ᨵ ┤#Albireo├ ᨵ
┆┆┆
┆┆ ⋆
┆ ⋆
⋆
─Couples: #ChanLix, #ChangHo
─Genres: Romance, Smut, Angst, Fantasy
─Author: #Luminous
─About:
صدای جیغها و فریادهای بلند اطرافش با صدای آهنگ مخلوط میشد و نور لایتاستیکهایی که هر بار تغییر رنگ میدادن صورتش رو نقاشی میکرد.
توی اون فضای نیمه تاریک تمام چشمها به استیج و نمایشگرهای بزرگ پشتش خیره بود؛ جایی که شش پسر جوان یکی از معروفترین آهنگهاشون رو با اشتیاق اجرا میکردن و صدای گوشنواز و حرکات دنس چشمگیرشون هوش رو از سر طرفداران حاضر در محل کنسرت میپروند.
حالا نه فقط اون شش نفر، بلکه عرق حتی از سر و روی طرفدارها هم جاری بود.
هر چند، مردی که روی یکی از صندلیهای سمت راست استیج و خیلی دور از اون نشسته بود و به عضو محبوبش از اون گروه کیپاپ نگاه میکرد نمیتونست اطرافیانش رو توی فریادهای از روی هیجانشون همراهی کنه.
زمانی که آهنگ متوقف شد، بالاخره پسر مو مشکی ایستاد و بین نفسهای تندش بار دیگه رو به طرفدارانشون تعظیم کرد تا ازشون تشکر کنه و همین کافی بود تا اشک از چشمهای مردی که بین تمام فنهای کم سن و سال دیگه نشسته بود جاری بشه.
بنگ چان اونجا بود اما یونگبوگ قرار نبود اون رو ببینه. قرار نبود با عشق و متفاوت از بقیه نگاهش کنه و یا حتی شده یکبار دستش رو توی موهای اون مرد بکشه و اسمش رو صدا بزنه.
تن سردش بیحرکت اونجا نشسته بود و حتی پلک هم نمیزد مبادا پلک زدن دلتنگیش برای دیدن یونگبوگ رو شدت بده! اشک هاش بیصدا روی گونههاش جاری بودن و چان توان متوقف کردنشون رو نداشت. قلبش توی آتشی میسوخت که سالهای قبل باید خاکستر میشد اما حالا طوری زبانه میکشید که تمام وجودش رو میبلعید و درون خودش غرق میکرد.
"دیوونهست؟ چرا گریه میکنه؟!"
"هی، مگه نمیشناسیش؟ فنبوی یونگبوگه!"
"ولی سنش خیلی بالاست! باید بیشتر از چهل سالش باشه! موهای سفید دو طرف سرشو ببین!"
"میدونم! واسه همینم اکثرا میشناسنش. شاید منحرفه و شاید واقعا یه دیوونهست، نه؟"
"نمیدونم ولی به نظرم این قدرت یونگبوگه! همه بی قید و شرط عاشقش میشن!"
Authors Info ↲
Comments Group ↲
✦ @FanFiction_Land ✦