دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 ) @dastani56 Channel on Telegram

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

@dastani56


دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 ) (Persian)

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 ) یک کانال تلگرامی محبوب است که به تازگی تاسیس شده است. این کانال مختص دوستداران داستان های جذاب و مهیج است که علاقه مند هستند تا در دنیای خیالی و دیدنی داستان ها فرار کنند. نام کاربری @dastani56 و نام کانال دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 ) نشان از طرفداری از داستان های مختلف و هیجان انگیز دارد. اگر به دنبال خواندن داستان های خارق العاده با تناقض های پیچیده و شخصیت های فراطبیعی هستید، این کانال برای شماست. با عضویت در این کانال از داستان های جذاب و فوق العاده لذت ببرید و به دنیایی از خیال و واقعیت تلگرامی دست یابید. منتظر حضور شما در کانال دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 ) هستیم!

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:47


کانال رو بدوستانتون معرفی کنید و ما رو دلگرم کنید برای رونق بیشتر❤️💋

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:46


کلام نکردم اونم عادی برخورد میکنه
نوشته: کیهان



📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:46


گم درست کنی. گفتم ببین این ویندوزش باید عوض بشه گفت یا خدااا ، گفتم یا خدا نداره یکمی زمان میبره نهایت شب بشین پای طرحت انجامش بده من تا 11 این رو بهت تحویل میدم.ساعت حدود 9 شده بود. داداشم گفت خب پس امشب موندی هستی. گفتم نه بابا باید برم خونه خستم دیشبم نخوابیدم گفت تو بیابون ک نیستی همینجا میخوابی امشب رو فردا هم اگر خواستی بری سرکار میرسونمت تا مترو. (پنجشنبه ها شیفتی بودم)
به ناچار قبول کردم گفت خانم به مسعود ی حوله و ی تیشرت و شلوار راحتی بده ، پاشو ی دوش بگیر سرحال بشی تا موقع هم هانیه شام رو درست کرده ، فکر بدی نبود رفتم ی دوش پنج دقیقه ای گرفتم و دوباره اون شورت کوفتی رو پوشیدم ولی از لباسای بیرون راحت شده بودم و حس خوبی داشت خصوصا شلواری ک بهم داد خیلی نرم بود. دوباره نشستم پای سیستم و فایل های درایو سی رو خالی کردم و ی سری فایل که هانیه هی میگفت پاک نشه رو اکسترنالی که بهم داده بود ریختم. کاره دیگه یهو میپرید چی؟ شما بگو ی درصد ، داداشم گفت هر وقت میگی شام رو بیاریم ، گفتم بزار فایل هارو کپی کنم ، زدم فایل ها تو هارد کپی بشن. دیدم ی سری عکس هم تو هارد هست کنجکاو شدم ولی خب باز نکردم پوشه ش رو فقط تو پیش نمایشش هانیه با لباس مجلسی بود. گفتم زشته باز نکن حاجی. رفتم شام رو خوردم و حدود 11 بود فلش ویندوز رو وصل کردم که شروع کنم کارو داداشم اومد گفت ببخشید اسیر شدی گفتم نه بابا این چه حرفیه شما برو راحت باش. نیم ساعتی گذشت داداشم اومد گفت ببخشید من برم بخوابم کاری داشتی هانیه هست. گفتم ویندوز نصب شده بهش بگو بیاد ببینم چیا میخواد. گفت خانم بیا اینجا. شبت بخیر . شب توام بخیر . فردا میری سرکار صدات کنم؟ گفتم نه صبح بیدار بشم میرم خونه دمت گرم.
هانیه اومد نشست تو تایمی که میگفت فلان چیز رو میخوام این رو میخام اون رو میخوام و داشتم بهش ی سری چیزا رو توضیح میدادم یکی دوبار شورت رو جابجا کردم اونم خب کور نیست آخر سر گفت چته با خودت درگیری؟ گفتم هیچی گفت عرق سوز شدی؟ گفتم نه بابا. گفت جاییت درد میکنه برای همین رفتی دکتر ؟ گفتم نه گیر نده گفت اااا بگو ببینم گفتم هیچی بابا شورت خریدم تنگه زد زیر خنده گفت دیووونه خب بزار ی شورت داداشت رو بیارم بپوش راحت گفتم نه نه نمیخوام مرسی گفت خب اینجوری نمیشه که فکنم شورت نو هم باشه گفتم نه نمیخوام. گفت خب اصلا درش بیار چ کاریه تو عذاب باشی تا صبح!!! یکمی من من کردم.گفتم نه شلوار کثیف میشه گفت فدای سرت میشورم و در نهایت قبول کردم ، گفت در بیار بزار حمام بشورم برات گفتم نه بابا. ی کیسه بیار برام. گفت باشه هرجور میدونی ، ی فریزر اورد شورت رو دراوردم و انداختم اونجا و فقط شلوار داداشم رو پوشیدم اخیییییییش راحت شدم چه حس خوبی داشت. عجب شلوار نرمی. انگار دنیارو بهم دادن. زن داداشم نبود تو اتاق از اینکه با شلوارم فقط حس خوبی داشتم و یکمی هم تحریک شده بودم به سرم زد عکسای هارد رو ببینم . هارد رو وصل کردم و سریع پوشه رو باز کردم. چندتا عکس اول رو باز کردم انگار مراسم یا عروسی بود ی لباس مجلسی تنش بود که ی چاک از بالای رون داشت تا پایین و پاهاش از رون مشخص بود ، مثل بقیه داستان سکسی ها نمیام بگم زن داداشم شاه کص فامیله کون قلمبه داره ، نه هیکلش معمولی بود شکم نداشت اونقدری و چهره ش هم قابل قبول بود ، با اون آرایش و اون لباس خوشگل شده بود و سکسی. 7 8 تا عکس بود دیده بودم که دیدم داره با ی سینی میاد. نشست رو صندلی کنارم و گفت خوب راحت شدی؟ گفتم اره مرسی سعی میکردم کیرم که ی مقداری سیخ شده بود رو مخفی کنم. اونم درحالی که حرف میزد میوه پوست میکند و منم نرم افزار نصب میکردم. یکمی حس سکسی داشتم بهش پاهاشو ندیده بودم تاحالا از این ورم شورت پام نبود و کمی راست کرده بودم. دستم رو شلوارم بود هی میگفت میوه بخور بردار منم میگفتم چشم ولی برنمیداشتم چون باید دستم رو از کیر نیمه راستم برمیداشتم و کیرم رو میدید گفت وا میخوای دهنت کنم بردار دیگه. دیگه انقدر گفت برداشتم ی لحظه داشتم میوه میخوردم دیدم با لبخند داره به شلوارم نگاه میکنه سریع دستم رو گذاشتم روش.گفتم کجا رو نگاه میکنی؟ گفت پس شورت تنگ نبوده اونقدرم تو ماشالا … گفتم کوفت ماشالا چی؟ تنگ بود دیگه…
خب گفتی ویدیو پلیر چی بریزم گفت دستت رو بردار از روی شلوارت از صبح که اون شورت تنگ تنت بوده اذیت شدی الانم اینجوری میکنی گفتم چشم. اولین بار بود این مدلی با من حرف میزد. کامل راست کرده بودم خیل کیرم بزرگ نبود حدود 16 بعضی وقتا 17 سانت و کلفت ی مقداری ک بدون شورت تو اون شلوار خودنمایی میکرد به اصرار هانیه دستم رو برداشتم و گذاشتم راحت باشه. گفت خب عکسام چطور بودن؟؟؟؟ منو میگی انگار ی پارچ اب سرد ریخته باشن روم . گفتم چ عکسی چیو میگی؟ گفت نابغه از آینه مشخصه صفحه مانیت

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:45


ور حواست باشه خوبه داداشت ندید. بعدشم من به تو اطمینان کردم هارد رو دادم بهت. گفتم ببخشید کنجکاو شدم. گفت نگفتی چطور بودم؟ گفتم خوب بودی گفت همین؟ گفتم خوشگل شده بودی بهت میومد لباسا گفتم مرسی فضول خان دیگه با این وضع وقتشه زنت بدیم بعد اشاره کرد به کیرم که دوباره راست کرده بودم. گفتم میشه بری بخوابی؟ من دیگ هرچی بدونم نصب میکنم. گفت چرا پرت و پلا میگی من باید بشینم طرح بزنم مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست زد زیر خنده. منم خجالت میکشیدم گفت بیچاره دوس دخترات گفتم دوست دختر کجا بود گفت تو که راست میگی گفتم پاشو پاشو برو پای تی وی ، خندش قطع نمیشه گفتم کوفت نخند پاشو برو گفت نمیرم گفتم پس من میرم باقی برنامه ها باشه صبح برای طراحی آماده س سیستم
با کیر راست پاشدم رفتم اون غش بود رفتم تو پذیرایی تو رختخوابی که پهن کرده بود خوابیدم. ی دستمال برداشتم سر کیرمو تمیز کردم و سعی کردم بدون اینکه جق بزنم بخوابم. صبح با صدای بسته شدن در خونه که داداشم بسته بود بیدار شدم و به هانیه صبح بخیر گفتم گفت سلام نابغه با ی لحن شیطون و اشاره به عکسای دیشب که دیده بودم گفتم سلام پاشدم دست صورتم رو آب بزنم گفت بگیر بخواب خسته ای گفتم نه دیگه خوابم نمیبره پاشیدم دست صورتم رو شستم و صبحانه خوردم و گفتم دیشب سیستم اوکی بود گفت اره خدا خیرت بده عالی دستت درست مهندس ، رفتم سیستم رو روشن کردم که باقی کارو انجام بدم.سیستم اومد بالا چشام داشت درمیومد چی میدیدم؟
ی عکس از خودش گذاشته بود دسکتاپ گفتم وات یعنی چی؟ رو صندلی نشسته بود ی لباس مجلسی تنش بود پاهاشو انداخته بود رو پاهاش و رونش کامل مشخص بود. همون مراسمی بود ک دیشب چند تا عکسش رو دیده بودم. ی ربعی با سیستم کار کردم و هی گفتم چرا عکسشو گذاشته خودشم بدش نمیاد انگار سعی کردم راست نکنم و فکرم رو منحرف کنم، اومد نشست کنار لباسش رو عوض کرده بود ی تی شرت و شلوارک تنش بود اولین بار بود با شلوارک میدیدمش تو این 10 سالی که عروس ما شده اولین بار بود این حرکت ازش. گفتم پس بدش نمیاد گفت عکس صفحه رو دوس داری؟
خواستم اذیت نشی بری بگردی خودم ی خوشگلش رو گذاشتم برات ، گفتم کوفت بیشعور این چه کاریه مگه من هیزم از سر کنجکاوی بود. گفت حالا گذاشتم بدت میومد عوض میکردی خب؟ گفتم نه بدم نمیاد ولی خب درست نیست رو صفحه باشه. گفت خب عوض کن. منم دست نزدم گفت پس دوسش داری؟ انقدر لاس زد راست کردم اونم گفت می بینم که باز آماده به کاره و زد زیر خنده منم خجالت میکشیدم گفت سخته ها!!! گفتم چی؟ گفت همش تو حبسه اون بیچاره. گفتم بس میکنی؟ گفت اره از حبس درش بیاری بس میکنم من شوک شده بودم گفتم یعنی چی؟ گفت شلوار داداشت خراب شد انقدر سرشو زدی بهش من هیچی نگفتم دستش رو اورد گذاشت رو کیرم وااای باورم نمیشد گفت اوووف چ کلفت و سفته من هیچی نگفتم یکمی از رو شلوار دست مالی کرد و من دستش رو پس میزدم اون بیخیال نمی شد و منم شل شدم و شروع کرد از رو شلوار به مالیدن یکمی بعد دستم رو گرفت بردم سمت مبل تک نفره راحتی که تو همون اتاق بود شلوارشو داد پایین و کیرم افتاد بیرون و اونم با دیدنش ذوق کرد گفتتتت از دیشب دیووونم کردی من زبونم بند اومده بود شروع کرد مالیدن کیرم شلوارم تا نصفه پام بود در اتاق رو بست و شروع کرد به خوردن کیرم و اوووم اوووم و جون جون میکرد تمام کیرم رو کرده بود دهنش رو ساک میزد و با زبونش سر کیرم و لیس میزد و تحریک میکرد گفت چه خوشگل و بی مو آفرین خوشم اومد میدونستم کیرت از داداشت بزرگتره ولی نمیدونستم خوشگل هم هست. من دیگه سعی کردم لذت ببرم فقط ، تخمام رو میمالید و حرفه ای ساک میزد کثافت خیلی کارش خوب بود. وسطای ساک زدن اومد بالا و ازم لب گرفت خیلی حشری ترم کرد این کارش دوباره رفت رو کیرم و شروع کرد به لیس زدن و منم دیگه تحمل نداشتم و ی لب جانانه ازش گرفتم و تیشرتش رو در اوردم سینه های افتاد بیرون خیلی سایز سینه هارو بلد نیستم اما بنظر 75 میومد شروع کردم به خوردن و سینه هاش و نوکشون رو مک میزدم و میخوردم و با اون یکی دستم سینه مخالف رو میمالیدم دستم رو بردم سمت شلوارش تا کصش رو از رو شوارش بمالم قشنگ داشت شل میشد با این حرکت دومین بار بود که سینه میخوردم و خیلی داشت بهم حال میداد وسطاش ازش لب میگرفتم خواستم شلوارش رو در بیارم و برم برای خوردن و گاییدن کس زن داداش اماده بشم که رها صدا زد مامان!!!
بچه داشت دنبال مامانش میگشت و تازه از خواب بیدار شده بود و با صدا زدنش انگار برق به من وصل کردن سریع به خودم اومدم و خودم رو جمع و جور کردم هانیه هم همینطور لباساشو پوشید و رفت پیش رها و دست صورتش رو شست و بهش صبحانه داد منم سیستم رو اوکی کردم و با بدرقه و تشکر هانیه سریع از اونجا زدم بیرون الان سه ماه از این قضیه میگذره و من با هانیه در این خصوص

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:45


آخر شبی با هانیه

#زن_داداش

سلام این خاطره مربوط میشه به یکی از دوستای خیلی صمیمیم که از زبان ایشون نقل میشه ، نسخه نهایی رو مطالعه کردن و جز به جزء ش رو تایید کردن. خب بریم سراغش لازم به ذکره که به درخواست ایشون اسامی کاملا تغییر کرده .
داشتم از پیش مطب دکتر برمیگشتم برم سمت مترو میرداماد و تو این فکر بودم که داروهایی که دکتر داده رو بگیرم یا نه اصلا تاثیری داره؟ ی مدت به صورت خودسر مکمل مصرف کردم برای ریزش موهام و خداییش هم بی تاثیر نبود ولی خب معجزه که نمیکنه اون روز با این که خسته بودم فاز پیاده روی برداشته بودم داشتم تو بلوار به سمت مترو قدم میزدم و موزیک گوش میدادم رسیدم ورودی مترو گفتم ای بابا کی میخواد تو این شلوغی سوار مترو بشه که گوشیم زنگ خورد داداشم بود سلام چطوری داداش خوبی سلامتی چه خبر؟ زنگ زدم خونه نبودی دکتر رفته بودی؟ گفتم اره برای این ریزش کوفتی رفتم ی نسخه نوشته حالا ببینم چی میشه.
پس حسابی خسته ای اره؟ گفتم نه چطور چیزی شده؟ گفت راه دستت هست بیای اینجا؟
اونجا؟ خیر باشه چه خبره؟
سیستم خونه بهم ریخته کار نمیکنه درست.
اااااا یعنی چی درست کار نمیکنه؟ یعنی ویندوز نمیاد بالا؟ روشن نمیشه؟ هنگ میکنه؟ دقیقا مشکلش چیه شاید خودتون بتونید حلش کنید. حقیقتش اصلا حوصله اونجا رفتن رو نداشتم خسته بودم ی مقداری فقط میخواستم برم خونه. گفت بیا گوشی با هانیه.
-سلام چطوری مهندس خسته نباشی!!!
سلام چطوری زن داداش خوبی سلامتی؟ (هر وقت بهش میگفتم زن داداش کلی کیف میکرد)
-مرررسی تو خوبی سلامتی ببخشید مزاحم شدیم.
نه بابا این چه حرفیه جانم چی شده؟
-ببین این هم خیلی کند شده چند وقته میخوام بهت بگم روم نمیشه هم بی خود ریست میشه ، آفیس میرم کلا ارور میده. نرم افزارهای ادوبی که فاجعه س تا فردا هم باید این فایل رو آماده کنم .
داداشم بهش اجازه نمیداد بره سرکار و هانیه هم ی وقتایی تو خونه کار طراحی انجام می داد از طراحی لوگو بگیر تا جلد کتاب و بروشور و بنر …
دیدم چاره ای نیست قبول کردم اونم کلی تشکر کرد گوشی رو داد داداشم
-سی دی هات همرات هست درست کنی سیستم رو؟
داداش کی دیگه سی دی اینور اونور میبره ویندوز اگر بخواهد تو فلشم هست با ی سری نرم افزار ، چیز دیگه هم خواستیم دانلود میکنیم . باشه دمت گرم بیا منتظریم.
اههههه چرا قبول کردی؟ چرا امشب؟ به خودم هی غر میزدم خیلی کلافه بودم. از اداره مستقیم اومده بودم دکتر و کلی تو مترو سرپا وایساده بودم و تو مطب هم ی مقداری معطل شدم اصلا قصد دکتر رفتن نداشتم از بس خانواده گفتن بابا برو شاید ریشه ریزش پیدا شد و قطع شد. همه چی داشت اذیتم میکرد اون لحظه و به بیشتر کلافه شدنم کمک میکرد نصف بیشترش هم این شورت کوفتی بود که امروز پوشیده بودم لعنت بهت اه. این کلافگی من بی دلیل نبود و فقط به شورت تنگ و شلوغی مترو خلاصه نمیشد.شب قبلش از 3 بیدار شده بودم و و خوابم نبرده بود و همش تو رختخواب این ور اون ور میشدم ، معمولا 7 بیدار میشدم ی چیزی میخوردم میرفتم سرکار ، اون روز 6 بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم دیدم پشمام بلند شده ی دستی هم به روی اون کشیدم و از تمیزی و خوشگلی لذت بردم ی جق مشتی هم زدم و سعی کردم روز خوبی رو داشته باشم و تو اداره موفق بودم و با این که بی خواب بودم ولی پر انرژی بودم اما دیگه ساعت حدود 7 بود و توان نداشتم تو شلوغی مترو یکی دوبار دستم رو کردم تو جیبم و سعی کردم این شورت کوفتی رو بدم پایین تر پدرم رو درآورده بود. کاش میرفتم خونه ی شورت دیگه میپوشیدم بعد میرفتم خونه داداش باز به خودم میگفتم نه برو ی دستی به سر و روی ویندوز بکش و سریع برو خونه
به این امید رفتم اونجا و زنگ رو زدم و رفتم بالا سلام علیک کردم به هر سه نفر و داداشم گفت بشین یه چایی بخور گفتم قربونت گرمه اگر میشه ی لیوان اب بیاری ممنون میشم . هانیه سریع ی شربت درست کرد اورد و رها برادرزادم باهام هی حرف میزد داداشم میگفت بابا عمو خسته س بزار از راه برسه بعد شروع کن ، با این که خسته بودم گفتم اشکالی نداره ، خب عمو تعریف کن امروز رفتی مهد؟ چطور بود. یکمی شیرین زبونی کرد برام و داداشم گفت برو ی آب بزن سر و صورتت سرحال بشی ، سر و صورتم و شستم و مستقیم رفتم پای سیستم ببینم چشه. اونا هم خب طبیعتا اومدن پیش من دیدن نه من اصلا حرف نمیزنم و فقط میخوام کار رو بکنم دونه دونه رفتن فقط موند این وروجک منم دیگه بی حوصله جواب میدادم. چون میدونستم این سیستم با خالی کردن تمپ و حذف ی سری برنامه اضافی و کرک برنامه ها درست نمیشه باید ویندوز عوض کنم.
صدا زدم هانیه ی لحظه بیا . هم سن بودیم و چند ماهی از من کوچیکتر بود اصلا عادت نداشتم زن داداش صداش کنم. اومد گفت جان مهندس ، گفتم کوووفت زودتر میگفتی میومدم امشب که خستم و بی حال وقت گیر اوردی گفت ببخشید منتظر بودم ی روز با مامان اینا میای ب

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:45


سفید همون کوس بود 💦💦💦💦💦🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤وایییییی جوووووون چه خشگل بود، بدن بدون مو و زیبا که تیغ انداخته بود و سفید سفید بود مثل صورتش کله کیرم دیگه طاقت نداشت و داشت فشار می آورد رفتم جلو…
پارت 3 از 3پایانی
رفتم جلوش پاشد منم رفتم از جلو بهش چسبیدم کمرش رو به خودم فشار دادم و یهوی لب گرفتیم وای چه لبی نرم و داغ و آبدار چون نمیدونستم بعدش میخوام چیکار کنم (دوست داشتم تا صبح لبش رو میخوردم) بعد رفتم سراغ گردنش (از فیلم ها یاد گرفته بودم) از گردنش شروع کردم اومدم پایین و رسیدم به سینه هاش سر سینه های سیخ شدش رو گرفتم تو دهنم و میک میزدم و اون هم با آه و ناله هاش منو هی حشری تر میکرد اومدم پایین تر بهش گفتم میخوام بخورمش گف آخ بخور فقط زود بخور بعد زود بکن دارم آتیشششششش میگیرم
یکم از روی شورت مالیدم دستمو دیدم کیف نمیده (آخه شما تو فیلما چطوری میمالین به هر حال به من که خوش نیومد)
شورتو در آوردم وای چه خیس خیس اوووووف جوووووون پرتش کردم روی تخت پاهاش رو باز کردم دیدم به‌به کوسش نبض داشت و قرمز شده بود و داغ بود زبونم رو چسبوندم به کوسش اول لیس زدم مزه آب نمک میداد به به، زبونم رو کردم داخل کوسش چون زبونم درازه رفت تو کوسش و یه آی بلند گفت با زبونم خیلی لیس میزدم که به جیغ افتاد و بعد چند لحظه یهویی تو دهنم ارضا شدو ولو شد بهش گفتم خوردم برات تو هم بخور برام سریع مثل جنده ها اومد نشست مثل تو فیلما ساک میزد خیلی حرفه ای با یه دست خایه هام رو میمالیدیم برام زد بعد گفت گردنم درد گرفت تلمبه بزن تو دهنم منم یه پام رو گذاشتم روی تخت و مثل تو فیلما تلمبه زدم تا مرز ارضا شدن رفتم ولی گفت دوست نداره بریزم تو دهنش بدش میاد و…
بهش گفتم پرده داری گفت نه با تعجب و عصبانیت نگاهش کردم فک کردم قبلا یکی پردش رو زده که بهم گف کلا پرده نداشته از بچگی ایندفعه بدجور حشری شدم مثل جنده ها روی تخت پاهاش رو گرفتم بالا و کم کم کردم تو کوسش خیلی خیس بود و نزدیک بود ارضا بشم (چون بعد ها فهمیدم زود انزالی دارم و بعد حلش کردم) به هرحال به هر زحمتی بود واستادم و ارضا نشدم تا اون با من ارضا بشه که دیدم داره جیغ میکشه و لحاف رو چنگ میزنه فهمیدم خیلی دردش میگیره اگه بیشتر توش کنم میخواستم درش بیارم دستم رو از روی کمرش گرفت گف جرششششش بده 💦💦💦💦💦💦 منم حشری تر شدم نشستم روش مثل سگ یهو کردم تا ته تو کوسش یه جیغ خفیف زد و تلمبه میزدم
صدای نفس نفس زدن منو جیغ و داد اون کل خونه رو گرفته بود که نفس نفس میزدم که با یه داد میخواستم ارضا شم که گفت تورو خدا توش نریز حامله میشم(الان که فکر میکنم میگم تو با اون سن مگه حامله ام میشی به هرحال بهونه اورد) منم در اوردم روی شکم و سینه هاش ریختم و هردومون ولو شدیم بعد با هم رفتیم حموم همدیگر رو شستیم و دستمالی کردیم برای هم جق زدیم…
اومدیم نیستیم سرش رو گذاشت روی شونم و دستشو به کیرم میزد و میگفت تو بهترین کیر دنیا رو داری منم سرش رو بوسیدم و سرم رو گذاشتم روی سرش و یکی دو ساعت باهم خوابیدیم وقتی پاشدم دیدم اون هنوز خوابه از گوشیم براش پیام فرستادم که عشقم نفسم من میرم دلم نیومد بیدارت کنم بوس بهت بخواب چند بار دیگه هم سکس کردیم که یه بارش کردم تو کونش و اونجا آبم رو ریختم یه بار دیگه هم نصف آبم تو کوسش ریخت و بقیش رو شکم و سینه ش بعد اون ماجرا برام ساک که میزد تا قطره آخرش میخورد…
پایان
نوشته: Mohammad




📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:45


سکس زیبا با دوست دخترم (۱)

#دوست_دختر

پارت 1 از 3
سلام این داستان کاملاً واقعیه اول بزارید یکم از خودم براتون بگم من محمد هستم (اسم مستعار) ۱۴ سال سن دارم یکم سنم کمه اما قدم یک و ۸۵ سانته و کیر کلفتو 18 سانتی دارم داستان برمی‌گرده به تقریباً شش ماه پیش ما وضع مالی خوبی نداشتیم مامان من به اجبار مجبور شد که کار کنه اون بیرون بر شد ( کسی که پارچه و نخ را از کارگاه خیاطی لباس می‌گیره لباس رو می‌دوزه و بعد تحویل میده و پول دریافت میکنه) خانمی که برای مامانم پارچه می اورد همیشه با دخترش که یک سال از من بزرگتره می اومد یه روز اون با مامانش اومدن خونه ما تا مامانش به مامانم دوخت یه لباسی رو یاد بده مامانم و مامانش رفتن تو اتاق و من و اون با فاصله از هم روی مبل نشستیم من نمیدونستم کاری کنم چون درب اتاق دقیقا روبروی من بود و باز بود خیلی دوست داشتم چیزی بگم و شماره بگیرم اما نمیشد یهو تو همین خیالات بودم که دیدم در رو مامانم بست (چون میخواست یه لباسی رو تن مامان نسترن کنه)(نسترن😘😘 اسم دختره بود) منم گفتم حالا وقتش بود منم یکم خجالتی بودم و دستام به لرزه افتاده بود و رنگم سفید شده بود اما رفتم جلو همون اول ازش پرسیدم
+چند سالته؟
-15 چطور؟
+هیچی ممممممممم…
-چی شده
تموم جرأتم رو جمع کردم چون ممکن بود بره به مامانش بگه و همچی لو بره و آبروم بره و گفتم
+میتونم شمارت رو داشتم باشم
خندید
-هههههههه
-فهمیدم یه چیت هست
-با من بودن شرط داره
+چه شرطی؟
-باید تنها باشی و جز من کس دیگه ای رو دوست نداشته باشی
+فقط خودت رو دوست دارم و دارم من تو رو از بین بقیه انتخابت کردم تو خیلی جذابی
-از کجا مطمئن باشم که دوسم داری
+چطور بهت ثابت کنم
+من چیزی برای ثابت کردن ندارم اما مطمئن باش من خیلی تنهام و تورو خیلی خیلی دوست دارم
نمیدونم چرا یه لحظه تو چشماش یه برقی زد
-اوکی منم خیلی تنهام
+گفتم میتونم شمارتو داشته باشم
-شمارتو بده بهت زنگ میزنم
+… 09
تا اخرین شمارو گفتم از اتاق اومدن بیرون
پارت 2 از 3
خلاصه اون ماجرا گذشت تقریبا 3 یا 4 روز بعد زنگ زد گف باشه من اوکیم گف کجا باهم چت کنیم گفتم تو روبیکا خوبه گف آره (چون بابا مامان سختگیری دارم و نمیزارن اینستا نصب کنم اما قایمکی دارم) از اون روز بیس چاری رو گوشی بودم کم کم عاشقش شدم کم کم با هم راحت شدیم و می گفتیم به خنده که امروز جق زدم یا نزدم یا فیلم سکس دارم یا ندارم حتی اینطوری شده بود که تو حموم از خودمون فیلم میگرفتیم برای هم می فرستادیم اما فقط از صورتمون و برای هم میخوندیم یه روز دیدم نوشته دوست دارم کیر تو کوسم🤤🤤🤤🤤🤤 بره و آبش بریزه رو شکمم💦💦💦💦💦
تا این پیام رو دیدم کیر مثل چی سیخ شد دستام میلرزید نوشتم حشری شدی نوشت آره خیلی نوشتم انگشتتو بکن تو سوراخت جق بزن با این حرف سکس چت شروع شد من کم کم علاقه به سکس باهاش از علاقه عاطفیم بیشتر شده بود شب ها با یاد اون جق میزدم و چت میکردم یه مدت که گذشت گفت عکس کیر میخوام🤤🤤🤤 جوووووون
+من که حشری بودم نوشتم عکس کیر میخوای عشقم😘💦💦 بیا تو اینستا تا برات بفرستم رفتم تو اینستا و براش فرستادم دیدم نوشت جوووووووووون🤤💦🤤💦🤤 اخ آبم داره میاد جوووووون چه خشگله به به آخ جون بعد دیدم یه فیلم آپلود کرد که داره جق میزنه وای یه کوس صورتی واییییی جوونننننن آدم میخواست گوشی رو بخوره یه کوس بی پرده سفید که سرش صورتی بود آخ جون اصلا چنان حشری شدم که آبم اومد بدون دست زدن این اولین باری بود که آبم اینطوری میومد البته فیلم سوپر اندازه تموم مو های سرتون دیدم اما بازم اینطوری آبم اومد خلاصه این گذشت که یه روز بهم زنگ زد و بهم گف بیام خونشون به مامانم گفتم میرم خونه ابوالفضل تقوا که البته اسم مستعارش بود خلاصه شورت آبی قشنگی تنم کردم شلوار و هودی سفید که زیرش هیچی نپوشیده بودم چون هوا یکی سرد بود از خونه زدم بیرون خونشون شاید 200 متر با ما فاصله داشت بخاطر همین پیاده رفتم وقتی رسیدم تا در زدم کیرم دوباره سیخ شد دیدم در رو از آیفون زد و گف بیا تو رفتم تو وارد شدم دیدم کسی خونه نیس خونشون نسبتا بزرگ بود و 2 تا اتاق داشت یکی رو که قبلا بهم گفته بود اتاق خودشه ولی اون یکی رو نگفته بود گفتم عشقم نفسم کجایی جونم
-تو اتاقم
+تو اونجا چیکار میکنی
رفتم تو اتاق خودش چون قبلا از خودش فیلم گرفته بود میدونستم اتاقش اینه اما دیدم نیست صداش زدم گفتم پس کجای گفت اینجام صدا از اون ور اومد از طرف اتاق مامان باباش (بعد فهمیدم اونجا اتاق مامان باباش بوده) رفتم سمت اتاق مامان باباش که فهمیدم داستان چیه و کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد وارد اتاق شدم دیدم با یه شورت سفید صورتی نشسته رو تخت سوتین نداشت چون سینه هاش کوچیک بود خیلی و سوتین نمیخورد از روی شورت کس خیس خیسش رو میماله وای یه طوری خیس شده بود که میشد از روی شورت کوسش رو دید وایییییی یه کوس

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:45


ره شروع کردم به تلمبه زدن بعد دو دقیقه ولو شدم روی مبل اونم اونم اومد سمت من گفت کیرتو سفت نگهدار بشینم روش منم انجام دادم و وقتی کیرم رفت تو کصش بقلش کردم اونم بقل کرد شروع کرد بالا پایین شدن در همین موقع شروع کردم وسط سينه هاش لیس زدن بعدش خوابوندمش دوباره روی مبل و این بار کنارش خوابيدن شروع کردم به بوسیدن لیس زدن لب لوپ گردش بعد کیرم رو کردم تو کصش بعد ۳ دقیقه اینا شروع کرد به آه بلند کشیدن و پاش لرزیدن گفت وای دارم ارگاسم میشم داره آبم میاد سریع کیرم رو درآوردم با دو انگشت وسط دستم کردم تو کصش عقب جلو کردن و همزمان بند انگشتم توش بالا پایین کردن که هیو یه قوس به خودش داد یه آه بلند کشید آب بود که از کصش سرایز شد روی دستمو مبل تا اخرش که قشنگ خالی شد ول نکردم
گفت :این همه دادم هیچ کدوم مثله توی تازه کار منو نتوانست ارضا کنه
بدون معطلی دوباره رفتم دوباره مثله پوزیشن قبل به کار ادامه دادن و ممه هاشم این بار میمالیدم اونم انگشت اشاره شو میکردم توی دهنم منم براش میک‌میزدم بعد یه مدت کم گفتم
داره آب منم داره میاد کجات بریزم گفت بریز روی سینه هام منم رفتم سمت ممه هاش که بعدش فراوانی از اب کیر پاشید روی سینه گردم یه کوچولو هم روی صورتش صبحش چهار تا موز هم خورده بودم دیگه نگم چه شد
کیرم رو از بغل کردم توی دهنش یواش ساک زد منم ممه های آب کیری شدن مالیدن بعدش کمکش کردم پاشد
گفت فکر کنم حموم لازیمم
گفتم آره فکر کنم خلاصه‌ که راند دومم توی حموم بود و تمام
نوشته: مایلو




📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


لیدی کاربلد و تازه کار

#جنده #سکس_پولی

دیگه‌ داشتم دیوونه میشدم هیچ چیز دیگه نمی تونست منو تخلیه کنه نه جق و فیلم ها پورن من تو ارتباط با دخترا خوب بودم اما یا اونا پا نمیدادن یا من از دیدگاه دوست دختر رابطه این چیزا بهش فکر میکردم
هیچ چیز داشتم کلافه میشدم که به فکر زد دلمو بزنم به دریا تو اینترنت دنبال به جنده خوب که توی تلگرام با یه خاله پیدا کردم که دخترا رو می فرستادن مکان من مکان نداشتم پس یه پلان خوب چیدم و آماده شدم یه روز جمعه مامانم داشت میرفت خونه داداش بزرگم من زیاد خونش نمیرفتم چون سر صدا داشت منم حوصله نداشتم نمیرفتم خلاصه روز موعود رسید بود
از روز قبل یه مورد خوب از خاله هماهنگ کردم و درست زمانی که رفت بیرون از خونه منم زنگ زدم به جندهه ادرس بهش گفتم و ازش خواهش کردم که وسایل هرچی لازمه خودش تهیه کنه اونم قبول کرد
طرف های ساعت 3.4 بود که زنگ زد گفت دم در خونتون هستم منم سریع در رو باز کردم جلو در واحد ایستادم تا بیاد
یهو دیدم وای چی داره میاد قد ۱۷۵ یه کون گرد و سینه های ۷۰ اینا اومد تو و پس از سلام احوال پرسی بهم دست داد بهش گفتم چای آب شرب میل دارید اونم گفت مرسی بی زحمت یه لیوان اب منم رفتم که بیارم
روی مبل توی حال نشست باور کردی نبود که همچین چیزی بودن هیچ گونه طرف اومده بود بهم بده
لیوان آب رو واردم بهش دادم نشستم کنارش یه خوره حرف زدیم و بهش گفتم که بار اولیه ولی زیاد فیلم اینا دیدم اینا
لیوان رو گذاشت روی میز و
گفت میشه چند لحظه برم توی اتاق
گفتم خواهش میکنم سمت اتاق خودم راهنماییش کردم بعد از دو دقیقه هیو دیدم وایی فقط با شورت لامبدا یه سوتين قرمز اومد بیرون با اون بدن سفید رو فرم تو پر بخوام قشنگ توصیف کنم شکله
Savannah Bond
ولی مو مشکی بود عضلانی تر اومد اومد نزدیک من روی مبل نشست طوری که سينه هاش جمع بود من که خشکم زده بود برگشت گفت خب همین جوری که میخواستی باهاش اولین تجربه رو داشته باشی
خودم جمع جور کردم گفتم بله شما خیلی بهتر از اونی هستی که فکر میکردم
خنده‌ش گرفت گفت پس بیا جلو
منم یواش یواش رفتم سمت طرف سينه هاش شروع کردم به بوسیدن های زیر و لیس زدن دستم رو بردم سمته کردمش با انگشت هام شروع یواش ناخن کشیدن
هیو گفت به اقا مثله اینه کارو خوب بلده
گفتم خوب فیلم هاشو دیدم یه خنده زیر کرد شروع کرد سوتین رو در آوردن کردن منم بندشو باز کردم هیو دوتا طالبی سفید جلوم شروع کرد درخشیدن شروع کردم به لیس زدن دور نوک میک زدن های اروم که صدای ناله هاش درآمد دیدم مثله این که داره حال میکنه
بعدش دستشو برد سمتش کیرم گفتش به به کیرش که کلفت درست حسابی چه شبی بشه امشب پاشد جلوم زانو زد شلوارک رو درآورد هیو یه کیرش شق شده کلفت پرید بیرون زیاد بزرگ نیست ولی اون وقته قشنگ ۱۷ سانتی شده بود فکر کنم به خاطر قرصی بود که بهم داده بود خب
شروع کرد به کیرو لیس زدن و یواش کرد تو حلقش گفت آقا چگونه دوست دارن براشون ساک بزم
گفتم :پر تف عمق دار
گفت :حق با مشتریه کیرش کرد تو دهنش شروع که یه ساک خوشگل زدن بیا ببین کار بلد حسابی بود من تو فضا بودم فقط داشتم به صدای ساک زدن گوش میدادم بیشتر حشری میشم بعد دو دقیقه گفتم بزار لا سینه هات گفت چشم آقا یه تف انداخت روش یه کوچولو مالید منم گذاشتم بینشون شروع کرد بالا پایین کرد دستامو بردم سمت سرش نوازش کردم بعد یه مدتی با لحن نازی گفت گفت میخوای بیشتر حال کنی
گفتم آره میخوام
پاشد و دراز شد روی مبل گفت
افتخار میدید شرت رو شما در بیارید
منم رفتم سمتش شرتش رو طوری در اوردم که با دستام رون پاشو لمس میکرد بعدش پاشو از هم باز کرد گفت بیا کصو بخور منم رفتم سمتش یه لیس گنده زدم سرمو گرفت برد سمتش چوچولش گفت :همه دخترا دوست دارن این شکلی براشون بخوری منم شروع کردم یه لیس زدن صدای ناله هاش داشت بیشتر می‌شد و بعد ۴ دقیقه گفت حالا منو بکن منم کیرش بردم سمت کصش و اول سرشو مالیدم بعد گفتم با اجازه گفت حلات کیر کلفت بکن توش
منم یواش کردم تو کصش شروع کردم تلبه پا راستش رو فرش بود پا چپش رو گذاشتم روی شونم نمیدونم واقعایی بود یا نه ولی داشت راستی راستی حال میرد و شهوات از چشاش میزد بیرون
با یه لحن شهوات انگیز گفت تو به من دروغ گفتی بار اولته تو از خیلی ها دیگه که ادعا دارن هم بهتری
گفتم واقعا بار اولمه دوست داری
گفت اره لعنتی بکن حلالت
بعد چند دقیقه گفتم داگی شو روی میز
با خنده گفت چرا حالا چرا رو میز وسط حال
گفتم کرم دارم یکی رو روی میز بکنم نمیدونم چرا به لب ریز ازش گرفتم
بعدش رفت روی میز داگی شد و قمبل کرد منم رفتم کردم تو کصش دوباره با شدت بیشتر تلمبه زدن وسطش کمرش رو می‌مالیدم
دیگه داشت قشنگ ای ای میکرد منم از صداش لذت زیادی می‌بردم بعد یه مدتی رفتم اون سر میز کیرم رو کردم تو دهنش اونم خوشگل داشت ساک میزد آب دهنش سرازیر میشه رو پام رفتم دوبا

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


ذهنم درگیر این بود که قبل اون شب چه مدت با بهنام رابطه داشته یا با افرادی دیگه ای سکس کرده یا نه خیلی حواسم بهش بود که سر از کارش در بیام ولی متوجه چیزی ازش نشدم
الان که نوشتن این متن و تمام کردم و دارم برای سایت می‌فرستم حس بهتری دارم بالاخره ذهنم خالی شده
دوستان اگه خوب نشده شرمنده چون صرفاً یه خاطره که ذهنم و درگیر کرده بود نوشتم.
نوشته: امیرعلی



📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


سکس غیرمنتظره مامان

#عروسی #زن_شوهردار #مامان

سلام دوستان
از ماجرایی که می‌خوام براتون تعریف کنم حدود 10 سالی میگذره و کاملاً واقعیه
تا بحال در موردش با کسی صحبت نکردم ولی تمام این مدت هروقت یادش می‌افتادم دوست داشتم برای کسی تعریفش کنم تا ذهنم کمتر درگیرش بشه
زمانی که با این وب سایت آشنا شدم بالاخره فرصتش پیش اومد تا از این ماجرا صحبت کنم.
اسم من امیرعلیه و آمل زندگی می‌کنم، اون زمان 16 سالم بود و عروسیه یکی از اقوام پدریم بود به جز ما عمم و عموهام دعوت بودن
من یه دختر عمو دارم که اسمش لادن و من اون موقع خیلی روش کراش داشتم و می‌خواستم اولین دوست دخترم باشه
برای همین کلی برنامه ریزی کردم که چه چطوری شب عروسی بهش نزدیکتر بشم
یه پسرعمه دارم که خیلی باهاش صمیمیم اسمش مهران و چند سالی ازم بزرگتره
باهاش صحبت کردم اونم راهنماییم کرد و قول داد کمکم کنه
جایی که بهش دعوت بودیم یه تالار رستوران تو جاده‌ی هراز و چسبیده به جنگل بود در واقع از انتها ی پارکینگش که پشت رستوران بود جنگل شروع می‌شد.
شب عروسی از اونجایی که قسمت مردونه و زنونه جدا بود زیاد فرصت نشد ببینمش ولی بهم sms می‌دادیم و با هم صحبت می‌کردیم
منتظر بودم تا آخرشب مردونه و زنونه قاطی شه تا بتونم ببینمش
اون زمان تازه یاد گرفته بودم پشت فرمون بشینم طبیعتاً زیاد وارد نبودم ولی برای این که تو اون سن یه خودی نشون بدم کافی بود
پسرعمم یه نصف شیشه ودکا با سوییچ ماشینش که یه مزدا تریه سفید با شیشه‌های دودی بود و بهم داد و گفت وقتی عروسی مختلط شد ببرش پشت پارکینگ و باهاش خلوت کن ببین چی پیش میاد، منم از خدا خواسته قبول کردم.
بالاخره آخر شب شد و عروسی مختلط شد اکثر مهمونا رفته بودن و فقط فامیلای نزدیک و خودمونی مونده بودن
از قبل با لادن هماهنگ کرده بودم که وقتی عروسی مختلط شد بیاد سمت پارکینگ
با ماشین اومدم دم ورودیه پارکینگ منتظر شدم بعد یکی دو دقیقه لادن اومد بود خیلی خوشگل شده بود
سوارش کردم و راه افتادیم تا رسیدیم پشت پارکینگ
ماشینو زیر یه درخت طوری که کمتر دید داشته باشه پارک کردم دو سه تا ماشین دیگه هم اونجا بود
هر دومون خیلی خجالت می‌کشیدیم از وقتی سوارش کردم تا اون موقع زیاد حرف نزده بودیم راستش استرس گرفته بودم و نمی‌دونستم چه جوری سر صحبت باز کنم
کم‌کم یخمون باز شد و به لادن گفتم که تو ماشین ودکا دارم و پیشنهاد دادم یکم بخوریم تا شنگول بشیم و بعدش بریم برقصیم
بعد این که سه چهار تا پیک خوردیم سرمون گرم شد تقریباً نیم ساعتی گذشته بود که پسر عموی پدرم بهنام اومد کنار یکی از ماشینا ایستاد و داشت با تلفن صحبت می‌کرد منو لادن یکم ترسیدیم چون نمی‌خواستیم کسی اونجا باهم ببینتمون انتظار نداشتیم کسی از فامیل سروکلش همچین جای خلوتی پیدا شه ولی چون شیشه دودی بود خیالمون راحت بود که نمی‌تونه مارو ببینه
ده دقیقه‌ای گذشت تو این مدت بهنام یه نخ سیگار کشید و همینطور کنار ماشین ایستاده بود
دیدیم یه نفر داره میره سمت بهنام که هر دوتا از دیدنش جا خوردیم
مامانم بود!
یه کت دامن آبی با یه کفش پاشنه بلند پوشیده بود و در حالی که شالشو انداخته بود رو گردنش با عجله رفت سمت بهنام
هنوز نفهمیده بودیم قضیه از چه قرار که دیدیم بهنام شروع کرد به بوسیدن مامان
مامان یه لحظه جلوی بهنام گرفت‌ و دوروبر و نگاه کرد ظاهراً می‌خواست خیالش راحت شه که کسی نیست بعد دوباره شروع کردن به لب گرفتن
من و لادن ‌از خجالت نه می‌تونستیم حرف بزنیم نه به همدیگه نگاه کنیم
قلبم داشت می‌اومد تو‌ دهنم برام خیلی خجالت‌آور بود که همچنین صحنه‌ای رو‌ کنار دختری که ازش خوشم میاد ببینم
بهنام زیپ شلوارشو پایین کشید و کیرشو دراورد همینطور که به ماشین تکیه داد بود مامان جلوش نشست و براش ساک می‌زد
بعد یکی دو دقیقه مامان بلند شد و با کمک بهنام دامنشو داد بالا و روبه کاپوت ماشین خم شد و بهش تکیه داد بعد بهنام شروع کرد به گاییدن مامان
خشکم زده بود، هیچ جوره همچین چیزی تو کلم نمی‌رفت
آخه مادرم نه زن شیطونی بود نه مشکلی با پدرم داشت که بخواد بهش خیانت کنه
خیلی دل و جرات می‌خواد که تو این شرایط سکس کنی موندم چقدر حشری بودن که اینکارو کردن
حدود یه ربع سکس کردن که تلمبه زدنای بهنام محکم‌تر و سریع‌تر شد، داشت ارضا میشد چند ثانیه بعد یکدفعه وایستاد و کمر مامان محکم گرفت خودشو بهش چسبوند
ارضا شده بود و ظاهراً آبشم ریخته بود تو کس مامان
بعد اون مامان سریع لباساشو مرتب کرد و رفت سمت تالار
ولی بهنام ایستاد و بعد اینکه یه نخ سیگار دیگه کشید رفت سمت تالار
نمی دوستم چی به لادن بگم بهش خیره شده بودم که لادن یهو منو بوسید و سعی کرد آرومم کنه
یکم جا خوردم ولی حالم خیلی بهتر شد، اون شب لادن بهم قول داد به کسی چیزی نمیگه
سر قولی که دادم موند هیچکس چیزی از اون اتفاق نفهمید و هیچ حرف و حدیثی هم پخش نشد
زمان زیادی

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


ا یه قانون شده از در که میام داخل لخت میشم و هر شب و شاید روزی دو بار سکس میکنیم هردومون راضی هستیم از این موضوع و قرار گذاشتیم تا روزی که یه نفرمون قصد ازدواج داشت ادامه بدیم
نوشته: علیرضا



📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


و دست مهدیه رو گرفتم کشیدم تو اتاق لباسشو دادم بهش و درو بستم رفتم سمت پسره یکی زدم زیر گوشش و گفتم اگه یه بار دیگه این سمتا ببینمت میکشمت اونم کلی به غلط کردن افتاد و ازم یه معذرت خواهی کرد و رفت . درو بستم و رفتم تو اتاق مهدیه هنوز داشت گریه میکرد خودشو اماده مرده بود که یه کتک حسابی ازم بخوره ولی من رفتم جلو و بغلش کردم یه نگاه بهم انداخت و گفت داداش ببخشید غلط کردم دیگه تکرار نمیشه .یکم که اروم تر شد بهش گفتم من میدونستم دوس پسر داری ولی چون میدونستم تو خونه تنهایی و حوصلت سر میره بهت چیزی نگفتم بعد عکسای اون روز کافه رفتنشونو نشون دادم تقریبا ساکت شده بود و داشت گوش میداد .منم ادامه دادم و گفتم از نظر من اشکال نداشت ولی این که دیگه پسره رو بیاری خونه و با هم سکس کنید خیلی زیاد روی بود تا حالا باهاش این جوری حرف نزده بودم و استرس داشتم .دستمو کشیدم به سرش و گفتم میدونم هر کسی نیاز داره خودشو خالی کنه منم بعضی وقتا خود ارضایی میکنم که یه پوزخند زد و گفت نکنه میخوای بگی برو خود ارضایی کن که با هم خندیدیم و گفتم نه اینو نمیخواستم بگم ولی یه جور دیگه باید مشکلتو حل کنی داشت نگام میکرد که بهش بگم چطور حل کنه ولی نمیتونستم چیزی بگم . بعد داشتم دنبال یه حرف میگشتم که بتونم به سخن رانیم ادامه بدم که گفت من متوجه نمیشم نه خود ارضایی کنم نه با کسی رابطه داشته باشم پس چجوری مشکلم حل میشه .دلو زدم به دریا و گفتم نگفتم با کسی رابطه نداشته باش منظورم این بود با کسی رابطه داشته باش که نه برات مشکل درست نشه گفت مثلا کی گفتم یکم دور و برت نگاه کنی آدم مطمئن زیاده یه نگاه معنی داری بهم کرد و گفت پس کی مشکل داداشمو حل میکنه .گفتم منم فقط یه نفر کنارم هست که اون می‌تونه مشکلمو حل کنه اولش خندید ولی بعد گفت اما ما خواهر برادریم نمیشه که بغلش کردم و گفتم چرا نشه وقتی قرار نیست کسی بفهمه بعدشم ما تا وقتی این کارو میکنیم که هردومون راضی باشیم یکم فکر کرد و گفت یعنی ما باید با هم سکس کنیم باورم نمیشه تو همون حالت سرمو بردم جلو و از هم لب گرفتیم یکم سرشو کشید عقب ولی بعد چند ثانیه وا داد و با ولع داشت لبمو میخورد .لباسشو از تنش در اوردم و نشستیم رو تخت داشتم سینه هاشو میمالیدم و ازش لب میگرفتم که توی شرتم و کشید که یعنی درش بیار منم پاشدم و تیشرتم و شلوارمو در آوردم و با یه شرت وایسادم جلوش یکم خجالت میکشید ولی کارشو انجام میداد نشست جلوم و از رو شرت کیرمو گرفت بهش گفتم خجالت نکش کار از خجالت گذشته یه لبخند زد و شورتو در اورد و یکم ساک زد اصلا بلد نبود برا همین بلندش کردم و انداختمش رو تخت و شلوارکشو در اوردم یه جیغ یواش کشید و پاهاشو چسبوند بهم بدن سفید و کون خوبی داشت که واقعا ادمو جذب خودش میکرد یکم سینه هاشو مالیدم و پاهاشو از هم واکردم یه کص صورتی بودن مو وسط پاهاش بود سرمو بردم پایین کلی خیس شده بود میخاستم براش بخورم تا دستمو کشیدم روز پاهاشو به سرم فشار داد منم یکم چوچولشو مالیدم و زبونمو چسبوندم بهش از لذت داشت جیغ میزد حدود 10دیقه داشتم میخوردم که ارضا شد تو دهنم .سرمو اوردم بالا و کیرمو گذاشتم روی کسش یهو دستشو اورد کیرمو گرفت گفت داداش پرده دارم نکنی توش یهو حواسم اومد سر جاش و خورد تو ذوقم کصی که این همه خورده بودمش پرده داشت . بهش گفتم بزار از عقب بکنم که چرخید و به پشت دراز کشید نشستم رو پاهاش و از تو کشو کرم زدم روی کیرم و یکمم روی سوراخ کونش بهش گفتم خودتو شل بگیر و کیرمو گذاشتم دم سوراخ تا اومدم فشار بدم داخل کلی درد میکشید و گفت نکن داداش دارم پاره میشم یکم دیگه دادم داخل که گریش گرفت و تقریبا داد میزد داداش پاره شدم درش بیار منم درش اوردم و گذاشتم لاپاش و یکم تلمه زدم یکم که اروم شد بدون این که بهش بگم کیرمو گذاشتم لای کونش و فشار دادم تا نصفه رفت داخل یه جیغ زد و گفت جر خوردم درش بیار منم بی حرکت موندم و فقط بهش میگفتم شل کن خودتو چیزی نیست یکم نگه داشتم و اروم شروع کردم تلمبه زدن تقریبا تا خایه جا کرده بودم که ابم اومد و همشو ریختم تو کونش گوشیمو برداشتم و رفتم تو دوربین کیرمو در اوردم و از سوراخ کونش فیلم گرفتم کل ابم در اومد و دراز کشدم روش داشت نفس نفس میزد و گوشیو گرفتم جلوش و فیلمو نشونش دادم خندید گفت این کون منه اینقدر گشادش کردی 😂 بعد یکم ازش لب گرفتم و رفتیم با هم حموم تو حمومم یه بار دیگه به زور راضی کردمش که از کون بکنم و ابم اومد اومدیم بیرون و لباس نپوشیدیم و یه شام حسابی خوردیم بعد شام خابوندمش رو میز و کصشو لیش زدم تا ابش اومد و بی حال بغلش کردم و بردمش رو تخت تا صبح تو بغل هم خابیدیم .
ازون شب تا الان 1 ماه میگذره چند روزی هست که پردشو برداشتم و از جلو هم سکس میکنیم .99درصد تایمی که تو خونه ایم رو لختیم و تقریب

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:44


پرسم .گازو خاموش کرد و رو به من شد گفت قول بده هیچ عکس‌العملی نشون ندی تا بگم منم قبول کردم مهدیه شروع کرد و گفت اون مرتیکه اومده از پشت به زور بقلم کرد و هرچی گفتم ولم کنه گوش نمیداد و داشت دسمالیم میکرد و منم گریم گرفت هرجور بود انداختمش اون ور و از خونه زدم بیرون تا اینو بهم گفت لباسمو برداشتم که برم سراغش مهدیه لباسمو ازم گرفت و گفت تورو خدا نکن یزار الان که چیزی اتفاق نیوفتاده حتما به مامانم گفته که چیکار کرده و من از خونه رفتم برا همینه که مامان نیومد سراغم الان که از اونا خبری نیست همینو بهونه میکنم که نرم توی اون خونه .بعد دیدم درست میگه باهاش کلی حرف زدم و گفتم میریم باهم وسایلو جمع کن بیار اینجا فرداش صبح نرفتم سر کار و میدونستم که اون موقع هم داییم سر کار هم اون مردک بهترین وقته تا بی سر صدا بریم وسایلشو بیارم صبح رفتیم دم خونه باهاش رفتم داخل مامانم کلی گریه کرد که نبر دخترمو و منم بهش گفتم خودتم میدونی که شوهرت چیکار کرده پس هیچی نگو بزار جایی بمونه که همش ترس اینو نداشته باشه یه نفر میخاد بهش تجاوز کنه اینو که گفتم گریه هاش بیشتر شد ولی دیگه چیزی نگفت و ما هم زدیم بیرون بعد یهش گفتم هر وقت دلت تنگ شد بیا خونه من ببینش ولی مهدیه دیگه این جا نمی‌مونه .
منو مهدیه تقریبا دو ماه باهم بودیم مثل یه زن و شوهر شده بودیم ولی من هر شب بجای سکس کردن باهاش تو کفش جق میزدم و نمیتونستم به خودم اجازه بدم که جلو تر برم .خودم یه حدس هایی میزدم که امکان داره مهدیه دوس پسر داشته باشه ولی هیچ وقت گوشی شو چک نمیکردم تا ناراحت نشه .ولی به سرم زد یه روز تعقیب کردمش اون موقع نه دانشگاه میرفت نه کار میکرد برا همین بعضی وقتا به بهونه سر زدن از دوستاش میرفت بیرون . یه روزم که بهم گفت قراره با دوستاش برن کافه یکم بهش پول دادم و بجا این که برم سر کار رفتم سر کوچه تو مغازه سوپر مارکت که رفیقم بود منتظر بودم تا بیاد بیرون حدود نیم ساعت بعد زد بیرون و از سر خیابون با تاکسی رفت دم یه کافه توی مرکز شهر نمیتونستم برم داخل میترسیدم منو ببینه بعد حدود یه ساعت که داشتم بزور از اون طرف خیابون داخل کافه رو دید میزدم دیدم که بله حدسی که زدم درست بوده و با یه پسره اومد بیرون رفتن یکم قدم زدن توی خیابون و بعد از هم جدا شدن و رفت خونه ازشون یه چند تا عکس گرفتم و رفتم سر کار .چند شب بعدش که رفتم خونه دیدم داره با گوشیش حرف میزنه و متوجه من نشده که یکم گوش دادم داشت راجب سینه هاش به پسره میگفت منم سرمو انداختم پایین و رفتم داخل وقتی دیدمش یهو شوکه شد و گوشیو قطع کرد و دستشو که زیر تاپش بود در آورد گفت تو کی اومدی داداش منم جوابشو دادم و خودمو زدم به اون راه .چند روزیو داشتم نقشه میکشیدم ولی روم نمیشد حرکتی بزنم قبل از این مدت اصلا فکرشم نمیکردم روزی یه بدن خواهرم فکر کنم ولی چون هم بدنش خوب بود هم جلو چشم شب و روز رژه میرفت نمیتونستم از فکرش در بیام …یه روز بهش گفتم باید برم مشهد و دو روزی نیستم اگه میخواد تنها نباشه به دوستی مسی بگه بیاد شب پیشش بمونه که خودش گفت مینا دوستم هماهنگ کردم میتونه شب بیاد پیشم و منم گفت اخر هفته باید برم . کوله وسایل جمع کردم و صبح رفتم سر کار و ظهر که برگشتم وسایلمو برداشتم و خدافظی کردم و زدم بیرون ولی بجای رفتن از راه پله رفتم بالا روی پشت بود و اونجا موندم نمیدونستم چرا این نقشه رو چیدم ولی اگه امشب واقعا. رفیقش میومد من واسه این که لو نرم باید همون بالا میخوابیدم .
حدود ساعت 7 بود که از آفتاب گیر دیدم خواهرم یه پیرهن سفید و یه شلوارک پوشیده کلی آرایش کرده و یه اهنگ گذاشته بود از بویی که راه افتاده بود فهمیدم کلی هم تدارک دیده .رفتم سمت کوچه و منتظر موندم نمیدونستم چیکار کنم که یهو دیدم یه پراید ته کوچه نگه داشت و یه نفر توش بود که پیاده نمی شد یه دو سه دیقه بعد همون پسره توی کافه پیاده شد و اومد سمت خونه میخواستم بپرم یقه شو بگیرم ولی نقشه هام خراب میشد و نمی خواستم این همه کار کردم بی نتیجه بمونه پسره رفت داخل هرچی از آفتابگیر نگاه کردم چیزی ندیدم حدود نیم ساعت گذشت که رفتم پایین و پشت در گوشمو چسبوندم به در ولی صدای آهنگ نمیزاشت چیزی بشنوم 10 دقیقه گوش دادم چیزی نشنیدم که کلید انداختم و در باز کردم یه نیم نگاه انداختم دیدم خواهرم فقط همون شلوارک پاشه و پسره لخت رو مبله و دارن لب میگیرن نمیخواستم بیشتر از این پیش برن و بهترین موقع سر رسیدم درو محکم باز کردم و سریع رفتم داخل یهو از جاشون پریدن و مهدیه یه جیغ زد و شروع کرد به گریه کردن منم افتادم رو پسره و تا میخورد زدمش مهدیه کلی سروصدا کرد که نزنش بسه. ولی من بهش گوش ندادم بعد که خوب حال پسره رو جا آوردم پسره بلند شد و لباساشو ورداشت و رفت تو راه پله دیگه باهاش کاری نداشتم

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:43


سکس با خواهرم مهدیه

#تابو #خواهر

سلام اول از همه بگم من اصلا داستان نویس خوبی نیستم و خودتون اگه غلط املایی داشتم یا خوب تعریف نکردم ببخشید
من علیرضام و 21سالمه قد و هیکلم خوبه و تقریبا از رفیقام بهترم خواهرمم اسمش مهدی است و 19سالشه 165 سانت قدشه و بدن خیلی خوبی داره جوری که از رو لباسم به چشم میاد
از وقتی یادمه تو خونه ما همیشه دعوا بود و تا حالا ندیده بودم روزی روکه پدر و مادرم با هم خوب باشن و بحث نکنن اما بالاخره این دعوا های همیشگیشون تموم شد و دو سال پیش از هم جدا شدند
از سر اجبار مهدیه با مامانم زندگی میکرد و من با بابام ولی من همیشه خونه مامانم اینا بودم و فقط شب میرفتم پیش بابام تا صداش در نیاد من درسم تموم شده یود و برای شرایط مامانم معاف شدم از خدمت و توی یه ساندویچی کار میکردم یه سال از جدایی پدر و مادر من میگذشت که بابام با یه زن تقریبا 35 ساله ازدواج کرد که یه پسر 10 ساله هم داشت و از وقتی اون زن اومد تو خونه بابام من دیگه توی اون خونه نرفتم و تا چند وقت توی مغازه میخوابیدم مامانم اینا خیلی میگفتن بیا پیش ما بمون ولی میدونستم اگه این کار بکنم پدرم مخالفت میکنه و بهم گیر میده و منم ازاین فرصت استفاده کردم و یه خونه کوچیک اجاره کردم و ساکنش شدم و چون توی ساندویچی بودم مشکل غذا هم نداشتم و همچی اوکی بود
مادرم و مهدیه زیاد بهم سر میزدن و برا همین خونم همیشه مرتب بود گذشت که متوجه شدم مادرم قصد ازدواج داره نمیدونستم طرف کیه ولی یا فهمیدنش کلی با مادرم دعوام شد ولی مادرم روی حرفش موند و قضیه هی جدی تر میشد
یه روز داییم بهم زنگ زد و گفت فردا شب خونه من باش بهم نگفت چرا ولی از زیر زبون مهدیه متوجه شدم که بلههه میخوان بیان خواستگاری مادرم هیچ وقت فکرشم نمیکردم که اون روزو ببینم ولی داشت اتفاق می افتاد و من نمیتونستم کاری بکنم اصلا هیچ کس به حرفای من توجه هم نمیکردی فردا شب رسید و من رفتم و یکم دیر رسیدم وقتی رفتم داخل دیدم یه آقایی تنها اومده نشسته جلو داییم و زن داییم تا منو دید بلند شد و سلام کرد منم نشستم رو مبل و مستقیم گفتم تنها اومدی که زن داییم گفت آقا محسن برا اشنایی اومدن و خواستن که حرف هاشون رو بزنن برا همین تنها اومدن
همون ثانیه متوجه شدم که تموم این آتیشا از گور کی بلند میشه هیچی نگفتم و رفتم تو اتاق که مامانم و مهدیه نشسته بودن مهدیه که مثل من ناراضی بود سرش تو گوشیش بود و هیچی نمیگفت
من رو کردم به مادرم و بدون مقدمه چینی گفتم به حرف ما که گوش نمیدی اگه میخوای زن این یارو بشی بدون من دیگه نمیام دور و برت و بعد نگی چرا اینجوری رفتار میکنی یهو مادرم زد زیر گریه که من اگه زن این نشم کی خرجمو بده تا کی دستم جلو داییت دراز باشه و ازین حرفا بهش گوش ندادم و گفتم اینا بهونست و تو خام این زن دایی شدی مگه بابا چی بهت میداد که این مرتیکه میخواد بهت بده و زدم از خونه بیرون
تا یه هفته هرکی بهم زنگ میزد جواب نمیدادم که دیدم مامانم اومد در مغازه رفتم پیشش و گفتم چی شده که بهم گفت اول ماه قرار عقد گذاشتیم منم اخمامو کردم تو هم و گفتم توقع نداری که بیام مادرم خودشو مظلوم کرد و گفت من یدونه پسر دارم مگه میشه نیای سرمو چرخوندم و گفتم مطمئن باش نمیام هرچی دوس داری بگو الانم از اینجا برو دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم و برگشتم تو مغازه بعد به مهدیه زنگ زدم و فهمیدم راست گفته و سر ماه میخوان عقد کنن همون حا یه مهدیه گفتم نمون اون جا و وسایلتو جمع کن بیا خونه من گفت دایی نمیزاره وگرنه به این موضوع فکر کرده بودم
انقدر عصبی بودم که همون شب رفتم شمال و تا 10 روز بر نگشتم حتی صاحب کارمم منو بیرون کرد وقتی برگشتم رفتم دم خونه داییم
خونه داییم دو طبقه بود که طبقه بالا شو داده بودن به مادرم بعد ازدواجشونم قرار بوده ازشون اجاره بگیره زنگ زدم به مهدیه و گفتم وسایلتو جمع کن بریم خونه من که دیدم مامانم گوشیو ازش گرفت و زد زیر گریه که خودت که ازم سر نمیزنی میخای دخترمم بری پیش خودت کلی با هم بحث کردیم که نتونستم کاری بکنم و مهدیه هم گفت نمیتونم مامانو تنها بزارم از اون تاریخ به بعد حدود دو ماه گذشت و یه روز دیدم مهدیه بهم زنگ زد و گفت اومده خونه و ازم پرسید کی میام چون مغازه ای که جدید رفته بودم پیشش به خونم نزدیک بود رفتم کلید دادم بهش و برگشتم سر کار شب که رفتم خونه دیدم مهدیه نرفته و خوابیده بود بیدارش نکردم و داشتم لباس راحتی میپوشیدم که خودش بیدار شد ازش که پرسیدم چیزی شده هیچی نگفت ولی وقتی دیدم گوشیشو خاموش کرده یه بو هایی بردم اون شب پیش من موند و صبحم جایی نرفت که دم دمای ظهر برگشتم خونه دیدم داره غذا میپزه ازش پرسیدم چیشده که بازم گفت مگه باید چیزی شده باشه که بیام از داداشم سر بزنم بهش گفتم وقتی یه شب موندی و مامان هیچی نگفته حتما یه چیزی شده خودت میگی یا از مامان ب

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:43


گناه نابخشودنی من

#دوست_دختر #بکارت

نکته : « قبل از شروع داستانم اشاره میکنم که این صرفا یک درد و دل هست و دوست دارم با شما خواهر و برادر های عزیزم گفت و گو کنم و منو راهنمایی کنین و هیچوقت موضوع جنسی درش دخیل نیست »
سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه ؛
من رها هستم ، ۲۰ سالمه درس میخونم و کار میکنم با هیچ پسری هم در ارتباط نیستم در حال حاضر ، موضوع درباره ی اشتباه من در سنین کمتره و دوست داشتم باهاتون درد و دل کنم و شاید برای دخترهای کم سن و سال هم بتونه راهنمایی خوبی باشه ممنون میشم تا انتها بخونین و نظرتونو بگین .
از نوجوانی من آرزوی ازدواج و خوشبختی و بخت خوب داشتم بخاطر اینکه در خانواده محبت و حمایت و عشق و تجربه نکردم همین الانشم خیلی دوست دارم عاشق شم و ازدواج کنم ؛
تقریبا ۴-۳ سال پیش من با یه پسری اشنا شدم از خودم ۷ سال بزرگتر بودن من توی سن ۱۶،۱۷ سالگی بودم و مثل تمام دختر های نوجوان های دیگه نیاز به عشق داشتم و فکر میکردم که با اولین دوست پسرم ازدواج میکنم خیلی اتفاقی بعد از چند وقت رابطه ی ما شکل گرفت و متاسفانه متاسفانه متاسفانه و هزاران افسوس بین ما رابطه جنسی « از واژن » رخ داد
توی تمام طول مدت رابطه امون من فکر میکردم که قراره این رابطه به ازدواج ختم بشه ؛ هیچوقت انتهایی بجز ازدواج توش نمیدیدم و این موضوع باعث میشد که من چشممو روی اینکه دیگه باکره نیستم ببندم ؛ مثل تمامی رابطه های اشتباه در سن نوجوانی این اقا پسر هم برای من رابطه ی اشتباهی بود ، نه محبت خاصی دریافت میکردم ، نه دیدار خاصی بود ، نه عشق خاصی بود « البته من بی نهایت ایشونو دوست داشتم و هنوزم با تمام بدی و خوبی های که در حقم کرد دوسش دارم » تمام طول دیدارمون رفته رفته تبدیل شده بود فقط یکبار اونم برای رفع نیاز این اقا « قابل توجه عزیزای که میگن خودتم لذت بردی باید بگم که لذت خاصی نبود برای من چون نیازی من نداشتم بخاطر سن کمم » دختر های عزیزم این بخش از داستان رو اگه میخونین لطفا بیشتر شما دقت کنین ؛ این آقا منو ترک کرد و حتی یک درصد هم براش اینکه من دیگه باکره نیستم مهم نبود ، من از ایشون هیچ خواسته ای نداشتم و فقط تنها خواستم محبت و توجه بود « بخاطر اینکه ممکنه خودشون ببینن نمیتونم با جزئیات تموم شدن رابطه رو تعریف کنم » فقط اینکه من خیلی اذیت شدم گریه کردم خواهش کردم چندین و چند بار حتی بعد از یکسال بعد از تموم شدنش من هنوز پیگیر برگشتنش بودم ولی هیچ فایده ای نداشت ؛ من دوسال تحت درمان بودم قرص خوردم تراپیست رفتم قصد خودکشی داشتم ولی سعی کردم با اشتباهم کنار بیام فکر نکردم دیگه راه برام باز شده هرگز ؛ من عاشق خانواده و تشکیل خانواده و وفاداری و تهعد هستم ، من هیچوقت دختری نبودم که پی لذت باشه بیشتر تایم من توی خونه سپری میشه یا درس میخونم با هیچ پسری در ارتباط نیستم و بعد از اون شخص هم من هیچوقت با هیچ پسری در ارتباط نبودم .
دختر های عزیزم خیلی مواظب بدنتون باشید من کسی نیستم که شماره رو نصیحت کنم ولی اصلا سکس مثل پورن هاب و داستان های که اینجا میخونین نیست و برای خیلی از خانم ها از نظر پزشکی هم خیلیا از دخول لذت نمیبرن اگه سنتون کمه لطفا به هیچ عنوان سکس نکنین و گول عشقم و دوست دارم رو نخورید پسری که شما رو بخواد مستقیما میاد خواستگاریتون .
و پسری های عزیز برادر های عزیزم ؛ شما فکر میکنین من چیکار باید کنم زمان ازدواجم ؟ من دختر بدی نیستم و نبودم و صرفا یه اشتباه بخاطر عشق و عاشقی و بچگی کردم این خیلی بی رحمانه است که بخاطر یک اشتباه نتونم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم ممنون میشم نظرتونو برادرانه به من بگید و لطفا اگر قصدتون ازدواج نیست دست بذارید روی دختر های بد ، دختری های خوب واقعا معصوم و بی گناه هستن لطفا بهشون آسیب نزنید …
ممنونم از همه کسایی که داستان تلخ منو خوندن و ممنون میشم نظرتونو به من بگید کامنت ها رو میخونم و امیدوارم همتون همیشه خوشحال و عاشق و موفق باشین ❤️
نوشته: رها


📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:43


بیرون کشید پایین شرتمو گف اوووف گف بیچاره دخترم گفتم امشب قراره مادرشو بگام ی ماچ از سر کیرم کرد با لبای گوشتیش شروع کرد ساک زدن خیلی پر تف میخورد سرشو گرفتم یکم تو حلقش تلمبه زدم ک نفسش برید تف میکرد رو کیرم میگف اووف نشستم لبه تخت دو زانو جلو کرم نشست و میخورد تو چشام نگاه میگرد تخمامو لیس میزد کیرمو میمالید چقدر این زن سکسی بود حجم کونش داشت دیوونم میکرد تا سر کیرمو گذاشتم رو لباش همینجوری ابم میومد اونم عین تشنه ها میخورد همشو خوردو کیرمو تمیز کرد اومد بغلم اسپنک میزدم در کونش میمالوندمش گفتم اب کیرمو دوس داشتی گفت اره خیلی پاشو اورد سمتم شرتشو از لا کصش کشیدم بیرون خیس خالی بود شرتش انداختم اونور پاشد ی اسپری کدکس ابی اورد زد به کیرم و مالوندش گف میخوام تا صبح جرم بدی به پهلو خوابید پشتش خوابیدم پاشو دادم بالا سر کیرمو گذاشتم رو کص خیسش یکم کشیدم رو اب کصش ریز ناله میکرد میگف اخخ بکن جوون کیرمو هل دادم توش ک نالش حسابی بلند شد پستونشو گرفتمو میمالوندمو میکردمش رو هوا بودم کل بدنشو دست میکشیدم حسابی تلمبه میزدم صاف خوابید پاشو باز کرد رفتم لا پاش حسابی کیرمو مالوندم به کص خیسش التماس میکرد بکن با فشار جا دادم توش حسابی تنگ بود گردنشو گرفتم افتادم روش لباشو میخوردم نالش قطع میشد صدا تلمبه هام میپیچید گف خفه شدم پاشو اوروم بالا گذاشتم رو شونم میکردمش از کص تپلش اب میومد ک یهو لرزید ریتممو اروم کردم گفتم داگی شو اخخ با اون کون سفیدو قلمبش داگی شد چند تا اسپنک زدم در کونش جا دستام موند و سرخ شد کونش با هر ضربه ناله میکرد شونه هاشو گرفتمو هل دادم توش کص تنگ تپلشو میگاییدم تف کردم رو سوراخ کونش با شصتم میمالوندم انگشتمو فشار میدادم تو گف اییی یکم انگشتشش کردم موهاشو گرفتم تو دستم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش گف ارویین نه درد داره سرشو هل دادم تو ک با صدا خیلی بلند اه کشید نمه نمه جا دادم تو گفتم از هرچی بگذرم از این کون سفیدو گوشتی نمیگذرم با هر تلمبه لمبر های کونش میلرزید با اسپنکام سرخ میکرد ناله هاش حشری ترم میکرد کون تنگ داغش داش کیرمو جر میداد سرعتم خیلی رفته بود بالا همینجوری میکردمش ک ابم کل سوراخشو پر کرد گف اخخ پاره شدم چقدر داغه ابت اووف رفتم شرتشو اوردمو گرفتم دم سوراخش ابمو پاک کردم بغلش کردم گف ۲ سال بود کسی اینجوری نکرده بود منو گفتم جوون ی لب ازش گرفتمو حاضر شدم
نوشته: آروین




📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:43


مامان دوست دخترم

#دوست_دختر

سلام من آروینم ۱۸ سالمه من تقریبا چند ماه پیش وارد رابطع شدم با ی دختر خوشگل با نمک به اسم سمیلا ک خیلی دوسش دارم.از خودم بگم قد بلندی دارم هیکلم بد نیست کیرمم ۱۸ سانته سمیلا هم قد متوسط بدن عادی یکم تو پر ی چیز خیلی معمولی ولی داستان از جایی شروع میشه ک بعد از چند وقت مامان سمیلا میخواست منو ببینه ی روز تو ی کافه قرار گذاشتیم و من نشستم تا بیان وقتی وارد شدن کپ کردم ی زن با موهای بلوند ی بدن خیلی گوشتی ی تیشرت سفید با ی مانتو مشکی ی شلوار لی روشن زاپ دار ک روناش داشت جر میداد شلوارو مچ پای سفید و تپلش نشون دهنده همه چیز بود خیلی سکسی بود پاشدم سلام علییک کردم بو عطرش پیچید لبای گوشتی قرمز ی لحن گرمو گیرا نشست روبه روی پا کلی حرف زدیمو رفیق شدیمو گفتیم خندیدیم بیرونامون همینجوری ادامه پیدا کرد بعد از اون روز روز به روز بیشتر رفیق میشدیم تو این مدت رابطه جنسی منو سمیلا فقط در حد خوردن بود اسم مامانش شیرین بود شلوار های لی جذب شیرین با باسنو کون قلمبش هر مردی رو شق میکرد اینم بگم از شوهرش جدا شده بود ی شب قرار شد بریم کنسرت ماشینو برداشتمو ساعت ۹ رفتم دنبالشون سمیلا ک مثل همیشه اوند پیشم ولی شیرین روز ب روز سکسی تر میشد اینم بگم شیرین ۳۷ سالش بود رفتیم سمت برج میلاد حسابی زدیم رقصیدیم گفتیم خندیدیم خسته و کوفته بعد از خوردن شام نزدیک ساعت ۱ونیم ۲ داشتیم به سمت خونه میرفتیم ک برسونمشون وقتی رسیدیم شیرین گف اروین بیا بالا گفتم ن خاله برم خونه دیره از اون ور سمیلا اسرار کرد ک به خاطر من بیا ماشینو پارک کردم رفتیم بالا شیرین مانتو شو دراورد سمیلا هم منو کشوند تو اتاقش و افتادیم به جون هم شیرین داد زد تا شما پدر سگا پیش همین من برم دوش بگیرم سمیلا با ی صدای خمار گف باشه مامان بدن سمیلا رو چلونده بودم زیرم رفتم لای پاش کص تپل گوشتیشو براش میخوردم اب کصش رو تختی و دهن منو پر کرده بود مفصل ارضا شد بغلش کردم یکم لب گرفتیم بعد از ی ربع خوابش برد تو بغلم خوابید پتو کشیدم روش درو بستم اومدم بیرون ک شرین از حموم اومد تو ی حوله تنپوش سفید صورت نچرال پاهای خیس سفید گف سمیلا کو گفتم خوابید گف بچم خیلی خسته بود گفتم من برم گف صبر کن ی چی بخوریم بعد برو گفتم زحمت نکشید گف زحمت چیه رفت تو اتاقشو من نشستم رو مبل با ی کراپ سفید ی شلوارک سفید اومد بیرون چی میدیدم عین ی پورن استار سکسی بود سینه های گوشتی سفید زیر کراپ ی شکم خوش فرم با ی پیرسینگ شلوارکی ک دور رونش حلقه شده بود و رون سفید گوشتی پاهای کشیده با ترکیب لک قرمز و موهای باز بلوند کیرم همون جا تا ته بلند شد کف ببخشید دیر شد گفتم ن خواهش میکنم گف چایی میخوری گفتم ن دیگ دیره گف پاشو ذغال بزار گفتم الان گف خوابت میاد؟ گفتم ن پاشدم ی قلیون گذاشتم نشستیم به کشیدن از رابطمونو اینا پرسید و همینجوری حرف میزدیم گف پایه هستی؟ گفتم پایه چی؟ رفت ی شیشع ایس کوبا اورد گفت بخوریم میچسبه گفتم پایم و شروع کرد به دردو دل کردن هم میکشیدیم هم میخوردیم از شوهرش گفتو تنهاییش دیگ تعداد پیک از دستمون در رفته بود خمار بودیم گفتم اون چ کصخلیه ی همچین کصی رو ول گذاشته رو زمین گف کص؟ گفتم ببخشید منظورم این خانوم به این خوشگلی بود گف واقعا من کصم؟ گفتم کسی ترو بکنه پیر نمیشه شیرین جون دستمو گذاشتم رو رونش گفت جدی میگی؟ گفتم اره جیگر موهاشک دادم کنار از صورتش چشاش خمار خمار بود رونشو فشار دادم گف اخ گفتم ناله هات باید زیر گوشم باشه گف اومم لبامو گذاشتم رو لباش این زن واقعا سکسی بود حسابی لباشو میخورم سینشو میمالیدم کراپشو دادم بالا افتادم ب جون سینه هاش وای ک چقدر خوب بود دستمو از شوارکش کردم تو ی کص تپل خیس اومد تو دستم حسوبی مالوندمش و انگشتمو کردم توش و ریز ناله میکرد انگشتمو گذاشتم دهنش گفتم مک میزد گفتم سمیلا بیدار نشه؟ گفت راس میگی صبر کن گفتم میخوای چیکار کنی رفت سمت کابینت دووتا قرص دراورد پودر کرد ریخت تو اب رفت سمت اتاق سمیلا گفت تو برو تو اتاق من یهو گف سمیلا سمیلا داری خواب بد میبینی مامان بیا اب بخور اون بدبختم از دنیا بی خبر باورش شد پاشد اب خورد دوباره خوابید درو بست اومد سمتم چسبوندمش به در ی لب جانانه ازش گرفتم گفتم ی مادری امشب از سمیلا بگام گفت جوون دستاشو دادم بالا کراپشو دراوردم چقدر سکسی بود بدنش ی بار دیگ افتادم ب جون سینه هاش گفتم حیف تو ک رو این تخت تنها میخوابی مچ پاشو گرفتم دادم بالا شلوارکشو دراوردم ی شرت لامبادا مشکی رفته بود لا کص گوشتی سفیدش پچ پاشو گرفتم کف پاشو بوس کردم گفت اومم تو چقدر خوبی پسر با دستم گلوشو گرفتم گوششو میخوردم گردنشو لیس میزدم ی اسپنک رو سینش زدم گفت ایی دستو گذاشتم رو کصش اب خالی بود میمالیدم ناله میکرد پاشدم لخت شدم دستشو اورد سمت کیرم شرتمو میمالید زبونشو مثل سگ دراورد

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:43


خوردمش ، اونم همکاری میکرد ، بغلش کردم و بردمش تو تخت خودم ، بدون معطلی گردنش رو خوردم ، لاله گوشش بدجور خوشمزه بود ، وقتی داشتم لاله گوشش رو میخوردم یه آه ریز گفت ، فهمیدم اونم تحریک شده ،بالای سینش رو بوسیدم و رفتم سراغ ممه هاش ،
سفید و گرد و کوچیک،
وقتی ممه هاش رو میخوردم اه و اوفش در و اومد ، سرم رو بردم پایین ، نافش رو بوسیدم ، پاش رو باز کردم و رونهاش رو خوردم ، ساق پاش رو خوردم ، پنجه هاش رو کردم تو دهنم و مکیدمشون . برگشتم سمت کسش ، از رو شرتش زبون کشیدم روش ، اطرافش رو خوردم ، گفت برو سر اصل مطلب ، دارم دیوونه میشم ،
شرتش رو کشیدم پایین ، یه کس تپل نسبتا سیاه ولی خوشگل جلوم بود ، به آرومی زبونم رو کشیدم روش آهش در اومد، ، یه کم بوی بد میداد ولی نه زیاد کمی هم مو داشت، خیلی کم
کل دهنم رو گذاشتم رو کسش ، مثل مار بە خودش میپیچید، ناله میکرد و اه و اوف میگفت، هی زبون میکشیدم روش و اونم داد میزد ، بخور لیس بزن ، بعد کلی خوردن یادم اومد اون باکره نیست ، انگشتم رو کردم تو کسش و یواش بالا رو مالیدم ، دیوونە شد ،اتاق رو گذاشته بود رو سرش ،
ثنا بکن منو ، من جندە توام ، از این به بعد مال توام ، اااااخخخ، اااااه ، دارم میام ، اووووف ، دو انگشتی ، سه انگشتی ، بخور دردت به جونم ، بکن عشقم ، من زیر خوابتم ااااخ اووووف ، ااااههههه ، بکن واینسا، بخور بخور ،
صداش قطع شد ، نفس نمیکشید ، چند ثانیه همینجوری بود و بعد یه جیغ ریز کشید و ارضا شد ، یه جوری بدنش میلرزید انگار داره سکته میکنه، اون صحنه یه جوری تحریکم کرد که ولش نکردم ، دوباره افتادم به جون کسش ، میلرزید و ریز جیغ میزد ، موهام رو کشید و نذاشت ادامه بدم ، وقتی ولش کردم بی حال افتاد رو تخت،
چند دقیقه تکون نخورد و حرف نزد ، بعد گفت ثنا خواهرتو گاییدم ، این دیگه چی بود ، برگشت اومد روم ، من دراز کشیده بودم ، یه لب میگرفت و قربون صدقم میرفت ، یه لب دیگه دوباره ،
بعد مثل قحطی زده ها افتاد به جونم ، گردنم ، ممه هام ، شکمم و بعد رسید بەکسم ، بی مقدمه شروع کرد خوردن ، ناشی بود ،ولی انقدر خورد که ارضا شدم و اومد دوباره لب گرفت ازم ، بدجور لبای هم رو میخوردیم ، ول نمیکردیم همدیگه رو ، به زور از خودم جداش کردم انداختمش اون طرف تخت، پام رو باز کردم و کسم رو چسبوندم به کسش ، یکم مالیدم بهش تا دوزاریش افتاد ، بیشتر از نیم ساعت اونجوری هم رو مالیدیم ، من ارضا شدم ولی اون نه ، خوابیدم روش دوباره انگشت و خوردن تا ارضا شد ، بی حال افتادیم تو بغل هم، تو بغلم خوابش برد و کمی بعد من هم با خیالی آسوده خوابیدم ،
ادامه دارد…
نوشته: ثنا


📚 @dastani56

دِآسّتٍآنٍکدِهً بًآحّآلٍآ (1 )

03 Sep, 16:42


رار کرد ،
قسم میخورم من هرگز بدنی به این زیبایی ندیدم ،
بدون هیچ حرفی رفتم سراغ گردنش , یه کم همکاری کرد ، ولی بعد که خواستم برم سراغ سینه هاش رفت عقب ، بهم گفت ثنا نمیخوام از این اتفاقا بینمون بیفته ، فقط میخوام راحت باشیم .
مست بودم ولی یادمه وقتی اون رفت به حالم خودم تا صبح گریه کردم.
صبح با همون حال رفتم مغازه ، اسرا اونجا بود ، سلام کردیم ، تا شب تقریبا با هیچکی حرف نزدم ، نمیدونستم چی باید بگم ،
شب اسرا زنگ زد ، بار اول جوابش رو ندادم ، دوباره زنگ زد .
بله؟
ثنا چی شده؟
هیچی نشده.
مگه میشه ، تو امروز اون آدم دیروز نبودی ، نگرانتم .
نگران نباش ، سالهاست این وضعیت منه، با هرکی دوست شدم تر زد به همه چیز.
منظورت منه؟ مگه من چیکار کردم؟
هیچی بابا ولمون کن، کاری نداری؟
میخواستم قطع کنم ، ولی اون اسرار کرد که توروخدا بهم بگو چی شده ، گفتم کجایی ؟ گفت خونه، گفتم پاشو بیا اینجا ،
اومد ، ساعت نزدیکای 11بود ، نشتیم حرف زدن ، گفتم اسرا اسرار کردی کە بگم و الا این داستان رو میگم که بدونی نه اینکه دلت بە حالم بسوزه یا چیزی ،
خلاصه نشستم همه داستان خودم رو براش تعریف کردم ،
چشماش از تعجب بزرگ و گرد شده بود ، وقتی داستان تموم شد گفت ، گمشو بابا اینها رو کلا از خودت در اوردی ، ایسگا کردی مارو ،
اینا برای من مهم نیست راست و دروغش پای خودت ، من فقط میخوام ثنای من بخنده و خوشحال باشه ، الان من چیکار کنم تو خوشحال بشی.
منم با خندە گفتم پدرسگ من سه ساعته با گریه برات داستان تعریف کردم حالا میگی از خودت در اوردی؟ بعدشم تو اگه خوشحالی من رو میخواستی دیشب کیرم نمیکردی.
ثنا من تو رو به عنوان دوست خیلی دوس دارم ، ولی این به معنی این نیست زیرخوابت بشم ،
اسرا من تو رو احساسی میخوام ، عاشقت شدم ، میخوام همه جوره باهم باشیم ،
اون شب من دوتا چیز رو خیلی خوب فهمیدم ، اول اینکه اسرا بهترین دوستیه که تا حالا داشتم ، دوم اینکه اون اصلا تو باغ نیست ،
پس تصمیم گرفتم …
اسرا رو شدیدا میخواستم ، ولی اون تو باغ نبود، اصلا نبود ، پس تصمیم گرفتم هر جوری هست به دستش بیارم و تبدیلش کنم به همسر رویاهام،
پیشنهاد دادم که با هم خونه بگیریم ، اونم قبول کرد ، ولی ما هر دو مسئله اجازه خانواده رو داشتیم ، هردو بعد از هفته ها جنگ و دعوا اجازه رو گرفتیم ، باهم یه خونه تو خیابون کشاورز ، نزدیک اصلی ترین میدون شهر گرفتیم ، بازم باهم وسایل ساده یه زندگی مجردی رو گرفتیم ، اوایل اونجا فقط میخوابیدیم ، کارای دیگه رو تو خونه والدینمون میکردیم ، ولی کم کم شروع کردیم کاملا مستقل زندگی کردن،
سه ماه گذشت ، یه شب اسرا بحث لزبین بودن من رو کشید وسط که اقا طبیعت زن رو برای مرد و مرد رو برای زن خلق کرده ، یعنی چی من مردا رو نمیخوام ،
منم گفتم اخە من خواهر طبیعت رو گاییدم ، چیکار کنم کسم واسه هیچ مردی خیس نمیشه ، واسه زنا میشه.
تا ساعت 2 بحث کردیم ، قانع نشد که نشد،
آخرش گفتم اسرا تو مردا رو امتحان کردی خیری هم ازش ندیدی ، بیا زنونش رو امتحان کن ، به خاطر من این کار رو بکن،
اسرا کمی مکث کرد و بعدش گفت باشه ، ولی قول بده که هرجا نخواستم ادامه بدم اسرار نکنی و ادامه ندی ،
منم قبول کردم و قول دادم،
گفتم کی انجامش بدیم ،گفت فردا شب ساعت یازده ، کمی خندیدم و گفتم باشه.
گفت چرا میخندی ؟ گفتم ، هیچی بابا ول کن که بدجور خوابم میاد.
خوابیدیم ، البته اون خوابید ، ولی من بعد از مدتها دوباره قرار بود رابطه داشته باشم ، و نمیتونستم بخوابم ، دستم رفت تو شرتم ، وتازه یادم اومد که کسم پر موه، و خیلی چندشه، ساعت شیش بلند شدم رفتم و تا ساعت هفت و نیم نیومدم بیرون ، یه اصلاح کامل کردم ، اون روز کلا اسرا رو ندیدم ، چون من شیفت صبح بودم و قبل اومدن اسرا رفتم ، بعد از ظهر رفتم ارایشگاه و موهام رو کوتاه کردم ، حسابی خودم رو اماده کرده بودم ، غروب زنگ زدم و دعوتش کردم به بهترین رستوران شهر ، من زودتر رفتم و اونم بعد من اومد ، شام خوردیم و پیاده تا خونه رفتیم و کلی حرف زدیم ، ساعت ده رسیدیم خونه ،نوبتی رفتیم حموم و اومدیم بیرون، دو ست شورت و سوتین توری قرمز خریده بودم ، یکی واسه خودم یکی واسه اون ، اسرا چایی دم کرد ، منم رفتم لباسهام رو دراوردم و با همون ست اومدم نشستم جلوش ، کلی ازم تعریف کرد ، بدنت خیلی خوشگله و این ست بهت میاد و…
چای خوردیم و روی کاناپه کنار هم نشستیم ، رفتم بغلش و با چشمایی پر از شهوت فقط نگاش کردم ، پرسید چرا اینطوری نگام میکنی ، چیزی شده؟
منم گفتم یه ست از این برات گرفتم برو بپوش و برگرد ، گفت باشه و بلند شد و رفت ، وقتی برگشت به محض دیدنش شرتم حسابی خیس شد ، تو عمرم این حجم از تحریک شدن رو تجربه نکرده بودم ، بلند شدم بدون حتی یک کلمه رفتم جلو ، میخواستم بخورمش ، لبام رو گذاشتم رو لباش و حسابی

1,744

subscribers

8

photos

5

videos