۲۱ اسفند ، بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی است. او فقط شاعر لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد نبوده بلکه شاعر آرمانشهر هم هست. این هم شعری ماندگار از او:
چنان دان حقیقت که ما، این گروه
که هستیم ساکن در این دشت و کوه
در کجروی بر جهان بسته ایم
ز دنیا بدین راستی رسته ایم
دروغی نگوییم در هیچ باب
به شب باژگونه نبینیم خواب
چو عاجز بود یار، یاری کنیم
چو سختی رسد بردباری کنیم
گر از ما کسی را زیانی رسد
و زان رخنه ما را نشانی رسد
بر آریمش از کیسه خویش کام
به سرمایه خود کنیمش تمام
ندارد ز ما کس ز کس مال بیش
همه راست قسمیم در مال خویش
شماریم خود را همه همسران
نخندیم بر گریه دیگران
ز دزدان نداریم هرگز هراس
نه در شهر شحنه نه در کوی پاس
نداریم در خانه ها قفل و بند
نگهبان نه، با گاو و با گوسفند
سخن چینی از کس نیاموختیم
ز عیب کسان دیده بر دوختیم
به غمخواری یکدگر غم خوریم
به شادی همان یار یکدیگریم
پس کس نگوییم چیزی نهفت
که در پیش رویش نیاریم گفت
تجسس نسازیم کاین کس چه خورد
فغان بر نیاریم کان را چه کرد
کسی گیرد از خلق با ما قرار
که باشد چو ما پاک و پرهیزگار
چو از سیرت ما دگرگون شود
ز پرگار ما زود بیرون شود.