عرفان نظرآهاری @erfannazarahari Channel on Telegram

عرفان نظرآهاری

@erfannazarahari


زندگی معنوی به سمت حکمت از مسیر ادبیات ، همه ماجرای من این است...من شعر را زندگی می کنم و از هر روزم قصه ای می آفرینم. شغل من انسانیت است.

عرفان نظرآهاری (Persian)

عرفان نظرآهاری یک کانال تلگرامی است که به موضوعات معنوی و حکمت می‌پردازد. این کانال توسط کاربر erfanazarahari اداره می‌شود و در آن او از زندگی معنوی و ارزشمند تبادل نظر می‌کند. اگر به دنبال ایده‌ها و اندیشه‌های نو در زمینه ادبیات و شعر هستید، عرفان نظرآهاری یک پیشنهاد عالی برای شماست. در این کانال، شاعری به نام عرفان نظرآهاری قصه‌های زندگی خود را از طریق شعرها به اشتراک می‌گذارد و درباره مسیری که انتخاب کرده بحث و تبادل نظر می‌کند. اگر به دنبال الهام بخشی و ارتباط با یک جامعه فعال علاقه‌مند به موضوعات معنوی هستید، پیوستن به این کانال تلگرامی توصیه می‌شود. بیایید با هم به دنیای حکمت و ادبیات پیوسته و از تجربیات و دیدگاه‌های یک شاعر عرفانی بهره‌مند شویم.

عرفان نظرآهاری

06 Jan, 13:13


💌 معناورزی و چاره جویی

از هر طرف که می روی رنج است. در ماندن رنج است و در رفتن رنج است. در سکون رنج است و در حرکت نیز.
در بی تابی و بی قراری رنج است، در تاب آوری و شکیبایی نیز رنجی دیگر است.
در آغوش ایران بانو ماندن رنج است از او دل کندن و دست کشیدن هم رنجی بزرگ‌تر است.
غربت و قربت هر دو رنج است و هروله میان قرُب و بُعد و دور و‌ نزدیک رنجی مستدام است.

ما هیچ چاره ای جز فهمیدن رنج ها و معنا بخشی به آنها نداریم و گرنه در آسیاب شبانروز در کشاکش این دو اسب سیاه و سفید که هر دقیقه ما را و عمرمان را می کِشند و می کُشند، گسسته و گسیخته خواهیم شد.

برای گفتگو و هم فکری و هم دلی و چاره جویی و معناورزی با شمایم.

این مشاوره ها آنلاین یا حضوری، تک نفره و ویژه ایرانیان خارج از ایران است.

برای هماهنگی به واتس این شماره پیامک بفرستید.

+31685141847
@erfannazarahari💌

عرفان نظرآهاری

05 Jan, 19:57


🪽 آن دو نفر

نمی دانم آن دو نفر که نشسته بودند روی دیوار الصویره و محو بودند در دریا و پرواز مرغان و سکوت صخره ها و طنازی امواج، عشقشان از پی رنگی و ننگی بود یا نه؟
بی نام و نشان عاشقانی بودند که از اسارت حکایتی به در آمده بودند و از شعری گریخته بودند.

هر دو نسیمی بودند که بر بی معنایی مردم می وزیدنند. موسیقی معلقی بودند فراتر از زمین و آسمان و اینک و آنک که خویش را می نواختند.

شعری بی کلمه بودند، نقاشی ایی از ابر و آبی و آبرنگ و آه.
ترجمان واژه آزادی بودند…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#آن_دو_نفر
#مراکش
@erfannazarahari🪽

عرفان نظرآهاری

04 Jan, 10:24


https://m.youtube.com/watch?v=GggennQLQLA

عرفان نظرآهاری

03 Jan, 22:11


🟠 حنابندان من

نام مادرم جغرافیا بود و نام پدرم تاریخ و من دختری بودم با هزاران نام که هر بار از آبستنی ناخواسته ای به دنیا می آمدم.
دهانم هنوز بوی شیر و عسل می داد و گامی از دخترانگی را نپیموده بودم که هر بار مرا سوار کمیت لنگ و خر نامرادی می کردند و کوچه به کوچه می گردانند و سوری شوم به پا می کردند و‌ می گفتند به عقد جنگ درآمدی، به عقد قحطی درآمدی، به عقد وبا و طاعون و دربه دری و مرگ آمدی.
و من از بختی شوم به بخت شوم دیگری عروس می شدم.

امروز حنابندان من بود، زنی که شوهرش فلاکتی دائم است، در سرزمین هایی سترون، در اقلیمی عقیم که خرد نمی زاید.

رشیده زنی بربر است. هفتاد و‌ چهار ساله و سال هاست که در میدان مدینه قدیم در مراکش آن سوتر از جامع الفناء حنا می بندد روی بیچارگی دست زنان.
شوهرش زیر قرن ها خاک مدفون است و شش پسر دارد که بزرگ‌ترینش اشرف است.
بزرگ‌ترین غم رشیده بی فرزندی من است و می گوید این بار دیگر باید بچه بزایی این نکبت موروثی به نان خوران بیشتری محتاج است.

من دست حنا بسته ام را به دست می گیرم و کوچه های تنگ و تاریک بازار غم فروشان را می گردم؛ سده ای می گذرد و از زنی و دختری روغن ارگان می خرم و مندیلی می گیرم تا حنای مکی را پاک کنم؛ اما نقش رنج سالیان به کدام دستمالی پاک خواهد شد؟
روییدن گل هایی گریان بر سرانگشتانم، نقش زیبای هراسناک زنانگی است.

عروس واژگون بخت هزاره هایم نمی دانم این گل ها که بر دستانم کاشتند پیسی است یا قشنگی است؟ گل سور است یا گل سوگ؟ نارنجی رنج است یا زردی گنج ؟
اما هر چه هست این همه سال دست به دست گشته تا به دست من برسد. پس اینک ناگزیر من بانوی سالخورده روزگار، جهان را با تجربه دست نیاکانم مس می کشم….

✍️#عرفان_نظرآهاری‌
#مراکش
#حنابندان
#تاریخ_تجربه_سفر

@erfannazarahari

https://youtu.be/GggennQLQLA

https://www.youtube.com/@ErfanNazaraharii

عرفان نظرآهاری

31 Dec, 21:30


مبارک باش

تقویم های جهان را ورق بزن، در هر صفحه ای اگر سالی نو می شود تو نیز تازه شو.
در هر صفحه ای اگر جشنی بر پاست تو هم جشنی به پا کن.
در هر جایی اگر عید است تو هم عیدی بگیر.
در هر نقطه ای اگر کسی شادمان است تو هم شادمان باش.

زمستان یا بهار، همه فصل ها، فصل شروعی دوباره است.
با هر روزی باید آغاز شد زیرا آغازیدن همان شادمانی است.
با هر شروع خجسته ای ما نیز مبارک می شویم.

سال نو دیگران بر شما هم مبارک.


✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

25 Dec, 21:57


به جرم عاشقی

هر بار که تو عاشق شوی پیامبری به دنیا خواهد آمد، جهان از بی عشقی ست که کافر شده است.

اگر می خواهید مردگان زنده شوند و بیماران شفا یابند، باید که شربت دوست داشتن به ایشان بدهید.

آدم ها از بی عشقی است که بیمار می شوند، آدم ها از بی عشقی است که می میرند.

«ایمان نام دیگر عشق است و مومنان همان عاشقانند.»
این را پیامبری به من گفت که به جرم عشق بر صلیبش کشیدند...

✍️#عرفان_نظرآهاری

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

22 Dec, 10:01


💌ای زن، ای یونس!

این نامه را برای تو می نویسم، برای زنی که هنوز در شکم نهنگ زندگی می کند و خشنود است.
سال ها پیش نهنگ مرا تف کرد. حالا جایی کنار ساحل ایستاده ام و هر روز نامه می نویسم و به آب می اندارم. نهنگ، نامه هایم را می بلعد. نامه هایم در شکم لزج و تاریکش هضم می شود. اما بعضی نامه ها را قبل از هضم شدن کسی می خواند.
این نامه را برای تو می نویسم برای تو که در شکم نهنگ به دنیا آمدی و حتی خیال نمی کنی بیرون از این حفره سیاه زندگی شکل های دیگری هم دارد.

برای تو که وسط معده نهنگ خنچه عقدت را می چینند و پولک ماهی های مرده و دندان کوسه های پیر را با شادمانی بر سرت می پاشند و تو روی ته مانده های خون و گوشت و خرده اسکلت های بویناک پای می کوبی و‌ می رقصی.
برای تو که قرن هاست در روده های نهنگ سینه خیز می روی و خوشبختی.

نهنگ فقط یونس را نبلعید، نهنگ همه زنان را بلعیده است و فقط یونس نبود که از شکم نهنگ بیرون آمد، هر زنی که از شکم نهنگ بیرون بیاید، یونس می شود.

من نمی دانم تو چه باید بکنی و چگونه باید ازاین معده مدفون بگریزی. من فقط می دانم ناخرسندی، نخستین پنجره رهایی است. به نهنگ نشینی ات خرسند نباش. به نهنگ نشینی ات عادت نکن.
از معده این نهنگ به معده نهنگ دیگری نرو؛ از اسارت این شکم به اسارت شکم دیگری مگریز.
این تن دادگی به شکم ها، این سکونت معده وار، سرنوشت سوگناکی است، بگذریم که متعفن هم هست.

برای آزادی قرار نیست، اقیانوس از نهنگان تهی شود، اما تو هر روز کمی فقط کمی به گلوی نهنگ نزدیکتر شو، تا روزی که نهنگ دهانش را باز کند و تو اولین بارقه خورشید را ببینی.

روز زن بر تو مبارک! یعنی روزی که به آواره های نهنگ رسیدی، روزی که به دریا در افتادی، روزی که شناکنان زخمی و رنجور به ساحل رسیدی، روزی که سرت را رو به آسمان کردی و گفتی: من امروز یونسم، پیامبری که غمگین بود و شادمان شد، پیامبری که منتقم بود اما مشفق شد. پیامبری که نفرین می کرد اما آفرین گفتن آموخت…

ای زن! ای یونس! آفرین بگو و آزادی بیاموز…

✍️#عرفان_نظرآهاری
🌊@erfannazarahari
🪷#برای_تو_که_نهنگ_نشینی
🌊#نهنگ_نشین_نباش
🌱#ای_زن_ای_یونس_آفرین_بگو_و_آزادی_بیاموز

عرفان نظرآهاری

20 Dec, 17:15


☀️ از روزگاران کهن تا اینک و اکنون

یلدا از راهی دور به خانه ما آمده بود، از هزاره های پر پیچ و خم تاریخ گذشته بود، از فراز و فرود سده های صلابت و سختی.
یلدا که به خانه ما رسید، خسته بود، خسته از خنجر روزگار. یلدا زخمی بود، زخمی تیغ تعصب ها.
مادرم مرهم گذاشت بر خستگی خاطره و دوا داد به آیینی که بیمارش کرده بودند.
مادرم، پرستار تقویم هاست. فصل ها را می جوید و آیین ها را شفا می بخشد.
مادرم می گوید: نباید بگذاریم زندگی را زنده به گور کنند. هر آیینی که زنده شود، اندوهی خواهد مرد. در این ترازو هر قدر سور بیشتری بگذاریم، سوگمان سبک تر خواهد شد.

پدرم کوچه به کوچه های تاریخ را دویده است تا یلدا را از دست محتسب شهر نجات دهد، همان محتسب که شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد. پدرم یلدا را از زندان صوفی دجال فعل و زاهد ظاهر پرست رهانیده است.
پدرم می گوید: یلدا دختر من است، آیین ها همه دختران منند. در خانه خودم پناهشان می دهم، مبادا که بدخواهان و شور چشمان، بخت دختران شادم را سیاه کنند.
نُقل باید بر سر دختران آیین افشاند و رخت سفید باید بر تنشان پوشاند، سیب و نرگس و گلاب و انار ارزانی شان باید داشت که دشمن جز غم سپاهی ندارد و من که پدرم می ایستم برابر لشکر سوگ و سیاه، برابر کمانداران در کمین و تیراندازان تباهی و تلخی.

برادرم، جسور و جوانمرد است، من و یلدا هر دو خواهران اوییم. برادرم ما می رهاند از چنگال اهریمن بدنهاد و اژدر زهرآگین نفس.

در تاریکنای تردید و در زمهریر زشتی ها و در گرگ و میش مصائب، هر آیین چراغی است که باید روشنش کرد که خاطره ای خوش است در زمستان فراموشی که خویشتن را به یادمان می آورد.

از روزگاران کهن تا اینک و اکنون، از دورهای باستان تا این دم اهورایی، هر آیین ایرانی فریضه ای خجسته است که باید به جایش آورد، درخانقاه خانه، در پرستشگاه این دیار ، در پیشگاه پیشینیان و پسینیان، به یاد درگذشتگان و برای آنان که روزی در این سرزمین زاده خواهند شد…


✍️#عرفان_نظرآهاری
#یلدا

https://m.youtube.com/watch?v=QkpQrhIopNA

عرفان نظرآهاری

19 Dec, 21:38


☀️ یلدا

یلدا مبارکِ آن کسی است که می داند امشب بلندترین شب سال است و از فردا هم این شب، کوتاه تر نخواهد شد اما باز هم این شبِ دراز و این غصه دنباله دار را جشن می گیرد؛ چون جسارتش را دارد که حتی اگر خورشید نتابید؛ خودش بتابد هر قدر که می تواند.

یلدا مبارکِ آن کسی است که قلبش همان انار تَرَک خورده ای است که تمنّای ‌رسیدن داشت، اما نرسید.
همان کسی که قاچی لبخند بر اندوهش می نشانَد سرخ، تا همه باور کنند، که‌ زمستان به خندوانه ای تاب آوردنی می شود.

یلدا مبارکِ کسی است که هر چله را با چله بعدی سر می کند اما نه چین به پیشانی می آورد و نه روحِ چاک چاکش را بر بندِ رختِ تماشا می اندازد.
او خودش را و زمستانش را زیر کرسیِ حکایت‌های کهن گرم می کند ‌و گوش می سپارد به مادربزرگ روزگار که زندگی را و رمز و رازش را در بقچه قصه هایش پیچیده است.

یلدا مبارکِ کسی است که آجیل او مشکلاتش است اما مشکل گشایی را با سرانگشت های تدبیرش، تمرین می کند. همان کسی که دهانِ تلخ ِ ایام را به نُقل و نباتِ عشق شیرین می کند و چای می نوشد در استکانِ نازکِ خاطرخواهیش تا سحر.

یلدا مبارکِ کسی است که مهمانی جز تنهایی ندارد اما با همان تنهایی گل می گوید و گل می شنود و قصه می بافد و شعر سر می اندازد.

یلدا مبارکِ کسی ست که حافظش خداست و جهان، دیوان شعر اوست و هر وقت که تفال می زند غزلی می آید با ردیف غم مخور
یلدا مبارک اوست که همیشه زمزمه می کند:

ای دل غمدیده حالت بهْ شود دل بد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور

#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
#یلدا


https://m.youtube.com/watch?v=WYJOWfQeXdo

عرفان نظرآهاری

18 Dec, 20:34


☀️ما همه یلداییم

یلدا نام بلندترین شب سال نیست؛ یلدا نام شجاعتی زنانه است در نبردی نابرابر با تاریکی.
یلدا همان بانو سلحشوری است که هر شب در غلظتی سیاه یک گام جلوتر می رود، فقط یک گام اما مقصدی جز خورشید ندارد.

خورشید انقلابی است روشن که ذره ذره می توان به آن رسید؛ زیرا هیچ خورشیدی ناگهان نبوده است و هیچ صبحی بی محابا.

یلدا، اندک اندک به خورشید می رسد؛ او رزمجو زنی ست که از پا نمی نشیند، هم روز ره می سپرد، هم شب؛ هم در خواب می جنگد، هم در بیداری. او می رود همواره و هرباره. او آیینی جز آهستگی ندارد. تأنی و تداوم دین اوست.

پیروزی، پاداشی است که از پس پیمودن ها و پیوستگی ها می توان به آن رسید.
بهار و آفتاب و شکفتن دفینه ای است که در زمستان و سرما و سیاهی پنهان است؛ و یلدا همان زنی ست که به در می کشد، شگون را از شومی و نور را از سیاهی.

ای بانو! که هنوز شب را و سیاهی و سرما را به دور خود پیچیده ای، این انقلاب رهبری جز یلدا ندارد، پس او را دنبال کن و هر شب قدری روشن تر شو تا بامداد شوی.

روزی که خورشید به برج بره بیاید، تو گیسوانت را به باد خواهی سپرد و سر انگشت‌هایت شکوفه خواهند شد.

پس بر سیاه ترین شب سال و بر تاریک ترین آسمان شهر با ستاره ای بنویس: روشنی، تقدیر یلدا نبود، تصمیم او بود.
ما همه یلداییم….

#عرفان_نظرآهاری
#روشنی_تقدیر_یلدا_نبود_تصمیمش_بود
☀️#ما_همه_یلداییم

🔰☀️🔰
https://youtu.be/Aq27T6zVzjA?si=EEYmhy32XugXZArR

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

18 Dec, 14:02


☀️ یلدا نام شجاعتی زنانه است

🔰☀️🔰

https://youtu.be/Aq27T6zVzjA?si=EEYmhy32XugXZArR

عرفان نظرآهاری

18 Dec, 10:34


☀️ ما همه یلداییم

ای گرفتار آمده در زندان زمستان قرن ها
از تبار تاریکی تاریخ به درآ

🔰🌹🔰

https://m.youtube.com/watch?v=Aq27T6zVzjA

عرفان نظرآهاری

18 Dec, 07:39


🚪 به درآ…

دری نیست تا ما بر آن بکوبیم، قفلی نیست که برایش دنبال کلید بگردیم.
ما دیوار زادگانیم، تبارمان همه از بطن دیوارها به دنیا آمدند. زندگی آنان تکرار دیوار بود، زندگی ما هم.

هیچ یک نفری نیست، که بتواند برای همه دیوارهای ما در بسازد. انتظار آمدن در ساز، ما را ناامیدتر می کند. منتظرش نباش، خودت به در آ…
چاره آن است که هر کس از دیوار خود به درآید.

از دیروزت به درآ
از اما و افسوس و اگرت به درآ
از این مردن مخفیانه ات به در آ

بیا به درآییم تا دیوارها در شود، بیا تا ما به درآمدگان همدیگر را بیابیم.

کجایی ای بیزار از دیوار، به درآ…

✍️#عرفان_نظرآهاری
🚪#به_در_آ
#به_دیوارها_تن_نده
@erfannazarahari

https://www.youtube.com/@ErfanNazaraharii

عرفان نظرآهاری

17 Dec, 11:13


☀️ مبارزه ای به نام زندگی

در روزگاری به سر می بریم که زندگی جرم است. اینجا که ماییم هر آیین نامه و هر بخش نامه ای، هر روز ما را به مردن بیشتر مجبور می کند. اگر کسی قدری دست از پا خطا کند و سرانگشتش به دامان زندگی بخورد، او را هر جا که باشد, پیدا می کنند و سرش را به سنگ سیاه افسردگی می کوبند، آنقدر تا بفهمد تنها امر مباح مرگ است.
روز مرّگی و ماه مردگی رسم است. قوانین ما را به قاعده مردگان می نویسند. ما زندگانی هراسانیم، زیرا از هر طرف که برویم، یا قانونی را زیر پا گذاشته ایم، یا هنجاری را شکسته ایم، یا گناهی را مرتکب شده ایم.
خدایی داریم که هر آن التماسمان می کند: نجاتم دهید، نجاتم دهید، نجاتم دهید. مرا از زنجیرهای افراط رها کنید، مرا به خانه هایتان ببرید، به قلب هایتان.

هیچ کفری بالاتر از کفران زندگی نیست و هیچ گناهی بزرگ‌تر از انکار انسان.

اینک در این هوای خموده و خسته میان این همه فرسودگی و فسردگی تنها راه، پای فشردن بر جاده زندگی است. پس هر قدر که می توانید، هر جا که می توانید و هر دم که ممکن است به هر بهانه زندگی کنید.
هم اندوهان! زنده بمانید، زنده بمانید، زنده بمانید…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#مبارزه_ای_به_نام_زندگی
#نه_به_قوانین_مردگی

@erfannazarahari

https://www.youtube.com/@ErfanNazaraharii

عرفان نظرآهاری

08 Nov, 10:22


📚شب کتابخوانی با عرفان نظرآهاری

۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی است، به همین مناسبت پنج شنبه بیست و چهارم آبان، ساعت ۱۹ گرد هم می آییم تا درباره تجربیات و برداشت هایتان از کتاب های عرفان نظرآهاری حرف بزنیم.

درباره روایت هر کتاب و قصه های نهان تا کنون باز ناگفته اش.
شاید خاطره ای، شاید ماجرایی، شاید پرسشی یا چالشی.
از لیلی نام تمام دختران زمین است تا جوانمرد نام دیگر تو
از چای با طعم خدا تا بال هایت را کجا جا گذاشتی؟
از نامه های خط خطی تا پیامبری از کنار خانه ما رد شد
از سعدی بنوش تا مورچه را به خانه اش برگردان

بگویید و بپرسید و بشنوید
این شب مجال گفت و شنود است از کتاب تا معنا از الف تا بی انتها…

📕 زمان: پنج شنبه، ۲۴ آبان
📗ساعت: ۱۹ به وقت ایران
📙فضای برگزاری: آنلاین، در بستر گوگل میت
📔لینک شرکت در برنامه از طریق تلگرام برای آنها که ثبت نام کرده اند ارسال می شود

لینک ثبت نام از طریق سایت نورونار

👇📚👇

https://nooronaar.ir/product-52-2

📚#به_مناسبت_روز_کتاب_و_کتابخوانی
📝#همراه_با_عرفان_نظرآهاری

عرفان نظرآهاری

25 Oct, 12:52


🟢🟡🔴 هنرمند

آنکه از ترس هایش، شجاعت می بافد و از تهدید هایش فرصت می دوزد و از تنگناها گشایش می سازد هم هنرمند است هم خردمند.

خردورزی و هنرمندی را به هم در آمیز تا زندگی ببیند که از هر طرف می رود تو هم می آیی.
اگر زندگی از پا نمی نشیند تو هم از پا منشین.

✍️#عرفان_نظرآهاری‌
#روز_جهانی_هنرمند
#زندگی_کردن_هنر_است_باید_آن_را_آموخت

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

20 Oct, 10:08


🌀عطری می شوی در کوهستانی ناپیدا…

کارم مرمت آثار باستانی است، کتیبه دلت را مرمت می کنم و الفبای ناخوانای روانت را که به حروفی ناشناخته نوشته اند، باز می خوانم.

کارم کشیدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگی هایت به ملکوت راه می کشم.

خیاطم، برایت پیراهن می دوزم، پیراهنی که اگر آن را بپوشی، عاشق می شوی، تنت در باد می وزد و‌ جانت در جنّت می دود.

رفوگرم تار و‌ پود عشق را رفو می کنم، پارگی های لباس بخت را کوک می زنم. وصله می کنم دل را به آسمان و پینه می کنم سرِ زانوی خستگی ها را.

پرستارم روی جراحت جانت مرهم می گذارم، مرهمی از کلمات درست می کنم، ضمادی از خرسندی و خوش وقتی. و اگر بخواهی بریدگی های روحت را بخیه می زنم، سوزنی دارم بی درد و نخی نازک که جذب می شود در سلول های ظریفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش می خورد.

آشپزخانه ای دارم، از شور و شیرین زمانه، شوربای زندگی بار می گذارم روی اجاق دقایق. کمی چاشنی اندوه در آن می ریزم اما چنان اندازه ها را بلدم که هرگز کامت تلخ نخواهد شد.
حلوای معرفت و شیرینی شعور هم دارم و دمنوشی از آویشن که آن را دم می کنم روی هر نفست، روی هر دم و بازدمت. بوی آویشن تازه می گیری.
بودنت عطری می شود که در کوهستانی ناپیدا می وزد…

✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari

https://www.youtube.com/@ErfanNazaraharii

عرفان نظرآهاری

11 Oct, 22:05


🔸ضحاک نباش

هر آدمی در نهادش اهریمنی دارد نهان، که اگر او را آدمیت نیاموزد و شفقت و عشق، جهانی را می تواند که به آتش کشد.
هر آدمی ضحاکی زهرآگین در پستوی روان دارد و مارانی نرُسته بر شانه های خویش.

ضحاک را نمی توان کشت، زیرا که از کشته ی ضحاک، هزار ضحاک تر سر بر خواهد کرد.
ضحاک را باید مهار کرد؛ ضحاک، این اژدهای نگون بخت را باید که اهلی کرد.
ضحاکِ خویش را نکش، ضحاکِ خویش را انسانیت بیاموز.
ضحاکِ دیگران را نیز.
ما همه واژگون بختیم اما باید که از این سرنوشتِ سرنگون بیرون بیاییم و چاره نیست جز آنکه ضحاک را انسان کنیم…

#عرفان_نظرآهاری
#بیست_و_یکم_مهر_رام_روز
#روز_پیروزی_کاوه_و_فریدون_بر_ضحاک

https://youtu.be/i8jcQx38WBY

@erfannazarahari

www.nooronaar.ir

عرفان نظرآهاری

11 Oct, 10:22


🌀منزل معشوق کجاست؟

هیچکس نمی داند منزل او کجاست، منزل عشق. هیچکس نمی داند خانه او کجاست، خانه معشوق.
از دورها صدایی می آید. قدری بانگ می پیچد در غلظتی مبهم، همین و نه بیشتر، باید همین قدری را قدر بدانی و بروی…

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید

✍️#عرفان_نظرآهاری‌
#بیستم_مهر_روز_بزرگداشت_حافظ
📕#هر_روز_با_حافظ

https://www.youtube.com/@ErfanNazaraharii

www.nooronaar.ir
@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

09 Oct, 12:49


🪽🕯️🪽

متصل است او معتدل است او
شمع دل است او پیش کشیدش

برای اعتدال برای اتصال برای این که شمعی از او بیابیم و در دل بیفروزیم به دیدارش می رویم.

🪽کارگاه بازخوانی قصه های مولانا
🪽شروع دوره از دوشنبه، ۲۳ مهر، ساعت ۲۰

نام نویسی:
🕯️🔽🕯️
https://nooronaar.ir/product-51

۰۹۳۵۹۴۷۱۲۶۵ 📞پیامک واتس اپ

@erfannazarahari🪽

عرفان نظرآهاری

05 Oct, 10:36


☀️تو مجموع ترین مردمانی

هیچکس نمی تواند کسی را که تا ته تنهایی رفته است ، بترساند. همه ترس ها از تنها شدن است ،همه ترس ها از تنها ماندن است ،آدم ها از ترس تنهایی ست که تن می دهند به هر خفت و خواری به هر قصه و غصه.

اما در انتهایی تنهایی شجاعتی ست که تنها، تنهایان آن را به دست می آورند.
در نهایت تنهایی، جماعتی ایستاده اند که تو را انتظار می کشند ،جمعیتی از خودت که تو را به پیشواز می آیند و به تو خوشامد می گویند، ورودت را به جهانی با هزاران مردمان که هر کدام برایت از جان خبری می آورند و از دل پیامی.

روزی که خویش را یافتی دیگر هرگز تنها نخواهی ماند و از آن پس کیست که تو را بترساند از تنهایی، که تو مجموع ترین مردمانی.

✍️#عرفان_نظرآهاری
🟡#کارگاه_بازخوانی_قصه_های_مولانا
🟡#قصه_های_تنهایی

👇🔆👇

https://nooronaar.ir/product-51
@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

03 Oct, 09:11


🟡 پناه بر ادبیات

از سیاست که ناامید شدی به هنر امیدوار می شوی.
بی چارگی که گریبانت را گرفت، چاره را در عشق خواهی یافت. زمین و آسمان که تنگ شد به وسعت کلمات پناه می بری. غوغای مردمان که تو را آزرد به آرامش ادبیات دل خوش می کنی.

جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید به شوق می آیی.

بیرون جنگ است، بیرون کسی حرف ما را در نمی باید، مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛ اما من پناهگاهی می شناسم که قرن هاست آنها که انسانشان آرزوست به آنجا می روند.

انسان یک بیماری مدام است، یک درد مستمر، دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.

✍️#عرفان_نظرآهاری

#مولانا_خداوندگار_صلح_و_سلام
#کارگاه_بازخوانی_قصه_های_مولانا

☎️ ۰۹۳۵۹۴۷۱۲۶۵

🪽👇🪽

https://nooronaar.ir/product-51

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

01 Oct, 19:16


🩸 خاورمیانه منم

خاورمیانه اسم زنی ست که منم
زنی که لباس هایش را
در تشت خون می شوید
و ظرف هایش را
در اشک خود خیس می کند
زنی که صبح به صبح
چای گل سرخ دم می کند
و هر شب
روی اجاقش
خورشت دل و ‌جگر آدم بار می گذارد


زنی که بچه هایش را
به حمام خون می بَرد
و هیچ صابونی ندارد
تا از تنشان
کثیفی نفرت را پاک کند

خاورمیانه منم
مؤمنه ای که هر روز
سر سجاده ی خاک آلودش
بیست و چهار رکعت نماز میت می گزارد
قربةً الی الله
و هر بار که به سجده می افتد
خدا می داند
که دیگر بر خواهد خاست
یا نه

خاورمیانه منم
زنی که هر سال در صیغه مردی است
که اسمش
یا قيام است
یا قتال است
یا جنگ یا جهاد
خاورمیانه منم
زنی که هرگز به عقد دائم صلح در نیامد

جهیزیه ام را
همسایه ها بر سر گذاشتند
و هلهله کنان برایم آوردند:
شمشیرِ مرواریدنشانِ عربی
و قبضه قبضه اسلحه ی غربی
بر سرم نُقلِ ‌مین و پولکِ خمپاره پاشیدند
خاورمیانه منم
تنها عروسی که لباس عروسی اش
هیچ وقت سفید نبود
زیرا سرخی، سنّت ماست

خاورمیانه منم
زنی که سرانجام تیربارانش می کنند
اگر دشمنش او را نکشد
دوستش او را می کشد
و اگر دوستش او را نکشد
پدرش او را می کشد
پسرش او را می کشد
شوهرش او را می کشد
و اگر هیچکس او را نکشد
او خودش
ناامیدی را روی شقیقه اش می گذارد
و شلیک می کند

خاورمیانه منم
برای به خاک سپردن جنازه ام
به گورستانی بزرگ محتاجم
که شرقش
به تاریخ تعصب می رسد
و غربش
به جغرافیای جهل...

✍️#عرفان_نظرآهاری
@rrfannazarahari🪽

عرفان نظرآهاری

01 Oct, 17:53


⚫️ هزاران گلوله در قلبم است

هیچ جنگی هیچ وقت برنده ای نخواهد داشت.
در هر جنگی نه تنها طرفین جنگ می بازند که همه مردم جهان بازنده می شوند.
هر جنگی پیامی آشکار دارد: که شفقت راه به جایی نبُرد که مروّت نتیجه نداد، که انسانیت مجبور به عقب نشینی شد.

🪽

ما شاعرانیم و از سیاست هیچ نمی دانیم و قرن هاست که سنگری جز کلمات نداریم . اما هر جا حتی اگر بر صفحه ای بنویسند: «گلوله»
ما زخمی می شویم؛ما می میریم.
هر جا که تیری از تفنگی شلیک شود اولین جایی را که نشانه بگیرد قلب شاعر است.
ما مجروحان مدام بازی آدمیانیم، کشتگان خط مقدم حسرت عشق.

هر صبح که از خواب بر می خیزم اول جنازه ام را زنده می کنم که از جنگ برگشته است و پیراهن پاره خون آلودم را می شویم و بعد می روم تا دوباره با کلمات، جهان را از نو تطهیر کنم؛ اما شب که می شود پیراهنم باز خون آلود است و باز گلوله ای در قلبم جا مانده است و‌ باز جهان همان است که بود…

✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🪽

مولانا:
آن‌ها که اهل صلحند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی

💎🪽💎🪽💎

https://nooronaar.ir/product-51

عرفان نظرآهاری

29 Sep, 19:45


🌀بازخوانی قصه های مولانا
🌀کارگاه نخست: «تنهایی»

🌀مدت دوره: ۷ جلسه
🌀زمان کارگاه: ۱:۳۰
🌀روز کارگاه: دوشنبه ها
🌀آغاز برگزاری دوره: ۲۳ مهر
🌀ساعت شروع کارگاه: ۲۰ به وقت ایران

🌀نوع کارگاه: آنلاین و آفلاین
🌀بستر برگزاری: گوگل میت

🌀هر جلسه به صورت صوتی ضبط می شود و امکان ارسال برای اعضایی که آنلاین نباشند، هست.
🌀کارگاه تعاملی است و در گروه معناجویان مجال گفتگو در طول هفته فراهم است.


🌀ثبت نام از طریق سایت نورونار
👇🌀👇

https://nooronaar.ir/product-51

و یا

🌀شماره واتس اپ:

☎️ ۰۹۳۵۹۴۷۱۲۶۵



#بازخوانی_قصه_های_مولانا
#آموزه_های_دیروز_برای_زندگی_امروز
#حکمت_باستان
#مثنوی_معنوی

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

20 Sep, 22:01


🪽دستمال سفید صلح

بیست و یکم سپتامبر یا همان سی و یک شهریور روز جهانی صلح است، اما مدتهاست از هر طرف که می روم به جنگ می رسم. هر جا که پا می گذارم، بی هوا مینی منفجر می شود، به خودم که می آیم می بینم هر تکه از روحم به جایی پرتاب شده است.
سلامی می کنم و لبخندی می زنم و منتظرم تا لبخندی و سلامی نرم و آرام به سویم برگردد اما به جایش تیری به سمتم شلیک می شود و جانم را به جوخه اعدامی جانگذاز می دوزد.

سیاست، انگشت های چرکینش را در چشم همه کرده است و مردم با مردمکانی خونین به تماشای زندگی ایستاده اند.
ناچاری و ناگزیری چاره ای جز نفرت و گریزی جز خشم باقی نگذاشته و مردم در برابر سپاه سوگ و لشکر شوربختی به یکدیگر می تازند.
میانه روی و مدارا طرفداری ندارد، گویی همگان به افراط و تفریط بر لبه های پرتگاه تندروی به نخی نازک آویخته اند و هر کس بر آن است تا نخ دیگری را به قیچی تیز خویش ببُرَد.

خودی و غیر خودی شبانروز در حال لشکرکشی اند و هر کس جز خود، دیگری است و مجازات دیگری زدونش.
تیر و‌ ترکش ‌و موشک و‌ مینِ جنگ های بیرونی کشتگان و مجروحان بسیار دارد اما جنگ داخلی، جنگِ شهروند با شهروند و هم وطن با هم وطن… کشتگان و مجروحانش بسیارتر است.

و چه اندوهبارتر جنگی و چه نافرجام نبردی که ما در آنیم.

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان دیگر توان دویدن بین خاکریزهای حق و باطل این و آن را ندارم، میان این همه شکست اخلاقی هر پیروزی بی معناست.

در همهمه هزاران زنده باد و‌ مرده باد، دستمال سفیدی دارم که از پشت سنگر سکوت، تکانش می دهم، می توان نام تسلیم بر آن گذاشت یا صلح، اما هر چه هست دیگر
مجال و حالِ قال و مقال نیست.

من آن سرباز تنهایم که برای نجنگیدن، مبارزه می کنم، برای دفاع از مرزهای انسان ماندن…


✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🕊️

#روز_جهانی_صلح
#بیست_و_یکم_سپتامبر

عرفان نظرآهاری

14 Jul, 20:12


⚫️ روضه ای یک کلمه ای: ایران

گریه می کنم پای روضه ای یک کلمه ای: ایران
زیر عَلَم بی کسی اش سینه می زنم، مویه می کنم برای دو شهید گمنامِ بی نشان: «مروّت» و «مدارا».
حافظ ایستاده بر مزارشان می گرید و می گوید:
این دو‌ شهید، کشتگان همین مردمانند.
آسایش دو گیتی نصیبتان نمی شود که عقوبتِ کشتنِ این دو عزیز، هم دنیایتان را دوزخ می کند و هم عُقبایتان.

مردم اما حافظ را نمی شنوند. بازار هیاهو و غوغا و خشم و خشونت چنان پر ازدحام است که صدای حافظ به گوش کسی نمی رسد.
مولانا زمین را نشانم می دهد و می گوید: ببین، خون را به خاک ببین. تقدیر این سرزمین را ببین. خون به خون شستن محال آمد محال.
این مردمان شوربختند، می دانی چرا؟
چون قرن هاست شوری خون به کامشان خوش آمده است.
هر کس با هر چه که دارد خون دیگری را می ریزد.

دست بر زخم هایم می گذارم، جانم مجروح است، چقدر تیر در تنم است، چقدر تیغ بر روحم کشیده اند، قدم از قدم خون از روانم می چکد.

شمع کوچکی در دستم است، کوچه به کوچه شام غریبان «انسان» را گریه می کنم، هر کس که می رسد شمع کوچکم را خاموش می کند.
یتیمانی دارم، بی پناه، که به زنجیرند، به اسارت می برندشان.
نوزاد شیرخواره ام، «شفقت» شیر ندارد، دارد از گرسنگی می میرد.
این مردمان آب را بر جوان برومندم« اعتدال» بسته اند.
دستانش را بریده اند، گمان می کنند که به شمشیر افراط پیروز این میدانند.
این سر که بر نیزه هلهله کنان می برندش، «خرد» است.

این جنازه که بی کفن افتاده است، این سر که بی تن است، وطن است، وطن است، وطن است…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#روضه_ای_یک_کلمه_ای_ایران
@erfannazarahari▪️

عرفان نظرآهاری

06 Jul, 06:04


☀️ گذر از جنینی

ما پایمان را لای در گذاشتیم تا درِ این قلعه به تمامی بسته نشود. ما تمام تنمان، تمام زندگی مان را لای در گذاشتیم. ما می خواستیم هوا بیاید، زندگی بیاید اما هم در ِآهنین استبداد درد داشت و هم تن ما نحیف بود.
اما از آن دردناک تر چماق خشم و خشونت و سرنیزه ها و تیرهای لجاجت و سنگ و‌ کلوخ افراط و هوای مسموم بی تفاوتی بود.
ما هنوز لای دریم، ما همیشه لای در بوده ایم.
اما اکنون با تنی که از آن خون می چکد و جانی که از آن اشک، اندکی شادمانیم؛ نه برای فرداهای نیامده که برای اینک.
رای ما «نه» به خشونت بود، «نه» به افراطی گری، «نه» به تعصب و تحجر.
ما شادمانیم چون در زهدانی تاریک جایی که جز شیوه جنینی، جز خامی و خونخوارگی کاری نمی توان کرد، ما بالغانه «نه»گفتیم.

این بلوغ بر مردمان مبارک باد.

اما گذر از جنینی و بالغانه زیستنِ یک جامعه مرارتی است به قرن ها و قرن ها و قرن ها.
بیایید پیمان ببندیم که جنینی نباشیم.

✍️#عرفان_نظرآهاری
#جامعه_بالغ
#نه_به_جنینی
☀️✌️☀️

سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است

@erfannazarahari☀️

عرفان نظرآهاری

04 Jul, 21:12


☀️آفتابی باش

هر زنی ناگزیر است آنقدر به خورشید خیره شود تا روزی سرانجام تکه ای آفتاب شود و خورشید چیست جز دانایی که روشن می کند و جز عشق که گرما می بخشد.

ما آنقدر به خورشید خیره شدیم که دیگر چاره ای جز تابیدن نداریم؛ روی خاک، روی سیاهی، روی شب، روی نادانی که از همه جا می بارد.

هر زنی باید که روشنی بیاموزد وگرنه تاریکی او را خواهد بلعید و قرن ها زیستن در غارهای تاریک و شکم نهنگان چنان مرسوم است که زنان گمان می کنند تاریکی سرنوشت محتوم هر زنی است.

چشمانی که به تاریکی عادت کنند از نور وحشت می کنند، از آفتاب می گریزند؛ تو اما مگریز، تو اما چشمانت را به تاریکی عادت نده، تو نگذار سیاهی هم پیراهنت باشد هم بخت و اقبالت.

تو خورشیدی پس آفتاب بودن را بیازمای...

✍️#عرفان_نظرآهاری
#نه_به_سایه
#آفتابی_باش
#برای_ایران

☀️@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

03 Jul, 06:35


☀️ای شرقی غمگین

ما همه شرقیانی غمگینمیم، شرقیانی رنجور که قرن هاست در تاریکی برای قطره ای نور جنگیده ایم. ما خسته ایم، ما زخمی شده ایم، ما مرده ایم.
ما همه این قرن ها در جستجوی خورشید بوده ایم و خورشید مگر چیست جر دانایی، جز عشق، جز شفقت جز گرما و روشنی و زندگی.
ما میان این همه شب فقط کمی صبح می خواهیم.
ما میان این همه تاریکی فقط کمی آفتاب ‌می خواهیم و میان این همه مرگ فقط کمی زندگی.

ای شرقی غمگین، نگذار که سایه برایت تصمیم بگیرد.

✍️#عرفان_نظرآهاری
#نه_به_سایه
#نجات_ایران

@erfannazarahari☀️

عرفان نظرآهاری

30 Jun, 07:27


🟡 سگ زرد و‌ کرباس و دیگی که برای من نمی جوشد

از ضرب المثلی به ضرب المثلی پناه می بریم. از اندوه و خشم و ناامیدی، چشم های کم بینای ضرب المثلی پیر را قرض می گیریم و لباس های مندرسش را می پوشیم و در کوچه های تکرار و تکرار و تکرار نیشخند زنان بذله می گوییم و اشتباهی چند صد ساله را زندگی می کنیم.
ضرب المثل، همیشه خرد جمعی و چراغ راه نیست، گاهی غلطی تاریخی و مسیری معوج است که مردمان را به چاه بی عملی و کنج بی تفاوتی و بی راهه ای نافرجام می کشد.

اگر همیشه هر سگ زردی را برادر شغال می بینی پس باید چشمانت را بشویی یا عینکی تازه فراهم کنی یا غبار عادت را از تماشایت بروبی.
اگر برایت مهم نیست که در دیگی که برای تو نمی جوشد، چه می جوشد و از جوشیدن سر سگ در آن آزرده نمی شوی، پس هنوز نمی دانی که بوی سگ در دیگ دیگری نمی ماند. بوی سگ از دیگ دیگری بیرون می آید و چه بخواهی و چه نخواهی چندان در مشامت می پیچد و می ماند که رهایی از آن بو ممکن نیست.
اگر گمان می کنی که همچنان سر و ته هر کرباسی یکی است، پس دست ساییدن بر کرباس ها را نیاموخته ای و‌ نمی دانی کجایش پود ندارد و کجایش تار ندارد و کجایش پاره و‌ سوراخ است و کجایش چرک تر و کثیف تر و کجایش را می توان به دور زخمی بست که خون اکنون از آن فوران می کند.
می دانم که ابریشم زربفت می خواهی اما کفن نصبیمان می شود اگر کرباس شناس نباشیم.
اگر هنوز فکر می کنی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست، خوشا خیالی خام که تو داری و چه اندوهبار خبری که من دارم که بالاتر از سیاهی، سیاهی غلیظتری ست و دردناک تر اینکه پایان شب سیه، نیز همه جا سپید نیست، جهان جاهایی دارد که شب هایش نه شش ماه که ششصد سال طول می کشد و پایان هر شبش شبی، سیاه تر است.
اگر فکر می کنی چون که آب از سرت گذشت چه یک گز و چه صد گز، باید بگویم که یک گز و‌ صد گز مسافتی یکسان نیست، شاید اگر شنا و غواصی بیاموزی میان این بحر قلزم مصیبتها بتوانی از یک گز آب خود را بالا بکشی ‌از صد گز آب اما نه.
راستی سعدی فرمود:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است

اما خوب که نگاه کنی از دور دود آن سیاهی غلیظ را می بینی، چند روز دیگر آن دود و آن دوده محکم تر بر اریکه می نشیند؛ و به زودی خواهی دانست که این ره که تو رفتی نه به ترکستان که به افغانستان بود، اما چه می توان گفت که مشت بر سندان می کوبم و گره بر باد می زنم و محیط به کفچه می پیمایم…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#نجات_ایران

@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

29 Jun, 20:35


🕊 خاتون صبور هزاره ها

مادرم ایران بانو، خاتون صبور هزاره هاست.
زخم بسیار بر تن دارد و اندوه بسیار در دل؛ تاب جراحت بیشتر ندارد که خنجر بسیار بر گُرده اش جا مانده در گذر زمان.

مادرمان دردمند است و رنجور و خسته و ناتوان اما دردش به خشم و خشونت و خون و آتش و قهر، درمان نمی شود.
مادرمان عشق می خواهد و تعقل و صبوری و تدبیر و چاره جویی.
سوزاندن دامن مادر و بریدن گیسوانش و قهر با او نه حال مادر را بهتر می کند، نه حال ما را.
برایش کفنی سیاه دوخته اند، آدینه که بگذرد، سیاه پوشش می کنند.
مرگ مادر خوشبختمان نمی کند، یتیم مان می کند.
مرگ مادرمان ایران، عزای ماست اما سور بسیاری کسان است که پیکر بی جان و شرحه شرحه اش بیشتر به کارشان می آید تا قامت افراشته و برومندش.

اگر همین امروز با مادر آشتی نکنیم، شنبه بر جنازه اش باید بگرییم.




✍️#عرفان_نظرآهاری
#برای_ایران
#نجات_مادرم

@erfannazarahari🕊

عرفان نظرآهاری

28 Jun, 13:49


@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

27 Jun, 22:14


@erfannazarahari

عرفان نظرآهاری

27 Jun, 10:16


@erfannazarahari