وا کن دگر آغوشِ خود، ای مرگِ مقابل!
خسته ست نهنگی که رسیده ست به ساحل
یک عمر، شکسته ست دلم مثل نمازم
ای روزهام از خوردنِ غم های تو باطل!
بگذشت چهل سالِ سیاه و نشد آخر
بر روحِ منِ گمشده، یک آینه نازل
شد پیر دلم، سوره یِ هود است مگر عشق؟
سی پاره شُد این مُصحفِ باطل ز فواصل
مرگی ست که هرلحظه به تاخیر می افتد
این زندگیِ زودتر از زهر هلاهل
من در به درِ تو به جهان آمدم اما
دیدم همه را جز تو، دریغ! ای دلِ غافل!
#عبدالحمید_ضیایی