فِقدان @feeghdan Channel on Telegram

فِقدان

@feeghdan


هر چه اینجاست منم،
اگر کلمه و موسیقی و تصویر بودم..

فِقدان (Arabic)

تعتبر قناة "فِقدان" واحدة من أفضل القنوات على تطبيق تليجرام التي تهتم بمجالات الصحة والعافية. إذا كنت تبحث عن مصدر موثوق للمعلومات حول فقدان الوزن، التمارين الرياضية، ونصائح تغذية صحية، فإن هذه القناة هي المكان المناسب لك. يقدم القناة محتوى مفيد وموثوق يساعدك على تحسين نمط حياتك والعناية بصحتك بشكل عام. سواء كنت تبحث عن خطة غذائية محددة أو تمارين رياضية تساعد في تقوية عضلاتك، ستجد كل ما تحتاجه هنا. يمكنك الاشتراك في القناة عبر الرابط التالي: https://t.me/BiChatBot?start=sc-8b276b8e68 والبدء في استفادة من المعلومات والنصائح القيمة المقدمة من قبل مشرفي القناة. لا تضيع الفرصة للحصول على توجيهات مهمة ومفيدة للعناية بصحتك، انضم اليوم إلى قناة "فِقدان" وابدأ رحلتك نحو حياة صحية ومتوازنة.

فِقدان

22 Jan, 23:15


می‌توانستی اگر مرهم نیستی، زخم هم نباشی
و اگر زخم بودی، دست کم آنقدر عمیق و کاری نباشی.

فِقدان

22 Jan, 16:59


زندگی ام مثل پنجره ای بود که اگر آن سویش را نگاه می‌کردی، مطلقا هیچ چیز نمی‌دیدی؛
اما باز هم انتظار می‌کشیدی.

فِقدان

21 Jan, 20:28


آری دوستت دارم، با همین سرافکندگی
حتی وقتی که نامم را از یاد برده ای.

فِقدان

21 Jan, 20:12


ومن منتظرت میمانم حتی اگر در پایان جنگ هایت چیزی از تو باقی نماند.

فِقدان

20 Jan, 23:02


«و اگر زندگیِ من یک کتاب بود، صفحه‌ی تو گوشه‌ای خمیده داشت...»

فِقدان

20 Jan, 14:57


گفت: مجبور شدم ‌تو را ترک کنم،
زیرا نمی‌توانستم مدام از تو خواهش کنم که با من خوب باشی.

فِقدان

20 Jan, 14:25


اره میگن رها کن، رها کردیم
ولی تو چی میفهمی هر بار تو خلوت خودت باهاش مواجه شدن و جنگیدن یعنی چی ؟!

فِقدان

18 Jan, 14:43


هیچ مردی حاضر نیست شرف و آبروی خود را فدایِ عشق کند. این کاری‌ست که صدها و هزاران زن کرده‌اند.

فِقدان

17 Jan, 18:57


من غم پنهان توام..

فِقدان

17 Jan, 00:32


می‌دانستم قلبم را خواهی شکست.
- پس چرا ادامه دادی!
می‌خواستم جزئی از تو باشم؛
حتی با قلب شکسته..

فِقدان

16 Jan, 13:29


از کجا می‌دانستی که دوستش داری!؟
- من وقتی غمگینم قصه ای می‌سازم با شخصیت هایی خیالی که مهربانند و دوستم دارند؛ تا با آن ها کمی از واقعیت این زندگی فرار کنم. اما او را که می‌بینم، به یکباره تمام آدم های داستانم می‌میرند...

فِقدان

15 Jan, 19:59


و من اگر تصمیم بگیرم تو را نبینم
باور کن اگر روی مژه‌هایم بنشینی نیز تو را نخواهم دید.

فِقدان

15 Jan, 10:06


و کاش پروانه ای بودم که به هنگام وداع بال مرا میبوسیدی.

فِقدان

14 Jan, 18:46


فراموش می‌شویم.
مثل تمام زمستان‌هایی که برف نبارید.

فِقدان

14 Jan, 15:43


تو مثل شعرهایی می‌ماندی که قافیه ات هرگز جور نمی‌شد ، اما نمی‌شد از فکر تو بیرون آمد؛ نمی‌شد..

فِقدان

14 Jan, 00:45


من به انزوایم افتخار نمی‌کردم
ولی به آن وابسته بودم، تاریکی اتاق برای من مثل نور آفتاب بود.

فِقدان

13 Jan, 19:26


- چرا یهو ناراحت شدی؟
+ یهویی نبود عزیزم، صبرم تموم شد.

فِقدان

12 Jan, 21:46


افسرده از این عشقِ رسوا می‌روم.

فِقدان

12 Jan, 21:30


سفال باید در دمای بالایی به آتش بماند تا بقا پیدا کند، تا به هر سقوطی نشکند.
نمیدانم؛ بگذار فکر کنم قلبم را بیهوده آتش نزده‌ام.

فِقدان

12 Jan, 21:15


و شب بخیر به تو که طاقت آوردی، نه چون قوی بودی، چون چاره‌ای نداشتی.

فِقدان

12 Jan, 20:16


«و هیچکس نمی‌داند هرکدام از ما، در لبخند خود به چه اندوهی مشغولیم.»

فِقدان

11 Jan, 22:51


كان الليلُ ماثلًا ليذكرنا بهشاشتنا

شب یادآورِ شکنندگی ما بود‌‌...

فِقدان

11 Jan, 17:41


«أبقیني في عُمق قلبك و أن كُنا بعاد.»
مرا در اعماق قلبت نگهدار‌ حتي اگر از هم دور بوديم.

فِقدان

11 Jan, 10:45


شبیه هم بودیم؛ اما راهی به یکدیگر نداشتیم؛ مثل هم‌آغوشی ابرها و کوهستان‌های برفی.

فِقدان

10 Jan, 19:50


و من یاد گرفتم که دیگر به صدای قلبم اهمیت ندهم، اهمیت ندادن بهتر بود تا این‌که هربار شرمنده‌اش باشم.

فِقدان

10 Jan, 18:17


او عاشق شعر و ادبیات است
اما در نهایت عاشق مردی میشود که حتی بلد نیست حرف دلش را بزند.

فِقدان

08 Jan, 19:42


زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد..

فِقدان

08 Jan, 15:52


« شاید کار درستی کردند عشق را در کتاب‌ها گذاشتند، شاید عشق نمی‌توانست جای دیگری زنده بماند...»

فِقدان

07 Jan, 21:42


در آخرین نامه برایش نوشت:
نمی‌دانم اگر حالا بودی دنیا برایم چه شکلی بود، ولی حتما شکل خوبی بود. تازه‌تر، زیباتر و با ارزش بیشتری برای زیستن.

فِقدان

07 Jan, 12:04


اما عزيزم، وقتی کسی در حال غرق شدن است، آن موقعیت، زمان مناسبی برای یاد دادن شنا به او ‌نیست.

فِقدان

07 Jan, 09:59


و پس از تو، دیگر دل من برای ماندن هیچکسی تقلا نکرد.

فِقدان

06 Jan, 22:40


«حبك نيابةً عن كل الذين رأوك و مضوا.»
‏به‌جای همه‌ی آن‌ها که تو را دیدند و گذر کردند نیز، دوستت دارم.

فِقدان

02 Jan, 21:31


بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّى
کاش می‌دانستم تو را چگونه آرزو کنم؟
ليلة الرغائب - شبِ آرزوها

فِقدان

02 Jan, 19:57


وإنْ تمنيتُ شيئاً فأنتَ كُلُّ التمنّي

و اگر چیزی را آرزو کنم،
همه‌ی آرزوی من تویی...

فِقدان

02 Jan, 19:05


ويكفيك منّي عقابًا
أنّني لن أراك كما كنت أراك!
و همین مجازات برایت کافی‌ست،
که طرزِ نگاه کردنم به تو؛
هرگز مثل گذشته نمی‌شود!

فِقدان

02 Jan, 17:17


تلاش می‌کردم فراموشت کنم، اما هنوز منتظرت بودم.

فِقدان

01 Jan, 15:55


امیدوارم خونه امنی که تو قلبم داشتی و خرابش کردی، به خوشحال کردنت کمک کرده باشه.

فِقدان

01 Jan, 14:16


«چه می‌دانستم آمده بلوا کند و برود،او که آرام می‌خندید.»

فِقدان

31 Dec, 16:56


‏اون چیزی که تورو نکشه یه بلاهایی سرت میاره که با خودت می‌گی کاش می‌کشت.

فِقدان

31 Dec, 13:37


بِالنهايه حتي و اِنْ لَمْ تَكوني لي
يَسعِدُني اِنَكِ كُنتِ جُزءٌ مِنْ حَياتي.

در نهایت حتی اگر مالِ من نبودی
خوشحالم که بخشی از زندگی من بودی.

فِقدان

30 Dec, 18:06


آن لحظات چیزی نگفتم، فریاد نزدم، گریه هم نکردم اما بعدها، حتی یک نسیم ملایم مرا شکست.

فِقدان

30 Dec, 17:05


و اگر از من پرسیدند؛
بگو: بسیار دوستم داشت،
گمان می‌کرد من هم اندکی دوستش دارم،
و نداشتم
همین..

فِقدان

29 Dec, 14:52


سرت سلامت ای غمی،که ما را بزرگ می‌کنی..

فِقدان

29 Dec, 09:28


وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج‌هایش تنها بماند
و چگونه بر اشتیاقش به گریختن چیره شود،
آن‌وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.

فِقدان

28 Dec, 18:23


لا أجدٌ في قلبي شیئاً أحلي مِن ذکراه،لذا إلا أنسَاه.
«در قلبم چیزی قشنگ تر از یادش پیدا نمیکنم، پس فراموشش نمی‌کنم.»

فِقدان

28 Dec, 16:57


تو رو دوست داشتم، اندازه‌ی همه‌ی شبایی که بارون می بارید.
ولی بی‌لیاقت بودی عزیزم، بی‌لیاقت…

فِقدان

26 Dec, 15:06


تو بعدها مرا به یاد خواهی آورد
مرا که اگر برای همه تبر بودم، برای تو شاخه‌ی نازُک و تازه‌ی درختی جوان بودم.

فِقدان

26 Dec, 14:41


من در جنگ برای کسی مُردم که خودش می‌خواست شکست بخورد، می‌توانی بفهمی چه حسی دارد؟

فِقدان

25 Dec, 20:25


نشد دستاتو بدی من.

فِقدان

25 Dec, 19:05


مکثی کرد و نوشت: «ممنون که در دلم ریشه دواندی.»
گفتم: «خاکت خوب بود؛ من گیاهی نیمه‌جان بودم، خسته از زیستن و از ماندن؛ هوای تو سبزم کرد…»

فِقدان

24 Dec, 19:48


آغوشت را به رویم باز کن
میخواهم به وطن بازگردم...

فِقدان

24 Dec, 19:09


«ناگهان سرمای هوا بر وجودم غلبه کرد
و دوباره به یادت افتادم..»

فِقدان

24 Dec, 10:19


بنظر من اوج نا‌امیدی و دلشکستگی اونجاست که فاضل نظری میگه:
بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند
می‌بینمت برای تماشا خوش آمدی!

فِقدان

24 Dec, 09:38


کاش پیرتر بودم مثل ریشه ها
یا جوان تر بودم مثل شاخه ها
اینجا که من ایستاده‌ام فقط تبر می‌خورد..

فِقدان

23 Dec, 12:15


«می‌گردی. بین فلسفه می‌گردی. لا‌به‌لای ادبیات می‌گردی. درون سينما می‌گردی، ميان موسيقى می‌گردی، بلكه فيلسوفى تو را يافته باشد، اديبی تو را نوشته باشد، فيلمسازى تو را ساخته باشد و موسیقی‌دانی تو را نواخته باشد.
آدمی تشنه جرعه‌ای درک شدن است؛
می‌خواهد خودش را بخواند و ببیند و بشنود.»

فِقدان

23 Dec, 11:22


خداحافظی آنقدر تلخ و دردناک است که، خدا هم انتهای نماز سلام می‌خواهد.

فِقدان

22 Dec, 20:23


آدمِ باخت نبودم، اگر هر بار بهت می‌باختم، چون حریف موردعلاقه‌م بودی‌. نه چون نمی‌تونستم ببرمت.

فِقدان

22 Dec, 20:01


«سلاما علی من وقعوا فی الحب مع اشخاص
لا یمکنهم الوصول علیهم.»
سلام بر آن‌ها، که در عشقِ کسی فرو افتاده‌اند
که هرگز نمی‌توانند به وصالش برسند.

فِقدان

21 Dec, 10:57


‏و در آخر پذیرفت که در دنیای انسان‌ها چندان خواستنی نیست؛ پنجره‌های قلبش را بست و به اعماق آشنای تنهایی‌اش فرو رفت.

فِقدان

19 Dec, 12:31


وقتی ناراحت بودم، به او گفتم که نمی‌خواهم او را ببینم، پس چراغ را خاموش کرد و‌کنارم ماند.

فِقدان

17 Dec, 19:44


«گرچه عشق بین‌مان به سرانجام نرسید،
اما از تو بابت تمام آن روزهایی که عمیقاً
حس کردم زنده‌ام، ممنونم.»

فِقدان

15 Dec, 22:58


اگر کسی در سرنوشت شما نباشد، حتی در یک کوچه‌ی بن‌بست هم نمی‌توانید او را ملاقات کنید.

فِقدان

08 Dec, 18:23


باید همدیگه رو ببینیم، خیلی چیزا هست که باید ببوسمت.

فِقدان

07 Dec, 20:38


راه اگر غریب بود به چشمانت و اگر دور بودی، مرا به خاطر بیاور؛
تمام من نور راهت خواهد شد.

فِقدان

06 Dec, 17:30


و با خود فکر کرد
آدمیزاد از چه ساخته شده
که از پس این همه
اندوه برمی‌آید؟!

فِقدان

06 Dec, 14:50


هزار سال بعد، سنگ تنهایی هستم که از زمین‌ جدا شده و در فضای میان ستاره ها سرگردان است؛
و هنوز دوستت دارد، همین.

فِقدان

05 Dec, 19:38


اینکه تمام عشقت را به کسی بدهی ،
تضمینی بر این نیست که او هم همین کار را بکند ...!

📓عشق سالهای وبا
✍🏻گابریل گارسیا مارکز

فِقدان

05 Dec, 13:41


باهاش کنار میام، اما من لیاقت تجربه کردن اینارو داشتم؟!

فِقدان

04 Dec, 21:03


روز را می‌گذرانی و طاقت می‌آوری.
اما شب، شب قصه‌ی خودش را دارد عزیز من.

فِقدان

04 Dec, 19:40


نمی‌گم که نبودنت منو از پا در آورده ولی هر اتفاقی بدی که توی زندگیم میوفته اول غم تو بخاطرم میاد بعد غم اون‌ اتفاق..!

فِقدان

04 Dec, 19:17


و دیدم بیشتر از چیزی که گمان می‌کردم دوام آورده‌ام.

فِقدان

04 Dec, 19:00


گفت: از دست دادنِ اون‌ها تورو قوی‌تر کرد.
ولی من نمی‌خواستم قوی‌تر باشم، فقط می‌خواستم خوشحال باشم...

فِقدان

02 Dec, 15:35


غیر از کتاب خواندن دیکر هیچ پناهی نداشتم، چیز دیگری نبود که احترامم را به محیط اطراف برانگیزد یا کمی توجهم را جلب کند.

فِقدان

01 Dec, 16:01


هر وقت این روزای سرد و تاریک تموم بشه، میام بهت میگم که چقدر مجبور و ناچار بودم برای تحمل کردن همه چیز.

فِقدان

30 Nov, 20:32


بیشتر از هر چیز می‌خواستم دوست داشته بشم، برای همون چیزی که هستم، نه چیزی که دیگران فکر می‌کنن باید باشم.

فِقدان

28 Nov, 19:57


و پرسیدم کجاست آغوشی که روزی پناهگاه امنم بود؟
گفت یاد بگیر جز خودت به کسی پناه نبری و رفت
راست می‌گفت.

فِقدان

26 Nov, 19:26


«به اندازه‌ی یک قرن آرزو داری، اما طاقت یک‌لحظه بیشتر زیستن را نداری..»

فِقدان

26 Nov, 14:56


نمی‌توانست دوستش نداشته باشد،
پس برای خودش چای ریخت و سپس به نقطه ای خیره ماند…

فِقدان

24 Nov, 17:16


@rezgar_voice

فِقدان

24 Nov, 17:16


من یه بوته‌ی خشکم که آتیش گرفته و در باد سرگردونه. بغلم کنی میسوزی، بغلت کنم میسوزی.
تماشا کن و رد شو.
تماشا کن و رد شو.
رد شو.

فِقدان

22 Nov, 20:10


هر روز که میگذره بیشتر میفهمم زن بودن تو این مملکت خیلی سخته..

فِقدان

20 Nov, 15:16


و دست هایت تنها سهم من از زندگی‌ست.

فِقدان

20 Nov, 14:55


من همه چیز رو پذیرفتم اما گاهی اوقات با خودم میگم کاش زندگیم همینی که هست نبود..

فِقدان

20 Nov, 14:29


آدمی چه عجیب و بیچاره است. افرادی دوستت داشتند، دارند و خواهند داشت، اما تو از اینکه یک نفر دوستت نداشت رنج می‌کشی.

فِقدان

20 Nov, 10:19


و این خاصیت پاییز است
که همه‌چیز را تغییر می‌دهد؛
خیابان‌ها را، کوچه‌ها را
پنجره‌ها را،
خاطره‌ها را، درخت‌ها را
و بیشتر از همه، آدم‌ها را...

فِقدان

18 Nov, 16:09


گفتی هیچ‌کس مثل من تو را نمی‌خواهد اما نگفته بودی خواستنت عمیق ترین زخم من می‌شود.

فِقدان

18 Nov, 08:38


آیا این عجیب نیست؛
وقتی دلِ‌مان هوایِ رسیدن کند، راه ها طولانی می‌شوند؟

فِقدان

16 Nov, 15:11


اما او از اندوه و رنج‌هایم چیزی نپرسید،
چون می‌دانست که خودش بخشی از آن‌هاست.
و تاب شنیدن این واقعیت را نداشت.

فِقدان

15 Nov, 20:31


وقتش که برسه یه چاره‌ای براش پیدا می‌کنی؛ الان بخواب.

فِقدان

15 Nov, 15:28


«لستِ أمام عيني، لكنّكِ كُل مَا أرى.»
در برابر چشمانم نیستی،
امّا تمام آن‌چه می‌بینم، تویی!

فِقدان

13 Nov, 15:59


زیر بارون گوش کن🤍.

فِقدان

13 Nov, 15:31


‏به اندازه تموم حرفایی که بهت نزدم، بارون بارید.

فِقدان

13 Nov, 15:04


بهم‌ وقت ندادی که طولانی و زیاد و بلند مدت دوستت داشته باشم
فدای سرت عزیزم، سفر سلامت.

فِقدان

12 Nov, 16:17


براي ديگران بودی برای دیگران ماندی ،
و من با بغض ميگويم: ‹ خلایق هر چه لایق را!

فِقدان

11 Nov, 19:55


چه شد که حتی روزهایمان را باختیم و تنها پناهمان هاله های شبانه بودند؟

فِقدان

11 Nov, 16:32


بعضی از حرف ها خلق شده‌اند که فقط یک بار و فقط به یک نفر زده شوند، بعد از آن هیچ معنایی ندارند...

فِقدان

11 Nov, 12:25


من در تمام مسیر زندگی‌ام به دیوار هایی تکیه کرده بودم که می‌دانستم عاقبت همه‌ی آن‌ها ریختن است.

فِقدان

09 Nov, 08:12


بال هایت را اگر شکستند، به تن من، آشیانه‌ات بازگرد، اینجا کسی سال‌هاست انتظار نوازش زخم‌هایت را می‌کشد…

فِقدان

07 Nov, 19:45


اگر می‌توانستم
از آسمان و سقفِ اتاقم عذرخواهی می‌کردم
بابت همه‌ی شب‌هایی که به آن‌ها خیره شدم
و چیزهایی را به یاد آوردم که باید فراموش می‌کردم ...!

فِقدان

07 Nov, 07:04


گفت: من زیاد می‌خوابم چون تو‌ یه رویایی.

فِقدان

06 Nov, 16:47


ای‌ کاش های زیادی در من هست
اما حالا، دقیقا همین حالا، ای کاش میتوانستم
تو را از نزدیک ببینم، آنقدر نزدیک‌ که چیزی جز چشمهایت‌ نبینم…

فِقدان

06 Nov, 12:33


من راز شادکامی ابدی رو نمی‌دونم. اما می‌دونم هرگز لحظاتی که در کتاب‌فروشی‌ها سپری کردم غمگین نبودم..

فِقدان

05 Nov, 19:16


1:07

فِقدان

05 Nov, 19:15


بله؛ دورافتادگی از آدم‌هایی که دوست‌شان داری،
شکلِ دیگری از مُردن است.

فِقدان

05 Nov, 18:57


قسمت غمگین ماجرا اینجاست؛
گل هایی که به مواظبت بیشتری نیاز داشتند،
باغبان های بی تفاوت تری نصیبشان شد.

فِقدان

05 Nov, 17:29


استخوان طاقتمان شکست؛
ولی ادامه‌دادیم.
اصلا امضای شخصیتمان شده بود
«دوام آوردن!»

فِقدان

04 Nov, 19:54


تو به یه دیوار نیاز داشتی که وقت حالت خوب نیست، بهش مشت بکوبی و وقتی حالت خوب شد بهش پشت کنی؛ اون دیوار من بودم.

فِقدان

04 Nov, 12:25


آری! می‌شود باشی و دیگر دلتنگت نشوم! می‌شود تماشایت کنم و دیگر دلم نخواهدت!
سنگی که روبروی آن نشسته‌ای را خودت تراشیدی، از چه چیزی حیرت کردی؟

فِقدان

03 Nov, 10:17


نگفت دوستت دارم اما در پایان نوشت «ممنونم که به دنیا آمدی، این تو بودی که به عمرم ارزش بخشیدی.»

فِقدان

02 Nov, 22:06


گیریم که پایان شب سیه، سپید باشد
سوال این است آیا تو به سپیده دم می‌رسی؟

فِقدان

02 Nov, 16:48


می‌پنداشتی صبورم
بی خبر از آنکه من تنها منتظر بودم قلبم، خودش تو را نخواهد.

فِقدان

02 Nov, 08:09


«گفتم قوی‌ام و نمی‌شکنم
دروغ گفته بودم، قوی نبودم و شکستم، بسیار هم شکستم.»

فِقدان

01 Nov, 17:38


یه شب نشستم همه ی گریه هامو کردم و توام با همون اشکا از چشمم افتادی.

فِقدان

01 Nov, 16:48


و در آخر گفت:من سهم خودم را انجام دادم، امیدوارم غیبت من آرامشی به تو بدهد که”عشق” من نتوانست.

فِقدان

01 Nov, 16:29


"هنیئاً لِمَدینة أنتِ جُزء مِن مَساءها..."

خوشا به حالِ شهری که
تو جزئی از شب‌هاش هستی...

فِقدان

30 Oct, 19:14


عزیز من، از امیدوار شدن می‌ترسم. حقیقت این است که از امیدواری‌هایم بیش از ناامیدی‌ها رنج کشیدم.

فِقدان

29 Oct, 12:51


در سطری از نامه برایم نوشته بود:
غم چشم‌هایت،
خبر از درون پُر آشوب و غمگینت می‌دهد.

فِقدان

28 Oct, 17:53


سال ها گذشت و در انتهای هر کوچه که ایستادم ؛ تو را می‌دیدم که می‌روی.
بدون خستگی می‌روی.
در پاییز می‌روی.

فِقدان

28 Oct, 17:35


می‌پرسی چرا ثمر نداد؟!
«ما شکوفه‌های زیبایی بودیم؛ و دنیا باغبانی کور.»

فِقدان

28 Oct, 16:18


پرسید: از عشق چه به دست آوردی؟
گفتم: حالا تمام شعر های غمگین جهان را میفهمم...

فِقدان

27 Oct, 14:15


منم فرقي با نهنگ 52Hz نداشتم، هیچ‌کس صدامو در تمامِ مدت نشنید.

فِقدان

26 Oct, 14:55


بغضش و را قورت داد و گفت:‌‌کاش می‌دانستی چقدر به حضورت تکیه کرده بودم، چقدر باور داشتم که کنار تو، از طوفان‌ها در امان می‌مانم؛ ولی ناگهان فرو ریختی، و من ماندم و خرابه‌هایی از آرزوهای بر باد رفته.

فِقدان

26 Oct, 12:47


«بازنگشتند؛
رودهایی که به دریا رفتند،
سربازانی که به جنگ
و یارانی که به دیارِ غریب.»

فِقدان

24 Oct, 13:49


هیچ پناهی وجود نداره. آدمیزاد بیشتر از اونی که فکر می‌کنه تنهاست.

فِقدان

24 Oct, 12:30


برایت نمی‌نویسم
که دلتنگم
اما به ترانه‌ای که تو را یادم می‌آورد
بارها تا صبح گوش می‌کنم.

فِقدان

22 Oct, 16:42


آن شب فکر می‌کردم میمیرم و دیگر نمی‌توانم در دنیا دوام بیاورم، اما شب های زیادی گذشت و هنوز زنده‌ام.

فِقدان

22 Oct, 10:21


- چرا خود را آواره می‌خواندی؟

- من کسی بودم که دلتنگ خانه‌ای می‌شدم که سقف نداشت

فِقدان

20 Oct, 18:09


اگر روزی ناگهان همه‌چیز را ترک کردم بی‌آنکه ردی بر جای بگذارم، به یاد داشته باشید که نمی‌خواستم کسی شاهد تنهایی و به زانو افتادنم باشد و همچنین نمی‌خواستم کسی برای خشکاندن این اقیانوس بی‌پایان سیاه، گمان و تلاش بیهوده کند.

فِقدان

20 Oct, 06:33


«وما تزالُ عيناكِ رغم البُعد أقصرُ طريقٍ للفرح.»
و چشمانت هنوز هم به‌رغم دوری کوتاه‌ترین راه رسیدن به شادی‌اند.

فِقدان

19 Oct, 09:49


خواستم خودم باشم؛
ولی خودم عامه پسند نبود.
خودم درک نشد.
خودم تنها ماند..

فِقدان

18 Oct, 18:49


من جایِ تو گریستم؛ برای دردهایت، برای بی‌پناه بودنت و برای قلبِ رنجورت.
چه زیبا با تمام اینها هنوز دوام آوردی...

فِقدان

16 Oct, 20:15


شب هنگام، تکه های شکسته‌ات را به هم بچسبان تا صبح دوباره همان شوی که بودی؛ قوی، استوار، شجاع .

فِقدان

16 Oct, 18:03


تمام آن جراحت‌های ممتدم امروز لباسی شده که با آن می‌شناسندم. چقدر تلاش کردم تا درش بیاورم؛ نشد، چقدر.

فِقدان

16 Oct, 07:12


دلت براش تنگ شده؟!
«اگه بگم آره،خیلی درمونده بنظر میام؟؟»

فِقدان

14 Oct, 21:50


و تو چه میفهمی از شبی ‌که مظلومانه به آسمان نگاه می‌کنی و با پروردگارت از دردهایت میگویی و اشک می‌ریزی.

فِقدان

14 Oct, 21:31


من برای اینکه آینده‌ی تاریکی که در انتظارم بود تنها کمی روشن باشد تو را ماه دیدم. اما آینده همچنان تاریک بود. و من فهمیدم که در سمت تاریک تو قرار گرفته‌ام.

فِقدان

14 Oct, 21:06


برای من از غمی بگو که شبی، یقه‌ات را درهم فشرد؛ که جای بغضش به هیچ طلوعی، خوب نشد.

فِقدان

14 Oct, 20:53


به تو فکر کردم به تو آره آره…

فِقدان

14 Oct, 19:18


شب های غمگین بسیاری را گذراندیم،
و همراه همان شب ها تبدیل به آدم دیگری شدیم.

فِقدان

14 Oct, 15:49


‏آقای چاووشی شما آهنگ نمیخونی، شما کلمات رو مستقیم فرو میکنی تو قلب ما

فِقدان

14 Oct, 15:37


ما به آنهایی که قصد ماندن نداشتند
عجیب دل بستیم…

فِقدان

14 Oct, 09:30


و اگر روزی از خودم بریدم و مرگ را به قرار با تو در رویاها ترجیح دادم؛
بدان پیش از آن ، آخرین سلولِ امیدوار در تنم برایِ لمس تو مرده است ..

فِقدان

13 Oct, 19:28


‏المرأة التي يتحسن مزاجها من كتاب، قصيدة، أغنية أو كوب قهوة؛ لن ينتصر عليها أحد!

زنی را كه حالش با كتاب، شعر، ترانه يا فنجانی قهوه بهتر می‌شود، هيچ‌كس نمی‌تواند شكست دهد!