#پارت130
_دیگه گریه نکن
میخندم و اشک هایم را پاک
میکنم
- قول میدی دیگه تنهام نداری؟
_قول میدم نفسم قول میدم عزیز دل مامان
دوباره به آغوشش میکشم
_همینجوری که تصور میکردم هستی مامان!
هنوز به کلمه آخر جمله هاش عادت نکرده بودم امکان داشت از خوشی قلبم بایستد
- تو به من فکر می کردی ؟
- آره وقتی به آسمون نگاه میکردم
میدونستم خیلی خوشگلی!
میخندم میان آن همه درد و غمی که کشیده بودم
این آخری را دوست داشتم
بوسه ای روی پیشانی اش میگذارم و روی مبل
مینشینم .
_دوست داری چیکار کنیم؟
- از این به بعد میای پیش منو بابا؟
_نہ عزیزم نمیشه بیام منو بابا اهورات از هم جدا شدیم بخاطر همین هم از پیشت رفته بودم
بغلم میکند و غر میزند
_نمیخوام من دوست دارم بیای پیشم
دیگه همیشه ببینمت
- من همیشه پیشتم دیگه
تو هر وقت دوست داشته باشی میتونی منو ببینی موش موشک