظه ای نگاهم کرد و گفت:

-شاید بعد از اینهمه سال زندگی، اولین باره که دلم مصمم یکی رو انقدر می خواد! من عاشق سادگی و مهربونی گلاره شدم.

خانوم جون: در اینکه گلاره خانوم و با وقاره شکی نیست اما خودت می دونی رفتار خوبی باهاش نداشتی، اگه اون رفتار تکرار بشه چی؟

تیر پشتم لحظه ای لرزید. شاهرخ پا روی پا انداخت.

-گلاره تو شرایط خوبی وارد زندگیم نشد اما این بار قراره به عنوان همسرم وارد زندگیم بشه.

ته قلبم از حرفهای محکمش قرص شد و ناخواسته لبخندی روی لبهام نشست.
خانوم جون کمی صحبت کرد و با شاهرخ سمت تراس رفتیم.

با تنها شدنمون نفسش رو بیرون داد و فاصله ی بینمون رو کم کرد. دستش نرم روی گونه ام نشست.

-چه خوشگل شدی!

لبخندی زدم. جدی شد و گفت:

-تو من و دوست داری؟ نمیخوام بخاطر ترحم باهام ازدواج کنی! دلم می خواد با عشق وارد زندگیم بشی.

ازم فاصله گرفت و سمت ته تراس رفت.

-آقا شاهرخ …

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:37


#پارت786



خاله سمت آیفون رفت.

-شاه دوماد اومد.

ضربان قلبم بالا رفت. استرس باعث شده بود تا کف دستم خیس بشه.

در سالن باز شد و مثل همیشه بوی ادکلنش جلوتر از خودش اعلام وجود کرد.

نگاهم به دسته گل بزرگ توی دستش افتاد. هر سه سرپا ایستاده بودیم.

شاهرخ کت و شلوار خوش دوختی پوشیده بود. با دیدنم دسته گل و سمتم گرفت.

با خجالت گلها رو از دستش گرفتم و سمت آشپزخونه رفتم.

نمیدونستم باید چیکار کنم که با صدای خاله به خودم اومدم.

-گلاره، بیا عزیزم.

به سالن برگشتم و کنار خاله روی مبل رو به روی شاهرخ نشستم. خانوم جون رشته ی کلام رو به دست گرفت

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:36


#پارت785



خاله فدات بشه؛ ببین، اومدم برات مادری کنم. با انتخاب هم لباس بپوشی … چائی دم کنی …

عطر مهربونیش رو بلعیدم. خاله رفت سمت کمد لباس ها.

-خوب، ببینم چی داری؟

با کمک خاله کت و شلوار خوش دوختی پوشیدم و شال سفیدم رو سرم انداختم.

-گلاره!

-بله؟

-تو شاهرخ رو دوست داری؟

لبم رو به دندون گرفتم. خاله خنده ای کرد.

-خدا رو شکر.

مرجان رفته بود بیرون و فقط خاله و خانوم جون توی سالن بودن.

شوکت، بهارک رو با خودش برده بود. ساعتی نگذشته بود که زنگ در به صدا درآمد.

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:36


سلام عزیزاے دل بریم براے ادامہ رمان بسیار زیبا

#آخرین_ورق👇👇

عطر بهار نارنج ....

07 Nov, 18:34


برگ زردی بر زمین ، گیتار در دست نسیم
لحظه های بی قراری ، ما به هم کی می رسیم؟!...

دختر همسایه نذری را به هم زد ... _ در زدند
پشت در گلهای چادر ، عطر تو ، عطر حلیم ...

چشم های قهوه ای در عکس های قهوه ای
دختری در چشم هایش لانه کرده یاکریم

عشق یعنی اعتراض و وحشت همسایه ها
پیرها ، تسبیح ها ، لعنت به شیطانِ رجیم!

زنگ دینی _ در جهنّم سیب های ترسناک
من نگاهم رو به بیرون ، یاکریمان روی سیم...

از تعصّب ریش آقای معلم سرخ شد
چینه های مدرسه کوتاه شد در زنگ جیم!

من حواسم نیست یا دیوارها کورند _ وای
چای روی دست مادر ریخت : « یاندی الَّریم ...! »

نامه ها در باد و باران ، حالم اصلا خوب نیست
خواب دیدم خواب خاتونی نشسته بر گلیم

تا که من با اسب ، از قصه بیایم ... _ نذری و
مادرم باید بداند ما به هم کی می رسیم!...








#غلامرضا_سلیمانی

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 20:35


👄❤️0:0❤️👄
عشق يعني؟♥️
           گم شدن درباغ دل❤️

عشق يعني؟♥️
             مي ستايم من تورا❤️

عشق يعني؟ ♥️
               درپي تودربدر

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 20:34


♥️♥️:♥️♥️
♥️احســــــاست
♥️عاشـــقانه هایت


♥️لحظہ هاے بودنــــت
♥️همہ را دیوانھ وار دوستــ دارم


♥️اما هیچ ڪدام بہ دوست
♥️داشــتڹ خودت نميرسد

#عشقمون_پایدار_دنیای_من😉💋♥️

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 20:34


❤️❤️ : ❤️❤️
عشق مهربااانم💋😘

تو مثل
دلبری های پاییز
می مانی.


آدم نمی داند
نگاهت کند


یا کوچه به کوچه عاشقانه
در آغوش بگیرد

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:42


پیرمردی یه اسب پیری داشت که سر گذاشت به بیابون و رفت.
همه همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب پیرمرد بدشانسی
پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بد شانسی فقط خدا میدونه.
دوازده روز بعد اسب پیر برگشت ، هشتاد تا اسب جوون و وحشی رو با خودش آورد.
همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب‌ پیرمرد خوش شانسی
پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
چند روز بعد بچه این پیرمرد یکی از اسب هارو داشت رام میکرد که اسبه میزنتش زمین و پاش میشکنه. همسایه ها جمع میشن خونش میگن : عجب پیرمرد بد شانسی
پیرمرد میگه : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
چند روز بعد مامور های دولت اومدند جوون هارو گرفتن ببرن سربازی ، همه رو بردن جز این که پاش شکسته بود
همسایه ها جمع شدن خونش گفتند : عجب پیرمرد خوشبخت و خوش شانسی
و پیرمرد درجواب گفت : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
فقط خدا میدونه
فقط خدا میدونه

هیچ حادثه ای به ذاته در آنِ واحد ، تعلقی به خیر یا شر نداره. نه به خیر نه به شر! بستگی داره به حادثه بعدی و اونم مربوطه به حادثه بعدی
فقط بگید خیره انشالله

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:35


#دکلمــــــــه... 🥀




نشسته بودم تو حیاط و خیره به آسمون و ستاره‌ها؛ خبری از ماه نبود. اومد نشست کنارم گفت داری به چی فکر می‌کنی؟ ساکت موندم و دوباره خیره شدم به آسمون. «داشتم به تو فکر می‌کردم؛ به اینکه الان داری چیکار میکنی؟ حالت خوبه یا نه؟ توام به من فکر میکنی یا نه؟ اصلا دلتنگم میشی؟ دلت می‌خواد باهام حرف بزنی؟ جای خالی‌م اذیتت نمیکنه؟ به اینکه توام میای تو صفحه‌یِ چتمون می‌خوای بهم پیام بدی و نمیتونی؟ به اینکه توام میری رو شماره تلفنم و خیره میشی به اسمم، دلت می‌خواد زنگ بزنی صدامو بشنوی ولی نمیتونی؟ توام هنوز عکسامو داری؟ وُیس‌هایی که بهت داده بودم چی؟ هنوز نگهشون داشتی؟ داشتم فکر می‌کردم به اینکه وقتی خسته‌ای، کسی پیشت هست که بهت امید بده؟ وقتی از همه بریدی، به کی پناه میبری؟ یا نه؛ اصلا وقتی به خاطر یه چیزِ خیلی کوچیک ذوق داری، کسی هست که باهات ذوق کنه و خوشحال بشه از اینکه تو خوشحالی؟ توام دلت تنگ شده برایِ شب‌هایی که تا صبح باهم حرف میزدیم و آخرشم وسطِ حرف زدن خوابمون میبرد؟ توام وقتی یه اتفاقِ خوب برات می‌افته، به این فکر می‌کنی که اگه اون اینجا بود قطعا خیلی خوشحال میشد؟ راستی، هنوز ‌منو یادته؟ حرفامونو چی؟ قهر و آشتیامونو که بیشتر از چند ساعت طول نمی‌کشید رو یادته؟ من که خیلی بهت فکر می‌کنم. البته نه؛ اگه بگم «خیلی بهت فکر می‌کنم.» میشه یه دروغِ بزرگ؛ اصلا از من جدا نمیشی که بخوام با فکر کردن، تو رو یادم بیارم. تو همیشه و همه جا با منی. حالا دیگه من تموم شدم، این تویی که شدی همه‌یِ من. تو خودِ منی.» چند دقیقه بعد، دوباره پرسید داری به چی فکر می‌کنی؟ وقتی به خودم اومدم دیدم هنوز نشسته کنارم، برگشتم نگاهش کردم و گفتم: به هیچی. نمی‌تونستم بهش بگم دارم به کی فکر می‌کنم؛ آخه من هیچوقت نتونستم از تو به کسی چیزی بگم. تو شدی پنهونی‌ترین و دوست داشتنی‌ترین رازِ شیرینم، که من مدت‌هاست تو قلبم نگهش میدارم...

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:20


مرد موقع برگشتن به اتاق خواب گفت: مواظب باش عزیزم، اسلحه پُر است.

زن که به پشتیِ تخت تکیه داده بود، پرسید: این را برای زنت گرفته‌ای؟

مرد جواب داد: نه خیلی خطرناک است، می‌خواهم یک حرفه‌ای استخدام کنم.»

زن: من چطورم؟

مرد پوزخندی زد و گفت: با مزه است، اما کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام می‌کند؟

زن لب‌هایش را مرطوب کرد، لوله اسلحه را به طرف مرد گرفت و گفت: زن تو عزیزم!

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:12


افسوس که سبزه ی چَکُرِ با نَمَکُم رفت
سِهره ی کُپُلم، گُمپِ گُلُم، شاپَرَکُم رفت
 
خواسّم بگمش که عشق من تنقّلک نیست
هی گلّگی کِردم تو* مایه ی دل پتکُم رفت
 
یِی بازی فلک کِرده که آخِر بباخم من
جَخ حالا میگَتوم حُکم دِلِه، که من تکُم رفت
 
او مثل بهار رفت و تو صحروی دلِ تَنگُم
کاهو پَرَکُم، تَرتیزَکُم ، ترخونکُم رفت
 
دَسُّک میزدم همش که _دل دوشوَکی_ نیسّم
وختی حَصین دلُم تَرَک خورد، بَرَکُم رفت
 
عشقش تیکارِی سوغاتیوی غُربَتیا بود
تو   یِی _پِر_ پِری خوردم ، دَمِ پِر، پِرپِرَکُم رفت
 
کفترِ پاپری نازی که می شنس لَبِ رُخ بون
پر زد تو هوا سمندر، آخ ..... کاغذَکُم رفت!

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:11


💙💚💛
‏✧ ‏✧‏ ✧

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم

ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورت است که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم


#محمد_رضا_شجریان
#پرویز_مشکاتیان


#حضرت_سعــــدی

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:10


شعر دونفره

💎لعنت به بغض نیمه شب مانده در گلو
لعنت به آنچه مرده درونم، به آرزو

💠لعنت که فکر او ز سرم کم نمی شود
رفته ولی تمام مرا کرده زیر و رو

💎خورشید در غروب نهانی که خواب بود
نوشیده است خون دلم را سبو سبو

💠بس کن پدر! چگونه گمان میکنی هنوز
در گوش من نصایح تو میرود فرو؟

💎پیری چقدر زودتر از من به سر رسید 
لعنت به شانه ها که نگفتند مو به مو

💠دردا که دور گشتی و از من بریده ای
من هم بریده ام دگر از نام و آبرو

💎لعنت به درد هاى دلى که شکسته ماند
با یک ضمیر مفرد غائب شبیه "او"

💠لعنت به اشک جاری از روی گونه ها
لعنت به هق هق خفه زیر دو تا پتو

💎لعنت به هرچه خاطره که تلخ و تیره است
دعوا، جدل، گلایه و گاهی بگو مگو

💠غیر از صبوری از من عاشق چه دیده ای؟
اصلا قبول هرچه بخواهی، فقط بگو

💎لعنت به خوابهای پریشان، به قرص خواب
لعنت به فکر درهم و درگیر و تو به تو

💠لعنت به آسمان شب بى ستاره ها
اهل سکوت بوده کسى حین گفت و گو؟

💎لعنت به عطر جاری پیراهن تنت
یک شهر در پی ات شده مشغول جست و جو

💠لعنت به من، هرآنچه مرا عاشق تو کرد
وقت است بگذرم ز خودم، جام زهر کو؟

💎پیراهنی ست عشق تن هر که می رود 
چون بند پاره کرد ندارد دگر رفو

💠باید به چهره اب زنم دیده وا کنم
تا هیچ کس از این همه مستی نبرده بو

💎لعنت به اشکها که قطار از پی قطار 
لعنت به چشم قرمزِ صبح علی طلو...

💠"عینش " درون وزن نگنجید و حذف شد 
عین تمام خاطره ها بین های و هو

💎یادت به شر! که مِهر تو کانون فتنه بود
یادم به خییر! شادی من را دگر مجو

💠لعنت به فکرهای خیالی شاعری
کز شاخه های طبع نشسته است روی جو
 
💎افتاده ام درون گناه نکرده ایی 
مانند اقتدا به نمازی که بی وضو... 





#نفیسه_سادات_موسوی

💎اقا
💠خانم
‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎



‌‌‎

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 18:10


وعده  دادی که وفادار منی یادت هست؟
تا ابد دلبر و دلدار منی یادت هست؟

گفته بودی که بجز عشق نگویی با من
چون در این عشق گرفتار منی یادت هست؟

گفته بودی که شوم مست ز بویت هردم
در گلستان گل بی خار منی یادت هست؟

گفته بودی به شبم ماه نمیخواهم چون
تو فقط ماه شب تار منی یادت هست؟

گفته بودی که نگویم به کسی رازم را
تاخودت  محرم اسرار منی یادت هست ؟

گفته بودی که نداری به طبیبی ، حاجت
مهربانم تو پرستار منی یادت هست ؟

من همانم که تو را با دل و جان باور کرد
و تو هم مطلع اشعار منی یادت هست؟

تک به تک یاد تو اوردم و میگویم که
گرچه هم در پی انکار منی ، یادت هست؟






#اسماعیل_حاج_علیان

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 15:36


با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد
کس ندانست که در پرده چه رازی دارد

بر سر زلف تو دارد هوس چنگ زدن
دستِ کوتاهِ من امیّد درازی دارد

گرو آخر ببرد درگه بازی ز حریف
پاکبازی که دل و دیده بازی دارد

خواجه گاهی به نگاهی دل ما را ننواخت
تا بگویم نظر بنده نوازی دارد

شمع در ماتم پروانه اگر غمزده نیست
از چه شب تا به سحر سوز و گدازی دارد

خسرو محتشم روی زمین دانی کیست؟
آن گدایی که چو محمود ایازی دارد

#فرخی_یزدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 13:54


طنز کدو قلقله زن!

))برگرفته از داستانهای کودکانه(( البته بزرگانه اش کردم😂

🐱سلام من یه روباهم میخوام ماجرای یه کدو رو تعریف کنم که از بالای یه تپه ی بزرگ نمیدونم چیشد که بی اندازه رشد کرد شده بود اندازه ی یه تخته سنگ گرد و بزرگ که یهو نمیدونم چیشد  از بوته ام کنده شد و همینطور از بالای تپه شروع کرد به قل خوردن به سمت پایین...

🐢(درحال شعر خوندن) به به چه آفتابی عجب روزی به به آخیش لاکمو تازه کرم ضد آفتاب زدم برم لب رود خونه ببینم لاکپشت ماده ایی دافی چیزی پیدا میکنم یا نه...

🐱آهاااای فرار کنین ....آهاااای هر‌ حیونی صدامو میشنوه فرار کنه....

🐢چیشده چرا داد میزنی ...؟

🐱فرار کن احمق از بالای تپه یه کدوی بزرگ‌ با سرعت تمام داره قل میخوره سمت پایین زوووود باش انقدم سنگینه هر چی سر راهش باشه له و لورده میکنه ....

🐢تو که میدونی من سرعتم کمه ولی اگه سرعت بره کلانتر عقاب جریمه اش میکنه تازه من لاک دارم چیزیم نمیشه...

🎃آی هوااااارررر آی داد و بیداااااد برین کنااااار من نمیتونم جلوی قل خوردنم و بگیرم برین کنااااارررررر

🐢وااااای نهههههههه

🎃مواظب باااااااش

🎃بله دوستان من اینجا برخورد کردم به لاکپشت بدبخت و شانس آوردم که چیزیش نشد لاک داشت و شروع کرد باهام قل خوردن...

🐢ای وااااای مادر جااااان کمک کمک ....آخه این چه بساطیه کدوی چاق اون بالا چیکار میکردی چیشد قل خوردی پاییین؟

🐱دوستااااان همینطور که دارین قل میخورین باید بگم ۶ کیلومتر دیگه یه دره ی بزرگ هست میفتین توش

🎃 چی میگی ؟؟؟ از بیرون خبرای خوش میدی روباه جان؟ الان من همینطوری دارم قل میخورم چه خاکی بریزم رو سرم؟

🐢کدو جان تو بدرک من آرزو دارم هنوز جوونم هر چی کدوی چاقه مال پای لنگ منه بدخته کممممممکککککک...

🐱دوستان فقط ۴ کیلومتر مونده ...

🎃 وااااای کمممممککککک نههههه

🐱متاسفم ۳ کیلومتر....۲.....۱.... ((چند لحظه سکوت)) هه شوخی کردم اصلا دره ایی نیست اینجا....😁😁😁

🐢روباه مکار بی شعور من تو لاک خودم کار خرابی کردم از ترس الانم موقع قل خوردن همه تنم چیز شد ای تو روحت روباه حداقل بیا کمک کن

🎃چرا این سرا زیری تموم نمیشه...تمام محتویات داخلی ام تبدیل به کوبیده شد از بس قل خوردم ...

🐱کدو قلقلی و لاکپشت بخدا دیگه جلوتر دره است....😱

🎃غلط کردی نیست...

🐢خفه شو روباااااه....

🐱بخداااا راست میگم مواظب باشین...

🎃وای لاکپشت این دفعه راست میگه دره است ....نه نه نهههههههههههه کمممممک

🐢چی کمککککک کممککککک کممممککک من نمیخوام بمیرم...

🐱کدو و لاکپشت سقوط کردن تو دره ولی از شانسشون یه دریاچه ی بزرگ پایین دره بود و دوتایی افتادن تو آب..

🎃واااااای کمک ...صدای قل قل آب

🐢کممممکککک کمممکککک

🎃تو چرا کمک میخوای لاکپشتا تقریبا دوزیستن میتونی شنا کنی خنگ خدا

🐢عه میتونم شنا کنم؟ راست میگیاااا ولی میگم اینجا یه ذره مشکوک نیست؟

🎃آره چرا اینجا تاریکه؟

🐱آهای لاکپشت...کدو قل قله زن صدای منو میشنوین؟؟؟

🐢چیه ؟؟؟ میشه بگی ما کجااااییم ؟ توووو کجااایی؟

🎃باز اومدی خبر بد بدی؟؟

🐱 متاسفانه بچه ها الان جفتتون تو شکم یه نهنگ بزرگین بعد از کلی قل خوردن الان باید اونجا هم تو اسید معده اش قل بخورین....

🐢آخه مگه ته دره وقتی آب باشه توش نهنگ‌ هست؟

🎃نهنگ چیه لاکپشت خنک ما مردیم تو توهم زدی بابا...نگاه معلقیم رو هوا جفتمون...

🐢واااای آره راست میگی میگم چرا سبک شدم لاک ندارم دیگه....وااااای خدااااایا ای کدوی بیشعور قل خوردنت چی بود زدی همه چی و نابود کردی...

#مصطفی_ساروی

#سناریو


‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 13:28


مرا صید کرد چشم آهوی تو 🍂 👨‍🦯

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 13:24


دکلمه... 🥀

میگم:
میشه برگردیم به قبلنا؟
میشه از اول عاشقم بشی؟
میشه دوباره من همون دختر حسود چشم بادومی لجباز بشم؟
میشه از اول شروع کنیم؟
میشه بیای  مثل قدیما  و بگی؛
اون دختری که ازش میگم تویی؟!
بیا و بگو میشه
همه اینا شدنیه و من بازم اونقدر به خودم ببالم که عاشق ترین مرد جهان مال من شده؟!

میشه بازم دوستم داشته باشی؟
میشه بهم پیام بدی و منم بگم شما؟
میشه از اول خودتو معرفی کنی؟
میشه دوباره دلم برات دوباره مثل روز اول به تپش بیفته؟!

بیا و ثابت کن دوباره
عشق من و تو رنگش عطرش جنسش
باهمه عشقا فرق داره
بیا بگو که بی هم تاب نداریم
بیا و بگو تا لبه دره رفتیم ولی نیوفتادیم.....
نجنگ با من ....
نجنگ با کسی که چشمای تو براش خدایی میکنه
نجنگ ... پاره تنم.. نجنگ
من مال کسی بودن رو بلد نیستم
من به بودن مال تو عادت دارم
من میخوام مال تو باشم
با تمام بی تجربه گی ام
با تمام کم و کسری هام
من کنار تو کاملم ....


#سپیده_زاهد

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 13:23


چہ كنم من كہ در اين راہ زمين گير شدم
با تو و در اثر دوري تو پير شدم

همہ ي عمر بہ عشق تو و در ياد رُخَت
گشتہ ام گر تو و از من و ما سير شدم

چون كہ در راہ رسيدن بہ تو اي سرو روان
همہ مانع شدہ اند، از همہ دلگير شدم

آبروي من از اين ابر چہ آسان ريزد
بس كہ رسواي جهان گشتہ و تحقير شدم

حال امروز من اي گل چنان در هم شد
كہ در اين وادي غم رو شدم و زير شدم

ياد سبزي بهار و صنم بادہ بدست
قَدَرَم بود كہ من لايق تقدير شدم

تو كہ بودي همگان در نظرم هيچ شدند
من كہ تنها شدہ ام در همہ تكثير شدم






#رضا_ترابی

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 13:23


می‌ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود
این سوتِ کوچه‌گردِ رها عاشقت بشود

گفتم به باد بگویم تو را... نه... ترسیدم
این گردبادِ سر به هوا عاشقت بشود

پوشیده‌ای سفید ،کجا سبزِ من؟ نکند
نار و ترنجِ باغِ صفا عاشقت بشود

بگذار دل به دل غنچه‌ها ولی نگذار
پروانه‌های خانه‌ی ما عاشقت بشود

حالا تو گوش کن به غمم شهربانو تا
در قصه‌هام شاه و گدا عاشقت بشود

بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست
می‌ترسم آن بلند بالا عاشقت بشود

مال منی تو، چنان مال من که می‌ترسم
حتی خدا نکرده خدا عاشقت بشود

خورشید قصه‌ی مادر بزرگ یادت هست؟
خورشیدمی تو، ماه چرا عاشقت بشود

وقتی نشسته این‌همه خاکی به پای غمت
باز این گدای بی‌سر و پا عاشقت بشود؟

عمری است گوش به زنگم، چرا...؟ که نگذارم
حتی درنگ ثانیه‌ها عاشقت بشود


#محمد_حسین_بهرامیان

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 12:20


اهنگ جدید مهدی احمدوند

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 12:20


در چشمهایت گم شدم ، جایے از این بهتر ؟
آسودہ دنیایے ایست ، دنیایے از این  بهتر ؟

امشب خیال من پر از رویاے خواب توست
خوشحال خوشحالم چہ فردایے از این بهتر ؟

بے تابیم را با خیالت تاب آوردم
مرهم ترین مرهم ، تسلایے از این بهتر ؟

دیوانہ ے چشم تو و رسواے این شهرم
دیوانہ ام  ، دیوانہ ! شیدایے از این بهتر؟

ماہ تمام صورتت در شام گیسویت
تلفیق زیبایست ، زیبایے از این بهتر ؟

خورشید را هم بیگمان حس رقابت نیست
شاید ندارد بے تو همتایے از این بهتر

اے ڪاش « تن آرامِ» آغوشت شوم تا صبح
داغ و تماشایے ، چہ غوغایے از این بهتر ؟

لب وا ڪن و نام مرا یڪبار ... ، این خوب است
نام من از لبهات ، آوایے ازین بهتر ؟

حاشا نڪن گاهے تو هم دنبال من هستے
در فڪرمن ، بہ‌بہ چہ‌رویایے از این بهتر ؟






#سعید_خاڪسار

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 12:20


باچشم های بسته هم دنیا تماشایی ست
وقتی هوای کوچه ها،یوسف زلیخایی ست

وقتی هوای خانه ابری می شود یعنی
درچشم های مادرم فصل شکوفایی ست

درخلوت بین کلاغ وبرف می دیدم
اهریمنی همبستر ذهن اهورایی ست

وقتی لب ساحل هوای گند باروت است
مرداب گاهی مونس مرغان دریایی ست

بازار ابریشم اگر داغ است می دانیم
ازخون سبز برگ های زرد و رویایی ست

کنج خیابان ناله ی داغ می جوشد
سوز دعای دختران هرز هرجایی ست

سهم شما،می درکف میخانه می خوابید
اقبال ماهم نان خشک و راهپیمایی ست






#رسول_امیری

عطر بهار نارنج ....

25 Oct, 12:20


روز اول بی‌هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت

روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت
دانه‌ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز چارم دانه‌اش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت

با لباس قهوه‌ای آن روز فالم را گرفت
خویش را در چشم‌های بی‌قرارم دید و رفت

فیل را هم این بلا از پا می‌اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت

او که طرز خنده‌اش خانه خرابم کرده بود
با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت

زیر باران راه رفتن، گفت می‌چسبد چقدر!
با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت

استجابت شد چه بارانی گرفت آن‌شب ولی
بی‌ من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت

روز آخر بی‌دعا بی‌ابر هم باران گرفت
دید اشکم را نمی‌دانم چرا خندید و رفت







#قاسم_صرافان

2,288

subscribers

1,251

photos

991

videos