زرافه بزرگوار @giraffe_the_bozorgavar Channel on Telegram

زرافه بزرگوار

@giraffe_the_bozorgavar


یک زرافه ایده آلیست که در یک عصر پاییزی سیگارش تمام شده و قوزک پای چپش می خارد.
.
.
.
ارتباط با ادمین: https://t.me/The_Bozorgavar

زرافه بزرگوار (Persian)

با خوش آمدید به کانال "زرافه بزرگوار" که در آن با یک زرافه ایده آل آشنا می‌شوید. این زرافه در یک عصر پاییزی سیگارش تمام شده و قوزک پای چپش می‌خارد. آیا شما نیز به دنبال ماجراهای جذاب و خنده دار این زرافه هستید؟ اگر پاسخ شما بله است، حتما به این کانال بپیوندید. اینجا مکانی است که به وسیله داستان‌ها و عکس‌های جالب و دیدنی زندگی زرافه بزرگوار را دنبال خواهید کرد. از ماجراهایش با خنده لذت ببرید و با او همراه شوید. برای ارتباط با ادمین و دریافت اطلاعات بیشتر، می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید: https://t.me/The_Bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:56


این یه چیز يه صفحه ای بود که دو سال پیش تو درفت نوشته بودم در باب اینکه "اینا که هرجور تحت فشار قرار دادن ج‌ا رو مذموم میدونن به این بهونه که به مردم فشار میاد، تحریم رو بد میدونن چون به مردم فشار اقتصادی میاد، تظاهراتی که منجر به کشته شدن جوانان توسط وحوش ج‌ا میشه رو بی ثمر و مذموم میدونن(خودشون هیچوقت شرکت نمیکنن فقط ضمن تشویق بقیه، برای کشتگان با جمع بستن خودشون با ضمیر "ما" روضه میخونن) ولی تهش اینکارو هم راهگشا نمیدونن که درست هم هس این قسمتش و منم تنها جایی که باهاشون هم داستانم همینجاس چون ج‌ا تا وقتی که آخرین فشنگش تموم شه مردم بی دفاع رو تو تظاهرات خیابانی خواهد کشت، از طرفی صحبت از جنگ و ساقط کردن ج‌ا توسط دولت خارجی رو هم که گناه کبیره میدونن و میگن مردم توی جنگ به گا میرن. اوکی، میشه بگن آیا جمهوری اسلامی اساسا به مردم فشار میاره یا نه خیلی هم اوکی و نایسه؟ اینا اصلا دوس دارن ج‌ا از بین بره یا نه چون نیک بنگری اصلاح طلبان چراغ خاموش‌اند که میخوان همینجوری با امتداد این وضع کنار بیان؟ اینجور که همه آلترناتیوها و روش ها برای از میان بردن ج‌ا رو با عبارت فشار بر مردم دارند رد میکنن، انگار که خود ج‌ا فشار قابل ذکری بر مردم وارد نمیکنه که لازم باشه اقدامی انجام داد برای از میان بردنش یا مدافع برخی شیوه ها بدین منظور بود. چون اگه بپذیریم ج‌ا به مثابه کیری است اخته در کون مردمان این دیار، و آزادی متاعی است گرانبها، در اون صورت برای از بین بردن این کیر آخته و برآوردنش از کون مجروح ایرانیان آیا اقدامی عملی که کمینه هزینه برای مردم و بیشترین خسارت برای ج‌ا رو داشته باشه نباید در دستور کار قرار بگیره؟ آیا مردم ایران نباید برای آزاد شدن خودشون، از بلایی که سر خود آوردن هزینه ای بدن؟(و همیشه هم عده‌ای از مردم میخوان خیلی موش صفتانه نقش مردم رو در سرکار آوردن این حکومت و ساقط کردن حکومت پیشین به هیچ بگیرند و با شاخ و برگ دادن به برخی مسائل، تمام داستان رو بندازن گردن دول خارجی و ما خیلی خوب بودیم به ما حسودی کردن و چشم مون زدن و ضعف و بی کفایتی خلفا و دخالت بیگانگان در دربار و این کسشرا) آیا رسیدن به آزادی از این منجلابی که در صورت ادامه دار شدنش ایران رو به فیلد استیت یا زمین سوخته بدل خواهد کرد(حالا با بحران زیست محیطی یا جنگ داخلی و موشک باران شهرها که اگه ج‌ا بدونه همه مردم علیه اش ایستادن ازین کار ابایی نخواهد داشت تا آخرین حکومت شیعی رو بتونه یه روز بیشتر نگه داره) نیاز به پرداخت هزینه از سوی مردم نداره؟ آیا فک میکنن که با روش هایی چون تقویت جامعه مدنی، بغل درمانی و افزایش حال خوب و انرژی مثبت و آگاهی رسانی حداکثری ج‌ا رفتنیه توی دنیای شاپرکی‌شون؟ این دسته بیان بگن که بهترین روش با کمترین هزینه مردمی و بیشترین ضربه به ج‌ا چیه؟ ولی اگه میخوان اینجا این جواب رو بدن که آهان مشکل دقیقا همینه که راه حلی نیس و ما به این که راه حلی نیس(و راه حل های موجود همه اش کیریه) میگیم بحران ج‌ا، که خب در این صورت امشب آماده باشن که وقتی آسمان کلیره، من کیرمو از همینجا توسط پهپاد بفرستم بالا سرشون با نوشته ای روی کلاهکش، نه به عبری که به فارسی سلیس، که روش نوشته: استمرارطلبی در حکومت ظالمان، مادرجندگی خالص نیست، مادرجندگی است با افزودنی های غیرمجاز شامل بی خایگی و موش صفتی و پلشتی" . امشب برداشتم پستش کنم و وسوسه ادیتش به سرم زد و بازم رفت تو قسمت قسمت شدن. خداوند ما رو از دروغ و خشکسالی و وسوسه طولانی کردن متن در امان بداره.

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:55


اینجا داستان کات میخوره و فست فوروارد میره جلو. و یه نوشته میاد رو صفحه(جان؟ قرار نبود مگه داستان شب باشه برای خوابیدن. چرا باز فیلمنامه ای جلو میره؟ خیر. این داستان راستانه برای بیدار شدن. این یه آلارم صد بار اسنوز شده اس. فلذا کیرتوش بزرگوار، بزن بره) که نوشته سال‌ها بعد.
دوربین دو تا پسر بچه کچل نشون میده که دارند تو حیاط، دور حوض بازی های کودکانه بدوی که تو مناطق کمتر توسعه یافته رایجه میکنن. اسم بازی کون کونک بازیه. و اسم بچه ها جمال و کمال. از شباهتی که گریمور کار تونسته دربیاره، بیننده بافراست همون اول درمیابه که گاد مسیحیت قوی تر از الله مسلمونا ظاهر شده. یعنی انشالله صفر و اون خدای ناکرده(که بعد در عمل تبدیل میشه به خدای کرده و مسیح متولد میشه) یک. اون سطل آب اون شب، که حاوی حقیقت زلالی دریاچه نقره ای شده بود، حالا تبدیل شده به دو تا دسته گل کوچولو که البته ما تو تصویر بیشتر دسته هاشو می‌بینیم و گل ها هنوز جوونه نزدن، به نام های جمال(فرزند مشترک اسلامعلی و عامل خصم) و کمال(فرزند مشترک مردک و عامل خصم).
یه کمی اگه بخوام اسپویل کنم این میشه که کمال بعدا میشه چپ و جمال میشه آخوند و آقا منوچهر رو میندازن بیرون از خونه. البته مهمم نیس چون ما الان داریم تو دل اون اسپویل زندگی میکنیم. پس تا قسمت بعد گاد یا یهوه(بنا به سلیقه مشتری هر کدوم قابل انتخابه. پیشنهاد مجموعه ما یهوه اس که واقعا خوب جواب داده تو خاورمیانه و باورمندان بهش تونستن تنها نظام آدمیزادی که میشه زندگی نرمال توش داشت رو تو این کسشر محله راه بندازن. حالا یه مشت شپشوی مسلمان مرگ طلب دنبال قدرت، همیشه خواستن مزاحمشون شن و برینن به کاسه کوزه شون که طرفداران یهوه که دمشون گرمه، خیلی ازین شپش ها رو که تخم ریزی زیادی هم کردن تو سوراخ سنبه های منطقه رو به همراه بچه لاروهاشون رو از بین بردن. ما از دیدن این صحنه ها خوشحال میشیم و امیدواریم این صحنه ها برای اون دسته از عزیزان که سنگ مسلمانان وحشی رو به سینه میزنن و روضه نسل کشی میخونن هم تکرار شه. نهایتا آرزوی قلبی ماست که یه چند تا کشور مسلمون رو هم اینا بگیرن و شپش کشی کنن و نسل این حشرات خونخوار رو از بین برده و توش حکمرانی کنن. برا مردم نرمال اون کشور که جنون مرگ سیرت و شهادت طلبی مسلمین رو ندارن و دنبال #زندگی_نرمال هستن هم این پیروزی طرفداران یهوه مناسبه که تحت دولت ردیفی چون بی بی جون عزیز(این ژنرال جنگی میهن پرست مهار نشدنی دوست داشتنی که دست سان تزو رو از پشت بسته) قرار بگیرن تا دولت فشل عقب مونده و بربر مسلمان خودشون که با هرگونه زندگی نرمال امروزی مخالفه. خلاصه واقعا قویه یهوه و امتحانش رو پس داده و دمش گرم) یار و نگه دارتان، از الله بخاری برا ما بلند نمیشه.


#داستان_شب
#تامام شدن پارت اول

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:55


که با سقلمه زنش از عالم خیال هبوط میکنه به دنیای واقع، و زنش ماتریکس طور دو تا دستشو دراز کرده جلو و تو هر دستش یه قرصه و میگه یکی رو انتخاب کن. مردک که چرتش پاره شده و به خاطر این شیفت جهانی ناگهانی کفری شده(بله وافور به مثابه پورتال گان بابابزرگ مورتی) میگه خب اینا که جفتش آبیه، نباید یکیش قرمز می‌بود؟ زنش میگه آره خب جفتش ویاگراس، سیلدنافیل. امشب شب جمعه اس، هفته پیش یکی خوردی کامل نتونستی راست کنی، امشب دوتاشو هم بخور. اون یکی رو انتخاب کن هم شوخی بود، اگه شب جمعه ای سکس میخوای انتخاب دیگه نداری با این وضعیت قوای جنسیت. مردک داره ذهنش رو ازون عالم خیالی به این واقعیت هارش شیفت میکنه که صدای در زدن میاد. تق تق تق. زنش میگه یعنی کی میتونه باشه این وقت شب؟ مردک با همون صورت انجیر شده و درهم رفته میگه ببین اوکیه که ما تو اواخر دوران زندیه هستیم و بازم بنا به مشیت نگارنده که همه هیچ کاره های زودانزال در طول تاریخ رو کارمند محسوب میکنه، تو این دنیای کیری من کارمندم و به خاطر منش کارمندی حکما می‌بایست شب جمعه ای مرتکب جماع شم. ولی دیگه توروخدا تو هم میشه رعایت کنی و این دیالوگ های صدا و سیمایی رو نگی وسط این دنیای کیری و کیری‌ترش نکنی؟ زنش با به تخمم خاصی که مرتبطه با قوای جنسی شوهرش، میگه رواله و میره درو باز کنه. پشت در وجیهه اس. زن اسلامعلی که تو یازده سالگی شوهرش دادن به اسلامعلی چهل ساله و الان تو چهل سالگی عاقله زنی شده برا خودش(مطلوبست تعیین سن و سایز اسلامعلی، 17 نمره)، متخصص در فنون تمکین. درمیاد که ببخشید زیور خانم، بدموقع مزاحم شدم انگار، میگم امروز اسلامعلی مریض بوده نرفته آب بیاره. یه کم آب دارید به ما بدین؟ روم به تیفال، میدونم شب جمعه هم هستا، منم یه کم آب به همین منظور میخوام. زنه با چشمکی چندش آور به وجیهه میفهمونه که ملتفت شده و میگه همینجا باش الان میارم. درو میبنده و میاد سروقت سطل آب میبینه که مردک بالاسرش وایساده. تا میخواد توضیح بده که کی بود و چی میخواست مرده میگه فهمیدم، کل سطل رو بده ببره. زنه جواب میده چرا؟ تو که همیشه مخالف آب دادن به همسایه ها بودی و میگفتی اسلامعلی کسکش هربار به یه بهونه سرباز میزنه ازینکه بره و از کنار اون اجل معلق آب بیاره و زنشو می‌فرسته دم خونه همسایه ها و چه میدونم مگه ما آدم نیستیم که با بگایی میریم آب میاریم از زیر اون کیرسگ و اینا. مردک میگه آره ولی در عین حال نه. فلذا اوکیه بده ببره، فقط خودت استفاده که نکردی ازش؟ زنش میگه چطور مگه؟ نه خب، فقط یه کم ازش برداشتم برای شستن خودم، امروز روز آخر حیضم بود و گفتم شب جمعه اس و تو هم از خون میترسی، کسی پاک و مطهر داشته باشم، بَشاش‌تر از روی مؤمن(درود بر روح پاک ایرج میرزا، جورج کارلین پیش از موعد ما. ضمنا از زنای در پریودی ابایی نداشته باشین دوستان، خون مشاطه مرد جنگیه، چه چیزی برای یک مرد زیباتر از چکیدن خون از سر آلت قتاله‌اش؟ آره چندش که هس ولی فضای زنا فضای اینورته، چه بسیار چیزها که تو غیر حالت سکس براتون چندش اوره تو اون فضا جذاب تواند بودن. اصلا ایه شریفه "وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ" مصداقش تو زناس. آخرشم تازه میگه الله یعلم و انتم لاتعلمون. خدا میدونه و شما نمیدونین. الله خوبه و شما کسخلین. من همیشه از صراحت و به کیرم بودن الله، بین خداهای دیگه، لذت میبرم. و اینکه همیشه هم دغدغه سایز رو داره بزرگوار. الله اکبر. بزرگتر بودن خیلی براش مهمه. نه مثلا خوب تر یا مهربان تر بودن یا هرچی. چرا الله افضل نمیگه مثلا. حتما باید به سایز و بزرگیش اشاره کنه. بگذریم). مردک کمی فکری میشه، به این فکر میکنه که با یه شست و شوی ساده و برخورد فرج با آب، امکان نفوذ آب به خلل و فرج اونقدری نیس که به حاملگی و اینا منجر شه خدای نکرده. بعد بلافاصله داستان عیسی بن مریم به ذهنش خطور میکنه که چطور با عبور از آب حامله شده و خدای ناکرده کجا بود بابا، فی الواقع در عمل خدای کرده. پس زیر لب میگه اینارو ولش، انشالله که طوری نمیشه. زنش ميگه چی داری میگی با خودت؟ ببرم آب رو فردا میری میاری؟ مردک میگه هومم.. چیزه.. آره آره بده بره.

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:54


در عالم خیال به این فکر میکنه که آلت حجیمی به بدنش وصله. اونقدر بزرگ که احساس میکنه این کیر اونه نه اون کیر این. اونقدر بزرگه که همخونه ای محسوب میشه و به عنوان موجودی مستقل باید دنگ بده و موقع نشستن تو تاکسی باید دو نفر حساب کرد اگه بزرگوار قبول نکنه که رو پات بشینه. با اون آلت مهیب تو خیالاتش میره تو حیاط، لب حوض. عامل خصم نشسته همونجا، با التی کوچک که تو خیالاتش وقتی به هسته خرما(اینم یه استعاره بدویه که احتمالا از صحاری عربستان به ملک ایرانه خانوم سرازیر شده) تشبیه اش میکنه، همونطور با چشمان بسته لبخندی رو لبش میشینه. عامل خصم با هسته خرما سعی میکنه جلوی خروج آب از لوله رو بگیره، ولی حاصل تلاش مذبوحانه‌اش اینه که آلت حقیرش روی آب شناور میمونه مثل زباله ای بی ارزش. دود چهارم رو می‌گیره و همزمان تو عالم خیال آلتش رو میبره بالا(و نعوظ برای آلت حجیمی چون این، نیاز به چهار لیتر خون داره) و اونقدر عظیمه که جلوی خورشید تابنده رو گرفته و سایه ای بزرگ روی عامل خصم میندازه و کل حیاط تاریک میشه. با دود پنجم، با حرکتی رعد آسا آلتش رو میاره پایین و میکوبدش به آب حوض، شلپ... کل آب حوض در اثر برخورد جسم خارجی از حوض خارج شده و با فشار میپاشه روی عامل خصم و فشار آب اونو پرت میکنه رو پله های زیرزمین. ها ها ها.. با خنده‌ای غرورآمیز بالا سر عامل خصم ذلیل شده ایستاده، با آلتی سوپربزرگ، مثل انیمه هنتایی(پورن های کمیک کارتونی ژاپنی که اغراق زیادی در به تصویر کشیدن آلات جنسی دارند. شاید این ایده جواب ناخودآگاه هنرمندان ژاپنی باشه به کوچکی آلت مردمان شرق آسیا. والله اعلم. ) دود بعدی چون برون میاد، انزالی شکل میگیره که مثل تمام عناصر خیال پردازی اش اینورت شده(یعنی تو یه منفی ضرب شده و واقعیت رو تو خیالش بالعکس کرده) و اولین ویژگیش بالاختیار بودنشه. دقیقا همون موقع که خودش اراده کرده. و چونان پر فشار که گویی فشار هزاران ماشین آب‌پاش نیروهای ضد شورش در یک آلت واحد جمع شده. این آب پر فشار پس از برخورد با عامل خصم اونو صد پاره میکنه و دل و روده و جوارحش همراه با خون، قاطی آب غلیظ پر فشار به دیوار سرسرای زیرزمین میچسبه. پیروزی قاطع و دلچسب... تو خیالاتش منتظره که بقیه همسایه ها آروم آروم از خونه بیان بیرون و صحنه غرور آفرین منکوب شدن دشمن رو ببینن و مردک رو به انضمام آلتش رو شونه هاشون بلند کنن و جشن پیروزی بر عامل خصم بگیرند که..
(عاشق هیجان ناچیز این تعلیق های صدا و سیمایی ام. از سریال ساختناش تا قصه گفتن خاله هاش همیشه ازین مدل ساسپنشن استفاده میکردن. آقا شیره رفت و رفت و رفت که ناگهان؟ و سپس مکث و تعریف کردن چیزی کاملا قابل انتظار. اینم همونه و بقیه داستان را در قسمت بعد خواهید خواند. ولی لازم به صبر یه هفته ای نیس و تو پست بعد بلافاصله میاد. کیر تو جمهوری اسلامی، نه؟)

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:54


زنش که دل نگران با چشمان نگران پشت در منتظر بازگشت شکوهمندانه مردش با سطلی پر از آب آشامیدنی سالم بوده، میره سمتش و میگه آروم باش مرد، حالا چیزی که نشده، من بهت افتخار میکنم که میری از دهان اژدها برامون آب میاری. مردک اصلاح میکنه که دهن اژدها نه، از کیرسگ. زنش میگه حالا چه فرقی میکنه مردک میگه چرا فرق نکنه؟ درسته ما دو تا کرکتر داستانی کسشریم ولی کسخل که نیستیم، جدال با اژدها و رفتن تو دهنش کار قهرمانانه و شکست و پیروزی توش هر دو لیاقت داستان سازی داره. شکوهمنده جنگ با اژدها. ولی کیرسگ چی؟ درافتادن با کیرسگ ویژگی کارمندانه، این محذوفان از تاریخ. چیزی هم نصیبت نمیشه در صورت برد و شکست هم توش مفتضحانه اس. ای کیر تو جمهوری اسلامی. زنه میگه هانی ما الان دوران فی مابین زندیه و قاجار هستیم، مشیت نویسنده این سطور این بوده که مارو بذاره اینجا که با کیرسگ دربیفتیم، که باز دم کرمش گرم اگه به مشیت الهی بود که ما تو کون سگ بودیم. پس دیگه از کیری بودن جمهوری اسلامی حرفی نزن چون قصه تاریخی نویسنده رو اسپویل میکنی. نهایتا هم من قبولت دارم تو مرد شجاع منی. بشین برات چایی بیارم. مرده با استرس میگه از همین آب؟ زنش میگه نه، از آب قبلی مونده بود یه کم چای دم کردم. مرده کمی فکری میشه در مورد استفاده از آب. با خودش میگه خب چاره ای نیس باید استفاده کرد و امروز رو باهاش گذروند. حالا خودم برای شستن کونم استفاده میکنم ولی اگه زنم خورد چی؟ بعد با خودش میگه امروز که دوباره رفتن و آب آوردن میسر نیس، از طرفی خب حالا چه فرقی می‌کنه برای زنم، وقتی اون آب منو میخوره و در این حد با کثافت اوکیه(دیدگاهی که مردان کیرکوچیک در نهانخانه جانشون دارن)، حالا آب یه مرد دیگه رو بخوره، اونم نه به شکل مستقیم و به عنوان آب آشامیدنی، وقتی که موضوع رو نمیدونه، چه اشکالی داره؟ (نکته بی ربط اینکه اکثر مردان از آب خودشون چندششون میشه ولی خوردنش توسط طرف مقابل رو سکسی میدونن. انگار از هرچیزی اجتناب میکنن و کثافتش میدونن، انجام اون کار توی سکس توسط پارتنرشون براشون محرکه. در این نکته هاس برای تفحص در باب زنا و امر لذت سکچوال. نشون به اون نشون که از سکسی پرآب و تاب (یعنی لیترالی پرآب. آب کثافت. آب دهن، اسکوعرت(همون جمله امری ابی به زنش تو اون آهنگه که میگه در بسترم فواره شو خانوم)، آب خودشون، یا حتی امر جذاب و کثافتی چون بالا آوردن حین دیپ تروت) استقبال میکنن ولی بعد اتمام سکس، مثل انسانی که مدت ها روی آب شناور و سرگردان بوده، در به در دنبال جای خشک می‌گردن و از دراز کشیدن و در آغوش کشیدن پارتنرشون میان اون همه آب کثافت، ابا دارند و سریع میخوان ملافه رو عوض کنن یا برن حموم و شوشولشون رو بشورن. زنانشون هم که این وسط حس ابزاری کیرخورده بهشون دست میده در خفا دل از شوهران شون میبرند و میان به حیوانی چون زرافه میدن. برا همینه که ورزش تخصصی زرافه زنای محصنه اس و زن اینجور مردا رو میگاد. مشیت الهی از خلقت زرافه این بوده که خداوند زرافه را روی زمین فرستاد تا زنان انتقام شوهر قرمساق شان را با ارتکاب زنایی سهمگین با وی بگیرند و مشیت الهی در خلقت زرافه بر این بود که ذات وی را مبدل به آب خنک و گوارایی کند، جاری شونده بر جگر آتشین زنانی که آب ولرم کم فشار شوهران کسکش شان آنها را کفری کرده. بگذریم. اتمام تبلیغات واقع گرایانه. پرانتز بسته و ادامه داستان تخیلی رئال) لذا سطل آب رو برمی‌داره میذاره یه گوشه و پیک نیک رو روشن میکنه و چند دقیقه کافیه تا ذغال ها سرخ شن. شروع میکنه تریاک رو حبه کردن و حالا چایی هم آماده اس. حرارت آتشین ذغال نزدیک حقه وافور میشه و ذغال گر گرفته و صدای جلز ولز تریاک میاد و مردک همزمان پک محکمی به وافور میزنه. دود اول میاد و میره. غم میره و شادی میاد و خشمش فرو مینشینه. دود دوم روحش رو از زمین واقعیت جدا کرده و با دود سوم وارد عالم خیال میشه(بزرگواران توجه‌ داشته باشن که این برای اختصار در نوشته اس، وگرنه تریاک و شیره و به طور کل خانواده مورفین ، به جز هروئین البته، مثل گل نیس که سه تا دود بگیری و ازش انتظار دستگیری احوالاتت رو داشته باشی. باید لااقل یه ساعت بنشینی پاش و دل به دلش بدی. وگرنه باید می‌نوشتم تا دود چهل و سوم اتفاقی نمیفته و صرفا این دودها برای مهیاسازی زمینه و فراهم آوری بسترهاس. دود چهل و چهارم تازه میفهمی داره چی میشه. برا همینه که زودبازا، عجله کنا و زودانزالان رو در محضر تریاک جایی نیس).

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:54


خیلی وقتا تنها کاری که اهل خونه(عموما مرد خونه که وظیفه آب آوری بر عهده اش بوده) می‌کرد این بود که هنگام مواجهه با شوآف کیر تنومندی که به لبه حوض خونه‌شون خو گرفته و با فرو کردن تو لوله راه آب رو بسته، در حالی که خم شده و منتظره تا سطل کوچکشون رو که زیر لوله آب گرفته، از چکه های حقیرانه آب پرشه، سعی می‌کنه از مواجهه فیس تو فیس با آلت متخاصم که جلو صورتش قرار گرفته تو اون وضعیت، طفره بره و در این لحظات استرس آور حضور در کنار دشمن غاصب، همزمان اقدام به خایمالی کنه(اون جریان ضعیف آب ناشی از عدم کلفتی کافی کیری بود که سرخوشانه توی لوله جا گرفته و جریان آب کامل بسته نشده. فلذا هرچقدر کیر متخاصم تنومندتر، جریان آب خروجی ضعیف تر (تا به چکه های حقیرانه برسه یا کامل قطع شه) لذا مدت انتظار برای پر شدن سطل آب اهل خونه بیشتر، و ازونجا که همونجوری نمیشه اونجا کنار عامل خصم وایساد و خایمالیش رو نکرد(چون ممکنه بعد دو ساعت انتظار ذلیلانه برای پر شدن سطل از آبی که از زیر کیرطرف میاد و تو سطل جمع میشه، همینجوری یهو حال کنه و با لگدی کیرم به طاقی بکشه زیر سطل و چپه‌اش کنه و بعد بهت بخنده) فلذا کلفتی کیر بیشتر عامل خصم(زورمندتر بودن دشمن غاصب خونه) مساوی با خایمالی بیشتر مظلومان اهل خونه) که سطلش پر شه تا بتونه ببره و بیاشامه و اگه چیزی باقی موند کون گهی شو هم باهاش بشوره. و در جواب سوال "کلفتی رو حال میکنی؟" که عامل خصم از هر تشنه جویای آبی میپرسه جواب بدن که آره آقا، ماشاله بزرگواری اند برا خودشون، هزار ماشاله، اصلا بزرگواری شون اجازه نمیده آب بیاد بیرون. عامل خصم هم با شنیدن این خایمالی ها در باب سایز مشعوف شده و میگه آره لامصب، ولی خایمال بی خود نکن. بزرگواری به این نیس که نذاره آب بیاد بیرون، بزرگواری به سیراب کردن تشنگانه. وایسا الان بزرگوار رو تو لوله یه عقب جلو می‌کنم که سطلت زودی پر شه. مرد خونه هم که امیدواره تکون دادن این آلت ستبر اجازه بده دِبی آب بیشتر شه و سریعا سطل پر شه و ازین وضعیت استرس زای کسشرِ ایستادن کنار عامل خصم بیاد بیرون و بره خونه و در رو چهار طاق قفل کرده و کلون در بندازه پشتش و نفس راحتی بکشه و تو دلش بگه اینبار هم بخیر گذشت(و این تبدیل به روزمرگی کل عمرش شه) من من کنان میگه اگه بزرگوار رو یه تکونش بدین که لطف کردین.ببخشینا میدونم حمل آلت به این سترگی بار زیادی رو دوش شما میذاره و تکون دادن چونین حجم عظیمی واقعا سخته، اگه بخواین من با انگشتان کوچک حقیرم کمک کنم و یه هلی بدمش، هه هه هه... (به انضمام عرق سرد و داغی پشت گردن که حین شوخی بی مزه به منظور خایمالی رخ میده، همون خود شیرین کردن مذبوحانه ای که شخص سفلی در مقابل شخص علیا مرتکب میشه و نمونه اش رو تو برخورد کارمندان دون پایه با رؤسا و مدیرکل دیدین و حتی دیدنش هم کاهنده جان هر انسان آزاده ایه) عامل خصم پوزخندی میزنه در مقابل این دست و پا زدن حقیرانه مردک، انگار که مقصودش چیز دیگریه و شروع میکنه به تکون دادن آلت در لوله آب. تکون دادنی به مثابه تلمبه زدن(این اصطلاح هم خیلی چرکه هم خیلی بدآهنگه. کلا درتی تاک فارسی که تاثیر مثبت بذاره رو برانگیختگی سکچوال نداریم و در عمل درتی تاک تبدیل میشه به حرف کثافت کننده روح و روان و سردمزاج میکنه آدمو) و بعد آبی غلیظ از درون آلت بزرگوار اومده و به طرفة العینی سطل پر میشه از کامشات(دنیای صوفی ترجمه حسن کامشات رو باید بخونید که ملتفت حرف من بشین. کتاب محبوب خامنه ای و سایر نوآموزان روسفید فلسفه). آبی غلیظ و سفید. مردک، همون مرد اهل خانه که برای آوردن آب آشامیدنی سالم به حیاط اومده، حیاط خونه ای که بیگانه ای ظالم بر حوض آبش مسلط شده و کیرشو کرده تو لوله آب و جریان زندگی، مگه میتونه چیزی بگه؟ خایه اش رو داره که آب رو بپاشه رو صورت عامل خصم و هم اونو و هم خودشو روسفید کنه؟ خیر. تاریخ میگه ازین انسان ها تو این خونه کم بوده همیشه. لذا همون دستورالعمل کلی اکثر ساکنین این خونه رو دنبال میکنه. یعنی از لطف بزرگوارانه کیر جریان متخاصم که این آب سفید رو به سطل حقیرانه اش عرضه داشته تشکر میکنه. و حتی یه قسمت از دکلمه نصراله مدقالچی(اول کارتون آنه شرلی) رو براش میخونه و از دریاچه نقره ای که حقیقت زلالی رو به سطل کوچک ملال آورش هدیه کرده تشکر کرده و برای حسن ختام سر آلت بزرگوار خصم رو هم به رسم ادب بوسه داده و سطل آب‌دوغ به دست به خونه برمیگرده. ابتدا سطل رو میذاره زمین، سپس درو پشت سرش میبنده کلون پشت در انداخته و قفل میزنه پشتش و پس از اطمینان از بسته بودن در، نفس راحت کوتاهی کشیده و فریاد میزنه من مااااادر میگام کسکشاااا. و ناخودآگاه سریعا دستش میره سمت دهنش که جلوشو بگیره تا مبادا صدایی بیرون بره و عامل خصم از حوض بلند شه و کیرشو از لوله آب دربیاره و بکنه تو لوله فالوپ ننه اش که بدون استفاده از پاپ اسمیر هم بیرون نیاد.

ادامه👇🏻

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:53


حالا ری اکشن ساکنین این خونه چی بود؟ یکی روش شازده کوچولو در مقابل روباه بود. یعنی اهلی کردن، خودی کردن بیگانه(مسلمان کردن بیگانگان و آدم کردن مغولان مثل آب خوردن اینجا انجام می‌گرفت). این با صبر و سازش فراوان همراه بود. که بی هزینه هم نبود، نیازمند خایمالی بود و دورویی و چندلایه بودن. لذا نهاد ایرانی در طولانی مدت شبیه پیاز شد، لایه لایه و تو در تو. شاید به همین دلیله که نظامی که پس از بیرون کردن آقای خونه انجام دادن، وسط پرچمش یه چیزی شبیه پیاز نصف شده بود. و اما اینجا میخوام کمی توقف کنم اینجا و یه سکانس ازین وضعیت مزبور، که عامل خصم وارد خونه شده و تو حیاط نشسته و تخماشو کرده تو آب رو شرح بدم که فضا دستتون بیاد. اصلا شاید امشب رو همینجا توقف کردیم. بار و بندیل ها رو زمین بگذارید و برای برافروختن آتش، هیزم تهیه کنین. حال سیخ ها را روی آتش بگذارید و تریاک ها را با حرارت شعله ملایم بپزید. امشب رو اینجا اتراق خواهیم کرد.

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:53


ولی یه چیزی که قانون نانوشته این خونه محسوب می‌شد این بود که اهل خونه همیشه به حرف، بیش از عمل اعتقاد داشتن. اونم نه هر حرفی، نه حرف حساب، حرافی و خیال بافی. هربارم که سر این رویه ارجحیت حرف به عمل، به گا رفته بودن، یعنی حرف چیزی زده میشد و کلی خیالات خوش تصور می‌شد ولی در عمل نکبت به بار می اومد، امیدواری خفیفی در بین معدود ساکنان به وجود میومد که اهل بیت ایرانه خانوم، اینبار دیگه به خودشون بیان و رویه رو عوض کنن و برن سمت عمل، برن سمت واقعیت (از دنیای انتزاعی ذهن کمی فاصله گرفته و برن سمت دنیای واقعی بیرون ذهن. لااقل یه تعادل حداقلی چسکی حاصل شه) ولی چیزی که اتفاق میفتاد بعد اون بگایی تکیه بر رویاپردازی، این بود که باز اهالی خونه پی رویای جدیدتر و قدرتمندتری میگشتند. حرف و خیالی تازه و متفاوت با اون قبلی که خیالات و رویاهای بزرگتری توش داشته باشه، چون اون حرف قبلی دز تخیلش کم بود و دیگه نمیشد باهاشون نشئه کرد و غرق در اوهام شد. زیرا سوای کشش به تریاک و مشتقاتش و علاقه وافر به وافور که تو این خونه از دیرباز وجود داشت، امر اعتیادآور دیگه تو این خونه حرف بود. خیالات قوی که میتونست آدمی رو از رنج جدی بودن بیش از حد دنیای واقع بکنه، و ببردش به دنیای هزار رنگ خیال که اونجا همه چیز همونجوریه که میخوای، صرفا کافیه تصور کنی(اگه حتی تصور کردنش سخته. کیرم تو یغما گلرویی دوزاری و اسکی مذبوحانه اش از جان لنون. چقدر من ازین نیمه بشرِ تمام کسشر ادایی متنفرم) این دوگانه خیال و تریاک، گرچه تو اسکیل شخصی گاهی میتونه جذاب باشه مثلا برای گذران غروب جمعه ای سرد و پاییزی، که همینطورم هس، ولی تو اسکیل خیلی بزرگ، وقتی بشه منش کلی اهالی یه خونه و بخوان هنگام مواجهه با بگایی دنیای واقعی بیرون پناه ببرن به تریاک و خیالبافی در دنیای انتزاعی ذهن، اون بگایی از بین نمیره و پی اون خونه به سمت سستی میره و بوی نای پوسیدگی همه جا رو فرا میگیره.
البته تقصیر چندانی هم نداشتن اهل خونه. بالاخره همونطور که گفته شد موقعیت خونه که سر کوچه ای قرار گرفته بود که ابتدای بالاشهر و انتهای پایین شهره، و این باعث می‌شد تو هر شلوغی، تو هر تصادم بین بالاشهر و پایین شهر، اول بریزن تو این خونه و در کوتاه بودن دیوار خونه یا آلت آقای خونه یا بی خایگی و بعضا کم خایگیش، بریزن سر زن و بچه ها و همینطور بدون هیچ دلیلی این بندگان نگون بخت خدا، سر هر چیز نامربوطی یه کتک مفصلی بخورن و زندگی شون بگای سگ بره. لذا پناه میبردن به عالم حرف و خیال و رویا و درون ذهن(که دست خودشون بود) از شر واقعیت بیرونی تلخی که زورشون بهش نمی‌رسید و توان تغییرش رو نداشتن. چون زورشونم نمی‌رسید به از بین بردن این عامل مزاحم که اومده مثل اجل معلق نشسته وسط حیاط خونه و از جهت تبرید دمای داخلی و تحصیل صفای باطنی، خایه هاشو انداخته تو آبی که بقیه ازش میخورن و باهاش وضو میگیرن و کیرشو می‌کرد تو لوله‌ای که آب حوض رو به سمت پاشوره هدایت می‌کرد و همزمان که راه بیرون اومدن آب تقریبا بسته میشد و خطاب به اونی که اومده یه چکه آب بخوره به آلتش اشاره کرده و میگه به نظر شمام کلفته بزرگوار؟

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:53


خاصه برخی از مستاجران مثل اسلامعلی که آقا منوچهر بعد اومدنش مجبور کرد اجاره اش رو بده. اونم که سالیان سال بوده کرایه نمی‌داد و همه اینو ازش پذیرفته بودن، مجبور کرد کرایه اش رو سر ماه پرداخت کنه. اسلامعلی پیرمردی روستایی بود که جز در زمان کودکی که برای تحصیلات تکمیلی عازم نجف اشرف شد، از روستا‌شون خارج نشده بود. اومدنش به این خونه هم مصادف بود با یکی از این خر تو خری هایی که سالیان خیلی دور اتفاق افتاده و دیوار خونه خراب شده بود و عده ای ولگرد بی خانمان ریخته بودن تو خونه برای قتل و غارت و تجاوز. اون موقع اسلامعلی هم وارد شد و با حرف و وعده و وعید همه رو خام خودش کرد و شد ساکن خونه(البته اسمش همون اسلام بود ولی اهل خونه و خاصه دهه هشتادیا برای توفیر این اسلام با اون اسلام های ولگرد بیرون خونه، مثل اسلام قلی، اسلام علی‌اوووف، اسلام ناب محمدی، اسلام پاکستانی، اسلام شافعی و...(مشخصا اسلام کسشرتر از شیعه زیاد داریم) و برای تمسخر بهش گفتن اسلامعلی). این اسلامعلی گاهی خودش رو امام می‌نامید. امام کون‌کشان(منم امامم، ولی امام کسکشا. کسکشای خوب البته). هزاران مارموز بازی در آستینش داشت تا بین اهل خونه جا باز کنه و همینم شد و موندگار شد. گرچه همیشه خودش مستاجر بود ولی همیشه نقش مهمی داشت کنار آقای خونه. اول که می‌گفت من باید صیغه محرمیت بخونم برا اون کسی که قراره بیاد آقای خونه یا همون شوهر ایرانه خانوم بشه. بدون صیغه خوندن من، بدون واسطه گری و دلالی محبت من، آقای خونه بودن شکل نمیگیره و این رابطه فقط بکن درروییه. چون حرفاش خیلی بین اهل خونه برو داشت، لذا به خاطر این نفوذ زیاد شوهران ایرانه خانوم هم نهایتا برای اینکه بتونن حرفاشونو بین اهل و عیال به کرسی بنشونن، نقش مشاوری اسلامعلی برای پیشبرد امور خونه رو میپذیرفتن(این معجزه ایرانه خانومه، کهنسال بودن فراوان در عین طراوات و زیبایی ظاهری. عمر شوهرانش ولی کوتاه بوده و این از تنوع طلبی خودش نیس بلکه سوای بی لیاقتی و کسکشی برخی شوهران، حاصل در جست و جوی پدر بودن برخی فرزندانشه. پدری قابل اتکا و کاردرست، همزمان نایس و مهربون که ترکیب نشدنیه ولی بچه ها اهل تریاک اند و نشئه بازی و سفر در عالم خیال و تو عالم رویا غیرممکن نداریم) این باعث شده بود اسلامعلی تو این سالها خیلی قدر و منزل یافته بود تو خونه(حتی برخی میگفتن ایرانه خانوم یه کس دادن مشتی به این اسلامعلی بدهکاره و یه بار اسلامعلی باید بشه آقای خونه) در عین حال که سعی می‌کرد حرف های خوب بزنه و خودشو به کیرم نشون بده نسبت به مال و منال و قدرت. گرچه در عمل ابدا اینطور نبود و حریص تر و کسکش تر ازین بشر(حریص نسبت به کس، حریص نسبت به قدرت) وجود نداشت.

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:53


بزرگوار همانطور مخالف سیه‌کس بازی رایج بین زنان بود و معتقد بود زنان اگر در تاریکی اندرونی بنشینند اشعه آفتاب بر آنها نمیتابد و اول تاریکی و سیاهی به میان پاهایشان افتاده و از آنجا به قلوب شان رخنه کرده و هزاران فتنه میزاید(بابت همین یه کارش هم که شده باید تمامی زنان امروزی مدرن که دانشگاه رفته اند و رضایتی به شوهر داده شدن در چهارده سالگی ندارند و و تمکین همه جانبه رو یگانه دلیل خلقت شون نمیدونن و به شکل کلی از سیه‌کسی بیزارند یکصدا فریاد بیارن که نور به قبرش بباره. البته یکصدا نه، تک تک. چون یهو همه با هم اینو بگن دچار انفجار نور میشه و بگایی به بار میاد. عمده زنان فمینیست ایرانی شوربختانه تفکر مستقل ندارند و دل باخته تفکرات قبیله ای هستن لذا به جای ایده بارش نور، مدافع انفجار نور هستن و به همین دلیل در اعماق سیه‌کُسی غوطه می‌خورند). در اون ایام به جز دو سه نفر از بچه های ارشد خونه که دور بزرگوار رو گرفته و از نظم و انضباط جدید و سفت و سختی که بر خونه حاکم شده بود حمایت می‌کردند، مابقی اهل خونه، اوایل سعی داشتند به هر ترتیب ممکن از زیر این نظم جدید خونه دربرن. علیامخدرات رو باید به زور از خونه میکشیدی بیرون که آفتاب بهشون بخوره(مادربزرگ من به عنوان زن کدخدا سوار بر اسب میشد و چادر از سر زنان میکشید که دمش گرم فقط کیری بودنش اینه که الان قیافه اش رو ببینی جوریه که نورانیت کاذبی پیدا کرده به خاطر نشستن بیش از حد در سجاده نماز و باید با ماسک جوشکاری تو صورتش نگاه کرد و اون هیستوری بهش نمیخوره. خلاصه که ما از زمان اون خدابیامرز زن زندگی آزادی بودیم برا خودمون). اصرار بر سیه‌کسی تا بدان پایه بود که بسیاری از زنان اگر هم بیرون میومدن می‌دیدی یه چسب برق مشکی زدن به فرج شون و میگفتن برا جلوگیری از امتداد یافتن درز در جهت عمودیه، حال آنکه صرفا تلاشی فرمالیته بود که کماکان ظاهر سیاه خودشو در ناحیه فرج (در تناسب با تونالیته رنگی قلب) حفظ کنه. یا بعضا از لج این آدم[امروزی] شدن زوری و دست کشیدن از شیوه زندگی بدوی شیعی، اونقدر تو آفتاب میموندن که کسشون سیاه سوخته شه. خلاصه وضعیت نابسامانی بود و اطرافیان معدود و درست حسابی آقا منوچهر، که خودشون عمری تو اون خونه زیسته بودند و ملول گشته بودن از حجم تباهی و سیاهی اون خونه، از همون اول که پاش رو گذاشت تو خونه ترغیب اش کردن که آقا کوتاه نیایا، اگه راه نیومدن که بخوان آدم[مدرن] شن دهن همه شونو بگا. این مثل کمک به بیماریه که در حال پوسیدن و مرگ تدریجیه و با مخدر دردش رو آروم میکنه و فک میکنه چیزیش نیس،حال آنکه ما میخوایم با شکافتن بدنش طی پروسه جراحی، این سیاهی رو بکشیم بیرون. فلذا به نک و ناله اینا گوش نده و لازم شد دست و پای مریض رو ببند به تخت. این به صلاح همه اهل خونه اس. این قاطعیت در تغییر اوضاع، گرچه امروزه و بین نسل امروزی فوتون فوتون، موج موج(بسته به اینکه شما تصورتون از ماهیت نور موجی باشه یا ذره‌ای) نور رو وارد قبر اون بزرگوار میکنه، اون موقع اینطور نبود و این اقدامات قاطعانه باعث شد برخی از اهالی خونه از آقا منوچهر کینه به دل بگیرن.

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:52


تازه بعد اون بود که وضع کمی بهتر شد. وقتی که ایرانه خانوم زیبا با شوهر جدیدش، آقا منوچهر، که یه ارتشی بود آشنا شد. درسته کمی بدعنق و گوشت تلخ بود ولی جدی بود و بی تعارف و اهل کسکلک هم نبود. آقا منوچهر هرچی بود بالاخره اوضاع زن و بچه اش رو بهتر کرده بود. بچه ها لباس نونوار می‌پوشیدند و ایرانه خانوم هم داشت حالش بهتر میشد کم کم.اصلا انگار چوب تو باسن شریف این مرد کرده باشن، دو دقیقه رو زمین نمی‌نشست. چون بالاشهر رو دیده بود و می‌خواست خونه ای که خودش توش آقای خونه محسوب می‌شد بهترین خونه باشه، هم رده همونا. لذا اول شروع کرد نمای خونه رو بازسازی کردن جوری که تو محله داشت شاخص میشد، بعد دستی به داخل خونه کشید و برای اینکار از معمار و اوستا و بنای بالاشهر کمک گرفت و یه جارو گرفت دستش و شروع کرد به زدودن تار عنکبوت هایی که تمام گوشه و کنار خونه رو گرفته بودن. به جای ترمیم دیوارهای کاهگلی داد از سیمان(که اون موقع که هنوز این فاز نوستالژی بازی و کون کونک بومگردی راه نیفتاده بود و سیمان کسس خار متریال بود) دیوارها رو درست کردن. اوضاع داخلی خونه رو هم سر و سامون داد، چون تو این خر تو خری ها بعضی مستأجرها خیلی وقت بود کرایه نمیدادن ازونا دوباره کرایه گرفت و یه سری هم چند تا اتاق اضافه تر رو هم تصرف کرده بودن و کرایه که نمیدادن هیچ، بلکه ادعای مالکیت هم میکردن، یا عده ای رو اون همسایه بالایی، همون املاکی کسکش، شیر کرده بود که شما این همه سال تو این اتاق میشینین بیاید کرایه ندید و یه دری هم از پشت برا خودتون باز کنین که راه جدا داشته باشین و من خودم میام کنتور آب و برق جدا براتون میزنم تا واحدتون مستقل شه از ایرانه خانوم. آقا منوچهر همه اونارو با دو تا کِرچَک افسری که تو مدارس نظامی اون زمان تدریس میشد، سر جا نشوند. اوضاع داخلی خونه که کمی مرتب شد، ایرانه خانوم ازون وضع داغون دراومد، رخت و لباس خوب می‌پوشید و غروب ها آقا منوچهر دستشو می‌گرفت و با هفت تا بچه قد و نیم قد، که حالا جای گشنگی کشیدن، نونوار شده میرفتن مدارس خصوصی بالاشهر، باهمدیگه میرفتن سینما و پارک. آقا منوچهر اخلاق اتشینی هم داشت(بدون اینکه "یک بطر کنیاک دو آتشه سر بکشه." این جمله رو با همین فرم تو تمام کتاب رمان ها و داستان های قدیمی که چاپ دهه چهل و پنجاه بودن میخوندم. تو اون عالم کودکی درکی از قضیه نداشتم، به دلیل چشم گشودن در خانواده مذهبی تیپیکالی که مسکرات توش خط قرمزه. فک میکردم یه چیزیه مثل سوخت اژدها که به جای بطری تو چیز خاصی به نام بطر میریزن. احتمالا جامی بلوری شکل منقش به نقش اژدها که هرکه جرعه ای از آن بنشوند از دهنش آتش میده بیرون و دچار خشم اژدها میشه. غودددااا... بعدها در معیت زیدی زیبا و غمگین و الکلی که منو با زیبایی مسکرات آشنا کرد فهمیدم تصورم بیراه نبوده. بگذریم ادامه) و اگه کسی اهمال کاری و کیرکوچیک بازی مرتکب میشد برخوردهای سبعانه ای با وی می‌کرد و خاصه تو صف نونوایی نباید کله بزرگوار رو کیری میکردی. این بزرگوار از سر و شکل بدوی و پر از کنه و شپش اهل خونه ناراحت میشد، خاصه وقتی اونارو مقایسه می‌کرد با خانوم ها و آقایون آلامدی که تو بالاشهر میدید که با البسه ای زیبا و برازنده که جایی برای لونه شپش ندارند. بنابراین دستور داد که البسه کیری و بدوی(و هر چیزی که بوی اینو میده که ما خودمون داشاخ مزگان داریم و بازگشت به خویشتن هیچی ندارمون و نه بابا اجنبی رو ولش و خودمون تو داخل با همین سیاهی و پوسیدگی و بوی نای بومی اوکی ایم و نیازی به نونوار شدن و همگام شدن با تغییرات جهان نداریم) ممنوع شن. که درود بر اون شرفش.


ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:52


داستان شب
یکی بود یکی نبود، غیر از زرافه بزرگوار هیچکس نبود. یه محله ای بود به نام کوی کسشران که البته اینو تو تابلو نوشته بود و مردم محلی خودشون به نام کسشرمحله میشناختن، محلی که در روزگاران قدیم جزو محلات اصلی شهر بود و الان تبدیل شده بود به کثافت کده ای که گروه های خلافکاری بزرگ توش فعالیت دارند(نه، اون مافیاهای با پرنسیب و سازمان های جنایی مخوف که به ذهنتون میاد نه. اینا به لحاظ عددی بزرگن. وگرنه صرفا مشتی تن لش گنده گوز ضعیف کش‌اند که در مقابل قدرتمندان واقعی حقیراند و بی مایه. چون گوشت کیلوییه و جیگر سیخی. خایه هم چنانکه مستحضرید جفتی، حال آنکه کیر یه دونه یه دونه اس. که شاید اشاره ای به وحدانیت هم باشه. والله اعلم. راستی واحد اندازه گیری هر واحد کس هم قنوته. یک قنوت کس🤲🏼 وقتی دستاتونو تو نماز این شکلی می‌برید بالا و میگید ربنا اتنا، یعنی خدایا یه کسی به ما بده ترجیحا اسمش آتنا باشه با اینقدر🤲🏿 فرج) این گروه ها همواره نزاع و درگیری‌هایی به وجود آوردند که امنیت و آبروی محل رو برده. این باعث شده که خیلیا تا تونستن محله دیگه خونه بخرن، یا اینکه تا راهشون دادن تو اون مناطق، بدو بدو بار و بندیل رو جمع کرده و در جست وجوی #زندگی_نرمال ازین محل کوچ کردن. ولی خب، خیلیام به خاطر قدمت این محل، یا عادت کردن بهش، توش موندن و با همین شرایط توش زندگی میکنن. بینشون هنوزم خانواده های اصیل و قدیمی پیدا میشه که تو خونه های بزرگ و قدیمی با حوضی تو وسط حیاط و درخت پیری در گوشه ای از حیاط و زیرزمینی نمور، پر از عتیقه های ارزشمند و یادگارهای از زمان دور که مساحتش حتی بزرگتر از بنای اصلیه فرسوده اس، زندگی میکنن.
قصه امشب در مورد این محله اس، بیشتر در مورد ساکنان یکی از اون خونه های قدیمی، که همه محل اون خونه رو با نام صاحبش، ایرانه خانوم میشناسن. زنی نجیب و پاکیزه، زیبا و کهنسال، مظلوم و بخشنده و گاهی کسخل که قصه سرگذشتش حکایتی است پر آب چشم و داستانی دور و دراز که غم و اندوهش به خوشی و شادی هاش میچربه. بوده وقتایی که ایرانه خانوم شوهر با کفایتی داشت و نصف بیشتر محله رو، از این سر کوچه تا تهش رو، خریده بود و به نام ایرانه خانوم زده بود. وقتای زیادی هم بوده محله سر همین نزاع گنده لات های محل به هم ریخته و اولين جایی که خرتوخر شده و اراذل و اوباش بهش حمله ور شدن و چک اول دعوا رو خورده، همین کاشانه ایرانه خانوم و اهل خونه‌اش بوده. نه که همه اش تقصیر خودش باشه که میگن به خاطر موقعیت خونه اش بوده تو محله که همیشه سر راه بوده(فی الواقع موقعیت سوق الجیشیش خوراک سوپرمارکت زدن بوده تا خونه ساختن. سوپری خوب. یا همون سوپری خاور و باختر). چون خونه اش ازین خونه قدیمی ها بود(که تو فیلمای فیلمسازان ایرانی به عنوان استریوتایپ کلی خونه های ایرانی اصیل شناخته میشه و توش همه جوره فیلمی ساختن، از فیلمای خوب تا ازینا که یکی میفته تو حوض آب وسط حیاط و سعی داره با اینکار گل لبخند رو روی صورت کریه بیننده اش بنشونه)لذا خیلی وقتام چند تا اتاقشو اجاره میداد.(که چون نیک بنگری همه تو خونه ایرانه خانوم مستاجر بودن. حتی خودش. فقط عمر اجاره نشینی شون فرق میکرد) خیلی از مستاجران بعد مدت کوتاهی اون اتاقی که گرفته بودن رو خریدن و در نهایت همه خودشونو صابخونه میدونستن و اختلاف چندانی باهم نداشتن. و رابطه شون هم مثل رابطه همسایه ها تو فیلم مهمان مامان مهرجویی بود. شوهر سابق ایرانه خانوم، یه مردی بود عیاش و زن باره و اهل اقسام کسکلک. کیرشم ایرانه خانوم و بچه هاش نبودن و حتی خود خونه. میرفت تو کافه های بالاشهر قمار میکرد و میباخت. اونجا گیرش می‌آوردن و در ازای یه سری کسکلک یه تیکه از خونه رو ازش برمی‌داشتن. یه بار ایوون پشت خونه رو سر داد رفت سر کسی پشمین. یه بار هم که تو قمار باخته بود و هشت‌اش گرو نه اش بود، و نه راه پس داشت و نه پیش، هشتی عمارت رو داد رفت. چند بارم همسایه بالاییه که کسکش ترین همسایه هاس و دستاش هم شبیه املاکی کفی هاس، دعوای الکی راه انداخت و برای خسارت یه تیکه از خونه رو گرفت و اضافه کرد به حیاط خونه خودش. ایرانه خانوم داشت کارش به کلفتی برای دیگران می‌رسید و بچه هاش از گرسنگی و مریضی میمردن که شوهره خودش ول کرد رفت و گفت من ترجیح میدم بالاشهر کلم فروشی کنم و مستاجر باشم تا لالوی شما کیریا صابخونه باشم(که هنوزم به صراحت نمیشه گفت که بزرگوار کس گفته یا نه. خاصه وقتی نگاهی به سینما و تئاتر و فوتبال و موسیقی ایران و طرفدارانش نگاهی می اندازیم).

ادامه👇🏻

#داستان_شب

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

03 Nov, 01:51


خب. با نعره الله(ازین به بعد فقط نعره یهوه، حتی گاد هم اندازه یهوه قوی نیس. الله تو رده سوم قرار گرفته و صرفا هدایای ناچیزی به محض یادبود بهش تعلق میگیره ولی یهوه با قدرت و افتخار اوله. واقعا درود بر شرفش).

زرافه بزرگوار

21 Jul, 01:35


همانطور که فروتنی اجباری برای همین باب شد که کسی که بلندقدتر از دیگران است و به واسطه آن ارتفاع بالا می‌تواند فواصل دور را که مردم عادی قادر به دیدنش نیستند را ببیند، هیچگاه نباید از povخودش صحبت کند زیرا به تکبر و غرور شناخته شده و طرد میشود. بلکه باید با فروتنی اذعان کند که همان چیزی را می‌بیند که مردمان عادی با قد صد و شصت قادر به دیدنش هستند. از حق خود گذشتن به منظور همرنگ شدن با جمع، امری است که بدیهی تلقی میشود لااقل در ظاهر که اجباری است. این اختناق و دورویی تا آنجا در خلل و فرج اذهان این مردمان مفلوک بیچاره‌ای که همیشه تحت ستم بوده و اندازه های خود را با حدود ظلمی که به آنها روا داشته میشود، همسان کرده‌اند، رسوخ کرده که روی تمام ابعاد آنها تاثیر گذاشته. معماری درون‌گرا تنها جلوه‌ای است ازین دورویی و توداری و عدم توانایی در نشان دادن زیبایی و فضیلت درونی، مبادا که این تفاوت باعث تریگر شدن(فعال شدن) عقده و حسادت و دشمنی کسانی شود که از آن زیبایی یا فضیلت بی بهره‌اند. بنایی که داخلش شبیه قصر خسروپرویز است، از نمای بیرونی هیچ توفیر معناداری با بنای بیغوله ندارد. ‌(یکسان سازی چپی هم مثل اسلام تو دل این مردمانی که نسبتی با آزادی و رواداری و تکثر نداشتند، خوب می‌نشست و یه پنجاه سال هم به اون باید کون می‌دادیم، شانس آوردیم که چپ نتونست حکومت تشکیل بده).

خب تا بدینجای کار، ریدم تو معماری درونگرای ایرانی اسلامی، کل هنر اسلامی، و به امید اومدن مجدد ترامپ و و عمل به وعده صادق که همانا زدن 52 نقطه فرهنگی ایرانه که امیدوارم این کاشی های فیروزه ای تخمی مساجد اصفهان و معماری یزد و کاشان هم توشون باشه. اصلا بذارید مشخص بگم. هرچی کیری بازی و تحجر و دورویی و اختناقه، از مناطق مرکزی و دشت های کویری ایران برخاسته. همین تحجر و مذهبی تندرو بودن اصفهانی ها و یزدی ها، که لااقل تو همون قضیه حجاب و مساله زنان اظهر من الشمسه و جای انکار نداره، توفیرش با مناطق جنگلی و کوهستانی همچون گیلان و کردستان و کرج(حالا مورد کرج به واسطه نزدیک تهران بودن هم هس ولی خب) و اینکه در حسابی سرانگشتی میبینی اکثر نیروهای مقوم این دستگاه فرسوده شیعی، برخاسته از این مناطقه، یعنی دشت های کویری.(همونطور که شما تو مشهد قدم می‌زنید کاملا احساس می‌کنید که این شهر داره بار عمده تولیدات انسان مدنظر جمهوری اسلامی رو، یعنی انسان ولایتمدار عقده ای حرومزاده کیرکوچیک دوزاری متحجر رو، به دوش میکشه، گرچه خراسان بزرگ مهد پرورش خیلی از آدم های ارزشمند بوده) حالا این ارجحیت دادن مردمان دشت بر مردمان جنگل و کوهستان رو میشه سوای مسائل اعتقادی و لایف استایل تو جاهای دیگه هم دید، مثلا تو طرح های انتقال آب مناطق کوهستانی، منجمله آب لرستان و کهگیلویه، به یزد و اصفهان و قم.
دست بر قضا اون اسنس ایرانی بودنی که امروزه با رواج ملی گرایی هم رونق گرفته، با این مناطق تعریف شده. که به نظرم نیازمند یه بازاندیشی جدی در مبانی ایرانی بودنه، توسط روشنفکران و فعالان ملی، که اسنس ایرانی بودن رو بیشتر با طرز فکر و زندگی مناطق کوهستانی و جنگلی همگام کنند. چون گویا کوهستان ارتباط بیشتری با آزادگی داره تا دشت.


خب اینم تا اینجا. بعد حرف اصلی که مراد این مقدمه چینی های طولانی و بدیهیه رو خواهم گفت.

#مظلوم_برحق
#دوگانه_ظالم_مظلوم

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

21 Jul, 01:31


حالا خدا نکنه شخصی که داره به ناحق سیلی میخوره از خشم، به جای تمکین(که تمکین در این سرزمین همیشه ری‌اکشن منطقی و نُرم فرد ضعیف نسبت به اقدامات فرد مسلط انگاشته شده، چه رابطه بنده با خدا، زن با شوهر، عاشق در مقابل معشوق یا فرد در برابر حاکم باشه.) یه لگدی هم پرت کنه از سر خشمی معقول و این لگد بخوره به سیلی زننده جبار. اینجا یه لحظه انگار زمان متوقف میشه یه کریتیکال مامنت یا لحظه بحرانی به وجود میاد. از بین اون هزاران نفر که کتک خورشون ملس بوده و مشکلی با پَسی خوردن بی‌دلیل نداشتن، حالا یکی پیدا شده که اگه یکی به ناحق خورده، یکی هم زده. یه لحظه‌ای که پشم حاکم جبار و مردم مظلوم ریخته ازین جسارت و شجاعت فرد و نفس همه در سینه حبس شده. سرنوشت آن فرد چه خواهد شد؟ حاکم در مقابل این اقدام که قدرت بلامنازع او را به چالش کشیده چه خواهد کرد؟ آیا جامعه به پاس این ایستادگی به حق و شجاعت فرد به وی پاداش خواهد داد و پشتش خواهد ایستاد؟ آیا دوقلوها به چین خواهند رسید؟
خیر.لحظه بعد، لحظه اوج خشم هر دو خواهد بود، حاکم جبار و مردم تودار. زیرا اینجا نقطه قطع حمایت وجدان و اخلاق عمومی جامعه ایرانی ازون شخصه. چرا که فرد به جای تمکین در برابر ستمگر، دست به شورش و طغیان زده. فلذا هر بلایی که جبار میخواد سرش بیاورد حقش است. هم او که با جدا کردن خود از بقیه با اقدام شجاعانه‌اش، بزدلی این مردمان را به رخ‌شان کشید. جامعه تودار همگن کننده، بیش از حاکم جبار، در پی تنبیه این فرد خواهد بود. زیرا گناه اعظم در این جامعه که با سیلی خوردن به منظور آبروداری آشناست، پررویی و پرده دری است و هرگاه عنصری بخواهد این مرزهای توداری و تمکین را شکافته و متفاوت جلوه کند، وقاحت خویش را نشان داده و مستوجب تنبیه و تحریم است. هیچ عنصری حق ندارد متفاوت تر از بقیه، جلوتر از جامعه کند مذهبی عرفان زده، حرکت کند. حتی اگه حرکتش در جهت منافع آن جامعه باشد. (دارم فک میکنم چقدر از ناخوداگاه جمعی ایرانیان پذیرای یکسان سازی چپ‌ها بوده و باهاش همدل بوده و اگر الان نیس، سوای عدم تمایلش به گزیده شدن از سوراخ قبلی، اینه که شعارهای چپ امروزی، ولو در ظاهر، برخلاف اون ایام، بیشتر متوجه تکثر و پلورالیسمه) اگر هم کسی تفاوت و فاصله‌ای با بقیه دارد، چه آنکه قد بلندتر یا کوتاه تر از جمع باشد، می‌بایست این تفاوت را در ظاهر بپوشاند. دورویی و ریاکاری و تفاوت ظاهر و بیرون لازمه مقبول افتادن در این جامعه است. یکرنگی و یکی بودن درون و بیرون، نه نشانه شجاعت بلکه حماقت است.

ادامه 👇🏿

#مظلوم_برحق
#دوگانه_ظالم_مظلوم

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

21 Jul, 01:28


حالا دلیل تاریخیش هرچه که هس امروزه این خصیصه تبدیل به یکی از علل بدبختی و موش صفتی و مگس طبعی این مردمان شده و موجب گشته تا انفعال رو در برابر ستم تشویق کنه و نه جهد و مبارزه و فاعلیت رو. لذا اگر صحنه ای رو فرض کنیم که حاکمی جبار امر داده تا تمامی مردمان در میدان شهر جمع شوند تا حاکم، همینجوری و بدون دلیل خاصی، هرکس رو که خواست کیرم به طاقی بکشه بیرون و یک سیلی بهش بزنه. در همچو موقعیتی گرچه سیلی زننده طبعا منفوره بین این مردمان، ولی اون فرد سیلی خوره که ممدوحه و نه کسی که در مقابل سیلی زننده مقاومت کرده و یه لگدی پرتاب میکنه. اگر چنانچه کسی که از کرکتر قلدر سیلی خورده، از خشم شروع کنه به فحش و ناسزا دادنی که فی الواقع سزاست، جماعت ایرانی تیپیکال به جای همراهی، نکوهش‌اش خواهند کرد که این همه آدم سیلی خوردن صداشون درنیومد تو چرا داری ادب و عفت عمومی رو زیر پا میذاری با این فحش و فضیحت؟ زن و بچه مردم اینجاس، فحش زشته، بیا سر و ساکت سیلیت رو بخور و برو کنار تا نوبت بقیه هم بشه و زود کار همه راه بيفته و بریم به زندگی مون برسیم، دیگه این کولی‌بازی چیه درمیاری وقت همه رو هم گرفتی؟(نمونه موردی هم زیاده دیگه، مثل این صحنه تکراری که بارها تو خیابان و گورستان(وقتی کسی رو هنگام اعتراضات کشتن و بستگانش شروع به نفرین میکنن)اتفاق افتاده. زنی که کتک خورده از اراذل شیعه و در حال پیچیدن از درد در خود و فریاد ناله سردادن چهار تا فحش یا بهتره بگیم نفرین، قاطی ناله‌هاش تا میخواد از دهنش دربیاد، فورا زنی، از جمعیت حلقه زده دورش میپره و جلوی دهنش رو میگیره و خفه‌اش میکنه. همه هم اوکی اند با این حرکت، چون به نفع خودشه که بیشتر کتک نخوره یا به دردسر بیشتر نیفته. در حالی که شاید برای اون شخص دردسر بیشتر معنا نداشته باشه و آلردی خودشو تو کسشرترین وضعیت تصور کنه که بهش حق طغیان کردن میده. گرچه سطح ظرفیت روانی همه یکسان نیس ولی به صورت کلی میشه فهمید که گنجایش تحمل ستم و خاری در طول تاریخ بالا رفته در بین مردمان این سرزمین و مسئله بود و نبود دردسر و بگایی و ظلم نیس بلکه بیشتر و بیشترین شدنشه. عضلات اسفنکتر ورزیده شده و باکی از هجمه ناجوانمردانه خشک مقعدی نیس، فقط همین که متجاوز تصمیم به دابل پنتریشن نگیره خوبه. اگه هم کرد، که هیچی. ما تحمل کرده و دم بر نمیاریم که آخر فیلم "روسفید" باشیم و به دوربین دست تکون داده و لبخند بزنیم. تا بعدش بتونیم زنده بمونیم تا بشینیم و چشمامونو ببندیم و با تصور دنیایی در ذهنمون که توش آلت و عاملیت از ماست و کون و انفعال از طرف مقابل متجاوز، خودارضایی کنیم. متون مذهبی نیز با تصویرسازی‌هاش دقیقا نقش فیلم پورن رو در این جق ذهنی داره.
همونطور که اکثر مشتریان صحنه های پر اغراق سکس در پورنوگرافی، کسانی‌اند که دستشون از یه سکس عادی هم کوتاه بوده، اینجا هم مؤمن مظلوم که کونش گذاشته شده با خوندن توصیفاتی از نحوه شکنجه ظالمین در جهنم و کندن پوست شون و شکستن استخوان ها و آویزان کردن از موها و سوختن‌شون، دست به خودارضایی میزند.


ادامه 👇🏿

#مظلوم_برحق
#دوگانه_ظالم_مظلوم

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

21 Jul, 01:27


گفته شد که با وجود تمام داستان های ساخته شده و تبلیغات انبوه در این چهل سال، مسئله محرم، نه ایجاد الگوی مبارزه با ظلم و جور یا پاسداشت ارزشی به نام آزادگی و حریت بلکه تثبیت مظلومیت و منفعل بودنه. به نحوی که در هر اتفاقی، به هر گروه و دسته‌ای لایق عبارت "آخی.. اینکه هیچ کاری نکرده بود طفلک" باشه اون گروه در نزد وجدان عمومی ایرانیان سربلند خواهد بود و کارنامه اش پاک و سفیدتر از کون پیرمرد چاق و چله ای خواهد بود که عمری را به کون‌درستی زندگی کرده.
حالا دلیل این ویژگی برمیگرده به تحولات تاریخی این جغرافیا، شاید نوعی همبستگی جمعی بوده از طرف جامعه، برای حمایت از قشر مظلوم و آسیب دیده از ستم ستمگرانی که همیشه در این منطقه فراوان بوده‌اند. و این ستمگران قلدر اونقدر قدرت‌شون زیاد بوده که جامعه ناامید از تاوان گرفتن، فقط سعی میکرده که آستانه تحملش رو ببره بالا و تا حد امکان به گروه آسیب دیده کردیت بده(خاصه با گرایش های عرفانی و مذهبی که وعده این تاوان گرفتن رو به دنیای پس از مرگ حواله میدادن، لذا کمی دچار تسکین هم می‌شدند که بالاخره فردی که به ناحق کونمون گذاشته، قسر در نمیره و بالاخره عقوبت الهی در جای دیگه، در اون دنیا، یا اصلا در هرجایی که قدرت خیال اجازه تصور کردنش رو بده(به جز الان و واقعیت موجود، که توش ما کتک خور صرفیم زیر چکمه‌های قلدر داریم له میشیم) و عوضش رو درمیاد و ما حق مون پایمال نمیشه. فی الواقع تنها دستاویز در اون شرایط، برای اندک تسکین، قدرت خیال بود. تخیلاتی که قبلا در طول تاریخ پروریده شده و با پر و بال دادن به محکمه الهی و دادگاه آخرت، بهشون اجازه می‌داد که تو اون شرایط زندگی کنن و دچار فروپاشی نشن. (همون نقشی که کارما و ملحقاتش در دنیای پیچیده امروزی از روان ضعیف برخی اشخاص در مقابل فروپاشی حفاظت میکنه. )

ادامه 👇🏿

#مظلوم_برحق
#دوگانه_ظالم_مظلوم

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

18 Jul, 23:01


راستی، فک نکنین این لذت مازوخیسمی مظلومیت فقط مختص این شیعیانه، نه این یه چیز ایرانیه (مثل خود تشیع که قرائت ایرانیان از اسلامه و رسیدن فضیلت امامت، یا فر الهی، از پدر به پسر بر اساس سنت پادشاهی ایرانی، که اعراب چون پادشاهی متمرکز نداشتن لذا اینو بلد نبودن و به جاش در ماهیتی دموکراتیک، بیعت میکردن باهم. که شما این نشانه های دموکراتیک رو امروزه در پرچم این کشور هم می‌بینین که مزین به کلمه کیوت لااله الا الله و یه شمشیر میوه خوریه.) یعنی ایرانی و اسلامی بودن جوری به هم ممزوج شده که شوربختانه قابل افتراق نیس وجوه کسشر هر کدام.
علی ایحال نشون به اون نشون که طرف فیلم گرفته(و بارها بازپخش از رسانه‌های اپوزیسیون) که توش فریاد یک زن معترض به جمهوری اسلامی و طرفدار زن زندگی آزادی، هس در حال کتک خوردن و به زمین کشیده شدن، از یه بسیجی. توی چهل و پنج متری کرج؟ توی دیواندره کردستان؟ سیستان؟ نه. لندن. توی فاکینگ انگلستان این اتفاق افتاده. یعنی اونجا، توی دل غرب هم طیف ما باید از بسیجی‌ کتک بخوره و ویدئوش رو ما ببینیم و اونجا هم حرص بخوریم؟ به خاطر مظلوم بودنش بهش حق بدیم که چون ما تو لندن هم از دست بسیجی آسایش نداریم و اونجام کتک میخوریم ازشون، فلذا حق با زن زندگی آزادیه؟ بعد جالبه کوچکترین فحشی، نه حتي کتک، از طرف طیف ما به عمله‌های نظام، میشه کار بد و ناشایستی که نشون میده ما دیکتاتور درونی داریم که هنوز به قدرت نرسیده و اگر برسه وای به حال مسلمین؟ (کاری ندارم این ایده رو دهه شصتی های مزین به ریش پروفسوری و جوانه امید پروموت میکنن ولی اون ساید حقانیت همیشه با مظلومه رو خیلی های دیگه هم پذیرفتن انگار)
این مظلوم پرستی چرک باعث سیلی خور شدن ما شد که چون مطمئن نبودند حق باهاشون بوده، تو احساس حقانیت خودشون سست بودند، تردید داشتند انگار به ماهیت مبارزه با ستمگر، لذا با خوردن چند تا چک و لگد و سیلی و دم برنیاوردن(اونجا ایران نیس که بگی هر غلطی میتونن بکنن و مام هیچ کاری از دستمون برنمیاد)گویی این حقانیت رو، با مزین کردن به مظلومیت حلالش میکنن. گویی مظلومیت در حکم تنفیذ هر آدم برحقی باید باشه. دوگانه ظالم و مظلوم که ایرانی فک میکنه اگه مظلوم نباشه حکما ظالمه و راه سومی که شریف زیستنه براش تعریف نشده. تف توی صورت اون معترض و هر مظلومی که خودشو به موش مردگی میزنه، وقتی میتونه لااقل قبل مرگش چنگی روی صورت قاتلش بندازه. ریدم تو اون مظلومیت.


(این نوشته بعدا تکمیل خواهد شد )

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

18 Jul, 22:11


گویا همین حق آزادی گریستن هم موجود نیس در ممالک اسلامی و حتی همین رو هم انسان حق ندارد هر جور که دلش خواست بزند زیر گریه. این انحرافه. اصل گریستن باید از روی خایه کردن و ترس باشه، یا خایمالی اهل بیت. به هر صورت خایه سیاه مؤمنین اینجا و در زار زدن هم دست از سر ما برنمیداره و چونان آونگی نامیزان، به مانند نشانه‌ای از گذران زمان زیر حکومت شیعه،تلو تلو میخوره، بالای سر همه ما مویه‌کنندگان.


#تامام
#کارناوال_کسکلک
#حق_آزادانه_گریستن

@giraffe_the_bozorgavar

زرافه بزرگوار

18 Jul, 21:59


بله سکس و رسیدن بهش اساس کارکرد محرمه در این روزگار و این مراسم پر از نمادهای جنسیه که زیر ده ها لایه سیاه به حیات خود ادامه میدهند و مقوم این کارناوال* اند . مانند سیه‌کسی سینه سوخته که به بلندی علم و خروش ناگهانی‌اش چشم دوخته .
و البته یه چیزی که این محرم و صفر رو نگه داشته، به نظرم همین گریستن با موسیقیه. مراسم عجیبیه که عده ای با موسیقی به حال خودشون گریه میکنن. سالی یک بار، میشه بدون اینکه کسی ازت بپرسه چرا و چگونه‌، میتونی تو خیابون ها راه بری و زار بزنی به حال خودت. نه تنها اشک ریختنت موجب برچسب و غیره نمیشه بلکه باعث سربلندی بین سایر سیاه پوشانیه که هر یک به دلیلی، در حال شیون‌ کردن‌اند و در معیت موسیقی ماتم افزا به سر و کله خود میزنند.
گرچه قرارداد شده که همه این تخلیه غم و غصه(شاید ریشارژ آن) به یاد فلان واقعه تاریخی در شبه جزیره عربستان در هزار سال پیش باشد. مهم نیست و کسی هم به آن اهمیتی نمی‌دهد مادامی که مناسک و ظاهر کار رعایت شود. چیزی که می‌ماند لذت گریستن آزادانه است. شر شر اندوه شرقی. تنها آزادی ممکن در این مرز و بوم ، حق آزادانه گریستن به مدت یک ماه. اگه همین بود خوب بود(و میشد معنی تخلیه اندوه رو ازش استنباط کرد) ولی گرچه یازده ماه دیگه هم تمدید میشه. لذا سیاهی فقط تو این یک ماه نمیمونه. سرایت میکنه در باقی مدت سال، در سرنوشت و روح ما و قلب و جسم شیعیان(رجوع شود به #سیه‌کس)

*(این لفظ کارناوال هم ده سال پیش در بحث ها استعمال میشد به جای هیات، جهت تصحیح واژه و توصیف دقیق‌تر پدیدار. مدتی کمتر از یک سال طول کشید تا این لفظ تبدیل شد به کلمه‌ای جهت فضل فروشی آتئیست های خام جهت نقد محرم. حالا بعد ده سال، کارکنان بی بی سی فارسی، چونان ریتاردهایی که در دخمه‌ای کور، بدون اطلاع جهان زیست میکنند، تو گویی تازه این کلمه رو شنیده باشن، از تمام مهمانان برنامه خواهش کردند که با محرم و کارناوال جمله سازی کنند تا علاوه بر اعلام فخری منقضی شده، آتئیست بودن مادر رعنا رحیم پور بر همگان اثبات شود. )



#کارناوال_کسکلک
#حق_آزادانه_گریستن

@giraffe_the_bozorgavar