ادبیات متوسطه اول @farsimotavasetah Channel on Telegram

ادبیات متوسطه اول

@farsimotavasetah


@farsimotavasetah
🔴 تحلیل دروس ، خودارزیابی ، دانش ادبی ، فعالیت های نوشتاری ، فیلم و فایل صوتی تدریس، انواع نمونه سوال، آزمون آنلاین و... دروس فارسی و نگارش هفتم ، هشتم و نهم ارسال نمایید.
🔴 به نام شما ثبت می گردد.
ادمین:
@MAHDyEHE2
ادبیات متوسطه اول

ادبیات متوسطه اول (Persian)

ادبیات متوسطه اول یک کانال تلگرامی است که به تحلیل دروس، خودارزیابی، دانش ادبی، فعالیت های نوشتاری، فیلم و فایل صوتی تدریس، انواع نمونه سوال، آزمون آنلاین و... برای دروس فارسی و نگارش هفتم، هشتم و نهم می‌پردازد. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید به بهبود عملکرد و دانش خود در زمینه ادبیات و نگارش کمک کرده و با دانش‌آموزان و معلمان دیگر ارتباط برقرار کنید. اطلاعات دقیق و آخرین اخبار مربوط به این دروس را از طریق این کانال دریافت کنید. بنابراین، اگر به تأسیس پایه‌های قوی در زمینه ادبیات و نگارش علاقه‌مندید، حتماً به کانال ادبیات متوسطه اول بپیوندید! ادمین این کانال می‌تواند شما را راهنمایی کرده و به سوالات شما پاسخ دهد. نام کاربری کانال: @farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

15 Feb, 03:51


🌷شنبه ۲۷بهمن ماه ۱۴۰۳
💠 درود

مژده ای دل که مسیحانفسی می آید
که ز انفاسِ خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله وفریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید...
حافظ

   قرار بود برای دل‌هایِ تنگ ، نوید ِآمدنی باشیم که سالها منتظرند
و چراغی به کوچه‌های تاریک
و سبدی گل و خنده ، برای کودکان ِخسته
قرار بود دست‌های‌مان را گره به عشق
و پیوند ِجوانه‌ی دوستی‌هایِ سبز کنیم
که نه در کوران بادهای سرد نه گذشت زمان، نابود نشود.
قرار بود اشک‌ها را ، سرود ِشوق کنیم
و فاصله‌ها را ، لبریزِ قصه
که حتا اگر کلاغ به خانه‌اش نمی رسد اما
قصه‌ی عشق در گوش جهان زمزمه‌گر باشد.
قرار بود آرزوهای گمشده را پیدا کنیم
و تا جایی که می‌شود رنگ حقیقت بزنیم
و نگذاریم ،دلمردگی ، طاعونِ این روزهای‌مان شود

قرار بود هر فصل که باشد ،هر سوز و سردی و گرمی
نفس‌مان بوی یاس و اقاقی بدهد
و اگر رنجی می رسد، در سایه‌ی سرو ، استوار، عبور کنیم.
حالا ما و عشق و بودن‌مان، که راز شادمانی ست
واین قرارِ همیشگیِ"حکمت شادانی" ست که نفس هایش در گوش زمان جاری‌ست.
آغاز هفته است بکوشیم در مهربانی و مهرورزی و مهرگستری

بامدادتان نویدآور سرخوشی وشادمانی
روز وهفته تان لبریز از محبت ومهربانی
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

14 Feb, 05:55


یاد تو مرا فراموش

دوستم می‌گفت مادرشوهرش در اواخر عمر، روزهای گذشته‌اش را دوباره زندگی می‌کرد. یک روز از صبح تا شب به شکلی وهم‌آلود کِل می‌کشید، بشکن می‌زد، می‌چرخید، دست‌هایش را در هوا رها می‌کرد و زیر لب، نغمه‌ای گمشده زمزمه می‌کرد. روزی دیگر، چشمانش غرق اشک بود، درون خود می‌شکست، زانو می‌زد و به صدای دلش، شعرهای غم‌انگیز می‌خواند؛ گویی خاطرات سال‌ها در عمق فراموشی زنده شده بودند، گویی لحظه‌ای در جشن عروسی‌ای نامرئی می‌رقصید و لحظه‌ای بعد، در سوگی بی‌پایان فرو می‌رفت.

شاید همه‌ی ما روزی به نقطه‌ای برسیم که ذهنمان دیگر فرمان نمی‌دهد و مرز میان گذشته و اکنون محو می‌شود؛ جایی که تنها آنچه در جان ما رسوب کرده است، باقی می‌ماند. اما چه چیزی در وجود ما نقش بسته است؟ سبک زندگی‌مان، لحظاتی را انتخاب می‌کند که تا ابد در ما حک می‌شوند.

در روزهای عادی، چه سخن‌هایی بر زبان جاری می‌شود؟ آیا شعری سروده می‌شود یا گلایه‌ای به زبان می‌آید؟ آیا خنده‌های روزمره مُهر زندگی‌اند یا نفرینی بر زبان جاری؟ آیا از روزگار می‌نالیم یا همراه او، دست در دستش قدم برمی‌داریم؟ رازهایی در دل ما انباشته شده است که، اگر روزی قفل فراموشی باز شود، بی‌اختیار از درون ما جاری خواهند شد.

علم می‌گوید خاطرات همچون نخ‌های ظریف در تار عنکبوتی ذهن ما تنیده شده‌اند؛ هر خنده و هر اشک، از طریق ساختارهایی چون هیپوکامپ ثبت می‌شود. پژوهش‌های نوین تأکید می‌کنند که فعالیت‌های ذهنی، تعاملات اجتماعی و شیوه‌های زندگی، کلید نگهداری این خاطرات هستند. این یافته‌ها به ما می‌آموزند که انتخاب‌های امروز، تأثیری عمیق بر آینده‌ی ذهن و روح ما خواهند داشت.

شاید این گذشته نیست که از ما می‌گذرد، بلکه ما هستیم که بی‌آنکه بدانیم، در دایره‌ی خاطراتمان می‌چرخیم. شاید روزی بفهمیم هیچ لحظه‌ای کاملاً از بین نمی‌رود؛ هر خنده، هر اشک، تا بی‌نهایت در وجود ما باقی می‌ماند تا آن روز که ذهن کنترل خود را از دست بدهد و خاطرات بی‌اختیار آزاد شوند.

حالا که هنوز همه‌ی آن لحظات در یاد ماست و هنوز می‌توانیم میان روزهای خوب و بد انتخاب کنیم، باید بیاموزیم چگونه زندگی کنیم؛ چگونه ارزش هر لحظه را درک کنیم و از هر تجربه، درسی بگیریم. چه چیزی را در جانمان حک کنیم که روزی، اگر تمام خاطرات از یادمان برود، بتوانیم با لبخندی آرام به گذشته بنگریم، نه با اشک و حسرت.

اگر روزی این فراموشی ناخواسته به سراغمان بیاید، چه رازی را فاش خواهد کرد؟ روزهای شاد؟ روزهای غم‌انگیز؟ یا شاید… روزهای عاشقی؟


https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

13 Feb, 19:24


غزلی از صائب تبریزی

دفتر حُسن🌺🌺🌺

ای دفتر حسن تو را ، فهرست، خطّ و خالها
تفصیلها پنهان شده، در پرده‌ی اجمالها
پیشانی عفو تو را، پُرچین نسازد جُرم ما
آیینه کی بر هم خورَد، از زشتی تمثالها؟

با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بی‌کسی
شد ریشه‌ریشه دامنم، از خار استدلالها
هر شب کواکب کم کنند، از روزی ما پاره‌ای
هر روز گردد تنگ‌تر، سوراخ این غربالها

حیران اطوار خودم، درمانده‌ی کار خودم
هر لحظه دارم نیّتی، چون قرعه‌ی رمّالها
هر چند صائب می‌روم، سامانِ نومیدی کنم
زلفش به دستم می‌دهد، سررشته‌ی آمالها

ادبیات متوسطه اول

13 Feb, 06:57


🌷پنج شنبه ۲۵بهمن ماه ۱۴۰۳
💠 درود

"گاهی آنقدر شاعرم
که استعاره از درخت می شوم
نگاه کن
گنجشک ها به دست هایم اعتماد می کنند"

     اعتماد برگ مهمی ست در دوستی‌هاو رابطه‌ها، آن قدرکه مصلحت یکی می شود مصلحت دیگری، آبرو، عزت، غرور، بزرگیِ یکی، مهم باشد برای رعایت از طرف آن دیگری!
    احترام و گذشت و حسن نیت،مهربانی و عقلانیت، همیشه یِ جاری؛ که هرکسی یادش باشد، مبادا گزندی از او به رفیقی برسد که اعتمادشان به‌همدیگر کامل ست؛ که با سختی در دوستی و رابطه‌شان ، با وقت و حوصله  به آن رسیده اند و از دست رفتنش یعنی تباهی آن رابطه، حالا چه دوستی ورفاقت ،چه ازروی عاطفه ومحبت، چه همکلامی وهمکاری و چه هر رابطه‌ی دیگر...

چه قدر حواس‌مان به این اعتمادها هست؟
چه قدر مراقبیم قدمی برنداریم که خدشه‌دار شود این محبت و اعتمادی که نصیبمان شده؟
وچه قدر یادمان هست،حساسیت ها، ذهنیت‌ها، خواسته‌ها و شرایط آن دیگری؟؟
اعتماد یعنی مصلحت و شرایط دیگری نه کمتر، حتا گاهی و در مواردی بیشتر از مصلحت خودمان باشد، که نگه داریم ارتباط هایمان را،که دوستش بداریم نهالی را که کاشته ایم، که به برگ وبار بنشیند، با اعتماد...
مهم این است: اعتمادهایمان را خدشه دار نکنیم.

هم چنین ازیاد نبریم آنان را به ما اعتمادکردند و راه درست زندگی را نشانمان دادند و خود از میان ما رفتند یادباد آن رفتگان بی برگشت...

بامدادتان از شعله های مهر پرشرار
آخر هفته تان زیبا و دلکش وخوشگوار
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

12 Feb, 18:38


اَموزَلی

خواهر تازه‌عروسم با تب مالت به خانه‌مان برگشته بود. مادرم تمام سعی‌اش را می‌کرد که او را هرچه زودتر، سالم و قبراق، به خانه‌اش برگرداند. وقتی در عروسی‌اش او را می‌بردند، من خیلی گریه کرده بودم. به همراهان داماد که پیروزمندانه پای می‌کوبیدند و کِل می‌کشیدند، گفتم: «مرا هم با خواهرم ببرید.» آنها هم یک مشت نقل رنگیِ ریز در دامنم ریختند و گفتند: «این‌ها را اگر یکی‌یکی بخوری، بعداً می‌آییم و تو را هم می‌بریم.»

خواهر زیبا و جوانم در بستر بیماری بود. مدام تب می‌کرد، زرد و لاغر شده بود.

یکی از همان روزها که خانه‌مان شلوغ بود، در کوچه با پسر همسایه، دور از چشم مادرم صحبت می‌کردم. مادرم اجازه نمی‌داد ما به خانه‌ی همسایه‌ها برویم، اما آنها همیشه به خانه‌ی ما می‌آمدند. اجازه نمی‌داد از کسی چیزی بگیریم، اما آنها می‌گرفتند.

پسرک گفت می‌خواهد به پدرش سری بزند، پدری که در محل دوری کار می‌کرد. پدر من هم راه دور کار می‌کرد، در شهری اطراف اصفهان.

با خوشحالی گفتم: «منم می‌آیم به بابام سر بزنم.»

پدر من مرد مهربان و مهماندوستی بود و همیشه خانه‌مان پر بود از مهمان‌های مختلف، از فامیل گرفته تا غریبه‌هایی که اصلاً آنها را نمی‌شناختیم. مادرم هم دست کمی از پدرم نداشت. او همیشه با خوشحالی از آنها پذیرایی می‌کرد و در محله به «در خونه‌ باز» معروف بود!

من و پسر همسایه به راه افتادیم. مسیر طولانی بود. آفتاب خیابان را روشن کرده بود و سایه‌ها زیر پاهایمان می‌دویدند. او جلوتر رفت، پیچید، و ناگهان از چشمم ناپدید شد.

من ماندم و خیابانی که دیگر نمی‌شناختم. ایستادم. برگشتم. کوچه‌ها شبیه هم بودند. ترسیدم. بغضم ترکید. گریه کردم.

من گم شده بودم.

مرد جوانی به سمتم آمد و آدرس خانه‌مان را پرسید. دست‌وپا شکسته، با گریه توضیح دادم. او مغازه‌ی بقالی سر کوچه را می‌شناخت: اموزَلی.

همان آمیرزا علی که اهالی محل همه او را این‌طور صدا می‌زدند.

وقتی به خانه رسیدم، همه‌ی اهالی محل، پریشان، تمام کوچه‌های اطراف را برای یافتنم گشته بودند، حتی خواهر بیمارم. یادم می‌آید که بعدازظهر گرمی بود. یک پیاله آب سرد را یک‌نفس نوشیدم و خوابیدم. فردا صبح که بیدار شدم، چند تا تاول کف پایم بود.

صدای مادرم را می‌شنیدم که با نگرانی به من تذکر می‌داد: «مبادا به پدرت چیزی بگویی! مرا می‌کشد، می‌گوید امانت‌داری نکردی.»

حالا خیلی از آن سال‌ها گذشته، من همه‌جا را بلدم، می‌توانم بروم، نیازی به مغازه‌ی اموزَلی هم ندارم.

پدرم هم، آخرین باری که راه دور رفت، دیگر برنگشت. همان‌جا ماند.

من در کوچه‌ی کودکی‌ام، در شلوغی، گم شده‌ام. پاهایم تاول زده، نقل‌های رنگی هم ندارم که یکی‌یکی بشمارم و بخورم.

مادر درونم می‌گوید: «مبادا بگذاری کسی بفهمد. خودت، خودت را پیدا کن. تو می‌توانی.»

شاید اگر جای ساکتی پیدا کنم، قلبم را آرام کنم، خودم را در آغوش بگیرم، حتماً راهی برای بازگشت به خانه‌ام پیدا می‌کنم.

مگر نه اینکه گاهی باید گم شد، تا دوباره خودت را پیدا کنی؟

ادبیات متوسطه اول

08 Feb, 19:53


طاها ذوقی
هواشناسی اعلام کرد که فردا در لاهیجان برف می‌بارد (مضارع اخباری) و این خبر همه را هیجان‌زده کرد (ماضی ساده).
بچه‌ها با شادی لباس گرمشان را آماده کردند (ماضی ساده) و منتظر ماندند (ماضی ساده).
شب هنگام، آسمان ابری بود (ماضی ساده) و نسیم سردی می‌وزید (ماضی استمراری).
مردم کنار بخاری‌های خود نشسته بودند (ماضی بعید) و چای می‌نوشیدند (ماضی استمراری).
صبح که شد (ماضی ساده)، کوچه‌ها سفیدپوش شده بود (ماضی بعید) و دانه‌های برف هنوز آرام‌آرام فرو می‌ریخت (ماضی استمراری).
کودکان با خنده به حیاط دویدند (ماضی ساده) و آدم‌برفی ساختند (ماضی ساده).
پرندگان روی شاخه‌های یخ‌زده می‌نشستند (ماضی استمراری) و گاه‌گاهی پرواز می‌کردند (ماضی استمراری).
درختان زیر سنگینی برف خم شده بودند (ماضی بعید)، اما همچنان استوار ایستاده بودند (ماضی بعید).
مردم با لباس‌های گرم از خانه بیرون آمدند (ماضی ساده) و بعضی خیابان‌ها را پاک می‌کردند (ماضی استمراری).
بوی نان داغ از نانوایی‌ها بلند می‌شد (ماضی استمراری) و عابران را به سوی خود می‌کشید (ماضی استمراری).
روزی زیبا و خاطره‌انگیز در لاهیجان آغاز شده بود (ماضی بعید) و همه از دیدن این منظره‌ی شگفت‌انگیز لذت می‌بردند (ماضی استمراری).

ادبیات متوسطه اول

08 Feb, 05:37


من تو را نپرستیدم از ترس آتشت
و نه به طمع بهشتت
بلکه تو را سزاوار و لایق پرستش دیدم

🌸

ادبیات متوسطه اول

06 Feb, 06:13


🌷پنج شنبه ۱۸بهمن ماه ۱۴۰۳
💠 درود

زمستان هرچند با خودش سوز و سرما دارد و آدمها بیشتر دلواپسِ کسالت از این سردی و هوا هستند، اما قشنگی هایی هم دارد. شب‌های بلند زمستان و سکوت شب و شهر، انگار فرصتی‌ست که درخانه، بنشینیم پایِ گفت وگوهای خودمانی‌تر، با آن هایی که دوست‌شان داریم و فرصتی برای دورهمی و وقت گذاشتن به حال وهوایی که شاید زمان دیگری چندان در دسترس‌مان نیست. شعرخوانی، قصه گفتن، اصلا چه وقت دیگری می توان از درونمان در فضایی که گرمی و محبتش دلهایمان را هم گرم می کند، صحبت کرد.
هر فصل حال وهوایِ خودش را دارد، بهار که نمی شود در خانه ماند و شب هایش سرمست می کند کوچه و خیابان‌ها را، تابستانی که به سفر و گشت و گذارها دل می دهد، پاییزِ دل‌کوک که آدم ها را وا می دارد به عشق و مهر ورزیدن و زمستان و کرسی و گرمای مطبوعی که به حرف و سخن شیرین می شود و یاد و نامی که از سفرکردگان آسمانی به میان می آید و خاطره های شیرین آن عزیزان خفته در خواب ابدی...

اینک در آخرهفته این وقت و این دمِ غمنیمت،
رفیق مهربانم!
بیا برایم از دلت بگو
بیا برایت از جانم بگویم...

بامدادتان پدرام
روزتان خوش نام وبرکام
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

05 Feb, 12:05


نامه ای از سمت خدا:
وقتی ندانستی به کجا بروی، به سمت من برگرد.

ادبیات متوسطه اول

04 Feb, 13:03


راه مرااشاره شو!
من به كجارسيده ام؟

هرچه دويده ام تو را؛
خسته شدم،نديده ام...

حضرت مولانا

ادبیات متوسطه اول

04 Feb, 05:17


“حافظا تکیه بر ایام
چو سهو است و خطا

من چرا عشرت امروز
به فردا فکنم”

ادبیات متوسطه اول

03 Feb, 15:11


میخواستم بهت یادآوری کنم که
مهم نیست چقدر طوفان زندگی سهمناک باشه ! تو پناهگاه امنی به نام خدا رو داری…

#شب_تون_بخیر🌙

در پناه نور و عشق الهی باشید

ادبیات متوسطه اول

31 Jan, 18:39


دستور زبان را باید از نو  نوشت

آدم هر چه بیشتر زندگی می کند
هر چه بیشتر یاد می گیرد
تازه می فهمد
وقتش را صرف یادگیری
چه مطالب نادرست و به درد نخور ی
کرده است

حروف اضافه که
فقط
از و به و مثل و مانند  نیست
ساده و مرکبش هم فرقی نمی کند
مگر باقی حرفها به تنهایی !
بدون «تو»
معنا دارند ؟!!
زبان آدمیزاد پر است از حروف اضافه

بدون  « تو »
تمام حرفها بی معنی ست
هیچ حرفی
به تنهایی  بدون  «تو » معنا ندارد

اگر تمام مردم دنیا بخواهند
حروف اضافه را
از زبان های خود حذف کند
حرفی جز « تو  » باقی نمی ماند

« تو »
تنها حرف اصلی تمام زبان های دنیایی

می دانی چیست ؟!
جهان  حرف مهمی جز « تو » ندارد
باقی حرفها 
همه  حرف اضافه اند


لطیفه صمدوند

ادبیات متوسطه اول

30 Jan, 18:38


ادبیات   فقط
غزل و مثنوی و قصیده  نیست
دوبیتی و رباعی
یا شعر نیمایی نیست

ادبیات فقط
حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی
نیست
یا نیما و سهراب

فقط  داستانک و  رمان 
نمایشنامه و  فیلمنامه
و
یا  طنز اجتماعی نیست

قصه لیلی و مجنون
فرهاد و  شیرین
ویس و  رامین
وامق  و  عذرا
نیست  فقط

صفت و فعل و قید و ضمیر
یا
نهاد و گزاره و اجزای جمله نیست

ادبیات  فقط
نوشتن انشا
یا بازگردانی حکایت و
گسترش ضرب المثل نیست

نوشتن املا  یا
پیدا کردن غلطهای املایی
و ویرایش متن و عبارت
نیست فقط

ادبیات  روایت زندگی ست

ادبیات
نباتی ست که هر صبح
چایی زندگی تو  را
شیرین می کند

مثل خورشید
هر روز
سر صبح
طلوع می کند
و هر شب
با ماه
به خانه های ما سر می زند

ادبیات در خواب و رویاهای ما
حضور دارد

در افکار  و  اندیشه های  ما
حاضر است

ادبیات
از  سلام های  ما  شروع می شود
و
تا  خداحافظی های ما  هست

در نگاه ها  پیامها  و نامه های ما
همیشه همراه زندگی
در تبریک ها و تسلیت های ما
در جشن های تولد  عروسی ها
عزاداری ها
حتی  در اعلامیه های ترحیم

ادبیات فقط
یک واحد درسی نیست
یا یک رشته تحصیلی

یک زبان و وسیله ارتباطی میان انسانها
هم نیست فقط
فریاد ادبیات را در سکوت های  ما  هم
می توان  شنید

حضورش را در غم ها و شادیها
در ترسها و نگرانیهای ما
در پیروزی و شکست هایمان
در جنگها
در صلح و آرامش
می توان دید
هیچ احساسی در وجود بشر
خالی از ادبیات نیست

ادبیات همه اینها هست
و
هیچ کدام  از  اینها
به تنهایی
ادبیات  نیست 

برای همین است که
معلم ادبیات بودن
کار آسانی نیست 👌👌👌
لطیفه صمدوند

ادبیات متوسطه اول

30 Jan, 14:48


وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد ؛
مثلِ کم داشتنِ یک وزیدن ،
یک واژه ،
یک ماه ...

من فکر می‌کنم در غیابِ تو
همه ی خانه‌های جهان خالیست ..!

#سیدعلی‌صالحی

یاد عزیزان رفته به خیر🖤
❄️☃️

ادبیات متوسطه اول

28 Jan, 14:56


#هوالنور

بر ما رقم خطاپرستی همه هست
ناکامی و عشق و تنگ‌دستی همه هست

با این همه در میانه مقصود تویی
جای گله نیست،چون تو هستی همه هست


#اثیرالدین اخسیکتی

ادبیات متوسطه اول

28 Jan, 06:01


🔺سه شنبه ۹بهمن ماه ۱۴۰۳
🩵 درود

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
حافظ

دوست‌داشتن به حرف نیست ، گاهی باید ذره ذره‌اش را نشان داد، با عمل، با رفتار، نه با چند کلمه، نه فقط با گفتن، نه هر رفتاری، همانی که از ذاتِ دوست داشتن بر می آید. همانی که به مذاق یار خوش می آید و برایش آرامش، راحتی و شادی دارد.
درد انسان امروز، واژه بافی‌های بی‌بنیان ست، حرافی‌هایی که هیچ پشتوانه‌ای ندارد و وقتش که برسد پوچ و تهی بودنش، برملا می شود.
نه به عشق می اندیشد نه به رازِ نسبتِ انسان با انسان.
خودخواهی فربه‌ای است که می خواهد خودش را به کسی وصل کند تا از رنج تنهایی بکاهد.
اما دوست داشتن در گریز از تنهایی، عیارش همان قدر کم ارزش است که سنگی میان رود با الماس!
انسان امروز دربیشتر جاها، کلام را بی اثر و انتقالِ معنی را مسدود می کند، عادت کرده است به کلمه بافی، به ریختن هر حس واقعی و کاذبی در واژگان و پرتاب کردنش به سوی دیگری! چه بسا کسی که دوستش دارد...
و این گونه مفاهیم دستخوش بی‌اعتباری  می شوند. رنگ می بازند، همین ست که آدم‌ها از حرف خسته اند و یا دیگر هرکلام مهرآمیزی ، به دلشان نمی نشیند
گاهی حتی نباید فقط عمل کرد،نباید فقط اجرا کرد، بلکه  قدمی بیشتر ، باید ذره ذره اش را نشان داد ، دوست داشتن را عمیقانه پیشکش و هر لحظه از نو تجدیدش کرد .باید راهی نو برای انتقالش یافت، باید زایش‌های پی درپی داشته باشد از وجد، از احساس، ازعشق ، تا تازه و بی تکرار بماند.
دوست‌داشتن اتفاق قشنگی ست، باید تکثیرش کرد، باید تا می شود جهان انسانی را معطر به عشق کرد.

سالگرد برانگیخته شدن پیامبر عشق و مهربانی
بر شما مهرپروران و مهرگستران فرخنده باد
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

25 Jan, 05:36


بیایید
هر کدام شنبه ای باشیم
آغاز گر و مبتدا
قبل از انکه یک ودو وسه وچهار وپنجی به ما اضافه شود .
تک وخاص باشیم ،
مثالی برای شروع تازه
شنبه که باشی ،امیدی هستی برای جمعه های دلتنگی
شنبه که باشی خورشید طوری دیگر رخ می نماید .
امیدی خواهی بود برای ادامه زندگی .
سرچشمه خیری برای روزها وادمهایش.
پس تا شنبه ها هستند زندگی باید کرد .
شنبه تان شاد .
یارب ،به نام تو شر وع می کنیم ،اولین روز هفته را .
عزیزا !شاد وبی غم با سلامتی وکامیابی برایمان مقدر کن تمام روزهای نیامده را.....
#لیلی عبهری ،ارادتمند شما🌹🌹🌹🌹

ادبیات متوسطه اول

20 Jan, 08:27


https://www.vabf.ir/insertlib


لینک ثبت نام کتابخانه ها و خرید آزاد برای همگان

در دوازدهمین نمایشگاه تخصصی کتاب دانشگاهی

با ۴۰ درصد تخفیف ویژه

با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و انجمن ناشران دانشگاهی

آوای خاور ؛ ناشر برگزیده دانشگاهی از شما دعوت می نماید.


https://t.me/avayekhavarpub

ادبیات متوسطه اول

17 Jan, 06:12


در دور دست آمدن روز
شعر بلند و روشن بیداری
تضمینی از ترانه ی شیرین جویبار
ترجیع یک درخت صنوبر
با واژه های سیره و سارش
همواره
در ترنم
با صخره های قافیه ای استوار
آفاق می سراید

شعری برای تو
شعری برای من
و یک هجای روشن خونرنگ
گاه گاه
در شعر او
به شادی
تکرار می شود

اینک تمام شعر
در ذهن آب و آبی مشرق

صبح آمده ست و
هستی بیدار می شود...

#شفیعی_کدکنی

صبحتون‌ روشن

ادبیات متوسطه اول

14 Jan, 07:04


پرسش کلاسی به روشی خلاقانه و جذاب

مسابقه ی کلمه سازی با چوب بستنی🥢🍧🍨🍦🥢

دبیر:الهام کمالی

سال تحصیلی : ١۴٠۴_١۴٠٣

***
🛒وسایل مورد نیاز:

چوب بستنی هایی که حروف الفبا روی آن ها نوشته شده باشند.
(ا، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ،......)

یک حلقه ی مقوایی

و یک لیوان پر از سؤال😍

*****
🌀روش:

اجرای این مسابقه دو نفره👥 است.

1⃣ سؤالی از داخل لیوان سؤال برداشته می شود. 📃

2⃣و برای پیدا کردن حروف مورد نیاز برای پاسخ دهی به سؤال با دقت 👀و سرعت🏃‍♂ تلاش می کنند.
3⃣چوب بستنی ها را روی شیارهای حلقه ی مقوایی نصب می کنند.

4⃣دانش آموزی که زودتر پاسخ را نصب کرد
برنده اعلام می شود.👏🥇

*
🌀مزایا:

1⃣ تقویت توجه و تمرکز
دانش‌آموزان برای پیدا کردن حروف درست و ساختن کلمات باید با دقت عمل کنند، که به تمرکز و توجه آن‌ها کمک کند.

2⃣ پرسش ترکیبی با بازی باعث ایجاد افزایش انگیزه دانش‌آموزان می گردد.

3⃣ تقویت سرعت عمل

4⃣ تقویت مهارت همکاری و رقابت سالم

ادبیات متوسطه اول

14 Jan, 06:28


روز مرد وپدر ،مبارک مردهایی که حامین، صبورن، فشار زیادی رو تحمل میکنن ولی باز ادامه میدن، خوش برخوردن، توی این زمونه با همه ی بالا و پایین هاش باز هم پناه اَن، مبارکِ اونایی که تکیه گاهن حتی تو روز های که خسته ان، اُمیدن، نور و برکتِ مطلقن..

👌🌹

ادبیات متوسطه اول

14 Jan, 05:42


🚩 سه شنبه ۲۵ دی ماه ۱۴۰۳
♥️ درود

از محبت خارها گل می شود
وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت نار نوری می شود
وز محبت دیو حوری می شود
مولانا

دوست داشتن چشم درراه پاسخی نیست، می بارد بی آن که در توقع پاسخی باشد، تملک نمی‌خواهد، سروری نمی طلبد، معتدل‌ست، بخشنده است، هرچه ببخشد انگار بیشتر می‌جوشاندنش، غنی‌تر می‌شود؛ شورش‌َش جاری می شود و کم کم به بار می نشیند، دائمی‌تر پیش می‌رود.

دوست داشتن ،مهربانی دارد ،شادی دارد؛
حتا اگر پاسخ‌ش درخور نباشد، بی‌ملاحظه چشمه‌ی دوست داشتن را نمی‌خشکاند ، رنجش می‌دهد اما می گذرد و دوباره آغار می‌کند، باز مسیری برای رود شدن پیدا می‌کند، جاری می‌شود ، لبخند می‌شود، مرهم می‌شود. مونس است و همدم، همدل است و هم‌دست.
یک قدم ببیند، صد قدم بر می دارد. هم صدایی بشنود، هم‌نوازی می کند. و سرشارتر می شود.
دوست داشتن ،خود بودن را مطمئن‌تر می کند، می‌رود تا دل هستی، تا تمام وجود، دوست داشتن فراتر از خود، آمیخته با جان‌ست.
از خود به هستی و از هستی تا خودست.
دوست داشتن، اعتبار آدمی ست، زندگیِ خوش عیاری‌ست، عیار نابی که قدر و قیمتش، اندازه ندارد، نعمتی ست که شُکرش ته ندارد.

امروز یکی از آن روزهای ناب است که محبت و دوست داشتن تجلی وتبلور پیدا می کند: "روز مرد"
یک مرد در اندرون مانند غزل حافظ لطیف است، مثل شعر سعدی سرشار از حکمت است، مثل دوبیتی باباطاهر ساده است، مانند مثنوی مولوی ژرف است، مثل رباعیات خیام فهیم است و مثل شاهنامه فردوسی سرشار از شجاعت است. مرد شورانگیزترین غزل دیوان شعر خلقت است.

روز مرد بر مردان پرمهر میهن همایون باد
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

13 Jan, 10:06


یادش به خیر
آن قدیم تر ها
بر سردرِ پستخانه ی محله مان
نوشته بودند:
" پُست، در خدمت مردم"

آن روزها چه کسی می دانست
روزگاری اینجا
این مردمان خواهند بود
در خدمت "پُستها"

آن روزها
پُست که به ما می رسید
نامه می آورد
و حالا اینجا
مردمان وقتی که به پُستی می رسند
نامه که هیچ
سلام و علیکشان هم یادشان می رود.

#فاطمه_لشکری (راحیل کرمانی)
خدا کند پست ها پستمان نکنند!

ادبیات متوسطه اول

06 Jan, 06:25


شعرسپید ازدانش آموزان متوسطه ی دوم:
سلام هم شاگردی
ازفردوسی وحافظ چه خبر؟
از عروض وقافیه ومستفعلن چطور؟
عجب چیزیست این ادبیاتی بودن!!لحظه ای سعدی می شوی
وعشق است که ازدرون ودیوار کلاس جاریست ولحظه ای
هم باخاقانی ازگذرایوان مدائن می گویی
اصلا شاید همین تضادوگستردگی است که جای دبیر ادبیات را درذهن وقلب دانش آموز خاص کرده
همه جاده هایی که نشان می دهی به خرد وروشنی می رسند.
وزمزمه ی شعرتو آهنگ محبت است وچه چیزی بهتراز اینکه معلم ادبیات برای همیشه درزبان وکلام وقلم دانش آموز ماندگار است.
وهمه ی مادلخوشیم به همین که می مانیم...!
روزها گر رفت گو رو باک نیست
توبمان ای آنکه جز تو پاک نیست.

ادبیات متوسطه اول

04 Jan, 16:48


https://t.me/+FyFNCRJloUplMGRk

ادبیات متوسطه اول

03 Jan, 12:16


بی خیال که زمستان است
بی خیال هوای سرد
بی خیال باد‌ و برف و بوران

بیا قدم بزنیم !
سری بزنیم به بیدهای مجنون
به درخت های اقاقی
حال گنجشک های گرسنه را بپرسیم
دستی بکشیم
بر سر درختان بی برگ
کمی بهار ببریم برای دلهای سرد
بیا برویم به عیادت آفتاب
به شب نشینی ماه
بیا برویم سر چهار راه
از دخترک گل فروش
چند شاخه گل نرگس بخریم
فالی از بساط پیرمرد برداریم

بی خیال که زمستان است
بیا بهار شویم
کمی اردیبهشت هدیه دهیم

باور کن
می توانیم
شکفتن گلهای لبخند را تماشا کنیم
حتی در این روزهای سرد زمستان
بی خیال باد و برف و بوران


لطیفه صمدوند

ادبیات متوسطه اول

03 Jan, 11:49


افتاده دلم یاد تو ای یار، کجایی؟
من هستم و یک شمع و شبِ تار، کجایی؟
رفتم به سراغ غزلِ پنجم حافظ
این فالِ من و وعده یِ بسیار، کجایی؟
دل رفته ز دست من و فریاد رسی نیست
با پای خودش رفته سرِ دار، کجایی؟
از سوزِ دلم چنگ زنم بر دلِ گیتار
شرمنده ام از ناله یِ این تار، کجایی؟
من شاعر نازکدلم ای عشق، دمت گرم
سنگین دلِ بی رحمِ دل آزار کجایی؟
مشتاق تر از من به تو این گونه که بوده است؟
بین من و تو این همه دیوار، کجایی؟
آغوش تو روی همه باز است به جز من
دلداده یِ در حسرت دیدار، کجایی؟
بشکن همه یِ فاصله ها را به نگاهی
دیوانه یِ مجنونِ گرفتار، کجایی؟
یک بارِ دگر از درِ میخانه گذر کن
مستِ توام ای عاقلِ هشیار، کجایی؟
دیگر به زمستان تو خو کرده دل من
دلسرد از این عاشقِ بیمار، کجایی؟
روحِ غزل و مثنوی و شعر سپیدم!
ای مایه یِ دلگرمیِ اشعار، کجایی؟
شب رفت و به چشمِ دل من خواب نیامد
شمع و "پری" و دفتر و خودکار، کجایی؟

آرام پرنیان

ادبیات متوسطه اول

01 Jan, 04:46


روزی نو
با حالی تازه

از باد مرا
بوی تو
آمد امروز

شکرانه ی آن
به باد دادم
دل را



مولانا

ادبیات متوسطه اول

31 Dec, 13:53


دوست دارم
این برف واین سبزینه را من دوست دارم
این برف روی چینه را من دوست دارم

این روز برفی وسکوت وشادمانی
یخهای چون آیینه رامن دوست دارم

دراین ولایت صبح برفی  می درخشد
این نقره گون سیمینه را من دوست دارم

شهرسمیرم با گل وبا سبزه هایش
این سبز وآن زرینه را من دوست دارم

چون برف شهرم پاک کن دل را ز کینه
دل های دوراز کینه را من دوست دارم

رنگین کمان آبشار را وچشمه هایش
زیباترین فرشینه را من دوست دارم
ل،بهرامیان

ادبیات متوسطه اول

31 Dec, 04:26


#هوشنگ_ابتهاج

زندگی چیست؟
عشق ورزیدن ،
زندگی را به عشق بخشیدن

زنده است
آنکه عشق می‌ورزد،
دل و جانش به عشق می‌ارزد..!

‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌

ادبیات متوسطه اول

31 Dec, 04:12


🔺سه شنبه ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳
🎁 درود

نباید از یاد ببریم که زندگی از لذت های کوچک ساخته شده.
اگر گاهی وقت خود را با بازیچە های بی ارزش تلف می کنید، از خود دلگیر نشوید.
همین لذت های کوچک ما را بر می انگیزند...

مکتوب ، پائولو کوئلیو

تصور نادرستی است که گمان کنیم لذت‌ها می تواند تنها در یک قالب و کلیشه های رایج تعریف شود. بازتعریف این احساس "لذت" که می تواند چیزی شبیه شور و وجد باشد، ارتباط مستقیمی با اندیشه ها و سرشت وضمیر درونی فرد دارد. لذت همان بخش غالبی از دغدغه های اوست که در کنار ضروریاتی از گذران زندگی، به آن علاقه دارد.
گاهی ما نمی دانیم اما در مداومت کاری که با انتخاب و اختیار انجام می دهیم ، بدون شک لذتی وجود دارد که جذابیت و کشش ایجاد می کند.
حتا اگر آن مداومت احساس اولیه اش رنج و خستگی باشد.
اگر در هر کاری لذتی نباشد، محال است انسان بتواند مداوم آن را انجام دهد. حتا اگر برایش مرز بین مرگ و زندگی  باشد؛ او یادگرفته است هرچیزی را تغییر دهد تا دستِ کم لذت اندکی هم که شده از آن کار ببرد.
چه لذت هایی را می توان درفهرست مان بنویسم؟ چه چیزهایی می تواند "وجد"ی درونی برایمان بسازد؟
چه حالی یا چه عملی برای ما توام با لذت است؟

بخش مهمی از درک لذت، به حس و لمس آن همراه با جذابیتِ روبروشدن با آن است. برای چشیدن بیشتر این طعم، باید مزه مزه اش کنیم. لذتها بسیارند حتا اگر فهمِ لحظه و اکنون باشد...

بامدادتان از شوق زیستنی توانگرانه ، سرشار
روزتان ازشور کوششی جانانه درراه زندگی بهتر، پربار
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

29 Dec, 14:51


#درس_آزاد

#ادبیات_فارسی

با موضوعات فرهنگ عامه

در قالب نشریه ی دیواری ادبی🗞🗞

ادبیات متوسطه اول

27 Dec, 11:16


🔅کاربرگ خلاقیتی

#املا📝
#ادبیات_فارسی📚

طراح:الهام کمالی اردکانی

🍃🌸🍃🌸🍃

ادبیات متوسطه اول

27 Dec, 09:49


سلام بر دوستان بزرگوارم
آدینه تان خوش

ادبیات متوسطه اول

25 Dec, 14:01


هیچ برگی در نیفتَد از درخت

بی قضا و حکم آن سلطان بخت


#مولانا

ادبیات متوسطه اول

24 Dec, 12:58


فارسی و بازی🔮

💣 با موضوع:
تشخیص هسته

#طراحی_نوین_آموزشی

طراح : الهام کمالی اردکانی



روی لینک پایین بزن تا در بازی بمب انفجار 💥شرکت کنی😉👇

https://www.flippity.net/sm.php?k=e/2PACX-1vQREo_o45aqgzA3yTYAnMj-Ds5vkv1wsZRsnOe_y3wI2iKdlYfN7Ioc1qsQSpPNGGacrjRZaVaiK7lp

1⃣ روی 💡 پایین کادر بزن تا گروه اسمی نمایش داده شود.

2⃣ سپس حروف هسته را در کادر پایین بنویس و را بزن.

3⃣ اگر حروف درست باشد، در خانه های جدول بالا قرار می گیرد.

4⃣ در صورتی که نادرست باشد، بمب برای انفجار آماده می شود. 💥

5⃣ سپس با علامت ➡️
به صفحه ی اصلی برگشته و بقیه ی سؤالات را بررسی کن.

🔥در پایان، قسمت سمت راست صفحه، می توانید نتایج خود را ببینید.
(تعداد سؤالات پاسخ داده شده، سؤالات صحیح و سؤالات اشتباه )


💥💣

ادبیات متوسطه اول

23 Dec, 18:00


فارسی و بازی🔮

با موضوع:
انواع فعل های ماضی

#طراحی_نوین_آموزشی

طراح : الهام کمالی اردکانی



روی لینک پایین بزن تا در مسابقه ی آدم برفی شرکت کنی😉👇

https://www.flippity.net/sm.php?k=e/2PACX-1vQA0lQ_ROh60vwZ-S0-xXLEcmzYwOvzufFKjquW7F3t_Do3QmKtlpYI1wM7Cj26Xeg8G8S4bLCLwYm-

1⃣ روی 💡 پایین کادر بزن تاسؤال نمایش داده شود.

2⃣ سپس نوع فعل ماضی را با نوشتن تک تک حروف در کادر پایین حدس بزن و را بزن.

3⃣ اگر حروف درست باشد، در خانه های جدول بالا قرار می گیرد.

4⃣ در صورتی که نادرست باشد، آدم برفی کم کم آب می شود.

5⃣ سپس با علامت ➡️
به صفحه ی اصلی برگشته و بقیه ی سؤالات را بررسی کن.


😍بادقت و تلاش می توانی، آدم برفی را خوشحال کنی. ☃️

⛄️در پایان، قسمت سمت راست آدم برفی، می توانید نتایج خود را ببینید.
(تعداد سؤالات پاسخ داده شده، سؤالات صحیح و سؤالات اشتباه )

❄️❄️❄️❄️❄️

ادبیات متوسطه اول

23 Dec, 18:00


فیلم آموزشی برای شرکت در مسابقه ی آدم برفی☃️

❄️❄️❄️❄️

ادبیات متوسطه اول

22 Dec, 15:37


🍁🥀🍁🍃
مادرم
زبان مخصوص خود را داشت
آدم پرحرفی نبود
اما؛ با نگاهش شعر می سرود !
چشمانش غزل می خواند !
دستانش مشق_عشق می نوشت
بی قلم ! بی سواد !
مشقهایش شاهکار بود
آرایه بلد نبود
اما در محبتش
همیشه اغراق بود
لفظی_و_معنوی !
مراعات_نظیر خوبی‌ها بود
اخمش مجاز از عشق داشت
دوست داشتن از صدایش می بارید
عتابش هم بوی عشق می داد
کدام شاعر توانسته
چنین حس_آمیزی زیبایی
در شعرش بیاورد ؟!!!
مادرم شعر را اجرا می کرد !
عشق را به تصویر می کشید !
باید زبان_مادرم را بلد می شدی
تا ....می فهمیدی
زبان_مادری بهترین زبان دنیاست
زبان مادری تنها زبانیست
که سه حرف بیشتر ندارد
عشق ...!

لطیفه_صمدوند
🍁🥀🍁م࿐

ادبیات متوسطه اول

22 Dec, 15:34


همه را ول کن، تو زنی باش که خودش در خط مقدم جهان خودش ایستاده و برای رویاهای بزرگ خودش می‌جنگد. زنی باش که تمام محدودیت‌ها و سقف‌ها را پس می‌زند، زنی که میل پرواز دارد و خودش را به هر زحمتی تا بلندترین جایگاه‌ها می‌رساند.
زنی باش قاطع، جسور، مصمم! زنی که برای خواسته‌هاش چشم به دستان هیچ‌کس ندوخته! زنی که قوی‌ست و قابل اتکا و به هیچ چهارچوب و مرزی محدود نشده و شبیه به بوته‌ای سبز و ریشه‌دار، تا بی‌نهایتِ جهان ادامه پیدا کرده، ریشه داشته‌باش؛ نگذار هیچ مشکلی مقابل تو و آرزوها و اهداف بلندِ تو نقطه بگذارد.
می‌دانم که خسته خواهی‌شد، تنها خواهی‌ماند، یک‌تنه با همه چیز خواهی جنگید و بسیار دلگیر خواهی‌بود؛ ولی عزیز من! تو نمی‌دانی چشم‌های روشن و معصوم یک زن، وقتی که خسته‌ی کار و تلاشِ بسیار است، چقدر زیبا و مقدس و بوسیدنی‌ست!

#نرگس_صرافیان_طوفان

ادبیات متوسطه اول

21 Dec, 18:30


۸ مارس، روز زن گرامی باد.


این روزها اصلا برای تبریک گفتن نیست،
صرفاً روزی نمادین است تا به یادمان آورد
همه‌ ما لازم است بدانیم و بخوانیم و
بفهمیم که زن، نه آن موجود ذاتاً لطیف
و ظریف ساخته‌ ذهن ماست، نه آن مادرِ
فرشته‌ گونه‌ مهربان که بهشت زیر پای
اوست

نه آن ضعیفه‌ بی دست و پای محتاج ، نه آن
نصفه عقل و کالای جنسی همیشه حاضر به
خدمت. نه آن حق طلبی که زنیکه‌ سلیطه
خطابش می‌کنند.

‌یک انسان است،
که برای ساده‌ترین حقوقش
هنوز در سراسر جهان، می جنگد.


از پس قرن ها به امروز رسیده ایم.
از سیاهه تاریخ آمده ایم تا
سپیدی فرداها اما باید همچنان برویم.

ادبیات متوسطه اول

21 Dec, 07:04


سلام به فصل زیبای زمستان
سلام به اولین روز از دی ماه

سوز و سرمای گلستانت بخیر
عطر باران، بوی بستانت بخیر
تیشه زن بر ریشه های این خزان
ناله های بت پرستانت بخیر
زیر پا افتاده این پائیز پیر
فرش زیبای مهستانت بخیر
جان به سر شد ماه آذر، دی رسید
اولین روز زمستانت بخیر🤍

ادبیات متوسطه اول

20 Dec, 13:59


کاش از یزد وساوه انار بیاوریم🍂🍂
از شمال کدوهای زرد🍁🍁🍁
ازاصفهان وقم ،گز وسوهان🍂
با غزلهایی از حافظ وسعدی وشهریار ودوبیتی های باباطاهر
از خراسان کمی زعفران به چای لاهیجان بریزیم تا شادی یلدا دم بکشد ،دبش دبش🍬🍬🍬🫖🫖🫖
تهرانی ها اجیل درهمی دارند خوشمزه
همه را بچینیم روی کرسی های گرم اردبیل و کردستان وارومیه
وشور گرمای خلیج فارس وخوزستان که با سلام پرشور از بام ایران تقدیم به زاهدان استوارشود.
ودعا کنیم برای،فارس و کرد ولر وبلوچ وترک وگیلک ،که نه این یلدا که تمام روزهای نیامده را دراین سرزمین اهورایی پابرجا باشند وسربلند با دلهایی شاد.🍉🍉🍉🍉🍉🍇🍇🍇🍇🍎🍎🍎🍎🍎🍅🍅🍅یلداتان خجسته باد .لیلی عبهری

ادبیات متوسطه اول

20 Dec, 13:57


فارسی و بازی🔮

#طراحی_نوین_آموزشی

طراح : الهام کمالی اردکانی


روی لینک پایین بزن😉👇

و در باز کردن قفل ها🔓 با نوشتن پاسخ صحیح تلاش کن.

🛎گزار یا گذار

1⃣ پاسخ صحیح را بنویس

2⃣ روی کلید🔑 بزن تا قفل🔐 باز شود.

3⃣ بعد از هر پاسخ با علامت ◀️ به صفحه ی اصلی برگرد.

4⃣ روی 📄 بزن تا پاسخ های صحیح نمایش داده شود.

https://www.flippity.net/vb.php?k=e/2PACX-1vRphCUhHfraeZFm5ayehTASW9DmZrcSmevfxQH5a9vFZ1HgPb8uBndhmv7GV8pdM4_KLOWbc5uVV1Cd


🔖 در برخی از موارد ممکن است، پس از نوشتن پاسخ صحیح، قفل باز نشود، به فاصله گذاری بین دو کلمه دقت کنید.

💫💫💫


***

ادبیات متوسطه اول

21 Nov, 12:36


‍چه غربتی است
            عزیزان من
                  کجا رفتند؟
تمام دور و برم
         پر ز جای خالی‌ها...

#دکترقیصرامین‌پور

یاد عزیزان رفته به خیر🖤

ادبیات متوسطه اول

21 Nov, 03:46


🍂 پنج شنبه یکم آذر ماه ۱۴۰۳
🍁 درود

تو غفلت پروانه را
در بادهای بی‌هنگام پاییز ندیده‌ای
که بدانی آذر ماه
از آواز کدام پرنده‌ی تنها
این‌همه زمستان است...

● سید علی صالحی

      آذر با دل آتشین آمده تا حال و هوایش را به جان‌مان بریزد و روزهایمان را بیشتر رنگی و زرد و نارنجی کند.
بارانش را ببارد و شهر را غرق برگ‌های ریخته بر زمین کند.
   آذر آمده برای خاطره‌هایی که اتفاق‌شان فقط با مهر و آبان و این پاییز قشنگ‌ست و اناری که ترک بردارد به عشق بر شاخه‌هایِ مهربانی...

آذر و نسیمش که اندک اندک رو به سردی می رود و دست آخر سوزش به سرمای زمستان می رسد.
حالا در همین روزهای خوش رنگ که فرصتی برای بیشتر باهم بودن ست، دست هم  را به شوق یک هم‌قدمی تا انتهای دنیا بگیریم و دلمان را به وجودِ پربهای همدیگر ، پیوند بزنیم و یادی هم بکنیم از عزیزانی که روزگاری دلمان به شوق دیدارشان می تپید و اینک از دیدن رویشان محروم مانده ایم.
گم شدگان در شب دشت
رفتگان بی برگشت
روان های روشنشان شاد

بامدادتان از شعله های آتش زرین تر
نخستین روز آذرتان از همیشه رنگین تر
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

20 Nov, 20:39


#مسابقه_میز_سؤال_و_لیوان
به روایت تصویر

پرسش درس شیرین #ادبیات به شیوه ای خلاق و جذاب 😍

دبیر:الهام کمالی اردکانی

🍁( سال تحصیلی ١۴٠۴_١۴٠٣)

**

ادبیات متوسطه اول

19 Nov, 08:21


🌹ایده های همکاران برای درس آزاد؛

من درس آزادرو برای هردانش اموز یک اسم ازشاهنامه گفتم درموردش بنویسند کنفرانس بدن

من میگم ریشه یک ضرب المثل
ترجیحا محلی
پیدا کنند بنویسند
ترم دوم یک غزل به همراه معنی

من گفتم داستان محلی شعر محلی ضرب المثل محلی افسانه های محلی البته پارسال گفتم
درس دوم موندم چی بگم

میتونند طرز تهیه یه غذای محلی رو بنویسند یا در مورد یه نفر از شخصیت های خانواده مثل مادر یاپدربزرگشون‌..

من به زبان ترکی ومحلی ازشون خواستم قصه ،لالایی ها ،بایاتی،آتاسوزلری
یاازشاعران اردبیل یک شعر بنویسند وخوانش ان راهم یادبگیرند بیان بخونن توکلاس ....




@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

19 Nov, 05:26


بوکوفسکی در جایی نوشت که
ما همه خواهیم مرد، همه ما.
عجب سیرکی!
همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم؛ ولی اینطور نیست.
ما در برابر مسائل بی اهمیت زندگی وحشت زده و ویران می‌شویم.
ما در هیچ و پوچِ زندگی غرق شده‌ایم.

📕 #هنر_ظریف_رهایی_از_دغدغه‌ها
✍🏻 #مارک_منسن


روزتون بی دغدغه 🌹

https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

18 Nov, 19:09


شعرسپید ازدانش آموزان متوسطه ی دوم:
سلام هم شاگردی
ازفردوسی وحافظ چه خبر؟
از عروض وقافیه ومستفعلن چطور؟
عجب چیزیست این ادبیاتی بودن!!لحظه ای سعدی می شوی
وعشق است که ازدرون ودیوار کلاس جاریست ولحظه ای
هم باخاقانی ازگذرایوان مدائن می گویی
اصلا شاید همین تضادوگستردگی است که جای دبیر ادبیات را درذهن وقلب دانش آموز خاص کرده
همه جاده هایی که نشان می دهی به خرد وروشنی می رسند.
وزمزمه ی شعرتو آهنگ محبت است وچه چیزی بهتراز اینکه معلم ادبیات برای همیشه درزبان وکلام وقلم دانش آموز ماندگار است.
وهمه ی مادلخوشیم به همین که می مانیم...!
روزها گر رفت گو رو باک نیست
توبمان ای آنکه جز تو پاک نیست.

ادبیات متوسطه اول

18 Nov, 12:43


«به‌نظرت بزرگ‌ترین راه هدردادن وقت چیه؟» موش کور گفت:
«اینه که خودت رو با بقیه مقایسه کنی.»

پسرک پرسید:
«نصیحت دیگه‌ای هم داری؟»
اسب گفت: «اینکه بقیه چطور باهات رفتار می‌کنن نباید معیار ارزش تو باشه.»

«همیشه یادت باشه که تو ارزش داری، تو مهمی، تو عزیزی، و چیزی رو به دنیا اضافه می‌کنی که هیچ‌کس دیگه‌ای از پسش برنمی‌آد.»

پسرک گفت:
«بعضی وقت‌ها می‌ترسم شماها بفهمین من معمولی‌ام.»
موش کور گفت: «عشق و علاقه نیازی به خاص‌بودن نداره.»

پسرک پرسید:
«اگه قلبمون زخمی شد چی‌کار کنیم؟» «با دوستی و همدردی و زمان باندپیچی‌ش می‌کنیم، تا اینکه دوباره با امید و خوشحالی بیدار بشه.»

📚 پسرک، موش کور، روباه و اسب
👤چارلی مکسی

https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

16 Nov, 11:26


ابوسعید ابوالخیر گفت : هرجا که نظر می‌کنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند.
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: همه‌جاست.
هرجا میتوان خدمتی کرد؛
یا هرجا میتوان راحتی به دلی آورد؛
آنجا که غمگینی هست و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است؛
و آنجا که رفیقی محتاج مروت...


https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 14:59


🔮 داستان کوتاه:

من جامدادی‌ را گذاشتم روی بخاری نفتی | فکرش را بکنید | تا این حد بی‌شعور بودم...

بعد آمد جامدادی را ورداشت و دید نصفش نیست | من هدفم این نبود که نصفِ جامدادی ذوب شود | هدفم این بود که جامدادی را یک جا قایم کنم که کمی اذیت بشود...
ولی هنوز خودم را نمی‌بخشم | دخترعمه به خانه آمد و صحنه را دید و زارزار زد زیر گریه...
گفت عاشقِ این جامدادی بوده‌ است | جامدادیِ رویاهایش بوده‌است و منِ خر آن را ذوب کردم...
ولی خب فقط تقصیرِ من نبود | تقصیرِ خواهر و پسرعمه بود | آن‌ها با دخترعمه خوب نبودند | وقتی که دخترعمه و عمه‌ها رفتند عیددیدنی ما در باغ ماندیم و پسرعمه گفت بیاییم دخترعمه را اذیت کنیم | آن‌ها می‌خواستند دفترچه خاطراتش را یواشکی وردارند و بخوانند و بعد قایمش کنند...
یک‌بار دلیلِ این بد بودن‌شان را پرسیدم | گفتم چرا او را دوست ندارید؟ | گفتند چون خیلی احساساتی‌ست....

اتفاقا همان سال‌ها تلویزیون هم اوشین نشان می‌داد | یک قسمتِ سریال اوشین با ناراحتی رفت داخلِ یک اتاقِ دیگر و شروع کرد به گریه کردن | بعد چند خانمِ بداخلاق که دقیق یادم نیست چه نسبتی با اوشین داشتند با نفرت گفتند: "اون خیلی احساساتیه..."
یکی از عمه‌هایم خیلی زود فوت کرد | چند سال بعد مادربزرگم فوت کرد | یک فیلمِ سیزده‌بدر داشتیم که در آن هر دوی‌شان بودند... هر بار که آن فیلم را می‌گذاشتم پدر زارزار گریه می‌کرد و مادر می‌گفت فیلم را عوض کنیم | آن جا بود که فهمیدم پدر هم احساساتی‌ست...
اما پدر نفرت‌انگیز نبود | به شدت دوست‌داشتنی بود و هست و خواهد بود...
مادرم تعریف می‌کند یک بار با پدر به سینما رفتند تا فیلمِ گل‌های داوودی را ببینند | پدرم به قدری گریه کرد که صندلی بغلی‌ها به او دستمال می‌دادند و دلداری‌اش می‌دادند... فکر کنم خود بیژن امکانیان هم شرمنده شده بود...
یک‌بار خواهرم بچه بود | صبح بیدار شد و دید چشمانش باز نمی‌شود | چشمانش قِی کرده بودند | پدرم با چای و پنبه رفته بود بالاسرش و همین‌طور که اشک می‌ریخت چشمانِ خواهر را می‌شست...
اما خب دروغ‌ چرا؟ بعدتر که بزرگ‌تر شدیم | از میزانِ احساساتی بودنِ پدرمان خنده‌مان می‌گرفت | چون با قهرمان شدن رضازاده بغض می‌کرد | با گلِ علی دایی بغض می‌کرد | با فیلم هم که بماند... حتی خاطرم هست یک‌بار دزد به خانه‌ی همسایه‌مان آمد | بعد خانم همسایه شروع کرد به جیغ و داد | دزد فرار کرد | پدرم به کوچه آمد و دوید دنبالِ دزد | ولی وسطِ راه بغض‌اش گرفت و برگشت... دلش به حال دزد سوخت...

امروز عصر رفته بودیم خرید | ناگهان در یک فروشگاه ادکلنی را پیدا کردم که وقتی که بچه بودم پدرم آن را به تن می‌زد | من همیشه دوست داشتم مالِ من باشد و همیشه آن‌را یواشکی می‌زدم | امروز وقتی که بعد از سال‌ها بوییدمش ناخودآگاه بغض کردم | بعد ادکلن را خریدم | وقتی که آن را به خودم زدم بغض کردم | و از آن لحظه تا الان هر بار بویش در سرم می‌پیچد بغضم می‌گیرد...
برایم سوال شد که کلا چرا انقدر گریه می‌کنم و بغضم می‌گیرد؟ چرا تا این حد اشکم دمِ مشکم است؟
با شنیدنِ خبرِ خوب بغض می‌کنم | با خواندن اشعار حافظ بغض می‌کنم | با کوچک‌ترین دل‌تنگی‌ای بغض می‌کنم | با صدای مادرم بغض می‌کنم | با بوی پدرم بغض می‌کنم | با خنده‌ی خواهرم بغض می‌کنم | با دیدنِ آرامشِ یار بغض می‌کنم | با هر آغوش و حرفِ عاشقانه‌ی بغض می‌کنم  | با دوباره دیدنِ گلِ خداداد بغض می‌کنم  | با دیدنِ بچه‌ای که در فروشگاه گریه می‌کند بغض می‌کنم...

یک‌هو به خودم گفتم: "ای دلِ غافل... تو همون آدم احساساتیه شدی...".

حال اگر می‌خواهید جامدادی‌ام را بسوزانید بسوزانید | اگر می‌خواهید بی‌اجازه سر وقتِ دفترچه خاطراتم بروید بروید | اگر می‌خواهید به بغض‌هایم بخندید بخندید | فقط بگذارید وقتی که بغضم می‌گیرد گریه کنم | چون آدم‌های معمولی را گذرِ زمان پیر می‌کند | و آدم‌های احساساتی را قورت دادنِ بغض‌های‌شان...

کیومرث مرزبان


https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 09:44


#مسابقه رنگین کمان هم خانواده ها 🌈

دبیر:الهام کمالی اردکانی

«سال تحصیلی:١۴٠۴_١۴٠٣ »

*'**

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 09:44


📋مجموعه سؤالات ادبیات
#پایه_هشتم

📎 درس سوم (ارمغان ایران)

طراح : الهام کمالی اردکانی

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 09:44


🌈 مسابقه ی رنگین کمان هم خانواده ها 🌈


🌈 استفاده از واژه‌های هم‌خانواده می‌تواند به بهبود مهارت‌های زبانی و ارتقای سطح دانش زبان کمک کند.

🌈 مطالعه ی واژه‌های هم‌خانواده می‌تواند به یادگیری و استفاده صحیح از واژگان کمک کند.

🌈 شناسایی واژه‌های هم‌خانواده، می‌تواند به درک بهتر مفهوم و معنای متن کمک کند.

🌈 در ترجمه، استفاده از واژه‌های هم‌خانواده در ترجمه دقیق و مناسب متن بسیار مهم است.

🌈 در نگارش، استفاده از واژه‌های هم‌خانواده می‌تواند به تنوع و غنای واژگان کمک کند و متن را جذاب‌تر کند.


رنگین کمان سهم کسانی است که تا آخر زیر باران باشند. 🌈

طراح:الهام کمالی اردکانی

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 09:44


📎تابلوی ادبی با عنوان
#اشک_قلم

🏢دبیرستان فرزانگان شهدای #اردکان

دبیر:الهام کمالی اردکانی

به منظور تلفیق امور پرورشی و ادبی

📌تابلوی ادبی شامل :

📎تحقیقات ادبی دانش آموزان

📎دل نوشته ها و اشعار ادبی با خط خوش و طراحی خلاقانه و زیبای دانش آموزان

📎زندگینامه شاعران

📎نمونه هایی از بهترین فعالیت های ادبی که در کلاس انجام شده

📎فلش کارت های ادبی رنگی که شامل توضیح نقش های دستوری و دانش های زبانی و ادبی به زبان ساده می باشد.

📎نمونه بازی ها و مسابقات ادبی

*'**

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 09:44


#مسابقه_میز_سؤال_و_لیوان
به روایت تصویر

پرسش به شیوه ای خلاق و جذاب 😍

دبیر:الهام کمالی اردکانی

🍁 سال تحصیلی ١۴٠۴_١۴٠٣

**

روش پرسش:

🔖 ابتدا کارت های سؤال روی میز چیده می شود
🔖 دانش آموز به لیوان رو میز فوت می کند
🔖لیوان در مقابل هر کارتی که قرار گرفت
🔖دانش آموز آن را برداشته و به سؤالات پاسخ می دهد.

📝سؤالات شامل سؤالات مفهومی و عملکردی می باشد، هم چنین یک سؤال به عنوان سؤال ستاره دار و تشویقی🤩 در نظر گرفته می شود.💫

📌اهداف:

✔️ بهبود و تقویت سیستم تنفسی

✔️ ايجاد تحرك وشورواشتياق و نشاط بين دانش آموزان و ایجاد علاقه در آنها از دیگر اهداف این نوع پرسشگری است.

🔴 ضمنا این پرسش ابتدا با يك جمله انگیزشی که در کارت سؤال نوشته شده، شروع می شود و آن گاه با خواندن سؤالات عملکردی و مفهومی از درسها و پاسخ به آنها پایان می یابد.

✔️ گاهی اوقات فقط خواندن سؤال مي تواند موجب بر انگيخته شدن حس كنجكاوي و ایجاد علاقه دانش آموزان به درس شود.


*'*

ادبیات متوسطه اول

15 Nov, 07:56


به قصد عشق رفتی از غم نان سردرآوردی
زدی دل را به دریا از بیابان سردر آوردی
تو مثل هیچ كس بودی كه مثل تو فراوان است
سری بودی كه روزی از گریبان سردرآوردی
تو می شد جنگلی انبوه باشی از خودت اما
قناعت كردی و از خاك گلدان سردر آوردی
دراین پس كوچه های پرسه ماندی تا مگر شاید
دری بر تخته خورد و از خیابان سردر آوردی
توكل شرط كامل نیست این را مولوی گفته است
بخوان آن را دوباره شاید از آن سردر آوری
"مسیحای من ای ترسای پیر پیرهن چركین"
چه پیش آمد كه از شعر زمستان سر در آوردی

حسن قریبی


درود آدینه به کامتان شیرین ترین🌺

https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

14 Nov, 08:37


و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی‌آید
و  کتابی که در آن پوست شبنم تَر نیست
و کتابی که در آن یاخته‌ها بی‌بعدند...

#سهراب_سپهری 🌹🍂

۲۴ آبان ، روز کتاب و کتاب‌خوانی

🍂🍂🍂🍂

@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

14 Nov, 08:35


به مناست سالروز درگذشت رهی معیری


نگاهی به رهی معیری شاعروترانه سرا

ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند

برحسن شورانگیز توعاشق ترازپیشم کند

##
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
یارب چوبوی گل به کجا می برد مرا

##

خیال انگیز وجان پرور چوبوی گل سرا پایی
نداری غیراز این عیبی که می دانی که زیبایی
##

عده ای این غزلهای زیبا را همیشه بخاطر دارند.

رهی معیری با شعروترانه هایش طرفداران خودش را دارد.



جمعی با ترانه های خزان عشق-  دیدی که رسوا شددلم  -نوای نی- به کنارم بنشین - کاروان  - من از روز ازل دیوانه
بودم-- همه شب نالم چون نی که غمی دارم

عشق وشیدایی را تجربه کرده اندوبا حس وحال این غزلها  زندگی کرده اند.
.

.رهی دراین ترانه ها عشق و شیفتگی نسلی را  بیان کرده است.که آن نسل اکنون روی به پیری نهاده اند
ولی این ترانه هاشیدایی را در آنها زنده می کند.

رهی عشق وشیفتگی را تجربه کرده است .
ودردناکامی را با تمام وجو د چشیده است‌.
وخواننده هایی چون بنان به این ترانه هاهستی و نوا بخشیده اند.

هنوز هم استحکام و زیبایی و شور این ترانه ها هیجان ایجادمی کند.

اگربتوانیم چندشاعررا نام ببریم که از تلفیق سبک عراقی وهندی غزلی نووبدیعی آفریده اند..
یکی ازبرجسته ترین آنها رهی معیری است.

دردوشیدایی عشق اودراین غزلها وترانه هاجاری است.

رهی گاهی پابه پای سعدی قدم برمی دارد
گاهی ازشیوه ی خیال پردازی صایب تبریزی گلهای زیبایی می چیند.


زمانی ازتوصیف وترکیب سازی عاشقانه های نظامی نوشد.
گاهی لباس عرفان مولانا را برشعرش می پوشد.

رهی ترانه سرایی رابه مرحله ی بالاتری رساند.

بسیاری از تکرارهای نابجا که دراشعارعارف هست درترانه های رهی نیست.
.
درچهره رهی هم شاعری رمانتیک دیده می شودهم طنز پردازی قابل توجه
.

رهی اشعارطنزش را با نامهای مستعاری
چون زاعچه  ،شاه پریون، گوشه گیر
منتشرمی کرد.
در غزل  زیر عشق وشیدایی وهجران را ببینید.


یادایامی که در گلشن فغانی داشتم
درمیان لاله و گل آشیانی داشتم

گردآن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سروروان اشک روانی داشتم

آتشم برجان ولی ازشکوه لب خاموش بود
عشق را ازاشک حسرت ترجمانی داشتم

چون سرشک از شوق بودم خاک بوس درگهی
چون غباراز شکر سر بر آستانی داشتم


درخزان با سرو و نسرینم  بهاری تازه بود
درزمین با ماه وپروین آسمانی داشتم

درد بی عشقی زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی  داشتم

بلبل طبعم رهی !باشد زتنهایی خموش

نعمه ها بودی مرا  تا هم زبانی داشتم
(سایه عمر .رهی )
منابع
سایه ی عمر ،رهی معیری
ادبیات معاصرایران،برگزیده ی مقالات دانشنامه زبان وادب فارسی
به سرپرستی اسماعیل سعادت

ل،بهرامیان

ادبیات متوسطه اول

14 Nov, 07:27


🌾
خلاصه کتاب #نگارش_پایه_نهم

در پایه های هفتم و هشتم آموختیم که در نوشتن سهم حس بینایی از همه ی حواس بیشتر است اما نباید بقیه ی حواس دیگر، مثل: شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه را از نظر دور داشت.

برای اینکه انسان یا اشیا را دقیق و زیبا وصف کنیم باید از همه حواس در وصف جزئیات، بهره ببریم.

همچنین می توانیم از روش سنجش و مقایسه استفاده نموده و به بیان تفاوت ها و شباهت های دو موضوع بپردازیم.
در اینجا متوجه می شویم نه تنها در نوشتن، ناتوان نیستیم بلکه کلی هم حرف برای نوشتن داریم.

یا با جانشین سازی، می توانیم نوشته ای خیالی، مهیا کنیم به این ترتیب که خودمان را به جای آن چیز می گذاریم و آنگاه از زبان آن به بیان ایده ها و آرزوهایش می پردازیم و علایق و ذوایق و سلایق و سوابق آن را بیان می داریم.


بهترست متفاوت و دگرگونه بیندیشیم و بنویسم نوشته های ما با دیگران متفاوت بوده و بوی تازگی و طراوت داشته باشد تا جلب توجه نموده و دیگران از آن استقبال و استفاده کنند.

نوشتن همین افکار و اندیشه هایی است که در ذهن ماست اگر آن ها را روی کاغذ بیاوریم و سر و سامان بدهیم، انشای خوبی خواهیم داشت.

ترتیب و توالی یک نوشته از حروف، واژه، گروه، جمله‌، بند و متن می باشد.
چند بند یک انشا و چندین متن یک مقاله یا کتاب را می سازند.

نوشته ها در کل به دو دسته ی ادبی و غیر ادبی تقسیم می‌شوند. برای آنکه نوشته های ما موثر و زیبا و رسا باشد باید از آرایه های ادبی بهره گیری کنیم.

از ارایه هایی نظیر : تشخيص، تسجیع، تشبیه، تضاد، تضمین، تلمیح، تکرار، مراعات نظیر و استعاره استفاده کنیم.

طنز نیز، گونه یی از ارايه ی ادبی است
که نویسنده با استفاده از آن، نهانی به ذکر واقعیاتی تلخ، تبانی می‌کند که به ظاهر خواننده را می‌خنداند اما در باطن به معانی دیگر اشاره دارد.

نویسنده با برجسته کردن مسائل کم اهمیت، توصیف حالات غیر عادی صورت و رفتار، بازی با واژه ها و نکات جذاب یا بکار بردن اغلاط املایی و افعال بی ربط، از گونه های متفاوتی از طنز بهره می برد.

برای اینکه نوشته ما جالب و جاذب باشد بهترست انشا یا نوشته را با پرسش، داستانی کوتاه یا خبری داغ که قبلا کسی نشنیده باشد شروع کنیم و با پرسشی خاص، شعری زیبا، یا آیات و روایات و یا ضرب المثلی زیبا به پایان برسانیم. در نوشتن انشا بخش میانی به ما اجازه می‌دهد که به عمق مطلب بپردازیم و مجال وصف جزئیات موضوع را داشته باشیم. در این مرحله حد اقل باید سه بند جدا درباره موضوع اصلی داشته باشیم.
در این صورت خواننده محو انشای ماخواهدشد.

نامه ها در کل به دو دسته تقسیم بندی میشوند: نامه های اداری و غیر اداری.
نامه های اداری باید با عنوان و پایانی رسمی، کم و مختصر باشند.

نامه های غیر اداری مانند : دوستانه و خانوادگی چنین محدودیتی ندارند.

خاطره، سفرنامه، زندگی نامه، گزارش، داستان، ابلاغ نامه، اطلاعیه، قولنامه، اجاره نامه، استشهادیه و دل نوشته ها نیز شکل‌های دیگری از نوشتار هستند.


نباید فراموش کنیم که برای هر نوشته ای باید پیش نویس داشته باشیم حتی اگر نوشته ما فقط دو سطر باشد.
در این مرحله یعنی پیش نویس؛ آزادیم که هرگونه خواستیم، بنویسیم سپس باید نوشته را شسته ورُفته پاکنویس کنیم. در این مرحله یعنی‌ پاکنویس، باید نوشته بدون قلم خوردگی با رعایت علائم نگارشی، خالی از هر ایراد، زیبا، موزون و موثر باشد.
این مرحله، مرحله ویرایش نوشته است که مطالب اضافی مرحله ی پیش نویس را حذف می کنیم و مطالب ضروری را اضافه می کنیم و ترتیب و توالی نگارش را کامل رعایت می کنیم.

در چنین شرایطی خودتان از نوشته ی تان لذت می برید و چندین بار آن را می خوانید و به خودتان نمره بیست، هدیه می دهید.
مبارک است. 💐🌾


محمدامین سنایی


https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

06 Nov, 15:53


🍁🍁🍁🍂🍂🍂

وتویی که
همه ی وجودت را
با دستهایی از جنس خدا،
برآمده از آستین های سفید مهربانی،
در کالبد احتیاج می ریزی...
ودر سینه های رنجور ، نهالی می نشانی از طراوت امید...

خدایتان از هر بلا، نگه دارد...


روز پرستار بر قوهای سپید ایثار مبارک...

سامانی

🍁🍁🍁🍂🍂🍂

ادبیات متوسطه اول

06 Nov, 03:57


یادش به خیر
آن قدیم تر ها
بر سردرِ پستخانه ی محله مان
نوشته بودند:
" پُست، در خدمت مردم"

آن روزها چه کسی می دانست
روزگاری اینجا
این مردمان خواهند بود
در خدمت "پُستها"

آن روزها
پُست که به ما می رسید
نامه می آورد
و حالا اینجا
مردمان وقتی که به پُستی می رسند
نامه که هیچ
سلام و علیکشان هم یادشان می رود.

#فاطمه_لشکری (راحیل کرمانی)
خدا کند پست ها پستمان نکنند!

ادبیات متوسطه اول

05 Nov, 05:04


حس ناب زندگی تقدیم وجودنازنینتان🌹🌸


چمن خوش است
و هوا دلکش است
و می بی‌غش...
کنون به جز دل خوش،
هیچ در نمی‌باید...!

#حافظ

صبحتون بخیر
روزتون شاد و پر برکت

ادبیات متوسطه اول

05 Nov, 04:43


کاش شاملو از معجزه آغوشها و لبخندها و فریاد دردهای مشترک بیشتر مینوشت .

کاش فروغ از دردهای به سکوت واداشته انسانها وهجرت بی انتهایش در بهار روشن بیشتر ترانه میخواند .

کاش نیما، کاش نیما از چشم به راهی ها وکاه شمردن دنیا به وسعت زرورق نوشته های روی سیگارش بیشتر خاکستر میکرد.

کاش فریدون از برگهای سفید دفتر، و سیاه خطهای بی ادعایش بیشتر سخن میگفت و بیشتر دو بیتی های کوتاه و بلند مهتاب قدم زدنها را در یک جرعه سر میکشید.

کاش سیمین از دلگرفته ها میگفت و هوای گریه بامن را با دو فنجانی که مدفونش کردن با خدا به صحبتها مینشست.

وکاش قیصر باز، حرفهای ناتمامش را تمام کرده بود واز چه زود دیرشدنهای جوانی بیشتر میسرود .

کاش رهی رسوا شدن دلها را باز جار میزد وحدیث جوانی را با اشک چشمانش مینگاشت.

کاش ثالث شعرهای رفته بر باد رابا صدای ناتوان و سینه پردردش روایت میکردودر پس هر نگاه ساده جنون را به تصویر میکشید....

کاش یغما باز از سادگی ها بگوید و باز در هوایش بیقرار شود ودر چهل سالگی دوباره اش عکس دختر مو مشکی را در لابلای آلبوبها بستاید و آن را دلیلی بر یک عشق پاک بنامد.

کاش مریم باز مرغ آمین را دکلمه کند و دوستت دارم ها را در حضور همه فریاد بزند.

کاش اشعار رحمان دوست در کتاب کودکان یادآور خاطرات کودکیمان را تیک بزند وکاش زرتشت بود و تکرار پندار و کردار و گفتار نیک ها را دوباره بر همگان باز میگفت ومنشوری از انسانیت امروزی تدوین مینمود .

❇️ مجید صبوری

https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

04 Nov, 13:53


آتش
رضایهرام

@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

03 Nov, 04:17


وقتی  که  راهی مدرسه  می شوی ؛ عطر عشق از وجودت در همه جا می پیچد !!!
دانه دانه آجرهای مدرسه انتظارت را می کشند!!!
خورشید لبخند می زند و نظاره گر مسیر عاشقانه ی توست!!!
کلاس ها به هیجان در می آیند!!!!

پرنده هابا شوروشادمانی لباس متحدالشکل تو را به هم  نشان می دهند!!!
باد از خوشحالی نه در فضا که در خود می پیچد!!!
قدم  به  مدرسه  که میگذاری هیچ دبیری نمی گوید که  دانش آموزم  آمد
همه  می گویند پسرم  آمد!!! دخترم آمد!!!
تو نهایت عشقی !!!

روزت  مبارک وپرتکرار
 
  دانش  آموزدیروز
وامروزوهرروز😊😊

ادبیات متوسطه اول

01 Nov, 05:25


از نویسنده بزرگی پرسیدند
در روز چند ساعت مینویسی؟

جواب داد : من که ساعت و مکان را نمی شناسم!
کلمات هجوم می آورند به روحم و من فقط انتقال می دهم به کاغذ...
گاهی سه روز بدون خواب می نویسم! گاهی یک هفته دست به قلم نمی برم!

به نظر من هم
نویسنده واقعی کسی است که
کلمات به روحش حمله کنند!

روز نویسنده گرامی باد

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 05:56


✵ فارسی هفتم سیر تا پیاز گاج
━━━━━━━━━━━━
‌‌❏‌‌↫|
#فارسی
‌‌❏↫| #گاج
‌‌❏↫| #هفتم

@majmaedabiraneadabiatdoreaval
@makhzan_e_doroseadabiatedoreaval

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 05:40


شاید بهشت وجهنم جاییست سراسر ازآیینه
که به هرطرف نگاه کنی باخودت روبرو می شوی ....👌


https://t.me/negareshmotavasete1

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 04:54


قارانلیقدا بیر - بیرینی،
قوشلار سسیندن تانیییر.
"قو" قوشونو ظالیم اجل،
سون نغمه‌سیندن تانیییر.

من آیری قوشام، آیری قوش
یاری بولبول، یاری بایقوش
بو دونیانی من بویدا قوش،
اؤز قفسیندن تانیییر

...هه، یوسا دا اوز_گؤزونو،
چاشیر گؤرنده اوزونو
آدام اؤلنده، اؤزونو،
سون نفسیندن تانیییر...

رامیز_رؤوشن

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 04:43


نیایش صبحگاهی :

💟 خالقا🙏

امروز میخواهم با کمک تو از بین ببرم، هر بتی را که درافکارم خلق میکنم و آنرا میپرستم! بت یعنی همان کسی که، به جای تو، در مدیریت دنیا موثر میدانم و یا یک تصور خیالی از خودم، یا از اموال یا از زور و قدرت و توانایی هایم، از هوشم و یا از اشخاص دیگر ...!

💟 خدایا🙏

کمک کن، تا این بتها را نابود کنم، زیرا بزودی مرا از پای درمی آورند تا فقط تو، تنها خدای آسمان قلبم شوی، آنوقت میتوانم منتظر معجزاتی باشم که فقط انسان های بزرگ و یکتا پرست تجربه کرده اند ...!


@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 04:05


بازهم پنج شنبه رسید،نمی دانم چرا انقدر روزها زود می گذرند ،باوجود سختی هایی که فکر می کنیم طاقت فرسا هستند وگذر ایام را سخت می کنند ،اما این روزها هستند که باهم مسابقه گذاشتند ،کاپ قهرمانی شان هم عمر ماهست که قصد دارند ، ببرند .
تا می خواهیم طعم شنبه را بچشیم باید سلام به یکشنبه کنیم، هنوز یک دل سیر اورا ندیده ایم، دوشنبه پشت در ایستاده باسینی چای دبشش ،انقدر کار داریم که چای دوشنبه از دهان می افتد وسه شنبه ی فرصت طلب از راه می رسد ودقایق را تقدیم چهارشنبه می کند.برای چهارشنبه ما خسته ایم از یک هفته دویدنهای مکرر،انتظاربیکاری ، پنج شنبه ،جمعه هارا می کشیم ،وقرار است همه چیز از شنبه شروع شود ،وشنبه ها فریبا وخندان انتظارمان را می کشند ،خودشان می دانند هیچ کاری را قرار نیست انجام دهند،مگر به همت صاحب کار ، وعمر در گوشه ای از هیاهوی زندگی فریاد می زند :( دم و آنِ زندگی را غنیمت بشمار وگرنه روزها مسابقه ی مارتن نفس گیری را از ازل تا به ابدبرای ربودن من گذاشته اند .)گوشهایمان این فریاد را نمی شنوند،وباز هم پنج شنبه از راه رسید .......
#لیلی عبهری

ادبیات متوسطه اول

31 Oct, 04:02


پاییز و دلبریش❤️

ادبیات متوسطه اول

30 Oct, 18:50


شبتون آرام 🌙

@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

30 Oct, 18:49


شب ها آرامشی دارند
از جنس خدا
پروردگارت همواره
با تو همراه است
امشب از همان شب‌هایی‌ست
که برایت یک شب بخیر
خدایی آرزو کردم
🌹🌙شبتون بخیر

@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

30 Oct, 11:43


به دو زلف یار دادم دل بی‌قرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را
شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با او
همه مو به مو شمارم غم بی‌شمار خود را...

آوازی زیبا در چهارگاه
خواننده: استاد #بنان
نوازندگان:
ویولن: استاد #محمود_ذوالفنون
تار: استاد #سلیمان_روح‌افزا
ضرب: استاد #حسین_تهرانی
شعر: #محمدعلی_سلمانی

ادبیات متوسطه اول

30 Oct, 11:40


🖌آزمون(مستمر)
🪜درسِ(۱تا۴)فارسی●هفتم
آبان ۱۴۰۲.

@majmaedabiraneadabiatdoreaval
@makhzan_e_doroseadabiatedoreaval

ادبیات متوسطه اول

30 Oct, 11:38


آزمون فارسی نهم _از درس ستایش و فصل اول

ادبیات متوسطه اول

29 Oct, 17:47


قبل از خواب
قشنگترین دعاهایت را
به شاخه های درخت
اجابت آویزان نما
مطمئن باش فردا
روز تو و معجزه هایت
خواهد بود.
شبتون رویایی
خوابتون شیرین 🌸

@Khaneshfarsiavalmotavaseteh

ادبیات متوسطه اول

29 Oct, 17:47


لایت آرام وزیبا


👌🌹

@Khaneshfarsiavalmotavaseteh

ادبیات متوسطه اول

29 Oct, 17:20


به جز این فعلهای اسنادی متوسطه اول،
حدود ۱۵ فعل دیگر در متوسطه دوم
هست که فعلهای مسند پذیر هستند.
(در کتاب دوم دبیرستان نظام گذشته،
با رنگ قرمز، آمده بود.)
فعلهای از مصدر؛ خواندن، گفتن، نامیدن،
کردن، ساختن، نمودن، گردانیدن، دیدن،
دانستن، یافتن، صدا زدن، شماردن،
به شمار آوردن، به حساب آوردن)
[مسندها را درون گیومه قرار دادم.]
۱_ گذرا به مفعول + مسند:
باران، هوا را «سرد» (کرد، گردانید، نمود، ساخت) با هر چهار فعل، می‌توان نوشت.
نکته: فعلهای این گروه را که جانشین هم می‌توان گذاشت، معمولا می‌شود با رمز «سنگک» به خاطر سپرد.
او ما را «آگاه» ساخت(نمود، گردانید، کرد)
من او را «عاقل» (پنداشتم، دانستم، دیدم،یافتم)
همه او را «علی» (می‌نامیدند، می‌خواندند، می‌گفتند، صدا می‌زدند)
مردم، علی را «دانا»(می‌شمارند، به شمار می‌آورند، به حساب می‌آورند)
۲_ گذرا به مفعول + متمم:
آن مرد فرزانه و دانا، مطلب مهمی به من یاد داد.
۳_ گذرا به متمم + مسند:
مردم روستا به او «دکتر» می‌گفتند.
۴_ گذرا به مفعول + مفعول [تبدیل شد به مفعول + متمم]
او فقرا را لباس پوشانید.
[لباس را به فقرا]

@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

29 Oct, 16:28


💠 سلسله نشست‌های علمی دربارهٔ ویرایش و نگارش 💠

🔴 نشست تخصصی ۳

♦️«امکانات و قابلیت‌های ورد در ویرایش و پردازش متون فارسی»♦️


📌سخنران: دکتر اعظم نیک‌خواه فاردقی

(مدرس دانشگاه و عضو هیئت‌مدیرهٔ انجمن علمی ویراستاری ایران)

🗓 زمان: سه‌شنبه، ۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰

🔗 پیوند ورود به جلسه:
http://meet.google.com/acc-mvmm-prx

📣 ورود برای تمامی علاقه‌مندان آزاد است.

@anjomanvirastari

ادبیات متوسطه اول

25 Oct, 04:39


آدمهایی را دیده ام که هر روز حال خوب خیرات می کنند.
همان هایی که غصه هایشان را برای خودشان نگه می دارند و شادی هایشان را تقسیم می کنند،
ترجیح می دهند هر روز صبح انرژی های مثبت شان را زودتر از خود بیدار کنند و انرژی های منفی شان را رها کنند تا بخوابند.
از قلب مهربانشان، پرنده ها کنارپنجره شان لانه می کنند و هر روز صبح برایشان از عشق می خوانند...
همانهایی که لبخندشان را از دختر بچۀ ماشین کناری دریغ نمی کنند،
از کنار پیرزن عابر بی تفاوت نمی گذرند.
حتی مورچه ها و گربه های کوچه شان هر روز از مهربانی شان سهم دارند.
گمان کنم خدا هرشب بالای سرشان اسپند دود میکند و صبح ها با نوازش پروانه ها بیدار میشوند...


@farsimotavasetah

ادبیات متوسطه اول

24 Oct, 08:12


دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرنده ها، قفس است

ادبیات متوسطه اول

24 Oct, 03:25


💧پنج شنبه ۳ آبان ماه ۱۴۰۳
💠 درود

آه مگذار که مرغان سپیدِ دستت،
دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد.
من چه می گویم ، آه ...
با تو اکنون چه فراموشی ها
با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی هاست
تو مپندار که خاموشی من ،
هست برهان فراموشی من .
حمید مصدق

آدمی از رنج جدا نیست. زیستن و زندگی کردن مسیری ست که به پیری و مرگ ختم می شود، پس در هر لحظه رنجی وجود دارد که کمتر احساسش می کنیم. رنج پیری و فرتوت شدن، کهولت وفرسوده شدن.
هرچیزی به دست بیاوریم،چیزی از دست می دهیم، این قانون جهان و هستی ست و رنج نه آفت یا عاملی برای ناراحتی، که جزیی از زندگی و روند آن است.
  روزگار باتجربه از این حقیقت می گوید: که رنج و درد، نه بدبیاری ست و نه اتفاقی ناخوشایند. بلکه اثری و  حضوری ست در زندگی که با آن عشق، رشد، بالندگی، زایش و نوزایی و سعادت معنا پیدا می کند.
باید بیاموزیم هر رنجی چه آورده ای دارد و چه می توان از آن برای زندگی بهتر، کسب کرد.
پنج شنبه است وباز یاد نیک عزیزان سفرکرده، درود می فرستیم به روان های تابناکشان و گرامی می داریم یادسبزشان را باذکر فاتحه ای

آخر هفته تان در قلمرو مهربانی و کامرانی
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

24 Oct, 02:54


سلام
به مناسبت سوم آبانماه سا لروز درگذشت فریدون مشیری





بی تومهتاب شبی باز آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم

شوق دیدار تولبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

درنهانخانه جانم ،گل یاد تودرخشید.
باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

فریدون مشیری

چه افرادی که احساسات عاشقانه ی خودرا با این شعر مشیری تجربه کرده اند
وبا آن (درد دل با تو گفتنم هوس است )
را با عمق وجود آزموده اند.

وزندگی شیرین عاشقانه را شروع کرده اند

. شعر کوچه مشیری

یادآور این شعر معروف است (نشود فاش کسی آنچه میان من وتوست)
وبیانگر عشقی پاک وشیرین است .

عشقی که هدیه الهی است واستحکام زندگی مشترک با آن  است .

مشیری شاعر بیان لحظه های عاشقانه است.
چه کسی می تواند آن لحظه های پراحساس را به این زیبایی بسراید

چه خوش لحظه هایی که دزدانه ازهم/ربودیم ورازی نهفتیم/ چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را/ به شرم وخموشی -نگفتیم وگفتیم.
فریدون مشیری


فریدون مشیری شعرش را با مضامین
عاشقانه شروع کرد.
شعرهای کلاسیک او با زبان ساده وزودفهم آغاز شد .
ومضامین عاشقانه.جوانان را به سرعت به خودجلب کرد.
این سادگی این حسن را داشت که
کسانی که نمی توانستنداز پیچیدگی های زبانی نیمایی لذت ببرندبه شعرروان مشیری روی آوردند.
ویژگیهای شعرمشیری

۱-- سهل وممتنع بودن شعر مشیری

۲-'در استفاده از زبان مشیری را می توان از محافظه کارترین شاعران  به شما آورد.

اوجسارت درگیری بازبان را ندارد.

۳--آشنایی زدایی وقاعده افزایی درشعر اونیست واز هنجار گریزی می گریزد.

۴--شعراوسرشاراز عاطفه وصمیمیت وسادگی است.
ولی همه درسطح اتفاق می افتد. وعمق بعضی ازمعاصرانش راندارد.

۵--درشعر مشیری مهربانی دست دوستی را می گیردوبه استقبا ل عشق ومحبت می برد.

۶--درشعرمشیری با ابهام وایهام سروکارنداریم.

۷--مشیری به تشبیه عنایت خاصی دارد.

۸--شعرمشیری نیم نگاهی به مضامین اجتماعی دارد
.ولی عشق وطبیعت
ازمهمترین دغدغه های شاعراست

۹-- مشیری ستاینده  .خوبی ها.پاکی ها ونیکی ها ومهربانی وجوانمردی هاست.
مشیری نظر خاصی همراه با احترام به بزرگان ونام آورانی چون تختی.مصدق.وامیرکبیر  داشت.


مشیری رامی توان شاعرمهرومحبت نامید.
ممکن است فکر عمیقی پشتوانه شعر مشیری نباشد  ولی عشق واحساس
آسمانگونه ای شعر مشیری را برجسته می کند.
اولین مجموعه شعری مشیری تشنه ی طوفان اورا(شاعری با احساسات بکروطبیعی  وغمهای شیرین وعشقهای دلپذیر )-از کتاب به نرمی باران-نشان می دهد.

استادشفیعی می نویسد( مشیری ازشاعرانی است که من با آنها گریسته ام
اثرشعرهای کوتاه اوبرمن اینگونه بوده است .عاطفی وساده .بی پیرایه .ومهربان.)
نادرپورمی نویسد(من مشیری راهمیشه دردوران جوانی می بینم)
شاعرعشق واحساس با عشق زیست وبا عاطفه سرکرد وبامهربانی دست دوستی دادوهمانگونه که زندگی می کرد می سرود.
روحش شادباد

کانال گردش قلم
ل ،بهرامیان

ادبیات متوسطه اول

23 Oct, 03:55


💧چهارشنبه ۲آبان ۱۴۰۳
🍀 درود

    آبان که می شود هوایِ دیگری می آید، نه از تغییر فصل و سردی و خنکی، هوایی از دلتنگی‌های پرشور، از حسِ قدم زدن در کوچه‌های پراز ریزش برگ، از هوای شاعرانگی های پررنگ، از حضور شب و از هوایِ سکوت، آبان شبیه رسیدن به آرامش کویر است، به همان وسعت، به همان زیبایی، به همان آسمان پر ستاره‌ی شب که انگار هر لحظه یکی از آنها می افتد توی دست‌هایمان و روشن می کند لحظه‌هایمان را
آبان از جنسِ گرمی و نارنجی‌ها، از جنس دلتنگی و شور و عاشقانه‌های آرام است.

سر بزنیم به احوال همدیگر و عشق بورزیم بی منت.
ماهی که هر چند از جدا شدن ها می گوید اما رخدادش به حضور و نزدیکی با مهر است ،آبانی که  یک سویش محبت مهرست و سوی دیگرش التهاب آذر...

بامدادتان دلنوازتر از نسیم سحری
روزتان از هر اندوه و ملال وغم بری
#هادی_میرزاخانی

ادبیات متوسطه اول

22 Oct, 16:20


و این جهانِ گذرنده دارِ خلود نیست و بر کاروانگاهیم و پسِ یکدیگر می‌رویم، هیچ‌کس را اینجا مُقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعایِ نیک کنند.
و تعجب بمانده‌ام از حرص و مناقَشت با یکدیگر و چندین زر و مال و حساب و تَبَعت، که درویشِ گرسنه در محنت و زحیر، و توانگرِ با همه نعمت چون مرگ فراز آمد از یکدیگر باز نتوان شناخت.
مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده ماند.

مناقَشَت: بر کسی سخت‌گیری کردن و او را به تنگنا انداختن
تَبَعت: عاقبتِ بَد
زَحیر: دم سرد یا ناله برآوردن

📚تاریخ بیهقی

اول آبان، روز بزرگداشت پدر نثر فارسی، ابوالفضل بیهقی گرامی باد!🌸

ادبیات متوسطه اول

22 Oct, 12:01


نثر پارسی وزیبایی هایش

ای زبان پارسی افسونگری
به مناسبت روز نثر فارسی

زمانی که در دریای پر گهر نثر فارسی بخصوص اسرارالتوحید،. سمک عیار ،سفرنامه ی ناصر خسرو وقابوس نامه وفرج بعداز شدت ، سفر نامه ی ناصر خسرووکلیله ودمنه .می نگری.

وبه کلمات آهنگین و مسجع گلستان نظری می کنی وموسیقی کلمات را بادریایی از معنی وحکمت در می یابی گویا دوبار عمر کرده ای یکبار گذر عمر خواننده وبار دیگر عمری تجربه ها وآزموده های  نویسندگان  این آثار را درمی یابی.
گذشته از زیبایی ها وبیان فراز وفرودها وآرمانهای مردم ان روزگار دنیای از اندیشه وبزرگواری را می بینید
انسانهای وارسته ای  را مشاهده می کنی که پشت این نثرها با اندیشه های ناب
بزرگ منشی وفرهیختگی ومهربانی را توصیه می کنند.
درک ودریافت این اندیشه های ناب انسانی همچون نسیم یا بارش باران یا آبی آسمان
روح را نوازش می دهند.
این آثار
می گویند آنچه بکاری همان را درو می کنی.

این کتابها با دریایی از خرد واندیشه  به توی خواننده می گویند: که بسیاری از حالات انسانی چه رفتار نیک وچه بددرتاریخ باقی می مانند :
.
دربعضی از این نثرها به دنیای پران خیال فرومی روی با هزار ویکشب به دنیای پریان ودیوان قدم می گذاری وبا بال خیال پرواز می کنی‌

شهرزاد را درمیابی که با قصه گویی
پادشاهی جلادرا به انسان مهربان تبدیل
می کند.

با خواندن این آثار به رفتار وحالات خودت می اندیشی
وپی می بری که انسانها تا کجا می توانند برسند .
که بجز خدا نبیند مقام آدمیت .
با مطالعه این آثار
به این فکر می افتی که گویا آیینه ای درپیش روداری.
یکی از این شاهکارهای ادبی که در قالب تاریخ بیان شده تاریخ بیهقی است
توصیف زیبا ،شناخت دقیق روانی قهرمان کتاب  رفتار وکردار ظالمانه یا خردمندانه ی آنها را مشاهده می کنی.

به ویژگیهای روانی واخلاقی بوسهل بنگرید گویا هم اکنون درجامعه وجود دارد. وبه عاقبت کارش هم نمی اندیشد .

به نصایح ارز شمند بیهقی که همه ی این منازعات را به یکسو نهادند ورقتند ویا اگر هستند در گوشه ای به عبادت مشغول به راستی بعداز ان همه ظلم چه سودی ازاین عبادت می برند.
تاریخ بیهقی یکی از شاهکارهای نثر فارسی است چند سالی که
. دکتر محمد دهقانی شرحی برتاریخ بیهقی نوشته است ونشرنی ان را چاپ کرد.که با شرح های فیاض ویاحقی وخطیب رهبر تفاوت زیادی دارد.

دهقانی از دیدگاه ادبی،اجتماعی وروان شناختی وتاریخی به شرح تاریخ بیهقی پرداخته است.
ودر شرحی که آورده است.
بازبان وقلم شیوای امروزی کهنگی نثر وبعد ودوری زمان ومکان ومشکلات نحوی نثر بیهقی را برطرف کرده است.

بیهقی از زمان خطی پیروی نمی کند. ومدام در گذشته وحال در رفت وبرگشت است .

ولی استاددهقانی برای خوانندگان این سر در گمی را برطرف کرده است.

کتاب همراه با نقشه های گویایی است که فهم مکان هاوشناخت حوادث در این مکانها رابهتر می کند.

همکاران را دعوت می کنند که کتاب را بخرند وبا بیهقی ودهقانی همراه شوند.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

ل،بهرامیان /

ادبیات متوسطه اول

20 Oct, 06:37


‍ هر کوه تجلیگه اسرار جهان است
ازکوهنوردان سر هرقله نشان است

پرشورترین جلوه‌ی خورشید سحرگاه
بر بام دماوند و سهند و سبلان است

#دکترنصرت‌اله‌صادقلو

۲۹مهرماه
روز ملی کوهنورد 
🍁🍁

ادبیات متوسطه اول

20 Oct, 03:34


📚پنجاه #رمان مشهور فارسی

۱. شمس و طغرا، محمدباقر خسروی (تاریخی)
۲. تهران مخوف، مرتضی مشفق کاظمی (اجتماعی)
۳. زیبا، محمد حجازی (اجتماعی و اداری)
۴. بوف کور، صادق هدایت (رمان مدرن فارسی)
۵. حاجی آقا، صادق هدایت (انتقادی اجتماعی)
۶. چشم‌هایش، بزرگ علوی (عشق و مبارزه سیاسی)
۷. دختر رعیت، محمود اعتمادزاده (نهضت جنگل)
۸. نیمه‌راه بهشت، سعید نفیسی (نورسیدگان سیاسی)
۹. یکلیا و تنهایی او، آقای مدرسی (داستان اسطوره‌ای)
۱۰. مدیر مدرسه، جلال آل‌احمد (آموزش و پرورش)
۱۱. شوهر آهو خانم، علی‌محمد افغانی (چندهمسری)
۱۲. تنگسیر، صادق چوبک (فقر و نابرابری)
۱۳. ملکوت، بهرام صادقی (داستان روانکاوانه)
۱۴. سنگ صبور، صادق چوبک (خرافه و تهیدستی)
۱۵. شازده احتجاب، هوشنگ گلشیری (زوال اشرافیت قاجاری)
۱۶. سووشون، سیمین دانشور (اجتماعی سیاسی)
۱۷. همسایه‌ها، احمد محمود (داستان نفت)
۱۸. جای خالی سلوچ، محمود دولت‌آبادی (فقر و سختی)
۱۹. زمین سوخته، احمد محمود (داستان نفت)
۲۰. گاوخونی، جعفر مدرس صادقی (اجتماعی زناشویی)
۲۱. ثریا در اغما، اسماعیل فصیح (ایرانیان خارج و داخل جنگ)
۲۲. کلیدر، محمود دولت‌آبادی (حماسه روستایی)
۲۳‌. آن خمره، هوشنگ مرادی کرمانی
۲۴. طوبا و معنای شب، شهرنوش پارسی‌پور (زن بی‌سرپرست)
۲۵. زنان بدون مردان، شهرنوش پارسی‌پور (مسائل زنان)
۲۶. رازهای سرزمین من، رضا براهنی (امریکاپرستی و امریکاستیزی)
۲۷. اهل غرق، منیرو روانی‌پور (سنت‌های قبایل بوشهری)
۲۸. سمفونی مردگان، عباس معروفی (دردسرهای روشنفکر)
۲۹. خانه ادریسی‌ها، غزاله علیزاده (خانواده اشرافی)
۳۰. جزیره سرگردانی، سیمین دانشور (مبارزه سیاسی دهه سی)
۳۱. نیمه غایب، حسین ثناپور (عشق دانشجویی)
۳۲. بامداد خمار، فتانه حاج‌جوادی (عشق طبقاتی)
۳۳. سفر به گرای ۲۷۰ درجه، احمد دهقان (رمان جنگی)
۳۴. فال خون، داوود غفارزادگان (روایت جنگ)
۳۵. آزاده‌خانم و نویسنده‌اش، رضا براهنی (اسطوره‌زدایی)
۳۶. من او، رضا امیرخانی (عشق، تجرد، عرفان)
۳۷. کولی کنار آتش، منیرو روانی‌پور (سنت و مدرنیسم)
۳۸. اسفار کاتبان، ابوتراب خسروی (نقش قدیسان در جوامع)
۳۸. هم‌نوایی شبانه ارکستر چوب‌ها، رضا قاسمی (روشنفکر پناهنده)
۳۹. درخت انجیر معابد، احمد محمود (نمادگرا، نقد اجتماعی)
۴۰. شهری که زیر درختان سدر مرد، خسرو حمزوی (تمثیلی و سیاسی)
۴۱. روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور (پرسش‌های دینی)
۴۲. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، زویا پیرزاد (زن خانه‌دار)
۴۳. پرنده من، فریبا وفی (عشق و زندگی مشترک)
۴۴. ترلان، فریبا وفی (زن در نقش نظامی)
۴۵. رود راوی، ابوتراب خسروی (فرقه‌گرایی)
۴۶. نام‌ها و سایه‌ها، محمدرحیم اخوت (تاریخی)
۴۷. شطرنج با ماشین قیامت، حبیب احمدزاده (جنگ ایران و عراق)
۴۸. بازی آخر بانو، بلقیس سلیمانی (عشق و سیاست)
۴۹. کتاب دا، اعظم حسینی (خاطرات زنانه از جنگ)
۵۰. بی‌کتابی، محمدرضا شرفی خبوشان (تجارت دست‌نویس‌های ایرانی)

- برگرفته از:
فارسی عمومی
دکتر محمود فتوحی

ادبیات متوسطه اول

20 Oct, 03:27


«اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را »

چه سازم با غمی در دل ، ز هجرش مانده پا در گل
منم مجنون و این محمل ، بَرَد تندیس لیلا را

شبان را با تو در گفتم ، چه دُرهایی که ناسفتم
ز چشمم پرده می رُفتم ، که بینم چشم شهلا را

هلالی شد تنم زین غم ، فتادم در غمی چون یم
به حکمت کرده ای مبهم ، ز هجرت این معما را

شدم آواره در راهت ، غلامم ،عبد درگاهت
همی پابند و‌ دلخواهت ، که کج کی می نهم پا را

اگر یوسف شوی ، چاهم ، به بن بستت دهی راهم
عطا کن آنچه می خواهم ، که گیرم راه دریا را

من آن گمراه و گمنامم ، در این ره همچنان خامم
بنوشان باده از جامم که نشناسم سر از پا را

ز حُسن از خُلق یوسف شد هزارن قصه در دنیا
دریغ از نکته ای کوچک که وا گوید زلیخا را

حدیث آن دم ز مطرب کن که می در کامم اندازی
که این نقدم نمی بخشم به نسیه روی زیبا را

شبانگه بیقرارم من ، به روزت دل فگارم من
تو گل باشی چو خارم من بیا بشکن من و ما را

#رضارضایی « بیقرار »
صبح زیبای روز یکشنبه( ۲۹ مهرماه ) شما
خوبان عالم به خیر و شادی ان شاء الله

ادبیات متوسطه اول

19 Oct, 03:49


🍃🦋

بانگ خروس از سرای دوست برآمد
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
چشم تو روشن
باغ تو آباد
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت آتش امید
گل به کنار است
باده به کار است
گلشن و کاشانه پر ز شور بهارست
بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
جام تو پرُنوش
کام تو شیرین
روز تو خوش باد.....


#هوشنگ_ابتهاج
🍃🦋

#سلام_صبحتون_دلنشین

ادبیات متوسطه اول

18 Oct, 05:04


دلم تنگ شده
برای سطری به یادگار نهادن
برای قلم زدن
برای شرح الفبای دلتنگی
از ب بسم الله تا نون پایان این نبودن های دلتنگی آور
دلم عجیب تنگ است
تنگ آن روزهای دور
آن روزهای سرشار
که زمان بود
مثل این روزها هم می گذشت
ولی اندازه ی تمام آدمها
تعریف شده بود
یکی شولای بزرگی به تن نمی کرد اگر کوچک بود...

کسی اگر بزرگ بود
ادعای تفاخر و بزرگی نمی کرد
چون آموخته بود
کوچکی کن
تا بزرگ شوی
بزرگی نکن
که کوچک می شوی

ولی امان
امان
از دنیای پر از تظاهر و تصنع
صانعان خوبی می شدیم اگر چیزی می ساختیم
قلبی به دست می آوردیم
شده ايم صانع تصنع
و بدین قانع
کاش برای لحظه ای
پر یک شاپرک را از نظر می گذراندیم
مسیر کفشدوزکی را سیر تماشا می کردیم
و سیر می کردیم در انفاس آیات الهی
راستی تمامی باشندگان بی تفاخر زندگی می کنند
می نگرند
طی طریق میکنند
اما
باز هم اما؟!
بله
باز هم امان از انسان
موجود دو پایی که از جمادی مرد و نامی شد
روزگاری نبات بود
و به دور از تمامی کشیدن های بار انسانیت
بی انتظار خداوند
اما شد اشرف مخلوقات
اول فرشته بود
یادتان هست؟
بال هايش را جا گذاشت آن بالا
آمد و شد انسان
و جنگ بین دو بال روحانی و جسمانی آغاز یافت. ..
نبردی عظیم شکل گرفت
و تنها رهواران بادپا راه رستند
آنان که بهشت را
به بها دادند
و به بهانه ندادند

به نظرتان از قافله عقب مانده ايم؟
اگر آری
شتاب کنیم
و سحر نزدیک است
دکتر اسد

ادبیات متوسطه اول

16 Oct, 03:03


نسيم صبح پنداری ز كوى یار می‌آید
به جانها مژده می‌آرد که آن دلدار می‌آید

به صد اکرام می‌باید به استقبال او رفتن
که بوی دوست می‌آرد ز کوی یار می‌آید

سیف فرغانی

🌾🍁صبحتون بخیر!🌾🍁

ادبیات متوسطه اول

14 Oct, 13:10


با احترام و یاد استاد فروزانفر

کتاب زندگی نامه مولوی استاد هنوز همچون چراغی فرا راه مثنوی پژوهان است.
استاد با این کتاب با دیدی عالمانه دست ما را می گیرد و به بلخ و مکه و قونیه می‌برد. همسفر با مولوی و اندیشه‌های والا و ناب عرفانی و انسانی، مولوی را به ما معرفی می کند.
بجز کتاب زندگی نامه مولوی و سخن و سخن‌وران که کتابی تحقیقی درباره تاریخ ادبیات هست و مقاله های گوناگونی که از استاد به جا مانده است، شرح مثنوی شریف از لونی دیگر است.

فروزانفر، استادی که عرفان و اخلاق و‌ اندیشه‌ی مولانا را با عمق جان و آگاهی بسیار درک کرده است و از عرفان مولانا بهره ‌ها برده است.
به قول مولوی:

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

درمیان شرحهای مختلف و متفاوتی که در عصر ما بر مثنوی نوشته شده است هنوز هم شرح سه جلدی دفتر اول فروزانفر بی همتاست.
با خواندن و تعمّق در این سه جلد با اندیشه‌های عارفانه‌ی مولانا همراه می‌شوی. قدم در این دریا می گذاری؛ دریایی که عمق آن پیدا نیست.

استاد در شرح خود ابتدا به منبع و مأخذ داستان و سپس به معرفی یا بیان خلاصه‌ی داستان و به تقریر و برداشت های خلاقانه‌ی مولانا از این داستانها می پردازد. سپس به طرح مسایل عرفانی و اعتقادی و گشایش
رمز‌های داستان و بیان اندیشه‌های مولوی می‌پردازد.
استاد در مقدمه‌ی جلد یکم، به دلیل نوشتن این شرح پرداخته است و آنچه را که انجام داده مفصلا توضیح داده است .
ازاین مقدمه برمی آید که شوق و عشقی به مولانا و آثار او داشته است.

استاد می نویسد: «مدت چهل سال است که به توفیق خدای بزرگ به مطالعه در مثنوی شریف اشتغال دارم.»
در همان مقدمه استاد فروتنانه اعتراف می‌کند که: « اکنون با کمال صراحت و از روی صدق و صفا منصفانه اعتراف می‌کنم که هنوز در قدم اول فرومانده‌ام  و آن نوآموز را مانم که درشناخت حروف الفبا بازمانده و گامی فراتر ننهاده است.»

این اعتراف را مقایسه کنید با ناعالمانی که با نوشتن دو کتاب یا با رونویسی از چند کتاب خودشان را یگانه‌ی روزگار و علامه‌ی دهر می‌دانند.

استاد کدکنی می نویسد:
«کتاب سخن و سخن‌وران او هنوز بزرگترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است.
نثر او در قلمرو نثر معاصر، از سخته‌ترین و استوارترین نثر های قرن اخیر است.»

فروزانفرها نمونه‌های عالی از شیفتگان زبان و ادب فارسی هستند‌.
هم ادب درس را دارند هم ادب نفس را
اندیشه و اخلاق استاد در شاگردانش
جاودانه خواهد ماند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما

ل.بهرامیان

ادبیات متوسطه اول

13 Oct, 04:00


به مناسبت بزرگداشت حافظ ل،بهرامیان

رهسپار کوچه رندان

رهسپار کوچه ی رندان شدی
بی نیاز از رنج این زندان شدی

این فلک را سقفها بشکافتی
طرح بیداری بهم دربافتی

درخرابات مغان آزاده ای
دل به شیدایی انسان داده ای

ای کلامت منتهای عشق ومهر
راز زیبای کلامت همچو سحر

جان من حق را توهرجا دیده ای
حرف عشق وراستی بشنیده ای

زهد وزرقش را تورسوا کرده ای
همدلی را باز معنا کرده ای

طعنه ای بر صوفی نادان زدی
محتسب را در ریا ،عنوان زدی

مولوی ،چشمی به راهت می گشود
تابیایی وزجان گوید:درود


مولوی جان کلامش وصف توست
راز آگاه زمانش وصف توست

"چون نمایی آن رخ گلرنگ را
از طرب درچرخ آری سنگ را

دردل وجان خانه کردی عاقبت
هر دورا دیوانه کردی عاقبت

آمدی کاتش دراین عالم زنی
شمع را پروانه کردی عاقبت"

ل،بهرامیان ،سمیرم

بیستم مهرماه ۱۴۰۳

ادبیات متوسطه اول

12 Oct, 07:13


بیست و یکم مهرماه سالروز درگذشت غلامحسین مصاحب، ریاضی‌دان و سرپرست دائرة‌المعارف فارسی

مصاحب صاحب شمّ ابتکاری و تازه‌یابی بود. دو موردی را که مناسب است عرض کنم یکی ابداع حروف کج برای خط فارسی است به منظور آنکه در عرض حروف معروف به ایتالیک در خط‌های لاتینی قرار بگیرد و همان نوع استعمال را داشته باشد. این حروف تا حدودی رواج یافته است و در کتب و مجلات کم و بیش استعمال پذیرفته است. دیگری استعمال عدد صفر است به شکل دایره‌ای بسیار کوچک و به شکلی که درونش سیاه نباشد (تقریباً به مانند صفر در عددهای اروپایی) و این استعمال اگرچه تازه‌یاب می‌نماید، بازیابی اوست از آنچه مرسوم قدمای ما بود و در نسخ خطی ریاضی معمولاً عدد صفر به همین اسلوب دیده شده است و طبیعی است که اگر صفر و نقطه به یک شکل باشد موجب خطا و اشتباه خواهد بود. مرجح آن است که وجه تمایزی میان آن دو گذاشته شود. مصاحب خود در صفحۀ ۱۳ مدخل دائرةالمعارف تفصیلی در این باب دارد.
مصاحب در زمینۀ لغت و پهنۀ بسیار وسیع آن آزمایش‌ها کرد و مخصوصاً در مورد وضع لغات جدید در قبال لغت‌ها و اصطلاح‌های خارجی که به مناسبت احتیاج و ضرورت ناچار از وارد کردن آن‌ها هستیم رویه‌ای و اسلوبی داشت که بر روش و ترتیب فرهنگستان‌ها امتیاز داشت و علی‌الاصول دارای زنندگی و ناچسبی نبود. سال‌ها بود که با جمعی از دوستان خود هفته‌ای یک روز می‌نشست و به بحث و فحص در لغات از آن دست می‌پرداختند. احمد آرام و صفی اصفیا و حسین گل‌گلاب و مصطفی مقرّبی و ناصح ناطق از آن زمره‌اند. یک جزوه از حاصل کارشان فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی است که در سال ۱۳۳۸ به چاپ رسید. مقدمۀ آن کتاب گویای روشی روشن است که مصاحب بدان پایبندی داشت.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۵۷۶-۵۷۷]

ادبیات متوسطه اول

12 Oct, 03:49


بداهه با مطلعی از حافظ


« دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد »

جهانی اینچنین فانی ، فنا یابد به هر آنی
و می دانم که می دانی به مشتی پر نمی ارزد

مگیر از دیده گلرویی ، دل از دلدار و دلجویی
که بی مهری به مه رویی ،  جهان دیگر نمی ارزد

چنان جلدم بر این بامش که دل افتاده در دامش
دل از گیرایی کامش ، کم از ساغر نمی ارزد

دل از چشمان مستش مست ، لب از لعل لبش سرمست
جز این دلداده ی دربست ، کسی بهتر نمی ارزد

شدم آواره در کویش ، ز هر گل می کشم بویش
فراق از روی نیکویش به چشمی تر نمی ارزد

گناه از ساغر از می نیست ، خبر از جام جم ، کی نیست
که بدنامی این عالم ، در آن محشر نمی ارزد

در این دنیای بی بنیاد که صدها کشته چون فرهاد
هزاران داد و صد فریاد که ترک سر نمی ارزد

بگو آن یار دیرین را ، همان رؤیای شیرین را
که‌ مشتاقی و‌ مهجوری از این برتر نمی ارزد

نصیحت گوی رندان را بگو دست از سرم بردار
که سر در سایه ی سَروَش ،کم از سَروَر نمی ارزد

خدایا بیقراران‌ را ، قراری ده ز الطافت
که بی الطاف هر روزت ، مَه و‌ منظر نمی ارزد

( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن )

#رضارضایی « بیقرار »

صبح زیبای روز شنبه ( ۲۱ مهرماه ) شما خوبان
عالم به خیر و شادی ان شاء الله

ادبیات متوسطه اول

11 Oct, 08:50


#نکته
#دختر

وقتی روح لطیف دخترانه را
تفسیر کنی
می‌بینی
نام‌همه دختران معصومه است
حتی اگر آزیتا نامیده شوند!


#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

یازدهم اکتبر روز جهانی دختر مبارک باد
.
🍁🍁

ادبیات متوسطه اول

11 Oct, 05:11


بیستم مهرماه، روز بزرگداشت حافظ گرامی باد!

شعری بخوانیم از زنده یاد فریدون مشیری در وصف حافظ:
‌‌
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم! (حافظ)

🔸 #حافظ

روحِ رویاییِ عشق،
از برِ چرخِ بلند،
جلوه ای کرد و گذشت؛
شور در عالم ِ هستی افکند.
◽️
شوق، در قلب زمان موج زنان،
جان ِ ذرات جهان در هیجان،
ماه و خورشید، دو چشم نگران،
ناگهان، از دل دریایِ وجود،
«گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود»؛
به جهان چهره نمود!
◽️
پرتو طبع بلندش «ز تجلی دم زد»
هر چه معیار سخن بر هم زد
تا «گشود از رخ اندیشه نقاب»،
هر چه جز عشق فروشست به آب!
شعر شیرینش «آتش به همه عالم زد»!
می‌چکد از سخنش آب حیات
نه غزل، «شاخِ  نبات»!
◽️
چشم ِ جان‌بین به کف آورده‌ام،
ای چهره‌ی دوست!
دیدن ِ جان تو در چهره‌ی شعر تو نکوست.
این چه شعرست که صد میکده مستی با اوست!
مستِ مستم کن از این باده به پیغامی چند.
زان همه "گمشدگان لب دریا"
به یقین "خامی چند"
"کس بدان منزل عالی نتوانست رسید"
"هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند".
مگرم همت و عشق تو بیاموزد راه.
نه تو خود گفتی و شعر تو بر این گفته گواه:
"بر سرِ تربتِ ما چون گذری همت خواه؟!"
◽️
حافظ از "مادر گیتی "
به "چه طالع زاده ست"؟
طایر گلشنِ قدس.
"اندرین دامگه حادثه چون افتاده ست"؟
من در این آینه‌ی غیب‌نما می‌نگرم.
خود ازین طالع فرخنده نشانی داده‌ست:
"رهرو منزل عشقیم و ز سر حدِّ عدم،
تا به اقلیم و جود این هم راه آمده‌ایم."

نه همین مقصد خود را ز عدم تا به وجود؛
نقش مقصود همه هستی را،
ز ازل تا به ابد،
عشق می‌پندارد.
" آری، آری، سخن عشق نشانی دارد."
◽️
"رهرو منزل عشق،
فاش گوید که ز مادر به چه طالع زادم:
"بنده‌ی عشقم و از هر دو جهان آزادم!"
*
ای خوشا دولت پاینده‌ی این بنده‌ی عشق،
که همه عمر بود بر سر او فرِّ همای.
"خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای"

بنده‌ی عشق بود همدم خوبان جهان:
"شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان"

بنده‌ی عشق چه دانی که چه‌ها می‌بیند؟:
"در خرابات مُغان نورِ خدا می‌بیند"

بنده‌ی عشق چنان طرح محبت ریزد؛
"کز سر خواجگی کون و مکان برخیزد"!

باده بخشند به او با چه جلال و جبروت،
"ساکنانِ حرمِ ستر و عفاف ملکوت"!

بنده‌ی عشق ندارد به جهان سودایی،
از خدا می‌طلبد: "صحبت روشن رایی"!
◽️
آنک! آن شاعرِ آزاده‌ی آزاده‌پرست،
عاشق شادی و زیبایی و مهر،
که «وضو ساخته از چشمه‏‌ی عشق»
چار تکبیر زده یکسره بر هرچه که هست.
چون سلیمانِ جهان است، ولی باد به دست!
تاجی از«سلطنت فقر» به سر،
«کاغذین جامه‏ ی» آغشته به خونش در بر،
تشنه‏ ی صحبت پیر،
«گر ز مسجد به خرابات رود خُرده مگیر!»

هم‏ چو جامش، لب اگر خندان است؛
دل پر خونش اندوه ِ عمیقی دارد.
بانگ برمی‌‏دارد:

-«عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه ‏سرشت!»
«که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت.»
«من اگر نیکم، اگر بد، تو برو خود را باش.»
«هرکسی آن درَوَد عاقبت کار که کشت.»
«نه من از پرده‌‏ی تقوی بدر افتادم و بس،»
«پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت!»
«سر تسلیم من و خشتِ درِ میکده‌ها»
«مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت!»
◽️
یک سخن دارد اگر دارد صدگونه بیان،
همه روی سخنش با انسان:

«کم‏تر از ذرّه نه‌ای، پست مشو، مهر بورز»
«تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‏‌زنان!»
◽️
گُل، به یک هفته، فرو می‏‌ریزد،
سنگ، می‏‌فرساید،
آدمی، می‌میرد،
نام را گردش ایام، مُدام،
زیر خاکسترِ خاموش فراموشی
می‏‌پوشاند،
شعر حافظ، امّا
هرچه زمان می‏‌گذرد،
تازه‌‏تر
با طراوت‌‏تر
گویاتر،
روح‏ افزاتر
رونق و لطفِ دگر می‏‌گیرد!
◽️
لحظه‏‌هایی‌‏ست که:
انسان، خسته‏‌ست،
خواه از دنیا،
از زندگی،
از مردم،
گاه، حتی از خویش!
نشود خوشدل، با هیچ زبان،
نشود سرخوش، با هیچ نوا،
نکند رغبت بر هیچ کتاب،
نه رسد باده به دادش،
نه بَرَد راه به دوست،
راست، گویی همه غم‏‌های جهان در دل اوست!
چه کند آن‏ که به او این همه بیداد رسد؟
باز هم حافظِ شیرین سخن است؛
که به فریاد رسد!
جز حریمَش نبود هیچ پناه،
نیک‏بخت آن‏که بدو یابد راه،
چاره‌‏ساز است به هر درد،
که مرهم با اوست
به خدا همّت پاکان دو عالم با اوست.
ای همه اهل جهان،
ای همه اهل سخن،
آیا این معجزه نیست؟!
◽️
کس، بدان‏‌گونه که بایست، نخواهد دانست،
این پیام‌‏آور عشق،
چه هنرها کرده‌ست.
به فضا در نگرید!
آسمان را،
«که ز خم‌خانه‏‌ی حافظ قدحی آورده‌ست.*»



تمامی موارد داخل گیومه از اشعار #حافظ اقتباس گردیده است.
*: این مصراع از شعر " #نیایش " اثر فریدون مشیری بوده است. (مصرع آخر شعر)

- #فریدون_مشیری
از دفتر : " #با_پنج_سخن_سرا "


ادبیات متوسطه اول

10 Oct, 04:20


نوزدهم مهرماه
زادروز استادشفیعی کدکنی


به جان،جوشم که جویای توباشم
خسی بر موج دریای توباشم

تمام آرزوهای منی ،کاش
یکی از آرزوهای توباشم
شفیعی کدکنی





استادشفیعی هم درتحقیق متون  نمونه هستند هم درشعرمعاصرسرامد.

شعرش حماسه ی بادوباران ودرخت ونوروآگاهی است  وآینه ی است برای صداهای زمانه .


کلاسهایش دردانشگاه تهران میعادگاه
شیفتگان ادب وفرهنگ ایران بود.

درکلاسهایش به حاجب ودرگاه نیاز ندارد.

هرکه خواهد گو بیاوهرکه خواهد گوبرو

کتابهایش را چون برگ زر می برند واندیشه و نقدهایش را باشوق وتفکر می خرند.

نخستین زمزمه های شعریش را درمجموعه ی زمزمه ها به چاپ رساند.

وقتی هفت مجموعه دفترآغازین رادر
یک مجلدبه نام آیینه ای برای صداها
به چاپ رساند.
استاد درمقدمه ی این کتاب خودش رانقدمی کندومی نویسد.

(بعضی از شعرهاازجمله تمامی دفترزمزمه هاراکه روحیه عاریتی وبیمارگونه سبک هندی حاکم برغزل است. انهارا نمی پسندم)
ازویژگیهای شعرشفیعی می توانداین
مواردرابرشمرد.

۱ -.استاددرضمن حاضر وناظربودن به عصروزمانه ی خودانعکاسی از سنتها ومیراثهای فرهنگی را درشعرخوددارد.

۲،-طبیعت گرایی از ویژگیهای دیگر شعر شفیعی است.
آسمان آبی،گل ،پرنده ،باران درشعر خودنمایی می کنند.

بخصوص درمجموعه های از زبان برگ.ودرکوچه باغهای نشابور

۳-اجتماعی بودن آن،
مجموعه ی درکوچه باغهای نشابور ازاجتماعی ترین اشعار روزگار ماست.

۴-.نمادگرایی

۵-صبغه ی محلی وبومی

۶-.روان وروشن ورسا بودن شعر

۷.-شاعراز عناصری مانند.روایت ‌مکالمه
وتکرار برای استحکام بخشیدن به
شعر استفاده می کند.


۸-استاد هیچ گونه محدودیتی برای استفاده از هرنوع واژگانی که ساختمان کلام ایجاب کند.ندارد.

۹-دراشعارش ازواژگان کهن فارسی.اصطلاحات محلی.لغات فرنگی
استفاده می کند.

به قول استادغلامحسین یوسفی

(بی گمان مایه ی فراوانی که م.سرشک اززبان وادب فارسی اندوخته داردوازاین حیث
درمیان شاعران نسل خویش خاصه نوگرایان کم نظیراست)

آخرین تصحیح  استا د  تصحیح تذکره الاولیاء که آن استادبزرگوار سالها به پای آن رنج برده اند
استاد درحقیقت دایره المعارفی است
ازعرفان و ادبیات ولغت.
استاد شفیعی درآثارش مفاهیم عرفانی را دراختیار محققان واهل ادب قرار گرفته است.

استاد درسپاس نامه ای که درابتدای این کتاب نوشته اند .

یاد آوری کرده اند که"حدودپنجاه سال یکی از دغدغه های عمرم گردآوری نسخه های کهن واصیل تذکره الاولیاء بوده است.

استاد تاکید دارند که " این کتاب را مانند
امیرارسلان نخوانید بلکه چون آثار ویتگنشاتین بخوانید."

آنچه از آثار استاد آموخته ایم.

از تصحیح اسرار التوحید
نمونه ی یک تحقیق وتصحیح دقیق متون را آموختیم.

وپیامهای عرفانی ابوسعید را با جان ودل
شناختیم
. اصلی ترین پیام اسرار التوحیدنفی خود پرستی است.

درمنطق الطیر .اسرار نامه  .الهی نامه
مختارنامه با عطار زیستیم وهمراه شدیم..
با چندکتابی که درمعرفی عارفان تدوین کرده است پیام عارفان واقعی را دریافتیم.

با صورخیال درشعرفارسی وبا موسیقی شعرارکان اصلی شعرراشناختیم.

با غزلیات شمس وشرح وحواشی آگاهانه وغنی وپرباری که برآن نگاشتید.

با دنیای معنوی مولانا وپرتوشمس برمولوی آشنا شدیم.

با کتاب چراغ وآینه نقدشعررا آموختیم
استواری نثرمعاصررا درکتابهایت به تماشا نشستیم.

با مجموعه شعر(طفلی به نام شادی
چاپ ۱۳۹۹)
شعر متعهدومتعادل را با پشتوانه ی
از فرهنگ وآگاهی واساطیر شناختیم.

دیوانه اشک

این لحظه  که دل حریم دیدار شده ست
اشک آمده پیش چشم دیوار شده ست

دل خواست  که درنهان تورا دارددوست
دیوانه ی اشک ،چون خبر دار شده ست
طفلی به نام شادی
محمد رضا شفیعی کدکنی

دیر زیاد آن استاد وشاعر ومحقق بزرگ معاصر
بهرامیان

ادبیات متوسطه اول

10 Oct, 04:00


۱۹ مهر ماه، روز میلاد استادِ مهر و راستی، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی گرامی باد.
🌲🌲🌲🌲
زادروزت را تبریک می‌گوییم قائمه‌ی زبان و ادبیات فارسی، آبروی فرهنگ و اعتبارِ ملّیِ ما، وجود عزیز و ارزشمند تو را استادِ استادان زنده‌یاد فروزانفر در موجزترین جمله بیان کرد و به حق چه زیبا گفت که حضورت احترامی است برای فضیلت.

«سرت سبز و دلت خوش باد جاوید» که بودنت مهم‌ّترین بهانه‌ برای بودنِ ماست.
این روز یکی از خجسته‌ترین روزهای تاریخ است و در حافظه‌ی تقویمِ ملّیِ ما تا ابد درخشان خواهد ماند.
«خداوندا ز آفاتش نگه دار»
🌲🌲🌲🌲🌲🌲

ادبیات متوسطه اول

08 Oct, 13:45


درود
به یاد استاد شجریان

تومی روی ودلم بی ترانه می ماند
چه داغها زفراقت نشانه می ماند

صفای سینه ی توچون بهارروشن بود
غمی شبانه دراین آشیانه می ماند

صدای  آسمانی تودرجهان همی پیچد
کویر خاطرمن  عاشقانه می ماند

توبا شکفتن خورشیدمهربالیدی
فضای سینه من پر  فسانه می ماند

تومی روی غزل اشک همچومروار ید
به چشم من به یکی دانه دانه می ماند

صداو ونغمه ی تو شوروعشق آورده
برای زیستن من بهانه می ماند

توبهرمردم پردردرنجها بردی
صدای مردم آگاه ،جاودانه می ماند

زداغ رفتن تو با نسیم همدردم
صدای دلکش و بانگ چغانه می ماند

بهرامیان مهرماه ۱۳۹۹

ادبیات متوسطه اول

07 Oct, 14:16


باکودک درون خودت هی بگو بخند
بنشین کنارکودک خود روبه‌رو بخند

اندوه وغم رها کن و از شادمانیت
با او به گفتگو بنشین موبه مو ، بخند

#دکترنصرت‌اله‌صادقلو


روزجهانی کودک برشما که هنوزکودک
درون تان فعال است؛مبارک باد.

👭👫🍁🍁

ادبیات متوسطه اول

05 Oct, 15:20


روز جهانی معلم بر همه معلمان ایران و سراسر سراسر جهان مبارک باد.
"ارزش‌گذاری برای صدای معلمان" موضوع این روز است که توسط یونسکو و یونیسف اعلام شده است. این روز به منظور بزرگداشت نقش معلمان در جامعه و اهمیت صدای آن‌ها در فرآیند آموزش و یادگیری برگزار می‌شود.

معلمان به عنوان کلیدی‌ترین عامل در بهبود کیفیت آموزش شناخته می‌شوند و باید در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های آموزشی شنیده شوند. این موضوع تأکید می‌کند که احترام به نظرات معلمان نه‌تنها به تقویت حرفه آن‌ها کمک می‌کند بلکه موجب ارتقای نظام آموزشی نیز می‌شود.

3,498

subscribers

5,813

photos

2,125

videos