همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در میان آن همه امواج و آشوب، جوان گفت: دست من رو رها کن و برو به معشوقم(یارم) کمک کن
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
هیچ گاه حدیث و ادعای عاشقی را از آنها که در اوج سختی معشوق رو فراموش می کنند، نشنو و قبول نکن
چنین کردند یاران زندگانی
ز کارافتاده بشنو تا بدانی
چرا که عاشقان و یاران واقعی نیز در زندگانی همین کار را کرده اند. این را از کسی که تجربه دارد بپرس
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
راه و رسم عشقبازی را #سعدی همانقدر میداند و به آن اشراف دارد که یک شخص عرب در بغداد به زبان عربی اشراف و تسلط دارد!
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
دلت رو به معشوقی بسپار که دل در گرو او دادی و از تمام معشوقان دیگر عالم، چشمانت رو فرو ببند و متعهد به معشوق و یار خودت باش