Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی @faqihiherawi Channel on Telegram

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

@faqihiherawi


فضل الرحمن فقیهی هروی، دکتورای ادبیات فارسی، دکتورای فقه و اصول فقه، استاد دانشگاه هرات، نویسنده و پژوهش‌گر علوم اسلامی.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی (Persian)

با خوشائی ما برای شما کانال تلگرام "Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی" را معرفی می کنیم. این کانال به تصویر نام فضل الرحمن فقیهی هروی شناخته می شود که یک دکترای ادبیات فارسی و فقه و اصول فقه است. ایشان استاد دانشگاه هرات می باشند و علاوه بر این به عنوان یک نویسنده و پژوهش‌گر علوم اسلامی فعالیت می کنند. اگر علاقه‌مند به مطالعه درباره ادبیات فارسی، فقه و اصول فقه و علوم اسلامی هستید، این کانال یک منبع بسیار ارزشمند برای شما خواهد بود. با عضویت در این کانال شما به مقالات، نوشته ها و تحقیقات ارزشمند دکتر فقیهی هروی دسترسی خواهید داشت. منتظر حضور گرم شما در این کانال مفید و ارزشمند هستیم.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

14 Jan, 11:34


این اثر در حقیقت، نقد سخنان توهین‌آمیز و ادعاهای مرموزی است که در سال 1402 ﻫ.ش. تحت عنوان «جدال رأی و روایت» در صفحات مجازی منتشر شده بود و بر ساحت پاک امام بخاری رحمه الله با بی‌رحمی تمام تاخت و تاز کرده بود. آن رساله، شخصیت امام بخاری را زیر سؤال برده بود، وی را دشمن بزرگ امام ابوحنیفه رحمه الله و یارانش معرفی می‌داشت و روایاتش را نادرست و راویانش را غیر قابل قبول خوانده بود.
ورود چنین ادعاهایی در جامعۀ امروزی جز ایجاد تفرقه و اختلاف افگنی مفهومی دیگر نمی‌توانست داشته باشد و در حقیقت آب به آسیاب دشمن می‌ریخت و راه را برای پیاده شدن برنامه‌های دشمنان اسلام، هموار می‌نمود. بنابراین رسالۀ مذکور توسط نگارنده مورد نقد قرار گرفت و به شکل کتابی در آمد که «احسن المقال در ردّ جدال» نامیده شد.
نقد و رد اتهامات واهی، ادعاهای توهین‌آمیز و سخنان نادرست بر ائمۀ دین، وظیفۀ شرعی هر انسان مؤمنی است که توانایی این کار را داشته باشد. با چنین ضرورتی، نگارندۀ این سطور به رد و نقد رسالۀ مذکور اقدام نمود و به دفاع از شخصیت، جایگاه علمی، صحت روایات و وثاقت راویان امام بخاری رحمه الله پرداخت. در این رساله خاطرنشان ساخته شده که اختلاف نظر میان ائمۀ دین و از جمله امام بخاری با بزرگان مذهب حنفی، هرچند امری اجتناب ناپذیر بوده؛ اما جنبۀ خصومت شخصی نداشته و جزء اجتهادات فقهی به شمار می‌رود.
این اثر، تنها رد اعتراضات نویسندۀ رسالۀ «جدال رأی و روایات» نیست؛ بلکه به بیشتر خصومت‌ورزی‌ها و ادعاهای نادرستی که مستشرقان و معاندان سیکولارمشرب، بر امام بخاری و صحیح او وارد می‌کنند، پاسخ داده است. به دلیل آنکه نویسندۀ رسالۀ «جدال رأی و روایت» بیشترین اعتراضات و توطئه‌های مستشرقان و معاندان حدیث نبوی را در آن رساله گرد آورده بود و لذا به آن اعتراضات پاسخ گفته شده است.
امیدوارم وقتی اکنون این اثر در صفحات مجازی انتشار می‌یابد به دست نویسندۀ رسالۀ «جدال رأی و روایت» برسد و یا رسانده شود و وی آن را به دقت مطالعه نماید تا به سخنان نادرست و غیر مستندی که در رساله‌اش ارائه داشته، وقوف یابد و به اشتباهات متعددی که مرتکب شده آگاه شود.
چه خوب است، نویسندۀ رسالۀ «جدال رأی و روایت» با خوانش این اثر، وقتی به نادرستی‌های رساله‌اش پی می‌برد، با نوشتن یادداشتی در این راستا، از اهل مطالعه و تحقیق و علمای امت اسلامی، پوزش بخواهد. همچنان در صورتی که باز هم بر دیدگاه‌های نامستندش که در این اثر به طور مستند مورد نقد واقع شده، قناعت نداشته باشد، به دفاع بپردازد و به گونۀ مستند- نه با انداختن تیر به تاریکی- این اثر را نقد نماید. نگارنده منتظر پاسخ ایشان خواهد بود.
همچنان از اهل مطالعه و تحقیق، آرزو برده می‌شود اگر نقصی در نحوۀ پردازش این کتاب و محتوای آن وجود داشته باشد، نگارنده را در جریان بگذارند تا به اصلاح آن اقدام شود.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

14 Jan, 11:32


تقدیم به اهل دانش و تحقیق
کتاب: «احسن المقال در رد جدال»
(نقد رسالۀ«جدال رأی و روایت» و دفع اتهامات آن بر امام بخاری)

این کتاب، رسالۀ تحقیقیی است که نگارنده آن را در سال 1445ﻫ. ق. برابر با سال 1402ﻫ. ش. به رشتۀ تحریر درآورده بود، هرچند به گونۀ مطبوع، نشر گردید، امام برخی دوستان در خارج مرزهای کشور مان، خواستار نشر فایل آن به گونۀ پی‌دی‌اف شده بودند. بنابراین حالا نقل پی‌دی‌اف آن به خدمت دوستان ارجمند گذاشته می‌شود تا مورد استفاده قرار گیرد.
دوستان ارجمند در نشر این رساله سهیم شوند و آن را برای اهل مطالعه نشر و پخش نمایند.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

14 Jan, 07:07


به همین گونه، قرآن کریم به حیث نخستین اساس و بنیاد شریعت اسلام، لفظ و معنایش، نه کلام و تألیف محمد صلی الله علیه وسلم، بلکه کلام پروردگار پیامبر و کلام پروردگار جهانیان است. کلامی است که لفظ و معنایش معجزه است و هیچ‌کسی در طول تاریخ، همانند آن را آورده نتوانسته است. چه اگر قرار بود که این قرآن، تألیف و کلام پیامبر اسلام بودی- که هیچ سواد و دانش ادبی نداشته است- در طول قرن‌ها با وجود مخالفتی که معاندان با آن داشتند، خود که صاحب فصاحت و بلاغت بوده‌اند، کتابی همانند آن را تألیف می‌کردند و به عرصۀ ظهور می‌پیوست! وقتی همه فصحا و بلغای عرب و غیر عرب، در طول تاریخ، بخش کوچکی در حد سه آیه همانند قرآن کریم را آورده نتوانستند، عقلانیت سلیم و خرد منصف، حکم می‌کند که چنین کلام و کتابی، هرگز تألیف شخصی نیست که هرگز نزد کسی تلمُّذ نکرده باشد، به مدرسه‌یی درس نخوانده باشد، و به دانشگاهی تحصیل علم ننموده باشد!؟ بلکه این کتاب از جای دیگر و از منبع دیگری برایش فرستاده شده و این کتاب عظیم الشأن، نه تألیف پیامبر صلی الله علیه وسلم، بلکه کلام پروردگار پیامبر است که نقصی در آن وجود ندارد و هرگز باطل و نقصی در آن راه نمی‌یابد.
«وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» [فصلت: 41، 42]
(و اين همانا کتابی عزیز است؛ باطل از پیش رویش و از پشت سرش در آن راه ندارد، نازل‌شده از نزد ذات با حکمت و ستوده‌یی است).
حقیقت این است که با وجود شعار «خردمحوری و عقلانیت اندیشی» تضاد در ادعاهای دگراندیشان، همیشه گستاخانه و مرموز، موج می‌زند و تبارز دارد. اما مقوله و اصطلاح خردمحوری و عقلانیت اندیشی آنان، شعار دروغینی است که همواره مطرح می‌کنند تا بدین طریق، کسانی را بفریبند که مطالعۀ اندک دارند و به علم و دانش عمیق دست نیافته‌اند.
{كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا} [الكهف: 5]

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

14 Jan, 07:07


تضاد نامعقول در عقلانیت دگراندیشانه
(آیا قرآن کریم کلام خداست، یا تألیف پیامبر اسلام؟)
نوشتۀ: د. فقیهی هروی
تأکید بر عقلانی‌اندیشی یکی از ویژگی‌های دگراندیشانی است که سمت‌وسویی با تفکر سیکولاریزم دارند. با وجود تأکید شان با خردمحوری و عقلانی‌اندیشی، گاهی دیده می‌شود خود از ساحۀ خردورزی و عقلانی‌اندیشی، فرسنگ‌ها فاصله دارند و در تیه تضاداندیشی، سرگردان‌اند. حیرت‌آورتر از آن این است که گاهی، برخی دوستان معتقد به باورهای اسلامی نیز، فریب سخنان مزخرف و فریبندۀ این سیکورلاران را می‌خورند و حتی نامعقول‌ترین ادعاهای شان را در رسانه‌ها به حیث نظریۀ علمی مطرح می‌دارند.
سال‌های پیش شنیده بودم یکی از دگراندیشان ناسازگار با اسلام و باورهای اسلامی، در خطابی خودمانی به مسلمانان اخلاص‌مند اطراف خود- پیروی از پیامبر اسلام را نادرست خوانده- گفته بود که: بعد از یک‌ونیم هزار سال، هنوز شما از کسی پیروی می‌کنید که خواندن و نوشتن را یاد نداشته و اُمّی(ناخوان) بوده است؟ یعنی وی، تأکید براین داشته که وقتی پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، مکتب نرفته، دانشگاه نخوانده، حتی سواد خواندن و نوشتن را نداشته، پیروی از وی، نادرست است و نمی‌تواند فرموده‌ها و هدایات آیین او سرنوشت‌ساز باشد و پاسخ‌گوی نیازهای بشریت باشد.
برعکس ادعای مذکور که به ناخوان‌بودن پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم تأکید می‌داشته، در صحبت یکی از دوستان معتقد به باورهای اسلامی در یک مصاحبه، شنیدم که سخن و ادعای حسین دباغ، معروف به عبدالکریم سروش را به حیث یک نظریۀ علمی مطرح می‌نمود؛ مبنی بر اینکه گویا قرآن کریم را پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، تألیف کرده و از خود نوشته است.
حال سؤال این است، که چه گونه از یک‌سو دگر اندیشان، ادعا می‌کنند که چون پیامبر اسلام، سواد و تحصیل نداشته، لذا پیروی از ایشان، نادرست است. از سوی دیگر، با وجود آنکه به عدم سواد و تحصیل پیامبر و ناخوانندگی ایشان اقرار می‌دارند، ادعا می‌نمایند که قرآن کریم، تألیف خود پیامبر اسلام است و او خود این‌ کتاب را تألیف کرده و از خود ساخته است.
چه گونه عقلانی‌اندیشی و خردمحوری دگراندیشان، به آنان اجازه می‌دهد، باور داشته باشند، کسی با کمال ناخوانندگی، بدون اینکه سواد داشته باشد، بدون اینکه نزد کسی تلمُّذ داشته باشد، بدون آنکه در مکتب و مدرسه‌یی درس خوانده باشد، بدون آنکه در دانشگاهی به تحصیل پرداخته باشد، از نزد خود کتابی با چنین فصاحت در لفظ و بلاغت در معنا را تألیف کرده باشد که هرگز در طول یک‌ونیم هزار سال، کسی نتواند مانند آن یک سورۀ کوچک بیاورد؟!
آیا ممکن است، شخصیت امّی که کاملا ناخواننده است، کتابی تألیف کند که فصاحت لفظی و بلاغت معنوی و پیام‌آوری آن معجزۀ جاودانی باشد؟ آیا تا حال در طول تاریخ بشریت، کدام فردی دیگر از اقوام گوناگون، از اقشار گوناگون مردم، پدید آمده که باوجود عدم تحصیل دانش و با کمال ناخوانندگی، همچو کتابی را تألیف نماید که در طول تاریخ، هم دست‌ناخورده بماند و هم فصاحت و بلاغت آن به حدی باشد که کسی همانند آن آورده نتواند؟
آیا عقلانیت‌اندیشی و خردمحوری دگراندیشانی چون سروش و هم‌نظران وی که خزعبلات او را تکرار می‌کنند، اجازه می‌دهد، شخصی بدون سواد و آموزش نزد کسی، و بدون تحصیل دانش در مرکز علمیی، کتابی بنویسد و تألیف نماید که هرگز فصاحت اعجاز آن کهنه نشود و تاریخ‌زده نگردد و بعد از گذشت یک‌ونیم هزار سال، بلاغت تقنین آن پویا و پاسخ‌گوی نیازهای دو ملیارد انسان باشد؛ طوری که این همه انسان‌های عاقل و هوشیار از انوار روشن‌گر آن استهدا نمایند و رهیاب شوند؟!
پاسخ این دو ادعای دگراندیشانه
واقعیت این است که هردو باور یادشدۀ دگراندیشان بر مبنای خصومت‌اندیشی استوار است و این دو پندار شان در حقیقت، تضادی است نامعقول که در عقلانیت کوراندیشانه و گمان‌محور، تبارز یافته و جز اوهام و گمان‌های نابخردانه، که در بیراهه‌روی تلاش می‌ورزد، چیزی نیست.
دگراندیشان از این غافل مانده‌اند که پیامبر اسلام، اگر تحصیل و سواد کسبی نداشته- که واقعیت چنین بوده و قرآن کریم بر آن گواه است- هرگز از خود در حوزۀ تشریع چیزی نمی‌گفته و تقنین الهی در حیات بشریت را از خود پدید نیاورده است، بلکه مبلّغ علم و دانش آسمانی از سوی خالق صاحبان علم و دانش و پیام‌رسان تشریع و تقنین جاودانی از جانب آفریدگار عالم هستی بوده است. وی شریعتی پویا و تقنینی جامع را از نزد صانع حکیمی برای بشریت آورده، که به گذشته و آیندۀ حیات انسانی، علم داشته و دارد. لذا این کتاب و شریعت، هرگز کهنه و تاریخ‌زده نمی‌شود و برای همشه پویا و ماندگار است و برای نیازهای بشریت در طول تاریخ، پاسخ‌گو بوده و پاسخ‌گو خواهد بود.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

13 Jan, 05:26


کودکی و آموزش

یاد آن روز که ما گرم تمنّا بودیم
کودک غرق به بازیچۀ دنیا بودیم

زیرکِ هوش، ولی پخته سبق‌خوان شده بود
حامل ابجد و مصروف الفبا بودیم

در بغل داشته‌ایم لوحۀ مسطوری را
فاتح و پیش‌رَوِ درس فقط ما بودیم

درس ما مهر و صفا داشت ز قرآن کریم
زینت مدرسه و مسجد و ملا بودیم

گاه غرق سخن «تحفه نصایح» شده جان
آرزو بخش دل مادر و بابا بودیم

گاه محو غزل حافظ و گه «پنج کتاب»
گاه پیرایۀ معروف نظرها بودیم

رفت آن دور، ولی خاطره‌ها ماند به دل
کاش همواره در آن حالت شیدا بودیم
"فقیهی هروی"

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

12 Jan, 09:25


امریکا
این زن آمریکایی می‌گوید:
ریختن بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی در مدت ۱۵ ماه بر روی غزه، مستقیما با آتش سوزی در لس‌آنجلس آمریکا مرتبط است.
آنچه را کشت کنی، محصولش را درو می‌کنی.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

02 Jan, 05:56


رونمایی از کتاب «شکوه هریوا در هند»

از کتاب «شکوه هریوا در هند» با عنوان تفصیلی (سخنوران و خامه‌پردازان هرات در شبه قاره و سهم شان در شکوفایی ادبیات دورۀ بابریان) طی محفلی رونمایی صورت گرفت.
در این محفل که در سالون پوهنزی زراعت پوهنتون هرات دایر شد، محترمان شیخ الحدیث مولانا عبد الغنی حقانی رئیس پوهنتون هرات، دکتر عرفات دینیز رئیس دفتر تیکا مقیم هرات، مولانا حمیدالله غیاثی آمر فرهنگ و هنر ریاست اطلاعات و فرهنگ، دکتر صلاح الدین جامی رئیس انجمن ادبی و استاد دانشگاه هرات، قاضی مستمند غوری عضو انجمن ادبی هرات، نگارندۀ این سطور و دکتر سینا ایلحان سرکنسول جمهوری ترکیه در هرات، پیرامون کتاب «شکوه هریوا در هند» سخنرانی نمودند.
در اخیر محفل برای شرکت کنندگان، نسخه‌هایی از این کتاب توزیع گردید.
گفتنی است، کتاب شکوه هریوا در هند، رسالۀ دکتری نگارنده است که در سال 1401ﻫ.ش. در دانشگاه کابل از آن دفاع نموده و اکنون به پشتیبانی مالی دفتر محترم تیکا در هرات، اقبال چاپ یافته است. این کتاب که در 410 صفحه به قطع وزیری به زیور چاپ آراسته شده، علاوه بر تبیین و توضیح وضع سیاسی و فرهنگی و ادبی دورۀ بابریان هند، به شناسایی 165 نفر از شاعران، نویسندگان، علما و مدرسان و مشایخ صوفیّۀ هراتی پرداخته که در فرهنگ و تمدن دورۀ بابریان در شبه قاره، تأثیرگذار بوده‌اند. به همین گونه کتاب شکوه هریوا در هند، جایگاه هرکدام از افراد مذکور را در ساختار تمدن شبه قارۀ دورۀ بابریان و سهم شان را در ایجاد آثار ادبی و علمی برجسته ساخته است.
در این اثر نیز، به تعداد 181 اثر ادبی و علمی، از نویسندگان هراتی مقیم شبه قارۀ هند شناسایی شده که شماری از این آثار، هنوز به گونۀ خطی در کتابخانه‌های شبه قارۀ هند و سایر کشورها نگهدای می‌شوند و جای نگهداری آن‌ها مشخص شده تا راه تحقیق برای سایر پژوهگران باز شده باشد. این کتاب سهم هرات و هراتیان در تمدن شبه قارۀ دورۀ بابریان را برجسته ساخته و جایگاه هرات در تمدن منطقه را آیینه‌داری می‌نماید. چه شمار قابل اعتنایی از شاعران، نویسندگان، علما و مدرسان هرات با برآشفته‌شدن وضع هرات به اثر حملات قساوت‌باز صفویه و مقابلۀ شیبانیان با ایشان، رهسپار شبه قارۀ هند شده بودند که بابریان در آنجا حاکم بودند و از اهل ادب و دانش، استقبال شایان می‌داشتند.
جا دارد با اغتنام از فرصت، از ریاست محترم دفتر تیکا، که چاپ این اثر را پشتیبانی مالی نمودند، از انجمن ادبی و پوهنتون هرات که در راه اندازی این محفل، سهم فعال داشتند، ابراز امتنان نمایم.
به همین گونه از استاد رهنمایم، جناب پروفیسور دکتر عبد القیوم قویم، و نیز از سایر استادانم در دورۀ دکتورا، جناب پروفیسور دکتر سید اکرام الدین حصاریان، و پروفیسور دکتر راحله حمیدزی و سایر استادان فاکولتۀ ادبیات دانشگاه کابل، ابراز سپاس و امتنان می‌نمایم.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

31 Dec, 18:44


عمر بن الخطاب رضی الله عنه فرموده است:
"اجتنبوا أعداء الله اليهود والنصارى في عيدهم يوم جمعهم، فإن السخط ينزل عليهم، فأخشى أن يصيبكم، ولا تعلموا بطانتهم، فتخلقوا بخلقهم" (شعب الإيمان بيهقي: ١٢، ١٨).
(از عيد دشمنان الله، یهود و نصارا در روزی که جمع می‌شوند دوری جویید؛ زیرا خشم[الله] بر آنان فرود می‌آید؛ می‌ترسم به شما برسد و شما به ضمیر آنان آگاه نیستید، پس اخلاق آنان را می‌پذیرید).

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

29 Dec, 15:23


ضرورت مراعات تخصص در ابرازنظرها در باب تحلیل و تحریم
نوشتۀ: د. فضل الرحمن فقیهی هروی

ابراز نظر و صدور فتوا در مسائل مهم در حوزۀ عقیده و یا در مسائلی از فقه عملی که از نگاهی به باورهای فکری و عقیدتی پیوند دارد، بسی خطیر و ارزش‌مند است. لذا لازم است برادران دعوت‌گری که در حوزۀ عقیده و فقه اسلامی، مطالعات تخصصی و همه جانبه ندارند و نیز دست‌رسی متخصصانه به تحقیق مسائل را دارا نیستند، در این موارد، ابرازنظر نکنند و فتوا ندهند. شایسته است چنین برادرانی به بیان فضائل اعمال و تشویق به امور اخلاقی و کارهای پسندیده بسنده کنند و از ابرازنظر در حوزۀ تحلیل و تحریم امور و اشیاء دوری جویند.
با پرهیز از ابرازنظر و فتوا در چنین مسائلی، هم آبروی خود این برادران در میان اهل مطالعه و کسانی که سخنان شان را می‌خوانند یا می‌شنوند، حفظ می‌ماند و هم مرتکب عمل ناشایستی نمی‌شوند؛ زیرا حلال گفتن محرمات و حرام گفتن حلال‌ها، شرعًا نارواست و کار بسیار قبیح و گناه بزرگی است.
فتوای بدون تخصص و ابرازنظر بر مبنای فکر شخصی در حوزۀ مسائل عقیدتی و یا مسائل فقهیی که به امور عقیدتی پیوند دارد، عواقب ناگوار و تبعات بسی خطرناک را به همراه دارد. چه این کار، نه تنها سبب بیراهه‌روی خود شخص می‌شود، بلکه باعث گمراهی دیگر کسان نیز می‌گردد.
الله متعال بندگانش را سخت از تحلیل و تحریم امور بدون دلیل شرعی و بر اساس نادانی و خواسته‌های نفس، برحذر داشته و منع نموده است؛ چنانچه می‌فرماید:

«وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» [النحل: 116].
(و به آنچه زبان شما به دروغ مى‏پردازد، مگوييد اين حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بربنديد؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى‏بندند رستگار نمى‏شوند).

فتوای بدون علم، گناهی بسیار سنگین است؛ چه این کار نه تنها باعث گمراهی خود شخص می‌شود؛ بلکه دیگران را نیز به بیراهه‌روی و گمراهی می‌کشاند. لذا گناه کسانی که سخنش را باور کرده باشند، نیز بر ذمۀ شخص فتوادهنده است. بیان رسول الله صلی الله علیه وسلم در بیان رفع علم و شیوع جهل، و مفتیان جاهل، بیانگر چنین گناهی بر دوش مفتیان جاهل است. رسول الله علیه السلام در حدیثی متفق علیه به روایت عبدالله بن عمرو بن العاص فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَقْبِضُ العِلْمَ انْتِزَاعًا يَنْتَزِعُهُ مِنَ العِبَادِ، وَلَكِنْ يَقْبِضُ العِلْمَ بِقَبْضِ العُلَمَاءِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يُبْقِ عَالِمًا اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالًا، فَسُئِلُوا فَأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا» [صحيح البخاری: 1/ 32؛ صحيح مسلم: 4/ 2058].
(همانا الله، علم را با بیرون کشیدن از [سینۀ] مردم، برنمی‌گیرد؛ بلکه علم را با قبض روح علما، بر می‌گیرد، تا وقتی که عالمی را باقی نمی‌گذارد؛ مردم رئیسان نادانی را برمی‌گزینند؛ پس پرسان می‌شوند؛ آنگاه بدون علم فتوا می‌دهند؛ لذا [هم خود] گمراه می‌شوند و[هم دیگران را] به گمراهی می‌کشانند).

به همین گونه، هرگاه کسی بدون دانش تخصصی، فتوای نادرستی را برای مردم صادر کند، گناه همه مردمی که بدان عمل می‌کنند، بر دوش فتوادهنده می‌باشد. در این زمینه در حدیثی به روایت امام ابوداود از ابوهریره رضی الله عنه آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«مَنْ أُفْتِيَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَانَ إِثْمُهُ عَلَى مَنْ أَفْتَاهُ» [سنن أبي داود: 3/ 321].
(هرکه بدون علم، فتوا داده شده باشد، گناهش بر ذمۀ کسی است که بدو فتوا داده است).

ابرازنظر در مسائل و اعمال غامض و اختلاف‌انگیز- همانند عید نوروز، مهرجان، تجلیل از شب یلدا و امثال اینها- که در ادوار فقه اسلامی از قرن‌های قدیم تا هم اکنون مورد بحث بوده است، مستلزم مطالعات عمیق و گسترده در پیشینۀ موضوع است و نیاز دارد تا شخص ابرازنظر کننده، از ریشه و تاریخچۀ موضوع مورد نظر آگاه باشد، دیدگاه‌های فقهای متقدم را مطالعه داشته باشد، اصول و معیارهای استدلال و استنباط را مطابق قواعد اصول فقه بداند، و به مقاصد شریعت آگاهی داشته باشد.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

29 Dec, 02:37


وفي الفتاوى الهندية ۲۶۴/۲: وَلَوْ قَذَفَ عَائِشَةَ - رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا - بِالزِّنَا كَفَرَ بِاَللَّهِ.

وقال ابن القيم: واتفقت الأمة على كفر قاذفها [زاد المعاد] .

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

27 Dec, 15:27


دعایی با پاداش زیاد
وَعَن أَبي الدَّردَاءِ رضي الله عنه أَنَّهُ سمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقُولُ: "مَا مِن عبْدٍ مُسْلِمٍ يَدعُو لأَخِيهِ بِظَهرِ الغَيْبِ إِلاَّ قَالَ المَلكُ ولَكَ بمِثْلٍ" رواه مسلم.
از ابودراء روایت شده که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده که فرمودند:
" هیچ بنده مسلمانی نیست که برای برادرش در غیابش دعا کند، مگر اینکه فرشته‌ می‌گوید: برای تو هم‌همانندش باد".
بر مبنای این حدیث نبوی، هرکه دعا کند و بگوید: "اللهم اغفر لجمیع المؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات، الأحياء منهم والأموات..." فرشته‌یی برایش دعا می‌کند و می‌گوید که: برای تو هم همچنین باشد.
الله متعال به اندازه تعداد تمام مؤمنان و مؤمنات برایش می‌آمرزد.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

25 Dec, 08:57


"رونمایی از خزف" یا (گفت‌وگوهایی با نیمچه‌سیکولارها)

کتابی است از نگارنده، که نقد و رد اندیشه‌های سیکولاری را احتوا کرده است. این کتاب، مباحثی ارزنده در اختلاف بین اندیشه‌های اسلامی و افکار سیکولاریزم را شامل است و برای اهل مطالعه توصیه می‌شود.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

25 Dec, 03:03


این بدان خاطر است که معیار سنجش درستی و نادرستی افکار و باورها، خطوط قرمز موازین شریعت و دیدگاه‌های مستنبط اهل اجتهاد است؛ نه محصول افکار مشایخ و سخنان صوفیه؛ زیرا «عمل صوفیه در حل و حرمت سند نیست... اینجا قول امام ابوحنیفه، امام ابویوسف و امام محمد [رحمهم الله] معتبر است؛ نه عمل ابی‌بكر شبلی و ابی‌الحسن نوری [رحمهما الله]» (مکتوبات امام ربانی: ج4: ص136). بنابراین، برای عوام مردم که اهل کار و بازاراند، آموزش مطلبی از کتاب تعلیم الاسلام، بعد از نماز و نیاز، بارها بهتر از تلمُّذ در محضر خوانش مثنوی است و مر امامان مسجد را، تدریس ترجمۀ ریاض الصالحین برای مقتدیان، بارها بهتر از آموزش وحدت الوجود و افسانۀ شاه و کنیزک است!
ملخّص القول، اینکه ما در نوشتۀ گذشته برآن نبودیم و حال نیز بر آن نیستیم، تا به توهین مثنوی و تحقیر سراینده و خوانندۀ آن بپردازیم، همچنان که توهین و تحقیر هیچ کتاب متفاوت با آن را مجاز نمی‌دانیم؛ چه با وجود جواز نقد هر کتاب و سخنی- جز کتاب الله و سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم- توهین به کتاب و شخص نویسندۀ مؤمن، هرکه باشد نامعقول و بی‌فایده است. به همین گونه هرگز به تقدس مثنوی و هر کتاب و سخن دیگری، جز کتاب الله و سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم، باور نداریم؛ بلکه کتاب مثنوی را همانند صدها کتاب دیگر، عملی انسانی می‌دانیم که مانند سایر دست‌آوردهای بشری، هم حاوی نکات مثبت است و هم نکات قابل نقدی را در خود جای داده است.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

25 Dec, 03:03


تذکری در باب مثنوی‌خوانی و مثنوی آموزی
نوشتۀ: د. فقیهی هروی

مطلبی را که تحت عنوان « تعصب مرموزانه و جهالت دانش‌مآبانه» نوشته بودم، جملاتی را شامل بود که آموزش مثنوی مولانا برای مردم عوام را به حیث آسیبی در جامعۀ کم‌سواد، معرفی کرده بود و چنین آموزشی را برای مردم عوام که به مسائل ابتدایی دین خود نیاز دارند، بی‌فایده و غیر لازم شمرده بود. هرچند در آن نوشته، مخاطب خاصی مد نظر نگارنده نبود، اما باز هم یکی از دوستان تحصیل‌کردۀ ادبیات فارسی و دوست‌دار تفکرات عرفانی، غیر مستقیم ناراحت شده بود و با پیامی، از من گله‌مند شد که گویا، مثنوی و مثنوی خوانان را دست کم گرفتم یا توهین روا داشتم. لذا لازم دیدم، این مطلب کوتاه را بنگارم، تا گلۀ آن برادر و سوء تفاهم احتمالی در نگاه دیگران نیز مرفوع شود.
مثنوی مولانا یکی از آثار برازندۀ و از منابع ادبی- عرفانی زبان فارسی دری به شمار می‌رود. مثنوی، تنها کتاب ادبی، یا اثری عرفانی- ادبی نیست؛ بلکه همانند برخِ آثار دیگر ادبی- عرفانی، افکار گوناگون صوفیانه، عرفانی، فلسفی و اندیشه‌های متفاوتی اعم از صحیح و سقیم از نحله‌های گوناگون را در خود جمع کرده است.
این کتاب، مباحثی از شریعت را شامل شده؛ نظریه‌پردازی‌های عارفانه را احتوا کرده؛ افکار فرقه‌های زیادی را بیان داشته؛ از آیات قرآن کریم به پیمانۀ قابل اعتنایی مستقیم یا غیر مستقیم استفاده برده؛ احادیث بسیاری اعم از صحیح و ضعیف را در خود جای داده؛ مقوله‌های ناشماری از آثار سلف صالح و امت‌های گذشته را در خود جمع کرده و افکار و رسم و رواج‌های بی‌شماری از عرف و عادات مردم و جامعه را در لابه‌لای اشعارش ارائه داشته است.
گفته می‌توان که مثنوی مولانا، دایرة المعارفی از فرهنگ و تمدن جامعۀ روزگار سراینده‌اش است که با زبان شعر، که نه زبان عوام الناس، بلکه زبان اهل برتر جامعه می‌باشد، بیان شده است. لذا کسی می‌تواند آن را بخواند و محتوایش را کماحقه بداند، که دانشمندی دایرة المعارفی باشد و به ادبیات والای زبان مثنوی، آشنایی تخصصی داشته باشد. علاوه بر این، زبان شعر که مثنوی بدان ارائه شده، زبان برتر ادبی، غیر مستقیم، سمبلیک، همراه با ابهام و بافته با صناعات بیانی و بدیعی است. این امر، فهم این کتاب را برای افراد ناآگاه به ویژگی‌های ادبی و ناآشنا به زبان شعر، دشوار ساخته است.
با توجه بدانچه گفتیم، آموزش مثنوی برای عوام الناس، نه قابل فهم است نه فایده بخش. چه از سویی مردم عوام، توان فهم متن و محتوای این کتاب را ندارند؛ و از سوی دیگر، عوام الناس، که به مسائل نخستینۀ عقیده و احکام شریعت، آگاه نیستند، به مفاهیم معرفتی مغلق و پیچیدۀ انباشته در محتوای مثنوی، هیچ ضرورتی ندارند. لذا آموزش مثنوی برای عوام الناس، در نگاه نگارنده، کاری عبث، بی‌فایده و بدون نتیجه خواهد بود.
علاوه برآنچه گفته آمد، در کتاب مثنوی، ابیاتی نهادینه شده، که بیان‌گر افکار فلسفی، همچو وحدت الوجود، تناسخ و اموری دیگر است و گاهی سخنانی مطرح شده که برخِ کسان از آن‌ها به تأیید کثرت‌گرایی دینی و مذهب اباحیه و اموری از این قبیل تعبیر می‌نمایند؛ هرچند تأیید چنین افکاری از سوی مولانا که روزگاری مدرس علوم اسلامی بوده، بعید می‌نماید.
به همین گونه ورود کثرت روایاتی از احادیث نبوی و آثار زیادی از بزرگان دین در خیر القرون، نیازمند تحقیق صحت و سقم آن‌هاست؛ چه این روایات و آثار در حوزۀ فکر، اثرگذار هستند و باید صحت و سقم آن‌ها برسنجیده شود. قضاوت در تأیید و رد افکار فلسفی مذکور، و تحقیق در صحت و سقم روایات مثنوی، نیازمند تخصص همه جانبه در حوزۀ علوم اسلامی و آشنایی تخصص‌محور در شگردهای ادبی است؛ چه بدون این دو شایستگی، نه مثنوی‌خوانان می‌توانند از محتوای اشعار این اثر، بهرۀ صحیح و نافع به چنگ آورند و نه مثنوی‌آموزان عوام- که هیچ معلوماتی از نخستینه‌های دین ندارند- می‌توانند از درس‌های مثنوی چیزی به چانته بیندازند و فایده‌یی جز تضییع وقت به دست آورند.
بدین اساس، به طور قطع گفته می‌توان که مثنوی مولانا، کتاب درسی نیست؛ کتابی آموختنی برای عموم مردم نیز نمی‌باشد تا در اجتماعی برای همگان تدریس شود؛ کتابی نیست که همانند داستان‌های حماسی- تفریحی در شب‌نشینی‌ها برای عوام خوانده شود. بلکه کتابی تخصصی برای قشر خاصی از مردم تحصیل‌کرده و متخصص است که توان برداشت مفاهیم آن را داشته باشند و صلاحیت نقد مطالب و شناخت صحت و سقم روایاتش را دارا باشند، تا بتوانند سخنان تأویل‌پذیر آن را بر غایۀ مطلوب، حمل نمایند و روایات صحیح و سقیم آن را از هم باز شناسند. بتوانند، افکار مطرح شده در آن را به ترازوی نقد، برسنجند؛ آرای مطلوب را تشخیص دهند و برگیرند و افکار مشبوه را بازشناسند و فروگذارند.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

23 Dec, 05:48


وجود این دروغ‌های شاخ‌دار و و این وارونه‌سازی‌های مرموز- که مشت نمونۀ خروار از سایر نوشته‌های مدعی مذکور است- بیانگر آن است که وی با پررویی تمام، معمولا دروغ‌گویی‌ها و اتهامات نادرست زیادی را در نوشته‌هایش مرتکب می‌شود و همیشه در پی آن است که میان مذاهب اهل سنت تفرقه ایجاد نماید و نفاق افکنی کند. این در حالی است که این مدعی، هرگز و هرگز، در برابر بدعات گروه‌های منحرف رفض‌اندیش و اعتزال مشرب، سخنی بر زبان نمی‌آورد؛ بلکه همیشه با آنان همسویی دارد و اظهار هم‌دردی می‌نماید. وی همیشه با سوء استفاده از دیدگاه‌های ابومنصور ماتریدی و علمای ماوراء النهر، وارد جنگ مرموز با نصوص شرعی و ستیز با عقاید اهل سنت می‌شود. چه زمینۀ سوء استفاده برای وی در میان این آثار، به دلیل وجود دلایل عقلانی مساعد است. اما دیده نشده که به بیان افکار و اندیشه‌های بزرگانی مثل امام طحاوی و علامه علی قاری هروی، پرداخته باشد؛ مگر اینکه سخنان شان را تحریف کند و به بیراهه سوق دهد.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

23 Dec, 05:48


خلاف‌ورزی در استدلال و وارونه‌سازی حقایق
(کشف دو دروغ مرموز و شاخ‌دار دیگر در یک نوشته)
نویسنده: د. فقیهی هروی

نوشتن در صفحات مجازی، نه بازپرسی دارد و نه باج و خرجی و اگر کسی، وجدان سالم نداشته باشد، هرچه را می‌تواند بنویسد و به خورد مردم دهد. از اینرو شماری از انسان‌های ضعیف النفس، به دروغ‌گویی و شبهه‌افکنی در این صفحات می‌پردازند. یکی از کاربران صفحات اجتماعی، که همیشه مبالغه‌های نادرست و ادعاهای دروغین، در نوشته‌هایش، مشاهده می‌شود، این بار، دو دروغ مرموز ولی شاخ‌دار دیگر را ارائه داشته است. این دو دروغ شاخ‌دار را، نه عموم خوانندگان، بلکه تنها اهل تخصص می‌توانند کشف کنند و تشخیص دهند.

مدعی مذکور، عبارت «تناقضات در اصول سلفی‌ها» را به حیث عنوان مطلبش برگزیده و گفته است که «اطلاق کفر برای گناه و اجتماع کفر و ایمان در قلب». سپس برای اثبات مدعای خود در اتهام بر گروه سلفی‌ها که از مردم معاصراند، سخنان ابن قیم الجوزیه از مدارج السالکین و نیز سخنان ابن ابی العز الحنفی از شرح عقیدة الطحاویه را در باب کفر اصغر و کفر اکبر نقل کرده است.
تعمق دقیق در ادعای مدعی مذکور و محتوایی که نقل کرده، ثابت می‌سازد که وی در ادعای خود، مرتکب دو دروغ شاخ‌دار، و وارونه‌سازی مرموز شده و یا به عبارت دیگر دو اتهام بی‌بنیاد را وارد کرده است. این دو دروغ شاخدار و دو وارونه‌سازی مرموز، قرار زیر به گونۀ کوتاه تبیین می‌شود:

1. خلاف‌ورزی تاریخی در شیوۀ استدلال
همه می‌دانند و ثابت است که دعوت سلفیت معاصر، به حیث یک حرکت و نهضت دعوتی و عملی، با برنامۀ مدون و تنظیم شده، توسط محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان تمیمی نجدی (متوفاى: 1206هـ) آغاز شد و با سلطۀ سیاسی محمد بن سعود بن محمد (متوفای1160ﻫ.)، نخستین حاکم آل سعود که در درعیه مقام داشت، عملی گردید و گسترش یافت[الأعلام للزركلی: 6/ 138]. در این حال، ابن قیم الجوزیه نویسندۀ مدارج السالکین، «شمس الدين محمد بن أبي بكر بن ايوب بن سعد» است که از دانشمندان مطرح قرن هشتم هجری است که در سال 751ﻫ.ق. وفات یافته است. به همین گونه ابن العز الحنفی، شارح عقیدة الطحاویه از دانشمندان قرن هشتم هجری بوده که در سال 731 تولد یافته و در سال 792 ﻫ.ق. وفات کرده است [الأعلام للزركلي 4/ 313].
آیا این معقول و درست است که کسی بیاید از حرکت سلفیت معاصر سخن بزند که دوصدوچهل سال سابقه دارد و بر سلفیان معاصر اتهام وارد نماید که یا حیات دارند و یا در حدود این دو قرن وفات یافته‌اند؛ اما برای اثبات ادعا و اتهام خود بر آنان از سخنان کسانی شاهد بیاورد، که شش قرن پیش می‌زیسته‌اند؟!! چنین ادعایی در نگاه اهل نظر، اگر دروغ شاخ‌دار نباشد پس چیست؟!
اگر تمام آثار ابن قیم الجوزیه و نیز به کتاب‌های باقی‌مانده از ابن ابی‌العز حنفی، به تحقیق و پژوهش گرفته شود، یک بار هم اصطلاح «سلفی» به کار نرفته است، و هیچ کدام از این دو شخصیت، نه خود و نه دیگران را «سلفی» نگفته‌اند.
بنابراین، چنین روشی در نوشتن مباحث فکری از جانب مدعی، هم غلطی بزرگ و خلاف‌ورزی مرموز شمرده می‌شود و هم دروغ شاخ‌دار و مرموزی است که اهل تخصص به مباحث علمی، بزرگی و خطورت آن را درک کرده می‌توانند.

2. وارونه‌سازی حقایق در هویت‌ها
مدعی مذکور، برای اثبات اتهامی که بر سلفیان معاصر، می‌بندد و وارد می‌کند، سخنان ابن ابی العز الحنفی متولد سال 731 و متوفای سال 792 ﻫ.ق. را نقل می‌کند. این امر دو مشکل دارد. مشکل نخست را که جنبۀ تاریخی داشت، در مورد اول توضیح دادیم و نیاز به تکرار نیست. مشکل دوم، اینکه مدعی مذکور، همیشه می‌کوشد حنفیان را در برابر سلفیان قرار دهد، اما در اینجا برای اثبات اتهام بر سلفیان معاصر، از سخنان ابن ابی العز شاهد می‌آورد که خودش حنفی است و کتاب عالم حنفی دیگر، یعنی امام طحاوی را شرح کرده است.
مطابق ضرب المثل معروف که گفته‌اند: «دروغ‌گو، حافظه ندارد»، مدعی مذکور فراموش کرده که ابن ابی العز، حنفی است و نباید برای اثبات اتهام بر سلفیان معاصر، از سخنان یک عالم حنفی که آنهم شش قرن پیش می‌زیسته، شاهد آورد شود!!
علامه زرکلی در اثرش «الاعلام» ابن ابی العز را چنین معرفی داشته است است: «ابن أبي العز (731- 792 هـ = 1331- 1390 م) علي بن علي بن محمد بن أبي العز الحنفي الدمشقي: فقيه. كان قاضي القضاة بدمشق» [الأعلام للزركلي 4/ 313].
ملاحظه می‌شود که او حنفی بوده و همیشه در نزد اهل علم در تذکره‌ها و در کتاب‌ها و آثارش، به نام «ابن ابی العز الحنفی» معرفی شده است و هیچکس او را به مذهب غیر حنفی نمی‌شناسد. بنابراین، اتهام وارد کردن، بر سلفیان امروز و شاهد آوردن از شخص حنفیی که هفصد سال پیش زندگی می‌کرده، جز دروغ‌گویی مرموز ولی شاخدار چه می‌تواند باشد؟!

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Dec, 08:13


ابلیس، نخستین خردگرای ستیزمند با نصوص شرعی
نوشتۀ: د. فقیهی هروی
خردگرایی در برابر نصوص شرعی که کار فلاسفه و معتزله و دیگر گروه‌های اهل بدعت است، تبعات زشت و شوم و عواقب بس خطرناک و نامبارک دارد. این مقوله در حوزۀ فکر و استدلال دو گونه می‌‎تواند داشته باشد: یکی اینکه با وجود صحت نصوص شرعی، مستقیما برای رد آن استدلال عقلانی، آورده شود. دوم اینکه برای قبول نص شرعی، خرد انسانی معیار پذیرش قرار گیرد؛ یعنی مدلول نص، وقتی پذیرفته شود که به معیار عقل کوتاه شخص خردگرا، برابر بیاید و در غیر آن مردود پنداشته شود.
رد کردن نصوص صحیح شرعی با استدلال‌های عقلی و سنجش نصوص صحیح با معیار عقل، زشت‌ترین منهج در حوزۀ اندیشه و تکفر و در حوزۀ فقه عملی است.
نخستین خردگرا در برابر نص صریح الهی، شیطان بود که به سبب آن مطرود و ملعون جاودانی گردید. ملاحظه می‌شود که شیطان، نص صریح و صحیح الهی را با منطق عقلانی خود، برسنجید و محصول فکری و استدلال عقلانی خود را بر آن برتر دانست. وقتی الله برای فرشتگان که وی نیز در میان شان بود، فرمان داد که برای آدم سجده کنند، ابلیس با خردگرایی‌اش، منطق عقلانی خود را بر نص صریح الهی، برتری بخشید و سجده نکرد. این سرگذشت در قرآن کریم چنین آمده است:
«إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ، قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» [ص: 71 - 76].
(یادآور هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من از گِل، آفرینندۀ انسانی هستم. وقتی او را برابر ساختم و از روح خود در آن دمیدم، پس برای او سجده‌کنان به زمین افتید. پس فرشتگان همه شان به تمامی سجده کردند، مگر ابلیس که تکبر ورزید و از کافران شد. [الله] گفت: ای ابلیس، چه چیزی مانع سجده‌ات برای آنچه به دستم آفریدم، شد؟ تکبر ورزیدی، یا از برترى‏جويان هستی؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک خلق نمودی).
ملاحظه می‌شود که شیطان با استدلال عقلانی و خردگرایی‌اش خویشتن را از انسان برتر دانست و در نتیجه از جانب الله متعال، مطرود و ملعون گردید. وقتی در برابر نص صریح، استدلال کرد و گفت، من از او بهترم، الله وی را مخاطب قرار داد:
«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ» [ص: 77، 78].
(گفت: پس از آن [جایگاه] بیرون شو، زیرا تو رانده‌شده‌ای؛ و همانا لعنت من تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود).
این نتیجۀ خردگرایی در برابر نص صریح است که شخص خردگرا را به حضیض ذلت فرو می‌برد و خوار و ذلیل می‌گرداند. مولانا جلال الدین محمد بلخی این ذلت و خواری ابلیس را به تصویر کشیده و شیطان را نخستین کسی می‌داند که در برابر نصوص صحیح و صریح، استدلال نمود:
اوّل آن كس كاين قياسك‌ها نمود
پيش انوار خدا ابليس بود
گفت نار از خاك بي‌شك بهتر است
من ز نار و او ز خاك اكدر است...(مثنوی: 89)
همین استدلال در برابر نص و امر الهی بود که ابلیس را مطرود و ملعون ساخت؛ ابلیس را که در میان فرشتگان به سر می‌برد و دانش و فهم خوب داشت و ظاهرا جایگاه بلندی از آنِ او بود. اما در این برابر آدم علیه السلام و کسانی از ذریۀ او هرگاه که به نصوص شرعی یا همان اوامر الهی پایندی داشتند، جاگیاه بلندی را به دست آوردند:
زادۀ خاکی منور شد چو ماه
زادۀ آتش توی رو رو سیاه (همان)
بیشترین گروه‌های منحرف، اعم از معتزله، قدریه، جهمیه، قرامطه و دیگران، به سبب همین تکیۀ افراطی بر خردگرایی و ستیز با نصوص و انکار از آنها، مسیر ضلالت را در پیش گرفتند و خود و پیروان خود را از قدیم تا امروز از صراط مستقیم به بیراهه‌روی سوق دادند.
پنکتۀ مهم و خطرناک اینکه، انکار از نصوص شرعی و رد آن با عقل ستیزمندانه با نصوص شرعی، بسی خطرناک است. این امر، باعث شد که ابلیس همشه در لعنت و حرمان باقی بماند و لقب «شیطان رجیم» را سزاوار گردد. این در حالی است که مخالفت امر پروردگار از روی نفس و هوا و به شکل غیرخردگرایی ستیزمندانه، همیشه از سوی انسان‌ها صورت می‌گیرد و باز مورد عفو و بخشش قرار می‌گیرند. پس خردگرایی ستیزمندانه با نصوص شرعی، عملی بسیار نادرست و زشت است، که انسان را در شبهات دوامدار آلوده می‌سازد و باقی نگه می‌دارد. شخص خردگرای، به بطلان اندیشه و نادرستی تفکر خود پی نمی‌برد تا از آن باز گردد و به راه مستقیم آراسته شود؛ بلکه در شبهۀ خردگرایی خود ادعای حقانیت می‌کند تا به حضیض ذلت و اسفل سافلین، سقوط نماید.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

29 Nov, 11:23


جایگاه عقل و نقل (درایت و روایت) در حوزۀ عقیده در نگاه امام ابومنصور ماتریدی
نوشتۀ: د. فقیهی هروی

ابومنصور ماتریدی رحمه الله از دانشمندان معروف مذهب حنفی است که در حوزۀ فقه عملی و حوزۀ عقیده، از صاحب‌نظران معروف شناخته می‌شود و دیدگاه‌هایش معمولا مورد بحث و مناقشه قرار می‌گیرد. وی در هنگام حیاتش، به دلیل غلو معتزله و سایر گروه‌های منحرف، در خردگرایی و استدلالات فلسفی، برای مقابله با آن گروه‌ها، از استدلالات عقلی در ابرازنظرهای کلامی خود، بسیار فراوان استفاده برده است. این امر باعث شده که برخی افراد متأثر از دیدگاه‌های اعتزالی، چنان بپندارند که ابومنصور ماتریدی حدیث نبوی یا به عبارت دیگر، خبر واحد صحیح را در حوزۀ عقیده و برای اثبات مسائل عقیدتی، حجت نمی‌داند.
مراجعه به میراث فکری ابومنصور ماتریدی در حوزۀ عقیده، بیانگر آن است که او خبر واحد صحیح را در حوزۀ عقیده، حجت می‌دانسته است. ابرازنظر و تحقیق در روش کار و نحوۀ استدلال امام ماتریدی به خبر واحد، بحثی جداگانه می‌طلبد- که ان شاء الله نگارنده آن را مفصلا پی‌خواهد گرفت. اما تصریح امام ماتریدی بر حجیت نقل (روایت و خبر واحد صحیح) در مواضعی از آثارش، هویداست. در اینجا فقط یک مورد از این تصریحات وی تبیین می‌شود.
امام ماتریدی در تألیف معروفش، شرح فقه الأکبر– که متن این کتاب از امام ابوحنیفه رحمه الله و شرح آن از خود امام ماتریدی رحمه الله است- گفته است:
«إن العقول محدثة معرضة للعجز والضعف والکلال والتلاشي کما قال علیه السلام: تفکروا في خلق الله ولا تفکروا في الخالق، لا یحتاجون إلی التفکیر في الله تعالی لتلاشي أوهامهم وذهول عقولهم، فلعمري إنه بیت الحس فللمعقولات المدرکات لا لغیر المعقولات وهو یتوقف في غیر المعقولات حتی یرد السمع فیتبعه، إذا کان سلیما غیر سقیم... وکل عقل إذا کان سلیما، یتوقف فیما لا یستدرکه بالعقل حتی یرد السمع فإذا أورد السمع تبعه» (شرح الفقه الأکبر للماتریدی: ص30- 31).
(همانا عقل‌ها نوپیدا و حادث‌اند، به عاجزی و ناتوانی و به درماندگی و فناپذیری گرفتاراند- همچنان‌که [رسول]علیه السلام فرمودند: در مخلوقات الله بیندیشید و در آفریدگار تفکر نکنید. [لذا انسان‌ها] به دلیل فناپذیری گمان‌ها و از بین رفتن عقل‌های شان، نیازی به تفکر در بارۀ الله متعال ندارند. سوگند به جانم که او[یعنی عقل] خانۀ حس است؛ لذا برای [درک] معقولاتی است که دریافتنی هستند؛ نه برای غیر معقولات، و این عقل در امور غیر معقول، توقف می‌کند تا اینکه سمع [یعنی روایت] فرا رسد، و آنگاه از آن پیروی نماید؛ هرگاه روایت صحیح غیر سقیم باشد... هر عقلی آنگاه که سلیم باشد، در اموری که آن را عقل درنیابد، توقف می‌نماید تا اینکه سمع[یعنی روایت] فرا رسد؛ وقتی سمع فرارسید، از آن پیروی می‌نماید).
ملاحظه به این متن کتاب شرح الفقه الأکبر- که ترجمۀ فارسی آن نیز همراه آن آورده شد- بیان‌گر آن است که هرچند امام ابومنصور ماتریدی رحمه الله در استدلالات خود در حوزۀ عقیده، به عقل تمسک فراوان جسته است، اما رجوع به روایت و نقل- که خبر واحد صحیح، بخشی از آن است- در نزد وی یک اصل بوده است و او خبر واحد صحیح را در باب مسائل عقیدتی، حجت می‌دانسته است.
بدین اساس، ادعای برخی دوستان متأثر از دیدگاه‌های اعتزالی، مبنی بر اینکه گویا امام ابومنصور ماتریدی و سایر بزرگان مذهب حنفی، خبر واحد صحیح را در باب عقیده و مسائل عقیدتی، حجت نمی‌دانستند، نادرست و بی‌پایه است. این حجیت خبر واحد صحیح، از نحوۀ استدلال خود امام ابومنصور ماتریدی در آثارش، به احادیثی که اخبار آحاداند نیز به پیمانۀ قابل اعتنایی قابل مشاهده است، که بحثی جداگانه را خواستار است.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

28 Nov, 14:02


چهارم- شرط عدم مخالفت خبر واحد با کتاب الله که در اصول فقه به مذهب حنفی نسبت داده شده، هیچ تأثیری در حجیت حدیث نبوی در منهج امام ابوحنیفه و فقهای حنفی نداشته و همواره، خبر واحد مورد تمسک و استدلال شان قرار داشته و بر این امر تأکید کرده‌اند. چه خبر واحد صحیح، با کتاب الله- جز در موارد نسخ یا تخصیص و تعمیم و اطلاق و تقیید- معمولا مخالفتی ندارد.
امام ابوحنیفه رحمه الله، حدیث صحیح مطلقا حجت دانسته، فرموده است: «إذا صح الحديث فهو مذهبي= هرگاه حدیث به صحت رسید، همان مذهب من است» (رد المحتار شامی: 1، 6).
امام ابویوسف رحمه الله می‌گوید: «لا يحل لأحد أن يقول مقالتنا حتى يعلم من أين قلنا= برای کسی روا نیست سخن ما را بگوید؛ تا وقتی بداند که از کجا[با دلیل از کتاب و سنت] گفتیم»(اصول بزدوی: 1، 17- 18).
امام محمد شیبانی می‌گوید: «لا يستقيم الحديث إلا بالرأي ولا يستقيم الرأي إلا بالحديث...= حدیث جز با رأی و رأی جز با حدیث برابر نمی‌شود»( أصول البزدوی: 1، 17- 18).
امام زفر که وی را «قیّاس حنفیه» گفتند، می‌گوید: «نحن لا نأخذ بالرأي ما دام أثر، وإذا جاء الأثر تركنا الرأی= ما تا هنگامی که حدیث باشد، به رأی عمل نمی‌کنیم؛ و چون اثر [حدیث] آمد، رأی را ترک می‌کنیم»( الأعلام للزركلي: 3، 45؛ والجواهر المضية في طبقات الحنفية، لعبد القادر بن محمد الحنفي: 1، 534).
سایر بزرگانی چون امام ابومنصور ماتریدی، امام طحاوی، علامه علی قاری در آثار شان به کثرت، در حوزۀ عقیده و فقه عملی، به خبر واحد تمسک جستند و بدان استدلال جستند که این مقال، جای ارائۀ مثالهای آن نیست.

پنجم- تمسک به خبر واحد در حوزۀ عقیده و فقه عملی، همواره عملا مورد تمسک و استدلال امامان و بزرگان مذهب حنفی قرار داشته است. مثالهایی از این نوع تمسک در فقه عملی ما پر است و در حوزۀ عقیده نیز، شواهد کافی برای اثبات آن وجود دارد.
امام ابوحنیفه رحمه الله، در «الفقه الاکبر» و نیز «الفقه الابسط» و سایر رساله‌های خود در حوزۀ عقیده، بارها به اخبار آحاد، استدلال جسته است.
اختلاف بین امام ابویوسف و طرفین (امام اعظم و امام شیبانی) در توسل «بمعقد العز» در باب همین خبر واحدی می‌چرخد که حتی نه صحیح، بلکه ضعیف دانسته شده است. در کتب معتمد مذهب در حوزۀ عقیده و فقه عملی آمده است که:
«كره ابوحنیفة ومحمد رحمهما الله تعالی، أن یقول الداعي اللهم إنی اسألك بمعقد العزّ من عرشك وأجازه أبو یوسف لما بلغه الأثر فیه= ابوحنيفه و محمد رحمهماالله، مکروه شمردند که دعاکننده بگوید: " اللهم إنی اسألك بمعقد العزّ من عرشك" و ابويوسف آن را روا شمرده؛ چون در این مورد برایش حدیثی رسیده است» (نگاه شود به: شرح الفقه الأكبر ملا علی قاری: 198؛ شرح العقیدة الطحاویة لابن أبي العز الحنفي: 211؛ المحیط البرهانی للبخاری الحنفی: 5، 312؛ الهداية في شرح بداية المبتدي: 4، 380).

ششم- علاوه بر آنچه گفته آمد، فقهای حنفی در حوزۀ عقیده و فقه عملی، بر استدلال به کتاب و سنت تأکید می‌دارند. این تأکید حتی در اصول فقه، که جایگاه استدلالات قیاسی است صورت گرفته است. علامه بزدوی در اصول خود گفته است:
«ومن رد أخبار الآحاد فقد أبطل الحجة فوقع في العمل بالشبهة وهو القياس أو استصحاب الحال الذي ليس بحجة أصلا ومن عمل بالآحاد على مخالفة الكتاب ونسخه فقد أبطل اليقين والأول فتح باب الجهل والإلحاد. والثاني فتح باب البدعة وإنما سواء السبيل فيما قاله أصحابنا في تنزيل كل منزلته» [كشف الأسرار شرح أصول البزدوي 3/ 10].
(هرکه اخبار آحاد را رد کند، به یقین که حجت را باطل ساخته است؛ پس به عمل در شبهات که قیاس یا استصحاب حال است و [با وجود اخبار آحاد]اصلا حجت نیست، واقع شده است، و هرکه به خبر واحد با مخالفت کتاب[قرآن کریم] عمل کند و آن را نسخ کند، یقین را باطل ساخته است. نوع اول، باز کردن دروازۀ نادانی و الحاد است؛ و نوع دوم بازکردن دروازۀ بدعت است؛ اما راه راست در چیزی است که اصحاب ما [امام و یارانش] در جای دادن هرکدام در جایگاهش، اختیار کردند).

نتیجۀ سخن اینکه نقل این دیدگاه‌ها و مثالهای عملی در حوزۀ اعتقاد و فقه عملی از سوی امام و یارانش و از سوی بزرگان مذهب حنفی، و همچنان نگاهی به آثار امام ماتریدی، آثار امام طحاوی، آثار ملا علی قاری و سایر بزرگان در حوزۀ عقیده و فقه عملی، بیانگر آن است که خبر واحد در منهج امام ابوحنیفه رحمه الله و یارانش و سایر بزرگان فقه حنفی، قابل حجت دانسته می‌شود و همه بدان استدلال جستند و تمسک ورزیدند. اما شبهۀ عدم حجیت به خبر واحد در حوزۀ عقیده، نتیجۀ شبهات اعتزالی بوده که توسط برخی افراد بدین مذهب مبارک پیوند نابجا داده شده است. اساس این پیوند نابجا و نامتجانش، از دیدگاه‌های اعتزالیی سرچشمه می‌گیرد که در قرون اولیه توسط بزرگان مذهب اعتزال، وارد مباحث شده و امروزه توسط برخی افراد نادان و مغرض، شبهه‌پراکنی می‌شود.

مراجع و منابع

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

28 Nov, 14:02


- ابن عابدین شامی، محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین الدمشقی الحنفی. (1412هـ - 1992م). رد المحتار على الدر المختار. چاپ دوم، بیروت: دار الفكر.
- اذرعی حنفی، صدر الدین محمد بن علی بن محمد ابن أبی العز. (1418). شرح العقیدة الطحاویة. تحقیق: أحمد شاكر، چاپ اول، مدینۀ منوره: وزارة الشؤون الإسلامیة، والأوقاف.
- بخاری حنفی، برهان الدین محمود بن احمد بن عبد العزیز. (1424 هـ - 2004 م). المحیط البرهانی فی الفقه النعمانی فقه الإمام أبی حنیفة رضی اللّه عنه- المحقق: عبد الكریم سامی الجندی، بیروت- لبنان: دار الكتب العلمیة.
- بزدوی، علی بن محمد. (بی‌تا). اصول البزدوی(موصولا بکشف الاسرار شرحه لعلاء الدین البخاری). ناشر: دار الكتاب الإسلامی.
- خطیب بغدادی، احمد بن علی بن ثابت. (1422ﻫ - 2002 م). تاریخ بغداد. تحقیق: دكتور بشار عواد معروف، چاپ اول، بیروت: دار الغرب الإسلامی.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان بن قَایماز. (1405 هـ / 1985 م). سیر اعلام النبلاء. تحقیق : جمعی از محققان با اشراف شیخ شعیب الأرناؤوط، پبیروت: مؤسسة الرسالة.
- زركلی، خیر الدین بن محمود بن محمد. (2002م). الأعلام. چاپ پانزدهم: دار العلم للملایین.
- قاری هروی، ملا علی بن سلطان محمد. ()1404ھ- 1984م) زشرح الفقه الأكبر. چاپ اول، لبنان: دار الكتب العلمیة.
- قرشی حنفی، عبدالقادر بن محمد بن نصراللّه. (بی‌تا). الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة. كراتشی: میر محمد كتب خانه.
- مرغینانی، برهان الدین علی بن ابی بكر فرغانی. (بی‌تا). الهدایة فی شرح بدایة المبتدی. تحقیق: طلال یوسف، بیروت لبنان: دار احیاء التراث العربی.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

28 Nov, 14:02


مذهب حنفی و آسیب دیدگاه‌های اعتزالی
نوشتۀ: د. فقیهی هروی

خلط دیدگاه‌های اعتزالی، مذهب و منهج مبارک اعتقادی امام ابی‌حنیفه و یاران بزرگوارش را، گاهی در مسیر زمان ضربه زده است. مداخلۀ این افکار و مناهج اعتزالی در این مذهب و منهج مبارک، به حدی زیانبار بوده که باعث اختلاف میان این مذهب، و جمهور امت اسلامی (سه مذهب دیگر اهل سنت: مالکی، شافعی، حنبلی) شده است.
یکی از این آسیب‌های برخاسته از منهج اعتزالی، رد روایات صحیح و مستند از احادیث نبوی و مراجعه و استناد به اقوال عقلی- فلسفی است. یعنی چون معتزله برای اثبات عقاید خود، عقل‌گرای صرف بودند و آرای فلسفی- عقلانی، بنیاد عقاید شان را شکل می‌داد، لذا احادیث صحیح آحاد را برای اثبات عقاید اسلامی، ناکافی می‌شمردند و قبول نمی‌کردند. این منهج اعتزالی تا امروز، پیروانی داشته و برخی این روش نادرست اعتزالی را به دروغ، به منهج خود امام پیوند دادند؛ یا حتی آن را عین منهج امام و یاران شان برشمردند.
روش اعتزالی عدم قبول خبر آحاد صحیح و مستند، هرگز روش شخص امام ابوحنیفه و یارانش نبوده است و بزرگان معتمد این مذهب، هیچ کدام به عدم قبول خبر آحاد صحیح و مستند در باب عقیده، تصریح نکرده‌اند؛ بلکه برخلاف این ادعا، در اثبات مسائل مربوط به عقیده – هم خود امام و یارانش و هم بزرگان مذهب وی مثل امام طحاوی، امام ماتریدی و علامه علی قاری رحمهم الله- بارها به خبر واحد استدلال نمودند و تمسک جستند. بنابراین نقل قول علمایی از اهل اعتزال، نمی‌تواند مذهب و منهج امام ابوحنیفه و یاران شان را آیینه‌داری کند و در حوزۀ عقیده و فقه عملی تطبیق یابد.
به گونۀ مثال: آنچه را برخی معاصران امروزی با پیروی از مذهب معتزلۀ دیروز، به نقل از ابوالحسین بصْری از قاضی عبدالجبار همدانی، در باب شرط پذیرش خبر واحد در نزد عیسی بن ابان، ذکر می‌کنند، هرگز نمی‌تواند ثابت سازد که خبر واحد صحیح در حوزۀ عقیده و عمل، حجت نیست. بلکه قبول «خبر واحد صحیح و مستند» در حوزۀ عقیده و فقه عملی، مذهب امام ابوحنیفه و یارانش و روش بزرگان این مذهب مبارک است. چه طرح آن موضوع و پیوند آن به منهج استدلالی امام رحمه الله و بزرگان مذهب حنفی، به چند دلیل مردود و غیر قابل پذیرش است که در زیر تبیین می‌شود:

نخست- اینکه هم ابوالحسین بصری و هم قاضی عبد الجبار، هردوشان در عقیده، معتزلیان معلوم الحال هستند و از بزرگان مذهب معتزله شمرده می‌شوند. خیر الدین محمد زرکلی در اثرش [الأعلام: 6/ 275] ابوالحسین بصری را «محمد بن علي الطيب، أبو الحسين، البصري: أحد أئمة المعتزلة» معرفی داشته است. به همین گونه امام ذهبی در سیر اعلام النبلاء قاضی عبد الجبار را «المتكلم، شيخ المعتزلة، أبو الحسن الهمذانی» [سير أعلام النبلاء: 17/ 244] معرفی می‌دارد. بنابراین شرط عرضۀ خبر واحد بر کتاب الله، که در اصول فقه عنوان شده است، نمی‌تواند جایگاه حجیت خبر واحد صحیح و استدلال بدان در حوزۀ عقیده و فقه عملی را مخدوش سازد. بلکه خبر واحد همیشه در حوزۀ عقیده و فقه عملی، مورد تمسک و استدلال امام ابوحنیفه ویارانش قرار گرفته و سایر فقهای حنفی به شمول امام ماتریدی بدان تمسک جسته‌اند.

دودیگر- تمسک به اصول اجتهادیی که در کتب اصول فقه مطرح می‌شود، به حوزۀ عقیده و اصول دین، عمومیت نمی‌یابد و نباید این اصول در حوزۀ عقیده پیاده شوند. بلکه برای تبیین و اثبات منهج عقیدتی امام ابوحنیفه رحمه الله و یاران شان و نیز روش بزرگان این مذهب، باید به کتب عقیده مراجعه نمود و از آنجا استدلال کرد؛ نه به کتب اصول فقه و تألیفات مؤلفان معتزلی. چه دانش اصول فقه، منهج استنباط احکام از نصوص شرعی در حوزۀ فقه عملی را بیان می‌دارد. اما منهج و روش استنباط مسائل و احکام عقیدتی از دلایل آن را باید در دانش عقیده و اصول دین یا لا اقل از کتب فقه مؤلفان حنفی، جست‌وجو نمود؛ نه از اصول فقه که محور آن، اثبات ادله برای احکام عملی است و نه از کتب و سخنان مؤلفان معتزلی.

سه‌دیگر- عیسی بن ابان از شخصیت‌هایی است که به استدلال به حدیث نبوی در حوزۀ عقیده و عمل ارزش فراوان قایل می‌شده است. خطیب بغدادی روایت می‌کند که عیسی بن ابان، نخست به جلسات درس امام محمد شیبانی، شرکت نمی‌کرد و پنداشته بود که خلاف حدیث عمل می‌کند. روزی توسط محمد بن سماعه رحمه الله به مجلس امام شیبانی برده شد و بعد از مناظره دانست که هیج مخالفتی با حدیث نبوی ندارد و بعد از آن مجلس وی را لازم گرفت [تاريخ بغداد ت بشار 12/ 479]. این سرگذشت، پایبندی عیسی بن ابان و امام شیبانی رحمهماالله را ثابت می‌سازد. لذا شرط عدم مخالفت خبر واحد به کتاب الله از سوی عیسی بن ابان و سایر فقها حنفی، حجیت حدیث در حوزۀ عقیده و فقه عملی را مخدوش نمی‌سازد؛ بلکه به قوت خود باقی است و قابل استدلال و تمسک است.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


د- تمسک به حدیث موقوف:
امام ابومنصور نه تنها به روایت مرفوع بلکه به روایات موقوف در باب عقیده نیز تمسک جسته است. در باب زیادت و نقصان و قوت و ضعف ایمان به خبری موقوف، استدلال جسته است؛ یعنی آن را به گمان خود، مرفوع دانسته و گفته است:
«وکل من کان فی الاستدلال والاستنباط أکثر کان إیمانه أنور وهذا کما روي عن النبي علیه السلام أنه قال: لو وزن إیمان أبي بکر (من جهة النور والضیاء) مع إیمان جمیع الخلائق لرجح ایمان أبی بکر» (شرح الفقه الأکبر: 16).
این روایتی موقوف بر عمر بن الخطاب است؛ و حدیث مرفوع نیست. یعنی که آن را پیامبر صلی الله علیه وسلم نگفتند؛ بلکه کلام خود عمر بن الخطاب رضی الله عنه است. امام احمد بن حنبل رحمه الله به سند خود از هزیل بن شرحبیل نقل کرده که گفت: «سمعت عمر بن الخطاب يقول: لو وزن إيمان أبي بكر بإيمان أهل الأرض لرجح بهم» (فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل: 1، 418، حدیث653). به همین گونه این روایت را عبد الله بن احمد در «السنة» (1، 378، حدیث821)، ابوبکر بن الخلال در «السنة» (4، 44، روایت1134)، ابن بطه در «الإبانة الکبری» (2، 856، حدیث1161) و امام بیهقی در «شعب الإیمان» (1، 143، حدیث35) همه شان این حدیث را از هزیل بن شرحبیل از عمر بن الخطاب رضی الله عنه به گونۀ موقوف روایت کرده‌اند.

ﻫ- تمسک به حدیث معضل:
امام ابومنصور ماتریدی حتی به خبری که روایتی معضل است تمسک جسته است. وی در کتاب «التوحید» چنین گفته است: «والعدل هو المذهب المتوسط بينهما وذلك معنى... قول رسول الله صلى الله عليه وسلم: خير الأمور أوساطها» (التوحيد للماتريدي، بی‌تا: 318).
این سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم نه، بلکه سخن مطرف بن عبد الله بن شخیر حرشی عامری است که از بزرگان تابعین بوده است (سیر اعلام النبلاء للذهبی: 4، 187). ابن ابی شیبه در مصنف خود(7، 179) مقولۀ «خیر الأمور أوساطها» را به روایت ثابت از مطرف روایت کرده است. امام بیهقی در شعب الإیمان نیز مقولۀ مذکور را از ثابت از مطرف روایت کرده است (شعب الایمان بیهقی: 8، 519). ابونعیم اصفهانی در حلیة الأولیاء مقولۀ مذکور را به ابی قلابه نسبت داده است (حلیة الأولیاء: 2، 286). احمد بن عبد الکریم عزی عامری در کتابش «الجد الحثيث في بيان ما ليس بحديث» (1412: 94)، این مقوله را از کلام مطرف بن عبد الله و یزید بن مرۀ جعفی دانسته و معرفی کرده است. به همین گونه فتنی هندی در «تذکرة الموضوعات خویش» (1343: 189) در مورد این مقوله گفته است: «للبيهقي معضلا قال وفي موضع مرسلا= بیهقی آن را معضل و در جایی مرسل، نقل کرده است».

و- تمسک به روایات ضعیف:
امام ماتریدی به احادیث خبر آحاد ضعیف در باب عقیده نیز تمسک جسته است. وی در باب نام‌گذاری قدریه به این اسم، به حدیث ضعیفی تمسک جسته و گفته است: «وإنما هذه التسمية متوارثة في الأمة بأسرها في خبر عن النبي عليه السلام: صنفان من أمتي لا تنالهم شفاعتي القدرية والمرجئة» (التوحيد للماتريدي ص: 318). تمسک به حدیث مذکور در عبارت مذکور به خوبی مشاهده می‌شود. در حالی که این حدیث در هیچ یک از کتب معتبر حدیث، روایت نشده است؛ بلکه نقاد حدیث آن را ضعیف و غیر معتبر دانسته‌اند.
ابن القیسرانی در تذکرة الحفاظ ضمن روایت این حدیث گفته است: «رواه سلمة بن وردان، عن أنس. وسلمة ليس بشيء» (تذكرة الحفاظ لابن القيسرانی: 214). در اثر دیگرش معرفة التذکرة (1406: 162) گفته است: «فيه سلمة بن وردان ليس بشيء».

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


ز- تمسک به اخبار موضوع
امام ماتریدی در مواردی به احادیث موضوع- به گمان صحت روایت آن- نیز تمسک جسته است. وی برای اثبات آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم، الله متعال را در دنیا به چشم ندیدند، گفته است: «...وسئل هل رأيت ربك فقال بقلبي...= و از [پیامبر] پرسیده شد، آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ پس گفت: به دلم [دیده‌ام]» [التوحيد للماتريدي ص: 80].
ابن الجوزی رحمه الله در کتاب «الموضوعات»(الموضوعات لابن الجوزی: 1، 286) حدیث «ورأيت ربى عزوجل بقلبي» را ذکر کرده و موضوع خوانده است (الموضوعات لابن الجوزی: 1، 288). همچنان امام سیوطی این حدیث را موضوع خوانده و گفته است که «آفت آن غلام خلیل و محمد بن جابر است» (اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة 1/ 249). همچنان ابن عراق الكنانی در [تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة: 1، 323- 324] این حدیث را به دلیلی که یاد شد، موضوعی خوانده است.
این بود نمونه‌های اندکی از کاربرد احادیث آحاد در حوزۀ عقیده نه در حوزۀ فقه عملی، که توسط امام ابومنصور ماتریدی در حوزۀ عقیده بدانها تمسک و استدلال جسته شده است. البته تفصیل موضوع را نگارندۀ در مقالۀ تحقیقی به بحث خواهد گرفت و خدمت اهل مطالعه تقدیم خواهد شد.
حال سوال این است، که اگر خبر واحد در نزد بزرگان مذهب حنفی و به ویژه امام ابومنصور ماتریدی، اعتبار ندارد و آن را حجت نمی‌دانند، این همه تمسک به خبر واحد متفق علیه، خبر صحیح به روایت سنن و مسانید، خبر واحد حسن، خبر واحد معضل و مرسل، خبر واحد ضعیف، و خبر واحد موضوع در آثار ابومنصور ماتریدی چه می‌کند؟؟
حقیقت این است که خبر واحد صحیح در باب عقیده در نزد بزرگان مذهب حنفی و از جمله امام ابومنصور ماتریدی، حجیت دارد و ایشان عملا در کتب عقیده بدان استدلال و تمسک جسته‌اند. بنابراین ادعای عدم حجیت خبر واحد در نزد امام ابومنصور ماتریدی و دیگر علمای بزرگ حنفی، دروغ محض و افترایی بیش نیست.

نتیجۀ سخن
از آنچه گفته آمدیم نتیجه می گیریم که:
- حدیث امام بخاری در مورد سرگذشت موسی علیه السلام را تنها نه اهل حدیث، بلکه بیشتر مفسران مطرح در تفاسیر شان نقل کرده و صحیح دانسته‌اند؛ حتی برخی مفسران صوفی مشرب و معتزلی نیز یاد نموده‌اند. لذا ادعای مدعی نادرست و غلط است.
- حدیث امام بخاری در مورد سرگذشت موسی علیه السلام، در نزد همه محققان حدیث نبوی، درست و صحیح است و حتی شخصیتهایی مثل امام طحاوی در شرح مشکل الآثار، آن را صحیح دانستند. از اینرو سخن امام ماتریدی رحمه الله در بارۀ این حدیث، اجتهاد شخصی او بوده که متأسفانه از صحت برخوردار نیست. برای امروزیان نیز جواز ندارد، با تمسک به چنین دیدگاه‎هایی به جنگ با احادیث متفق علیه، بروند و امت اسلامی را دچار شک و تردید سازند.
- ابومنصور ماتریدی رحمه الله پیش از بزرگانی مثل امام سرخسی، امام جصاص، نسفی و علاء الدین بخاری می زیسته و وفات یافته است. بنابراین، مقدور نیست او از اصول اینان پیروی نماید. ادعای پیروی او از این اشخاص، نادرست و غیر منطقی است.
- با توجه به شواهد محسوسی که از کتاب «التوحید» و «شرح الفقه الاکبر» ابومنصور ماتریدی ارائه شد، ابومنصور ماتریدی رحمه الله به حدیث خبر واحد از تمام انواع آن در حوزۀ عقیده تمسک جسته و استدلال نموده است. بنابراین ادعای اینکه وی خبر واحد در حوزۀ عقیده را حجت نمی‌دانسته عاری از حقیقت است و نادرست می‌باشد.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


نقد اتهام ناحجت‌انگاری خبر واحد صحیح در حوزۀ عقیده بر ابومنصور ماتریدی رحمه الله
نوشتۀ: دکتر فضل الرحمن فقیهی استاد دانشگاه هرات

تعصب و لجاجت، گاهی انسان‌ها را وادار می‌سازد، تا فایده و خسارۀ سخنانش را نسنجد و بی‌هوده گویی نماید. یکی از کاربران صفحات مجازی در مطلبی تحت عنوان «روایت برهنه گشتن موسی علیه السلام» به زعم خود خواسته یکی از احادیث صحیح البخاری را به چالش کشد و بر آن طعن وارد نماید. از سوی دیگر در نوشته‌اش ادعا کرده که گویا ابومنصور ماتریدی رحمه الله، خبر واحد صحیح در حوزۀ عقیده را حجت نمی‌دانسته و قابل استدلال نمی‌شمرده است.
وی محتوای حدیث شماره (3404) (ج4، ص156) صحيح البخاری را كه مشتمل بر داستان تهمت بنی اسرائیل بر سیدنا موسی علیه السلام و غسل کردن آنحضرت و گریختن سنگ، و سرانجام رفع اتهام از وی را شامل است، نخست نقل كرده و سپس برای آنکه آن حدیث را مردود و نادرست معرفی بدارد، پای امام ابومنصور ماتریدی رحمه الله را به میدان کشیده و ضمن نسبت دادن رد این حدیث، به امام ماتریدی چند ادعای نابجا و دروغین را بدین گونه ارائه می‌دارد:
نخست- ادعا می‌کند که: «معمولا اهل حدیث، این روایت را در تفسیر آیت ذیل نقل می‌کنند که پروردگار متعال فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا» [الأحزاب: 69].
دوم- ادعا کرده که: «امام ابومنصور ماتریدی... در تأویلات اهل السنة در تفسیر آیۀ مبارکه فوق الذکر... می‌نویسد: لیکن این تأویل آیت بعید است؛ زیرا موسی آن‌ها را به مستور نگهداشتن عورت فرا می‌خواند و محتمل بوده نمی‌تواند که... او شرمگاه خود را برایشان مکشوف ساخته باشد... یا اینکه سنگ لباس‌هایش را گرفته برود، تا اینکه مردم او را مجرد و عریان ببینند»(تأویلات اهل السنة: ج8، ص418- 419). یعنی که گویا امام ماتریدی، حدیث امام بخاری را بر اساس عقل شخصی خود رد کرده و مدعی خواسته این عمل وی را به همه احادیث صحیح، تسری دهد.
سوم- ادعا کرده که گویا «امام ابومنصور ماتریدی با پیروی از اصول حنفی‌ها در باب احادیث آحادی که در تناقض با عقل قرار می‌گیرند- و این اصول در همه کتاب‌های اصول الفقه احناف، چون کتاب‌های جصاص، دبوسی، سرخسی، نسفی، علاء الدین سمرقندی و دیگران آمده‌اند» احادیث خبر واحد را نمی‌پذیرفته؛ یعنی که با پیروی از افراد مذکور، خبر واحد از صحیح البخاری را نپذیرفته است.
چهارم ادعا می‌کند که گویا ابومنصور ماتریدی و همه علمای حنفی، برای پذیرش حدیث یا خبر واحد، شرایطی دارند از جمله آن شرایط «این است که در باب عمل باشد، اما در مسائل اعتقادی، حدیث واحد حجت پنداشته نمی‌شود».
نگاهی به تفاسیر معتبر قرآن کریم، ملاحظۀ آثار و متون معتبر حدیث نبوی، و مطالعۀ آثار ابومنصور ماتریدی رحمه الله در حوزۀ عقیده، همه می‌رسانند و ثابت می‌سازند که این چهار ادعای نویسندۀ مذکور، همه عاری از واقعیت‌اند؛ یعنی که این ادعاهایش، جز خیال‌پردازی‌های متعصبانه چیزی نیست و حقیقت چیزی دیگری است. اینک سه ادعای مذکور را در ترازوی نقد بر می‌سنجیم:


سنجش و نقد ادعای اول (روایت حدیث بخاری تنها توسط اهل حدیث)

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


مدعی مذکور در مورد حدیث صحیح البخاری در باب سرگذشت موسی علیه السلام نوشته است که «معمولا اهل حدیث، این روایت را در تفسیر آیت ذیل نقل می‌کنند».
این ادعا با توجه به تفاسیر معتبر قرآن کریم نادرست است. چه این حدیث را تنها اهل حدیث در تفسیر آیۀ مذکور نقل نکردند؛ بلکه قریب به کل مفسران اهل سنت، این حدیث را در تفسیر همان آیه آورده‌اند؛ از جمله:
ابوجعفر محمد بن جریر الطبیر در [تفسير الطبري = جامع البيان: ج20، ص334] که از جملۀ بزرگان اهل سنت در روایت و درایت است؛ عبد الرحمن بن محمد معروف به ابوحاتم رازی در [تفسير ابن أبي حاتم: ج10، ص3157]؛ احمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبی در تفسیرش: [الكشف والبيان عن تفسير القرآن 8/ 66]؛ ابومحمد مکی بن ابی طالب حمّوش بن محمد اندلسی قرطبی مالکی در [الهداية الى بلوغ النهاية 9/ 5875]؛ امام بغوی در تفسیرش [معالم التنزیل: 3/ 667]؛ جار الله زمخشری در [تفسير الزمخشري = الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل 3/ 563]- وی که نه تنها اهل حدیث نیست، بلکه خود معتزلی است که عقلگرایی محض مذهب اوست؛ قاضی عبد الله بن عمر بن محمد بیضاوی در [تفسير البيضاوي = أنوار التنزيل وأسرار التأويل 4/ 239]؛ علی بن محمد خازن در [تفسير الخازن = لباب التأويل في معاني التنزيل 3/ 438]؛ ابو الفداء علامه اسماعیل بن کثیر حنبلی در [تفسير ابن كثير: 6/ 485]؛ امام جلال الدین سیوطی شافعی در [تفسير الجلالين ص: 561] و همچنان در تفسیرش [الدر المنثور في التفسير بالمأثور: 6/ 665]؛ اسماعیل حقی استانبولی خلوتی حنفی در تفسیر [روح البيان» 1/ 147]- وی نه تنها که اهل حدیث نیست، بلکه صوفیی از صوفیان خلوتی و از بزرگان حنفی است؛ و محمد متولي الشعراوي که نه تنها اهل حدیث نیست بلکه از علمای صوفی مشرب است در [تفسير الشعراوي 15/ 9521].
برعلاوۀ افراد مذکور، شمار دیگری از مفسران نیز این حدیث را در ذیل آیۀ مذکور، یادآوری کرده و تأیید نمودند که به خاطر پرهیز از اطالۀ کلام از ذکر شان خودداری می‌شود. وجود این روایت صحیح در این آثار تفسیری به این پیمانۀ زیاد، این ادعا را که فقط اهل حدیث این روایت را در ذیل آیۀ مذکور ذکر کرده‌اند، بی‌اساس می‌سازد و چنین ادعایی نادرست و دروغ محض است و از دشمنی مدعی با اهل حدیث سرچشمه گرفته است. چه شماری از این مفسران که یاد شدند، نه تنها اهل حدیث نیستند بلکه بعضی صوفی و حتی برخی معتزلی هستند.

سنجش و نقد ادعای دوم (انکار از محتوای حدیث امام بخاری)

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


سنجش و نقد ادعای چهارم (عدم پذیرش و حجیت خبر واحد در حوزۀ عقیده)

ادعای مدعی مبنی بر اینکه شرط قبول خبر واحد در نزد امام ابومنصور ماتریدی گویا «این است که در باب عمل باشد، اما در مسائل اعتقادی، حدیث واحد حجت پنداشته نمی‌شود» بسیار نادرست است. در زیر به نادرستی آن مستدل اشاره می‌شود:
1. ابومنصور ماتریدی خود در آثارش در حوزۀ عقیده به حجیت خبر واحد تصریح کرده و اقرار داشته است. وی به گونۀ مثال:
وی در تبیین موضوع اثبات عذاب قبر، ترازوی اعمال و اموری از این قبیل اخبار آحاد را دلیل دانسته و گفته است: «والأخبار في هذا کثیرة ما لا یمکن ردها...= اخبار در [اثبات] این موضوع، بسیار هستند که رد آن امکان ندارد» (شرح الفقه الاکبر ماتریدی: ص31). این سخن وی بیانگر حجیت خبر در باب مسائل عقیدتی است. اگر اخبار آحاد در حوزۀ عقیده در نگاه وی حجت نبود، چرا به کثرت اخبار اقرار کرده و رد آنها را غیر ممکن شمرده است؟
باز برای رد قول روافض که از صحابه برائت می‌جویند و لب به توهین شان می‌آلایند، خبر واحد را دلیل دانسته و حجت شمرده، می‌گوید: «والأخبار في فضائل الصحابة کثیرة یطول ذکرها ههنا...= اخبار در فضایل صحابه بسیاراند که ذکر آن‌ها در اینجا به طول می‌انجامد...» (شرح الفقه الأکبر: ص10). این استدلال بیانگر حجیت خبر واحد در مسائل عقیدتی در نزد ابومنصور ماتریدی رحمه الله است.
بر مبنای این دو دلیل، خود امام ابومنصور ماتریدی به حجیت خبر واحد در حوزۀ عقیده اقرار کرده است؛ لذا ادعای عدم حجیت خبر واحد در نزد وی، از سوی مدعی و هرکس دیگر، نادرست و عاری از واقعیت است.
2. ادعای مدعی مبنی بر عدم پذیرش خبر واحد در حوزۀ عقیده، با عمل‌کرد خود امام ابومنصور ماتریدی در آثاری که از وی در حوزۀ عقیده باقی مانده در تضاد است. چه خود ابو منصور ماتریدی رحمه الله در دو کتابش: «التوحید» و «شرح الفقه الاکبر» از احادیث نوع آحاد، به گونۀ زیر استفاده برده است.

الف- تمسک به حدیث متفق علیه:
از نوع حدیث «متفق علیه» استفاده برده است؛ به گونۀ مثال: در موضوع اختلاف مسلمانان در مرتکب کبیره گفته است: «...ولم يكن لأحد نفى الإسم بما عفى عن عذاب الله بل ذلك كله كما قال صلى الله عليه وسلم «فقد عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحقها...»(التوحيد للماتريدی، بی‌تا: 351).
این حدیث در صحیحن چنین آمده است: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله، ويقيموا الصلاة، ويؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام، وحسابهم على الله» (صحيح البخاري: 1، 14، حدیث25؛ صحيح مسلم: 1، 52، حدیث21).
یا وی همچنان در باب اثبات رؤیت پروردگار برای مسلمانان در قیامت و در بهشت، به حدیثی متفق علیه استدلال جسته و گفته است: «وأيضا ما جاء عن رسول الله صلى الله عليه وسلم في غير خبر أنه قال: سترون ربكم يوم القيامة كما ترون القمر لا تضامون» (التوحيد للماتريدی‌ بی‌تا: 80). این حدیث که پیامبر صلی الله علیه وسلم شب بدر (ماه تمام) نزد ما آمدند و فرمودند:
«إنكم سترون ربكم يوم القيامة كما ترون هذا، لا تضامون في رؤيته» (صحيح البخاری: 9، 127، حدیث7436؛ صحيح مسلم: 1، 439، حدیث633).

ب- تمسک به حدیث صحیح مروی در سنن و مسانید:
ابومنصور ماتریدی به احادیث نوع «صحیح روایت شده در سنن و مسانید» تمسک جسته است؛ به گونۀ مثال: وی وقتی ثبوت ایمان را مستلزم عدم شک می‌شمارد، برای اثبات سخن خود می‌گوید: «...وقد روى عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه سئل عن أفضل الأعمال فقال إيمان لا شك فيه وجهاد لا غلول فيه وحج مبرور» (التوحيد للماتريدی، بی‌تا: 391).
این حدیث را امام احمد و امام نسائی از ابی‌هریره رضی الله عنه روایت کرده‌اند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«أفضل الأعمال عند الله: إيمان لا شك فيه، وغزو لا غلول فيه، وحج مبرور» (مسند أحمد: 12، 482، حدیث7511؛ سنن النسائی: 5، 58، حدیث2526).

ج- تمسک به حدیث حسن:
ابومنصور ماتریدی در کتاب «التوحید» خود در مذمت قدریه که از تقدیر پروردگار انکار می‌ورزند به حدیثی تمسک جسته که به درجۀ حسن ثابت است. وی می‌گوید: «...بل قول المجوس إن الله أراد شيئا مما هي محرمة في الإسلام ولذلك قال رسول الله صلى الله عليه وسلم القدرية مجوس هذه الأمة» (التوحيد للماتريدی، بی‌تا: 244).
این حدیث را امام ابوداود و دیگران از ابن عمر از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده‌اند که چنین فرمودند: «الْقَدَرِيَّةُ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ: إِنْ مَرِضُوا فَلَا تَعُودُوهُمْ، وَإِنْ مَاتُوا فَلَا تَشْهَدُوهُمْ...» (سنن ابی داود: 4، 222، حدیث4691؛ السنة لابن أبی عاصم: 1، 149، حدیث338؛ القدر للفريابی: 173، حدیث216؛ السنن الكبرى للبيهقی: 10، 342، حدیث20869). این حدیث را محققان حدیث، به درجۀ حسن دانسته‎اند.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

24 Nov, 20:06


ابرازنظری را که مدعی از امام ابومنصور ماتریدی برای رد حدیث امام بخاری، نقل کرده که گویا امام ماتریدی گفته، چون «موسی علیه السلام آن‌ها را به مستور نگهداشتن عورت فرا می‌خواند و محتمل بوده نمی‌تواند که... او شرمگاه خود را برایشان مکشوف ساخته باشد... یا اینکه سنگ لباس‌هایش را گرفته برود، تا اینکه مردم او را مجرد و عریان ببینند» نادرست می‌نماید و مورد نقد قرار می‌گیرد؛ به چند وجه:
1. موارد اینچنینی در آیات کلام الله نیز وجود دارد، مگر می‌توان آنها را رد کرد؟ به گونۀ مثال: هم موسی علیه السلام، و هم همه پیامبران الهی، از قتل شخص بی‌گناه منع می‌کردند. اما هنگامی که خضر علیه السلام، شخص بی‌گناهی را می‌کشد و موسی علیه السلام بر او انتقاد می‌کند، او چون بر اساس وحی الهی این کار را کرده بود، خود را معذور دانست و موسی علیه السلام هم سرانجام عمل او را پذیرفت. بدین اساس، برهنه شدن عورت از سوی موسی علیه السلام و هر کسی دیگر نیز، وقتی بر اساس حکمتی باشد که الله آن را خواسته است، امری ناچیزتر از قتل شخصی بدون گناه است. لذا موسی علیه السلام، آنچه را از تعقیب سنگ و کشف عورت، آنهم بدون اختیار، انجام داده، نه گناهی بوده و نه زشتی داشته است. بنابراین دیدگاه عقلانی امام ماتریدی- هرچند محترم باشد- اما نادرست است.
2. حدیث مذکور را تنها امام بخاری در صحیح خویش روایت نکرده است تا مدعی مذکور و یا اصولیون از هر مذهبی که باشند، بر آن خط بی‌اعتباری بکشند؛ بلکه این حدیث را سایر محدثان نیز روایت نموده‌اند که در صحت آن شکی باقی نمی‌ماند. ملاحظه می‌شود که برعلاوۀ امام بخاری این حدیث را محدثان دیگری نیز روایت کرده و صحیح شمرده‌اند:
امام مسلم در [صحيح مسلم: 1/ 267]؛ امام ترمذی در [سنن الترمذی: 5/ 359]؛ امام احمد در [مسند أحمد: 13/ 507]؛ ابوعوانه در [مستخرج أبي عوانة: 1/ 236]؛ امام طحاوی حنفی در [شرح مشكل الآثار: 1/ 67]؛ امام ابن حبان [صحيح ابن حبان: 14/ 94]؛ امام بیهقی در [السنن الكبرى: 1/ 306]؛ امام اسحاق بن راهویه در [مسند خویش: 1/ 171]؛ امام نسائی در [السنن الكبرى: 10/ 227]؛ حاکم نیشاپوری در [المستدرك على الصحيحين: 2/ 457] و شماری دیگر از محدثان، این حدیث را روایت نموده و همه بر صحت آن اذعان کردند.
بنابراین در صحت این حدیث، شکی باقی نمی‌ماند و هرکسی اعم از امام ماتریدی و دیگران که این حدیث را بر مبنای عقل خود، نادرست بداند، دیدگاهش از اعتبار ساقط است و خود دچار خبط و اشتباه شده و به خطا رفته است. بنابراین، دیدگاه ماتریدی رحمه الله خطای اجتهادی بوده که قابل پذیرش نیست و نیز با اصول و مبانی خود او که در حوزۀ عقیده دارد، برابر نیست.

سنجش و نقد ادعای سوم (پیروی امام ماتریدی از: جصاص، سرخسی، نسفی و سمرقندی)

مدعی مذکور ادعا کرده که گویا: «امام ابومنصور ماتریدی با پیروی از اصول حنفی‌ها... چون کتاب‌های جصاص، دبوسی، سرخسی، نسفی، علاء الدین سمرقندی و دیگران...» به رد حدیث امام بخاری پرداخته و خبر واحد را نپذیرفته است.
این ادعا عقلًا و منطقًا بعید می‌نماید و قابل پذیرش نیست. چه گونه می‌تواند امام ابومنصور ماتریدی، از اصول فقهایی مثل جصاص، سرخسی، نسفی و علاء الدین سمرقندی پیروی نماید؟ در حالی که خود قبل از ایشان وفات یافته است و بعضی از ایشان در قرن‌های بعد از ماتریدی رحمه الله زندگی داشته‌اند؟
آخر مدعی فراموش کرده که ابومنصور ماتریدی در سال 333 هجری از دنیا رحلت کرده است؛ اما امام جصاص رحمه الله در سال370 هجری، امام سرخسی در سال 483 هجری، علاء الدین سمرقندی در سال 540 هجری، و نسفی در سال 710 هجری وفات یافته است. حال وقتی ابومنصور ماتریدی رحمه الله قبل از همه این فقهاء، وفات یافته و حتی چند قرن از ایشان پیش فوت کرده، آیا ممکن است از اصول ایشان پیروی کرده باشد!؟ پاسخ طبعًا منفی است و این کار از امکان به دور است و ادعای عاری از حقیقت است.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Nov, 07:36


اقبال چاپ یافته و به زودی به خدمت اهل دانش و ادب، قرار خواهد گرفت.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

05 Nov, 04:46


قرآن کریم پاسخ می‌دهد

قرآن کریم به خزعبلات منحرفان، قرن‌ها پیش پاسخ داده است، اما آنان چشم بینا و قلبی با بصیرت ندارند تا چنین خزعبلاتی را در جامعه پخش ننمایند.
قرآن کریم فرموده است:
"أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ (۱۱۵- ۱۱۶).
(آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده [و بی هدف] آفریدیم و شما به سوی ما باز گردانده نمی‌شوید؟
پس بلندمرتبه است الله، جز او معبود به حقی نیست و پروردگار عرش عظیم است).

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

26 Oct, 06:58


آیا صحابه دزد و چپاول‌گر بودند یا مؤمنان دعوت‌گر؟

شبهه‌پراکنی در مورد صحابه و مسلمانان صدر اسلام و تهمت و افترا برآنان، یکی از روش‌هایی طعن زدن معاندان بر اسلام عزیز است. شریعت اسلام آمد تا مردم را از عبادت طواغیت و مخلوقات، به سوی عبادت پروردگار مخلوقات فرا خواند و رسول الله صلی الله علیه وسلم، بهترین نمونۀ اخلاق و خصایل ستودۀ انسانی بودند. به همین گونه یاران بزرگوار شان، که در مدرسۀ نبوت تربیت یافته بودند، بهترین شخصیت‌ها در حوزۀ تعامل با مردم و جوامع انسانی بودند.
با وجود این همه خوبی‌ها در اخلاق و سلوک رسول الله صلی الله علیه وسلم و یاران شان، باز هم معاندان اسلام، می‌کوشند، صحابه و مسلمانان صدر اسلام را متهم به خصایل ناپسند نمایند و لشکر مسلمانان در صدر اسلام را دزد و چپاولگر و غارت‌گر معرفی بدارند.
در یکی از صفحات مجازی، با شبهه‌پراکنی دروغینی ادعا شده بود که «وقتی عرب‌ها سمرقند را فتح کردند و دارایی مردم دستخوش چور و چپاول شد و مال و آبرو و عزت شان به تاراج رفت، پیرزنی نزد فقیهِ لشکرِ مهاجم آمد و پرسید: چرا به سرزمین ما حمله‌ور شدید؟ فقیه گفت: خدا ما را به سوی شما فرستاد. پیرزن آهی کشید و در حالی‌که اشک‌هایش را با گوشۀ آستین می‌سترد، گفت: نمی‌دانستم که خدا هم لشکری از دزدانِ چپاولگر و متجاوزان ستمکار در اختیار دارد».
این متن، از هرجایی نقل شده باشد، جز دروغ و افترایی بیش نیست و مسلمانان صدر اسلام، هرگز خانه و دارایی شخصی مردم عادی و بی‌دفاع را غارت نکرده بودند و چپاول ننمودند. بلکه صحابه در صدر اسلام، با نظام‌های طاغوتی طرف بودند؛ همان نظام‌هایی که مردم را از ایمان آوردن به الله و رسولش، منع می‌کردند و به تابع‌داری از خود فرا می‌خواندند. لذا در پی براندازی نظام‌های طاغوتی بودند تا مردم به اختیار خود، اسلام را بپذیرند و مانعی در پذیرش اسلام وجود نداشته باشد. لذا هرگز با افراد و آحاد جامعه طرف نبودند و به مال و دارایی فردی بدون آنکه از نظام‌های طاغوتی جانب‌داری کند کاری نداشتند.
برای اثبات دروغ بودن ادعای مذکور این بسنده است که مسلمانان وقتی مناطق ماوراء النهر را فتح کردند، با مردم روش بسیار نیکو در پیش می‌گرفتند و تنها با خوارج و باغیان برخورد متقابل داشتند. آنان با مردم محیط و شهروندان، روش کاملا مدارا و دعوت‌گرانه داشتند. به گونۀ نمونه در تاریخ بخارا آمده است که حاکمان مسلمان در آن شهر، وقتی مسجد جامعی ساختند، حتی برای مردم در بدل آنکه به نماز حضور یابند، چیزی پول توزیع می‌نمودند و آنان را حتی به زور به نماز خواندند که رکن مهم اسلام است مجبور نمی‌ساختند. در کتاب مذکور، در احوال و تاریخ شهر بخارا آمده است:
«قتیبة بن مسلم مسجد جامع بنا کرد، اندر حصار بخارا به سال 94 و آن موضع بتخانه بود. مر اهل بخارا را فرمود تا هر آدینه در آنجا جمع شدندی، چنانچه هر آدینه منادی فرمودی: "هرکه به نماز آدینه حاضر شود، دو درم بدهم» (تاریخ بخارا: ص68).
در این هنگام حتی مردم به دلیل یادنداشتن و تازه مسلمان شدن، حتی مجبور ساخته نمی‌شدند به عربی نماز بخوانند چون یاد نداشتند. بلکه هر گونه که یاد داشتند آزاد بودند نماز بخوانند. در تاریخ بخارا باز آمده است:
«ومردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن»(تاریخ بخارا: ص68).
این روایات تاریخی می‌رسانند که مسلمانان در هنگام فتح ماوراء النهر که شامل بخارا و سمرقند می‌شود، با مردم روش مدارا و انسانی داشتند و به مال و دارایی افراد به گونۀ خاص، تعرضی نداشتند و دست به غارت و چپاول‌گری اموال آنان نزدند. بنابراین ادعای آنکه گویا مسلمانان صدر اسلام دست به چور و چپاول اموال مردم زدند و دزدی و غارت کردند، ادعایی است که از عداوت و عناد معاندان اسلام پدید آمده و واقعیت نداشته است.

نوشتۀ فقیهی هروی

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

19 Oct, 11:38


در نقد موقف‌گیری‌های نابجا

اگر در جهاد و مبارزۀ سهمی نداریم، باید کم‌ازکم زبان و قلم مان را از تخریب جهاد مجاهدان و مبارزۀ مبارزان نگه‌داریم!
دو گناه را با هم مرتکب نشویم؛ یکی گناه ترک شرکت در جهاد که از فرایض اسلام است و دو دیگر خذلان مؤمنان مجاهدی که برای آزادی سرزمین‌های اسلامی می‌رزمند!
این بسا نامردی و گناه بزرگی است که به دشمن دیرینۀ خود و مسلمانان کاری نداشته باشی، اما به تخریب موقف برادران مبارزت بپردازی، و جهاد آنان را با سفسطه‌بافی و خصومت‌ورزی یا از روی کم‌بود دانش و ناآگاهی، زیر سؤال ببری!
کم‌ترین نشانۀ ایمان، آن است که اگر کفر و ستم و تجاوز را دور ساخته نمی‌توانیم، سکوت اختیار کنیم و به دل مان از آن متنفر باشیم. پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ» [صحيح مسلم: 1/ 69].
(هرکه از شما کار زشی را دید، باید به دست خود تغییرش دهد، اگر نمی‌توانست به زبان خود تغییرش دهد؛ و اگر نمی‌توانست به دلش از آن تنفر ورزد و این ضعیف‌ترین درجۀ ایمان است).

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

18 Oct, 08:53


شکست‌ناپذیری جبهۀ حق
نوشتۀ: د. فقیهی هروی

در جبهۀ حق، شکست راه ندارد و جهاد و شهادت، هردو رمز پیروزی و سعادت‌مندی رهروان مؤمن آن است. آغازگران جهاد با کفار معاند، پیامبران الهی و پیروان برحق شان بودند و هیچ‌کدام زنده نمانده‌اند؛ اما راه شان ادامه داشته و هرگز با نایل شدن آنان به شهادت، دیگر پیروان شان سست نشدند و از عزم راسخ خود برنگشتند. قرآن کریم از این شکست‌ناپذیری ره‌روان جبهۀ حق، چنین یادآوری می‌نماید:
«وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» [آل عمران: 146].
(و چه بسا پيامبرانى كه جماعت‌های انبوهی همراه شان كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خدا بديشان رسيد سستى نورزيدند و ناتوان نشدند و تسليم [دشمن] نگرديدند و خداوند شكيبايان را دوست دارد).
این پایداری جبهۀ حق، همچنان است که با وفات رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم، هیچ‌گاه در جبهۀ حق و دعوت اسلامی و فتوحات این آیین پاک، سستی پدید نیامد. بلکه راه و مسیر مبارزۀ ایشان به دست پرتوان شاگردان مدرسۀ نبوت، ادامه یافت.
قرآن کریم قبل از وفات رسول الله علیه السلام برای پیروان شان، دستور صادر کرده بود، که مسیر حق و دعوت اسلامی به افراد وابسته نیست؛ بلکه برنامۀ سترگ و همه‌شمولی است که الله ناصر آن است و حتی با وفات و شهادت پیامبر صلی الله علیه وسلم هم ضربه نمی‌بیند و فتور نمی‌پذیرد. آنجا که قبل از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده بود:
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ» [آل عمران: 144].
(و محمد جز فرستاده‏يى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمدند و] گذشتند نيست؛ آيا اگر او بميرد يا كشته شود به عقب تان برمى‏گرديد؟ و هر كس به عقب خود برگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى‏رساند و به زودى خداوند سپاس‌گزاران را پاداش مى‏دهد).
امروزه در دوران معاصر ما نیز، نبرد حق و باطلی که جریان دارد، بزرگ‌ترین آزمایش الهی است و این مبارزۀ برحق، خستگی‌ناپذیر است و توسط طایفۀ منصوره- باذن الله- ادامه خواهد یافت. این جبهه و مبارزه، هیچ‌گاهی با شهادت رهبران و بزرگ‌مردان خود، تضعیف نخواهد شد و باز نخواهد ایستاد، بلکه این راه با استقامت بیشتر و با متانت تمام‌تر، ادامه خواهد یافت و به جای هر «هنیه» و «سنوار» شیرمردان دیگری خواهند ایستاد و پرچم رهبری این جبهۀ برحق و مسیر دشوار را به دوش خواهند کشید.
حماس توسط کسانی پایه ریزی شد که هیچ کدام از نسل اول آن، زنده نیستند و همه شهید شدند و به رحمت حق پیوستند. اما این حرکت همچنان ادامه دارد و مسیر مبارزه با کفر و ظلم و ستمگری را می‌پیماید. امروز اگر «سنوار» و «هنیه» و «شیخ احمد یاسین» دیگر زنده نیستند، ده‌ها شخصیت دیگر در این مسیر تربیه یافتند که راه شان را ادامه می‌دهند و بیرق رهبری این جبهۀ بزرگ را به دوش می‌کشند.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

26 Sep, 15:47


محفل رونمایی از کتاب

از کتاب "معالم اصول الدین" امام فخر الدین محمد بن عمر رازی هروی، که به فارسی ترجمه شده رونمایی گردید.
این کتاب از سوی دفتر تیکا در هرات چاپ‌ و‌ نشر شده است.
محفل رونمایی کتاب، مشترکا از سوی دانشگاه هرات و دفتر تیکا مقیم هرات، برگزار شد.
در این محفل شماری از اهل علم در باره موضوع صحبت نمودند.
گفتنی است که نگارنده، ویرایش و اصلاح متن این اثر را عهده‌دار بوده است.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Sep, 02:34


«وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» [التوبة: 40].
(و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست‏تر گردانيد و كلمه خداست كه برتر است و خدا شكست‏ناپذير حكيم است).

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Sep, 02:34


شواهد تاریخی ثابت می‌سازد و گواه است، که هیچ کافر معاندی از وجود پیامبر اسلام و مبارزات و شریعتش، انکار نکرده؛ بلکه کافران معاصر و دوره‌های بعد از هنگام رسالت شان، فقط با پیامبر اسلام و شریعتش مخالفت کردند و بدیشان ایمان نیاوردند. لذا جز نابخردانی از سیکولاران معاصر، هیچ شخص عاقلی از چنین حقایق متواتر و انکارناپذیر نمی‌تواند چشم‌پوشی نماید.
اما سخن و ادعای احمقانه‌تر این است که کسی بیاید از وجود پیامبری انکار ورزد، که هم وجود و حیاتش متواتر تاریخی باشد و هم بعد از یک‌ونیم هزار سال، دو ملیارد پیروان و چند ملیارد مخالف، به وجود او اقرار و اعتراف دارند. باز احمقانه‌تر از آن این است که کسی نخست از حقیقت تاریخی ثابت به تواتر در طول پانزده قرن مداوم، انکار ورزد، سپس باز بگوید که آیا وجود پیامبر با کشفیات باستان‌شناسان می‌تواند ثابت شود یا خیر؟!
آخر این جاهلان کودن، چرا خود را به تغافل می‌زنند و یا نمی‌دانند که باستان شناسان با تحقیقات باستان شناسی در تلاش‌اند، امور موهوم و مسائل تاریخی ناثابت را بر مبنای حدس و گمان، تخمین کنند و هیچ امری را صد فیصد ثابت ساخته نمی‌توانند.
این طرح و سخن، جز تاریک‌اندیشی عقل بی‌نور و جز بی‌مایگی خرد مغرور، چیزی بوده نمی‌تواند! این سخنان گستاخ‌مآبانه، نشانۀ آن است که نور توفیق پروردگار از محیط قلب این خفّاشان بی‌احسان، برگرفته شده؛ چنان‌که در خذلان ضلالات حیران‌اند و در ظلمات شبهات، سرگردان‌:
«وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» [النور: 40].
(و هرکه الله برایش نوری را مقرر ندارد، پس برایش نوری نیست).
این مسکینان دور از هدایت، از این غافل ماندند که هرگاه، حقیقتی تاریخی با تواتر ملیونی دوام‌دار در مسیر زمان، به اثبات نرسد، چه گونه با تخمین‌های مشکوک باستان‌شناسانه و با خیال‌پردازی‌های موهوم و حدس و گمان به اثبات می‌رسد؟
داستان این سران الحاد و سیکولاریزم، که روزی خود را سردم‌دار دعوت و مبارزه می‌دانستند و تحت این نام و ادعا، به جایگاه و پایگاهی از مادیات و قدرت و مکنت رسیدند، اما سرانجام داعیه‌دار سیکولاریزم شدند و برای خوشنودساختن باداران الحاد از هیچ گونه کفرگویی دریغ نمی‌کنند، همانند داستان بلعم باعوراء و سایر تکذیب‌کنندگان گمراهی است که برای به دست‌آوردن دنیا و مادیات، وسیلۀ سواری ابلیس شدند و با شعار خردگرایی کاذب، لگام تفکر و خرد خویش را به خناس جنّی سپردند؛ بلکه خود خنّاس انسی شدند و در بیراهه‌سازی جوانان خالی الذهن، نقش ابلیس لعین را باز می‌کنند.
آری، اینان بسیار شبیه بلعم باعوراء هستند که قرآن کریم، داستان او را چنین بیان می‌دارد:
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ» [الأعراف: 175 - 177].
(و خبر آن‌كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان، كه از آن عارى گشت، آن‌گاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد. و اگر مى‏خواستيم قدر او را به وسيلۀ آن [آيات] بالا مى‏برديم، اما او به زمين [=دنيا] گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد، از اين‌رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حمله‏ور شوى، زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام برآورد، اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند، پس اين داستان را [براى آنان] حكايت كن، شايد كه آنان بينديشند. چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ستم مى‏نمودند).
معاندان سیکولار، همچنان با انجام چنین اعمال شنیع، از این غافل ماندند که وجود خورشید، نیازمند تأیید خفّاشان نیست و شبهه‌پراکنی شب‌پره‌های کوراندیش، نمی‌تواند از نور درخشندۀ آفتاب هرگز چیزی را بکاهد.
«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» [الصف: 8].
(می‌خواهند نور خدا را به دهن‌های شان خاموش سازند؛ و الله کامل‌کنندۀ نور خود است؛ اگرچه کافران ناخوش باشند).
شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد (سعدی)
آری، تخریبات سردم‌داران الحاد، هیچ اثر دوام‌دار و مؤثر بر اسلام عزیز نخواهد داشت و جز خسارت و زیان برای خودشان، محصولی دیگر به ارمغان نخواهد آورد. چه دین الله برتر است و هیچ آیین و مسلک دیگر با آن برابری کرده نتواند:

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Sep, 02:34


خفّاش‌های بی‌بصیرت و انکار از وجود خورشید رسالت
نوشتۀ: د. فقیهی هروی
خفّاش‌ها خورشید را انکار کردند
پس‌خوردۀ الحاد را نشخوار کردند
خنّاس‌ها با ظلمت‌اندیشی دیگر
در شهر ایمان فتنه را بیدار کردند
از مشرکان مکه هم سبقت گرفتند
شوم نفاق خویش را اظهار کردند
انکار اهل شرک بود از نور خورشید
اینان ز اصل آفتاب انکار کردند
با گستخی‌ها افتضاح‌شان رقم خورد
جنسی خبیثی وارد بازار کردند (نگارنده)
شب‌پره یا همان شب‌پرک، که فارسی‌زبانان برای آن «موش کور»، «شب‌کور»، شب‌یازه»، «شب‌بوزه» و «شب‌پرک بال‌چرمی» نیز می‌گویند و در زبان عربی بدان خُفّاش یا وطواط گفته می‌شود، حیوانی است از جنس پستان‌داران که در هنگام روز از نور خورشید نورافشان می‌هراسد و می‌گریزد و تنها شب می‌برآید و به فعالیت آغاز می‌کند. هنگامی که صبح فرا رسد، این حیوان در گوشۀ تاریکی می‌خزد و خود را پنهان می‌دارد تا آفتابِ جان‌تاب را نبیند و بدین طریق از نور و انرژی آن محروم می‌ماند. به همین دلیل است که این حیوان، به اسم شب‌پرک، شب‌کور، موش کور و نام‌هایی از این قبیل لقب یافته است.
از آنجا که شب‌پرک یا خفاش، توانایی ندارد تا در روز فعالیت کند و از پنهان‌خانه‌اش برآید، هیچ گاهی نمی‌تواند چهرۀ زیبا و درخشان آفتاب روشن‌گر جهان را ببیند و از دیدن آن در حجاب مانده است. خفّاش در ادبیات دینی ما، تمثیلی برای کسانی است که از حقایق ثابت، انکار می‌ورزند و مسلمّات همانند روز روشن را نمی‌پذیرند. گویا اینکه اینان همانند خفّاشانی هستند که چون خود از دیدن آفتاب و روشن‌گری آن محجوب مانده‌اند، می‌پندارند که اصلًا آفتابی در منظومۀ کائنات وجود ندارد و در نتیجه از وجود و هستی خورشید، انکار می‌نمایند.
تبیین کوتاه حال خفّاشان یا شب‌پره‌ها و ویژگی بارز آن‌ها در مقدمۀ این نوشته، برای آن است که ویژگی ظلمت‌اندیشی آن حیوان «روز کور» در این روزها در ادعاها و نوشته‌های مدعیان نواندیشی، مصداق بارز یافته است. یکی از سردم‌داران این طیف نابخرد، این دزدان اندیشه و این رهزنان مسیر حق- که هر روز کفرگویی‌هایش آشکارتر از دیروز نمایان می‌شود- در این روزها به بهانۀ میلاد پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، انکار از وجود و شخصیت شان را مطرح کرده‌ است و ابراز داشته که برای اثبات وجود پیامبر اسلام صلوات الله علیه، «باید شواهد آرکیولوژیک/باستان‌شناختی کافی گردآوری شود؛ همانند آن‌چه از تمدن‌های مصر باستان، بین النهرین، روم باستان و غیره در اختیار داریم».
شماری دیگر از این نواندیش‌نمایان سیکولارمشرب، با این سرنای منحوس، هماهنگ شدند و آگاهانه و ناآگاهانه به این ساز افتضاح‌آور، پای‌کوبی نمودند و کف زدند.
این سیکولاران مدعی نواندیشی که گویی طیفی از منافقان معاصراند، خوب می‌دانند که کفرگویی انکار از وجود رسول گرامی اسلام- که آن را از تفاله‌های کافران کلان‎تر از خود نشخوار می‌کنند و به سرقت گرفتند- از کفرگویی انکار از نبوت که توسط مشرکان صدر اسلام صورت می‌گرفت و تا امروز از سوی گروه‌های کفری دیگر صورت می‌گیرد، عملی زشت‌تر و حماقتی بزرگ‌تر است. چه مشرکان در طول تاریخ با وجود اصرار و لجاجتی که در عدم پذیرش رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم داشتند، هیچ‌گاهی نه از وجود پیامبر اسلام انکار ورزیدند و نه هم از وجود پیامبران دیگر، که نام‌های شان در قرآن کریم و سایر منابع آمده است.
حماقت سیکولاران منکر وجود پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم به حدی بالاست که می‌خواهند از تواتر عینی مقرون به یقین ثبوت رسالت پیامبر اسلام انکار ورزند؛ اما به طرح توهمات تخمینی باستان‌شناسی و مراجع احتمالی و دلایل مقرون به حدس و گمان روی می‌آورند.
چه حماقتی بالاتر از این در منطق انسانی وجود دارد که شخص یا اشخاصی، از حقیقت وجود پیامبری انکار ورزند که در طول یک‌ونیم هزار سال عمر رسالت وی، پیدایش و تولدش، قوم و قبیله‌اش، پدر و مادرش، شیرده و پرستارش، کودکی و جوانی‌اش، خانم‌ها و فرزندانش، بعثت و رسالتش، کتاب و شریعتش، دعوت و هجرتش، مبارزه و جهادش، بیماری و وفاتش، تدفین و مرقدش، خانه و مسجدش، محراب و منبرش، یاران و همراهانش، با گواهی متواتر قرن‌ها در قرن‌ها واضح و آشکار است و برای همگان، اظهر من الشمس است؛ طوری که همگان اعم از دوست و دشمنش به این امور اعتراف و یقین دارند و به گواهی متواتر به گونۀ ناشمار موافقان و مخالفانش از این امور انکار نورزیده‌اند!
برای سیکولاران دین‌گریز جای شرم و خجالت است، که معجزۀ جاودان اسلام، قرآن کریم را برای وجود رسول الله صلی الله علیه وسلم و حقانیت رسالت‌شان کافی نمی‌دانند؛ بلکه تحقیقات تخمینی و همراه با حدس و گمان باستان‌شناسی را برای این امر خواستار می‌شوند. چنین حرف و طرحی، جز نابخردی و جهل و کوراندیشی، چه می‌تواند باشد؟!

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

22 Sep, 02:34


خفّاش‌های بی‌بصیرت و انکار از وجود خورشید رسالت
نوشتۀ: د. فقیهی هروی
خفّاش‌ها خورشید را انکار کردند
پس‌خوردۀ الحاد را نشخوار کردند
خنّاس‌ها با ظلمت‌اندیشی دیگر
در شهر ایمان فتنه را بیدار کردند
از مشرکان مکه هم سبقت گرفتند
شوم نفاق خویش را اظهار کردند
انکار اهل شرک بود از نور خورشید
اینان ز اصل آفتاب انکار کردند
با گستخی‌ها افتضاح‌شان رقم خورد
جنسی خبیثی وارد بازار کردند (نگارنده)

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

16 Sep, 00:26


وقد تُنكَح المرأةُ لكُتبِها 📚

تزوَّج إسحاق بن راهويه
بامرأةِ رجلٍ مات وكان عنده كتبُ الشافعي ..
لم يتزوَّج بها إلا للكتب.

السير للذهبي📕

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

08 Sep, 01:19


Channel photo updated

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

05 Sep, 11:46


هرآن‌چه از وجوب وجود اوتعالی و یگانگی وی و برائت او از شرک در قدیم بودن و ازلیت و در تدبیر و فعّالیت، به دلایل آشکار ثابت شد، این همان چیزی است که بدان باور دارم و الله را با آن ملاقات می‌کنم. اما آنچه کارش به دقت و پیچیدگی می‌کشد، هرآن‌چه در قرآن و روایات صحیح مورد اتفاق، میان امامان متبوع به معنای واحدی آمده، همچنان است که گفته‌اند. اما آن‌چه بدان‌گونه نیست، می‌گویم که ای معبود بحقِ جهانیان! من می‌بینم که مردم متفق‌اند براین‌که تو بخشنده‌ترینِ بخشندگان و مهربان‌ترینِ مهربانانی؛ در آنچه قلمم بدان گذر کرده یا در دلم پدید آمده تو را اختیار است؛ لذا علم تو را گواه می‌گیرم و می‌گویم: اگر می‌دانی که من بدان چیزها، اثبات باطل یا ابطال حقّی را اراده داشتم، آن‌چه را من سزاوار آنم با من انجام بده؛ و اگر می‌دانی که من جز در اثبات آنچه به حقانیت آن باور داشتم و می‌پنداشتم که تنها او درست است کوشیدم، باید رحمتت با نیّت من باشد، نه با آن‌چه حاصل کردم؛ زیرا این کوشش شخصی بی‌نواست و تو بزرگ‌تر از آنی که با بندۀ ناتوانِ واقع در لغزش، سخت‌گیری کنی. پس به فریادم برس و مهربانی‌ام کن و خطایم را بپوشان و گناهم را نابود فرما! ای کسی که پادشاهی‌اش با شناخت عارفان، بیش نگردد و با خطای مجرمان کم نشود! و می‌گویم که دین من پیرویِ سردار پیامبران محمد [صلی الله علیه وسلم] است و کتابم، همان قرآن عظیم است و اعتمادم در طلب دین بر این دو چیز است.
بارالها! ای شنوندۀ آوازها و ای پذیرندۀ نیازها؛ ای بخشندۀ لغزش‌ها و ای رحمت‌گر اندوه‌گینان؛ و ای قوام‌بخش پدیده‌ها و ممکنات! من به تو گمان نیک و به رحمتت امید بزرگ داشته‌ام و خودت فرمودی: من نزد گمانی هستم که بنده به من دارد؛ و خودت فرمودی: « أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعَاهُ= مگر کسی نیازمند را وقتی او را دعا کند اجابت می‌کند؟»؛ و خودت فرمودی: «وَإِذا سَأَلَك عِبَادی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ= و چون بندگانم مر از تو بپرسند، من واقعًا نزدیکم»، پس گیرم که من چیزی نیاوردم، اما تو بی‌نیازِ با کرمی؛ و من نیازمندِ بی‌مایه هستم. می‌دانم که جز تو کسی را ندارم و جز تو مرا احسان کننده‌یی نیست؛ من به لغزش و کوتاهی و به عیب و سستی معترفم! پس مرا ناامید مگردان؛ دعایم را رد مکن و مرا از عذاب خویش، قبل از مرگ و در هنگام مرگ و بعد از مرگ، در امن بگردان و دشواری‌های مرگ را بر من آسان ساز و فرودآمدن مرگ را بر من سبک بگردان و با دردها و بیماری‌ها بر من سخت مگیر؛ زیرا تو مهربان‌ترینِ مهربانانی.
اما کتاب‌های علمیی که تألیف نمودم یا در آن‌ها پرسش‌های زیادی را بر پیشینیان، وارد آوردم، هرکه در چیزی از مطالب آن‌ها نگاه می‌کند، اگر آن پرسش‌ها را نیکو دانست، مرا با مهربانی و بخشش، در دعای نیکش یاد کند و اگر نیکو ندانست، آن اقوال نادرست را حذف نماید؛ زیرا من جز بحث زیاد و تیزساختن خاطر اراده‌یی نداشتم و اعتمادم در آن‌ها بر الله متعال بوده است).

این وصیت‌نامۀ امام رازی که در كتاب «عیون‌الانباء فی طبقات الاطباء» تألیف احمد بن قاسم بن خلیفة بن یونس معروف به ابن‌ابی‌اصیبعة (صص466- 468) نقل شده است، حاوی مطالبی چند است:

نخست: امام در باب مقایسه میان هدایات قرآنی و استدلالات کلامی- فلسفی در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید:
«وَلَقَد اختبرت الطّرق الكلامیة والمناهج الفلسفیة فَمَا رَأَیت فِیهَا فَائِدَة تَسَاوِی الْفَائِدَة الَّتِی وَجدتهَا فِی الْقُرْآن الْعَظِیم= بی‌گمان من روش‌های کلامیان و مناهج فلسفیان را آزمودم، اما در آن‌ها فایده‌یی را ندیدم که با فایده‌یی که از قرآن عظیم دریافته‌ام برابری نماید». لذا صراحت دارد که در آخر عمر، روش استدلال قرآن کریم را بر روش اهل کلام، برتر می‌داند و و فواید آیات قرآن کریم را از فواید بگومگوهای کلامی بهتر معرفی می‌دارد.

دوم، امام رازی در بارۀ آیات کلام الهی می‌گوید:
«وَیمْنَع عَن التعمق فِی إِیرَاد المعارضات والمناقضات وَمَا ذَاك إِلَّا الْعلم بِأَن الْعُقُول البشریة تتلاشى وتضمحل فِی تِلْكَ المضایق العمیقة والمناهج الْخفیة= [فواید قرآن، شخص را] از فروروی در ایراد معارضات و مناقضات باز می‌دارد و این چیزی نیست، جز آنکه خردهای انسانی، در این تنگناهای عمیق و مناهج پوشیده، متلاشی و نابود می‌گردند». این سخن امام بدان معناست که استدلالات کلامی- فلسفی، خرد انسانی را در تنگناهای تاریک و ظلمانی فرو می‌برد و از هدایات شریعت الهی به یکسو می‌نهد.

سوم، امام رحمه الله در مورد مسائل باریک و پوشیده عقیدتی می‌گوید:
«وَأما مَا انْتهى الْأَمر فِیهِ إِلَى الدقة والغموض فَكل مَا ورد فِی الْقُرْآن وَالْأَخْبَار الصَّحِیحَة الْمُتَّفق عَلَیهَا بَین الْأَئِمَّة المتبعین للمعنى الْوَاحِد فَهُوَ كَمَا هُوَ= اما آنچه کارش به دقت و پیچیدگی کشیده، هرآن‌چه در قرآن و روایات صحیح مورد اتفاق، میان امامان متبوع به معنای واحدی آمده، همچنان

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

05 Sep, 11:46


است که گفته‌اند». این سخن امام بدان معناست، که وی در آخر عمر به مدلول کتاب و سنت، تسلیمی خود را اعلام داشته و از براهین فلسفی- کلامی برائت می‌جوید و آن‌ها را کافی نمی‌داند.

چهارم، امام رحمه الله در ضمن وصیتنامه‌اش می‌گوید:
«یا إِلَه الْعَالمین أَنِّی أرى الْخلق مطبقین على أَنَّك أكْرم الأكرمین وأرحم الرَّاحِمِینَ فلك مَا مر بِهِ قلمی أَو خطر ببالی فاستشهد علمك وَأَقُول إِن علمت منی إِنِّی أردْت بِهِ تَحْقِیق بَاطِل أَو إبِطَال حق فافعل بِی مَا أَنا أَهله وَإِن علمت منی أَنِّی مَا سعیت إِلَّا فِی تَقْرِیر مَا اعتقدت أَنه هُوَ الْحق وتصورت أَنه الصدْق فلتكن رحمتك مَعَ قصدی لَا مَعَ حاصلی فَذَاك جهد الْمقل وَأَنت أكْرم من أَن تضایق الضَّعِیف الْوَاقِع فِی الزلة= ای معبود بحقِ جهانیان! من می‌بینم که مردم متفق‌اند براین‌که تو بخشنده‌ترینِ بخشندگان و مهربان‌ترینِ مهربانانی؛ در آنچه قلمم بدان گذر کرده یا در دلم پدید آمده تو را اختیار است؛ لذا علم تو را گواه می‌گیرم و می‌گویم: اگر می‌دانی که من بدان چیزها، اثبات باطل یا ابطال حقّی را اراده داشتم، آن‌چه را من سزاوار آنم با من انجام بده؛ و اگر می‌دانی که من جز در اثبات آنچه به حقانیت آن باور داشتم و می‌پنداشتم که تنها او درست است کوشیدم، باید رحمتت با نیّت من باشد، نه با آن‌چه حاصل کردم؛ زیرا این کوشش شخصی بی‌نواست و تو بزرگ‌تر از آنی که با بندۀ ناتوانِ واقع در لغزش، سخت‌گیری کنی».
ملاحظه می‌شود که امام رحمه الله، از الله متعال می‌خواهد با ملاحظۀ نیت نیکی که در کارهای علمی‌اش داشته، با وی معامله کند نه به محصولی که از استدلالات کلامی- فلسفی در مباحث آثارش به دست آورده و ارائه کرده است. این بدان معناست که وی در آخر عمر به محصول استدلالات فلسفی- کلامی، اعتماد نداشته است و آن‌ها را در شناخت حقیقت کافی نمی‌داند. بلکه اعتماد او به کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است.

پنجم، امام رحمه الله در این وصیت‌نامه می‌گوید:
«وَأَقُول دینی مُتَابعَة مُحَمَّد سید الْمُرْسلین وكتابی هُوَ الْقُرْآن الْعَظِیم وتعویلی فِی طلب الدّین عَلَیهِمَا= و می‌گویم که دین من پیرویِ سردار پیامبران محمد [صلی الله علیه وسلم] است و کتابم، همان قرآن عظیم است و اعتمادم در طلب دین بر این دو چیز است». این اقرار و اعتراف، بیانگر آن است که امام در آخر عمر خود، هرگز و هرگز، استدلالات کلامی- فلسفی را برای شناخت حق، کافی نمی‌داند. بلکه خود به متابعت سیدنا محمد رسول الله و حقانیت قرآن کریم، قایل است و خویشتن را پیرو این دو منبع روشنگر می‌داند و این کمال سعادت امام رازی رحمه الله در آخر عمر را آیینه‌داری می‌نماید.

ششم، امام رحمه الله در بخشی از این وصیت‌نامه، می‌گوید:
«وَأما الْكتب العلمیة الَّتِی صنفتها أَو استكثرت من إِیرَاد السؤالات على الْمُتَقَدِّمین فِیهَا فَمن نظر فِی شَیء مِنْهَا فَإِن طابت لَهُ تِلْكَ السؤالات فَلْیذكرْنِی فِی صَالح دُعَائِهِ على سَبِیل التفضل والإنعام وَإِلَّا فلیحذف القَوْل السَّیئ فَإِنِّی مَا أردْت إِلَّا تَكْثِیر الْبَحْث وتشحیذ الخاطر واعتمادی فِیهِ على الله تَعَالَى= اما کتاب‌های علمیی که تألیف نمودم یا در آن‌ها پرسش‌های زیادی را بر پیشینیان، وارد آوردم، هرکه در چیزی از مطالب آن‌ها نگاه می‌کند، اگر آن پرسش‌ها را نیکو دانست، مرا با مهربانی و بخشش، در دعای نیکش یاد کند و اگر نیکو ندانست، آن اقوال نادرست را حذف نماید؛ زیرا من جز بحث زیاد و تیزساختن خاطر اراده‌یی نداشتم و اعتمادم در آن‌ها بر الله متعال بوده است».

این عبارات، بدان معناست که اعتماد امام بر مباحث کلامی- فلسفی در آخر عمر به اثر تجاربی که به دست آورده بسیار اندک بوده است. بلکه امر می‌کند که اگر نادرست بود، آن‌ها را از نوشته‌هایش حذف کنند و دور اندازند.
این همه تأکید امام رحمه الله بر پیروی از کتاب و سنت، و عدم اعتمادش به روش کلامی- فلسفی، باید درسی برای مردم بعد از وی و بویژه امروزیان باشد. چه او برای همه آیندگان، ابراز داشته که آنچه در باب معرفت و باورهای اعتقادی قناعت بخش است، روش استدلالی قرآن کریم و سنت نبوی است؛ نه روش فلاسفه و کلامیون. بنابراین، غلو و فروروی بیش از حد برخی معاصران در مباحث کلامی- فلسفی و آن مباحث را در برابر مدلول قرآن و سنت قرار دادن، جز انحراف و بیراهه‌روی چیزی بوده نمی‌تواند.

یادداشت‌ها:
1- متن وصیت‌نامۀ امام از صفحاتی که در داخل متن یادآوری شد، از این مرجع نقل شده است:
ابن ابی‌اصیبعه، احمد بن قاسم بن خلیفة بن یونس. (بي‌تا) .عیون الأنباء فی طبقات الأطباء. تحقیق: دكتور نزار رضا، بیروت: دار مكتبة الحیاة.
2- متن کامل وصیت‌نامۀ امام رازی و ترجمۀ آن را در ضمن زندگی‌نامۀ امام و افکار و آثار وی از «تاریخ ادبیات هرات» و نیز از «هفت اختران هریوا» نوشتۀ نگارنده می‌توانید به تفصیل مطالعه نمایید.

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

05 Sep, 11:46


نگاه امام رازی به استدلالات کلامی- فلسفی در آخرین لحظات عمر در وصیت‌نامه‌اش
نوشتۀ: د. فضل الرحمن فقیهی هروی

اشاره:
در ذیل مطلبی از دوستان که در بارۀ دسته‌بندی مردم در ورود به علم کلام، نوشته شده بود، تذکر دادم که «امام رازی در وصیت نامۀ آخر عمرش، وابستگی به کتاب و سنت را می‌ستاید و استدلال‌های کلامی را عقیم می‌شمارد، اما شماری از دوستان نادان، بر آنچه او بی‌فایده دانسته، غلو و فروروی می‌دارند».

برادری از نشانی یکی از صفحات مجازی به نام «عدنان ابراهیم» که شاید نام مستعار وی باشد، برایم نوشت که «شیخ صاحب لطف کنید همو وصیت امام رازی را اینجا برای ما بفرستید که گفته باشد استدلال‌های کلامی عقیم است. لطف کرده همان را عکس بگیرید و بفرستید».

بر مبنای خواستۀ آن عزیز، اینک بخشی از وصیت‌نامۀّ امام رازی که در ضمن آن، استدلال‌های کلامی- فلسفی را ناثابت و بی‌فایده می‌داند و بر هدایات کتاب و سنت تأکید می‌کند، با ترجمۀ فارسی آن نقل می‌شود.
امام رازی در بخشی از وصیت‌نامۀ طولانی خود که آن را در روز یكشنبه بیست و یكم ماه محرم سال 606 هجری به شاگرد خود ابراهیم بن ابی‌بكر بن علی اصفهانی املا فرموده، چنین می‌گوید:

«وَلَقَد اختبرت الطّرق الكلامیة والمناهج الفلسفیة فَمَا رَأَیت فِیهَا فَائِدَة تَسَاوِی الْفَائِدَة الَّتِی وَجدتهَا فِی الْقُرْآن الْعَظِیم لِأَنَّهُ یسْعَى فِی تَسْلِیم العظمة والجلال بِالْكُلِّیةِ لله تَعَالَى وَیمْنَع عَن التعمق فِی إِیرَاد المعارضات والمناقضات وَمَا ذَاك إِلَّا الْعلم بِأَن الْعُقُول البشریة تتلاشى وتضمحل فِی تِلْكَ المضایق العمیقة والمناهج الْخفیة فَلهَذَا أَقُول:
كلما ثَبت بالدلائل الظَّاهِرَة من وجوب وجوده ووحدته وبراءته عَن الشُّرَكَاء فِی الْقدَم والأزلیة وَالتَّدْبِیر والفعالیة فَذَاك هُوَ الَّذِی أَقُول بِهِ وَألقى الله تَعَالَى بِهِ. وَأما مَا انْتهى الْأَمر فِیهِ إِلَى الدقة والغموض فَكل مَا ورد فِی الْقُرْآن وَالْأَخْبَار الصَّحِیحَة الْمُتَّفق عَلَیهَا بَین الْأَئِمَّة المتبعین للمعنى الْوَاحِد فَهُوَ كَمَا هُوَ، وَالَّذِی لم یكن كَذَلِك أَقُول یا إِلَه الْعَالمین أَنِّی أرى الْخلق مطبقین على أَنَّك أكْرم الأكرمین وأرحم الرَّاحِمِینَ فلك مَا مر بِهِ قلمی أَو خطر ببالی فاستشهد علمك وَأَقُول إِن علمت منی إِنِّی أردْت بِهِ تَحْقِیق بَاطِل أَو إبِطَال حق فافعل بِی مَا أَنا أَهله وَإِن علمت منی أَنِّی مَا سعیت إِلَّا فِی تَقْرِیر مَا اعتقدت أَنه هُوَ الْحق وتصورت أَنه الصدْق فلتكن رحمتك مَعَ قصدی لَا مَعَ حاصلی فَذَاك جهد الْمقل وَأَنت أكْرم من أَن تضایق الضَّعِیف الْوَاقِع فِی الزلة. فأغثنی وارحمنی واستر زلتی وامح حوبتی یا من لَا یزِید ملكه عرفان العارفین وَلَا ینتقص بخطأ الْمُجْرمین. وَأَقُول دینی مُتَابعَة مُحَمَّد سید الْمُرْسلین وكتابی هُوَ الْقُرْآن الْعَظِیم وتعویلی فِی طلب الدّین عَلَیهِمَا.
اللَّهُمَّ یا سامع الْأَصْوَات وَیا مُجیب الدَّعْوَات وَیا مقیل العثرات وَیا رَاحِم العبرات وَیا قیام المحدثات والممكنات أَنا كنت حسن الظَّن بك عَظِیم الرَّجَاء فِی رحمتك وَأَنت قلت: أَنا عِنْد ظن العَبْد بِی وَأَنت قلت: أَمن یجیب الْمُضْطَر إِذا دَعَاهُ وَأَنت قلت: وَإِذا سَأَلَك عبَادی عنی فَإِنِّی قریب؛ فَهَب أَنِّی مَا جِئْت بِشَیء فَأَنت الْغَنِی الْكَرِیم وَأَنا الْمُحْتَاج اللَّئِیم. وَأعلم أَنه لَیسَ لی أحد سواك وَلَا أجد محسنا سواك وَأَنا معترف بالزلة والقصور وَالْعَیب والفتور فَلَا تخیب رجائی وَلَا ترد دعائی واجعلنی آمنا من عذابك قبل الْمَوْت وَعند الْمَوْت وَبعد الْمَوْت وَسَهل عَلی سَكَرَات الْمَوْت وخفف عنی نزُول الْمَوْت وَلَا تضیق عَلی بِسَبَب الآلام والأسقام فَأَنت أرْحم الرَّاحِمِینَ. وَأما الْكتب العلمیة الَّتِی صنفتها أَو استكثرت من إِیرَاد السؤالات على الْمُتَقَدِّمین فِیهَا فَمن نظر فِی شَیء مِنْهَا فَإِن طابت لَهُ تِلْكَ السؤالات فَلْیذكرْنِی فِی صَالح دُعَائِهِ على سَبِیل التفضل والإنعام وَإِلَّا فلیحذف القَوْل السَّیئ فَإِنِّی مَا أردْت إِلَّا تَكْثِیر الْبَحْث وتشحیذ الخاطر واعتمادی فِیهِ على الله تَعَالَى» (نگاه شود به عیون‌الانباء فی طبقات الاطباء: بی‌تا: ص466- 468).

ترجمه:
(بی‌گمان من روش‌های کلامیان و مناهج فلسفیان را آزمودم، اما در آن‌ها فایده‌یی را ندیدم که با فایده‌یی که از قرآن عظیم دریافته‌ام برابری نماید؛ زیرا مفاد قرآن در تسلیمِ همه عظمت و جلال برای الله متعال می‌کوشد و از فروروی در ایراد معارضات و مناقضات باز می‌دارد و این چیزی نیست، جز آنکه خردهای انسانی، در این تنگناهای عمیق و مناهج پوشیده، متلاشی و نابود می‌گردند. پس از این‌رو می‌گویم:

Dr. Faqihi Herawi- د. فقیهی هروی

26 Aug, 02:03


انحراف فکری و تنابز به القاب

مفتی صاحب احراری را از سال‌ها بدین طرف می‌شناسم و با هم بحث‌ها و گفت‌وگوهای علمی هم داشتم.
هرچند شاید و حتما در پاره‌یی از مسائل با ایشان اختلاف نظر داشته باشم، اما در باره شان دو چیز را اعتراف می‌کنم:
یکی اینکه ایشان آدم واقعا عالم هستند و در تحقیقات علمی انصاف ‌و وسعت نظر دارند.
دوم اینکه ایشان حنفی واقعی هستند و در فقه حنفی جایگاه بلندی دارند. اما مطالعات شان در حوزه فکر اسلامی، گسترده است و به نقد اموری می‌پردازند که با تأثر از افکار کلامی، اصالت مکتب عقیدتی امام ابی‌حنیفه رحمه الله را گاهی مخدوش کرده و به راه دیگر سوق داده است. این کار شان در حقیقت، زدودن غبار از مکتب بزرگ و اصیل عقیدتی امام رحمه الله است.
اینجاست که منحرفان- مطابق تعامل اسلاف شان با اهل سنت- ایشان را وهابی و فلان و بهمان نام می‌گذارند.
این تنابز به القاب، روش اهل بدعت در تعامل با اهل سنت، در طول تاریخ بوده است؛ حتی بزرگ‌ترین امامان دین از چنین نام‌ها و اتهامات در امان نمانده‌اند.