داستانکده شبانه @dastankadhi Channel on Telegram

داستانکده شبانه

@dastankadhi


داستانکده شبانه (Persian)

داستانکده شبانه یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقمندان به داستان‌های هیجان‌انگیز و جذاب است. اگر شما هم دوست دارید به دنیای ماجراجویی‌ها و اتفاقات مهیج پا قدم بگذارید، این کانال برای شماست. با عضویت در کانال داستانکده شبانه، شما به یک دنیای جدید از داستان‌های جذاب و متنوع وارد خواهید شد. از داستان‌های تاریخی و فانتزی تا داستان‌های علمی تخیلی و ترسناک، در این کانال هر روز با داستان جدیدی روبرو خواهید شد. nnاگر به دنبال گذراندن اوقات فراغتتان با یک تجربه تازه و متفاوت هستید، کانال داستانکده شبانه بهترین گزینه برای شماست. فقط کافیست به کانال ما بپیوندید و از دنیای داستان‌های هیجان‌انگیز لذت ببرید. پس دیگر از این فرصت عالی محروم نشوید و همین حالا به جمع اعضای کانال داستانکده شبانه بپیوندید!

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


فاطمه منشی متاهل
1400/04/21



حدود دو ماهی بود که مدام در حال چت کردن و شیطونی کردن در محل کار بودیم ولی اونروز به نظر میومد خیلی متفاوت باشه. من که برای انجام یه سری از کارهای عقب افتاده مجبور بودم دو سه ساعت بیشتر تو دفتر بمونم، مطمئن بودم بعد از ساعت ۵ دیگه تو دفتر تنهام.
وقتی همه خداحافظی کردن و رفتن فاطمه هم همراه اونا رفت. فاطمه منشی خوش برخورد و مودبی بود. خانمی با پوست سفید و چشمای رنگی. ولی بیشتر از هر چیزی سایز سینه ها و ساق دستش تو چشم بود. صورت بی نقص و زیبایی داشت. که اگر مستقیما بهت نگاه میکرد و لبخند میزد، غیر ممکن بود دلت نلرزه.
فاطمه دو سالی بود ازدواج کرده بود، اتفاقا اونجوری که شنیده بودم شوهرشم آدم خوبی بود. ولی خب کار از کار گذشته بود و من و فاطمه دو ماهی میشد باهم چت میکردیم و اون اواخر دل و زده بودم به دریا و بهش گفتم من مرتباً با هیکل و خنده های تو تحریک میشم. و ازش خواستم فقط برای یکبار بهم اجازه بده تا این بار سنگین تحریک رو روش خالی کنم تا هم اون بتونه تمرکز کنه هم من. قبول کرد ولی گفت یکم صبر کن.
راستش اونروزی که تنها بودم توی دفتر خیلی دلم میخواست اونم باهام میموند. یعنی میتونستم خود بهشت رو تصور کنم.
حدود بیست دقیقه بعد از رفتن همکارا، زنگ زدم به فاطمه، اگه نرسیدی خونه میشه برگردی دفتر من تنهام باهات حرف دارم.
حدود یک ربع بعد فاطمه اومد تو. یه هیجان و استرس غیر قابل توصیفی بهم دست داد. حس میکردم زیادی سنگینم و به زور خودمو جابجا میکنم. شدت شهوت بقدری بود که دستام خود به خود عرق میکردن.
نشست پشت میزش، آروم نزدیک شدم، چقد چشمات قشنگه لامصب، لبخندی زدو دیگه نتونستم خودمو نگه دارم. رفتم سمت لباش و بوسیدمش. اونم ادامه داد، بعد از مدتی زبونم بود که داشت داخل دهن کوچیکش میچرخید. رو سریش وا رفت، موهای طلاییش بینظیر بود، وقتی سفیدی زیر گردنشو دیدم خودمو از لباش جدا کردمو شروع کردم به لیسیدنش گردنش، دیوونه شده بود، چشاشو بسته بود و دهنش باز مونده بود. حالا وقت رسیدن به رویاهام بود، سینه هاش، دکمه های مانتوشو با عجله باز کردم و داخل یه سوتین آبی رنگ، به حق دو تا قرص ماه نگه داشته بود، به اندازه ای بزرگ بود که داخل یه دست جا نشه، دو دستی گرفتمو مکشون زدم. یکم که گذشت بهش گفتم خواهش میکنم بذار بندازم توش، اولش مخالفت کرد ولی بعدش راضی شد از پشت باشه تا همچنان جلو برای شوهرش بمونه و خیانت حساب نشه. منم از خدا خواسته، دکمه ی شلوارشو باز کردمو بلند شدو دستاشو چسبوند به دیوار، به طرز ناشیانه ای باسنشو به عقب داد، من که بیرون کشیدم با کمی آب دهن خیسش کردم، وقتی گذاشتم دم سوراخش حس کردم انقدری تنگ باشه که در این فرصت اندک نتونم از پشت کارمو انجام بدم. خودمو زدم به اون راهو سوراخ جلو شو پیدا کردم، وقتی میخواستم هول بدم داخل بره گفت، کجا میزنی جلو نزن، ولی بهش گفتم حرف نزنه و بیشتر خم بشه، جلو موهای ریز و بور رنگی داشت، حقیقتا بهشت زیبایی بود، یک هول کوچولو کافی بود تا تماما داخل فاطمه جا بشه. جوری ناله میکرد که واقعا شک میکردم به سایز خودم. وقتی همه چیز جای خودش بود سینه هاشو گرفتمو شروع کردم به تلمبه زدن، فاطمه فقط داشت ناله میکرد، بعد از یه مدت احساس کردم تمام سنگینی وزنم در حال انتقال به سمت آلتم هستش، کشیدم بیرون، شورت مشکی فاطمه به طرز وحشتناکی پر شد از آب، اون تمام حجم استرس های من بود که فاطمه با اون چشمای سبزش ازم کشید بیرون.
نوشته: دلقک
@dastankadhi

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


علی و عمه
1400/04/21



سلام من علی هستم اهل خرم اباد ٢٥ سالمه
این داستان واقعی واقعیه من اولش خاستم بنویسم چند تا از این داستان های اینجا رو خوندم همه ساخته ذهن بودن اما من واقعا داستانمو عین واقعیت میگم و الان هم خیلی دوس دارم یکی رو داشته باشم واسه سکس و سینگلم چ مجازی و چ واقعی نیاز دارم و خیلی خوش قیافه و خوش هیکلم.
خوب داستان من با عمه خودم از ١٢ سالگیم شروع میشه ک ی روز داشتم کمکش برنج محلی پاک میکردم که نفس زدن هاش کنار من اون بوی دهنش بهم ک میخورد دوس داشتم و هی نگاه لباش میکردم عمه ام ی دختر بود سبز و قیافه معمولی و قد کوتاه و واقعا هم من و دوسم داشت ب عنوان یه برادر زاده اونقدر که شبا من و بغل میکرد منم عادی بغلش میخوابیدم .
شب اول که داستان ما شروع شد اینجا شروع شده بود ک باور کنید تا اون سن نمیدونستم جق زدن و ارزا شدن چیه وما فیلم دیده بودم روی سی دی یا دی وی دی اون موقع هم سن هام میدونن چی میگم روی تلویزیون های ٢٤ اینچ کیرمم کوچیک و استخونی بود اندازه ٦ یا ٨ سانت اونشب رو ب روم بود خابم گرفته بود یهو نصب شب چشام وا شد دیدم دماغ جفتمون چسبیده ب هم نفسامون میخورد بهم منم یواش لبمو گذاشتم رو لباش یواش بوسش کردم نفسم بند اومده بود کیرم راست شده بود درد گرفته بود هی خودمو عقب جلو میکردم رو قالی یهو گفتم نوک زبونمو ب وسط لبش بزنم و خودمو میمالیدم یه ٥ دیقیقه شد بدنم ب لرزه افتاد تا ی دقیقه کله کوجولو کیرم درد گرفته بود یه قطره ازش اومد فقط اونم اب بود فقط.
شب دوم منو بغل کرد و خودمو ب خواب زدم تا بخوابه یواش یکم فاصله گرفتم ازش دیدم اروم پشتشو بهم کرد خوابش هم یکم سنگین بود خدایی اروم از پشت چسبوندم ب کونش اما هیکم من ریز تر بود کلا اندازه نصف کونش نمیشدم ینی کیرم به نصف کونش میمالیدم یکم دست راستمو بردن زیر تودم تا کیرم تو خط کونش بیوفته عمم هم یه شلوار شل پاش بود شرط هم نمیپوشید عادت نداشت چون میگفت پیش مامانم اینا ک اذیتش میکنه
خلاصه کیرم رو خط کونش گذاشتم اروم فشار دادم دیدم نوک کیرم ب سوراخ کونش خورد یه تکون خورد دهنم سرد شده بود و خشک وایستادم دیدم ی فشار دو خط کونش یهو جمع شده بود لپ کونش ب کیرم اورد ینی بهترین حس بود میترسیدمم بفهمه کلا ابرومو ببره اما یکم فشاد میدادم فقط قد کیرم اجازه میداد ک کله کیرم فقط داخل بره یه ١٠ دقیقه اروم عقب جلو میکردم تا ابم ریخت درو شلوارم تا مدتی این کارم بود تا یه شب از خواب بیدار شد و فهمید گفت گمشو برو اونور گفتم نمیخوام تو زن منی گفت بیشعور اشغال من عمتم گفتم ک عمم باشی عاشقت شدم ی نفس کشید و یه ٥ دقیقه هیچی نگفت و زیر زیر گوشم و پشتش کرد و گفت امشبو کارتو بکن تا فردا برات دارم
منم ترسیده بودم اروم چسبیدم بش خلاصه کارمو کردم دیدم بیداره اروم نگاه کردم دیدم اروم اشکش اومد پایین با دستم پاک کردم چشمشو بوسیدم چشمشو صورتشم بوسیدم گفتم بش که تو مال منی.
واقعا الان ب اون موقع فکر میکنم میکنم چقدر بیشور بودم خخخخخخخخخ
خلاصه تا دو سه روز هیچ پیشم نیومد ی روز خونه کسی نبود اومد پیشم منم داشتم نگاه فیلم میکردم اومد و کنارم گفت بیا بغلم منم پا شدم نشتم رو پاهاش تکیه داده بودم ب شیکمش پاهامم دراز کرده رو پاهاش کلمو هم رو شونش کنا ر کلش گذاشتم دیدم داره خوابم میره اروم دستشو برد زیر شلوارم کیرمو گرفت بدنم ی تکونی خورد گفت ساکت هیششششش نفسم بند اومده بود حتی نفس خودشم بالا نیومده استرس داش ضربان قلبش یادم نمیره از پایین داش کیرمو میمالید ک سیخ شه یهو نگام ب چشاش افتاد نفس خورد بهم یاد نفساش افتادم خلاصه اروم زبونشو دراورد لبامو لیس ز

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


د گفت دهنتو ببند صورتو تف مالی کرده بود یادش میوفتم خیلی حشری بود اونم بار اولش بود گفت بلند شو رو ز زمین دراز بکش اومد از پشت داشت کون و خایه هامو میخورد محکم و وحشیانه رومو رو ب هوا کرد کیرمو خورد و لیس میزد تا ابم اومد ابم و خورد و در گوشم گفت دیگ من زن توم
یه بار دیگ سکس باش داشتم جلوش کلوز یا همون بسته بود اما کیرم و تا نصفه تو سوراخ کونش کردم
خونمون جدا شد تا ٨ سال ندیدمش تا ٢٠ سالگیم یه اومد خونمون من و شوهرم صدا کرد منم مردی شده بودم یکم غیرتی گفتم برو بابا
گفت که اگ ی بار با من سکس نکنی ب همه میگم
خلاصه مجبورم کرد یه سکس کامل کردیم
خونش رفت خارج کشور شوهر کرد من ندیدمش دیگ اما کاش مال من بود همیشه میکردمش.
داستان واقعیه دوباره میگم امیدوارم لذت برده باشید
من الان دنبال یه تک پرم ک باهاش خودارضایی کنیم با هم مجازی و واقعی فرقی نداره خاستی کامنت بزار .
نوشته: علی
@dastankadhi

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


خودم رو زدم به خواب
1400/04/20



سلام اسم من امیره،میخواستم خاطره سکسیم رو که مال یک سال پیش هستش رو براتون تعریف کنم
من دانشجوی مشهد بودم و خوابگاه گرفته بودم،بعد از اینکه چند ترم گذشت دوستام خونه دانشجویی گرفته بودن و من کم کم پام ب خونه اونا باز شده بود…اونا توی خونه شون بساط قلیون و قرص و بنگ و مشروب و خلاصه همه چیزایی ک خلاف حساب میشه بودش و ازونجایی ک من آدم خیلی خجالتی هستم و دیدم همچین جایی هست و اونام ک رفیقمان و من زیاد باهاشون رودر بایستی ندارم میتونم هر چیزی ک بخوام پیششون استفاده کنم و خیلی چیزا رو برای بار اول پیش اونا تجربه کردم.
خلاصه ب همین بهانه رفت و آمدم ب خونه شون زیاد شد و بعضی شبا همونجا میموندم و صبح باهم میرفتیم سر کلاس.
یه شب همه باهم ترامادول خورده بودیم و داشتیم تا دیروقت قلیون میکشیدیم نزدیکای ساعت سه نصف شب بود ک چراغارو خاموش کردیم پنج نفر بودیمو هر کی ی جایی خوابید،از قضا من و محمد کنار هم دراز کشیدیم…یه نیم ساعتی ک گذشت و چشام داشت گرم میشد تکون خوردن دست محمد کنار رون پام رو حس کردم ولی عکس العملی نشون ندادم و بعد از چند لحظه دیدم جرعتش بیشتر شده و دستش رو راحت تر داره تکون میده من بازم عکس العمل نشون ندادم و خیلی دوس داشتم ببینم ادامه اش چی میخواد پیش بیاد و خودم رو زدم ب خواب ،خیلی طبیعی و جوری ک شک نکنه اول یکم خر و پف کردم و بعدش پشتم رو کردم بهش و یه وری خوابیدم با این کار من اون بازم خیلی بی احتیاطی نمیکرد و خیلی آروم دستش رو گذاشت وسط دوتا رونم بعد از چند لحظه که دید بازم من تکون نخوردم و پیش خودش فکر میکرد ک من خوابم سنگینه شروع کرد تکون دادن دستش بین پاهام اونم خیلی آروم و با احتیاط و با دستاش یواش یواش لپ کونم رو میمالید و چاک کونم رو با دستش لمس میکرد ،من تو اون لحظات خیلی داشتم لذت می بردم ضربان قلبم رفته بود بالا و دهنم خشک شده بود از شدت استرس جوری ک حتی نمیتونستم آب دهنم رو قورت بدم ولی اصلا حرکتی نمیکردم،محمد ک دید من ب این راحتیا بیدار نمیشم دستش رو یواش از روی کونم تکون داد و برد سمت کش شلوارم،این کار رو ک کرد ضربان قلبم شد ده برابر…خیلی استرس داشتم و داغ شده بودم و همش استرس این رو داشتم ک نکنه بفهمه بیدارم و تمام سعیم رو میکردم ک وانمود کنم خوابم و معلوم بود ک محمدم باورش شده بود من خوابم بخاطر این ک خیلی خیلی آروم و با احتیاط پیش میرفت…خیلی آروم انگشتشو برد زیر کش شلوارم و شروع کرد یک سانت یک سانت شلوارمو کشید پایین هر یک سانت ک میآورد پایین یکم بینش توقف میکرد و دوباره ب کار خودش ادامه میداد تا زیر کپل کونم شلوارمو آورد پایین و صداش میومد ک داشت شلوار خودش رو میکشید پایین وااای ی احساس خاصی بود داشتم پیش خودم فکر میکردم تا چند لحظه دیگه چ اتفاقی قراره بیفته ک یهد دیدم آروم آروم داره خودشو ب سمت من میکشه رون پاش خورد ب پشت رون پاهای من و همونجا متوقف شد بعد چن ثانیه خیلی آروم کارشو شروع کرد و دیدم کیرش ک خیلی خیلی داغ بود رو گذاشت لای پاهام و هولش داد جلو و همونجا نگهش داشت خیلی محتاط بود ک من بیدار نشم ،بعد چند بار جلو عقب کردن کیرشو کشید بیرون آروم ی تف انداخت کف دستش و مالید ب کیرش و. بعدم ب کون من و دوباره گذاشت لای پام این دفه خیلی بهتر شد و کلا کیرش رفت لای پام و کلا خودش رو بهم چسبونده بود خیلی خوب بود شیکمش گودی کمرم رو پر کرده بود و این حس فوق العاده ای بهم میداد همینطور کیرش ک خیلی داغ بود وقتی کامل میرفت لای پام سر کیرش به پشت خایه هام برخورد میکرد واقعا خیلی خوب بود چند بار ک این کارو تکرار کرد بدون اینکه دستش ب

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


کیر من بخوره کیر من ک توی شرتم بود و فقط از پشت شلوارم رو کشیده بود پایین حس کردم آبم داره میاد و چند بار دیگه ک کیرش رفت لای کونم و شیکمش ب پشت کمرم برخورد میکرد آبم اومد توی شرتم خالی شد واسم عجیب بود و این بار اولی بود که داشتم کون میدادم و در حینش آبم اومده بود واقعا لذت زیادی داشت بعد اینکه آبم اومد دیگ میلی نداشتم ک محمد اون کارو باهام بکنه ولی ناچار بودم بذارم خودش کارو تموم کنه بعد چند دقیقه ک همینطور داشت پشتم جلو عقب میکرد ی تف دیگ گذاشت لای کونم و با سرعت بیشتری کیرشو گذاشت لای پام و تند تندجلو عقب کرد و یهو کیرشو کشید بیرون و آبش اومد منو همینطوری ک شلوارم تا زیر کونم پایین بود زیر پتو ول کرد و رفت سرویس و بعد اینکه برگشت دوباره با همون احتیاط زیاد شلوارم رو کشید بالا و گرفت خوابید منم با همون وضعیت ب خاطر اینکه شک نکنه مجبور شدم بخوابم،و صبح دوباره بدون اینکه ب روی هم بیاریم ب روال قبل ادامه دادیم،بعد اون ماجرا من کمتر میرفتم خونشون ولی محمد دو سه بار دیگه به همین سبک منو کرد و فکر میکرد من خوابم سنگینه و چیزی نمی فهمم و من خیلی ازین کار لذت می بردم…
نوشته:h

@dastankadhi

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️

💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی


💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇

http://telegram.me/falgerhoshmandbot?start=495146276

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


بهترین لذت عمرم با دختر عمه
1400/04/21



سلام
خاطره ی ک میخوام براتون بگم کاملا واقعی و جز یکی از لذت بخش ترین سکس های ک داشتم
خب بریم سراغ خاطره مون !!
نوید هسم ی پسر 25 ساله، سبزه با قیافه تقریبا مردونه
یه دختر عمه دارم ک هنوز شوهر نکرده اون موقع تقریبا ۳۳ سالش میشد
از بچگیم تو کف این دختر عمه م بودم
سرباز بودم تو شهر خودمون ی روز مامان و بابام رفتن مسافرت بخاطر کاری ک براشون پیش اومد .
منم ک سرباز بودم و نمیتونسم برم خونه
از اونجاییم ک کسی خونه نبود دیگه حال و حوصله خونه رفتن نداشتم.
نزدیکای غروب بود ک دلم گرفت و خیلیم خسته بودم
خودمو قایمکی دزدیم و از پادگان زدم بیرون،رفتم خونه لامپارو روشن کردم لباسامو درآوردم و لخت مادرزاددراز کشیدم و داشتم استراحت میکردم ک یهو زنگ خونمون رو زدن!!
+بله بفرمایید
_سلام نوید خونه ی ؟؟
+به به سلام چطوری اره اومدم ک استراحت کنم
_شام ک نخوردی؟؟
+ن هنو نخوردم ولی شما بیا تو الان ی چی درست میکنم
_ خب پ باشه من برم شام بیارم برات الان برمیگردم
+دستت درد نکنه مامان غذا فریز کرده ،
_نه دیگه صب کن الان شام میارم واست
+چشم ولی بازم تو زحمت افتادی
_فعلاا الان برمیگردم
+باشه پ فعلا
اون رفت و منم رفتم لباس پوشیدم(شلوارک بدون شُرت با یه زیر پیرهن)
دوباره زنگ در به صدا اومد
بدون حرف زدن در رو وا کردم دیدم بله !!!
دخترعمه ی گلم یه ابگوشت محلی اورده ک گوشت بوقلمون بود
+دستت درد نکنه بخدا راضی ب زحمت نبودم
_این حرفا چیه بخور نوش جونت
شروع کردیم به حرف زدن و از اینکه سربازی بهت سخت میگذره یا نه و کلی سوال و جواب دیگه
حین ادامه صحبتامون بودیم ک ی مو ابرو رفت تو چشم و کلی اذیت کرد منم ک نمیتونسم خودم دربیارم
ب ثریا گفتم (دخترعمه م) ثریا یه چی رفته تو چشم ببین میتونی درش بیاری چشمم داره میسوزه
اونم اومد جلو (خیلی باهم فاصله داشتیم) گفت کو من ک چیزی نمیبینم گفتم رفته ته چشمم ی کاری کن دارم کور میشم(اخه خیلی درد داشت ).
گفت اینطوری ک نمیشه دراز بکش باید با زبونم برات درش بیارم
منم دراز کشیدم و اومد رو سرم چشممو وا کرد زبونشو ی دور تو چشم چرخوند چیزی نبود دوباره چرخوند بازم چی نبود
گفت نوید نیس ،گفتم مگه میشه چشم داره میسوزه
گفت بخدا نیس
+ثریا دارم کور میشم ی کاری بکن
_نوید بخدا هرچی نگاه میکنم نیس
+حالا بازم بگرد
اینبار ک داشت با زبونش تو چشممو پاک میکرد پاهاش باز بود روبروی من از بغل ی نگاه انداختم دیدم اوه اوه…
عجب کوسی، پف کرده بود از رو شلوار راحتی ک پوشیده بود
با خودم گفتم پسر این چ گوشتیه یه فکر بکن تا از قفس نپریده.
چشمم هنو داشت میسوخت دیدم یهو گفت بیا درش اوردم
منم ک از شدت درد با اون چشمم هیچی نمیدیدم.
بش گفتم :
+میشه از تو یخچال اون قطره استریل رو بیاری
_باشه صب کن
_چشتو وا کن
+باش
دوباره چشمم ب اون وسط پاهاش افتاد ،خدایا چی میدیدم
چرا انقد تپل بود ؟؟
اونم داشت قطره میریخت
اروم دستمو نزدیک کوسش کردم وایییییی چقد داغ بود و حرارت داشت اصا باورم نمیشد
اروم دستمو گذاشتم روش ،اولش یکم جا خورد یکم فحش داد بی تربیت و از این جور حرفا…
بش گفتم جوووون نوید بذار فقط دستمو بذار روش ،کار دیگه ی نمیکنم
اونم خودشو کشید عقب پاشد رفت قطره رو گذاشت سر جاش دوباره اومد نشست ولی خیلی دور نشست گفت شامتو بخور ک میخوام برم
منم شام و خوردم ظرفارو شستم بش دادم و گفتم :
+ببین ثریا بخدا من قصد بی احترامی نداشتم یهووی شد
_خفه شو بی ترییت بی خانواده
+ثریا جون من چیزی به مامان و بابام نگی
_میگم خفه شو اون سینی رو بده من
خواست بره ک از پشت بغلش کردم
دستمو دور کمرش قفل کردم
در گوشش گفتم

ثریا جو

داستانکده شبانه

20 Nov, 07:39


ن من یکم بذار حال کنیم
_برو اونور الان تموم شهرو میریزم اینجا انقد جیغ میزنم
+باشه جیغ بزن ببین آبرو کی میره تو اومدی اینجا من ک نیومدم خونه شما
_چته تو چرا انقد وحشی شدی ،چی میخوای ‌؟؟
هنو دستم دور کمرش بود اروم گفتم هیچی نمیخوام فقط میخوام باهات لذت ببرم
دستشو گرفتم اوروم نشوندمش شروع کردیم لب گرفتن
هیچی نمیگف ینی زبونش بند اومده بود
منم لباشو میخوردم
اروم خیلی اروم با ولع خاصی
دستمو بردم لا پاهاش دستمو گذاشتم رو کوسش وایییی خدا چرا انقد داغ بود،رفتم وسط پاهاش (خیلی عجول بودم )شلوار وشُرت رو باهم در اوردم گفت:
_من دخترم دس نزنی نوید
+میدونم قربونت برم میدونم
_پ چیکار میخوای بکنی
+میخوام بخورمش برات
لپاش سرخ شد چیزی نگفت ،شلوارشو تا نصفه اوردم پاهاشو دادم بالاا وای خداااا چی میدیدم!!!
یه کوس صاف صاف ک همین امروز اپیلاسیون کرده بود
رفتم رو کار زبونمو گذاشتم روش
لیس میزدم خیلی اروم جوری ک تا نگاش کردم رفت بود تو حس و حال
بش گفتم ثریا حالت خوبه
اره خوبم
منم دوباره شروع کردم
کوسشو که عین یه دستگاه کارتخوان بود (خیلی حجم داشت)
لیس میزدم جوری ک صداش کم کم بلند شد
_آی نوید بسه داره حالم بد میشه
بدون توجه ب اون ادامه میدادم ،یهو پاهاشو بست ،سرم لا پاهاش بود ک یهو ارضا شد
داشت از شدن خجالت اب میشد،گفت:
_نوید بسه جون دایی بس کن
+اخه من هنو ارضا نشدم
_اخه لامصب من دخترم چطو میخوای ارضا شی
+از عقب
_عمرا بذارم،این یبارم خودمم یکم دام خواست وگرنه عمرا نمیذارم دس بزنی بهم
+یبار فقط یبار
_دست بزنی جیغ میزنم
یهو گوشیم زنگ خورد
االو سلام نوید کجایی؟
الو نوید بدو بیا الان احوالتو ازم پرسیدن گفتم احتمااالا تو محوطه س داره میچرخه
یهو تلفن قط شد
الو سعد سعد
به ثریا گفتم ک شانس اوردی باید برم
ولی بابت غذات ازت ممنونم
اونم گفتم منم از ممنون خداییش خیلی حال داد
منم گفتم سری بعد بیشتتر حال میده
گفت که عمرا دیگه چشت ب من نمی افته
سرتونو درد نیارم کلی اضافه خدمت خوردم

دختر عمه م بعد از یک ماه ازدواج کرد رفت سر خونه زندگیش
من موندم و یه عقده ی بزرگ ک هیچوقت دیگه نمیتونم دستمو بهش بزنم
نوشته: نوید

@dastankadhi

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


فاطمه جونم
1400/04/20



من اسمم فرهاده این داستان واسه چهار سال پیشه ۳۸ ساله بودم زنم یه برادر زاده داره اسمش فاطمه است ۱۸ سالش بود خیلی با من جوره از اول بچگی هم همش با من خوب بود یک بار برا تفریح با هم رفتیم جنگل به خودش رسیده بود آرایش کرده بود مانتو رو در آورد یه تاپ تنش بود تا بالای نافش گفت عمو ازم عکس بگیر چند تا عکس ازش گرفتم بعد اومد گوشی رو تنظیم کرد گفت دو نفره بگیریم دو تا گرفتیم سومی گفت از پشت منو بغل کن بغلش کردم دستمو گذاشت رو سینه هاش ، عکس گرفتیم دیدم منو بغل کرد عمو جون یه چیزی خیلی وقته میخوام بهت بگم گفتم چیه گفت عاشقت شدم گفتم منم عاشقتم دیوونه دیدم منو بوسید گفت کاش میشد باهات ازدواج کنم تازه دوهزاریم افتاد گفتم چی میگی فاطی گفت عاشقتم میخوام مال تو باشم گفتم تو بچه ای دیوانه من جای پدرتم،گفتم من تو رو جور دیگه دوست دارم، دیدم گریه افتاد گفت من بدون تو میمیرم گفتم منم دوستت دارم اما پدرت و مادرت یا زنم بفهمند جفتمون رو می کشند گفت خانواده اینقدر تو رو قبول دارند پیش تو هم بخوابم کسی شک نمیکنه گفت قبوله گفتم باشه گفت تا الان هیچ پسری منو لمس نکرده با من بوسید لب شو بوسیدم شروع به خوردن لبای نازش کردم زبونمو تو خلقش بود زبون فاطمه هم تو دهن من ، همزمان دستم رفت تو شلوارش سوراخ کونش مالیدم به آه و آوخ افتاد کیرم داشت میترکید گردنشو خوردم دور و بر رو قشنگ نگاه کردم بردمش یه جای خلوت تاپشو بالا زدم سینه هاش کوچک بودند شروع به مکیدن کردم التماس میکرد منو بکن منو بکن گفتم میبرمت خونه میکنمت کیرم مالید گفتم زانو بزن نشست کیرمو در آوردم با تعجب گفت چقدر بزرگه گفتم بخورش اول بوسید بعد شروع به ساک زدن کرد داشتم دیوانه میشدم یه کم خورد شلوارشو پایین دادم شروع کردم به لیسیدن کس و کونش بی حال شد کیرمو روی کسش مالیدم یه کم لاپایی زدم شلوارک بالا دادم گفتم بریم گفت عمو بکن منو گفتم اینجا نمیشه بریم خونه تو راه یه جا خیلی شهوتی شد باز برام ساکید رفتیم خونه همه بودند خانم من رفته بود شیراز خونه خواهرش ما ساکن یکی از شهرهای اردبیل هستیم فاطمه به پدرش گفت بعد ناهار با عمو فرهاد میخوام برم شهر خونه عمو فرهاد پدرش گفت فقط فردا شب اینجا باشی گفتم داداش خیالت جمع خودم میارمش بعد ناهار فاطمه رفت دوش گرفت لباس پوشید با من رفتیم سمت خانه ت ماشین فقط با کیرم ور رفت خونه که رسیدیم در باز شد شروع شد لباسشو در آوردم فقط یه شرت تنش گذاشتم اونم لباس منو در آورد لب بازی گفتم اول یه فیلم ببینیم قبول کرد یه فیلم سوپر توپ گذاشتم گفتم ساک زدن و دادن رو یاد بگیر ،نصفه های فیلم از بس همدیگر رو مالیده بودیم تلویزیون رو خاموش کردم شروع به خوردن لب همدیگه کردیم گردنشو مکیدم سینه های نازشو خوردم ناله میکرد زیرم من ۱۱۰ کیلو وزنم بود البته رزمی کار و بدنسازم اون طفلی ۶۰ کیلو شکمش و خوردم با دندون شرتشو در آوردم یه کس و کون کوچک و ناز شروع به خوردن کردم به زبونمو لای کسش می کشیدم جیغ میزد قنبلش کردم کس و کونش رو با هم لیسیدم سوراخ کونش خیلی تنگ بود انگشتم توش نمی رفت به زور یه انگشتم رفت با کونش بازی کردم همزمان کسشو میلیسیدم یکدفعه یه جیغ بلند زد شل شد ارضا شده بود برش گردوندم لباشو مکیدم شروع سر پا وایسادم شروع به خوردن لب من کرد گردنمو لیسید بعد را سینه هام یواش یواش نشست تخم منو کرد تو دهانش شروع به مکیدن کرد بعد کیرمو گرفت خورد کیرم ۲۵ سانت هست اندازه دست فاطمه موهاشو گرفتم تو حلقش تلمبه میزدم بعد رو تخت خوابوندمش بازم کیرمو تو دهنش کردم تلمبه تو حلقش تمام صورتش خیش شده بود نشستم رو تخت پ

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


یشم زانو زد شروع به ساک زدن کرد حرفه ای شده بود ۶۹ برای همدیگه خوردیم من سوراخ کونشوتا تونستم خوردم برش گردوندم گفتم آماده ای از شهوت داشت میترکید گفت بکن منو کیرمو ددر کونش گذاشتم فشار دادم سرش رفت جیغش در آمد گفتم شل کن بکشم بیرون تا شل کرد تا ته فرو کردم دو سه تا تلمبه زدم دیدم شل شده صداش زدم جواب نداد دیدم بیهوش شده آب آوردم به هوشش آوردم دیدم باز میگه منو بکن گفتم تو یه کاری کردی کیرم خوابید شروع به ساک زدن کرد داشتم دیوانه میشدم اینقدر حشرم بالا زد بهش گفتم مادرت و گاییدم دیدم خوشحال شد میگه بازم فحش بده منو دوست دارم اوف مادر جنده بخور خواهر تو گاییدم برش گردوندم کیرم رو تو کونش کردم اولش آخ و آوخ بعد از چند دقه کیرم جا باز کرد فاطمه داشت لذت میبرد آه و اوه شد من بکن عمو جونم کیرت تو کسم بکن منو کیرت تو کس مادرم منو جر بده منم وحشیانه تلمبه میزدم به پهلو گذاشتم کردمش قنبل کرد کردمش بعد منو خوابوند برام ساک زد پشت به من کیرمو تو کونش کرد بالا پایین میکرد منم از پایین تلمبه ، بعد رو به من کیرمو تو کونش کرد خیلی وحشی شده بود سریع بالا پایین میکرد التماس کرد منو از کس بکن منم داغ کیرمو در کسش گذاشتم کردم توش دو تا تلمبه زدم یه جیغ زد بیرون کشیدم دیدم خون اومده کسش خیلی تنگ بود بردمش حمام همدیگرو شستیم اومدیم تو اتاق زانو زد برام ساکید سر پا کیرمو از پشت تو کسش کردم خیلی تنگ بو بعد ایستاده بغلش کردم رو هوا کردمش با کسش رو کیرم نشست بالا پایین زد وای داشتم میترکیدم نزدیک ۹۰ دقیقه سکس کردیم بند و کرد از کس کردمش بعد کردم تو کونش وحشیانه تلمبه زدم در آوردم دادم تو دهنش ساک زد برام موهاشو تو دستم با فشار کیرمو تو خلقش تلمبه میزدم آبم که داشت میومد در آوردم ریختم تو صورت و حلقش
همه آبمو خورد ،بعد از اون جریان همش با هم سکس داشتیم یک سال پیش شوهر کرد خودم حامله اش کردم خیلی عاشق همدیگر هستیم
نوشته: فرهاد

@dastankadhi

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


کوره داغش وشروع کردم به کمر زدن وبا هر کمر زدنم آخ وجیغ ووهمه رو باهم انجام میداد و وقتی میکوبیدم اشکهاش در میامدوتا پس فردا غروبش ۳۰،۴۰ بار حسابی سیر دلم کردمش.خیلی دوست دارم یکبار دیگه فرصت پیدا کنم وبکنمش
نوشته: متین

@dastankadhi

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


کردن خاله خوشگل و خوش استیل و سکسی من
1400/03/25



سلام.من محمد هستم و۳۴ سالمه.خاله مریم که کوچکترین خاله منه بین خاله هام از همشون خیلی سرتره وقدبلند وبدن خیلی قشنگ وخوش فرم وسفید و وحشتناک سکسی داره. من از سالها پیش دیوانه خاله مریمم بودم وهر وقت ما میرفتیم خونش یا اون میامد خونه ما هوش از سرم میبرد وبدن قشنگ و ران وباسن توپل و خوش فرم وشق و رق و کمتر زنی و دیدم انقدر بدن سکسی داشته باشه و همیشه دوست داشتم بکنمش واین داستان ادامه داشت تا اواخر سال گذشته که من ۲،۳ سالی از همسرم جدا شدم و تنها زندگی میکنم. یک روز چهارشنبه ساعتهای ۵،۶بعداظهر که داشتم از سر کاربرمیکشتم خونه گوشیم زنگ خورد ودیدم خاله مریمه وجواب دادم وپرسید کجایی وگفتم دارم میرم خونه وگفت منم خیابان هستم ومیخوام بیام سمت خونت و باهات کار دارم.یک ربع میشد رسیده بودم خونه که خاله مریمم اومد ودرب و زدم واومد داخل وبعد احوال پرسی گفتم خاله یادی از ما کردی واینطرفها؟گفت با شوهرش بحث و دعواش شده وگفتم بیام اینجا پیشت وچون نمیخوام بدونه کجا هستم ومیخوام دنبالم همه جا رو بگرده. خاله مریمم ۴سالی از من کوچیکتره و شوهرش تقریبا تو سن وسال خودمه.گفتم خونه خودت و هرطور صلاح می بینی .چند دقیقه بعدش رفت توی اطاق خواب ولباسهای راحتی خودش وپوشید وقتی تز اطاق خواب بیرون اومد وای موهاش و دم اسبی بسته بود با یه تاب مشکی ویه دامن تقریبا تنگ که ۱۰ سانت بالاتر از مچ پاهاش بود واز جلو وعقب از پایین تا نزدیک زانوهاش باز بود.من دراز کشیده بودم واومد کنارم نشست واینم بگم زیاد پیش اومده بود خاله مریم کنارم دارز بکشه ودست مینداختم دور کردنش وصحبت میکردیم والبته چه شق دردهایی میکشیدم اون موقع ها.چند دقیقه بعد اونم دراز کشید ومن باز دستم وبردم زیر سرش واون سرش وگذاشت روی بازوهای منو وکنار هم دراز کشیدیم.کیرم راست شده بود ومنم تلاش که بدنم بهش نخوره که متوجه راست بودن کیرم بشه ده دقیقه ای گذشت وکمی خودم وبهش چسبوندم اما مواظب بودم کیرم به بدنش نخوره واون پاهاش وانداخته بود بین پاهام وداشت تعریف میکرد که گریه اش گرفت وچرخید اون سمت وپشتش وکرد به من.وای چه کون ناز خوش فرمی ودیگه طاقت نیاوردم واین یکی دستم وانداختم دکر کمرش وآروم آروم خودم چسبوندم بهش.من کیر درشت وکلفتی دارم و ۲۴ سانت به قطر وکلفتی ۱۷ سانته .بیشتر توبغلم گرفتمش وکیرم وآروم آرم چسبوندم به بدن وکون توپلش وآروم آروم فشارمیدادم ومیمالدیم بهش آخ چه حسی بود اون لحظه .یک لحظه انگار جا خورد اما چیزی نگفت ومنم با اون دستم که زیرش بود سینهاش وشروع به مالیدن کردم واین یکی دستم وبردم بین پاهاش ومحکم چسبیدم بهش یکی دودقیقه بعدش براش گفتم که چند ساله بهش حس دارم ودلم میخواسته بکنمش واونم مشکل اصلی منم با شوهرم همینه والعان نزدیک ۴ ماه میشه که با هم نخوابیدم وبیشتر بخاطر همین باهاش دعوا کردم.گفتم خودم نوکرتم وخاک برسر شوهرت وآدم همچین کوسی تو خونش باشه بعد چند ماه نکنه؟خودم تلافی همه رو امروز درمیارم وتو رو من باید بکنم.دستش وبرد تو شلوارم وکیرم وچند لحظه مالید وآوردش بیرون.گفت وای چقدر بزرگه…؟ گفتم درشتش کردم واسه کردن تو قربونت شدم.سرش وخم کردم وکیرم وگذاشتم دهنش و۷،۸دقیقه یه ساکی واسم زد که روح از بدنم میخواست بیا بیرون.لباسهاش ودرآورده بدم بجز شورتش وشورتش ودرآوردم ودیدم کوس درشت وتوپل وپفکی وکوس به اون قشنگی هتو فیلمها هم ندیده بودم ویه کم کیرم ومالیدم روی کوسش وبلاخره فشارش دادم وکردمش توش وآخ چه قدر کوس تنگ وداغ…طول کشید تا بلاخره گذاشت تمام کیرم وتا آخر بکنم توش وبه هر زحمتی شده تا ته کردمش تو کوس تتنگ ومثل

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


انتقالی موقت
1400/03/25



عاشق سفر بودم، مهم نبود تنهایی یا با یه اکیپ شلوغ، ولی مهم بود که دور باشم از خونه.
ترم سوم دانشگاهم رو انتقال موقت گرفتم واسه یه شهر دیگه. با اتوبوس حدود سه ساعت راه بود که باید می رفتم و بر می گشتم‌. هفته ی اول رو به هر سختی که بود گذروندم. در همین حین بابامو راضی کردم که وضعیتم رو قبول کنه تا بتونم یه خونه اجاره کنم.
هفته‌ی دوم دانشگاه بود. ساعت ده کلاس شروع میشد و من که زودتر رفته بودم توی محوطه ی دانشگاه قدم میزدم. دختر ها گروه گروه نشسته بودند همه چادری و البته بلند بلند حرف می‌زدند.به ازای هر ده تا دختر یه پسر هم بود که انگار از جنگ برگشته. یه نگاه به ساعت انداختم نزدیک ده بود یه دختر از کنارم رد شد که چادر سرش نبود. نگاهش کردم . قد بلند و لاغر، مقنعه به سر ،مانتو طوسی رنگ، شلوار مشکی ، کفش اسپرت به تن بی مهابا راهش رو به سمت ساختمان‌ کلاس ها ادامه میداد. ده قدم دورتر دنبالش افتادم‌. برنامه کلاسیم رو چک کردم اتاق شماره ی هفت.
روی صندلی ردیف دوم نشسته بود کنار پنجره، تو همون ردیف روی دورترین صندلی نشستم. چهره ی کودکانه ای داشت موهاش روی پیشونی شو پوشونده بود.
سعی میکردم ببینم استاد چی میگه تا بتونم تو بحث شرکت کنم و اعتماد به نفسم رو نشون بدم اما نمیشد. جاش نبود وگرنه به خودم سیلی میزدم که خودمو پیدا کنم. خیلی اهل کلاس رفتن نبودم. کلاس های بعدی رو با این بهونه که با استادها آشنا بشم شرکت کردم اما پشت این بهونه ها چهره ی کودکانه ی نسیم بود. بعد از چند جلسه متوجه شدم که برای دانشجوهای رشته حسابداری ترم سوم گروه واتساپی زدن. از ادمین خواستم عضوم کنه. با نمبربوک همه‌ی شماره ها رو چک کردم ولی خبری از نسیم جمالی نبود. نا امید نبودم چون چندتا از درس هامون مشترک بود.دنبال بهونه بودم که بهش نزدیک بشم تا اینکه یه روز غیبت کرد. نمی تونستم با واقعیت ارتباط برقرار کنم. غیبت توی دانشگاه یه چیز عادی بود اما من دلشوره داشتم. می ترسیدم.‌ مثل پدری که از بچش خبر نداره نگران بودم. نمی تونستم برم جاهای دیدنی شهر رو ببینم. نمی تونستم بی خیال بشم فقط شبها تو خیابون قدم میزدم و یه جوری خودمو قانع میکردم که اتفاقی نیافتاده. جلسه بعدی تو دانشگاه دیدمش انگار بهار رو نفس می‌کشیدم‌. کلاس تموم شد. همه رفتن بیرون. به جز نسیم و من . معذب شد شروع کرد وسایلاشو جمع کردن.
گفتم جلسه قبلی سر کلاس استاد راسخ غایب بودید. گفت بله.
گفتم تکالیفی گفتند …
پرید تو حرفم و گفت خانم غلامی بهم گفتن تکالیف رو
گفتم خانم غلامی بهتون گفتند که می تونید …
دوباره پرید تو حرفم، گفت می تونم چی
گفتم میتونید از یه پی دی اف کمک بگیرید واسه حلشون
گفت نه
گفتم خب این پی دی اف واسه حلشون راه حلی نداره ولی جواب رو نوشته
ذوق زده نشد. اسم منبع رو پرسید. تشکر کرد و رفت.
با خودم گفتم گند زدم. خودم رو سرزنش میکردم که چرا شماره نگرفتم.
هنوز فرصت بود. شبا تو خیابون های شهر پرسه میزدم و موقع خواب به خودم التماس میکردم که به خودم بیام و به نسیم فکر نکنم.
توی کلاس ها فعال تر شده بودم. وقتی روی تخته مسئله ای رو حل میکردم به چشماش نگاه میکردم و انگار میخواستم بهش بگم اینا از برکت وجود تو هست. تیپ خوب میزدم و آستین هامو میدادم بالا و دکمه اول یقه م رو باز میذاشتم. فکر میکردم اینجوری جذاب ترم.
برای میانترم یکی از استادها گفت باید بشید گروه های دونفره و یه تحقیق آماده کنید و ارائه بدید. پرواز میکردم. پرواز به تمام معنا اما وقتی استاد لیست رو خوند من با یه نفر دیگه افتاده بودم. هیجانم فروکش کرد.
رفتم توی ساختمان اداری تا

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


یکی رو پیدا کنم که شهریه م رو پرداخت کنه
رفتم تو اتاق مسئول رشته.
فورا گفت وظیفه ی من نیست اتاق فلان آقای سعیدی
نگاهم افتاد به برگه های زیر شیشه ی میزش
کد داشتن و اسم
از اتاقش رفتم بیرون بعد که یهو حالیم شد چی به چیه دوباره برگشتم به اتاقش
گفتم برگه ی انتخاب واحد می‌خوام
گفت بشین. باید صبر کنی
چشمم رو به برگه ها دوختم
همه ی اطلاعات اونجا بود شماره ی نسیم رو برداشتم و بی توجه به مسئول رشته از اتاق زدم بیرون.
توی واتساپ عکس پروفایل نداشت و توی وضعیتش نوشته بود:
دستهای کوچکم را بگیر و دریا باش
پیام دادم بهش و شروع کردیم به صحبت کردن
من جوک میگفتم
خاطرات سفر
شوخی های کوچیک
اونم می خندید و از چیزایی که میخواست بهشون برسه ولی نرسیده و چیزای این مدلی میگفت
دو هفته همین جوری چت کردیم و سعی میکردم تایم چت از نیم ساعت بیشتر نشه.
بعد از دو هفته دعوتش کردم که بریم سینما
گفت شهر کوچیکه مردم حرف در میارن
از اون به بعد قرار های ما اینجوری بود که توی خیابونایی که چراغ نداشتن و تاریک بودن قدم می‌زدیم
و صحبت می کردیم گهگاهی به نشانه ی صمیمیت موقع شوخی به هم دست می‌زدیم و موقع خداحافظی دست می‌دادیم
یه شب که توی خیابون قدم می‌زدیم ماجرای ازدواج و طلاقش رو برام گفت که چجوری شوهر سابقش می‌خواسته اونو قربانی فتیش های روانی و سکس گروهی کنه. گریش گرفته بود. توی همون خیابون تاریک بغلش کردم و به خودم فشار دادمش
گفتم گریه کن عزیزم که گریه آب برای اتیشه
بعد سرش رو از سینم جدا کردم و با دستهام صورتشو رو به روی صورتم گرفتم
گفتم محکم باش. همین طور که بودی. همین طور که هستی. من کنارتم
بوسیدمش
پیشونی شو چشم هاشو گونه های ترش رو‌
لبش رو
ساعت 2 شب بود
گفتم میری خونه
گفت نه به خانواده گفتم میرم پیش ثریا
گفتم بیا خونه من صبح با ثریا برید بیرون
توی خونه شالش رو در آورد، برام مهم نبود. گفتم اینجا اتاق من هست میتونی اینجا راحت بخوابی من توی پذیرایی میخوابم. گفت نه منم تو پذیرایی میخوابم.
صبح که بیدار شدم دیدم تو پذیرایی نیست.
فکر کردم گذاشته رفته ولی رفته بود توی اتاق.
بلند شدم و صبحانه درست کردم و با خودم کلنجار میرفتم که آخرش چی میشه واقعا من عاشق یه دختر مطلقه شدم؟آیا خانوادم می‌ذارن با نسیم ازدواج کنم؟ محال بود محال.‌ به این فکر می کردم که چجوری دلش رو بشکنم کمتر دردش میاد و زود تر فراموش می‌کنه. به این که یه آدم چقدر می‌تونه لاشی باشه که قلب های ترک خورده رو‌ هدف بگیره یه حس شهوت کورم کرده بود و وجدانم نمی‌ذاشت از این کوری لذت ببرم.
نسیم صبحونه خورد. تشکر کرد و رفت.
چند روز بعد توی دانشگاه دیدمش
شاداب تر بود از قبل. عصر همون روز پیامش دادم
نوشتم عطر مردونه زده بودی امروز
گفت بلک افغان مردونه زنونه نداره
گفتم پس بیار منم بزنم
گفت چشم
نوشتم فردا شب میای پیشم یه قطعه جدید کار کردم
گفت قطعه ی جدید؟
گفتم بهت نگفته بودم پیانو میزنم
گفت توی خونت پیانو نبود
گفتم پیانو الکتریکی‌ هست تو جیب جا میشه
قبول کرد.
عطر خوب زده بودم تیپ خوب و غذای خوب و …
اما جنگ‌ درونم خوب نبود وخیم بود کشتار یه لحظه هست ولی توی دلم شکنجه بود و شکنجه و شکنجه.
در خونه رو باز گذاشته بودم
همین که نسیم در زد شروع کردم به نواختن پیانو
یه قطعه هیجانی زدم
چهرش هیجان داشت شگفت زده بود گفت تو فوق العاده ای لبخند زدم بهش چایی تعارف کردم کنارم نشست
قطعه ی جان مریم رو زدم انگار باورش نمیشد
بعد گفت اینو بذار تو جیبت ببینم
خندیدم گفتم توی کمد بوده
با چشمام به پیانو اشاره کردم گفتم میخوای امتحان کنی؟
انگشت اشارشو گذاشت روی یکی از

داستانکده شبانه

19 Nov, 09:42


نت ها گفتم میدونستی این اولین نت آهنگ لالالند هست؟
گفت نشنیدمش . شروع کردم به نواختن
چونه مو با دست گرفت و صورتمو برد رو در روی صورتش لبامو بوسید از پیانو دست کشیدم و بغلش کردم . جنون داشتم وحشی شده بودم بردمش توی اتاق
آهنگ توی مغزم پخش میشد دکمه های مانتوش رو باز کردم رکابی مو از تنم کند و دست کشید به گردن و سینم تاپش رو بیرون آوردم و از روی سوتین شروع کردم به خوردن سینه و بالاتنه ش لاله ی گوشش و گردنش همون‌طور که دراز کشیده بود ازش فاصله گرفتم و و شلوار ش رو با شرت بیرون آوردم خیس شده بود کف پاهای سردش رو گذاشتم روی سینم و آه بلندِ کوتاهی از روی لذت کشید و دوباره خوابیدم روش و صورت و تنش رو بوسیدم و بوسیدم و بوسیدم…
بغل هم افتادیم
گفت همیشه کنارم باش
روم نمیشد توی چشماش نگاه کنم لبخند رضایت زدم و دوباره بوسیدمش.
پول شهریه ای که از بابام گرفته بودم خرج غذای خوب و تیپ خوب شده بود و دیگه روم نمیشد از بابام پول بخوام
امتحانات پایان ترم چون شهریه نپرداخته بودم اجازه نمی دادن امتحان بدم منتظر بودم ترم تموم بشه تا برگردم به شهرم
یکی دوبار دیگه هم نسیم رو دیدم طوری وانمود کردم که انگار اتفاقی نیافتاده اونم به روی خودش نیاورد.
توی اتوبوس وضعیت واتساپم که نوشته بودم «زیستن برای دریا بودن» رو پاک کردم.
نوشته: محمد

@dastankadhi

داستانکده شبانه

18 Nov, 18:12


❤️🔥گَِــرَِوَِهَِ ڪلۙب࣪ٙه࣬ عٔشۜ࣫ٯ࣫ࣥ وࣳ دࣸوࣳسۜتٙ࣫ݺ࣮🔥❤️

دورهمی کاملا دوستانه بیاین چت کنیم👇👇


https://t.me/+o777dad3EshiN2M0

👆👆👆

داستانکده شبانه

18 Nov, 08:41


سکس با همکار (۱)
1400/03/27



من خیلی هیکل زنونه ای دارم . خیلی به خودم میرسم . تو این سال ها به عنوان یک همجنسگرا و زنپوش همیشه حواسم به تیپ هیکلم بود . همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه …
بیا دیگه … چقدر ناز داری تو … زنم بود تا حالا 100 بار گاییده بودمش .
این صدای التماس های حمید بود . همخونه و همکارم . از وقتی حمید اومد بوشهر و قرار شد (به دستور دفتر مرکزی ) بیاد تو خونه ای که شرکت برای من گرفته بود با من زندگی کنه ، خیلی سعی کردم به چیزی مشکوک نشه و چیزی نفهمه . البته سنگینی نگاهش رو وقتی شلوارک و تاپ تنم بود و چشمش به بدن سفید و شیو شدم میفتاد ، حس کرده بودم .
2-3 ماهی جلوی خودش رو گرفته بود و چیزی نمیگففت ولی از چند روز پیش و بعد از مشروب خوردنمون تو اون شب روش به من باز شده بود .
اون شب کلی از خاطرات سکسیش گفت و از کص هایی که کرده بود . منم فقط گوش میکردم . راستی یادم رفت بگم . من 36 سالمه و حمید 55 سالش هست . مهندس عمرانه . تو شرکت همیشه به شیطونی و حاشیه معروف بود . منم برای همین بیشتر مواظب بودم . بگذریم …
اون شب بعد از چند تا پیک ، خاطراتش از کص هایی که کرده بود چرخید به سمت کونهایی که کرده بود و پسرایی که گاییده بود . خیلی با هیجان داشت تعریف میکرد . هر از چندی هم به بهانه های مختلف دست میکشید روی پاهای من . مثلا جزیی از نحوه تعریف کردنش بود . اون شب گذشت . خاطرات رنگ و وارنگ کونهایی که کرده بود رو تعریف کرد . خیلی سخت بود تو این شرایطی که داشت رسما نخ میداد و من که حسابی تو کف بودم مجبور بودم احتیاط کنم . نمیخواستم با همکار رابطه ای داشته باشم . میدونستم که احتمالا برام پیامد هایی داره .
از فردای اون روز دیگه لحن و شکل شوخیاش عوض شده بود . به بهانه های مختلف (ظاهرا به شوخی ) خودش رو به من میجسبوند و انگولک میکرد منو . انگشت میکرد . موقع شستن ظرفا از پشت میومد خودش رو به من میچسبوند . منم چاره ای جز کنار کشیدن خودم نداشتم . اعتراض جدیی نمیکردم ولی حد اقل در ظاهر وانمود میکردم که خوشم نمیاد از این کاراش .
چند روزی هم با این شوخی های بی مزه گذشت . منم دیگه آمپر چسبونده بودم . تمام وجودش دیگه پر از نیاز بود . منم کم کرم نمیریختم . از عمد شرایطی ایجاد میکردم که بتونه راحت تر دید بزنه منو.
اون روز از صبح داشت ناله میکرد از خایه درد . میدونستم که این عارضه وقتی برای یه مدتی فعالیت جنسی نداشته باشی پیش میاد .
جسارت و جراتش هم بیشتر شده بود . دیگه رسما خیلی چیزا رو به زبون میاورد .
"من بالاخره کون تو رو فتح میکنم " ، "یه کونی از تو بکنم که صدات بره تا طبقه بالا " و این جور حرفا چیزایی بود که دیگه علنا وقتی زبون درازی میکردم بهم میگفت .
ولی اون روز دیگه رسما داشت ازم یه چیز دیگه میخواست . میخواست کمکش کنم که تخلیه شه !!!
-بیا دیگه … چقدر ناز داری تو … زنم بود تا حالا 100 بار گاییده بودمش .
-وااااااااا … بیام چی کار ؟؟؟؟ دیوونه شدی ؟
هاج و واج داشتم نگاهش میکردم .
-حمییییییییییید …دیوونه شدی ؟ فکر کردی من چی ام که باید کمک کنم بهت ؟
-تو کاریت نباشه … فقط کمک کن .
-چه کمکی اونوقت ؟
دیگه چسبیده بود بهم و دستاشو دور کمرم حلقه زده بود . دستاش هم هی داشت پایین تر میرفت و سعی میکرد از زیر کش شلوارک دستش به بدنم بخوره . خودمو عقب کشیدم . برگشتم سمت گاز و زیر گاز رو روشن کردم .
-حمید جان شما برو یه فیلم سوپر مشتی ببین یه جق حسابی بزن تا خالی شی . مشکلت هم حل میشه .
بدون یه لحطه فکر کردن و مثل آدمی که جواب تو جیبش آماده کرده گفت:
-قبول … ولی بیا با هم بریم فیلم سوپر ببینیم من جق

داستانکده شبانه

18 Nov, 08:41


بزنم .
شوک شدم . میدونستم اگه بتونه منو کنار خودش بشونه و قیلم سوپر بزاره و لخت هم باشه ، احتمالا دیگه نمیتونم مقاومت کنم .
-نخیر … شما برو فیلمتو ببین خودتو خالی کن .
-تو چقدر ضد حاااالی … بیا دیگه .
دستمو گرفته بود و منو ددشت با خودش میکشوند سمت اتاق خوابش . هولم داد روی تخت . امد دراز کشید و منو هم کشوند به سمت خودش .
دیگه همه چیز داشت به میل اون پیش میرفت . منم مقاومتی نمیکردم . نوت بوک رو روشن کرد و یه فیلم سوپر گذاشت . سر منو گذاشته بود روی شونه اش و دستش رو دورم گرفته بود .
دستش رو برد زیر شلوارک و کیرش رو آورد بیرون . زیرچشمی داشتم نگاه میکردم . نت بوک رو گذاشت کنار دست منو برد سمت کیرش . دیگه تسلیم تسلیم بودم . خیلی وقت بود دستم به کیر نخورده بود . با دستش که دور دست من حلقه شده بود شروع کرد به مالیدن کیرش . راست راست بود . یه کیر تپل با سایز متوسط . منم داشتم همراهیش میکردم . بلند شد . من روی تخت شوکه از راهی که شروع شده بود . رفت از کمد لوسیون آورد . کنارم دوباره دراز کشید .
-بقیه اش با خودت …
لوسیون رو ریختم سر کیرش و شروع کردم به جق زدن براش . داشت کونمو میمالید . صدای نفس هاش تند شده بود . سر من روی تخت شونه اش بود و با دستم داشتم براش جق میزدم . با دستش صورتم رو کشید به سمت خودش و یه بوس کوچیک کرد لب منو .
دیگه کار از مقاومت من گذشته بود . اگه تنگ بازی در نیاورده بودم میتونستم الان اون کیر رو تو خودم حس کنم . میخواستم زودتر تموم شه . صدای نفس هاش تند تر شد .آبش با فشار زد بیرون . دستم داغ شده بود . آبش خیلیییییییییی زیاد بود . بیچاره حق داشت انقدر آب جمع شده بود تو تخمش .
-مرسی عزیزم …
یه بوس کوچولوکرد و پا شد رفت دستمال آورد تا هم خودشو تمیز کنه هم منو .
تو قسمت بعد این که چطور تونست کون منو فتح کنه رو مینویسم .
نوشته: هستی

@dastankadhi

داستانکده شبانه

18 Nov, 08:41


سکس در موتورخانه
1400/03/26



سلام سینا هستم 24 ساله و تا جایی که یادم میاد همیشه علاقه خاصی به همجنس خودم داشتم و شاید این موضوع برمیگرده به زمان کودکی که چهار یا پنج سالم بود و یه شب که رفتیم خونه عموم مهمونی هنوز یادمه که پسر عموم با من چی کار کرد…اون شب یادمه که پسر عموم یه خورده دیر اومد خونشون و وقتی رسید من داشتم تو حیاتشون بازی میکردم و از قبلش یادم میاد که خیلی منو بوس میکرد و بغل میکرد ، اون شبم وقتی منو دید خیلی خوشحال بود و سریع رفت داخل حمام که گوشه حیاط بود خلاصه رفت و بعد چند دقیقه منو صدا کرد و منم رفتم داخل دیدم زیره پوشه و خیسه و شرت پاس نیست منم که خیلی ترسیده بودم میخواستم فرار کنم ولی اون در حموم رو بسته بود و حبس شده بودم بعدش اومد نزدیکم و شروع کرد منو بوس کردن و لیس زدن که یه دفه بلند شد و صورتمو برد نزدیک کیرش و گفت دهنتو باز کن منم خیلی ترسیده بودم و هر کاری می‌گفت انجام میدادم و مجبور شدم کیرشو بخورم و یادمه که خیلی سخت بود چون دهن من کوچیک‌ بود و کیر اون خیلی بزرگ بود خلاصه این صحنه از بچگی هنوز یادمه و همین باعث شد تا از اون موقع تا الان به پسر ها علاقه پیدا کنم و دوست داشتم که کون بدم.
وقتی وارد مدرسه شدم این موضوع بیشتر باعث شد که بفهمم من کونی هستم چون همه پسر بودن و من علاقه خاصی بهشون داشتم خلاصه این که الان 24 سالمه و می‌خوام داستان اصلی کون دادنم رو براتون بگم. این داستان ماله یک سال پیشه و من یه پیام تو گروه کی گذاشتم و بعد چند دقیقه چندین درخواست به من کردند تا این که با یه پسر که از عکسش خوشم آمد آشنا شدم تو عکس قیافه مردونه و ریش داشت و من همیشه دوست داشتم به این جور تیپ کون بدم خلاصه رفتیم تو چت و با هم آشنا شدیم و از چیزایی که خوشمون می اومد برا هم گفتیم و قرار شد که حسن بیاد تو کوچه تا بریم داخل موتور خانه … ساعت نه شب شد و منم که از قبل رفته بودم حموم و کل بدنم رو شیو کرده بودم و صاف صاف شدم و رفتم تو کوچه منتظر وایسادم تا بیاد بعد ده دقیقه با یه موتور وسپا آومد و وقتی از رو موتور اومد پایین کلی ذوق زده شدم‌ چون دقیقا همون آدمی بود که دوست داشتم باهاش سکس منم یعنی قد بلند و هیکلی و ریش دار بود بعدش رفتیم نزدیک و همو بغل کردیم و اونم از من خیلی خوشش اومد و گفت بیا سریع بریم تو موتور خونه بعد یواشکی درو باز کردم و دیدم ساکته‌ خیلی سریع رفتیم پایین و وارد موتور خونه شدیم ، تا درو بستم دیدم حسن سریع گوشه لباسمو گرفت و منو محکم به دیوار چسبوند و شروع به خوردن لبام کرد منم‌ از خدا خواسته شروع به خوردن لباس کردم و با زبونم لباشو لیس میزدم و بعد رفتم سمت گردنش و شروع به لیس زدن گردنش کردم یه بیست دقیقه ای از هم دیگه لب گرفتیم و بعدش حسن گفت دیگه نمیتونم تحمل کنم و کیرش از رو شلوار کاملا معلوم بود و سرمو هلد داد پایین و گفت که می‌خوام جوری برام ساک بزنی که مزش تا آخر عمر یادم بمونه منم گفتم چشم قربان حتما بعد کمربندشو باز کردم و یکی یکی دکمه های شلوارشو باز کردم و شرتشو دادم پایین و یه دفه یه کیر خیلی کلفت اومد بیرون فک کنم تقریبا 17 سانت بود ولی خیلی کلفت بود من که همین جوری داشتم به کیرش نگاه میکردم و هوش از سرم پریده بود که حسن گفت بچه کونی حواست کجاست چرا ساک نمیزنی ، یه دفه سرمو گرفت و به زور کیرشو تا ته داخل دهنم کرد ، من که داشتم خفه میشدم و اشکم در اومده بود و همش میگفت یه کونی ازت بگام که تو گینس ثبت کنن منم خندیدم و گفتم من همه جوره پایم و خسته نمیشم تقریبا یه نیم ساعتی براش ساک زدم و کیرش با تف یکی شده بود ، گفتم بسه دیگه بیا بکن

داستانکده شبانه

18 Nov, 08:41


دهنم خسته شد دیگه نمیتونم بساکم ‌اونم دو سه تا چک خوابوند زیر گوشم گفت تازه اولشه بچه کونی بره چی خسته شدی ، اونم منو بلند کرد و خوابوند کف موتور خونه ، دیدم داره کفشاشو درمیاره ، اومد با پا لایه کونمو باز کرد و با انگشت پاش سوراخمو باز میکرد منم کلی کیف میکردم بعد از کمرم گرفت و منو به شکم خوابوند و گفت که سریع قمبل کن منم سریع قمبل کردم شروع کرد به لیسیدن سوراخم و انگشتشو میکرد تو سوراخم تا یه کم جا باز کنه منم که داشتم دیوونه میشدم که یه دفه سر کیرشو دم سوراخم حس کردم که داشته میمالیدش به سوراخم و به من گفت آماده ای منم گفتم آره بکن تو که یه دفه تمام کیرشو تا خایه فرو کرد داخل دهنم منم یه دفه دست خودم نبود و داد کشیدم منتهی شانس آوردیم‌ کسی صدامو نشنید ولی اون هنوز کیرشو داخل نگه داشته بود و میترسید تلمبه بزنه چون میدونست که نمیتونم تحمل کنم برا همین جوراباشو سریع درآورد و گذاشت داخل دهنم که صدام نره بیرون بعدش شروع کرد به تلمبه زدن چنان تلمبه میزد که صدای برخورد بدنش با کونم خیلی بلند بود نزدیک ده دقیقه تو این حالت منو گایید و گفت خسته شدی بچه کونی منم که نمی‌خواستم کم بیارم گفتم نه اونم گفت نشونت میدم ، بعد منو بلند کرد و پاهامو یه کم باز کرد و کیرشو کرد تو کونم تا جایی که میتونست سریع و محکم این کارو میکرد و خسته نمیشد منم که داشتم از حال میرفتم و کونم بد جوری درد گرفته بود ولی حسن هنوز داشت با اشتها و میل زیاد منو میگایید ‌، یهو خواست پوزیشنو عوض کنه که بهش گفتم خسته شدم دیگه نمیتونم اونم گفت پس دیگه پررو بازی در نیار که من همه جوره هستم دیدی خسته شدی بچه کونی بعد گفت حالا باید آبمو بیاری من که ولت نمیکنم یه جوری باید آبمو بیاری منم گفتم باشه آنقدر کیرتو میساکم تا آبت بیاد شروع کردم به خوردن کیرش با بیست دقیقه ساک زدن گفت داره آبم میاد منم صورتمو بردم جلو کیرش که یه دفه با سرعت آبشو که خیلی زیاد بود خالی کرد تو دهن و صورتم بعد یه حس آرامش خیلی خوبی بهمون دست داد و سریع لباسامونو پوشیدیم و اومدیم بیرون بعدش از هم خداحافظی کردیم و حسن رفت بعد از اون چند بار دیگه حسن به من زنگ که با هم سکس کنیم ولی من دیگه قبول نکردن چون خیلی بد میگایید منم ترسیدم که دوباره بهش کون بدم
نوشته: سینا
@dastankadhi

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️

💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی


💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇

http://telegram.me/falgermbot?start=684873376

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


تاکسی بانوان
1400/04/12



سلام دوستان گل شهوانی.خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به تقریبا هف سه ماه پیشه اسمم امیر هستش یه پسر معمولی هستم,بعده کلی وام و جون کندن تونستم یه سمند دسته دوم بخرم و تمام سرمایم و عشقم شده بود ماشینم و خیلی بهش میرسیدم یه روز که داشتم تو خیابون اروم میرفتم از پشت یه ماشین ترمز کشید و خورد به ماشینم,پیاده شدم و رفتم عقب ماشین دیدم سپر ماشینم شکسته و ماشینی که بهم زده تاکسی بانوانه و یه خانوم رانندشه پیاده شد و گفت که یه ترک خورده و چیز مهمی نشده منم بهش گفتم چیییی؟شما به این میگی یه ترک خورده!!بهش گفتم قبول دارین مقصر هستین یا نه؟چند نفری که جمع شده بودن گفتن که چون از پشت زدین مقصرین و پلیسم اگر بیاد همینه نتیجه و بینه خودتون حل کنین منم در حضور همون افراد کارت و گواهینامشو گرفتم و ماشینش و گفتم پارک کنه و بیاد با ماشین من بریم تا یه سپر نو بگیره برام رفتم نشستم تو ماشین و اعصابم ب خاطر تصادف خورد شده بود دیدم اومد و سوار شد بردمش تا سپر رنگ شده استوک بگیرم حدود سیصد و خورده ای بود گفتم حساب کنین تا مدارکتون رو بدم دیدم شروع کرد به ندارم و توروخدا بهم فرصت بده حداقل جور کنم من همش پنجاه شصت تومن باهامه و پول ندارم.گفتم باشه ومدارکت پیش من میمونه تا سپر نو بخری واسم شمارمو بهش دادم و شمارشم گرفتم فقط برای اینکه وقتی پولش جور شد باهام تماس بگیره و رفت.شبش بهم اس داد که سلام,منم جواب دادمو گفتم انشالله حل شده؟گفت که نه و خوابش نمیبره از این اتفاق و اینکه پول نداره و از شوهرش جدا شده و تنها داراییش همون ماشینه و باهاش کار میکنه من که فکرشم نمیکردم همچین وضعیتی داشته باشه و فکر میکردم شوهر داره دلم راضی نشد دیگه حرفی از پول نزدم و گفتم همون سپر رو با فایبرگلاس راه میندازم و نیازی نیست نگران باشی مدارکت و هم فردا میارم بهت میدم,خیلی تشکر کرد و خلاصه فرداش تماس گرفتم که کی و کجا باید مدارک رو بیارم برات گفت من خونه هستم و باید ماشین درست شه تا بتونم برم سره کار از طرفی مدارکم هم دستم نیست و نمیتونم بدونه مدارک بشینم پشت فرمون و اینا خلاصه گفتم تا یه ساعت دیگه میام و آدرس و گرفتم,رفتم به همون آدرس خونشون توی یه مجتمع بود درب اصلی رو برام باز کرد و گفت بیا طبقه ی سوم,با آسانسور رفتم و طبقه سوم از آسانسور پیاده شدم دیدم با یه چادر سفید دم در ایستاده و بعد از سلام و احوالپرسی مدارک و دادم بهش خیلی تشکر کرد و تعارف کرد برم تو ولی من گفتم باخودم که حتما تعارفه و دلیلی نداره من برم تو خونه کسی که یه تصادف کوچیک باهم داشتیم خلاصه خدافظی کردمو اومدم پایین تو ماشین که نشستم فکرم پیشش بود و اینکه چرا جدا شدن و این زن به این خوشگلی و مهربونی رو چرا یه نفر طلاق داده خلاصه رفتم و شبش اس داد که سلام و لطف کردی بهم و این صحبتا و خدافظی کردیم و گذشت تا دوسه شب بعد دلو زدم به دریا و بهش اس دادم گفتم و بعده سلام و اینا گفتم که ببخشید مزاحم شدم خواستم بپرسم تونستی ماشینتو درست کنی؟گفت اره و پسفردا قراره ماشینش و از تعمیرگاه تحویل بگیره ومنم گفتم اگه کمکی ازم ساختس بهم بگو گفت نه تو همونقدر که مدارکمو بهم دادی بزرگترین کمک و در حقم کردی و اخرش گفتم من امیرهستم و یه چیزی تو گلومه اگه نگم دق میکنم گفت بگو راحت باش,اولش اسمشو پرسیدم گفت مریم هستم و بعدش پرسیدم چرا جدا شدین از هم تو به این خوبی و این کسشعرا!گفتش که شوهرش مکانیک بوده و کم کم گرفتار اعتیاد شده و چندین بار خواسته ترکش بده اما نتونسته ترک کنه و واسه همینم هر چقدر طلا و پس انداز داشته فروخته و این ماشینو

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


خریده تا بتونه باهاش کار کنه اما از اونجایی که شوهرش کتکش میزده و ازش پول مواد میخواسته دیگه کار به طلاق کشیده و گفت بعده طلاق دیگه خبری ازش ندارم از اون شب به بعد هر شب به هم اس میدادیم یا تو تلگرام چت میکردیم و من واقعا بهش علاقمند شدم چندین بار باهم رفتیم بیرون و دستش رو میزاشت رو دستم و میگفت کنارت حس آرامش دارم و وابسته به هم شده بودیم یه شب بهم گفت دیش ماهوارم یه هفتس خرابه و میخواد نصاب بیاره اما میترسیه و گفت بیا تا تنها نباشم.فرداش رفتم و طرف اومد تنظیم کرد و رفت مریم هم از اتاق اومد بیرون و ازم تشکر کرد و نشستیم کناره هم و یکم حرف زدیم و بهش گفتم من عاشقت شدم مریم و میخوامت برام هم مهم نیست که ازدواج کردی قبلا گفتش که پسر تو سه سال ازم کوچیکتری خانوادت چی و این حرفا که من دستمو گذاشتم رو لباش و گفتم هیییس مهم منو توایم که همو بخوایم و حرفه کسی برام اهمیت نداره البته اگه تو راضی باشی اینو که گفتم محکم بغلم کرد و گفت خیلی دوستت دارم اون روز پیشش موندم و غذا از بیرون سفارش دادیم و شبش خواستم برم گفت بمون امیر امشب و پیشه من باش عشقم گفتم نه چون نمیخوام فکر کنی برای اینکه باهات سکس کنم بهت دروغ گفتم که میخوامت و این حرفا ایندفعه اون دستشو گذاشت جلو دهنمو گفت هیییس و منم حرفی نزدم رفتیم تو اتاق خواب و روی تخت دراز کشیدیم و موهاشو نوازش میکردم کم کم اروم شروع کردم بوسیدن گونه هاش و لباش و اونم شروع کرد لبامون و بهم قفل کردیم و کلی لب همو خوردیم اروم اومد روم و لب میگرفتیم دستمو از روی تاپی که تنش بود گذاشتم رو سینه هاش و میمالیدم خیلی اروم و رمانتیک کم کم رفتم پایینتر و از روی ساپورت شروع کردم مالوندن کونش یه کون ناز نه خیلی بزرگ نه هم کوچیک اندام نازی داشت و کم کم لخت شدیم خیلی حشری شده بود منم شروع کردم خوردنه سینه هاش و گردنش دیگه داشت ناله میکرد حالت 69شدیم و شروع کردم زبون زدنه چوچولش و اونم برام ساک میزد هردومون خیلی حشرمون زده بود بالا کوسش و انقدر زبون زدم که قشنگ آماده شده بود برای یه سکس ناب برگشتم و کیرمو گذاشتم دم کوسش و فرستادم داخل یه کوس تنگ و ناز اروم اروم شروع کردم تلمبه زدن و خوردنه سینه هاش و چون خیلی عشق بازی کرده بودیم آبم اومد و ریختم روی سینه هاش و برای مریم هم کوسشو حسابی مالیدم تا ارضا شد و تو بغل هم شبش تا صبح سر کردیم و فرداش رفتیم حموم و صبحونه رو خوردیم و رفتم.دوستان الان که این داستان و براتون نوشتم مریم هم کنارمه البته به عنوان همسرم و ما بعده اون روز دو هفته کارامون و کردیم و یه مراسم ساده گرفتیم و الان با هم خوشبختیم یکی از بهترین خاطرات سکسیمون بود که گفتیم با دوستان شهوانی به اشتراک بزاریم امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستتون داریم.
نوشته: امیر

@dastankadhi

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


خاطره لذت بخش
1400/04/11



سلام دوستان
مبینم ۱۸سالمه این خاطره برا حدود ۲ سال پیشه. یه روز عصر میخواستم با اتوبوس به مرکز شهر برم اتوبوس شلوغ بود همه صندلیا پر شده بود منم مجبور شدم سرپا وایسم چند دقیقه توی حال خودم بودم که حس کردم یه چیزی داره روی کونم تکون میخوره برگشتم دیدم یه پسر حدودا ۲۰ساله نسبتا چاق اما یه خورده هیکلی با یه تیپ رسمی منظورم پیراهن و شلوار پارچه ای داره کونمو میماله خودم یه تکون دادم متوجه شد دوباره دستشو گذاشتم رو کونم کسی متوجه نمیشد ایندفعه قشنگ تر مالید منم داشتم حشری میشدم اما میخواستم طوری وانمود کنم که بدم میاد برا همین خودمو دوباره کشیدم کنار دیدم ایندفعه سرشو آورد نزدیک گوشم گفت آروم باش کاریت ندارم فقط بیا باهم حال کنیم بعد یدونه یواش زد روی باسنم منم دیگه راضی شده بودم. اتوبوس به اون جایی که می خواستم رسیده بود برا همین پیاده شدم دیدم اونم پشت سرم راه افتاد و پیاده شدیم بهم گفت اسمت چیه آقا پسر گفتم مبین گفت ای جانم منم محمدم گفت مکان داری گفتم مکان برا چی گفت برا اینکه حال کنیم دیگه گفتم نه گفت مشکلی نیست من اوکیم مکان دارم بیا بری منم ترسیدم اونم انگار متوجه شد گفت نترس عزیزم من کارمو خوب بلدم مطمئن باش پشیمون نمیشی و یه چشمک ‌زد بهم گفت که دانشجوعه و اینجا یه خونه داره با دوستاش که نیستن و رفتن شهراشون و این مونده و خونشم نزدیک بود حدود ۱۰دقیقه باهامون فاصله داشت. راه افتادیم تو راه براندازش کردم اصلا به قیافش نمیخورد اینکاره باشه خیلی مثبت تر میخورد قیافش. رسیدیم خونش و رفتم داخل ازم پذیرایی کرد و اومد پیشم نشست و دستشو روی رون پام گذاشت و مالید داشتم حشری میشدم و ایندفعه من طاقت نیاوردم و ازش لب گرفتم داشت لبمو میخورد و رفت گردنمو هم لیس زد همینطوری ادامه داد و تی شرتمو دراورد و بدنمو لیس میزد من یه بدن سبزه بی م ‌دارم. اون داشت فقط لیس میزد منم دیوونه میشدم مدام میگفت جووون چه گوشتی هستی تو. بلند شد شلوارشو دراورد یه شورت بلند سفید پاش بود اونم دراورد دیدم یه کیر کلفت و بلند و تیره با یه مقدار مو‌دراورد و گفت بیا بخورش عشقم منم وقتی کیرشو دیدم کونم شروع به خارش کرد رفتم و کیرشو تو دهنم گذاشتم و لیس میزدم بعد خایه هاشو خوردم و اونم سرمو گرفت و تو دهنم تلمبه میزد بعد حدود ۵دقیقه منو بلند کرد و به پشت خوابوند زمین پاهامو داد بالا و گذاشت رو شونه هاش انگشتشو با آب دهن خیس کرد و فرو کرد تو کونم منو انگشت میکرد یه مقدار جا باز کرد من قبلا هم دوباری رابطه داشتم. بعد شروع کرد آروم آروم کیرشو وارد کونم کرد و یواش یواش تلمبه میزد معلوم بود کونای زیادی رو گاییده چون طوری تلمبه میزد که درد نداشتم. یه مقدار گذشت تلمبه هاشو زیاد کرد و آبشو خالی کرد توم. بعد برا منم جق زد تا آبم اومد.
بعد بلند شد و ازم تشکر کرد و شمارمو گرفت و رفت حموم منم خودمو جمع و جور کردم و رفتم چندبار بعد اون بهم زنگ زد اما جواب ندادم.
اینم یه خاطره لذت بخش که باهاتون در میون گذاشتم. میبوسمتون بای
نوشته: Mobin
@dastankadhi

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


گول پسر عمو رو خوردم
1400/04/12



سلام به بچه های شهوانی
لطفا اگه علاقه ای به گی و خاطرات نوجوانی ندارید نخونید، نه خودتون و خسته کنید و نه به من فحش بدید
به هر حال اون موقع من بچه بودم و رو رفتارم مسلط نبودم. اون موقع تقریبا ۱۲ سالم بود. انقدر قدیمی که یادم نمیاد کی و برای چی رفته بودم خونه عموم. ولی قشنگ یادم که چه اتفاقی افتاد.
خونه عموم اینا بودم، تنهایی، یادم نیست برای چی. دلی عموم نیود. زن عموم بود با پسر عمو بزرگم که ۲ سال از من بزرگ تره و پسر عمو کوچیکم که ۲ سال از من کوچیک تره. پسر عموم خیلی بچه خوشگلی بود از اون موقع، هم خوش قیافه هم خوش هیکل، برعکس داداش کوچیکش. منم تو خوشگلی کم نداشتم. هم خوشگل بودم، هم سفید و کونم تاقچه ای بود و هست. دیگه اون دست من نیست، خدا درست کرده، کاریش نمیتونم کنم. یادم از بچگی چند باری به دست این بچه بازهای حرومی انگول شده بودم و همیشه از دستشون در میرفتم.
کونی شدن و دوست نداشتم، حتی یادم تو مدرسه یه همکلاسی داشتیم که کونی مدرسه مون بود و یه بار شانسی دیدم ناظم مدرسه هم داره کونش میزاره. نه تو مدرسه، تو این تور های مدرسه ای بود که رفته بودیم تو فضای باز. بعدش ناظم اومد بهم گفت جهانگیری میخوای بیای بریم اونور بازی کنیم که من بهش اخم کردم و سریع رفتم طرف بچه های دیگه که تنه نباشم. اون موقع حتی تو فکرم نمی‌گنجید که یه کیر بره تو کون یکی، چه برسه تو کون خودم.
بگذریم، خونه عموم اینا بودیم و داشتیم بازی میکردیم تا پسر عموم گفت بریم رو کامپیوتر بازی کنیم. اون موقع من کامپیوتر نداشتم و برام جذاب بود و سریع قبول کردم. رفتیم تو اتاقش و بازی پرینس آو پرشیا گذاشت و شروع کردیم به بازی. یه بیست دقیقه ای گذشته بود بهم گفت میخوای عکس سوپر ببینی؟ منم که تو کف این عکسا بودم گفتم آره. رفت درو یواش قفل کرد اومد بقل من، من رو صندلی کامپیوتر نشسته بودم و اون بقل دستم. بعد شروع کرد از یه فایلی عکسهای پورن استار ها رو آورد بیرون. من که آب دهنم راه افتاده بود و مات و مبهوت این عکسها شده بودم تا یه فیلم پلی کرد. جفتمون شق شق شده بودیم که دیدم دستش داره رو کمر من بالا پایین میره. به روی خودم نیاوردم اولش بعد اون روش بیشتر شد و کفت میخوای بکنیم.
منم گفتم چیو بکنیم؟ گفت میخوای سکس کنیم. گفتم چه جوری؟ گفت مثل اینا، تو بخواب من میام روت. اون لحظه انقد شهوتی و خام بودم عقلم به هیچی نمیرسید. بهش گفتم پس اول من. اونم سریع قبول کرد. بعد شلوارش و دراورد دراز کشید زمین منم شلوارم و دراوردم کیرم و میزون کردم لای کونش و لا کونی میزدم. خدایی هم چه کونی داشت. تو آسمونها بودم. انقدرم بزرگ نشده بودم که آبم بیاد، فکر کنم ولم میکردی تا فردا تلمبه میزدم. یه کم که گذشت گفت نوبت من. و منم قبول کردم و از روش پاشدم. اون هم اومد مثل من یه کم لا کونی زد ولی خیلی زودتر گفت اینجوری نمیشه و پاشد یه کرم از تو کشوش آورد که خیلی لیز کننده بود. زد لای کونم و رو سوراخ کونم و بهم گفت حالت داگی استایل بشم. انقد بچه بودم وقتی گفت داگی بشم تو ذهنم داشتم فکر میکردم تین چقد خر، پس چه جوری میخواد لایی بزنه. نگو اون سیخ کرده بکنه توش. خلاصه بعد کرم بازی سر کیرش و میزون کرد رو سوراخم و خیلی یواش یواش عقب جلو میکرد. یه کم ادامه داد کی دیدم یواش یواش داره فشارش و بیشتر میکنه. ولی خدایی اصلا درد نداشتم. چون قشنگ کرم کاری کرده بود و داشت خیلی یواش یواش جلو میرفت. بیشرف انگار هزار سال کون میکنه. بعد احساس کردم سر کیرش رفته داخل و داشت سعی میکرد بیشتر بکنه تو ولی منم تنگ بودم، تا حالا یه انگشت هم تو کونم نرفته بود و

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


خودم و دادم جلو و گفتم تو نکن. گفت باشه باشه تو نمیکنم وایسا. دوباره شروع کرد در مالی کردن و سر کیرش و رو سوراخم فشار دادن تا دوباره سر کیرش رفت تو و من خوم و جلو کشیدم که تا ته نکنه تو. بعد صدام بلندتر شد و بهش گفتم؛ گفتم که اینجوری نکن! بعد با التماس بهم گفت ببخشید، بخواب پس مثل خودت لا پات بزارم. من خرم خوابیدم زمین. اونم اومد خوابید روم یه کم لا پایی زد بعد کیرش و آورد لای کونم بالا پایین کرد که میخواستم بهش بگم بسته، دستشو برد دم کیرش تنظیم کرد رو سوراخم دوباره و یه کم فشار داد. گفتم چیکار میکنی؟ گفت وایسا تموم بشه. دستاش و آورد از پشتم دور دستهای من گره زد جوری که غپونی شده بودم و کیرش و فشار میداد رو سوراخم، سرش که قشنگ رفته بود تو ولی به خاطر تنگی کونم همش نمیرفت داخل. چند بار عقب جلو کرد که یه دفعه احساس کردم تا نصف کیرش رفت تو کونم ک یه آخ همراه با جیغ و خفگی کشیدم که دستش و گذاشت رو دهنم و یه آب گرمی پاشید رو کونم. یه کم نفس نفس زد، بعد هول هم کرده بود، کفت پا نشو یه دقیقه، پاشد دوید دستمال آورد و کونم و تمیز کرد. بعد منم پاشدم شلوارم و دادم بالا و بهش گفتم چی بود ریختی رو کونم؟ گفت هیچی آبم بود. من که اصلا نمیفهمیدم چی میگه، فقط خوشحال بودم تا ته نکرده تو کونم. بعد اون دیگه این اتفاق نیفتاد و هم خیلی کم هم و دیدیم. ولی این خاطره تو ذهن من موند. گرچه این خاطره برام شهوتناک و به یاد اومدنش کیرم و سیخ میکنه ولی میتونست این اتفاق نیوفته و شاید الان من همچینین چیزی نداشتم که بهش فکر کنم.
این خاطره رو گفتم تا نتیجه بگیریم بچه هامون رو چه پسر و پا دختر خونه هیچکس نفرستیم، حتی خواهر و برادر هامون. بچه از مادر و پدرش نباید هیچوقت جدا باشه. این مسائل تو روحیه آدم همیشه تاثیر گذار.مخصوصا آزارهای جنسی. این موضوع ها رو جدی بگیرید.
نوشته: فرید

@dastankadhi

داستانکده شبانه

16 Nov, 10:07


ساک قرار اول
1400/04/12



سلام دوستان امیر هستم 38 ساله از تهران
یه خاطره دارم میخوام براتون بنویسم
نویسنده نیستم… پس اگه اشکال و ایرادی داشت به بزرگی خودتون ببخشید
یکسال پیش نصف شب تو اینستاگرام داشتم میگشتم و خیلی حشری بودم… که شانسی با یه خانمی آشنا شدم
چند بار بهش گفتم بیا بیرون قرار بزاریم اما هر بار به یه بهونه میپیچید
خلاصه من دیگه نا امید شده بودم و فکر میکردم اینم الکیه و فقط میخواد چت کنه و از این کسشعرا
یروز بهم تو اینستاگرام پیام داد که فردا میتونم بیام ببینمت
باهم قرار گذاشتیم و منم حسابی تر و تمیز و مرتب رفتم سر قرار… وقتی رسیدم سر قرار دید اون زودتر رسیده و تو ماشینش منتظره
بعد از سوار شدن و احوالپرسی و غر غر که چرا تا حالا نمیومدی و غیره راه افتادیم سمت یه کافه تو اون نزدیکیا…
تو مسیر داشتم براندازش میکردم…
قد حدود 167~8، چشمای درشت‌تر، موهای های لایت هیکل لاغر، سینه 75… قیافه معمولی اما من هیکلشو خیلی دوست داشتم…
خلاصه رفتیم کافه و یه چیزی خوردیمو حرف زدیم بعدش اومدیم بیرون که بریم تو پارکینگ اون مجتمع تجاری که کافههه توش بود :))
ماشین جای دنجی بود و زیاد دید نداشت… فکر کنم اونم از قصد اونجا پارک کرده بود… خلاصه سوار ماشین شدیم، تو ماشین لب تو لب شدیم و دیدم اون بیشتر از من حشریه منم امونش ندادم لباشو گردنشو گوشاشو میخوردم و سینه هاشو میمالیدم… که دیدم دستشو گذاشت رو کیرم شروع کرد فشار دادن و مالیدن
منم دستمو کردم تو شورتش و همینطور که لبا و ممه هاشو میخوردم کسشو براش میمالیدم… حسابی خیس شده بود و منم تند تند کسشو میمالیدم و اون داشت دیوونه میشد و صدای شلپ شلپ آب کسش میومد… خیلی دوست داشتم همونجا برم لای پاهاش و اون کس آبدارشو اونقدر بخورم تا ارضا بشه…
همینطور که کسشو میمالیدم و ممشو میخوردم یدفه خودشو سفت کرد و یه جیغ کوچولو کشید و ارضا شد، خیلی خیس بود و حس میکردم کسش داره انگشتامو قورت میده و آبش لای انگشتام کش میومد، جلوی شلوارش خیس شده بود
منم آب کسشو از رو انگشتام لیس زدم خوردم… مزشو دوست داشتم
بعد گفت حالا نوبت منه… کمربندو دکمه شلوارمو با عجله باز کرد و کیرمو از تو شلوار کشید بیرون… اول یکم نگاهش کرد و قربون صدقش میرفت… بعد همشو کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن… اونم چه ساکی… انگار میخواست همه آب کیرمو از تو کیرم میک بزنه بکشه بیرون
زیاد دووم نیاوردم خیلی زود آبمو آورد اما کیرمو از دهنش در نیاورد و همه آبمو خورد و اونقدر به ساک زدن ادامه داد تا دوباره آبم اومد… این وسط یه ماشین اومد پشتمون پارک کرد که ما یه سکته زدیم اما خدا رو شکر ندید
داشتیم خودمونو جمع و جور میکردیم که بریم… پرسید میخوای بازم بخورم… منم از خدا خواسته البته فکر نمیکردم کیرم دوباره رات بشه اما اونقدر خوب بلد بود بخوره که خیلی زود راستش کرد و دوباره با اون زبون و لبای خوشگلش آبمو آورد و سر کیرمو محکم میک میزد و من حس میکردم واقعا داره آبمو از تو کیرم میکشه بیرون… دیگه واقعا بیحال شده بودم… خودمونو جمع کردیم و اومدیم بیرون… تو راه برگشت همش کیرمو میمالید و میپرسید خوب بود، دوست داشتی؟ منم واقعا رو ابرا بودم… حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که این آدمو ببینم چه برسه به اینکه تو قرار اول اینطوری آبمو بکشه…
چند بار بعدش هم باهم برنامه کردیم و منم حسابی اون کس خوشگل آبدارشو اونقدر خوردم و کردم تا حسابی حال کنه… الانم چند وقته که تهران نیست و همو نمیبینیم… امیدوارم بازم ببینمش
نوشته: امیر
@dastankadhi

داستانکده شبانه

15 Nov, 09:29


کردن خواهرم بعد از دوبار طلاق (۱)
1400/04/01



این اولین باری بود که داشتم خواهرم فرح رو میکردم ،رگ های کیرم زده بود بیرون و کیرم شده بود مثل یه آهن گداخته سرخ و داغ , داشت از سر کیرم آب میومد و من خیلی آروم با دستم که دسته کیرم رو تو مشتم گرفته بودم تو شیار کسش بالا و پایین میکردم ،فرح داشت دیونه می‌شد و به خودش میپیچید و آب کسش داشت میومد و با آب کیره من قاطی می‌شد کاملا لزج شده بود ، پشمهای سیاه وبلند کسش کاملا خیس شده بود ،صدای نفس کشیدنش تغییر کرده بود ومثل فیلمهای سکسی تو اینترنت با اه ‌و ناله منو دیونه تر میکرد تنمون خیس عرق شده بود و من از بعد از چند دقیقه کیرم رو از تو چاک کسش در اوردم وکیرم رو کردم وسط پستوناش . من تقریبا بالای شکمش نشسته بودم و کیره کلفتم رو برای اولین بار خواهرم داشت میدید ، خواهرم با دیدن کلفتی کیرم کمی خندش گرفت و گفت باورم نمیشه که دودل داداش کوچیکم اینقدر کلفت شده خلاصه کیرم رو لای پستوناش گذاشتم و لای پستوناش عقب جلو میکردم ،آروم با دستش شروع کرد به مالیدن تخمهام ومن داشتم حسابی لذت میبردم بعد از چند لحظه با دستاش منو به بالا هل داد که کیرم رو از لای پستوناش در اوردم و اون شروع کرد به خوردن کیرمکه به زور تو دهنش جا میگرفت ، واقعا داشت بهم لذت میداد تا حالا هیچکس اینقدر باقدرت و لذت بخش کیرم رو نخورده بود داشتم دیونه میشدم ، فرح خواهرم داشت کیرم رو با مک زدنش از جا می‌کند با تمام قدرتش مک میزد و ملچ ملوچ میکرد من تو یه حال دیگه ای رفته بودم وبازبونش نوک کیرم رو نوازش میکرد خلاصه بعد از چند لحظه نشستم با کیرم رو صورتش و کیرم رو تا دسته تو حلقش کردم چند بار حالت تنوع بهش دست داد ولی دوباره شروع کردیم بلخره همونجوری که کیرم تو دهنش بود و دور لبش کف سفید از آب کیرم جمع شده بود چرخیدم که اون به خوردن کیرم ادامه بده و من کسش رو براش لیس بزنم ،من آروم لای کسش رو باز کردم ،از شهوت کسش خیس خیس شده بود منم با شهوت تمام با ولع شروع کردم به خوردن کسش و لیسیدنش با تمام قدرتم کسش رو میلیسیدم و زبونم رو لای چاک کسش بالا پایین میکردم خواهرم حسابی حشری شده بود وگاهی با دندوناش رو کیرم فشار میاورد با اینکه دردم میومد ولی از این کارش خوشم میومد زبونم رو از لای کسش در اوردم و شروع کردم به خوردن روناش و لیس زدن تنش وبا دستام کونش رو میمالیدم و لیسشون میزدم وکمی هم کیرم رو دور سوراخ کونش میمالیدم وکمی نوک کیرم رو تو سوراخ کونش کردم ولی خیلی دردش آمد و دوباره کشیدم بیرونم دوباره کردم تو حلقش با اینکه گاهی بیشتر به کثافت کاری میموند ولی من از این سکس کثیف لذت میبردم دهنم پر شده بود از آب کسش، کیرم رو از تو حلقش در اوردم و چرخیدم و شروع کردم به مک زدن پستوناش نوک صورتی رنگ و هلال دورش ، با دوتا دستم یه پستونش رو فشار میدادم و نوک پستونش رو میخوردم خودش با دستاش اون یکی پستونش رو گرفت و بهم اشاره کرد که بخورمش و من شروع بخوردن و گاز گاز کردن پستونش کردم خواهرم حسابی حشری شده بود کیرم گرفته بود تو دستش و باقدرت فشار میداد تا بلخره به زبون آمد وگفت که بکن توش من دیگه طاقت ندارم میخوام منو پاره کنی جرم بدی دلم می‌خواد منو مثل یه جنده بکنی و هر جوری میخواهی منو بکن ولی تا میتونی سفت و محکم میخوام که منو تیکه پاره کنی ، من که با شنیدن ای حرف ها کیرم مثل باطوم شده بود دوباره یه خورده کیرم رو لای چاک کسش مالیدم و وبلخره آروم کردم تو سوراخ کسش اول آروم تا دسته کردم ولی بعد از دو سه بار عقب جلو کردن لنگاش رو بردم بالا وبا دوتا دستم لنگاش رو از هم باز کردم و مچ پاش تا کنار صورتش بردم و وشروع کرد

داستانکده شبانه

15 Nov, 09:29


م با تمام قدرت کردنش کیرم شدت بود سرخ و حسابی شق داشتم با تمام وجودم میکردمش و تو چشاش وحشت رو میدیدم چشاشون درد شده بود پر اشک صورتش سرخ شده بود واهو نالش اطاق رو پر کرده بود بهم میگفت که محکم تر بکنم خلاصه من همونجوری رو تخت چرخوندمش و پاهام رو گذاشتم رو دیوار و با کف پام به دیوار فشار میاوردم و کیرم رو تا دسته با تمام قدرت بدنم توکسش فرو میکردم ،تاحالا کس بدونه کاندوم نکرده بودم ولی منو خواهرم میدونستم که هر دو سالمیم خلاصه بگم که کردن کس بدون کاندوم یه لذت فراموش نشدنی داره ،خلاصه بعد از چند لحظه که دیدم خواهرم داره از حال میره فشار کردنم رو کم کردم و کیرم رو از کسش در اوردم و دوباره گذاشتم تو دهنش و شروع کرد به خوردن و مک زدن که خودش دوباره گفت که دوباره بکنم میدونستم که داره حسابی حال میکنه و دردیکه زیره کیرم داره براش لذت بخشه خلاصه ده دقیقه دیگه کردمش تا ابم آمد و کیرم رو از کسش بیرون کشیدم و آبش رو پاشیدم رو تنش.
پایان قسمت اول
نوشته: شاهرخ

@dastankadhi

داستانکده شبانه

15 Nov, 09:29


مالک هات پرو
1400/03/30



سلام دوستان وقت بخیر اسم من علی و ۲۳ سالم اگه بخوام از خودم قدم 181 وزنم ۸۰ پوستم کمی سبزه خوش اخلاق جوری که بگم فقط استیکر خنده میتونه روحیه منو توضیح بده واقعا فانم اینو جدی گفتم".
در مورد  اینکه چرا داستان های سکسی خودم مینویسم شاید در اخر توضیح بدم الان بیشتر هیجان دارم داستان تعریف کنم!!؛:
داستان من از اونجای شروع شد که یه مغازه جنوب تهران با کلی منت  از یکی از اشناهای دوستم برای سوپری اجاره کردیم صاحب ملک یه اقای  حدودا ۵۰ ساله  به نام (------)
و خانمش حدودا ۳۹ ساله به نام پروانه بودند و قبلا خودشون توی اون مغازه کار میکردنند و خیلی به ما سفارش مشتری ها و … کردند تا بالاخره مشغول به کار شدیم ؛
اون اوایل من زیاد به پروانه خانم خودم قربونش برم زیاد توجه ای نداشتم فکرشو بکن پارک بزرگ مجتمع مسکونی مدرسه دخترونه منم خوش هیکل تو سوپر مارکت  دیگه فقط بگم هر روز شق درد هر روز حسرت با شق درد،
تا یک شب که جلوی مغازه داشتم سیگار میکشیدم که دیدم پروانه و شوهرش دارن پیاده روی میکنن تا وقتی میومد ندیدم کی داره میاد ولی وقتی رد شد و رفت تازه فهمیدم کی داره میره عجیب شکل زیبایی داشت این باسن  اینجا نگاهمون این شکلی گره خورد (خیره شده بودم به کونش برگشت نگاهم دید تا به خودم امدم نگاهش کردم خیره شده بود به نگاه قبلی من تا به خودش امد مثل من لبخند زد ) برق نگاهش اولین نیرو رو به کیرم وارد کرد یا وارد کیرم کرد اون شب گفتم هر چی قسمت باشه ولی من این بدن میخوام چند بار بعد اون قضیه دیدمش ولی اصلا به روی خودم نیاوردم یه بار هم تو مغازه دستش خورد به استند عطر همشونو ریخت روی ویترین منم رفتم اون سمت فقط میگفتم من خودم جمع میکنم شما زحمت نکشید اون هم اصرار داشت جمع کنه منم که نیمه سیخ کرده بودم به بهانه کمک ساعد هام میمالوندم بهش تقریبا چسبیده بودیم کنار هم که امد تابلو نکنه خودشو جمع و جور کرد اخرین عطری که میخواست بده دستش گرفتم میخواستم بکنم تو استند
با خنده نگاهش کردم گفتم ببخشید داشت میترکید ولی خودشو نگه میداشت باز هم بعد اون بی محلی میکردم بهش یه موقع جو گیر نشه یبار به خاطر اینکه حساب کتاب قبض ها رو انجام بده مجبور شدم تو واتس اپ پیام بدم و عکس قبض هارو براش فرستادم ،قلب فرستاد منم سریع همینجوری  پیام دادم نکنه میخوای بگی قلبت مال منه قلب فرستادی اونم طرز صحبت کردنش همیشه یه فدات قربونت داشت اخرش ، نمیدونم روش نشد چیزی بگه یا خودش میخواست پیام داد اره قربونت برای تو اصلا منم نوشتم نکنه عاشقم شدی اخه خیلیا اینروزا عاشق من میشن اونم گفت اوه چه از خود راضی اعتماد به سقفی داری منم زدم از سر شما دخترا خیلی زیاد ترم …و همینجوری وارد یه جاده دیگه شدیم این جاده سه لاین داشت من تند رو اون کندرو لباسا مزاحم های وسط چند ماه هم همینجوری گذشت ولی خیلی راحت شده بودیم چند بار بیرون رفتیم میامد تو مغازه دستش میگرفتم البته خیلی مواظب بودم دیگه تاریخ پریودش هم دستم بود خلاصه  فقط نمیخواستم فکر کنه من اونو برای سکس میخوام اصلا هیچ کسی اینجوری نخواستم خیلی دوست داشتم یک قدم اون برداره یک قدم من اینها هم گذشت تا اینکه یه روز زنگ زد گفت به شاگرد جدیدتون بگو برام جنس بیاره بالا که اون دفعه رو خودم بردم و دفعه های بعد هم خودم بردم کلا شدم نوکر خانم اینو بیار اونو بیار ولی خوب که فکر میکنم قبلا پیک رستوران هم بودم لیسانس هم دارم با بدا بودم با خوبا بودم با اونا که با کارد خودشونو میخارونن (شایع) ‌‌‌… تو این رفت و امد ها چند بار که کسی خونشون نبود منو دعوت کرد تو منم اصلا هول بازی در

داستانکده شبانه

15 Nov, 09:29


نیاوردم خیلی شیک نشستم شربت خوردم گپ زدیم دستاش گرفتم بعد هم خدافظی کردم اما یبار دیگه که خونه خالی بود رفتم تو چون اسکات زده بودم و خیلی حشری بودم موقع خداحافظی برگشتم و لباش خوردم ، خیلی حرفه ای لب میگرفت دیگه داشتم راست میکردم که جدا شدم ازش و گفتم من میرم تا اوضاع خطری نشده و امدم بیرون و دفعه بعد و بعد دیگه لب بازی عادی شده بود برامون یبار بهم گفت بریم مسافرت کاشان قم هرجا چند روز عشق حال کنیم منم اولش میگفتم باشه اما ریسکش نمیکردم تا اینکه یروز بهش گفتم اگر میخوای عشق و حال کنی بهترین جا همین انبار مغازست توی انبار قرار بزاریم پروانه خانم اونم تو اوج تعجب من قبول کرد
کارگرمون گذاشتم تو مغازه با پروانه جون رفتیم تو انبار و در انبار قفل کردم شروع کردم به خوردن لباش دستم رفت روی سینه هاش لباس خودم کندم دوباره رفتم تو بغلش همینجوری که لباش میخوردم دستم از زیر لباس بردم تو و سوتیین ش در اوردم سوتیین شو بوس کردم انداختم روی کارتن کیک ا میخواستم دکمه شلوارش هم باز کنم‌ نزاشت دوباره شروع کردم به لب گرفتن پیراهنش دادم بالا سینه هاش مثل دوتا گلوله برف افتادن بیرون دور و اطراف و لیس میزدم لای چاک حسابی لیس زدم با دوتا دستام سینه هاشو نگه داشتم نوبتی نوک سینه هاشو ماچ محکم میکردم و میمکیدم دیگه تو حال خودش نبود دوست داشت ناله کنه اما میترسید نفسش بالا نمی امد منم بهش گفتم که صدا بیرون نمیره چون بیرون حجم صدا بیشتر میتونی یکوچولو سر صدا کنی بعد روی رانی ها کارتن  انداختم چون دوطرفش دیوار بود خیالم راحت بود که چپ نمیشه بردمش بالا خودمم هم دوتا باکس نوشابه قوطی گذاشتم زیر پام با پایه چسب رفتم بالا و دوباره شروع کردم به خوردن سینه هاش پیراهنش دادم بالا و انداختم روی صورتش جوری که هم دستاش گیر بود هم نمیتوانست چیزی ببینه دستاش و چسب زدم به هم اولش فکر میکرد میخوام زوری بکنمش یا فیلم بگیرم اما …
خودم لخت کردم رفتم تو بغلش گردنش شروع کردم به خوردن سینه و شکم همه جاش خوردم التماس میکرد که کاری نکنم باهاش پیراهنش دادم بالاتر لباش خوردم دوباره بالاتر چشمش افتاد به من داشتم میخندیدم خندش گرفت میگفت دستش باز کنم کلی التماسش کردم که امروز باهم هستیم بزار خوش بگذرونیم خلاصه راضیش کردم دکمه شلوار پارچه ایش رو باز کردم به حالت داگی روی زانوهایش نشست اومم چه باسنی داشت دوست داشتم شلوار جر بدم یکمی کشیدم پائین شلوارش چه کس تمیزی تمام کسش بین شصت و اشاره نگه داشتم یکم فشار دادم اهش در امد اروم شلوار ش تماما دادم پایین خیلی سریع تمام کیرم توی کسش جا کردم چند ثانیه مکس کردم و دوباره کشیدم بیرون تو همین حرکت من ارضا شد بدنش سست شده تو یه لحظه به باسنش چنگ زدم با تمام سرعت یک دقیقه تلمبه زدم صورتش چسبیده بود به کف کونش تو بالاترین نقطه بود دوباره مکث دوباره تمام ش جا کردم دوباره سرعتی تقریبا ده دقیقه این کارو تکرار کردم واقعا دیگه خیس عرق شده بودیم اینبار تمام کیرم فرستادم داخل کسش و روش نشستم فقط فشار میدادم و چک میزدم به کونش دم گوشش اروم میگفتم شوهر واقعی تو کیه مرد تو کیه کی لیاقت داره براش ناله کنی اینقدر فشار بیشتر کردم تا کاملا دراز کش صاف شد و من روش نشسته بودم به کون و روناش چک میزدم خیلی تحریکش کردم اخرین چیزی که گفتم این بود که ایا الان منو به عنوان همسر قبول داری  بلاخره زبونش باز شد و تو یه حالت خاصی گفت بله منم تمام ابم ریختم توش همونجوری روش نشستم و با کیرم که تو کسش بود بازی کردم که بار دوم هم ابم امد از روش بلند شدم عجب بدنی شده بود احساس میکردم نباید از دس

داستانکده شبانه

15 Nov, 09:29


تش بدم دستاش باز کردم چندتا بوس از لباش گرفتم خودش هم منو محکم بغل کرده بود چند دقیقه نوازشش کردم و بعد با دستمال بدنش تمیز کردم شبش پیام داد که چرا اب تو ریختی الان مجبورم قرص بخورم و اینا و اخرش هم فوش داد منم پیام دادم فردا همون ساعت تو انبار باش میخوام جرت بدم … اونم فوش داد فردا ساعت دو زنگ زدم رد تماس داد منم پیام دادم که دارم میام بالا رفتم در زدم در باز کرد گفت اگه کسی تو خونه بود چی گفتم من نمیدونم باید بیای وگرنه میام تو خونه میکنمت گفت خیلی پرویی من تو مودش نیستم اصلا از اولم اشتباه کردم دیگه نمیخوام با تو باشم حرفش تموم نشده بود رفتم تو موهاش اروم کشیدم سرش اوردم پایین کیرم گرفتم جلوی صورتش چند ثانیه طول نکشید با دستش کیرم گرفت کرد تو دهنش تو حلقی میزد حرفه ای میدونستم میخواد جرش بدم همونجا سر پایی کردمش ابم هم ریختم توش تا ده دوازده روز روزی دوبار میکردمش و ابم میریختم تو کسش تا اون موقع که پریود شد دیگه نرفتم سمتش هنوز هم تو اون مغازه ام میاد خرید میکنه خیلی عادی و صمیمی رفتار میکنم باهاش فقط احساسی که دارم اینکه شکمش پر از اب منه
بزار احساس اونم این باشه که عاشق شد فارق شد خیلی مهربون بود خیلی خشن
نوشته.A

@dastankadhi

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


نقد گنده بود که کامل جا نشه تو دهنم واسه همینم هر سری که میکرد تو با زور فشار میداد که بیشتر از دفه قبل بره و میگفت جا کن تو دهنت کونی لاشی
بعد یه دفه حشرش بالا رفت و چنگ انداخت تو موهامو با همه زورش تا جایی که میتونست تند تند تلمبه میزد و سرمو میکوبید لا پاش تا سر کیرش تو حلقم بره و با صدای بلند اوووفف و اه اه میکرد و منم اق بود که میزدم و زورم نمیرسید و با دستم سعی میکردم از خودم دورش کنم ولی نمیشد و قرمز شده بودمو از دماغمم آب راه افتادِ بود صورتم که کوبیده شد به پشماشو شیکمش و تخماش فهمیدم که دیگه تا دسته کرد تو حلقم هی میگفت خوردی همشو کونی خوردی همشو کونی اینو میخواستی چاک دهانت و حلقت برای همیشه باز شده یکاری کردم که نتونی غذا بخوری دیگه
اون کیر خر کامل و تا دسته داشت میرفت تو حلقم و بعد چند بار نیگر داشت ته گلومو اه اهِ بلند کشید و با همه زور سرمو کرد تو لا پاشو و کیرشم بیشتر باد کرد و همراهه دست و پا زدنم کلی احساس آب پریدن تو گلو بهم اضافه شد و با اخخخ اخخخ یارو کلی آب کیر ته حلقم خالی کرد و تموم که شد تا شل شد دستاش تونستم سرمو بکشم عقب و کلی سرفه کردمو اق زدمو آب دماغم میومد و اشک و هن هن ، صورتم وضع کونِ پاره پوره داشت که داده باشه
نوشته: سما


@dastankadhi

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


دلم کیرشو خواست
1400/04/04



سلام داستان گی هستش اگه دوس ندارید نخونید ماسا هستم از شمال ۴۰ سالمه تو سکس ازادم ماجرا برمیگرده به حدود ۱۷ سالگیم باسکس آشنا بودم و با خودم خیلی ور میرفتم آینه میزاشتم و با خیار یا بادمجون یا سوسیس کونمو پاره میکردم خیلی لذت داشت از هرچیز گرد و درازی استفاده میکردم کف کیر بودم تو حموم که با خودم ور میرفتم آبمو رو بدنم میریختم گاهی پاهامو میدادم بالا تا آبم روی صورتم بریزه مزه مزش میکردم خیلی حال میداد خلاصه با هرچیزی لذت میبرم. یه دوستی داشتم که روح صداش میکردم کیر بزرگی داشت خوش تراش حدود ۱۶ سانت و کلفت باهم شوخی میکردیم بادستم میگرفتمش گاهی موقع شاشیدن دید میزدم لذت میبردم خونمون لب دریا بود. یه روز باهم بودیم که گفت خونوادش میرن مسافرت و اون تنها می مونه خونه تو میای پیشم گفتم باشه. اونا ویدئو vhsداشتن منم فیلم سوپر گرفتمو رفتم . عرق کتابی (نوع بسته بندیش کتابی بود)داشت شروع کردیم به خوردن یکم سوسیس سرخ شده و فیلم سوپرم درحال پخش روح کیرش سیخ بود و دراز کش منم حواسم به کیرش که حشری بودم فراوون اروم رفتم یه سوسیس ورداشتم گذاشتم تو جیبیم و جدی گفتم میرم جق بزنم روح فقط خندید و رفتم دستشویی با آب ولرم شروع کردم خودمو خالی کردن تقریبا ده دقیقه ای طول کشید که تو این ده دقیقه تو فکر کیر روح بودم و پیش ابم اومد مالیدم به سوسیس و اروم فرو میکردم تو خودم خیلی حال میداد بازم پیش ابم اومده بود داشتم ور میرفتم که تصمیم گرفتم برم یه جوری مخ روح رو بزنم منو بکنه اومدم بیرون دیدم روح شورت پاشه و با کیرش ور میره گفتم زود شروع کردی گفت مگه تو تزدی گفتم نه خندیدیم و من کنارش دیدم اقا دو سه تا پیک ردیف رفته گفتم روح میشه تو با کیرم ور بری من با مال تو دیدم میگه اره اوووف سریع دستمو بردم کیرشو گرفتم اونم مال منو گرفت اروم باهاش ور رفتم دیدم چشاش رفته دیگه طاقت نیووردم اروم کردمش دهنم اونم یه اخ گفتو اروم اومدم روش حالت 69اونم شروع کرد به خوردن کیرم دیگه دیدم اونم پایه است گفتم با کونم ور برو اونم شروع کرد به انگشت پیش آبم زیاد میاد کلا خیس میشم اونم همونو میگرفت میمالید به کونم با انگشتاش حسابی حال داد گفتم بخورش شروع کرد سوراخ کونمو خوردن من دیگه رو زمین نبودم اوج لذت بود که دیگه کم طاقت شده بودم گفتم صبر کن برگشتم طرفش اروم لباشو شروع کردم به خوردن اونم پایه بود زبونمو گرفت شروع کرد میک زدن اووفف منم حشرم زد بالا کیرشو تنظیم کردم اروم فرو کردم تو کونم خیلی اروم و بالذت فرو رفت طوری که دیواره کونم کیرشو تا اخر حس کرد خودم شروع به عقب جلو کردم خیلی حال میداد لبامو میخورد ابدهنش مزه قند میداد و از عقبم کیر کلفتش تو کونم بود گفتت برگرد دراز بکش منم برگشتم تف کرد لای کونمو اروم کیرشو فرو کرد خیلی حال میداد در همین حالت شروع کرد گردنمو خوردن که دیگه چشام رفته بود از هوس اروم زیر گوشم گفت دوست دارم ابمو بخوری میتونی منم با سرم گفتم اره که بهم گفت پاشو برگرد پاهامو گذاشت رو شونش اروم کله کیرشو گذاشت لبه کونمو حل داد تو کونم سرشو اورد جلو شروع کردیم زبون همو خوردن من انگار کونم داشت کیرشو میک میزد خیلی حس خوبی بود که دیدم تلنبه زدنش تند شد یهویی کیرشو دراورد منم دهنمو بردم جلو ابشو تو دهنم خالی کردخیلی حشری بودم یکمشو خوردم بقیشو نتونستم تف کردم رو خودم دراز کشید کنارم منم شروع کردم کیرشو خوردن قطرات اخری رو با دستم کشیدم میومد نوک کیرش بازبونم میخوردمش یکم حال اومد گفتم انگشتم کن بزار جق بزنم یکم انگشت کرد دیدم حال نمیده گفتم بشین رو مبل رفتم سوسیس رو از تو جیبم اوردم

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


دادم دستش کیرشو کردم دهنم اونم از پشت سوسیس فرو میکرد و با کیرم ور میرفت که ابم بافشار اومد خیلی حال داد . اون روزا یادمه هر چند ساعت بهش میدادم خیلی خوب حال میداد بد دل نبود امیدوارم خوشتون اومده باشه تا یه داستان دیگه بدرود
نوشته: ماسا
@dastankadhi

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


شيردوش
1400/04/03



سلام اسمم مینا ٣٥ ساله متاهل یک فرزند دختر دارم
داستان مربوط میشه به چهار سال پیش
شوهرم ارتشیه و به خاطر کارش ما مجبور شدیم به یکی از شهرهای کوچیک استان خراسان نقل مکان کنیم چهار سال اونجا بودیم خاطره ای که میخوام بگم مربوط به اون زمانه
توی شهر غریب بدون دوست و فامیل من و شوهرم و دختر سه ماهه داشتیم زندگی میکردیم
توی مرکز شهر یک آپارتمان اجاره کردیم تقریبا توی خیابون اصلی شهر بود منم که بیشتر مواقع تنها بودم واسه همین اصرار کردم جای شلوغ و پر رفت و آمد خونه بگیریم
بعد از زایمانم خیلی چاق شده بودم مخصوصا سینه هام
بچه هم سینه ام رو نمیگرفت خلاصه مکافاتی داشتم
سوتین هام همه کوچیک شده بودن یک روز رفتم پاساژی نزدیک خونه که سوتین بخرم
ته پاساژ یک مغازه لباس زیر فروشی بود که فقط خانم ها میتونستن برن با پرده همش رو پوشونده بود
با دخترم توی کالسکه اش وارد مغازه شدیم
فروشنده یک دختر لاغر و شیک دو سه سالی از من کوچیکتر بود
گفتم سوتین میخوام گفت سایزت چنده گفتم والا بعد بچه خیلی تغییر کرده خودمم نمیدونم
گفت اجازه هست؟ منم منظورشو نفهمیدم گفتم بفرما دیدم دستشو گذاشت رو مانتوم زیر سینه هام گفت ٨٥ یا ٩٠ میدم بپوش ببین کدوم راحتتره،اتاق پروش کوچیک بود نمیتونستم بچه رو ببرم اونم فهمید من کمی نگرانم ،گفت الان در مغازه رو قفل میکنم مشتری نمیگیرم تو راحت باش درو باز بزار
خوشم اومد از احساس امنیتی که بهم داد ازش تشکر کردم
اومدم امتحان کنم دیدم زل زده بهم گفت بیام کمک گفتم دستتون درد نکنه اومد برام بستش از پشت یک دفعه دیدم دستشو کرد توی سوتین سینه ام رو جابجا کرد من شوک شدم از این همه راحتیش و راستش خجالت کشیدم
اومد اون یکی سینه ام رو جابجا کنه دیدم یکم شیر از نوک سینه ام ریخته رو دستش
خیلی خجالت کشیدم گفتم وای ببخشید الان دستمال میدم دیدم زبونش رو کشید روش و گفت نه مهم نیست خوشمزه بود
حرکاتش اصلا برام عادی نبود
گفتم سینه ام رو نمیخوره مجبورم با شیردوش بدوشم واسه همین همیشه شیر اضافه توش هست نمیدونم چرا اینقدر احساس راحتی کردم و گفتم اینجا تنهام و کمکی ندارم و …
گفت اشکال نداره هروقت کمک خواستی مخصوصا برای دوشیدن شیرت به من بگو
اصلا بیا مغازه همینجا خودم کمکت میدم
منم حس کردم دختر عادی نیست مثل همه و احتمالا گرایش به همجنس داره و این کمی تحریکم کرد که منم این تجربه رو داشته باشم
سوتین رو خریدم کلی تخفیف هم بهم داد و گفت منتظرم هروقت خواستی بیا پیش خودم
اومدم خونه ولی فکرم پیشش بود
یاد دستاش میوفتادم روی سینه هام و اون شهوت توی صورتش خیلی خواستنیش کرده بود
فردا صبح شوهرم رفت سرکار منم دخترمو گذاشتم تو کالسکه رفتیم پیش خانم شیکه
تا من رو دید برقی تو چشاش دیدم و سریع در رو از تو قفل کرد تابلو بسته است رو برگردوند فهمیدم حالا حالاها کار داره
گفت شیردوشم اوردی؟ گفتم اره گفت لباساتو درار راحت باش
منم مانتو و بلوز و سوتین رو دروردم نشستم روی صندلی روبروش
دستاشو زد به سینه هام گفت چقد جذاب دخترم خواب بود نگاش کرد گفت چقد خره که اینارو نمیخوره
شوهرت چی اون میخوره؟ گفتم کم کلن سرده
گفت شیرتو میدوشم ولی هرچی تهش موند واسه خودمه
منم خندیدم گفتم باشه عزیزم
حرفه ای بود معلوم بود قبلن هم این کارو کرده
بعدش شروع کرد به قول خودش ته مونده اش رو خورد با چه لذتی با چه حالتی منم که روی ابرا واقعا تحریک شده بودم اومد سمت گردنم بوسید و بوسید به لبام رسید انتظار نداشتم اینقدر دوست داشته باشم لب زن دیگه ای رو بخورم بهش گفتم کاش میومدی خونه اونجا تخت بود راحتتر بودیم
گفتم خوب الان بریم گفت نمی

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


تونم من باید همین الان ارضا شم
شلوارو شورتمو دروردم اونم لخت شد منو دراز کرد رو میز سرشو برد شروع کرد خوردن کسم حال عجیبی بود اینقدر خورد که ارضا شدم جز بهترین ارگاسم های زندگیم بود خودشم کسش رو چسبونده بود به بغل پام خودشو ارضا کرد تو اون حال من واقعا بلد نبودم کاری بکنم اون زمان بماند که به مرور از اون حرفه ای تر شدم
این اولین تجربه لز من بود اگه براتون جالبه قسمتای بعدی رو براتون بنویسم
نوشته: مینا


@dastankadhi

داستانکده شبانه

14 Nov, 09:14


گاییده شدن وحشتناک دهانم
1400/04/03



اول از خودم بگم که از خیلی سال پیش و از بچگی عاشق لباس زنانه پوشیدن هستم و کون میدم و برده هستم و حسابی از این کار لذت میبرم ، تازگی تصمیم گرفتم خاطره کون دادن هامو بنویسم و واسه شما بزارم ، همه جور سکسی رو هم دوست دارم مخصوصاً از دادن به غریبه ها اونم واسه اینکه چون نمی شناسنم هر کاری که دلشون بخواد باهام میکنن و دیگه باهام تعارف ندارن.
یک روز که خونه خالی بود و فقط بابام بود به یکی کا قبلا تو تلگرام باهاش آشنا شده وقت نشده بود بیاد بکنه پیام دادم گفتم خونه خالی هست فقط بابام هست میایی بریم؟ انباری بکنی گفت باشه میام فقط کاندوم نمیتونم پیدا کنم فقط باید بیام دهانت را سرویس کنم گفتم باشه من عاشق ساک زدن هستم میخوام دهان را جر بدن قرار گذاشتیم شب ۱۲ بیاد من رفتم خودم را تمیز و صاف کردم و لباس زنانه زرشکی رنگ که جلوش یکم باز بود را پوشیدم و از روی اون لباس زنانه خواهرم و شورتش را پوشیدم و رفتم انباری یک فرش پهن کردم و یک صندلی هم آورده بودم و چراغ را روشن کردم و همه چیز را برای یک سکس عالی آماده کردم و منتظر موندم بیاد پیام داد که تو راه هست داره میاد دوباره پیام داد رسیدم موتور را پارک کردم دارم میام سمت حیاط ( منم در حیاط را نیمه باز گذاشته بودم ) منم استرس گرفته بودم یکم ، اومد تو حیاط و اومد سمت جلوی خونه و اومد داخل انباری منو دید سلام کرد و گفت آماده ای برای جر خوردن دهانت من گفتم بله .
اومد کفشاشو در آورد و منم همین کار کردم و رفتیم رو موکت ، منو گرفت و برگردوند و خمم کرد تا کونم قنبل بشه بعد با خشونت چند بار زد به کونم و محکم انگشت کرد لام و گفت ماشاالله فقط کوونی، این لباس که کار دستت میده . نه ؟
گفتم بده مگه ؟ معلوم میشه چه کونی دارم
بعد با صدای ااه آآآههه من چند بار دیگه از رو لباس زد به کونمو و محکم انگشت کشید لای چاکِ کونم و
بعد اون لخت شد وقتی همه لباساشو در آورد یه گوشه انداختم برگشتم و هیکل گنده و پشمالوشو دیدم و دوباره کیر شو دیدم که عینِ یه شلنگ کلفت آویزون بود.
جلوش نشستمو شروع کردم با کیرش بازی کردن
گفتم خیلی گندس کیرت رضا
گفت واسه تو کمم هست لاشی بخورش گنده تر میشه واست
منم شروع کردم خوردن با کلی ملچ مولوچ و همزمان تخمای پشمالوشم میمالیدم ، یواش یواش کلفتر و سفتر میشد کیرش، واسه اینکه بخورم باید تا جاییکه میشد دهنمو واا میکردم که کیر کلفتش راحت بره ، ولی بازم بعضی وقتا دندونم میخورد بهش که چند سری هم سیلی خوردم و بهم گفت درست بخور لاشی کونی
دهنم حسابی بزاق ترشح کرده بود و پر آب دهن شده بود و با صدای شلپ شلپ تند تند میخوردم و تخماشو که حالا با آب دهنی که از کناره دهنم بیرون ریخته بود خیس شده بود حسابی میمالیدم.
الان حسابی کلفت شده بود کیرش یه جوری که بیشتر از اون دهنم باز نمیشد و نصف درازی کیرشم پر میکرد دهنمو که دو دستی سرمو گرفت و شروع کرد با زور تو دهنم تلمبه زدن و سرمو همزمان و تند تند و محکم عقب و جلو میکرد ، هر چند دفه که میکرد تو حلقم اق میزدم و حسابی نفس نفس افتاده بودم ولی توجهی به من نمیکرد و پشت سر هم میکرد تو ته حلقم ، حسابی اق زدم و صدای شلپ شلپ گاییدن دهنم بلند شده بود اونم اووففف اووفف میکرد و میگفت بخور لاشی بخور مادر جنده ، کون گنده ، دهنتو گاییدم و منم اشک از چشام میومد و حسابی قرمز شده بودم از فشار تلمبه هاش ، حسابی به دهنم حال داد ، بعدم در میاورد و دوباره میکرد تو و اجازه میداد نفس بگیرم و دوباره میکرد تو ، تا جایی که میشد فشار میداد و راحت سرکیرشو تو حلقم میکرد و انقد نیگر میداشت تو حلقم که تقلا کنم، کیرش ا

داستانکده شبانه

07 Nov, 08:35


#اولین_سکسم_بافریبا

ولین سکس زندگیم با فریبا

1396/6/2

با سلام خدمت دوستانی،میخوام داستان سکس دو هفته پیشم رو با زنی مطلقه و بسیار زیبا و سکسی به نام فریبا تعریف کنم،اسم خودم محسن ،راستش بهم میگن خیلی خوش تیپی،قد 190وزن 78سنم 23ساله،فریبا مادر زن داداشممه 39سالشه ولی اصلا بهش نمیخوره درخت 20ساله داشته باشه،از اولین روز که دیدمش متوجه نگاههای سنگینش شدم،یه شب همگی دعوت خونه ما بودن،من و فریبا نگاهمون به هم گره خورد، از فریبا بگم یه خانم سبزه خیلی خوشگل با ممه های درشت و کون خوش فرم،واقعا هیکلش سکسی بود،اون شب خیلی نظر بازی کردیم،مخصوصا وقتی دورو برمون خلوت میشد،اون منو نگا میکرد وقتی هواسم نبود،وقتی متوجه میشدم اون نگاهش رو می دزدید و من شروع میکردم تا زمانی که نگاهها تلاقی میکرد و هر دو لبخند میزدیم،دیگه طاقت نداشتم باید اون لبهای ناز رو می بوسیدم باید کاری میکردم،دل به دریا زدم و بهش پیام دادم،عزیزم میشه امشب منم بیام خونتون؟خونه فریبا بعد طلاق طبقه بالای خواهرش بود که در مشترک ورودی داشتن،ولی خودش تنها بود،با نگاهم التماسش میکردم،جواب داد،قدمتون رو چشم با خانواده تشریف بیارین،دوباره پیام دادم اذیتم نکن،گفت ساعت دو شب در برات باز میذارم ،قبل دو رسیدم در خونه اش بسته بود،زنگ زدم گفت باز کردم،سریع و آرام بیا بالا،منم همین کارو کردم و مستقیم رفتم خونه اش،کفشامو آروم درآوردم،وای چی می دیدم،چقدر زیباتر شده بود با اون تاپ و اون دامن کوتاه،آرایش ملایمی کرده بود ولی بی نهایت زیبا بود،نتونستم خودمو کنترل کنم،نه سلامی نه علیکی ،فقط رفتم بغلش کردم و شروع کردم لب گرفتن ازش،اونم عطش داشت،بعد پنج شیش دیقه لب دادن و گرفتن ،گفتم فریبا جانم خوبی،گفت محسن میشه یه لحظه رهام کنی،آخه سفت چسبیده بودم بهش و تو بغلم بود،گفتم چشم عشقم،گفت:محسن جان شربتی چیزی نمیخوای؟نه فدات شربت همون لبات بودن،رفت دوباره یه چک کرد،در و قفل کرد و گفت بریم تو اتاق خواب،فریبا جان بیا دیگه،طاقت دوریت رو ندارم ،گفت:تا صبح کلی وقت داریم،بعد کی به تو گفته من اجازه سکس بهت دادم،با این حرف پریدم بغلش و آوردمش رو تخت،گفتم:باشه من قهر میکنم میرم،گفت:شوخی کردم ،تاپش و سوتین خوشگلش رو درآوردم و مشغول خوردن ممه های سایز 85اش افتادم،چقدر خوردنش لذت داشت،فریبا هم خوشش میومد ،اونم پیرهن منو درآورد و کمربندم و باز کرد،دقیقا کون بزرگ و نرم و خوش فرمش روی کیرم بود،از پایین هم لختش کردم و اون منو ،فقط شرتامون مونده بود،شرت فریبا که خیس بود کیر بیست سانتی من هم نیمه شق بود،شرتشو درآوردم و چه کس کوچولو و نازی داشت ،بدون مو،و خیلی خوشبو،کمی خیس شده بود،وقتی با زبون لیسش زدم از اون آهههای شهوانی کشید و باعث شد کسش چند دیقه دیگه بخورم و اون آه و ناله کرد،نوبت من بود ،شرتم جلو صورتش گذاشتم،سریع شرتمو درآورد و کیر نیم شق شده رو کرد تو دهنش،شروع کرد ساک زدن،کیرمو تا حلقش میکرد تو دهنش ،واقعا عالی بود،پنج دیقه ای ساک زد،تا کیرم شق شق شد،قربون بلاش میرفت،رو تخت خوابید پاهاشو باز کرد کیرمو رو کس خیسش مالیدم یه قرص تا خیری هم خورده بودم وگفت:محسن جان بکن دیگه،دارم دیوونه میشم تو رو خدا جرم بده،منم نوک کیرم و با سوراخ کسش تنظیم کردم سرش که رفت یه آهی کشید که کیرمو با فشار تا دسته کردم تو کسش،جیغ کشید ولی دستمو به موقع در دهنش گذاشته بودم،تجربه قبلی بهم یاد داده بود وقتی کیر بیست سانتی خیلی کلفت و یکجا تو کس کنی حتما جیغ میکشه،حتی اگه طرف جنده باشه،فریبا که جنده نبود وقسم میخورد که به جز شوهرش به هیچکس نداده،فکر میکنم راس میگفت،شروع به تلنبه زدن کردم ،فریبا تو عرش بود و همش قربون صدقه کیرم میرفت،بکن عشقم بکن،کاش شوهرم نصف تو کیر داشت،بکن عزیزم کسمو پاره کن،واقعا لذت دوطرفه بود تنگی و داغی کسش خیلی حال میداد،فریبا با چند لرزش ارضا شد ،ولی من هنوز جا داشتم ،گفتم داگی وایسه ،اولش ترسید فکر کرد میخوام از کون بکنمش،چون از کون نداده بود،منم بهش اطمینان خاطر دادم ،از پشت شروع به کردنش کردم ،آخ و اوخ اونم دوباره بلند شد ،داشت آبم میومد کیرمو کشیدم بیرون که همزمان ارضا بشیم با دو انگشت کسشو میکردم،بهش گفتم آبم بیاد کجا بریزم گفت رو کونم بریز،دوباره شروع به کردنش کردم کس تنگش حالی به کیرم میداد که هیچ کسی نداده بود،از لذت اونم لذت میبردم تا دوباره ارضا شد منم یه دیقه بعدش ارضا شدم و تمام آب کیرمو رو کون و کمرش ریختم،خوابید رو تخت ،منم خوابیدم روش،امیدوارم ببخشید اگه بد نوشتم چون اولین بارم بود.

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

07 Nov, 08:35


سکس_با_خواهرزن_اروپایی



سلام. من روزبه هستم.39 سالمه و 4ساله ازدواج کردم. یه خواهرزن دارم که الان 35 سالشه و مقیم فرانسه هست اونجا دکترای جغرافی میخونه. موقع عروسیمون نتونست بیاد و همیشه از طریق اسکایپ با خانمم صحبت میکنه منم یه سلامی میدمو زیاد درگیر نمیشم. تا اینکه 4ماه پیش خانمم داشت زایمان میکرد که از 1ماه قبلش گفته بود حتما واسه تولد بچه میاد. 1هفته مونده به زایمان اومد و خانواده خانمم تو شهرستانن و شیوا(خواهر زنم) دیگه اومد تهران واسه اینکه پیش خواهرش باشه. رفتم فرودگاه دنبالش..... وای..... عجب دافی!!!
خلاصه بعد کلی شق درد آوردمش خونه.2تا خواهر بعد سالها هم رو بغل کردن و بعد کلی گریه و این قضایا اتاقشو نشون دادیم و وسایلشو گذاشت و کلی سوغاتی و خرت وپرت واسه زنم سمیرا و بچه و خود من آورده بود.
فرداش برای معاینه نهایی خانممو بردم دکتر و به شیوا گفتم خونه باشه تا ما برگردیم. برگشتنی خانمم گفت شام بگیریم ببریم شامو خوردیم و خانمم زود خوابید. شیوا تو پذیرایی نشسته بود با یه دامن کوتاه و تاپ. پاشم انداخته بود رو پاش.... نشستم پیشش و از اینور اونور حرف میزدیم. بهم گفت که مدتهاست با یه پزشک ایرانی اونجا دوسته و باهم زندگی میکنن. یه دفعه از دهنم پرید باهم میخوابین؟؟؟ یه خنده مرموزی کرد و گفت روزبه از تو بعیده دوره این حرفا گذشته!
همینطوری که حرف میزدیم چشمم به سینه های درشتش قفل شد با لبخند با اشاره به سینه هاش گفتم : خوش بحال سعید (دوست پسرش)عجب حالی میکنه....
یه لبخند وقیحانه ای زد و دست کشید به سینه هاش و یه چشمک بهم پروند و گفت: اوف نمیدونی چه آتیشیه! پدرمو در میاره!
دیگه جرات پیدا کردم و دست کشیدم به سینه اش. خندید.... دیگه فهمیدم آخ جان پایه ست!!!!
صورنمو بردم جلو و یقه تاپشو دادم پایین و یه لیس زدم وسط سینه اش. خودش همکاری میکرد سینه هاشو از یقش کشیدم بیرون و کردم دهنم....چند بار میک زدم دیدم پاهاشو باز کرد. انگشتمو از کنار شورتش بردم توش و فرو کردم تو کسش.... دیگه هردومون هوا بودیم. ترسیدم زنم بیدار یشه.بهش گفتم: بکنمت؟؟؟؟ گفت باشه
گفتم برو اتاقت سمیرا رو خواب کنم بیام. شیوا رفت اتاقش و من رفتم اتاق خودمون. دیدم سمیرا از بس خسته ست خوابه خوابه.
فورا اومدم اتاق شیوا. تامن بیام لباساشو در آورده بود و خوابیده بود. گفتم وقت نیست واسه اضافه کاری ممکنه خواهرت بیدار بشه. زود باش پاهاتو باز کن کوستو بگام...
فورا پاهاشو باز کرد و منم با فشار تموم کردم تو کوسش و تا جایی که جون داشتم گاییدمش! گفتم زود برگرد عقب. برگشت و 4دست و پا شد فورا کردم تو کوسش و تلمبه میزدم دیدم آبم داره میاد گفتم چیکارش کنم آبمو ؟ گفت بریز توش قرص میخورم. گفتم پس برگرد از روبروبکنم. رو پشت خوابید و کردم تو کوسش و بازم گاییدمش و آبمو ریختم تو کوسش. فورا پاشدم رفتم شستم خودمو رفتم پیش زنم خوابیدم.
صبح بیدار شدیم با هر بهونه ای بود به بهانه آوردن وسایل بردمش پارکینگ و تو انباری بازم یه دست تمام گاییدمش.
همینطوری یک هفته تا روز زایمان خانمم من شیواو تو هرجا گیر میاوردم میگاییدمش... روز زایمان که شد بچه دنیا اومد و اونشب باید خانمم تو بیمارستان میموند. به مادرم گفتم شیوا اینروزا خیلی کار کرده شما همراه سمیرا بمون شیواو ببرم خونه. مامانم موند و اونشب تا فردا صبح من 5بار شیواو گاییدم.... از کوس از کون از دهن.... عجیب حال میداد. صبح بلند شدیم بریم بیمارستان تا خانممو مرخص کنیم.میدونستم که دیگه چون مامانم هم میاد دیگه نمیتونم بگامش ... همونجوری که جلو آینه خم شده بود گفشاشو بپوشه از پشت گرفتمش و شلوارشو کشیدم پایین . همونجا سرپا جلو آینه حسابی کوسشو گاییدم....
یه هفته گذشت شیوا گفت میخواد بره شهرستان و اقوامشو ببینه بهانه کردم خودم میبرمش.تقریبا تا شهرشون از تهران 8ساعت راه بود ما 12 ساعته رفتیم چون 2بار پیچیدم جاده فرعی و رفتیم جای خلوت و بازم گاییدمش.
خلاصه تا این خواهر زن ما ایران بود کمش روزی 2بار از کوس وکون میگاییدمش.... الان 1ماهه رفته و من موندم و فقط یه کوس زنم که به عشق شاه کوس خواهرش هرشب میکنمش!


نوشته: روزبه

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

07 Nov, 08:35


منو_شهره_سکسی_ترین_دختر



سلام.من شاهینم.و همه چیز واقعیه فقط اسمها رو عوض کرددم.یه همسایه جدید واسمون اومد که اسم دخترش شهره بود و از اون دختر شیطونای روزگار بود و همه پسرا رو تو کف گذاشته بود .با همه لاس میزد ولی نامرد به هیچکس حال نمیداد.سه سال همسایه بودیم و شیش هفت سال ازم بزرگتر بود.من 21 سالم بود.اندام شهره واقعا عجیب بود جوری که حتی لمس باسنش شده بود ارزوی واقعیم.تو این سه سال صمیمی شده بودیم و از همه چیز هم خبر داشتیم.یه روز به شهره گفتم یه موضوعی اتفاق افتاده و میخوام زور دوس دخترمو در بیارم و با عکسای صمیمی میخوام اینکارو کنم.گفت یعنی چی.گفتم یعنی بیا یه عکسایی بگیریم که دوس دخترم وقتی دید فکر کنه ما با هم دوستیم و زورش بگیره .اقا اونم سریع گفت باشه و رفتیم تو اتاق و در رو بستیم.اولش لبشو گذاشت رو لپم و یه عکس گرفت.تا لبش چسبید به لپم دیوونه شدم.حس کردم اونم خوشش گرفته.با این پوزیشن بیس سی تا عکس گرفتیم.راسی اینم بگم خیییلی خوشگلم و قدم 190 هست.هزار بار شده تو خیابون دخترا بهم متلک گفتن و خیلی از دخترا میگن کپیه علی طباطبایی.خوده شهره هم قبل از این اتفاق گفته بود که تا حالا پسر به خوشگلیه شاهین ندیدم.خلاصه اقا بعد بهش گفتم بذار حالا من لبمو بذارم رو لپت و قبول کرد منم با تمام قدرت بوسش کردم.اخه خیلی شهوتی بودم . خندش گرفت.بعد پوزیشن رو عوض کردیم من نشستم و اون از پشت بغلم کرد با هر پوزیشنی بیس تا حدودا عکس میگرفتیم.اگا جفتمون میدونسیم عکس گرفتن بهونست و و جفتمون داغ شده بودیم.دیگه دووم نیاوردم گفتم دراز بکش و بغلش کردم .باورم نمیشد شهره ای که این همه وقت و تو کفش بودم و کس ارزوهام بود حالا تو بغلمه.از شهوته زیاد بدنم داشت میلرزید.به بهونه های مختلف دستمو میزدم به سینه اش.یا جاهاش دیگش.قدش کوتاه ریزه میزه ولی سینه هاش بزرگ و باسن از اونم بزرگتر.بتاطر جثه ی کوچیکش سینه و باسنش بد جووور به چشم میومد.خلاصه اقا بردمش زیر پتو و دستمو انداختم دور کمرش همین الان که دارم تعریف میکنم کیرم دوباره بلند شده.حالا دیگه جوری شده بود که اون ول نمیکرد و به بهونه عکس گرفتن حسابی لاس زدیم با هم.گفتم بسه دیگه.قبول نکرد.بعد از چنبار گفتن بیخیال شد و وقتی خواست بره گفت بازم از این عکسا میگیریم.منم از خدا خواسته گفتم حتما.گفتم خسته شدی؟گفت یکم.گفتم میخوای ماساژت بدم از خدا خواسته قبول کرد.خوابید و حسابی دستمو بردم تو کمرش.بعد که مالوندمش یه ده دقه ای دستمو بردم از کنار کمرش به سینه های خوشگلش میچسبوندم .خلاصه اقا به بهونه ماساژ پا میتقیم رفتم سراغ پاهاش تو مسیرم از کونش هم رد شدم.دستمو بردم به همین بهونه وسط پاهاش اطراف کسش رو میمالیدم بدجور تحریک شده بود چشاش رو بسته بود ولی خیلی زرنگ بود و هیچی نمیگفت میخواست من پا پیش بذارم.داداشم در زد و مجبور شدیم تمومش کنیم.رفت نشست پیش مامانم گفت هر وقت عکس خواسی خبرم بده گفتم حتما.دیگه کاری نکردیم.از سکس خبری نبود و نکردمش.ولی همین لاس باهاش به اندازه تمام سکس های بیشمار زندگیم می ارزید
ممنون همگی
ببخشید طول کشید
موفق باشید

نوشته: شاهین

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

07 Nov, 08:35


کادوی موتور جدید

باسلام به همه ی شهوانی های عزیز میخوام ماجرای اولین سکسم با دوس دخترمو براتون تعریف کنم. کوتاهه ولی بد نیس.
من رامینم و تو ی محله پایین زندگی میکنم ۲۰ سالمه و این قضیه برا دو سال پیشه ک رشته نرم افزار تو یکی از دانشگاه ها قبول شدم ک اسم نمی برم وقتی رفتم اونجا همه با ماشینای مدل بالا موتورای سنگین ولی من با ی هوندا معمولی چون خودم کارگرم تو تولیدی و بابام هم پیک یک رستورانه وضع مالی آنچنانی نداریم.خلاصه وارد دانشگاه شدم و کاری ب کسی نداشتم چون از همه پایینتر بودم اصلا با کسی حرف نمیزدم بعد از ی مدت ک همه اومدن دورمو ی قهوه خونه رفتیم دیدم بچه های بامرامین و باهم دوست شدیم بین اونا چنتا دخترم بودن ک هی میومدن شوخی میکردن خودشونو میمالیدن به ما پسرا منم چون تاحالا نداشتم میترسیدم ضایع شم کاری نمیکردم ولی از ی دختره خوشم اومده بود اسمش هانیه بود اما اصلا نگاه بش نمیکردم ک جلو بقیه آبرومو ببره . یروز کلاس صب خواب موندم و باسرعت میرفتم سمت دانشگاه به سر کوچه دانشگاه رسیدم دیدم ک هانیه داره میدوه گفتم نخوری زمین باخنده یهو گفت نامرد منم ببر زدم کنار اومد بدون سلام سوار شد راه افتادم تو راه گفت چرا موتور جدید نمی خری منم گفتم پول ندارم و خانواده ام ضعیفا دیدم از پشت بغلم کرد گفت درست میشه ی حسی بهم گفت ک بگو ازش خوشت میاد اون ک راه داده منم دلو زدم ب دریا گفتم یچیزی بگم بین خودمون میمونه گفت بگو ک قضیه رو براش گفتم تا رسیدیم دانشگاه وقتی پیاده شدهیچی نگفت ولی جلو چندتا از بچه ها ازم لب گرفت همه پشماشون ریخت ک دختر به این خوشکلی و خوش هیکلی با منه بچه گدا تازه خودش ماشینم داره.بعد از اون قضیه خیلی باهم خوش بودیم ولی سکس نکرده بودیم تا ۴ماه پیش ک پولامو جمع کردمو ی پالس ان اس خریدم خیلی خوش حال به هانیه گفتم گفت ننه بابام میخوان امشب برن سفر فردا شب تنهام بیا شام درست میکنم بخوریم شب پیش هم بخوابیم با ترس قبول کردم فردا شب رفتم درخونشون زنگو زدم رفتم تو گفتم یالاه گفت بای مومن و خندیدیم اومد روبوسی وبغل نشستم ی چایی برام آورد گفتم شام چیه گفت لازانیا جاتون خالی عالی بود تشکر کردم گفتم دستت درد نکنه عجب کادوئی گفت این ک کادو اصلی نیست بعد خندید و میزو جمع کرد منم ب ننه بابام گفته بودم شب کاری دارم اوناهم هی زنگ که استراحت کن شام بخور.بعد از شام هانیه دستمو گرفت برد تو تاقش ی تخت دونفره داشت و ی تلوزیون بزرگ‌ گفت فیلم ببینیم و نشستیم و ی فیلم عشقی زینویس گذاشت ک قشنگ بود من و اونم ک تو بغل هم رو تخت بودیم ک لپشو ماچ کردم اونم خندید و لبمو ماچ کرد و ول نکرد ازاونجا شروع شد چندیقه فقط لب گرفتیم بعد دکمه های پیراهنمو باز کرد منم تاپشو درآوردم سینه هاش حدود۷۰ بود از رو‌سوتین گرفتم تو دستم هنوز لبای همو میخوردیم کیرمم سیخ سیخ بود ک از رو شلوار گرفت تو دستش و بلند شد لخت مادر زاد شد من اولین بار بود ک از نزدیک‌ ی زن لخت میبینم منم شلوارو شورتمو درآوردم و ب کسش خیره شده بودم ک کیرمو گرفت و شروع ب خوردن کرد منم لذت میردم ولی حرفی نمیزدم خیلی آروم کیرمو میخورد و زبون ب سرش میزد ک بدنم میلرزید چند دیقه خورد دیدم آبم داره میاد ک بلندش کردم بعد من شروع کردم سینه هاشو میخوردم اونم سرمو فشار میداد ی رب سینه هاشو خوردم ک نوکش میسوخت بعد اومدم روکس و شروع بخوردن مردم خیلی حال میداد خودش ک غش کرده بود بعد ب شکم خوابوندم و کونشو خوردم چون نیدونستم باکرس و انگشتمو فروع کردم آروم ک اه اه میکرد بعد از چند دیقه روون شد خیلی آروم کیرمو کردم تو کونش خیلی آروم جلو عقب کردم ک عذیت نشه آخه واقعا دوسش داشتم شروع کردم تلمبه زدن ولی یواش میزدم بعد بلند شدم و ب حالت سگی شدیم جفتمون بعد از نیم ساعت کردن گفتم عشقم داره میاد گفت بریز تو منم همشو ریختم وافتادیم روتخت اون اومد پایین دوباره کیرمو خورد بعد ی لب گرفتیم و ازش تشکر کردم اونم گفت اینم کادو موتورت بعد رفتیم دوش گرفتیم و خوابیدیم و فردا صب رفتم سر کار خیلی میخواستم بگیرمش ولی پدرش پسر همکارش که برج ساز بود رو براش در نظر گرفته و اونم مخالفه ولی کاریش نمیشه کرد اما اون بهترین کادو عمرم بود و امیدوارم ک هرجایی ک هست خوش بخت بشه چون دوماه بعد تموم کردیم ک صمیمی تر از این نشیم ممنون که خوندیدن ایشالا ک از این کادو ها زیاد بگیرین.

نوشته: رامین

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

07 Nov, 08:35


منو برادرشوهرم علی
سلام من ندام ۲۶سال سن دارم و یه هیکل معمولی نسبتالاغر، ده سالی ازدواجم میگذرع همیشع توکف برادرشوهرم بودم و هروقت میدیدمش دیونه میشدم ..خوشتیپ و شوخ و شیطون
یه روز توی چت کردن چندتا فیلم سکسی واسم فرستادومنم گفتم نفرسو یه حالی میشم و من فقط،تورودوس دارم
یه ماهی ازچت عاشقونه و عکس وفیلم فرستادن گذشت خیلی وابستش شدم اما میلی ب سکس نداشتم تااینکه یه روز،ازم خواس ک بیادخونمون و باهام حرف بزنیم شوهرم ساعت۲شب میرفت سرکار
سرتون و دردنیارم شب اومد و نصف شب پاشدم رفتم تواتاق پیشش ..نشستم کنارش و یکم حرف زد ..دستشو اروم گذاشت روپاهام ازخودم بیخودشدم ولی ب روخودم نمیاوردم منوپرت کردتوبغلش و شروع کردبه لب گرفتن و بوسیدن و بغل کردن اون شب هیچی بینمون اتفاق نیفتاد جز،حرفای عاشقانه و .تایه هفته بعدش ک بازاومد و شب رفتم پیشش البته قبل اینکه بیادرفتم حموم و حسابی خودم واسش اماده کردم ..خیلی حشری بودم همش چشمم ب ساعت بود که شوهرم بره و ساعت۲بشه رفتم پیشش واین دفعه خودم و پرت کردم بغلش لباسامو دراورداصرارکردم نزدیکم نشه مثلا ولی اونقد دوسش داشتم ک ازپس حرفم برنیومدم شروع کردباسینه هام ور رفتن نوکش واروم اروم خوردن ..حتی دستاش اونقد داغم کرده بودکه خودموحسابی خیس،کرده بودم .. دستمو گرفت و گذاشت روکیرش منم هی باهاش ورمیرفتم داغ شده بودم کسمو اینقدمالید که داشت ابم میومددیگه بهش،گفتم بسه بزارتوش ... کیر کلفتی داشت .الانم که دارم مینویسم دلم برا کیرش تنگ شده .. زبونشو میکرد توکسم وحسابی میچرخوند..چنددقیقه های واسش ساک زدم منو ب پشت خوابوند و کش موهامو بازکردومث وحشیا موهامومیکشیدو گذشت دم کسم تاکیرش رفت توکسم انگارتوبهشت بودم وای چقد داغ شده بودیم اینقد تلمبه زد که پیشونیش پرازعرق شده بودمنم بادستام عرقاشو پاک میکردم .. صدای جیغم بلندشدع بود اونم دست میزاشت جلودهنم ک صدام نره بیرون ..منم هی دادمیزدم اذیتم نکن محکم بزن توش ..اونم هی میگفت این چیه توکوسته و باحالت وحشیانه میگفت جواب بده ...سکسمون خیلی طول کشیدب خودمون ک میومدیم کجا سکس وشروع کردیم و سرازاون ور اتاق درمیاوردیم ..بلندم کرد پاهام و بازکردومنوگذاشت روپاهاش کیرشو تاته کردتوکسم همینجورایستاده بالاپایین میکرد.هی اه میکشیدم و اونم باجووون جوابمومیداد.دیگه نانداشتیم هرمدلی بود انجام میداد خسته شده بودم ولی خیلی حال کردم وقتی ابش اومد گفتم خالی کن دهنم میخام بخورمش
منم خوردم انصافا خوشمزه بود طعمش تاچندروز توی دهنم بود ...اون شب تاصبح چندباری سکس داشتیم ..بهترین سکسم و فقط با اون دارم اخه سکسش عالیه ــ ازاون شب ده ماهی میگذرع وهنوز باهم سکس داریم . هیچوقتم پیشمون نشدم که باهاشم ...اگه الان داستان منومیخونه بهت بگم بیا پیشم دلم خیلی هوا کیرتو کرده...


#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


ﺳﮑﺲ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ

ﻣﻦ ﺷﻬﺮﺍﻡ 28 ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺯﻧﻢ 24 ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺯﻧﻢ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺍﺻﻠﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺯﻧﻢ ﮐﻤﯽ ﺗﭙﻞ ﺍﺳﺖ ﻭﺳﯿﻨﻪ ﮔﻨﺪﻩ ﻭﺑﺎﺳﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻤﯽ ﻻﻏﺮ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺣﺸﺮﺵ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﮐﺴﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺳﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﻭﻣﯿﮕﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﯿﻪ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﺴﻤﺎﻥ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﻣﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺎ ﺳﮑﺴﻬﺎﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﺎ ﺍﺑﺶ ﺑﯿﺎﺩ
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺍﻣﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻝ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﺳﺮ ﺣﺮﻑ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺗﻮ ﺑﺎ ﮐﺴﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺸﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺠﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﻃﻮﯼ ﺣﺮﻓﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺭ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺧﻢ ﻫﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﻔﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺎﺭﻡ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯﺭ ﻧﺎﺯﯼ ﺍﻣﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﮑﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺳﯿﺪ ﮐﯿﺮ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻟﺖ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﯽ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺐ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺣﺎﻻ ﺷﺐ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺮﻭ ﻧﺸﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﺟﺮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﺭﺵ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻭ ﻣﻦ ﯾﻊ ﺣﺎﻝ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺒﺮﻩ ﻭ ﻣﺎ ﺳﮑﺴﻤﺎﻥ ﺗﻨﻮﻋﯽ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺴﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮕﻮ ﺑﯿﺎﺕ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺳﯿﺮ ﮐﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺳﯿﺮ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺗﺎ ﮔﯿﺮﻩ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻧﻘﺸﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﺍﻣﺪ ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﻡ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺣﺸﺮﯾﺶ ﺑﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻟﺨﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻃﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻇﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺱ ﺍﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻣﺪﻡ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻧﻘﺸﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻃﻮﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭﻟﺨﺖ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﭼﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﻘﻠﯽ ﭼﻪ ﮐﻮﻥ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺟﯿﻎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺘﺶ ﻭ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺯﻧﻢ ﺍﻣﺪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻨﻪ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﯽ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﮐﯿﺮﺵ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻧﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﺶ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯿﮑﺸﯿﺪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﯿﺮﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺗﭙﻞ ﺷﺪﯼ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺗﭙﻞ ﺷﯽ ﻧﺎﺯﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺟﺮﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎﻥ ﮐﺲ ﺗﻨﮕﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﺍﺯ ﮐﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﻭﺯﻧﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﮐﯿﺮﺵ ﺑﺨﻮﺭ ﺷﺐ ﻣﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺲ ﻣﻨﻢ ﺟﺮ ﺑﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺟﺮﺕ ﻣﯿﺪﻡ ﺣﺎﻻ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﺲ ﻧﺎﺯﯼ ﺟﺮ ﺑﺪﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺯﯼ ﺯﻧﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﺗﻨﮕﺶ ﺟﺮ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﮐﻪ ﯾﻊ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻦ ﺗﻮﯼ ﮐﺴﺶ ﻣﻦ ﻗﺮﺹ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﺪﻡ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﮐﺴﺶ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﺧﻼﺻﻪ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺩﻭﺳﺖ ﺯﻧﻢ ﻧﺎﺯﯼ رو کردم.

پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


کسخلهای_محلمون+خودم


با دوستام تو محل وایساده بودیم دیدیم داره میاد .
کفشای جلوباز کیری که انگشتای کج و کوله و ناخنای کثیفش حال آدمو از هرچی کوسه بهم میزد .
نمیدونم چه اجباریه حالا کفش جلوباز میپوشید یا حداقل یه لاک میزد رو ناخنای پاش تا چرکش معلوم نباشه . از قیافه کیریش دیگه نمیگم حالتون بیشتر از این بهم نخوره ولی انصافا خوب بدنی داشت . قد بلند و کمر باریک و کون درشت با ممه های به قول دوستام بادکنکی . به حدی گرد و قلمبه بود هیشکی باور نمیکرد واقعی باشه ولی خوب....


حوصله ندارم شرایط خونوادگی دختره رو شرح بدم فقط همینقدر بدونین تازه امدن محله ما و پدرش هم چند ماهیه به رحمت خدا رفته و ایشونم دختر بزرگه .
جدای از قیافه و وضعیت بهداشتیش طرز راه رفتن بشدت تخمی ایی داشت که به خیال خودش فکر میکرد لونده ولی بیش از اندازه بی کلاس و بدفرم جلوه میداد و حرف زدنش و صدای جیغش هم حسن ختامی بود بر احوالاتش .
حالا شما فرض بفرما با این وجنات وقتی میرسید بهت لب هم ورمیچید و یه ایشی میگفت دلت ریش میشد . یه بار حین ایش گفتن آب دهنش از گوشه لباش ریخت رو مانتوش . یعنی حشرزده ای که از سوراخ فاضلاب حموم هم نمیگذشت با دیدن این حرکات اخته روحی میشد .


حالا برسیم به بچه محلامون و خود من . ما یه نیم دوجین بچه 16 17 ساله شر و شور بودیم که دنیا کیرمون بود از صب که پامیشدیم تو محل ول میگشتیم یا توپارک رو چمنا مثه بز میچریدیم و تخمه میخوردیم کون سگ و گربه های محلو دید میزدیم حتی یه بارم سکس دوتا گربه زیریه ماشین برامون در ظاهر شده بود مایه ی خنده ولی پنهونی رفته بودیم تو کف و رضا دیگه نمیتونست کنترل کنه از همون رو شلوار کیر کج و کولشو میمالید .
رضا بچه سوم از یه خونواده فقیر بود که 8 نفر بود خونوادشون و تو یه خونه کهنه 60 متری زندگی میکردن و همیشه خدا مهمون داشتن نمیدونم با اینهمه مهمون چجوری زندگیشون میگذشت . پدرش چاه کن بود و مادرش هم تو خونه نون میپخت و میفروخت به سوپر مارکتای اطراف محلمون .
رضا و امیر بهترین دوستای من بودن بین بچه ها جوری که اگه میومدم بیرون حداقل باید یکیشون میبود تا میرفتم پیششون و اگه نبودن منم پیش بچه ها نمیرفتم . کیر رضا رو یه بار که گشادیش میشد از پارک بره تا خونه بشاشه و همونجا رفت دم یه درخت و زیپشو باز کرد بشاشه دیدیم . البته نه اینکه جلو چش ما بشاشه پشت به ما بود و اون عطای موذی گفت میخواین کیر رضا رو ببینین ؟ گفتیم چطور گفت نگاه کنین فقط .
عطا داد زد سلام اسمال آقا . اسمال آقا بابای رضا بود . یهو رضا مثه سکته زده ها برگشت و درهمون حال هم میشاشید رنگش مثه آب منی سفید شده بود . دید باباش نیست همون طور که کیرش رو با دوتا انگشتش گرفته بود گفت عطاکونی نشاشم بهت مرد نیستم و همون جور که کیرش تو دستاش بود افتاد دنبال عطا . خوب بود پارک خلوت بود و کسی صحنه رو ندید و الا باس دور پارکو خط میکشیدیم .
کیر کج و کوله رضا رو اون بار بود که دیدیم یه کیر باریک نسبتا دراز که انگار از وسط شکسته باشه . البته باز کیر رضا خوب بود نسبت به کیر محسن . محسن از بچه های قدیمی محل بود که من زیاد باهاش راحت نبودم . از اون بچه های گوشت تلخ نچسب بود که همیشه شوخیای مسخره میکرد و هیچکی هم نمیخندید فقط خودش میخندید . یه اخلاق بدی هم داشت که من یکی دوباری باهاش سر همین قضیه درگیر شدم این بود که با همه شوخی میکرد ولی اگه کسی باهاش شوخی میکرد ناراحت میشد و فحش میداد یا قهر میکرد .
این محسن بچه ها توت فرنگی صداش میزدن . منم میگفتم بابا توت فرنگی چیه هیچکی هیچی نمیگفت و برام سوال بود همیشه .
یه بار عرق سگی خریدیم با بچه ها و نشستیم به خوردن دو پیک خوردیم سرمون گرم شد . محسن نبود باهامون گفتم وجدانا قضیه این توت فرنگی چیه ؟
یکی از بچه گفت :" بابا دو سال پیش رفته بودیم کوه با بچه ها عرق هم برده بودیم بعد این محسن کونده هم باهامون بود ما نفری 3 یا 4 پیک خوردیم این میگفت شما بچه این 4 پیک تا معده هم نمیرسه . داریوش یه چشمکی به ما زد و گفت محسن جون اونارو ول کن ظرفیتشون کمه بیا خودم پایتم داداش خودمم ساقیت میشم (داریوش از اون هفت خطای روزگار بود که به قولی یکی از گربه های محل رو هم کرده بود و دستش به چندتا از پسرای سن پایین هم رسیده بود . 5 سال بعد از این قضیه داریوش زنداییشو خفت میکنه و وقتی که میخواد لباسای زنداییشو بکنه و این جیغ و داد میکنه داییش میرسه و با آچار فرانسه میزنه تو سر داریوش که جابجا ضربه مغزی میشه و میمیره ) این کسکش برای محسن پیک سنگین میریخت و برا خودش آب میریخت و تقریبا 10 پیک به خورد محسن داده بود جوری که پیک آخرو خورد همونجا یه وری افتاد زمین و بیهوش شد .
گفتیم نمیره چیکار کنیم که داریوش گفت این کونده رو باس بچزونیم دیگه گنده گوزی نکنه گفتیم چجور گفت شلوارشو بکشیم پایین ماژیک د

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


ارم رو لمبرای کونش مینویسم خیلی تنگ بود مرسی . بعد که شلوارشو کندیم یهو کیرش افتاد بیرون . فک کن یه کیر با تنه خیلی باریک اندازه انگشت کوچیکه دست ولی در عوض سر کیرش قد یه گردو میشد . ماهم که قاطی مزه ها توت فرنگی داشتیم یکی از بچه ها گفت این نسناس که توت فرنگی داشت چرا توت فرنگی آوردیم با خودمون ."
مرده بودم از خنده سر بساط مشروب خوری .پس قضیه محسن توت فرنگی این بود . دیگه یادم رفت بپرسم رو کونش نوشتین یا نه .
حالا داستان اصلی که میخواستم براتون بگم راجب اون دختره بود که اول گفتم . این خانوم سروگوشش میجنبید به کررات کون داده بود ولی همچنان دختر بود و فقط کون میداد . شنیده بودم از بچه ها که یکی دونفر کونش گذاشتن ولی نمیدونستم کیا بودن . مطمئن بودم داریوش یکیشون بوده چون حتی میوه هارو هم گاییده بود امیر یه بار دیده بود یه گوجه فرنگی دزدیده بود سوراخش کرده بود و باهاش جق زده بود تو یکی از خرابه های اطراف .
یه روز امیر اومد و گفت رضا خیلی تو کف این دخترس و میخواد بکندش . منم گفتم بابا ول کنین این دختره شپشو کثیف رو کردن نداره . حالا تو دلمم داشتم نحوه کردنشو مرور میکردم فقط داشتم جلو امیر قپی میومدم که مثلا اره و اینا من برا کیرم ارزش قائلم در حالی که میمردم فقط یه بار یه دستی به کونش ولو از رو مانتو بکشم .
امیر گفت والا من خودمم دلم درامده کیرم به جای پوست دستم یه پوست دیگه رو لمس کنه تورو نمیدونم . اینو که گفت یه سکوتی بینمون حکمفرما شد بعد چند ثانیه گفتم منم هستم .
با امیر و رضا یه دوماهی خیلی ناشیانه در حال مخ زدن بودیم که داستانش خیلی طولانی و در ضمن کیریه که ازش میگذریم و میرسیم به کردن . ناگفته نماند رضا تورش کرد .
من و امیر تو مکان منتظر بودیم و رضا داشت منیر رو می آورد . بله اسم خانم منیر بود . زنگ خونه رو زدن و امیر رفت درو باز کرد اول منیر امد تو و رضا هم پشت سرش . رضا از بس تو کف بود همونجا تو حیاط درو که بست از پشت پرید رو کول منیر . حالا رضا قدش از منیر کوتاهتر و لاغر تر ولی بحدی یهویی و تند پرید رو کول منیر بیچاره با صورت خورد کف حیاط رضا هم از بالا مثلا میخواست نخوره رو سرو کله منیر با پا امد رو زمین و یه پاش رفت رو دست منیر که انگشت سبابش شکست .
حالا یکی بیاد شیون منیر رو جمع کنه رضا شوکه شده بود از اتفاقات پیش آمده و مثل بچه ای که تو خودش ریده از جاش تکون نمیخورد منم مات و مبهوت داشتم صحنه رو نگاه میکردم و امیر هم که مکان خونه شون بود پرید جلو دهن منیر رو بگیره که داشت مثه آژیر آمبولانس ونگ میزد .
با هر کلکی بود منیر رو بردیم تو خونه دست و صورتشو شستیم و آرومش کردیم مرتبش کردیم چیکار کنیم چیکار نکنیم این با انگشت شکسته چجوری ببریمش بیمارستان اینو باما تو محل ببینن خیلی برامون بد میشه .
زنگ درو زدن همه ساکت شدیم . قرار نبود کسی بیاد خونواده امیر رفته بودن ده و تا شب برنمیگشتن . امیر گفت ساکت باشین من میرم و میام .
رفت و برگشت گفتیم چی شده گفت یکی از همسایه ها صدای اینو (خطاب به منیر) شنیده امده فضولی دست بسرش کردم .
بعد از کلی اینور اونور و حرف تو گوشی و اینا قرار بر این شد پول بدیم به منیر خودش بره بیمارستان برای همه بهتر بود .
منیر رفت و من موندم و امیر و رضا . امیر گفت خوب رضا جون . منیر رو که بگا دادی قنبل کن من امروز تا یکی رو نکنم آروم نمیگیرم . رضا هم نشسته بود گفت میخوای بکنی ؟ باشه حرفی نیست . بیا اینو بکن تو دهنت و کیرشو از رو شلوار با دستش گرفت امیر و رضا افتادن به جون هم و منم پاشدم امدم بیرون از خونشون دیدم منیر سر کوچه داره با یکی حرف میزنه و باهم رفتن تو خونه .فوری زنگ خونه امیر رو زدم امیر امد دم در . گفتم منیر الان رفت تو اون خونه .
گفت کدوم خونه . با انگشت نشون دادم گفت ای کیرم تو قبر هقت جد و آبادت گفتم چی شد .
گفت این همونی بود که امده بود دم در !


نوشته: شیرمرد
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


کادوی موتور جدید

باسلام به همه ی شهوانی های عزیز میخوام ماجرای اولین سکسم با دوس دخترمو براتون تعریف کنم. کوتاهه ولی بد نیس.
من رامینم و تو ی محله پایین زندگی میکنم ۲۰ سالمه و این قضیه برا دو سال پیشه ک رشته نرم افزار تو یکی از دانشگاه ها قبول شدم ک اسم نمی برم وقتی رفتم اونجا همه با ماشینای مدل بالا موتورای سنگین ولی من با ی هوندا معمولی چون خودم کارگرم تو تولیدی و بابام هم پیک یک رستورانه وضع مالی آنچنانی نداریم.خلاصه وارد دانشگاه شدم و کاری ب کسی نداشتم چون از همه پایینتر بودم اصلا با کسی حرف نمیزدم بعد از ی مدت ک همه اومدن دورمو ی قهوه خونه رفتیم دیدم بچه های بامرامین و باهم دوست شدیم بین اونا چنتا دخترم بودن ک هی میومدن شوخی میکردن خودشونو میمالیدن به ما پسرا منم چون تاحالا نداشتم میترسیدم ضایع شم کاری نمیکردم ولی از ی دختره خوشم اومده بود اسمش هانیه بود اما اصلا نگاه بش نمیکردم ک جلو بقیه آبرومو ببره . یروز کلاس صب خواب موندم و باسرعت میرفتم سمت دانشگاه به سر کوچه دانشگاه رسیدم دیدم ک هانیه داره میدوه گفتم نخوری زمین باخنده یهو گفت نامرد منم ببر زدم کنار اومد بدون سلام سوار شد راه افتادم تو راه گفت چرا موتور جدید نمی خری منم گفتم پول ندارم و خانواده ام ضعیفا دیدم از پشت بغلم کرد گفت درست میشه ی حسی بهم گفت ک بگو ازش خوشت میاد اون ک راه داده منم دلو زدم ب دریا گفتم یچیزی بگم بین خودمون میمونه گفت بگو ک قضیه رو براش گفتم تا رسیدیم دانشگاه وقتی پیاده شدهیچی نگفت ولی جلو چندتا از بچه ها ازم لب گرفت همه پشماشون ریخت ک دختر به این خوشکلی و خوش هیکلی با منه بچه گدا تازه خودش ماشینم داره.بعد از اون قضیه خیلی باهم خوش بودیم ولی سکس نکرده بودیم تا ۴ماه پیش ک پولامو جمع کردمو ی پالس ان اس خریدم خیلی خوش حال به هانیه گفتم گفت ننه بابام میخوان امشب برن سفر فردا شب تنهام بیا شام درست میکنم بخوریم شب پیش هم بخوابیم با ترس قبول کردم فردا شب رفتم درخونشون زنگو زدم رفتم تو گفتم یالاه گفت بای مومن و خندیدیم اومد روبوسی وبغل نشستم ی چایی برام آورد گفتم شام چیه گفت لازانیا جاتون خالی عالی بود تشکر کردم گفتم دستت درد نکنه عجب کادوئی گفت این ک کادو اصلی نیست بعد خندید و میزو جمع کرد منم ب ننه بابام گفته بودم شب کاری دارم اوناهم هی زنگ که استراحت کن شام بخور.بعد از شام هانیه دستمو گرفت برد تو تاقش ی تخت دونفره داشت و ی تلوزیون بزرگ‌ گفت فیلم ببینیم و نشستیم و ی فیلم عشقی زینویس گذاشت ک قشنگ بود من و اونم ک تو بغل هم رو تخت بودیم ک لپشو ماچ کردم اونم خندید و لبمو ماچ کرد و ول نکرد ازاونجا شروع شد چندیقه فقط لب گرفتیم بعد دکمه های پیراهنمو باز کرد منم تاپشو درآوردم سینه هاش حدود۷۰ بود از رو‌سوتین گرفتم تو دستم هنوز لبای همو میخوردیم کیرمم سیخ سیخ بود ک از رو شلوار گرفت تو دستش و بلند شد لخت مادر زاد شد من اولین بار بود ک از نزدیک‌ ی زن لخت میبینم منم شلوارو شورتمو درآوردم و ب کسش خیره شده بودم ک کیرمو گرفت و شروع ب خوردن کرد منم لذت میردم ولی حرفی نمیزدم خیلی آروم کیرمو میخورد و زبون ب سرش میزد ک بدنم میلرزید چند دیقه خورد دیدم آبم داره میاد ک بلندش کردم بعد من شروع کردم سینه هاشو میخوردم اونم سرمو فشار میداد ی رب سینه هاشو خوردم ک نوکش میسوخت بعد اومدم روکس و شروع بخوردن مردم خیلی حال میداد خودش ک غش کرده بود بعد ب شکم خوابوندم و کونشو خوردم چون نیدونستم باکرس و انگشتمو فروع کردم آروم ک اه اه میکرد بعد از چند دیقه روون شد خیلی آروم کیرمو کردم تو کونش خیلی آروم جلو عقب کردم ک عذیت نشه آخه واقعا دوسش داشتم شروع کردم تلمبه زدن ولی یواش میزدم بعد بلند شدم و ب حالت سگی شدیم جفتمون بعد از نیم ساعت کردن گفتم عشقم داره میاد گفت بریز تو منم همشو ریختم وافتادیم روتخت اون اومد پایین دوباره کیرمو خورد بعد ی لب گرفتیم و ازش تشکر کردم اونم گفت اینم کادو موتورت بعد رفتیم دوش گرفتیم و خوابیدیم و فردا صب رفتم سر کار خیلی میخواستم بگیرمش ولی پدرش پسر همکارش که برج ساز بود رو براش در نظر گرفته و اونم مخالفه ولی کاریش نمیشه کرد اما اون بهترین کادو عمرم بود و امیدوارم ک هرجایی ک هست خوش بخت بشه چون دوماه بعد تموم کردیم ک صمیمی تر از این نشیم ممنون که خوندیدن ایشالا ک از این کادو ها زیاد بگیرین.

نوشته: رامین

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


منو برادرشوهرم علی
سلام من ندام ۲۶سال سن دارم و یه هیکل معمولی نسبتالاغر، ده سالی ازدواجم میگذرع همیشع توکف برادرشوهرم بودم و هروقت میدیدمش دیونه میشدم ..خوشتیپ و شوخ و شیطون
یه روز توی چت کردن چندتا فیلم سکسی واسم فرستادومنم گفتم نفرسو یه حالی میشم و من فقط،تورودوس دارم
یه ماهی ازچت عاشقونه و عکس وفیلم فرستادن گذشت خیلی وابستش شدم اما میلی ب سکس نداشتم تااینکه یه روز،ازم خواس ک بیادخونمون و باهام حرف بزنیم شوهرم ساعت۲شب میرفت سرکار
سرتون و دردنیارم شب اومد و نصف شب پاشدم رفتم تواتاق پیشش ..نشستم کنارش و یکم حرف زد ..دستشو اروم گذاشت روپاهام ازخودم بیخودشدم ولی ب روخودم نمیاوردم منوپرت کردتوبغلش و شروع کردبه لب گرفتن و بوسیدن و بغل کردن اون شب هیچی بینمون اتفاق نیفتاد جز،حرفای عاشقانه و .تایه هفته بعدش ک بازاومد و شب رفتم پیشش البته قبل اینکه بیادرفتم حموم و حسابی خودم واسش اماده کردم ..خیلی حشری بودم همش چشمم ب ساعت بود که شوهرم بره و ساعت۲بشه رفتم پیشش واین دفعه خودم و پرت کردم بغلش لباسامو دراورداصرارکردم نزدیکم نشه مثلا ولی اونقد دوسش داشتم ک ازپس حرفم برنیومدم شروع کردباسینه هام ور رفتن نوکش واروم اروم خوردن ..حتی دستاش اونقد داغم کرده بودکه خودموحسابی خیس،کرده بودم .. دستمو گرفت و گذاشت روکیرش منم هی باهاش ورمیرفتم داغ شده بودم کسمو اینقدمالید که داشت ابم میومددیگه بهش،گفتم بسه بزارتوش ... کیر کلفتی داشت .الانم که دارم مینویسم دلم برا کیرش تنگ شده .. زبونشو میکرد توکسم وحسابی میچرخوند..چنددقیقه های واسش ساک زدم منو ب پشت خوابوند و کش موهامو بازکردومث وحشیا موهامومیکشیدو گذشت دم کسم تاکیرش رفت توکسم انگارتوبهشت بودم وای چقد داغ شده بودیم اینقد تلمبه زد که پیشونیش پرازعرق شده بودمنم بادستام عرقاشو پاک میکردم .. صدای جیغم بلندشدع بود اونم دست میزاشت جلودهنم ک صدام نره بیرون ..منم هی دادمیزدم اذیتم نکن محکم بزن توش ..اونم هی میگفت این چیه توکوسته و باحالت وحشیانه میگفت جواب بده ...سکسمون خیلی طول کشیدب خودمون ک میومدیم کجا سکس وشروع کردیم و سرازاون ور اتاق درمیاوردیم ..بلندم کرد پاهام و بازکردومنوگذاشت روپاهاش کیرشو تاته کردتوکسم همینجورایستاده بالاپایین میکرد.هی اه میکشیدم و اونم باجووون جوابمومیداد.دیگه نانداشتیم هرمدلی بود انجام میداد خسته شده بودم ولی خیلی حال کردم وقتی ابش اومد گفتم خالی کن دهنم میخام بخورمش
منم خوردم انصافا خوشمزه بود طعمش تاچندروز توی دهنم بود ...اون شب تاصبح چندباری سکس داشتیم ..بهترین سکسم و فقط با اون دارم اخه سکسش عالیه ــ ازاون شب ده ماهی میگذرع وهنوز باهم سکس داریم . هیچوقتم پیشمون نشدم که باهاشم ...اگه الان داستان منومیخونه بهت بگم بیا پیشم دلم خیلی هوا کیرتو کرده...


#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


#زندایی_سیما_وسکس_لابه_لای_در




اسم من حمید هست و داستانی که می نویسم عین واقعیته..چند من سه تا دایی دارم و سیما زن دایی بزرگمه ..یه سال دای کوچیکه من با زنش رفته بودن کربلا موقع بر گشتن ،اینو هم بگم همه دایی هام تو خونه پدربزرگم زندگی میکنن که خونه خیلی بزرگیه..خلاصه زن دایی سیما تنها کسی بود که نرفته بود منم رفته بودم خونه پدر بزرگم که با ماشینم همراهیشون کنم که دیدم فقط زن دایی م اونجاست..وقتی منو دید خوشحال شد وـگفت منو هم با خودت میبری که گفتم اماده شو...اینو بگم ک من از بچگی شنیده بودم که زندایی من اینکارس و فلان ولی فکر نمیکردم که یه روزی بتونم ترتیبشو بدم..خلاصه موقع سوار شدن اومد
جفتم نشست و وقتی که در رو بست بهش گفتم که در خرابه بزار من ببندم و خودم رو پهن کردم روش و سینه هاش رو حس میکردم و بعد از کلی معطلی در روبستم اونم انگار بدش نیومد..من تو راه به بهونه ی احوالپرسی،و خوش وبش دستم رو گذاشتم رو ران پاهاش و بهش حال میدادم..اونم که دوهزاریش افتاده بود باهام راه اومد ومثل اینکه حشری شده بود بهم گفت که حمیدجان بهتر نیست که منو برگردونی تا خونه رو اماده واسه بقیه وتا تو هستی منو کمک کنی،یه جواریی با زبون بی زبونی بهم فهموند که بریم تو خونه بقیه کارهاتوبکن منم از خدا خواسته پام رو گزاشتم رو پدال گاز به خونه که رسیدیم اوم مستقیم رفت
توی اتاقش ومنم کمی موندم تو حیاط بعد چنددقیقه رفتم پشت سرش و اروم از پشت بهش چسبیدم..با اینکه میدونستم اماده بود ولی یدفعه جا خورد واز جا پرید و خواست امتناع کنه..ولی منم با کلی ناز وعشوه شروع به ماساژ دادنش کردم واونم نسشته حال میکرد.راستش من استاد ماساژم..بعد از چند دقیقه بهش گفتم که پاشو تا کسی نیومد.اون خواست بلند نشه که من دو دستی از بغلاش گرفتم وبلندش کرد.راستش رو بخوایید نه اینکه اون نخواست ولی حسابی ترسیده بود.منم قول بهش دادم که کامل لباش رو درنیارم،اونم گفت که پس بیا پشت در بایستیم و اونجا واسم قنبل کنه که از لابه لای در بتونه همه چی رو ببینه
.منم فقط دامن و شلوارش رو پایین کشیدم وای که چه کون خوش فرم و تمیزی داشت کلی باهاش ور رفتم که اوم گفت زود باش تموش کن..منم اروم اروم کیرم رو فرستادم داخل کسش.اونم یه آهی کشید چ آهی..خلاصه منم اروم اروم تلمبه میزدم که یدفعه تصمیم گرفتم سینه هاش رو هم دربیارم.وای چه صحنه ای ،،سینه هاش رو در اوردم و گرفتم تودستم..تو همی حالت بلندش کردم از زمین به طوری که پاهاش تو هوا باشن و جیغ اونم در اومد هر چی خواستم حالت سکس رو عوض کنم اون نمیزاشت.خلاصه بعد از یه ربع خواست ابم بیاد که نزاشت توکسش خالی کنم و گفت بریزش و باسنم..منم همون کار رو کردم..بعد از اونم دوتایون رفتیم
دستشویی وخودمون رو تمیز کردیم و بعدش تو اتاق کلی همدیگه رو دستمالی کردیم و لب گرفتیم تا بعد نیم ساعت همه اومدن..از اون موقع به بعد من سکس های زیادی با سیما داشتم ،چه تو ماشین و چه خونه خالی که اگه شد واسه تون تعریف میکنم..بازم میگم که این داستان عین حقیقته
..حمید

نوشته:سعید


داسـتانـهاے_جدید_آنلایــن_فقط_در👇👇
@dastankadhi

داستانکده شبانه

06 Nov, 08:10


نگاهی_که_کار_دستم_داد




سلام تو فامیل ما یه زنه جون هست که صورته جذابی داره. یه روز امده بودن خونه ما داشت تو اتاق خوابه خونمون به بچش شیر میداد. وقتی شیر دادنش تموم شد سینش رو توکرستش نکرده بود و بیرون مونده بود. من داشتم از جلوی اتاق رد میشدم که چشمم به سینه های مریم افتاد. سینه های بزرگ با نوک بلند . بی اختیار یه مکث کردم و اون هم متوجه شد خنده ملیحی کرد و من از اونجا گذشتم. باخودم گفتم اگه ناراحت شده بود نمی خندید.شب رو خونه ما موندن فردا صبح همگی اهل خونه رفتن دنبال کاراشون و مریم خونه ما تنها موند. به یه بهانه بین روز اومدم خونه تا یه امتحانی بکنم ببینم راه میده یا نه. اومدم زنگ رو زدم دیدم مریم درو باز کرد. رفتم تو دیدم بچش رو خوابونده و داره ماهواره نگاه میکنه. به من گفت مجید کانالهاتون هیچی نداره؟ گفتم (با شیطونی)اونایی هم که داره قفل کردیم. گفت که چی داره که قفله؟ گفتم شیطنت داره کمر به پایینه. گفت خودت نگاه میکنی؟ گفتم آره! گفت خیلی فیلماش ناجوره؟ گفتم اگه میخوای بازش کن ببین. گفت منکه رمزشو بلد نیستم.گفتم رمزشو میگم من میرم تو اتاق. تو بشین نگاه کن. گفت تو هم باشی اشکال نداره. فقط صداشو کم کن بچه بیدار نشه. منم از خدا خواسته سریع زدم رو شبکه اسپایس. از شانس اول فیلم بود اونم چه فیلمی! زود کیرم بلند شد. مریم هم غرقه فیلم بود مخصوصا بلند شدم که کیر راست شدم از رو شلوار توجهش رو جلب کنه همینطور هم شد. باخنده گفت چه زود روت تاثیر گذاشت منم گفتم مجردی بد دردیه حالا تا بخوابه مکافات دارم. گفت خوب چرا خودت رو خالی نمکنی؟ گفتم اینجا که نمیشه شما نشستی وگرنه خودمو خالی میکردم. یه دفه گفت یعنی جق میزدی ؟ اینو که گفت خیالم راحت شد که میتونم روش کار کنم. منم گفتم آره خوب باید جق میزدم گفت خوب اگه دوست داری بزن. گفتم جلوی شما؟ گفت دوس داری من ببینمت چطوری جق میزنی؟ گفتم اگه کمکم کنی تو زدن آره! خودش اومد جلو و دستش رو گذاشت رو کیرم شروع به مالوندن کرد. منم سریع شلوارمو کشیدم پایین. از دیدن کیرم تعجب کرد. گفت چقدر صاف وایستاده! گفتم قابل شما رو نداره. بادستهای لطیفش شروع کرد برام جق زدن. چقدر دستهاش گرم و لطیف بود. گفتم مریم میذاری بکنمت؟ انگار منتظر پیشنهاده من بود گفت نکنه کسی بیاد خونه؟ گفتم نه نترس تا ظهر کسی نمیاد گفت باشه پس معطل نکن. شروع کردم به خوردن لبهاش. آروم پپیراهنش رو در اوردم یه کرست مشکی تنش بود بدنش مثل الماس میدرخشید. خودش شلوارش رو در آورد وگفت اونجامو بخور. شورتشو زدم کنار. خدای من هیچ مویی نداشت چقدر زیبا و دوست داشتنی بود! یه کسه جمعو جور . با زبونم شروع به خوردن کسش کردن مثله مار به خودش میپیچید. چه صحنه رمانتیکی بود کسش حسابی خیس شد شرتش رو کامل در اوردم تا اومدم بکنم تو گفت نمیخوای من ساک بزنم. گفتم همش مال شماست. دهنش برای کیرم کوچیک بود ولی حسابی بهم حال میداد. بعد سعی کردم کیرمو بکنم تو کسش ولی تنگ بود. با دستش کمکم میکرد که کیرم بره تو. بالاخره رفت تو مریم چشمهاش رو بست و یه اخه بلند گفت پرسیدم درد داری گفت اولشه بکن کیرت خیلی خوبه منم سرعتمو زیاد کردم با التماس میگفت بکن پاره کن.نازکی صداش و اون نازه بیانش منو وادار میکرد تند تر بکنم یه دفعه ای ای گفتانش تند تر شد گفتم چیه؟ گفت دارم ارضا میشم تندتر بکنم. من همینکارو هم کردم که یه دفعه شروع به لرزیدن کرد شدت ارضا شدنش اینقدر زیاد بود که منم به ارضا شدن نزدیک شدم. سریع کیرمو در اوردم دادم دسته مریم شروع کرد برام جق زدن. گفتم داره میاد که یه دفعه همه کیرمو کرد تو دهنش و ابم با فشار تو دهنش خالی شد. بهش گفتم خوش به حاله شوهرت که اب کیر میخوری ! گفت بار اولمه اینقدر سکس باتو حال داد که بی اختیار اینکارو کردم بعد خودمونو جمعو جور کردیم و من دوباره از خونه زدم بیرون...

پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


ل عاشقشون شدم و یک دندونای تیزی داره ک میترسه منو زیاد گاز بگیره خون بیاد. کیر جواد 17 سانته و کلفتیشم معمولیه ولی من فک میکنم اگه قده کیر محسی دوست پسرم بود خیلی بد میشد و کسم طاقت نداشت کیر محسی 19 سانت بود و کلفت سفید با سوراخ گنده ولی کیر جواد کوچکتر و سیاهه سیاهه با اینکه بدنش خیلی سفیده ک تخماش صورتیه ولی کیرش سیاهه سوراخشم خیلی ریزه زبونم توش نمیره فقط ی زره...
سر کیرشو تنظیم کردم روی کسم و گفتم فشار بده خیس خیس بودم حالت خوبیم ایستاده بودم درد نداشت فقط لذت بود اینقد فشار داد تا تهش رسید گفتم بازم فشار بده گفت همش همینه دیگه و خندیدیم....(ما همیشه وسط سکسامون میخندیم مث فیلمای سکسیه طنز حتا شده وسط سکسامون اینقد خندیدیم ک کیرش خابیده)
کمی تو این حال موند و گفت فاط زود میام گفتم ایراد نداره لذت ببر منم با انگشتت میام (جواد ی جوریه اگه من نیام دوست نداره بیاد اکثرا دیرتر از من میاد و من دوبار با سکساش ارضا میشم ولی گاهی ک اون زودتر میاد عصبی میشه قر میزنه و همیشه فکر اینه ک اول من بیام هرچقدر بهش میگم من لذتش واسم مهمه ن اومدم راضی نمیشه) شروع کرد اروم اروم تلنبه زد ک گفتم محکم جوادی محکم تر اقایی بزن بیای و اونقد محکم زد شاید 7 تا تلنبه زد ولی اینقد محکم ک دردم داشت ولی کیرشو کشید بیرون و ابش رو توی نافم خالی کرد بغلم کرد و خابوندم زمین خاستم حرف بزنم گفت ساکت منم ساکت شدم و اومد دراز کشید ب پهلو پیشم سینه چپمو با لباش گرفت و دستشو گذاشت روی جوچولمو مالید منم وقتی جواد اومد اومدم ولی خودش نذاشت بگم واسه همین تقریبا 10 دقیقه با چوچولم ور رفت البته وسط کار گفتم برو بشین وسط پام و دوتا دستی بکن ک دوتا انگشتشو توی کسم میکرد و با دست دیگش چوچولمو میمالید .وقتی اومدم گفت اخیییش خیالم راحت میشه وقتی تو میای ارامش میگیرم حس میکنم وظیفمو انجام میدم .گفتم اخه من میدونم وقتی مردا میان خستن و دیگه دوس ندارن ی ساعتی رو با کس زنشون ور برن تا بیاد دیگه میلشون نمیکشن ک گفت ن من اگه تورو نیارم اروم نمیشم...
لباس پوشیدیم و رفتیم شام و کمی هم تلویزیون دیدیم و پیش خونواده نشستیم.ک ساعت 11 شب گفت بریم اتاق مدارکمو پیدا کنیم گمشون کردم. اومدیم اتاق و مدارکو پیدا کردیم کمی هم دوتایی تلگرام رفتیم ک دستمو گذاشتم روی کیرشو گفتم پسرمو میخام همیجور لامصب با ی اشاره کوچولو راست میشه گفت باشه گفتم پاشو بشور بیا میخا بخورم گفت با اب سرد میشورما گفتم ن ن میخابه دیوونه ...گفت نا ندارم برم خستمه روغن زیتون بزن با روغن بمال گفتم ننننننههه خیییییررررر میخام بخورمش. ولی ی نیگاهه مظلوم کرد دلم واسش سوزید ی پارچ اب توی اتاق بود ک از ظهر مونده بود و سطل اشغال رو هم از گوشه اتاق اوردم دستشو گرفتم شلوارشو پایین کشیدم نشوندمش لبه تخت سلطو گزاشتم زیر کیرش و چند روز پیش خاهر زادم ی دختر بچه 7 سالست ی شامپو مسافرتی بهم داد بود ک مثلا از مسافرت واسم سوغات اورده بودش از کیفم دراوردمش و دو سه قطره ریختم کف دستم و و کمی هم اب ریختم روش دستمو گرفتم بالای سطل اشغال و روی کیرش و اووووفففف کفیییش کردم ک خندش رفت هوا و کلی خندید من میخاستم فقط بشورمش بعد کیرشو بخورم ولی با همون دستای کفیم تخماشو و کیرش چند مین مالیدم و با اینکه چند ساعت پیش اومده بود بازم زود اومد و اب کیرش با کف قاطی شد چقد واسم زیبا بود و با پارچ اب ریختم روی کف ها و اب کثیف میریخت توی سطل و کیرش تمیز شد و دوتایی خندیدیم بعد از خنده دیدم باز بلند بلند خندید گفتم چته با چشم کیرشو توی سطل نشون داد داد دیدم داره جیش میکنه توی سطل و منم مردم از خندا باز اب ریخت روش و شستش سطلو گذاشت کنار و لباسشو پوشید اومد قلقلکم داد من خودم داشتم ازخنده میمردم گفت این کثیف ترین حمامی بود ک توی عمرم کردم .....


نوشته:محمد
@linkdoneshrzad

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


وردم شلوارش رو هم در آوردم دیدم یه شورت آبی پوشیده نمیدونید من چه احساسی داشتم شورتش کمی مرطوب بود کشیدم بیرون از تنش اولین بار بود که کوس رو به صورت واقعی از نزدیک میدیدم چه کوسی واقعا گفتم جان شروع کردم به لیسیدن دیدم داره از خودد بیخود میشه شل شد بعدش من شلوارم رو در آوردم کیرم مثل تیر آهن شده بود کیرم داشت میترکید مثل بتن آرمه گفت عجب کیری داری گذاشت تو دهنش کیرمو شروع کرد به خوردن یه حسی بود که هیچ وقت نمیتونم وصفش کنم بعدش خوابید به روی زمین کپل های درشتش و ران های درشتش رو از هم باز کرد به من گفت کاندوم نداری گفتم نه من کاندومو میخواستم چه کار متاهل نبودم که بهم گفت پس مواظب باش آبت رو تو نریزی گفتم باشه نمیدونستم چطوری بکنمش فقط تو فیلم دیده بودم چطوری زن و مرد همدیگه رو میکنن حالا که واقعا داشتم میکردم مالوندم به سوراخ کوسش کیرمو دیدم گفت اووووووف جون بکن دیگه کردم آروم تو دیدم جیغ زد گفت چیکار میکنی دردم اومد من که متوجه نشده بودم چه کار کردم به جای اینکه بکنم داخل کسش سر کیرم داشت میرفت تو سوراخ شاشیدنش جیغ زد گفتم ببخشید خلاصه کردم تو کوسش نمیدونید برای کسی که اولین بار داره کوس میکنه چه حسیه اونم نه یه کوس بدرد نخور واقعا جذاب و خوش هیکل بود همینطوری داشتم میکردمش دیدم یه آب لزج مثل زرده تخم مرغ چسبید دور کیرم ریخت به اطراف کوسش گفتم این چیه گفت دارم حال میکنم بکن بعد از 20 دقیقه که ادامه دادم دیدم بدنش شروع کرد به لرزیدن و دیگه آه و اوهش قطع شد بعد من هم کم کم آبم داشت میومد گفتم قمبل کن میخوام از پشت بکنمت گفت کون نمیدم گفتم از کون نمیکنمت قمبل کون میکنم تو کوست قمبل کرد عجب کوسی گذاشتم تو کوسش اینطوری خیلی حال میداد چند دقیقه هم اینطوری گذشت یکهو یک فشاری اومد به من انگار که میخواستم بمیرم چنان حالی تو عمرم تجربه نکرده بودم با چنان فشاری آب کیرم اومد که فکر کنم یه مقدارش تو ریخت به سرعت کشیدم بیرون بقیش ریخت لای پاهاش لای باسنش چنان آبی از من اومد که پتو خیس شد رو زمین از اون روز به بعد زهره رو چند بار با هاش تماس گرفتم تلفنش رو به من داده بود چند باری هم با هم بیرون رفتیم سکس داشتم باهاش اما دیگه ندیدمش مثل اینکه بی خبر رفته بود شهر خودشون خیلی دنبالش گشتم ولی دیگه ندیدمش این اولین خاطره ای که من تو این سایت مینویسم باور کنید هرچی بوده حقیقته الان من 34 سالمه ولی هرگز اون روز رو که چهار شنبه سوری بود رو فراموش نمیکنم همتون شاد و سلامت باشید


نوشته: امید
@dastankadhi

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


دکتر_و_مامانم



ساعت نه شب بود و من باید میرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونهء خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بیاد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع باید تو مطب دکتر میموند من باید با ماشین پدرم میرفتم دنبالش. دکتری که مامانم براش کار میکرد از دوستای قدیمی عموم بود و مادرم تو مطبش هم منشی بود و هم دستیارش.

حدوداً نیم ساعت زودتر رسیدم و ماشین رو پارک کردم. اول خواستم تو ماشین منتظر بشم ولی ترجیح دادم برم بالا و تو مطب بشینم. به هر حال تابستون بود و هوا گرم بود و کولر ماشین کار نمیکرد. وقتی رسیدم به دم در مطب و دیدم که در بسته است یه کمی تعجب کردم چون همیشه در اون مطب باز بود یا حداقل نیمه باز بود. آروم در رو باز کردم و رفتم تو. کسی تو سالن نبود. رفتم جلوتر و خواستم مامانمو صدا کنم که صدای دکتر رو از تواتاق شنیدم که داشت میگفت "مطمئنی که زودتر از نه نمیاد؟" و بعدش صدای مامانمو شنیدم که میگفت "آره. تازه تو این ترافیک شایدم دیرتر برسه". فهمیدم که دارن راجع به من صحبت میکنن. لای در مطب دکتر نیمه باز بود. جوری که منو نبینن رفتم نزدیک تر و شروع کردم به دید زدن. قلبم داشت تند و تند میزد. مامانم پشت به در بود و دکتر پشت میزش نشسته بود. اول خواستم بیام بیرون ولی کنجکاوی اجازه نداد. مامانمو دیدم که مانتو و روسریش رو درآورد و نگاهی به دکتر انداخت و رفت کنارش. از هیجان داشتم سکته میکردم. میفهمیدم که چه اتفاقی قراره بیافته ولی نمیتونستم باور کنم. مامانم روی پای دکتر خم شد و از روی شلوار شروع کرد به ناز کردن کیر دکتر. دکتر هم لباس سفیدش رو آروم درآورد و یه کمی با موهای مامانم بازی کرد. بعدش دیدم که مامانم زیپ شلوار دکتر رو کشید پایین و کیر دکتر رو درآورد. باورم نمیشد که مامانم مثل جنده های توی فیلم سوپر از این کارا بکنه ولی وقتی دیدم که کیر دکتر رفت تو دهن مادرم باورم شد و خودم هم راست کرده بودم. مامانم با مهارت تمام برای دکتر ساک میزد. زبونش رو روی نوک کیر دکتر بازی میداد و بعد تا ته میکرد تو دهنش و یه کم عقب جلو میکرد و بعدش دوباره درش میاورد و همون کار رو تکرار میکرد. بعد از یکی دو دقیقه مامانم پاشد و شلوارش رو از پاش درآورد و همزمان با اون دکتر هم پیرهن و شلوارش رو درآورد و با زیر پیرهن و شرت که از لاش کیر راست شدش بیرون بود ایستاد جلو مامانمو آروم بلوز مامانمو از تنش درآورد. حالا هر دوشون نیمه لخت بودن.

برای اولین بار هیکل گوشتی و تپل مامانمو داشتم میدیدم و حسابی حشری بودم. دکتر آروم پستونای مامانمو از توی کرستش درآورد و شروع کرد به مکیدن و خوردنشون. مامانم از زاویه ای که من میدیدم نیمرخ به من بود و سرشو آورده بود عقب و چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد. دکتر حسابی با ولع از هردوتاپستون مامانم میخورد و مامانم آه میکشید و زیر لب چیزایی میگفت که نمیشنیدم. بعد از این کار دکتر شرتش رو کاملاً از پاش درآورد و مامانمو برگردوند رو به میز خودش. حالا هردوشون پشت به من بودند. دکتر جلوی کون مامانم زانو زد و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن کون مامانم و گاهی هم میگفت "جون. چه کونی. جون" بعدش شرت قرمز مامانمو از پاش درآورد و لای پاش رو یه کمی باز کرد و سرش رو برد لای پای مامانم. نمیدیدم داره چه کاری میکنه ولی از آه و اوه مامانم حدس زدم که داره حسابی کسش رو میخوره. همزمان با این کار دستاشو برده بود جلو و پستونای مامانمو فشار میداد. حسابی که آه و نالهء مامانمو درآورد(بعداً فهمیدم اون جیغای بلند آخری که مامانم کشید به خاطر این بود که داره ارضا میشه) بلند شد و همونطوری که مامانم پشت بهش رو میز دولا شده بود کیرش رو گذاشت دم کسش و با یه کمی اینور و اونور کردن کرد تو کس مامانم.

یه کمی اولش آروم بود ولی یواش یواش سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و صدای آه و اوه مامانم هم بیشتر شد. حسابی که از پشت مامانمو کرد کیرشو از تو کس مامانم درآورد و مامانمو برگردوند و یه لب ازش گرفت و بعدش رفت و روی تخت مریض که گوشهء دیوار و رو به زاویهء دید من بود دراز کشید. مامانمم که درسش رو خوب بلد بود رفت و آروم خودش رو کشید روی دکتر و کسش رو رو کیر دکتر تنظیم کرد و آروم آروم کردش تو. باورم نمیشد که دارم صورت مامانمو در حال کس دادن میبینم. همینطور رو کیر دکتر بالا پایین میشد و جیغ و داد میکرد. بعد از یه مدت دکتر مامانمو کشید کنار خودش و از بغل شروع کرد به کردن مامانم. میشنیدم که داره به مامانم میگه "جون.جون. بهم بگو داری چیکار میکنی؟" و همینطور تلمبه میزد. یکی دو بار این سوال رو پرسید و مامانمم گفت "دارم کس میدم" بعدش دکتر فشار تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و گفت " به کی داری کس میدی؟" و مامانمم در جواب گفت"به تو. به دکتر خودم". آره...مامانم داشت به دکترش کس میداد.

بعد از یه مدت کوتاه دکتر کیرش رو درآورد و مامانمو برگردوندو گفت "کونتو بده بال

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


گایش_لیلا




لیلا يه دختر 23 ساله است با قد 170 تپل و سفید و سینه ای بزرگ و کونی گشاد که در هر هفته یکبار خونه ما مياد. يادم تازه مادرم جهت خريد رفته بود بیرون از خونه ، من هم عاشق او بودم تا یکروز سوارش بشم. چند باري ترك موتورم سوارش كرده بودم و هربار كه ترمز جلو رو ميگرفتم پستونهاي گندش به پشتم مي چسبيد واقعا جان میداد بکونیدش حالي به حولی ميكرد خيلي تو نخش بودم بردمش داخل اتاق به خودم گفتم حالا موقعشه پستوناشو گرفتم توي دستهام از همون لحظه به خودم قول دادم كه هر جوري شده ترتيبشو بدم .

يكروز لیلا اومد پيشم سلام كرد و پرسيد كه چیکار می کنی گفتم دارم ميرم حمام گفت منم با خودت ميبري حمام گفتم آخه ، گفت آخه نداره بیا بریم با من حال کن دیگه این که كاری نداره nيدم خيلي مایله گفتم چيه جواب داد هیچی همینطوری ....



فکر میکردم واي اگر كيرگلفتم به کون گندش گيرکنه چی میشه توی این فکر بودم یک لحظه احساس کردم یکی داره كيرمو آروم آروم مک میزنه نگاه کردم دیدم لیلا داره میخوره من هم دستمو دور كمرش گرفتم و اونو چسبوندم به خودم واي كه كيرم داشت ميتركيد دستمو يكم بالاتر زيرپستوناش بردم يكم فشاردستمو زياد كردم واي كه چه حالي ميداد خودم انداختم رو ران کلفتش و شروع کردم به گاز گرفتن از بدنش. کیرم داشت بزرگ و بزرگتر میشد تا به حد نهائی خودش رسید حدود سی سانت ، با دیدن کیرم شروع به گريه كرد من بهش خنديدم گفتم بلند شو عيبي نداره تا نبینی و نخوري كه زن نميشی بلندش كردم سینه اش رو بغل کردم نشستم روی پاهاش .

گفتم چيه گفت درد ميكنه گفتم بيا چش شده اومد نشت پاچه شلوارشو بالا زدم واي عجب ساق پاي زيباي داشت تازه موهاشو زده بود داشتم به زانوش نگاه ميكردم كيرم باز بي جنبه بازي در آورده بود و هی تکان میخورد عین درختی که باد میخوره می جنبید آروم داشتم با ساق پاش بازي ميكردم نميدونم چي شد كه صورتمو بردم جلو يك بوس كوچولو به لپش زدم ديدم چيزي نمیگه آروم آروم بوس گرفتنم تبديل شد به لب گرفتن

ديدم داره لذت میبره ولبم رو ميك ميزنه گفت كسي نمياد؟ گفتم خيالت راحت باشه هيچكس نمياد. گفت نه اينجا نميشه بلند شدم بریم خونه ما هیچ کس نیست گفتم بيا تا كسي نیومده کارو تموم میکنم اومد بردمش تو دراز كشيد پهلوش و اونو به خودم چسبوندم باز هم شروع كردم به لب گرفتن واي چه حالي ميداد ديگه داشتم منفجر ميشدم دكمه پیرهنشو باز كردم و تيشرتش رو بالا زدم يه سوتين بنفش بسته بود دستمو بردم زيرشو پستونهاي گندش و داغشو تو دستم گرفتم واي كه چه حالي ميداد داشتم ميتركيدم ديدم دستشو برد رو كيرم و داره كيرمو فشار ميده گفت فشاربدم؟ گفتم آره گفت محكم گفتم آره گفت دردش نمياد گفتم نه كيرمو دادم دستش كمر شلوارشو باز كردم شلوار و شورت رو باهم كشيدم پايين يه كوس 23 ساله ناز و نوبر با يكم مو واي نميدونم چي شد كه زبونم رو گذاشتم روش صداي اخ اوفش بلند شد كيرمو بردم جلوي دهنش. گفت بدم مياد بهش گفتم منكه مال تورو خوردم تو هم امتحان كن كيرمو تو دهنش گذاشته بود دندوناش كيرمو اذيت ميكرد خوابوندمش كيرمو بردم لاي پاش خيس شده بود كيرمو به كوسش ميماليدم داشت پرواز ميكرد كيرمو چرب كردم و بهش گفتم يكم درد داره اما بهت قول ميدم كه لذتش خيلي بيشتر از دردشه آروم كيرمو كردم تو كونش واي مگه ميرفت تو خيلي تنگ بود دادش دراومده بود سر كيرم رفته بود تو ولي لیلا ديگه تحمل نداشت كمرشو گرفته بودم كه يكدفعه با تمام نيرو خودمو بهش چسبوندم كه صداي جيغش تا هفت خونه اونطرف ترهم رفت ولش نكردم داشت گريه ميكرد وخواهش ميكرد كه درش بيارم بهش گفتم اگه درش بيارم دردش بيشتره ميشه خودتو شل كن تا آروم بگيره بعد چند دقيقه شروع كردم با دستم با چوچولش بازي كردن باز هم حشري شده بود آروم شروع كردم تلمبه زدن خوشش اومد بود بازهم اخ و اوخش بلند شد ديدم بدنش لرزيد تمام آب كيرمو توي كون نازش خالي كردم كيرمو بيرون كشيدم نميتونست دیگه درست راه بره این بود که او هر هفته روزی دوسه بار میآمد و من او را حسابی میگائیدم و بهش حال ميدادم.

#پایان
@dastankadhi

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


ﺍﺳﻢ ﻣﺴﺘﻌﺎﺭ ﻣﻦ ﺳﺎﺭﺍ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ ﮐﺎﻣﻼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻨﺪﯼ ﻭ ﺗﺨﯿﻠﯽ ﺩﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻣﻦ 23 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺰﺩﻡ . ﺑﻌﻠﺖ ﺯﻭﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺩ ﺟﺬﺍﺏ ﻭ ﺧﻮﺷﮑﻞ ﻭ ﺧﻮﺷﺘﯿﭙﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻧﻈﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﯾﮑﻢ ﻫﻢ ﺳﺮﻭ ﮔﻮﺷﺶ ﻣﯿﺠﻨﺒﻪ .
19 ﺳﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﯾﮏ ﮐﭽﻮﻟﻮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ . ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﮐﺎﺑﯽ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﯾﺎ ﺷﺮﺕ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺠﻮﺍﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺋﻢ ﻓﮑﺮﺍﯼ ﺳﮑﺴﯽ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ . ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺘﻢ . ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺮﺕ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯿﭙﻮﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺎﻡ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﻫﺴﺘﻦ . ﺑﻌﺪ ﺳﮑﺴﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺷﺮﺕ ﺍﺳﻠﯿﭗ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺯﻭﺩ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﻣﯿﭙﻮﺷﯿﺪ . ﺍﺧﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﯿﺮ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﺮﺕ ﺩﯾﺪ .
ﯾﺮﻭﺯ ﻇﻬﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻢ . ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﻮﭼﯿﮑﻢ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﻧﺘﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﺬﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺪﻓﻪ ﯾﮑﻢ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺷﺪﻡ . ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺷﺮﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻕ ﮐﻪ ﻧﯿﻢ ﻻ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺩﺭ ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻪ ﮐﻪ ﯾﺤﻮ ﺩﻟﻢ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﺷﺮﺗﻢ . ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻟﺨﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺷﺮﺕ ﺍﺳﻠﯿﭗ ﻃﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﺎﺑﺤﺎﻝ ﮐﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺭﺍﺯ ﻭ ﮐﻠﻔﺘﯿﺶ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﺮﺕ ﮐﺎﻣﻼ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺧﺸﮑﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﻢ ﮐﯿﺮﺵ ﺩﻝ ﻣﯿﺰﺩ . ﺍﺏ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻀﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺷﺮﺗﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﺭﻭﻧﺪﻥ ﺗﺨﻤﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻮﺩ ﮐﯿﺮﺵ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺷﻮﺭﺕ ﺍﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﻢ . ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻠﻔﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ . ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺩﻟﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭﺵ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﺯ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺘﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﺑﻮﺩ .
ﺍﺧﺮ ﺷﺐ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺮﺕ ﻭ ﯾﮏ ﺗﺎﭖ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻭ ﺗﺨﯿﻞ ﻓﺎﻧﺘﯿﺰﯼ ﻣﯿﺰﺩﻡ . ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﺏ ﻭﺣﺸﺖ ﻧﺎﮎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ . ﺑﻬﻢ ﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻫﻢ ﺍﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻫﯿﭽﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﻭﺣﺸﺖ ﻧﺎﮎ ﺩﯾﺪﻩ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﺮﺳﻨﺎﮐﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺧﻮﺍﺑﻬﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺩﺍﺭﻡ . ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﭼﺸﻤﻢ ﮔﺮﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﯿﻎ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺳﻤﺖ ﺍﻃﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ . ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻐﻠﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﯼ . ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺸﻪ ﭘﯿﺸﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﺳﻂ ﺗﺨﺖ ﺍﻭﻧﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ . ﯾﮏ ﻧﯿﻤﺴﺎﻋﺘﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻣﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﻃﺮﻓﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﺴﺖ ﻭ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﺎﺩ ﺻﺤﻨﻪ ﻇﻬﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ . ﭼﻮﻥ ﺟﺎ ﮐﻢ ﺑﻮﺩ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺑﻬﻢ ﭼﺴﭙﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺸﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﺴﺘﻢ . ﻣﻨﻢ ﺭﻭﻣﻮ ﻃﺮﻑ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﭼﺴﭙﺎﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ . ﮐﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﺮﺕ ﺑﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺭﻭ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ . ﻧﻔﺴﻢ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻣﺪ . ﺩﺍﻏﯽ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻭﻟﯽ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﺸﺶ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺪﻡ . ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻭ ﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﻝ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﯿﺮ ﮐﻠﻔﺘﺶ ﺭﻭ ﺭﻭ ﮐﻮﻧﻢ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻭ ﮐﻠﻔﺘﯿﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺏ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺣﺘﯽ ﺩﻝ ﺯﺩﻧﺎﯼ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ . ﮐﻼﻓﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﺎ ﮐﯿﺮﺵ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ .
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺯﺩ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺶ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ . ﯾﮏ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﯾﮑﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ . ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻔﺴﺎﺵ ﻫﯿﭻ ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺣﺎﻟﺘﺶ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻃﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ . ﺷﺮﺗﻢ ﺭﻭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺭﻭ ﺍﺑﺪﻫﻨﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ . ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﻫﻤﯽ ﮐﻪ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﭻ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﮐﻮﻧﻢ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎﺑﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﮐﯿﺮﺵ ﻭ ﺗﺨﻤﺎﺵ ﺭﻭ ﺧﺎﺭﻭﻧﺪ . ﺍﺯ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﺕ ﭘﺘﻮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺎﺭﻭﻧﺪﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﯽ

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


حمام_کثیف_توی_اتاق_خواب




سلام ب عشقای خوبم دوستون دارم.
من فاطیم 26 سالمه. یک ساله متاهلم و بعد از عقد کردن با جوادم هرگز حتا با نگاه بهش خیانت نکردم.70 کیلوام قدم 168 پوست سفید دارم موهای پسرونه بلوند چشمها و لبای درشت گردن کشیده و سینه های 80 گرد سرشون پایینه نوکشون سفیده کمی شکم دارم ک جواد عاشقشه و اونو بین پاهاش میگیره فشار میده پاهای خوش استیلی دارم و کس تپل ک رنگ داخلش ن صورتی ن قهوه ای فقط سفیده سفیده چوچوله کوچولو پردم ارتجاعی حلقوی بود ک از روز بعد از عقد تا 3 روز طی 3 بار سکس زده شد سکس ک ن نیمچه سکس من درد داشتم نمیزاشتم بکنه البته داستان اون روزا جدا نوشتم 3 قطره خون داشت و خیلی درد وحشتناکی داشت و هنوز هم بعد از یک سال رابطه ک هفته ای حداقل 6 بار هست و بعضی روزها ب 3 بار هم میرسه درد دارم موقع سکس. کونم گرده گرده و تپل و البته تنگ و جواد فقط 2 بار کردش اونم خودم خاستم ازش خوشش نمیاد میگه کثیفه ضرر داره ولی مجردی با بی افم بارها سکس داشتم از کون ک توی داستان دنباله دار نوشتمش همش رو. فک کنم فقط سر کیرش میرفت تو چون کونم گشاد نشد نمیدونم چ طور همه با 1 بار کردن مینویسن جا باز کرد قده کون فیلم سکسیا خارجی باز شد
من تازه عضو شهوانی شدم البته ک 3 سال همه داستانارو پیگیرم بدون عضو بودن و الان مشغول نوشتن داستان دنباله دار زندگی سکسی من تا دیشب هستم ک قسمت 4 رو نوشتم ولی دیشب با عشق همیشگیم همسر عزیزم ی سکس توپ کردیم و ی جق باحال واسش زدم ک جالب بود بهش گفتم میخام بنویسم داستان امشبو ک اصن نفهمید چی میگم منظورم چیه....
منو جوادم 1 سالی هست ک عقد کردیم ولی خونه خودمون نرفتیم طبقه بالای مادر شوهرم میخایم بریم یعنی ب دلایلی موندیم جشن عروسی بگیریم چند ماه دیگه. گاهی میاد سراغم و میارم خونه شون .دیروزم صبح اومد و اوردم تا عصر پیش خونوادش بودیم و خیلی شوخ طبع هستن همه گفتیم و خندیدیم ک عصری اومدیم اتاق جواد با گوشی سرگرم بود و من نقشه کشیدم ک برم حمام و کسمو بشورم و بیام بشینم روی صورتش (با اینکه من همیشه بهداشتم رو رعایت میکنم اما بازم کس نشسته نمیخوره وسواس تمیزی داره )
رفتم ی دوش 5 مین گرفتمو اومدم بیرون اما ی لحظه حسو حالم پرید بدنمو خشک کردم و شرتمو پوشیدم ک دیدم ک داشت دید میزد ولی توجه نکرم .سوتینمو پوشیدم و پشتمو کردم بهش ک ببنده و بست و گفت خیلی تحت فشاره ک خندیدیم و بعدش گفت بیا دراز بکش ی بالش گذاشت زیرپامو 1 تمرینی واسه زانو انجام داد (جواد زانوشو عمل کرده و از گوگل انواع تمرین رو پیدا میکنه انجام میده و گاهی واسه اینکه مطمعن بشه درستن روی پای منم انجام میده)
وقتی کارش تموم شد نشستم و هموجور یک لنگه پای شلوارمو پوشیدم ک اجازه نداد و گفت ن بیا کارای خوب خوب بکنیم. گفتم ن حال ندارم ولی اجازه ندادو پاهامو قفل کرد با پاهاشو لبامو بوسید و اینقد لبمو میک زد ک وا دادم. و باهاش همکاری کردمو زبونشو میمیکیدم رفت سمت گردنمو 2 تا از مکیدنایی ک عاشقشونم و جای لباش روی گردنم کبود میشد کرد و من لذت زیادی بردم و همون لحظه خیس شدم ...
دستام روی سینش بود ک لباسشو دراوردم لباش داشت میرفت سمت سینه هام ک نذاشتمو سرشو روی گردنم چسبوندم ک دوتا گاز گرفت محکم تر از قبلی.
دیگه خندید گفت بسه الان مجبوری تا 1 هفته شال بپوشی دور گردنت گفتم میمیرم واس این کبودیا نفسسسسس .اروم اروم رفت سمت سینمو و فاصله گردنمو تا نوک سینه چپمو میبوسید و نوکشو با لباش گرفت و مکید و دستشو گذاشت روی سینه راستمو فشار میداد شکمشو ب شکمم چسبوند و 2 مین سینه هامو خورد و مالید ... با لباش رفت پایین روی نافم روی شکمم و پهلوهام میلیسد ک کل بدنمو میلرزوند این کار و حس خوبی بود .رفت سراغ پاهام و انگشتای لاک زدمو کرد دهنش (جواد عاشق فتیشه نمیگه ولی هردفعه امکان نداره پاهامو نلیسه خودم فهمیدم همیشه واسش لاک میزنمو از پوست پاهام مراقبت میکنم) قلقلکم میومد و ب خودم میپیچیدم ولی اجازه دادم لذت ببره هرکدومه پاهامو میگرفت با اون یکی پا کیرشو از روی شلوار میمالیدم من خوشم میاد از این کار. بعد از دوسه مین اومد بالا ترو رون هامو بوسید و لیسید و تپلیه کسمو لیسید و از هم بازش کرد اینقد دلم میخاست بخوره ولی خوب کسم خیس خیس بود و جواد خوشش نمیاد البته اگه بگم میخوره ولی کار اجباری رو نمیخام .ب هر حال اول کمی با انگشتش مالید ولی دوتا تکون مونده بود ک ارضا شم دست کشید و کمی اذییت شدم ...
دستامو گرفت گفت پام درد میاد پاشو سر پا بکنمت گفتم باش و پامو گذاشتم روی پشتی و شلوارشو دراورد و شرتشو من دراوردم و کیرشو گرفتم کشیدم سمت کسم ک هردومون خندیدیم
جواد 185 قدشه و 80 وزنش چشم ابرو مشکی و سینش پر مو و بقیه بدنش موی زیادی نداره 5 سال ورزش رفته و سینه و بازوهای بزرگو ورزشکاری داری لباس فوقولاده صورتی و گنده و خوردنی ک روز او

داستانکده شبانه

05 Nov, 08:46


ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺟﻠﻮ ﻋﻘﺐ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭﺵ ﺭﻭ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ . ‏( ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﻭﻟﺶ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ . ‏) ﺷﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﯿﺮ ﺑﺰﮒ ﻭ ﺩﺍﻏﺶ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﻮﻧﻢ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﺕ . ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﺶ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻣﺎ ﺷﺮﺗﺶ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺣﺎﻻ ﮐﯿﺮ ﮔﻨﺪﺵ ﺭﻭﯼ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﺮﻋﺖ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﻡ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﮐﯿﺮﺵ ﮐﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻻﯼ ﭘﺎﻡ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﭻ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ ﮐﯿﺮﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﺭﺩﻣﺶ ﻻﯼ ﭘﺎﻫﻢ ﮔﺰﺍﺷﺘﻤﺶ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻢ . ﻭﺍﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺥ ﻻﯼ ﭘﺎﻫﺎﻣﻪ . ﮐﯿﺮﺵ ﻗﺸﻨﮓ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﯿﺮﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻼﻓﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺪﻡ . ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺍﺏ ﺩﻫﻨﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﺩﻡ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻟﻊ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﮑﺎﺭﺵ ﮐﻨﻢ . ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻠﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﮑﻨﻤﺶ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ . ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻠﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﻢ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻍ ﻭ ﻧﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺏ ﺩﻫﻦ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﮐﻮﻧﻢ . ﺍﻭﻝ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ . ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻮﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻡ ﺭﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻮﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺪﻓﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﯼ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻢ .
ﺗﮑﻮﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭﺩ ﺵ ﺍﺭﻭﻡ ﺷﺪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻤﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ . ﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ . ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻠﻮ ﻋﻘﺐ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻟﺰﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻟﺰﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺼﻒ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮ ﮔﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻤﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ . ﺷﻬﻮﺕ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﮐﯿﺮ ﮐﻠﻔﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﻗﯿﺶ ﺭﻭ ﺗﻮﮐﻮﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺸﻪ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺭﻭﻡ ﺗﻠﻨﺒﻪ ﺑﺰﻧﻪ . ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺩﺭﺵ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﮔﺪﺍﺷﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﮐﺴﻢ ﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻣﺶ ﻻﯼ ﮐﺴﻢ . ﺩﺍﻏﯽ , ﻧﺮﻣﯽ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ ﻭﮔﻠﻔﺘﯽ ﻭ ﺳﻔﺘﯿﺶ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﺭﺍﻋﺸﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﯿﻄﻮﺭ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﻏﯽ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﯿﺮﺵ ﺯﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﻓﻌﻤﯿﺪﻡ ﺩﺍﺭ ﺍﺑﺶ ﻣﯿﺎﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺗﯿﺮﮎ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺗﯿﺮﮎ ﺯﺩﻥ ﺍﺑﺶ ﻭ ﺩﺍﻏﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺭﺿﺎﺀ ﺷﺪﻡ . ﺑﯿﺤﺎﻝ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻫﻤﻨﺠﺎ ﻭﻟﺶ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﮏ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪﻡ . ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻭﺵ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﻭﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺍﺭﻭﻡ ﺷﺮﺗﻢ ﺭﻭ ﺑﺎﻝ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﺍﻃﺎﻗﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ .
ﺍﻻﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﮐﻒ ﮐﯿﺮ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ . ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﭼﻪ ﺟﺮﺍ ﺗﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﯾﮑﻢ ﻫﻢ ﻣﺸﮑﻮﮎ ﺷﺪﻡ ﻧﮑﻨﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺷﻤﺎ ﺍﻗﺎﯾﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻬﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﺑﮕﯿﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻫﻤﯿﻨﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﮔﻠﻔﺖ ﺗﻠﻨﺒﻪ ﺑﺰﻧﻪ . ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻈﺮﺍﺕ ﺍﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ

@dastankadhi

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


تم رو آروم در آوردم متین با وازلین دستشو چرب کرد شروع کرد آروم انگشتشو فرو کرد ، انگشتاش بزرگ تر از من بود با اینکه کلی اینکارو انجام داده بودم ولی اینبار یه لذت دیگه داشت ، وقتی احساس کردم که سوراخ داره گرم میشه و حس خوبی بهم میده انگشتشو آوردم بیرون ، دراز کشیدم و پاهام رو دادم بالا و به متین گفتم که آروم انجامش بده ، متین آروم کیرش رو به سوراخم می‌مالید ، کیرش خیلی نرم بود اصلا قابل مقایسه با وسایلی که انجام میدادم نبود .
آروم آروم کیرشو میکرد توی سوراخم خیلی حس سوزش نداشتم با اینکه کیرش بزرگ بود خیلی حس خوبی بهم دست میداد تا اینکه کیرش تا ته رفت توم ، به لحظه احساس ادرار داشتم با دستم دست متینو گرفتم بهش گفتم شروع کنه متین خیلی آروم شروع کرد به حرکت ، یه لحظه چشماش روی صورتم قفل شد ، و بعدش شروع کرد به بوسیدن من ، داشتم دیوونه میشدم ، اون احساسات حرکات بدنش بوسیدنش همشون باهم باعث شده بودن من یه همچین حسی داشته باشم ، اون لحظه اصلا توی حال خودم نبودم ، خیلی تحریک شده بودم احساس کردم هر لحظه ممکنه ابم بیاد متین حرکاتش سریع تر شده بود ، متین گفت که داره میاد و ازم اجازه خواست تا بریزه داخلم ، من حتی نمی‌تونستم صحبت کنم و فقط سر تکون دادم ، قبل اینه که متین ارضا بشه من ارضا شدم ،
متینم که ارضا شد کنارم دراز کشید ، چشماش بسته بود نفس های سنگین میکشد .
یکم که حالم جا اومد بغلش کردم قلبم نبضش آروم تر میشد ، خیلی احساس خوبی بود متین پیشونیم رو می‌بوسید و دستش رو دور کمرم گذاشت ، یه لحظه احساس کردم یه مایه داره از مقعدم بیرون میاد فهمیدم مایع منی ، خیلی عجیب بود برام و حسش خوب بود که همچین مایعی ازم بیرون میزد ، قبلاً برام فقط یه فانتزی بود ، همه ی این کارا برام فانتزی بود ، انجامش بهترین اتفاق بود ، توی همون حالت خوابمون برد ، بیدار که شدم فهمیدم شب شده ، پدر مادرم قرار بود صبح بیان و باید همچین رو تمیز میکردیم متین رو بیدارم کردن و شروع کردیم به جمع کردن و شستن .
فردای اون روز صبحش با متین رفتیم بیرون قبل اینکه پدر مادرم بیان رفتیم که یکم بچرخیم توی پارک یه صندلی هست که همیشه اونجا میشستیم و مثل پاتوق ما بود ، بعد یکم صبحت متین گفت دوست داره که بیشتر با من باشه حالا که حس واقعی ما معلوم شده دوست داره بیشتر وقت بگذرونیم ، این حرفا منو خیلی خوشحال میکرد ، متین برای من مثل دوست پسر شده بود انگار که یه حامی برای من بود .
ادامه دارد …
سعی میکنم خیلی سریع تر قسمت دوم رو آماده کنم .
مرسی که حمایت می کنید .
نوشته: Romanc
@dastankadhi

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


کردن همبازی دوجنسه
1402/05/12
#همسایه

این داستان واقعیه
12 سالم که بود همیشه سر کوچه با رفیقام بودیم بین ما دختر هم بود باهاشون میرفتیم پارک بازی میکردیم.
یه روز تو پارک یکی از دخترا دستشویی داشت تموم سرویس بهداشتی ها بسته بود رفت پشت درخت اونجا شلوارشو آورد پایین شروع به شاشیدن کرد
منم اونور پشت درخت بودم که یهو چشم بهش خورد یه کیر داشت ( طرف دوجنسه بود ) گوشیمو در آوردم یه فیلم ازش گرفتم بعد اینکه کارش تموم شد اومد کنارمون باهامون بازی کنه منم که اون موقع تازه فیلم پورن دیده بودم یه چیزایی از سکس یاد گرفته بودم
دختره 9 سالش بود از ما کوچیکتر بود همیشه هم سر بازی دست به کونش میزدیم اذیتش میکردیم خلاصه بعد مدتی همه بچه ها جابه جا شدن رفتن شهر های دیگه
ما هم رفتیم محل دیگه
دیگ خبری از دختر دوجنسه نداشتم تا بعد چند سال که 20 سالم شد از محل قدیمم رد شدم تا اینکه دوباره دیدمش رفتم سمتش بهش بگفتم سلام منو یادت هست ؟
اونم اول گفت نه بعدش جریان گفتم یادش اومد
بعد گفتم میای بریم پارک؟ اونم قبول کرد رفتیم وسط راه در مورد گذشته حرف زدیم اینا منم که دلم میخواست کیرمو بکنم تو کون یه دوجنسه ، بحث عوض کردم در مورد سکس حرف زدم یه جورایی داشت تحریک میشد گفتش من تا حالا فقط دو بار خودارضایی کردم
یه جوری راضیش کردم که بریم خونه شون که همین اتفاق هم افتاد
رفتیم با هم خونه شون خالی بود منم یدونه آروم زدم به کونش گفتم خب شروع کنیم ؟؟ تعجب کرد گفت چی رو ؟!!
گفتم با هم حال کنیم
بعدش گفتم همه چی رو از بچگی دیدم که دو جنسه هستی توی پارک شاشیدی ازت فیلم دارم نشونش دادم گفت لطفا پاکش کن هرکاری میکنم
منم گفتم پس لباساتو در بیار
اونم همینکارو کرد یه کیر متوسط بلند داشت
منم شلوارمو در آوردم کیر من بزرگ کلفت بود با تعجب نگاه کرد گفت چقدر کلفته
کیرمو بردم نزدیک دهنش گفتم ساک بزن اول قبول نکرد بعدش قانع شد انجام بده برام ساک زد با اینکه مبتدی بود ولی مثل حرفه ای ها انجام میداد
گفتم بخواب رو زمین اونم خوابید گفت میخوای چیکار کنی ؟؟
گفتم میخوام بکنمت خواست بلند شه که خوابیدم روش نذاشتم فرار کنه کیرمو کردم توش جیغ زد گفت درد داره بکش بیرون
گفتم شل کن الان جا باز میکنه کیرمو در آوردم آروم کردم سر کیر کردم تو که جا باز کنه بعد اینکه یکم جا باز کرد تا ته فرو کردم توش شروع به تلنبه زدن کردم یهو دختره شروع به شاشیدن کرد کل زمین خیس شد
بلندش کردم رو حالت داگی کردم همش آه ناله میکرد میگفت درد داره بکش بیرون
پوزیشن عوض کردم خوابوندمش روبروی خودم پاهاشو دادم بالا شروع به تلنبه زدن کردم بعد از چند ثانیه آب کیر دختره اومد همه ریخت رو صورتش
منم محکم تر از قبل تلنبه زدم آب منم اومد خالی کردم روی کیرش
لب گرفتم ازش لباسامو پوشیدم رفتم
دیگه از اون موقع تا حالا ندیدمش .

نوشته: مهران
@dastankadhi

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


دوست صمیمی من (۱)
1402/05/14
#فمبوی #عاشقی #گی

سلام دوستان این اولین داستان من که زندگی واقعی من رو تا حدی روایت می‌کنه و تغییرات زیادی درش اعمال نشده .
اگه علاقه ای به همجنسگرایی ندارید پیشنهاد میکنم همین الان خواندن
این داستان رو متوقف کنید .
اسم من آریاست
من از بچگی چهره دخترونه ای داشتم .
همیشه دوست داشتم با دخترا هم بازی بشم و بازی کردن با دخترا رو به پسرا ترجیح میدادم .
این کار من باعث شده بود نتونم خیلی درست با پسرای دیگه ارتباط بگیرم
و از طرفی هم خودم علاقه ای هم نداشتم با پسرا دوست بشم یا بازی کنم .
من توی بچگی مورد تعرض یکی از اقوام مذهبی قرار گرفتم البته با وساطت پدر بزرگم مشکل رو حل کردن چون نمیخواستن ابرو فامیل بره
و باید بگم خودم تا درک درستی از این موضوع پیدا کنم حتی روحم هم خبر نداشت که چه بلایی سر من اومده .
بعد اون داستان ما دیگه ارتباطی با فامیل نداشتیم از طرف دیگه با دختر های فامیل که با هم بازی میکردیم هم دیگه ارتباطی نداشتیم و به خاطر کار پدرم از تهران به تبریز رفتیم .
بعد این همه داستان من توی مدرسه به مشکل خورده بودم .
بقیه بچه ها منو مسخره میکردن و از دختر خطاب کردن من دست ور نمی‌داشتن تا این که بعضی وقت ها به سیم آخر میزدم و پرخاشگری میکردم.
مدرسه برا من جهنم شده بود و حالم روز به روز بد و بدتر میشد تا جایی که دیگه حتی میخواستم برا همیشه مدرسه نرم .
پدرم و مادرم تصمیم گرفتن منو به یه مدرسه غیر دولتی ثبت نام کنن تا شاید معلم های بهتر و کادری که بیشتر هوای منو داشته باشه باعث بشه افسردگی من رفع بشه و بتونم با بچه های جدید توی مدرسه بهتر دوست بشم .
و این اتفاق هم افتاد .
وقتی وارد سال هفتم تحصیلی شدم اولین دوست خودم رو پیدا کردم ،
اسمش متین بود یه پسر با موهای خرمایی ، لاغر ، و تفکرات عجیبش .
آشنایی ما در واقع با دوستی مادرامون با هم شروع شد ، مادرش یه زن مهربون بود و که با دیدنم منو هی برای جنسیت یا چهرم سوال پیچ نمی‌کرد ، از طرفی هم خود متین بچه خوبی بود .
روز های مدرسه منو متین میشستیم و افکار خودمون رو به اشتراک میزاشتیم ، متین از عشقش به بسکتبال و ماشین های مسابقه و کلی چیز دیگه می‌گفت و من که عاشق نقاشی و موسیقی بودم کلی با ذوق براش تعریف میکردم .
اینجوری شد که زندگی من از این رو به اون رو شد .
توی اون سال ها فعالیت های جنسی منم شروع شده بود چون خیلی راجبش شنیده بودم و واسم خیلی جذاب بود ، توی اون موقع ، برادرم برای درسش یه کامپیوتر با دسترسی کامل به وب داشت و توی اون زمان من راجب فیلم های پورن زیاد شنیده بودم و سعی میکردم به این سایت ها بدون فیلتر شکن دسترسی داشته باشم چون فیلتر شکنی نبود .
تلاش هام همیشه ناکام بود و داشتم دیگه خسته میشدم تا اینکه یه روز بالاخره تونستم وارد یه سایت شم که فیلتر نبود ، ولی مشکل این بود که سایت برای فیلم پورن دوجنسه ها بود .
یکم برام عجیب بود درک درستی هم نداشتم که زن بودن یا مرد چون هم سینه داشتن و هم آلت تناسلی ، به هر حال سایت شده بود روزمرگی من در نبود خانواده .
باید بگم مجذوبش شده بودم ، یکم در مورد اینکه شاید ممکنه من هم دوجنسه باشم کنجکاو شده بودم آخه فکر میکردم چون چهره دخترونه ای دارم حتما منم یه ترنسم .
تا یه روزی که دلو زدم به دریا ، فکر کردم اگه من از طریق مقعدم مثل اونا حس خوبی بگیرم شاید منم دوجنسه باشم پس شروع کردم راهکاری برای تمیز کردن مقعدم پیدا کنم ، باید بگم برای بار اول واقعا سخت و چندش آور بود ، و ناموفق .
تا اینکه یه روز تونستم یک تایم صبح تا شب رو برای خودم داشته باشم
و تونستم برای سه ساعت سخت و طولانی بالاخر

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


ه خودمو تمیز کنم .
خودمو رو آماده کردم و شروع کردم به انگشت کردن خودم با اینکه وازلین زیادی استفاده کرده بودم خیلی سوزش داشت ولی یه جورایی هم حس خوبی میداد ، هم زمان شروع به خود ارضایی با فیلم ها میکردم و حس بهتری بهم دست میداد .
داخل سوراخم گرم شده بود و ارضا شدنم نزدیک بود تا اون موقع همچین حسی نداشتم ، وقتی ارضا شدم حجم آبم خیلی زیاد شده بود برای چند لحظه کامل تو فضا بودم .
فردای اون روز دنبال این بودم که یکم بیشتر از انگشت پیش برم .
اول انگشت بود ولی بعدش ماژیک وایت برد ، برس ، خیار جاشو پر کرده بود
مدت ها که گذشت حس زنونه پیدا کرده بودم دوست داشتم موهامو بلند کنم و لباس های زنونه رو امتحان کنم .
اول با بلند کردم موهام شروع کردم ، من موهای لخت و مشکی دارم دوست داشتم موهامو تا گردنم بلند کنم البته مادرم زیاد موافق نبود چون چهره منو رو خیلی دخترونه تر میکرد ، ولی بالاخره اجازه رو گرفتم .
بعد یه مدت که موهام بلند شده بود چهره خودم رو می‌دیم که چقدر دخترونه تر شده بود ، توی اون موقع من سعی کردم یکم بیشتر از مو بلند کردن جلو برم ، و من شروع به پوشیدن لباس های مادرم کردم وقتی اولین بار شورت زنونه و جوراب شلواری رو امتحان کردم ، احساسات زنونه من به اوج خودش رسید .
انگار که خودمو پیدا کرده بودم ، قلبم سریع تر میزد ، وقتی خودم رو با اون مو و چهره و بدن توی اون لباس می‌دیدم واقعا حس میکردم که یه دخترم و این بهترین حسی بود که تا اون زمان تجربه کرده بودم .
توی اون زمان میدونستم که این کارم وجه درستی از نظر همه نداره ولی انگار این خود واقعی من بود و من ازش هیچ ترسی نداشتم .

مدت ها گذشته بود و من انتخاب رشته کرده بودم .
حس جنسی و زنونه من هم روز به روز بیشتر و بیشتر میشد .
وقتی وارد رشته هنر شدم با متین دیگه توی مدرسه در ارتباط نبودم چون اون رشته ریاضی رو انتخاب کرده بود ، ولی برای جبرانش هر روز بعد از ظهر توی پارک همدیگه رو می‌دیدیم.
ولی متین بعد اون همه وقت داشت عوض میشد ، شروع کرده بود به باشگاه رفتن از اون پسر لاغر داشت تبدیل به یه کراش واقعی میشد .
صحبت کردنش ، اخلاقش ، همشون داشت تغییر میکرد ، و جدیدا رفتارش با من عجیب تر شده بود و بعضی وقتا از چهره و موهام تعریف میکرد ، از اینکه چقدر خوشگلم البته این حرف هاش با اینکه قبلاً شنیده بودم ولی این دفعه با لحن دیگه ای بود ، هر از گاهی نگاه کردن هاش به من جوری بود که انگار بهم حس داره ، ولی اون موقع زیاد جدی نمیگرفتم به هر حال شاید این تغییرات رو برای دل خودش انجام میداد .
منم سعی کرده بودم به خودم رسیدن هر روز صبح پیاده روی میکردم
و ورزش های اصلاحی انجام میدادم .
شروع کرده بودم به داشتن روتین پوستی و هر روز صبح رو دوش آب سرد می گرفتم ، پوستم مثل برف سفید شده بود همه‌ی این کارا روز به روز باعث بیشتر شدن حس زنونه توی من شده بود .
احساس میکردم باید سکس با یه مرد رو تجربه و خودارضایی دیگه فایده نداره ، ولی دقیقا چجوری باید یکی رو پیدا میکردم که بخوام این کار هارو باهاش انجام بدم .
اعتماد کردن خیلی سخت بود و از طرفی واقعا دلم یه همچین چیزی رو میخواست .
بعد از اینکه برادرم تصمیم گرفت دانشگاه رو توی شهر دیگه بره پدر مادرم براش یه خونه خریدن و هر از چند گاهی به دیدنش میرفتن و من مجبور بودم خونه تنها بمونم (به بهونه سر زدن به داداشم مسافرت دو نفره میرفتن )
ولی مادر و پدرم تصمیم گرفتن برای اینکه من تنها نمونم با مادر متین صحبت کردن که سه روزی پیش من بمونه تا خیالشون راحت تر باشه و خوشبختانه مادر متین هم قبول کرد .

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


اون لحظه خیلی خوشحال بودم .
روز اولی که با متین خونه بودیم کل روز شروع کردیم به با بازی با ps4
و حرف زدن راجب داستان های که داشتیم و خیلی عادی مثل دو تا دوست بودیم ، ولی شب موقع خواب بود که من بیدار شدم سر اینکه کی رو تخت بخوابه به توافق نرسیدیم و باهم روی زمین کنار هم خوابیده بودیم .
چشمام که باز شد متین منو از پشت بغل کردن بود .
اون توی خواب ناخواسته این کارو کرده بود ، یکم حس عجیبی میکردم ، قلبم شروع کرده بود به سریع زدن و تمام وجودم گرم شده بود
و از طرفی هم بدم نمی اومد که توی اون حالت باشم ، نمی‌دونم متین از قصد اون کارو کرده بود یا واقعا تصادفی بود .
فردای اون روز صبح دیدم یکم قرمز شده فکر کنم فهمیده بود که دیشب چجوری خوابیده بودیم ، از همون جا فهمیدم که ناخواسته بود ولی از طرفی واقعا از اون حالت خوابیدن بغلش خوشم اومده بود .
یکم تصورش برام خجالت آور بود چون متین رفیقم بود و بعد اون همه زمان و خاطره ای که داشتیم یکم احساس خجالت بهم دست میداد .
اون روز دوباره با کنسول بازی میکردیم و سرگرم بودیم .
شب که شد نشسته بودیم و فیلم می‌دیدیم و با هم صحبت می‌کردیم ،
وسط صحبتمون من از متین پرسیدم که عاشق دختره شده و اونم گفت چطور ؟
بهش گفتم این مدتی که شروع کردی به تغییر کردن باشگاه رفتنت
نوع رفتارت ، راستشو بگو واقعا نسبت به دختری حس داری ؟
اونم اولش یکم سرخ سفید شد ولی انگار نمی‌خواست بگه و بحث و سعی میکرد عوض کنه ، کلی از خواهش کردم و گفتم ما چند سال دوستیم و
تمام مدت رازهامون رو به همدیگه گفتیم ولی باز جواب نداد بعد یه مکث گفت خودت چی خودت عاشق دختری نشدی .
من نتونستم حس واقعیم رو بگم و نمی‌دوستم اگه به کسی بگو چجور رفتاری از خودش نشون میده آخه واقعا نمی خواستم تنها رفیقم هم از دست بدم .
بهش گفتم که من زیاد اهل دخترا نیستم و اصلا باهاشون حال نمیکنم
که یهو گفت نکنه که تو گی و شروع کرد به خندیدن ، من میدونستم اونو به شوخی می‌گفت ولی در واقع داشت حقیقت رو می‌گفت .
من برای یه لحظه تو فکر فرو رفتم سرم پایین بود و یه قیافه ناراحت گرفته بودم ، متین خندش قطع شد و گفت چیزی شده که بخوای بگی?
اون لحظه نمی‌دونستم که چی بگم ، تا اینکه متین گفت تو حس خاصی دار… منظورم اینه که مثلا از پسرا خوشت میاد ؟
من یه لحظه سرخ شدم و تا قبل اینکه چیزی بگم متین گفت ، ببین اگه همچین حسی داری من درک میکنم و این باعث نمیشه که توی دوستی ما
تاثیر داشته باشه .
اینو که گفت فکر می کردم که باز داره شوخی می‌کنه ولی این لحن بیان شوخی هاش نبود.
اینو که گفت سریع بغلش کردم ، حرکتم خیلی غیر ارادی بود ، خود متینم برای چند لحظه خشکش زده بود و بعدش دستش رو روی شونم گذاشت به نشانه اینکه درک می‌کنه .
اون لحظه هم احساس خجالت داشتم و هم حس میکردم یکم سبک شدم .
شاید بالاخره کسی رو پیدا کردم که بتونم حرفای دلمو بهش بزنم .
بعد اون یکم حرف زدیم و رفتیم که بخوابیم ، من دراز کشیده بودم و نمی‌تونستم بخوابم ، داشتم به متین فکر میکردم ، اینکه الان که کنارش دراز کشیدم خیلی احساس راحتی میکنم ، یه جورایی بهش حس پیدا کرده بودم .
الان که بهش دقت میکردم می‌دیدم که اونم خیلی جذابه ، بدن خوبی داره
فیس خوب و موهای خرمایی ، یعنی اونم به من حس داره .
یعنی اونم به پسرا علاقه داره ، یعنی اونم همچین حسی داره .
یعنی باید ازش بپرسم ، همینجوری که توی فکر بودم برگشتم سمتش دیدم بیداره دستاش پشت سرشه و داره بالارو نگاه می‌کنه ، متوجه نبود که دارم نگاهش میکنم .
صداش کردمو بعد یه مکث برگش سمت منو گفت که بیدار بودی ، اون لحظه فق

داستانکده شبانه

04 Nov, 07:57


ط به چشماش زل زده بودم میخواستم که دوباره توی بغلش بخوابم ولی چجوری باید اینو بهش میگفتم یکم بهش نزدیک تر شدم از پرسیدم ، میشه ، میشه امشب بغلت بخوابم ، فکر کنم چهره متین توی خجالت داشت آب میشد نمی‌دونست چی بگه . و فقط سرشو تکون داد که بگه نظرش مثبته .
پشتمو کردم و بغلش خوابیدم ، متین یکم خجالت می‌کشید و بعدش دستشو روی شکمم گذاشت .
فردا صبح بیدار که شدم دیدم که متین کنار نیست ، بیرون که رفتم دیدم داره صبحونه آماده می‌کنه .
یکم احساس خجالت بعد اون همه اتفاق ها هنوز پیشم بود ولی واقعا این برام سوال بود که اونم همچین حسی داره یا فقط خواسته دل من نشکنه ، دیگه برام مهم نبود چی میشه باید میرفتم و ازش می‌پرسیدم .
گفتم چی شده که سحر خیز شدی ، گفت که زود که بیدار شدم نتونستم بخوابم و بیکار بودم واسه همین دارم صبحونه درست میکنم .
بهش گفتم متین میتونم یه سوال ازت بپرسم ، این رو که بهش گفتم یکم انگار دست و پاشو کن کرده بود و گفت بپرس ، پرسیدم که تو بهم حس داری ؟
متین یکم مکث کرد ، خجالت رو توی صورتش می‌دیدم گفتش ، ا… راستشو بخوای من از اون اول که دیدمت فهمیدم تو فراتر از یه دوستی برامی ، وقتی بزرگتر شدیم حسم بهت بیشتر و بیشتر میشد ولی نمی‌دونستم چجوری بهت بگم …
اینو که گفت بغلش کردم ، نمی‌دونستم دیگه چی باید بگم فقط سکوت کردم و تو همون حالت موندم ، بعدش شروع به خوردن صبحونه کردیم .
توی این فکر بودم که شاید باید باهاش سکس کنم یا شایدم خیلی برای این کار زود بود ، این چیزی بود که خودم بیشتر میخواستم ، بهش گفتم یکم کار دارمو باید برم حموم و وظیفه پختن ناهار سپردم بهش اونم با یه لبخند قبول کرد .
رفتم سراغ کمد مامانم و گشتم دنبال بهترین شورت و سوتینی که بود
یه ست تور مشکی با یه جوراب شلواری گذاشتم کنار رفتم سمت دستشویی تا خودمو تمیز کنم بعد اونم یه حموم رفتم ، دیگه وقتش بود رفتم پیش متین داشت کتاب های کتابخانه رو میخوند بهش گفتم میشه بیای اتاق ، با یه حالت تعجب نشست روی تخت ، بهش گفتم باید اینجا صبر کنه تا من بیام ، ازم پرسید برای چی ، منم با یه چشمک بهش اتاق رو ترک کردم .
رفتم توی اتاق پدر مادرم خیلی استرس داشتم ، این اولین سکس من بود و اولین بار بود که جلوی دوستم باید لخت میشدم ، خیلی حس عجیبی داشت از طرفی هم یه حس خوب رو توی قلبم احساس میکردم .
لباس های که کنار گذاشته بودم پوشیدم و رفتم سمت اتاق ، خیلی خجالت می‌کشیدم وقتی وارد اتاق شدم متین از تعجب خشکش زده بود چشماش برق میزد ، خوشحال بودم که خوشش اومده و لبخند زدم رفتم و کنارش نشستم نمی‌دونستم باید چجوری شروع کنم ولی یه حسی میگفت که باید ببوسمش .
توی این فکر بودم که یهو خود متین جلو اومد و منو بوسید ، بوسه های نرمی که لبامو گرم کرده بود ضربان قلبم تند شده بود ، چشمام خمار شده بود نمی‌تونستم حرکت کنم ، قفل شده بودم .
نمی‌دونم چقدر توی اون حالت بودیم تا اینکه متین رفت عقب ، میدونستم که الان نوبت منه تا یه حرکت بزنم ، شروع کردم شلوارشو در آوردن ، اولین بار بود که یه کیر می‌دیدم کیرش سفید و بزرگ بود چشمام روی کیرش قفل شده بود ، بعد یه مکس کوچیک شروع به ساک زدن کیرش کردم ، کیرش خیلی گرم بود و بزرگ شدنش رو توی دهنم احساس میکردم ، کیرش بوی عجیب و مردونه ای رو میداد باعث شده بود که خیلی
تحریک بشم ، توی حال خودم بودم که متین گفت بسه ، وازلین رو برداشتم و یکم روی کیرش مالیدم و یخورده هم دستمو چی کردم تا خودمو آماده کنم ، شروع کردم جلوی متین خودمو انگشت کردن خیلی خجالت می‌کشیدم تا اینکه متین گفت میشه من انجامش بدم ، انگش

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


خوبی بهم میداد بخصوص وقتی کامل می نشستم روی کیرش و کیرش تا ته توی کوسم بود و یکم نگه میداشتم و دوباره تلمبه میزدم توی ابرا بودم که یهو بلندم کرد به کمر خوابوندم و شروع کرد توی کوسم تلمبه زدن دو تایی فقط آه و ناله می کردیم تا اینکه هر دو ارضا شدیم و اونم آبشو خالی کرد توی کوسم بوسیدم و گفت خودت نمیدونی چه کار بزرگی برام انجام دادی ممنونم ازت گفتم خواهش می کنم دکتر رفت حمام منم رفتم پایین توی اتاق خودم و دکتر صبح زود رفت و تا یه هفته نیومد بعد از یه هفته زنگ زد و گفت رفته یه ماموریت خارج از کشور و تا دو ماه دیگه نمیاد، دوهفته بعد یه روز زنگ ایفون رو زدن یه پسر جوانی بود گفت منم سعید پسر دکتر نافذی،تازه از آلمان اومدم در رو زدم و رفتم در خونه رو باز کردم اومد داخل و گفت مامان بابا نیستن؟ گفتم بابا نیستن اما مامان هستن… مائده خانم از دیدنش خیلی خوشحال شد منم خیلی ازش خوشم اومده بود واقعا بهش حس خوبی داشتم شب شد و من آرام بخش مائده خانم رو زدم و سعید رفت حمام بعد از چند دقیقه صدام کرد و گفت میشه حوله ام رو از توی چمدون بیاری؟ منم رفتم و حولشو براش اوردم و خواستم بهش بدم رفته بود پشت در گفتم وای چه خجالتی اصلا بهتون نمیاد گفت پس شما خجالتی نیستی؟ گفتم اصلا خجالتی نیستم گفت حوله رو بده برو، حوله رو دادم و رفتم توی اتاقم بعد از چند دقیقه با حوله ای که پیچیده بود دورش اومد دم اتاقم و گفت خانمی که خجالتی نیستی بهم یه قهوه میدی؟ بلند شدم رفتم توی آشپزخونه تا براش قهوه درست کنم که یهو اومد توی آشپزخونه و بهم چسبید گفت پس خجالتی نیستی؟ گفتم نه، حوله رو باز کرد و گفت برگرد برگشتم دیدم کیرش شق کرده منم شروع کردم براش خوردن حسابی شق کرده بود و اه اه میکرد گفتم بریم بالا اتاق بابات رفتیم بالا و گفتم من خوردم حالا نوبت توعه و شروع کرد خوردن کوسم خیلی خوب میخورد هم کوسمو می خورد هم انگشت میکرد توش گفت متاهلی؟ گفتم نه، گفت پس این کاره کیه؟ گفتم باید بگم؟ گفت نه، گفتم بلند شو من کیر میخوام گفت جوووونم منو کشید سمت خودش و پاتامو داد بالا و کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد تلمبه زدن واقعا از تلمبه زدن هاش لذت میبردم چون چند هفته بود سکس نداشتم و واقعا میخواستم یکی با همه وجودش بکنه توی کوسم برعکس باباش این خیلی وحشی بود و مثله وحشیا توی کوسم تلمبه میزد و منم آه آه می کردم و لذت میبردم ابش اومد و توی کوسم خالیش کرد گفتم چه زود ابت اومد؟ گفت کوست خیلی تنگه تا الان چند بار سکس داشتی؟

“ادامه دارد”…

نوشته: فرزانه
@dastankadhi

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


پرپشت که از شدت تمیزی برق میزد.
بلافاصله بلند شدم و جایم را به این موجود زیبا دادم.
وقتی که کنارش قرار گرفتم موهاش درست زیر بینی من قرار گرفت.عطر موهاش مستم کرد.ضربان قلبم شدت گرفت.خدا شاهده الان بعد چهل و پنج سال با یادآوری اون رایحه ضربان قلبم تند شد.
خلاصه درست در لحظه ای که از خوشحالی تو کونم عروسی بود.ناگهان شاگرد اتوبوس آمد و رو کرد به خانم و گفت:ببخشید خانم.اقا راننده فرمودن اگه جاتون ناراحته تشریف بیارید ردیف اول کنار اون خانم بنشینید.
با این حرف مثل این بود که بهترین اسباب بازی بچه ای را بخواهید از دستش بگیرید. ادامه در قسمت بعد
نوشته: مهندس

@dastankadhi

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


ارضای زن شوهر دار
1400/03/03

#زن_شوهردار #میلف

سلام من با زنان زیادی رابطه داشتم که سنشون از خودم بیشتر بوده کلا تمایلم به زنان بزرگ تر از خودمه حالا به دلایل مختلفی که اینجا جاش نیست بگم این خاطره هم که مینویسم مال پارساله اسم طرفمو عوض میکنم
من ۲۰ سالمه قدم ۱۸۸ وزنم ۷۴ قیافم یکم از معمولی بالاتر تقریبا سبزه ام
سایزم ۱۸ و کلفت
سارا هم ۳۴ سالش بود قدش ۱۷۰ ی بود وزنشم تقریبا ۷۵ و اینا بود سبزه بود
ما تو تلگرام آشنا شدیم یه مدتی با هم بودیم مجازی اونم مثل من خیلی حشری بود و دلش میخاست یکی باشه که وحشیانه کصشو بکنه و بخوره منم که از ناجور تو کفش بودم کلی با هم سکس چت کردیم و عکس و اینا تبادل کردیم یه ماهی با هم اینطور گزروندیم
اونا تهران بود خونشون ما شهرستان ولی خونه بابا ایناش خیلی نزدیک خونه ما بود یه نیم ساعتی فاصله داشت و سالی چن بار با دخترش میمومد خونه باباش سر بزنه میگفت شوهرش سر کاره نمستونه باید باهاشون،
بعد کلی انتظار گفت که داریم میایم اونجا و منم دل تو دلم نبود میخاستم کص و کونشو پاره کنم ، قرار گزاشتیم که به بهونه خرید بیاد بیرون منم برم دنبالش بعد بریم خونه رفیقم که کلیدش دست من بود باهاش هماهنگ کرده بودم ، رفتم سر قرار سوارش کردم با هم رو بوسی کردیم دیدم به به چه هلوییه دقیق مثل عکساش رونایه تپلش داشت ساپورتشو جر میداد با یه مانتو کوتاه به شوخی تو راه دستمو میزاشتم لا پاش میگفتم بزا برسیم چه کسی ازت بکنم اونم خیلی هوس کرده بود و هر دومون استرس و هیجان داشتیم یه دو ساعتی وقت داشتیم فقط رسیدیم در خونه پیاده شدیم رفتیم توو همینکه از در پذیرایی رفتیم توو محکم بغلش کردم اخ چه حسی بود شروع کردم به خوردن لباش از پایین یکم خم شده بودم تا کیرم بچسبه به کصش دیدم فایده نداره بزار مانتوشو درارم اونم مانتو شو دراورد کصش از زیر ساپورتش معلوم بود دوباره محکم بغلش کردم اینبار قشنگ کیرم میخورد به کلوچش محکم میمالیدمش بهش کیرم مث سنگ شده بود دستمو انداخته بودم دور کمرش به خودم فشارش میدادم و همزمان لباشو میخوردم خیلی داغ شده بودیم اومدم پایین گردنشو میخوردم یواش یواش یه اه و ناله ای میکرد برگردوندمش از پشت بغلش کردم کونش خیلی خوش فرم بود محکم بغلش کردم کیرم افتاده بود لاش و میمالیدم بهش و همزمان گردنشو میخوردم خیلی خوشش میومد دیگه منم خیلی حالم خراب بود گفتم درار شلوارتو سریع شلوار و شرتشو دراورد وایساد جلوم داشت سوتینشو در میاورد چشم افتاد به کصش دست خودم نبود جلوش زانو زدم و عین وحشیا شروع کردم به خوردنش اونم داشت میمرد سرمو فشار میداد به کصش زبونمومیکردم توش آب کصش راه افتاده بود بد جور میکش میزنم خیلی کص خوشمزه ای داشت دو سه دقیقه خوردمش اینطوری پاشدم کیرم داشت میترکید شلوارمو در اوردم کیرم سیخ وایساده بود اونم وایساده بود سر پا جلوم داشت کیرمو نگا میکرد دوباره محکم بغلش کردم و لباشو میخوردم اصلا نفهمیدم چیشد به خودم اومدم دیدم کیرم تا ته توو کصشه همونطور سر پا از جلو داشتم تلمبه میزدم توش و لب میگیرفتیم از هم، چسبوندمش به دیوار کیرمو فشار میدادم تا خایه میرفت توو سه چار دقیقه تو همین حالت بودیم کشیدم بیرون چرخوندمش از پشت کیرمو گرفتم گذاشتم تو کصش شروع کردم به تلمبه زدن عین وحشیا میزدم توش لپ کونش میخورد به بدنم صدایه شلپ شلوپ خونه رو گرفته بود اونم اه و نالش بلند شده بود و هی میگفت تند تر بکن منم تند ترش میکردم ده دقیقه ای اینطور کردمش یهو دو سه تا جیغ کوچیک زد و لرزید خودشو کشید جلو منم دنبالش رفتم گرفتمش باز آب کصشو که از دور کیرم ریخت و احساس کردم دوباره کردم توش و فشارش دادم توش تا ته ال

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


تماس میکرد میگفت وایسا یه دقیقه منم ولش کردم دیدم نشست منم چیزی نمونده بودم آبم بیاد گفتم یکم دیگه تحمل کن اب منم میاد خوابوندمش به شکم و خوابیدم روش یه سره تا خایه کردم توشو شروع کردم به کردن دستمو انداخته بودم دورش محکم میکردمش نرمیه کونش زیرم داشت دیوونم میکردم اه و ناله هاشم بد تر دیوونم میکرد انگار رو ابرا بودم یه هف هشت دقیقه اینطوری کردم آبم خواست بیاد کشیدم بیرون گذاشتمش لایه لپ‌کونش آبم اومد همونطور خوابیدم روش هر دو تامون خیلی خسته بودیم خودش بعدا میگفت تو عمرم اینطوری آبم نیومده و بعد این چن بار دیگه با هم سکس داشتیم سوراخ کون تنگی داشت که براش کردمش غار اگه دوست داشتین بعدا اونم براتون میگم و کلی خاطره باحال دیگه ام دارم اگه دوس داشتین اونام میگم براتون…
نوشته: Arad


@dastankadhi

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


من و مامانم پرستاریم (۱)
1402/05/13
#پرستار #دکتر #سکس_گروهی

من و مادرم هر دو پرستار هستیم البته من یکسال بیکار بودم هیچ جا استخدامم نمی کردن تا اینکه مادرم با رئیس بیمارستان دکتر نافذی صحبت کرد و الان یکساله همون بیمارستانی که مامانم کار میکنه مشغول به کار شدم البته توی بخش اورژانس که واقعا خسته کننده بود چون مراجعات زیادی داشت و من چون مجبور بودم قبول کرده بودم اما مامانم بخش اطفال بود و شیفت ما اکثرا مخالف هم بود وقتی من نبودم مامانم بیمارستان بود و وقتی من بیمارستان بودم مامانم خونه بود چون پدرم سالها پیش فوت کرده بود من تنها فرزند خانواده بودم و با مامانم زندگی می کردیم خونه ما یه خونه ویلایی بود یه روز خیلی خسته بودم و با یکی از همکارام شیفتم رو جابه جا کردم و رفتم خونه تا بخوابم چون بی خوابی بد جور بهم فشار اورده بود در حیاط رو باز کردم رفتم داخل رسیدم به در خونه در رو باز کردم خونه ما یه راهرو داره بعد وارد خونه میشید کل فضای خونه پر از صدای آه و ناله بود راهرو رو اروم رفتم جلو دیدم مامانم داگی خوابیده سرش توی مبل بود و دکتر نافذی داشت توی کون مامانم وحشیانه تلمبه میزد و من داشتم نیمرخ کاملشون رو می دیدم که کیر کلفت دکتر نافذی توی کون مامانم عقب و جلو میکرد و هر دو آه و ناله میکردن البته صدای مامانم کمتر بود اما صدای دکتر نافذی بلند تر، مامانم میگفت آبت کی میاد؟ دکتر میگفت تاخیری زدم حالا حالا ها این کون خوشگلتو جر بدم مامانم بهش گفت پس با دستت کوسمو بمال دکتر نافذی هم کوسشو میمالید و تند تند تلمبه میزد هر دو اه و ناله میکردن دکتر نافذی میگفت سکس با تو رو دوست دارم چون هر چی وحشیانه تر و خشن تر میکنمت بیشتر بهم حال میدی مامانم جوابی نمیداد یهو دکتر موهوشو کشید سرشو بلند کرد و خوابوندش سمت چپ و افتاد روش توی این حالت پشتشون به من بود، دکتر به مامانم گفت پاهاتو ببند حالش بیشتر بشه مامانم پاهاشو بسته بود و دکتر کامل روش خوابیده بود و تلمبه میزد مامانم گفت دستتو از روی کوسم بر ندار بمالش برام، دکتر دستشو برد زیر مادرم و کوسشو میمالید میگفت این کوس گشاد مالیدن نداره کوس فقط کوس دختر جووون اما کونت هنوز کار میده و کیر میخواد بازم صدای ناله های جفتشون بلند شد مامان میگفت جوووووونم دکتر میگفت واااای چه کونی سیر نمیشم از کردنش، منه بدبخت اومده خونه بخوابم حالا با این اوضاع نمی تونستم بخوابم رفتم توی پارک سر کوچه نشستم تا کارشون تمام بشه و دکتر نافذی هم بره خیلی طول کشید تا دکتر رفت تقریبا نزدیکای زمان برگشتن من به خونه طبق ساعت شیفتم دیدم دکتر از خونمون اومد بیرون و سوار ماشین اش شد و رفت ماشینش یه سانتافه مشکی بود گذاشتم طبق ساعت معمول بشه و رفتم خونه مامان توی حمام بود و من مستقیم رفتم خوابیدم بعد که از خواب بیدار شدم تازه فهمیدم چی دیدم و چه اتفاقی رو شاهد بودم دکتر نافذی و مامانم؟ اخه چطور؟ از کی؟ به مامانم گفتم من از اورژانس خسته شدم کاش میشد بیام پیش خودت بخش اطفال گفت تو تازه اومدی سابقه ای نداری من بعد 15سال تونستم برم اطفال اما یکم تحمل کن درستش می کنم گفتم من دیگه نمی تونم تحمل کنم واقعا سخته گفت باید صبور باشی اما درستش می کنم واقعا بریده بودم حتی توان تحمل یه روزش هم نداشتم یه روز مادرم گفت همسر دکتر نافذی بیماره و یه پرستار تمام وقت توی خونه نیاز دارن گفتم این که یعنی کلفتی گفت نه خودشون خدمت کار برای کارهای خونه دارن فقط یه پرستار میخوان تمام وقت پیش همسرش باشه و هم صحبتش باشه منم با ذوق قبول کردم و رفتم اتاق دکتر نافذی و خودم رو معرفی کردم حسابی تحویلم گرفت و گفت برو یه سری دارو از داروخانه تحویل بگیر و بیا تا با هم بریم رفتم تحویل گرفتم و برگشتم با هم رفتیم پارکینگ و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونشون توی راه بهم گفت مامان گفتن از کار توی اورژانس ناراضی هستی و قرار بود خانم شادمان برای این کار بیان که مامان گفتن شما بیاید منم قبول کردم گفتم ممنون قول میدم رضایتتون رو جلب کنم و بهتر از خانم شادمان انجام وظیفه کنم گفت پس امروز آزمایشی ببینم چطوره کارت، رفتیم خونشون زنش یه خانم قد کوتاه تپلی و بسیار خوش اخلاق بود داروهاشو دادم و کلی حرف زدیم خونه دکتر دو بلکس بود 2 اتاق و آشپزخونه و حمام و دستشویی پایین داشت که اتاق من و زن دکتر که اسمش مائده بود همون طبقه پایین بود 2 اتاق و حمام و دستشویی هم طبقه بالا بود که دکتر استفاده میکرد شب که شد بهم گفت آرام بخش مائده رو بزن و بیا بالا تا درباره کارت با هم صحبت کنیم آرام بخش مائده خانم رو تزریق کردم و یکم صحبت کردیم و اون خوابش برد رفتم بالا دکتر پرسید امروز چطور بود؟ کارت رو دوست داشتی؟ گفتم عالی بود بله دوست داشتم مهم اینه شما راضی باشید از پشت میزش بلند شد و اومد جلوم ایستاد و به میز تکیه داد و گفت بستگی داره تو چیا بلد باشی و به کیرش اشاره کرد منم خودمو زدم به

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


اون راه و گفتم من یه سال توی اورژانس بودم و کارمو بلدم گفت که اینطور؟ پس دستت رو بده به من بلند شو؟ تا بلند شدم چسبوندم به میز و از پشت بهم چسبید و کیرشو به کونم میمالید و در گوشم گفت بلدی چیزی که الان لای کونته رو بخوابونی و بهش حال بدی؟ منم گفتم حتما مثله مامانم میخواد از کون بکنتم، کون دادن به دکتر نافذی بهتر از کار توی اورژانسه گفتم بلدم اما من باکره ام تا حالا سکس نداشتم گفت اگر میخوای اینجا بمونی دیگه باکره نیستی با دستاش کوس و کونم رو فشار داد و گفت اینا از امشب ماله منن و گرنه برمیگردی اورژانس منم چون نمی خواستم برگردم اورژانس با تکون دادن سرم موافقت خودمو اعلام کردم گفت مانتو رو در بیار مانتو رو دراوردم زیرش یه تاپ داشتم و یه شلوار مشکی شلوارمو کامل از پام دراورد و یه شورت سفید پام بود گفت دستات رو بذار روی میز و پاهات رو جفت کن یهو دیدم کیرشو از پشت کرد لای کوسم و بهم چسبید و و عقب جلو میکرد و با دستشم از روی شورتم کوسمو میمالید کیرش خیلی کلفت بود و حسابی ترسیده بودم اما داشت بهم حال میداد از کارش لذت میبردم کم کم شورتم خیس شد بغلم کرد و بردم روی تخت و شورتم رو کنار زد و شروع کرد خوردن خیلی عالی میخورد واقعا لذت میبردم آه و ناله ام که دراومد بلند شد تاپم رو دراورد و سوتین ام رو باز کرد و سینه هامو چرب کرد و کیرشو گذاشت وسط دو تا سینه ام و سینه هامو بهم دیگه فشار میداد و کیرشو عقب جلو میکرد کیرش واقعا کلفت و بزرگ بود یهو ولم کرد و روی کمر خوابوندم و شورتم رو دراورد و کیرشو روی کوسم می کشید داشتم لذت میبردم که یهو کیرشو کرد توی کوسمو افتاد روم و دهنمو گرفته بود و من از درد داشتم زیزش دست و پا میزدم و جیغ میزدم و اون دستشو بیشتر فشار میداد روی دهنم و میگفت تحمل کن آروم باش اروم باش تا دهنت رو ول کنم با سرم قبول کردم و دهنمو ول کرد و یه نفس عمیق کشیدم گفت بازم نفس عمیق بکش دو سه تا نفس عمیق کشیدم گفتم درد دارم گفت یکم تحمل کن و نفس عمیق بکش و شروع کرد ازم لب گرفتن با دستاش نوک سینه هامو فشار میداد و کم کم شروع کرد عقب جلو کردن اما خیلی اروم کم کم لذت میبردم و اون هم اروم اروم عقب و جلو میکرد واقعا لذت میبردم بهم میگفت کوست از کوس مائده زنم هم که اولین بار کردمش تنگ تره خیلی دوست دارم کوستو و اروم اروم عقب جلو کردن رو بیشتر میکرد تا جیغ میزدم ازم لب میگرفت یهو محکم کرد توی کوسم نفسم بند اومد خودشم یه اه بلند کشید و خودشو انداخت روم یه چند دقیقه گذشت و در گوشم گفت دیگه باکره نیستی مبارکمون باشه از روم بلند شد و دیدم کیرش خونیه دست زدم دیدم کوس منم خونیه بهم دستمال داد گفت خودتو تمیز کن و شورتت رو پات کن منم میرم دستشویی، خودمو تمیز کردم و شورتم رو پام کردم و بقیه لباسهامم پوشیدم و بلند شدم احساس کردم یه چیزی ریخت توی شورتم نگاه کردم دیدم آب کیر دکتره که توی کوسم خالی کرده بود… رفتم شورتم رو عوض کردم و برگشتم دکتر از دستشویی اومده بود و تا وارد اتاقش شدم اومد سمتم و بغلم کرد و بوسیدم و گفت از الان می تونی توی خونه ما مشغول به کار بشی گفتم مرسی و لبخند زدم دستمو گرفت و با هم روی مبل نشستیم یه بسته بهم داد و گفت اینم هدیه ات بازش کردم یه لباس شب بود یه تاپ و دامن قرمز جیغ گفت پاشو بپوشش تا بلند شدم دکتر گفت بذار من برات لباساتو در بیارم آروم شلوارم رو کشید پایین و از پام دراورد پشت زانو و پشت ساق و رون هامو می بوسید شورتمو کشید پایین و دو تا سیلی به کونم زد و بوسیدشون بلند شد تاپ ام رودراورد و سوتین ام رو باز کرد و سینه هامو می بوسید و میگفت تو محشری دختر عجب چیزای نابی داری و ازم چند تا لب گرفت و گفت حالا خودت لباستو بپوش، پوشیدم خودش هم لخت شد و و نشست روی مبل کیرشو چرب کرد خوابوندش و بهم گفت بشین روش و چاک کوستو به کیرم بمال منم پاهامو باز کردم و انداختم دو طرفش و کوسمو جوری تنظیم کرد که کیرش لای کوسم بود و بهم میگفت خودتو روش تکون بده لباسم یکم برام گشاد بود سینه هامو از داخل لباس دراورده بود و می خورد گاهی مک میزد گاهی هم گاز میگرفت دیگه آه و ناله ام دراومده بود و کوسمم خیس شده بود بلندم کرد انداختم روی تخت پاهامو از هم باز کرد و کیرشو اروم کرد توی کوسم، اما اینبار تا فرو کرد توی کوسم یه آه بلند کشیدم و گفت جووووووون و آروم عقب و جلو میکرد یهو کیرشو کشید بیرون و چربش کرد و دوباره کرد توی کوسم این بار هم یه آه بلندتر کشیدم گفت داری از کیرم لذت میبری؟ نمی تونستم جواب بدم یهو کیرشو کشید بیرون و گفت کیر میخوای؟ بکنم توی کوست؟ گفتم اره بکن گفت کردم توی کوست نمیگی آه میگی جووووون، یهو کرد توی کوسم گفتم آه گفت بگو جووووون دوباره دراورد و از اول کرد توی کوسم گفتم جووووون گفت جرت میدم و شروع کرد توی کوسم تلمبه زدن اما همچنان اروم بود اما سرعتش از بار اول بیشتر بود منم این بار واقعا لذت میبردم چشمامو بسته بودم و لبمو گاز

داستانکده شبانه

03 Nov, 07:23


میگرفتم و آه آه میکردم دکتر هم آروم آروم تلمبه هاشو تندتر میکرد تا اینکه ارضا شدم دکتر گفت چه زود ارضا شدی امشب حالا حالا ها باید بهم کوس بدی سکس آروم رو فقط امشب تجربه میکنی کیرشو گذاشت لای سینه هامو و گفت سینه هاتو بهم بچسبون و کیرشو عقب و جلو میکرد وگاهی کوسمو میمالیدگاهی کیرشو میاورد دم دهنم میگفت ببوسش منم می بوسیدمش میگفت دوستش داری؟ گفتم خیلی گفت جوووووون بگو کیر میخوام، منم میگفتم کیر میخوام کیر میخوام، کیرشو روی کوسم شروع کرد کشیدن چون چرب بود خیلی بهم حال میداد بهم میگفت الان چی میخوای؟ گفتم کیر میخوام کیر میخوام و کیرشو کرد توی کوسم یه آه بلند کشیدم گفت مگه کیر نمیخواستی؟ بیا اینم کیر اینم کیر و توی کوسم تلمبه میزد اما این بار خیلی تندتر از قبل تلمبه میزد و منم بلند بلند آه آه میکردم تا اینکه دوباره ارضا شدم و اونم بعد از چند تا تلمبه آبش رو توی کوسم خالی کرد گفت عجب کوس تنگیه چقدر حال میده و اومد کنارم دراز کشید و گفت یه کاری هست بعدا بهت میگم انجامش بدی هم کار بهتری داری هم درآمد بیشتری…

بعد از شب اول دکتر نافذی برای یه ماموریت به تهران رفت و بعد از دو روز همراه یه دکتری بنام ناصحی اومدن خونه طرفای غروب بود اومدن دوتایی رفتن طبقه بالا شب شد و دکتر نافذی اومد پایین و گفت آرام بخش مائده جان رو بزن تا استراحت کنه… طبق معمول آرام بخش رو زدم و مطمئن شدم مائده خانم خوابه اومدم برم بالا دکتر نافذی از آشپزخونه صدام زد و گفت لباس قرمزه که بهت دادم رو بپوش و بیا بالا گفتم بیام بالا؟ اونم با اون لباس؟ مگر مهمان ندارید؟ گفت مگر قرار نشد ماله من باشی؟ تا بتونی اینجا بمونی؟ گفتم بله گفت پس لباست رو تنت کن و بیا بالا لباس رو تنم کردم و رفتم بالا در زدم گفت بیا داخل رفتم داخل دکتر ناصحی گفت پس فرزانه خانم شمایی دکتر نافذی از شما خیلی تعریف کردن و دستمو کشید و نشوندم روی پاهاش میگفت به به عجب چیزیه و شروع کرد ازم لب گرفتن و سینه هامو دراورد و شروع کرد خوردن و کیرش زیر پام داشت کلفت و کلفت تر میشد گفت بلند شو کمر بندم رو باز کن کیرمو در بیار شروع کن خوردن شروع کردم خوردن کیرش خیلی کلفت تر از کیر دکتر نافذی بود و کاملا سیاه بود دکتر نافذی اومد از اتاق بره بیرون که دکتر ناصحی گفت کجا؟ گفت بهتره تنهاتون بذارم گفت عجالتا که تعریف هات همه دروغ بود اصلا بلد نیست بخوره، دکتر نافذی گفت الان درستش می کنم شما برید روی تخت دراز بکشید به منم گفت برو کیرشو بخور و خودشم شروع کرد کوسمو خوردن اون کوسمو میخورد منم کیر دکتر ناصحی رو میخوردم دکتر ناصحی گفت حالا شد بسه بیا این کوس تنگی رو که این همه ازش تعریف کردن رو بکنم ببینم راسته یا نه، منو به حالت داگی خوابوند و به دکتر نافذی گفت بزن بریم، دکتر ناصحی کیرشو چرب کرد و کردش تا ته توی کوسم یه آه بلند کشیدم گفت جوووون و شروع کرد تلمبه زدن اما مثله وحشیا تلمبه میزد منم جیغ میزدم و میگفتم آروم تو رو خدا اروم تر دارم پاره میشم که دکتر نافذی کیرشو کرد توی دهنم دکتر نافذی موهامو جمع کرده بود توی دستاش و موهامو می کشید و کیرشو تا ته میکرد توی دهنم تا صدای جیغ و فریادهام کمتر بشه دکتر ناصحی هم مثله وحشیا توی کوسم عقب جلو میکرد و میگفت وای راست میگفتی خیلی تنگه وای چه لذتی داره عجب کوس تنگیه انقدر تلمبه زد تا ابش اومد و ولم کرد و گفت نافذی راست میگفتی عالیه این کوس تنگیش بی نظیره بعدش دکتر نافذی کیرشو از تو دهنم دراورد و رفت کیرشو کرد توی کوسم گفتم تو رو خدا آروم به خدا کوسم جر خورد دکتر نافذی گفت اروم باش آروم میکنمت، شروع کرد اروم تلمبه زدن واقعا لذت میبردم بهم گفت چی میخوای؟ گفتم کیر میخوام گفت چی میخوای؟ گفتم کیر میخوام دکتر ناصحی اومد کیرشو کرد توی دهنم گفت اینم کیر امشب از کیر سیرت میکنم یکم براش خوردم و کیرش دوباره شق کرد به دکتر نافذی میگفت بذار بهش کیر بدم تا سیر بشه دکتر نافذی کیرشو دراورد و دکتر ناصحی کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد مثله وحشیا توی کوسم تلمبه زدن موهامو توی دستش جمع کرده بود و هر بار که جیغ میزدم موهامو می کشید میگفت جیغ چرا؟ مگه کیر نمی خواستی؟ انقدر تلمبه زد تا ابش اومد و دوباره خالی کرد توی کوسم بعدش بلند شد و لباسهاشو پوشید و گفت اون مسئله حله منم باید برم خونه وگرنه عیالم دیگه راهم نمیده، اون رفت و دکتر نافذی هم تا دم در همراهیش کرد. وقتی دکتر نافذی اومد کیرشو داد بخورم منم خوردم و روی کمر خوابید و گفت بیا بشین روی کیرم پاهامو باز کردم و کیرشو تنظیم کرد دم سوراخ کوسم و گفت بشین نشستم و کیرش رو تا ته کرد توی کوسم یکم نگه داشت منو کشید سمت خودش و گفت نوک سینه ات رو بذار توی دهنم و شروع کرد توی کوسم تلمبه زدن این مدلی رو خیلی دوست داشتم خیلی حالش بیشتر بود بخصوص اینکه دکتر بهم میگفت خودت تلمبه بزن واقعا اینکه خودم تلمبه میزدم و هر وقت دلم میخواست می تونستم تند یا کندش کنم حس