دریچه کتاب @daricheketab Channel on Telegram

دریچه کتاب

@daricheketab


کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh

دریچه کتاب (Persian)

دریچه کتاب یک کانال تلگرامی معتبر با هدف ترویج فرهنگ کتابخوانی در جامعه ایرانی است. این کانال با شعار 'کتاب بخوانیم، راه فردای ایران بهتر' تأکید دارد که برای تحول و پیشرفت کشور، باید از آگاهی و دانش بهره برد. با تاکید بر اهمیت خواندن کتاب ها و گسترش دانش، این کانال میکوشد تا با افزایش سطح دانش و آگاهی جمعی، مسیر تغییر و پیشرفت را برای ایران به وجود آورد. در خودشروعی جامعه به این اعتقاد است که تنها با تغییر درونی، می‌توان به تغییرات موثر در جامعه دست یافت. به همین دلیل، دریچه کتاب فرصتی را برای کسانی فراهم می‌کند که علاقه‌مند به خواندن کتاب های متنوع و افزایش دانش خود هستند. حضور در این کانال، به عنوان یک راه برای ارتباط و تبادل ایده ها بین اعضا، ارزشمند و سودمند خواهد بود. از ایران بخوانیم، تا تغییر در آینده ای بهتر را برای کشورمان رقم بزنیم! برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به این مسیر تغییر، می‌توانید به کانال دریچه کتاب ملحق شوید و با آیده ها و دیدگاه های جدید آشنا شوید. جهت ارتباط مستقیم با مدیر کانال، می‌توانید از آدرس زیر استفاده کنید: @Mshogh

دریچه کتاب

20 Nov, 18:13


نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران
شرایط خدمت در ایران (۵)
در ایران رسم است کساني که از مجازات می خواهند فرار کنند به سر طویله های اعیان و اشراف پناهنده می شوند  ، و اصطبل ها در ایران یک نوع 《بست 》و تحصن گاه به شمار می روند . سر طویله شاه و شاهزادگان بست مطمئن تری است ولی به طور کلی همه اصطبل ها ، متعلق به هر کس که باشند  ، پناهگاه فراریان از مجازات محسوب می شوند و تا موقعی که در آنجا هستند کسی نمی تواند مزاحم انها شود . این پناهندگان معمولا نزدیک اسبِ سواری صاحب اصطبل می خوابند و صاحب طویله موظف است وسایل خوراک و راحتی فراریان را فراهم نماید . به درستی معلوم نیست که این رسم از کی و به چه مناسبت در ایران معمولا شده است ، ولی ظاهراً باید مربوط به آداب و رسوم عشایر و چادر نشینان باشد و از میان عشایر به شهر نشینان سرایت کرده است .
جای تأسف است که این مصونیتی که سر طویله ها دارند شامل صاحب آنها از تعرض خدمه اصطبل ها نمی شود ! زیرا غالب کارکنان این طویله ها سعی دارند به عناوین مختلف ارباب طویله را سر کیسه کنند . این عده در مرحله اول مطالبه دستمزد بیشتری می کنند و علوفه و علیق خریداری برای اسب ها را گران تر از قیمت اصلی به حساب می آورند ، و در مرحله دوم از علیق اسب ها بر می دارند و به آنها خوراک کافی نمی دهند ‌. که در نتیجه حیوانات لاغر می شوند . در این موارد معمولآ صاحب طویله وقتی لاغری اسب ها را حس کرد درصدد بر می آید که خودش در علوفه دادن به اسب ها نظارت کند .  ولی مهتر ها حقه دیگری به کار می برند  ، بدین معنی که کف اخورها را سوراخ می کنند  و وقتی علوفه و علیق اسب ها را جلوی چشم ارباب در آخورها ریختند ، مقداری از این علیق در سوراخ ها فرو می رود و اسب ها نمی توانند بخورند ، و شب هنگام که در طویله بسته می شود ، مهتر ها سر فرصت علیق ها را از سوراخ ها خارج و از بالای دیوار طویله به کوچه پرتاب می کنند که رفیق و همدست آنها بر می دارد . بعضی اوقات مهتر ها ، شب ها دوستان خود را به طویله می آورند که در آنجا بخوابند یا از تازه واردان به شهر پولی می گیرند و به آنها جای خواب می دهند ، که غالبا در بین آنها ممکن است افراد ناباب و خطر ناکی باشند که شب به خانه صاحب طویله دستبرد بزنند .
#ایران_و_ایرانیان_در_عصر_ناصرالدینشاه
#اس_جی_دبلیو_بنجامین
ترجمه: مهندس محمد حسین کردبچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

20 Nov, 05:46


در چشم یک گلهٔ گوسفند، گوسفندی که چوپان هرشب به درون حصاری خاص هدایت می‌کند و علوفه‌ای خاص به آن می‌خوراند و دو برابر بقیه فربه‌اش می‌کند لابد نابغه می نماید. و دیگر گوسفندان وقتی می بینند که درست همین گوسفند هر شب نه به آغل عمومی گوسفندان بلکه به آغل خاصی می رود و یونجه می خورد و درست همین گوسفند (که گوشتی چرب و لطیف دارد ) برای گوشتش کشته می شود لابد به وجود رابطه ای مرموز میان نبوغ و تصادف های عجیب دیگر قائل می شوند. اما کافی‌ است که این گوسفندان دست از این باور بردارند که هرآن‌چه بر سر آن‌ها می‌آید فقط برای تحقق هدف‌هایی است که در تصوّر گوسفندانه‌شان می‌گنجد، کافی است قبول کنند که آن‌چه بر آن‌ها واقع می‌شود ممکن است در راه هدف‌هایی صورت گیرد که درک آن‌ها در دسترس ذهنشان نیست، آن‌وقت ارتباط و منطق موجود در آن‌چه بر سر گوسفندپروارشده آمده است بر آن‌ها روشن می‌شود. اگر نتوانند بفهمند که گوسفند به چه منظور پروار می‌شده است دست‌کم خواهند دانست که آن‌چه بر سرش آمده بی‌حساب نبوده است و احتیاجی به ابداع مفاهیم تصادف و نبوغ نخواهند داشت.
فقط اگر از ادعای شناختن هدف نزدیک و قابل درک چشم بپوشیم و قبول کنیم که به هدف غایی دسترسی نداریم وجود منطق در زندگی بازیگران تاریخ و آزادی از تناقض آن بر ما مکشوف خواهد شد، و علت صورت گرفتن عملی که با توانایی های عمومی انسان تناسبی ندارد بر ما آشکار خواهد گشت.و آنوقت می بینیم که نیازی به واژه های تصادف و نبوغ نداریم.
#جنگ_و_صلح
#لئون_تولستوی
ترجمهٔ سروش حبیبی (۱۳۹۵) چاپ یازدهم. تهران: انتشارات نیلوفر. جلد دوم (دورهٔ دو جلدی). صفحات ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

19 Nov, 08:40


نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران
شرایط خدمت در ایران (۴)
اسب هایی که در طویله های تهران برای سواری نگاهداری می شود از جنس نر است و کمتر میان آنها مادیان دیده می شود . اما با همه این احوال ، این اسب ها بر خلاف اسب های آمریکایی سرکش نیستند و کمتر اتفاق افتاده که رم کنند و حادثه ای بیافرینند . اسب های ایرانی  عمومأ رام و دوست داشتنی اند و علت آن هم به عقیده من تماس زیادتر آنها با مهتر هاست که دائما اسب ها را خوراک می دهند و تیمار می کنند ، و به همین جهت یک رشتة مودت و دوستی میان آنها و آدم ها بر قرار است . ایرانی ها زین و یراق و جل سنگینی برای اسب های خود درست می کنند ، و حتی در تابستان هم ، بر خلاف خارجی ها که اسب ها را لخت می کنند ، جل های اسب ها را کم نمی کنند  . به هر حال به عقیده من ایرانی ها در نگهداری و تربیت اسب ، استادی زیادی از خود نشان می دهند  ، و با انکه خارجی ها تجربه آنها را در پرورش اسب نا چیز می شمارند اما باید اعتراف کرد که ایرانی ها در این کار از اروپایی ها خیلی جلوتر هستند  ،زیرا چند هزار سال است که با اسب سر و کار دارند .
در اصطبل های ایران برای اسب ها آخور مخصوص درست نمی کنند  ، بلکه اسب ها کنار دیوار می ایستند و علوفه خود را از روی زمین می خورند . زمستان در های طویله را می بندند که هوای آن گرم می شود و تابستان ها غالبا آخور اسب ها را در هوای آزاد و زیر سایه درختان می گذارند و همان جا به اسب ها غذا می دهند و شب ها این حیوانات روی زمین می خوابند و استراحت می کنند .
#ایران_و_ایرانیان_در_عصر_ناصرالدینشاه
#اس_جی_دبلیو_بنجامین
ترجمه: مهندس محمد حسین کردبچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

19 Nov, 04:12


میزان تورم یک کشور چیزهای زیادی دربارهٔ آن کشور به ما می‌گوید. میزان تورم، بین ۱ تا ۵ درصد، به این معناست که نهادهای حکومت می‌توانند با بهره‌مندی از درجهٔ مناسبی از اعتماد عمل کنند، زیرا از قدرت چاپ پول سوءاستفاده نمی‌شود. اما اگر تورم از ۵ درصد به ۱۰ درصد و بعد به ۳۰ درصد و بیشتر برسد، چنان‌که در آرژانتین و زیمبابوه رسید، معلوم می‌شود که چیز شوم‌تری در کار است. شاید علتش این باشد که اعتماد کافی ممکن نبوده زیرا راهی برای نظارت بر حاکمان وجود نداشته است. به همین دلیل است که فلزات گرانبها یا سکه‌های ذاتاً قیمتی را معیار ارزش پول قرار داده‌اند. ناتوانی ما در نظارت بر دولت، که مستلزم اطلاعات و نهادهای مستقلی چون سازمان‌های آمار و نهادهای حقوقی و مطبوعات آزاد است، پول کاغذی و الکترونیک را ممکن ساخته است. تورم شتابنده نشانهٔ درماندگی یا دیکتاتوری است.
#پول
#اریک_لونرگن (۲۰۱۴)
ترجمه احد علیقلیان (۱۳۹۶). چاپ دوم. تهران: نشر نو. صفحات ۹ و ۱۰.
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

18 Nov, 05:02


نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران
شرایط خدمت ایران (۳)
خارجیان مقیم ایران معمولا به مستخدمین خود دستمزد بیشتری از اشراف ایرانی می پردازند ، و از نو کران و مستخدمین خود می خواهند که شبانه روز کار کنند و از منزل خارج نشوند  ، ولی چون غالباً ازدواج کرده اند و زن و بچه دارند کمتر این شرط را می پذیرند و گاهی اوقات به ناچار نوکرها شب ها به نوبت کشیک می دهند و هرچند شب یک بار به خانه خود می روند . قسمت مهمی از هر خانه اعیانی در ایران را سر طویله ان تشکیل می دهد که خدمه مخصوص به خود دارد و اداره آن هم خود مشکل بزرگی است . در ایران _ به استثنای تهران و چند شهر بزرگ _تنها وسیله مسافرت اسب است ، و چون اسب سواری و مسافرت با اسب هم تشریفات خاصی دارد و محتاج به عده ای همراه و نوکر و خدمه  است . به ناچار هر خانه اعیانی باید دارای چندین اسب باشد که خوشبختانه در ایران زیاد است و قیمت آن هم گران نیست . نگهداری این اسب ها و وسایل انها هم یک عده خدمه مخصوص می خواهد که هر خانه اعیانی ، به نسبت شآن و مقام آقای آن خانه تعدادي از انها را در استخدام دارد . رئیس این خدمه اصطبل 《میر آخور 》نامیده می شود که مسئولیت نگهداری اسب ها و خرید علوفه و علیق و و سایل دیگر آنها رابه عهده دارد . از جمله کسانی که زیر دست او کار می کنند یکی 《جلودار》 است که ، سوار بر اسب ، جلوی ارباب خود حرکت و راه را در کوچه و بازار برای او باز می کند  . اعیان و اشراف مهم معمولا چند نفر جلو دار دارند که موقع حرکت  جلوی آنها سواری می کنند . مستخدمین دیگر طویله 《مهتر》ها هستند که تگهداری و تیمار کردن اسب ها به عهده آنهاست، و هر مهتر چند شاگرد هم دارد که به او کمک می کنند مهتر ها روی سکوی بزرگی در طویله به سر می برند و اجازه دارند که تعدادی مرغ و خروس هم در طویله نگهداری نمایند ‌.
همچنین امکان داردکه یک یا چند خوک و گراز وحشی نیز در طویله داشته باشند . ایرانی ها گوشت خوک و گراز را حرام می دانند و نمی خورند ،ولی عقیده دارند که نگه داشتن  خوک و گراز در طویله شگون دارد ، و این حیوانات به طرز مر موزی اسب ها را زیر نفوذ خود قرار می دهند و رام می کنند ، و به همین جهت از دیدن یک یا چند خوک در طویله ایرانی ها نباید تعجب کرد .در تهران  یکی از دوستان خوک  بزرگی به من هدیه کرد و آن را در طویله خود جای دادم . این حیوان مدتی در آنجا بود تا آنکه با لگد سخت یک اسب از پای در آمد  . یکی از دوستان خارجی هم مانند من خوک جوانی در طویله اش داشت و این خوک چنان رام شده بود که وقتی آن شخص سوار بر اسب از طویله خارج می شد ، خوک مانند یک سگ عقب اسب حرکت می کرد . روزی که او برای شکار رفته و خوک را همراه برده بود ، به دسته ای گراز وحشی بر خورد و خوک که هم جنسان  خود را دید طویله و غذای راحت آن را رها کرد وبه دنبال گرازها فرار کرد و رفت ‌.
#ایران_و_ایرانیان_در_عصر_ناصرالدینشاه
#اس_جی_دبلیو_بنجامین
ترجمه: مهندس محمد حسین کردبچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

18 Nov, 04:50


دنیا به دو دسته آدم تقسیم می‌شود :" یکی آن‌هایی که منتظرند دیگران به آن‌ها جوازِ انجام کارهایی را که دوست دارند بدهند و دیگری آدم‌هایی که خودشان این جواز را به خود می‌دهند."
#کاش_وقتی_بیست_ساله بودم_می‌دانستم
#تینا_سیلیگ
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

17 Nov, 04:56


نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران
شرایط خدمت ایران (۲)
بعضی از مستخدمین ایرانی به قدری طمع کارند که به هیچ تدبیری نمی توان جلوی آنها را گرفت ،و برای آنکه مداخل بیشتری داشته باشند دائما در فکر ابتکارات تازه اند ،و مثل این است که شب تا صبح بیدارند تا راه های تازه ای برای فریب دادن ارباب خود پیدا کنند.  درسفارت آمریکا اشپزی داشتیم که از این قبیل آدم ها بود‌.روزی آمد و گفت یک بوقلمون ارزان پیدا کرده که می تواند از یک دهاتی بخرد؛این بوقلمون البته کوچک  و جوجه است ولی قیمتش هم خیلی ارزان است و بعد پرسید که بوقلمون را بخردانه . جواب ما مثبت بود ،و شب جوجه ای در دیس میز شام دیدیم که خیلی کوچک بود ، و وقتی کمی از گوشت آن را خوردیم معلوم شد که یک جوجه خروس است که آشپز به جای بوقلمون به ما قالب کرده و پول اضافه آن را به جیب زده است .در یک فرصت دیگر ،این آشپز ناقلا کاری کرد که منجر به کتک کاری میان او و سایر مستخدمین شد.در آن موقع یک بیماری دامی درایران شایع  شده بود که چون مقررات‌ بهداشتی  و دامپزشکی وجود نداشت ،خطرناک به نظر می رسید ، وبه همین سبب من دستور اکید دادم که به هیچ وجه گوشت گاویا گوسفند برای غذا خریداری نکنند و آن رابه صورت بیفتک ،راگو یا سوپ و غذاهای دیگرسر میز نیاورند . ولی چون گوشت گوسفند و گاو فراوان و ارزان بود باز اشپز خریداری و غذا درست می کردو می آورد، چند بار که متوجه شدیم ، غذا را دست نزده پس فرستادیم و پول گوشت را هم به عنوان جریمه به او ندادیم ، اما آشپز باز هم دست بردار نبود و با انکه زیان هم دیده بود ، این کار را تکرار می کرد . تا انکه یک روز غذای گوشت خوکِ پخته بود و روزبعد آشپز بقیه گوشت خوک را آبگوشت کرد و به مستخدمین و همکاران خودبه جای آبگوشت گوسفند داد ‌. مستخدمین ما همه مسلمان بودند و گوشت خوک را حرام می دانستند و چند ساعت  بعد از خوردن غذا متوجه حقه آشپز شدند و کتک مفصلی به او زدند ،بعد هم همگی دواهای  قی آور خوردند که غذا را بالا بیاورند وبه حمام رفتند و خود را شستند تااز گوشت خوک  خود را پاک کنند . همین آشپز هفته‌ ای یکی دوبار به این بهانه که زن و بچه‌ اش مريض اند از ما مرخصی می گرفت و شام و ناهار را درست نکرده ، می رفت . یک روز یکی از سفرا که به دیدن من آمده بود گفت : روز قبل آشپز شما به سفارت ما آمده بود و چون میهمانی داشتیم به آشپز ما کمک کرد ؛معلوم شد هر بار که مرخصی می گرفته برای کمک به آشپز های سفارت های دیگر می رفته و از انها پول اضافی می گرفته است ‌.
البته باید گفت که همه مستخدمین ایرانی این طور نیستند ، و در هر خانه  بزرگی فقط یکی از نوکر هاو احتمالآ پیشکار خانه و رئیس این مستخدمین که 《ناظر》نامیده می شود ممکن است در فکر زیاد حساب کردن و نا درستی باشد ، و به طور کلی مستخدمین ایرانی همه آداب دان و ملاحظه کار و خوش جنس اند ، از زیر کار شانه خالی نمی کنند و بعضی از آنها به ارباب و کار فرمای خود فوق‌العاده وفادار و پاک هم هستند .
#ایران_و_ایرانیان_در_عصر_ناصرالدینشاه
#اس_جی_دبلیو_بنجامین
ترجمه: مهندس محمد حسین کردبچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

16 Nov, 05:21


نگاهی به #خاطرات_اولین_سفیر_ایالات_متحده_آمریکا_در_ایران
فصل هفتم
شرایط خدمت ایران(۱)
یکی از مهم ترین رسوم جاری در مورد مستخدمین ایرانی _اعم از مستخدمین دولتی یا خصوصی_ «مداخل» است.مفهوم مداخل که میان مستخدمین رایج است،عبارت از چند درصدی است که بعضی از آنها روی قیمت کالاهایی که برای ارباب خود خریداری می کنند  می کشند و به جیب خود می ریزند.در اینجا ممکن است تصور شود این حق مستخدمین است که بابت خدمتی که می کنند استفاده ای هم ببرند ودر همه جای دنیاوضع همین طور است.اما باید گفت که موضوع بر سر حقوق و درآمد مستخدمین ایرانی نیست، زیرا آنها مواجبی طبق انچه توافق کرده اند می گیرند و این مداخل را،علاوه بر مواجب،طبق دلخواه خود،از خرید کالا به جیب می زنند.مشکل دیگری که در این مورد مخصوصأ برای خارجی ها پیش می آید این است که گاهی مستخدمین ایرانی مداخل خود را از دو طریق برداشت می کنند؛ یعنی از یک طرف جنس  متوسط و بدی رابه جای جنس خوب و اعلا می خرند وبه جای آن عرضه می کنند،و از طرف دیگر،در عین حال،قیمت آن جنس اعلا راهم گران تر از آنچه خریداری کرده اند به حساب می آورند. در این مورد تنها کاری  که ارباب خانه می تواند بکند این است که صورت حساب مستخدمین را تعدیل کند و قسمتی از آن را به مستخدم ندهد،و بدین ترتیب مداخل او را کمی تقلیل دهد که در این موارد مستخدمین،زیاد هم اعتراض نمی کنند.
#ایران_و_ایرانیان_در_عصر_ناصرالدینشاه
#اس_جی_دبلیو_بنجامین
ترجمه: مهندس محمد حسین کردبچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

15 Nov, 05:05


از درون حلقه های بسته بیرون بیاییم
و تغییر راآغاز کنیم ...

«اریک‌امانوئل اشمیت»
تعدادی حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می‌کردند.
آنها تمام مدت می‌ترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند.
یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می‌زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او می‌شود، چون هر حشره‌ای که بیرون رفته بود برنگشته بود.
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.
سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود.
تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید، که بالای آن ساقه ها کسی نمی‌میرد.
ولی نمی توانست وارد آب شود.
چون به موجود دیگری تبدیل شده بود.
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد،
اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!
تغییر را آغاز کنیم ...
با شما هستیم
همین الان...
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

14 Nov, 04:27


بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌های‌شان زنجیر شده‌اند و جرئت ندارند بی‌طرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگی‌شان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌طور زندگی‌شان را بی‌هیچ رضایتی ادامه می‌دهند بدون آن‌که تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه‌ی نارضایتی‌شان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگی‌شان ایجاد کنند سرآخر می‌میرند...!
#برادران_سیسترز
#پاتریک_دوویت
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

13 Nov, 06:18


در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند. جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.

ما دو نفر به همراه یک ژاندارم و یک بلد راه سوار بر دو قاطر به عمق کوهستان طالقان رفتیم و از تک تک روستاها آمار جمع آوری کردیم.

در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود. به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد. مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند.

کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود ، گفت : آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد.چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید.
سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود. اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند.

شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیسهای معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.

ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید.
به سادگی گفت : ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !

لقمه غذا در گلویم گیر کرد. شاید یک دو دقیقه کپ کرده بودم. با جرعه ای آب لقمه را فرو دادم و سردرگم و وحشتزده نگاهش کردم.

حال مرا که دید قهقهه ای سر داد و مفصل خندید و گفت : نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.

در چهره کدخدا ، روح همه حاکمان مشرق زمین را در طول تاریخ می دیدم. مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند. حاکمانی که خود کوچکترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسانها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند.
#خاطرات_یک_مترجم
#محمد_قاضی
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

12 Nov, 04:37


انسانها دو راه مختلف برای زیستن دارند. آنهایی که آرزوی آرامش روح و شادی دارند، باید ایمان داشته باشند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند. اما کسانی که در پی حقیقتند باید آرامش ذهن را رها کنند و زندگیشان را وقف پرسش نمایند.
#وقتی_نیچه_گریست
#اروین_دی_یالوم
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

11 Nov, 04:42


دنیا مملو از آدم‌های تنها، ناکام، عصبانی و ناخشنودی است که نمی‌توانند به هیچ آدم خشنود و شادمانی نزدیک و با او صمیمی شوند. عمده‌ترین مهارت‌های اجتماعی آنان نیز شکایت، سرزنش و انتقاد است که به سختی می‌توان با چنین مهارت‌هایی با دیگران کنار آمد...
#تئوری_انتخاب 
#ویلیام_گلاسر
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

10 Nov, 04:16


خشک مغزی منشأ خود فریبی است و در حکومت ، نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیش ساخته ارزیابی کنیم و علایم و قراین مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از آرزوهای خود عمل کنیم و واقعیت ها را گردن ننهيم.
عصاره خشک مغزی را یکی از مورخان در گفته ای درباره فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و سردستۀ تاجداران یک دنده و خشک مغز بیان کرده است:
«تجربه هیچ شکستی ایمان او را به برتری ذاتی سیاست خویش سست نمی کرد.»
#تاریخ_بی_خردی
#باربارا_تاکمن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

09 Nov, 14:39


هفتاد سال از تیرباران شدن فاطمی گذشت
روزی که می توانست روز خبرنگار و روزنامه نگار و قلم نام بگیرد

روزنامه نگار عاشق ایرانی که خشم و  کینه انگلیسی ها او را به جوجه آتش سپرد
دکتر سید حسین فاطمی، سردبیر روزنامه «باختر امروز» وزیر امور خارجه دولت مصدق، کسی که یکبار توسط «فدائیان اسلام» و یکبار هم توسط «شعبان جعفری» قرار بود کشته شود و از ترور و حمله جان بدر برد و «انگلیسی ها» سخت کینه او را بدل داشتند در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد
مخالفت پیگیر دکتر سید حسین فاطمی، با دربار محمدرضا شاه پهلوی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به اوج رسید. پس از کودتای ۲۸ مرداد نزد دوستانش در خفا بود تا ۶ اسفند که دستگیر شد. همان ابتدای دستگیری تصمیم گرفته می‌شود در حین دادرسی توسط یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری و مریدانش به قتل برسد که دکتر فاطمی و خواهرش مجروح می‌شوند. دکتر سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمه ی غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد، و در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

09 Nov, 04:41


توانایی "آرام ماندن" از جمله مهارت‌های بسیار مهم زندگی است که بسیار نادیده گرفته شده است. بدترین تصمیمات را هنگامی می‌گیریم که آرامشمان را از دست داده‌اییم یا دچار اضطراب و آشفتگی شده‌اییم.

ترس به‌طور کشنده‌ای می‌تواند توانایی ما را برای مقابله با مشکلات واقعی و زیربنایی از بین ببرد. آرام‌تر بودن اصلا به این معنا نیست که فکر کنیم همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد، بلکه صرفا بدین معناست که با وضعیت ذهنی بهتری با چالش‌های حقیقی زندگی‌مان روبه‌رو خواهیم شد.
#آرامش
#آلن_دوباتن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

08 Nov, 05:09


شمس گفت: تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده.
به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند
و بگوید" چه کنم! تقدیرم این بوده،" نشانهٔ جهالت است.
تقدیر همهٔ راه نیست، فقط تا سر دو راهی هاست .
گذرگاه مشخص است اما انتخاب در دست مسافر است.
پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی ...
#ملت_عشق
#الیف_شافاک
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

07 Nov, 06:56


دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.
آن‌ها ساعت‌ها با هم صحبت می‏كردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می ‌زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری كه تختش كنار پنجره بود، می‌نشست و تمام چیزهایی كه بیرون از پنجره می‌دید، برای هم اتاقیش توصیف می‏كرد.

پنجره، رو به یک پارک بود كه دریاچه زیبایی داشت. مرغابی‌ها و قوها در دریاچه شنا می‏كردند و كودكان با قایق‌های تفریحی‌شان در آب سرگرم بودند. درختان كهن به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می‌شد.
همان‏‌طور كه مرد كنار پنجره این جزئیات را توصیف می‏‌كرد، هم اتاقیش چشمانش را می‏بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‏‌كرد و روحی تازه می‏گرفت.

روزها و هفته‏ها سپری شد. تا اینكه روزی مرد كنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند.
مرد دیگر كه بسیار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار این كار را با رضایت انجام داد.

مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بی‌اندازد. عاقبت می ‏توانست او نیز آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در كمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد!
مرد متعجب به پرستار گفت كه هم‌اتاقیش همیشه مناظر دل‌انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می‏‌كرده است.
پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد كاملا نابینا بود!
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

06 Nov, 05:59


تئوری اسب‌ مُرده
چرا از اسب مرده پیاده نمی شویم!؟

سرخ‌پوستان آمريکا یک ضرب‌المثل قدیمی دارند با اين مضمون که: "وقتی ديديد اسب‌تان مرده، پياده شويد." شاید گمان کنید که اين ضرب‌المثل بيان بدیهيات است و سواری که اسبش مرده طبیعی ترین کار اینست که از اسب پیاده شود و اسبش را عوض کند، با اين وجود، کافيست کمی به شرکت‌ها و سازمان‌های اطراف خود نگاه کنیم.
متاسفانه اسب بسياری از شرکت‌ها و سازمان‌های ايرانی مرده است! بیشتر شرکت‌های دولتی، نیمه‌دولتی و خصوصی، به ارائه محصولات و خدماتی مشغولند که دوره آنها گذشته و مشتريان از آنها استقبال نمی‌کنند. بی‌شک شما هم تایید می‌‌کنيد که این شرکت‌ها و سازمان‌ها باید پيش‌تر از این برای توسعه محصولات و خدمات بهتر و جايگزین، نوآوری پيشه می‌کردند.
اگر اين کار را کرده بودند، الان می‌توانستند از اسب مرده پیاده و به سرعت اسبی چالاک، جوان و تازه‌نفس را سوار ‌شوند.
هنوز هم فرصت نوآوری برای برخی از این شرکت‌ها کاملا از دست نرفته است. اما در کمال شگفتی بيشتر آنها به‌جای پياده شدن از اسب مرده، کارهای عجيب ديگری می‌کنند.
مثلاً:
- تازیانه محکم‌تری می‌خرند!
- اسب‌سواران را عوض می‌کنند!
- کميته‌ای برای بررسی اسب منصوب می‌کنند!
- ماموريتی به ديگر کشورها می‌روند تا ببینند دیگران چگونه اسب مرده سوار می‌شوند!
- استانداردها را پایین می‌آورند تا اسب مرده را هم شامل شوند!
- اسب مرده را در طبقه جدیدی به نام "زنده بی‌تحرک" دسته‌بندی می‌کنند!
- پيمانکار برون‌سازمانی می‌گيرند تا اسب مرده را سوار شود!
- چند اسب مرده را هم‌زمان به کار می‌گيرند تا سرعت زیاد شود!
- بودجه و آموزش بيشتری برای بهبود عملکرد اسب مرده اختصاص می‌دهند!
- اعلام می‌کنند که چون اسب مرده غذا نمی‌خورد، هزينه‌ها کاهش و سود افزايش می‌يابد!
- اهداف عملکردی کل اسب‌های ديگر را کاهش می‌دهند!
و‌ سواری با اسب مرده همچنان ادامه دارد و تعجب است که مدام هم می پرسند و‌ سوال می کنند: «چرا عقب افتاده ایم و چرا دیگر سواران با اسب های ضعیفشان اینگونه از ما جلو‌ زده و با ما فاصله گرفته اند؟»
براستی چرا نمی توانیم از اسب های مرده دل کنده و از آن پیاده شویم؟ اسب هایی که گند لاشه متعفنشان همه جا پیچیده و باعث بیماری معدود اسب های باقیمانده سالم هم می شوند
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

05 Nov, 04:52


روایت مرحوم سحابی از مخالفت «محسن میردامادی و همراهان» با طرح دبیرکل سازمان ملل برای حل بحران گروگانهای سفارت آمریکا در سال ۵۸...

«در اوایل اسفند [۱۳۵۸] کورت والدهایم، دبیرکل سازمان ملل متحد به منظور میانجیگری در موضوع گروگانهای امریکایی در این مساله دخالت کرد.

راه حل والدهایم برای حل مساله گروگانها به «سناریوی والدهایم» مشهور شد.

والدهایم در طرح خود چنین پیش‌بینی کرده بود که همزمان با آزادی تدریجی گروگانها، آمریکا نیز اموال و سپرده‌های ایران در نزد بانکهای خارجی را آزاد نماید.

طرح والدهایم بعد از بررسی در شورای انقلاب، برای کسب نظر اقای خمینی به دفتر ایشان ارسال شد و ایشان هم آن را تائید کردند و قرار شد که این سناریو به اجرا در آید.

به دنبال موافقت ایران، پنج نفر از شخصیت‌های بی‌طرف جهانی مطابق طرح والدهایم تعیین و به ایران آمدند.
طبق طرح والدهایم قرار بود آنها در روز پنجم ورود به ایران، به محل سفارت امریکا بروند و با گروگانها ملاقات کنند که در این میان دانشجویان پیرو خط امام با این مساله مخالفت کردند و اجازه آن ملاقات را ندادند.

شورای انقلاب تصمیم گرفت برای حل این مشکل نماینده‌ای را برای گفتگو با دانشجویان پیرو خط امام به سفارت اعزام نماید.

در همین رابطه شورای انقلاب، آقای باهنر را تعیین کرد اما دانشجویان پیرو خط امام ایشان را نپذیرفتند و این‌بار بنده به عنوان نماینده شورای انقلاب به سفارت رفتم و با آقای محسن میردامادی و دانشجویان، به بحث و گفتگو پرداختم.

آنان دلیل نپذیرفتن هیئت میانجی کورت والدهایم را «مشکوک» بودن اعضای آن عنوان کردند و آن جلسه بدون نتیجه خاتمه یافت.

بالاخره روز پنجم، بدون بازدید هیئت کورت والدهایم از سفارت اشغال شده امریکا به پایان رسید.

هیئت مزبور برای ملاقات با گروگانها، دو روز دیگر هم صبر کردند ، ولی این صبر و تحمل هم نتیجه نداد و آقای محسن میردامادی و دوستان‌شان، [علیرغم نظر آقای خمینی] هیئت کورت والدهایم را به سفارت راه ندادند و به تبع آن، طرح میانجی‌گری دبیرکل سازمان ملل متحد برای حل بحران گروگانگیری شکست خورد!
#نیم_قرن_خاطره_و_تجربه
#خاطرات_مهندس_عزت_الله_سحابی، جلد دوم،
انتشارات خاوران، چاپ اول بهار ۹۲ ، صص ۱۰۹ و ۱۱۰
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

04 Nov, 05:08


ضعفِ فرهنگ و گسیختگی در یک جامعه می‌تواند به جایی برسد که برای روی کار آمدن، فقط مجال به نُخاله‌ترین افراد داده شود، شما در هر شأنی از شئون که نگاه کنید _ چه بخش خصوصی و چه بخش عمومی _ کسانی را موفّق ببینید که بیشتر "ترفند" را وسیله‌ی کار قرار داده‌اند تا قاعده،
کسان دیگر یعنی ساده‌ترها، اصولی‌ترها و معقول‌ترها به صف‌های عقب رانده شده‌اند.
در این‌صورت طبیعی است که پس از چندی آنها که در صف جلو هستند و سر رشته‌ی کارها را در دست دارند قالبِ جامعه را به ترکیبِ میل و فراخورِ منافعِ خود درآورند، در این‌صورت چه پیش خواهد آمد؟
اگر چنین عملی در جامعه روی نمود باید به فکر فرو رفت، باید نگران شد.
#راه_و_بی‌راه
#دکتر_اسلامی‌ندوشن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

03 Nov, 05:48


هیچ وسیله‌ای نیست که ارزشمند باشد.
اشیاء فقط قیمت دارند و قیمت‌شان بر اساسِ توقعات است.
وقت، تنها چیز روی کره زمین است که ارزش دارد.
یک ثانیه همیشه یک ثانیه است، بی‌هیچ چک و چانه‌ای.
آدم درحال معامله زندگی است، هر روز.
#و_من_دوستت_داشتم
#فردریک_بکمن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

02 Nov, 05:35


عظمت یک ملت در چیست!؟
راهی که کشور چین رفت...
منتخبی از كتاب جهان پسا آمریکایی
چگونه چین به سرعت به کشوری صنعتی و مدرن تبدیل شد؟

شروع اصلاحات اقتصادی چین در سال ۱۹۷۹ بود. علامت این رویداد در دسامبر سال ۱۹۷۸ اتفاق افتاد که طی یازدهمین کنگره مرکزی حزب کمونیست چین ، دنگ شائوپینگ رئیس تازه حزب ، سخنانی ایراد کرد که به عنوان مهم ترین سخنرانی تاریخ چین مدرن شناخته شد.
وی بر ضرورت تمرکز بر توسعه اقتصادی و آزادگذاشتن واقعیات و نه ایدئولوژی در تعیین مسیر آن تاکید کرد. شائوپینگ گفت: مهم نیست که گربه سیاه یا سفید باشد ، مهم این است که بتواند موش بگیرد. از آن زمان خط مشی چین همین بوده و این کشور با نوعی عمل گرایی سرسختانه به راه مدرنیزاسیون رفته است. نتیجه شگفت انگیز بوده است. این کشور طی تقریبا سی سال سالانه بیش از ۹ درصد رشد اقتصادی داشته که شتابان ترین رشد یک اقتصاد بزرگ در تاریخ به حساب می آید. در همین تاریخ این کشور ۴۰۰ میلیون نفر را از باتلاق فقر بیرون کشیده که بیشترین فقرزدایی انجام شده در هر جا و هر زمان است. چین ، موفقترین داستان توسعه در تاریخ جهان است.منطقه مالی پودنگ در شانگهای هشت برابر کاناری وارف در لندن است.شهر چونگ کینگ عملا طبق الگوی شهر شیکاگوی آمریکا ساخته شده است.
چین بزرگترین تولیدکننده ذغال سنگ، فولاد و سیمان جهان است.بزرگترین بازار تلفنهای همراه هوشمند در جهان است و حجم زیرساختهای آن پنج برابر آمریکاست.
الگوی چین برای توسعه متفاوت از الگوی ژاپن و کره جنوبی بوده است. چین در حوزه تجارت و سرمایه گذاری از سیاستی کاملا باز پیروی کرده است. ژاپن و کره از راهبرد صادرات محور با انسداد بازار داخلی استفاده کردند ولی چین به جای آن درهای خود را به سوی دنیا باز کرد.مارکهای معروف و شرکتهای برتر جهان همه در چین شعبه دارند. از سوی دیگر چینی ها برای پیشرفت روحیه ناسیونالیستی خود را کنار گذاشتند. مثلا بیشتر برجهای پر زرق و برق و طرحهای شهرهایشان به دست معماران غربی ساخته شده و از همه جالبتر اینکه چین برای برگزاری هرچه عالیتر بازیهای المپیک پکن ۲۰۰۸ ، استیون اسپیلبرگ کارگردان معروف آمریکایی را استخدام کرد که این بازیها را مدیریت کند. واگذاری چنین نقشی به یک بیگانه از سوی ژاپن یا هند غیر قابل تصور است. زمانی از یک مقام چینی پرسیدم بهترین راه حل برای مشکل فقر روستایی کدام است؟ پاسخ داد باید بازارها را آزاد گذاشت تا نقش خود را ایفا کنند، بازار مردم را از زمین جدا و وارد صنعت میکند و مردم را به شهرها می کشاند.نکته بسیار مهم تر در توسعه همه جانبه چین این است که این کشور از سال ۱۹۷۹ تا به امروز با چراغ خاموش رو به جلو حرکت کرده است. مثلا چین معمولا به قطعنامهایی که آمریکا بانی آن در شورای امنیت سازمان ملل است رای مثبت میدهد و یا حداقل آن را وتو نمیکند. این را دنگ شائول پینگ حرکت با چراغ خاموش میخواند.یعنی چین سر به زیر داشت و پیشرفت کرد.سیاست عدم مداخله و عدم مقابله چین هنوز هم پابرجاست. چین معمولا به استثنای آنچه که به تایوان مربوط میشود معمولا از ورود به مجادلات با سایر دولتها پرهیز میکند و خود را با کشورهای دیگر درگیر نمیکند تا تمام توانش به رشد اقتصادی معطوف بماند.از طرف دیگر در سال ۲۰۰۲ چینی ها از اصطلاح رشد مسالمت آمیز استفاده کردند. در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ تلویزیون دولتی چین مستندی ۱۲ قسمتی درباره داستان پیشرفت و خیزش ۹ قدرت بزرگ از جمله آمریکا و انگلیس پخش کرد و در این مستند از ژاپن و آمریکا تمجید فراوان کرد. پیام اصلی این مستند این بود: عظمت یک ملت در توانایی اقتصادی آن نهفته است و نظامی گری و امپراطوری گری به بن بست میرسد."
#جهان_پسا_امریکایی
#فرید_زکریا
ترجمه احمد عزیزی، نشر هرمس، چاپ دوم۱۳۹۳
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

01 Nov, 04:27


سنکا می‌گوید: وقتی به افراد توهین‌کننده نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که بهترین توصیف برای آن‌ها بچه‌هایی است که هیکل گنده کرده‌اند. همان‌طور که ناراحت شدن یک مادر از توهین و بدرفتاری کودک خردسالش احمقانه به‌نظر می‌رسد، ناراحتی ما هم از توهین این آدم‌بزرگ‌های کودک‌صفت احمقانه است. به‌عبارت دیگر، می‌بینیم کسانی که به ما توهین می‌کنند شخصیت‌هایی پر از عیب و نقص دارند. به گفتهٔ مارکوس، این آدم‌ها بیشتر مستحق ترحم‌اند تا عصبانیت.
#فلسفه‌ای_برای_زندگی
#ویلیام‌_آروین
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

31 Oct, 04:23


سفسطه جزیی از فلسفه است یا سیاست!؟
دو شاگرد نزد استادشان رفتند و از او  پرسیدند:
سفسطه یعنی چی ؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد:
گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف، من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟
هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه!
استاد گفت:
نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
هر دو گفتند : تمیزه!
استاد جواب داد:
نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید:
خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟
این بار شاگردها گفتند: کثیفه!
استاد گفت:
نه ! البته که هر دو!  زیرا تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟
شاگردها با سر درگمی جواب دادند: هر دو!
استاد این بار توضیح می دهد:
نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.
استاد در پاسخ گفت:
خوب پس متوجه شدید! این یعنی سفسطه ..
خاصیت  "سفسطه "بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی
به عبارتی قلم یا کلام را استادان و مکارانه به نفع مصالح آنچه دلخواهست به حرکت در آوردن!
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

30 Oct, 05:11


هرگاه جویای ثمره‌ای هستید و هنوز به آن نرسیده‌اید، معمولا در ذهن و تن و امور یا روابطتان چیزی هست که باید از آن دست بکشید و رها یا حذفش کنید. مادامی که فرایند حذف را به تعویق اندازید، ثمرات دلخواهتان را به تعویق انداخته‌اید.

هر مرحله‌ای از زندگی مستلزم دست کشیدن است. هر پیشرفت به معنای طرد یا پشت سر گذاشتن چیزی کهنه است. در نتیجه، حذف نه تنها چیزی را از شما نمی‌گیرد، بلکه چیزی به شما میدهد.
#چشم_دل_بگشا
#کاترین_پاندر
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

29 Oct, 04:40


عدم ثبات اوضاع و احوال در ایران!
در این کشور همای اقبال با چنان سرعتی افسانه‌ای بر سر مردم می‌نشیند و برمی‌خیزد که باورکردنی نیست. خانواده‌ای به شتاب تمام رو به ترقی می‌گذارد، تمام مناصب کشوری و لشکری را به خود تخصیص می‌دهد و لاجرم نجیب شمرده می‌شود، ولی به همین سرعت هم سقوط می‌کند و به دست فراموشی سپرده می‌شود. بدین ترتیب کمتر خانواده‌ای در ایران پیدا می‌شود که از سه نسل پیش یعنی «پشت در پشت» جلال و جبروت خود را حفظ کرده باشد.
#سفرنامه_پولاک
#یاکوب_ادوارد پولاک،
ترجمه کیکاووس جهانداری، ص۳۷
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

24 Oct, 09:26


در سرزمینی به دنیا آمدم که در آن مفاهیمِ آزادی و حقوق بشر و مهر و عطوفتِ انسانی خوار و خلاف قانون شمرده می‌شود.
در هر برهه‌ای از تاریخ، دولتی ریاکار بر سرِ کار می‌آید، دیوارهای این زندانِ بزرگ را رنگی شاد و چشم‌نواز میزند و اعطای حقوقِ معمول در ممالک سعادتمند را به رعایای خود در بوق و کرنا اعلام می‌کند، امّا مزه‌ی این حقوق یا فقط به زندانیان چشانده می‌شود و یا در خود چیزی دارند که حتی از زهرِ ظلم و جورِ فاحش تلخ‌ترشان می‌کند. در این سرزمین همه یا بَرده‌اند یا قُلدر و ضعیف‌کُش..‌.
#زندگی_واقعی_سباستین_نایت
#ولادیمیر_ناباکوف
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

23 Oct, 07:21


اگر میلیون‌ها صفر را باهم جمع کنید چیزی جز صفر در دست نخواهید داشت.
فرد بی‌شخصیت یعنی صفر. میلیون‌ها فرد بی‌شخصیت، اجتماعی می‌سازند که ارزش آنها صفر است.
یک همچین اجتماعی خیلی به آسانی آلت دست دیکتاتورها و چکمه‌پوش‌ها می‌شود. وقتی که دیکتاتور بر گرده‌ی مردم سوار شود، دیگر آن سخنان پیشین از یادش می‌رود. آن سخنان برای موقعی بوده که در کلبه‌ی خود زندگی می‌کرده است.

آن‌طور که آدمی در یک کلبه‌ی محقر فکر می‌کند، در کاخ‌های عالی فکر نمی‌کند.
#خود_ناشناخته
#کارل_گوستاو_یونگ
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

22 Oct, 04:55


یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن ۵ دلار است.
اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری، نعل اسب بسازید ارزش آن ۱۰ دلار خواهد شد.
چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم، بهای سوزن های ساخته شده به ۳۲۸۵ دلار بالغ می شود.
ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم. قیمت فنرهای ساعتی که نهایتا از آن ساخته می شود ۲۵۰۰۰۰ دلار خواهد شد.
در واقع، تفاوت ارزش ایجاد شده بین ۵ دلار و ۲۵۰۰۰۰ دلار است. شما با خودتان چه می کنید؟ از خودتان چه می سازید؟ چه قدر به ارزش تان اضافه می‌شود؟
#صفر_تا_یک
#پیتر_تی_یل
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

21 Oct, 04:14


جرمی که سقراط بخاطر ان محاکمه و محکوم به اعدام شد، تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب بود
نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش، پیرمردی هفتاد ساله در برابر بیش از صد نفر هیئت منصفه، به جرم "تشویش افکار عمومی و نشر اکاذیب" به اعدام محکوم شد.
آن مرد سقراط نام داشت.
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ در ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ بود و کاری نمی کرد، و کاری نداشت، جز پرسش کردن!
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ پرسش ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ.
ﻣﻔﺎﻫﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ، ﻣﻄﻠﻖ ﻭ ﺍﺑﺪﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﭼﺎﻟﺶ ﻭ ﻧﻘﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ.
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺍﺯ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
"نقد ﮐﺮﺩﻥ، ﺑﺪﻭﻥ خطﻗﺮﻣﺰ".
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﺍﻫﻞ ﻧﻘﺪ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ، ﻣﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﺮﺩﻭﺭﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﺖ ﺳﻠﻄﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ "ﻋﺎﺩﺗﯽ" ﻭ "ﻋﺎﻃﻔﯽ" ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ .
* ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻋﺎﺩﺗﯽ، ﻋﻘﺎﯾﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ.
* عقاید ﻋﺎﻃﻔﯽ هم عقایدی هستندﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻘﺪ ﻗﺮﺍر ﻧﻤﯽﺩﻫﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
* ﺧﻄﺎﻫﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ( مثلاً خویشاوندان، دوستان، هم حزبی و هم جناحی ها) ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﺧﻄﺎﻫﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥها ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺍﺭﯾﻢ را ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ .
* ﺧﻼﺻﻪ اینکه ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﮔﺰﺍﺭﻩﻫﺎﯼ ﻋﺎﺩﺗﯽ و ﻋﺎﻃﻔﯽ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ ﻧﻘﺪ، ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
* ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺎ ﻣﻮﺭﺩ پرسش ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﻤﻪ چیز ﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ "ﺗﺸﻮﯾﺶ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ" ﻣﯽﮐﺮﺩ .
*ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺧﻤﻮﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺧﻮﺩ، ﺗﺨﺪﯾﺮ ﺷﻮﻧﺪ .

* ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﺣﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽﺷﺪ . ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺗﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ "ﺧﺮﻣﮕﺲ" ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻘﺐ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﻣﮕﺲ ﻣﺎﻧﻊ ﭼﺮﺕﺯﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ .
* او هیچگاه از راه پرخطر "یقین زدایی" پشیمان نشد.
ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻟﺘﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻮﺩ . ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ داشته ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻧﺴﺒﯽ ﻭ ﺧﻄﺎ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ.
* ﺩﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺑﺸﺮﯼ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﻭ ﺧﻄﺎﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺍﻣﺮی ناشدنی ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺴﺒﯽ ﻭ ﻣﺘﮑﺜﺮ ﺍﺳﺖ.
امروزه روش سقراط را شک گرایی (شک ورزی) یا سنت سقراطی میگویند .
* بسیاری از انسانها مطابق عرف جامعه بودن(عرفی بودن) و یا انباشتن اطلاعات را نشانه عقلانیت میدانند . سقراط نشان داد که اینگونه نیست و عقلانیت با "فرآیند تفکر" سر و کار دارد.
* معیار و ملاک ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ ﺩﺭ ﺳﻨﺖ ﺳﻘﺮﺍطی ﻣﺴﺎﻭی ﺍﺳﺖ ﺑﺎ "ﺗﻔﻜﺮ ﻧﻘﺎﺩ"، یعنی ﺍﮔﺮ ﻛﺴﯽ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻧﻘﺪ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻋﻘﻼنی ﺭﻓﺘﺎﺭ میﻛﻨﺪ.
ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ، ﺩﺭ "ﺭﻭﻳﻜﺮﺩ ﺳﻘﺮﺍطی "، ﺯﻳﺮ ﺳﺆﺍﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭘﻴﺶ ﻓﺮﺽ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻭ ﻋﺎﺩﺗﻬﺎ ﻣﺴﺎﻭی اﺳﺖ ﺑﺎ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ.
* ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ یکی ﺍز ﭘﺎﻳﻪﻫﺎی ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، "ﭘﺮﺳﺶﮔﺮی" ﺍﺳﺖ .
* ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍ ی ﻛﻪ ﭘﺮﺳﺶ، ﻧﻘﺪ ﻭ ﺷﻚ میﻛﻨﺪ، ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ، ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮﺍی ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎﺩ میﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪﻫﺎی ﺧﻮﺩ ﻳﺎ ﺍﺧﺒﺎﺭی ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ می ﻛﻨﻨﺪ، ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭستی ﺁنرﺍ ﺑﻪ ﻧﻘﺪ ﺑﻜﺸﻨﺪ.
* ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺳﻘﺮﺍﻁ، ﻫﺮ ﺑﺎﻭﺭی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻧﻜﺸﻴﻢ ﻭ ﺍز ﻏﺮﺑﺎﻝ ﻧﻘﺪ ﻧﮕﺬﺭﺍﻧﻴﻢ، ﻫﺴﺘﻪﺍی می ﮔﺮﺩﺩ ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪگی ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﺎنعی اﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪگی ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ .
* سرنوشت سقراط پایان غم انگیزی داشت و شاید نخستین کسی بود که جانش را در راه عقلانیت از دست داد و با نوشیدن جام زهر شوکران اعدام شد.
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

20 Oct, 06:52


رژیم‌های اقتدارگرایی وجود دارند که به اتکای زور حکم می‌رانند، اما حتی این رژیم‌ها نیز برای تداوم کارکرد خود، بر نیرو گذاری روانی اتباعشان متکی هستند. حتی یک دولت فاشیست نمی‌تواند صرفاً به اتکای زورِ سبعانه حکم براند، و محتاج تعهد روانی آن‌هایی است که هیچ دلیل موجهی برای متعهد ساختن خویش ندارند. این نیرو گذاری شرط لازم هستی اجتماعی است، و مانع اساسی بر سرِ راه تغییر اجتماعی را مشخص می‌کند.
#نظریۀ_روانکاوانۀ_فیلم_و_قاعدۀ_بازی
#تاد_مک_گوان
ترجمۀ علی قاسمی (۱۴۰۱). چاپ اول. تهران: فرهنگ نشر نو. صفحۀ ۱۳۰.
کانال رمان‌خوان.
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

19 Oct, 04:17


صهیونیسم یک اشتباهِ عظیم و بزرگ بود و تشکیلِ اسرائیل، یک خطای تراژیک و تلخ. این دو - صهیونیسم و اسرائیل - اوّلاً حلّ مسئله‌ی یهودیان را به تأخیر انداختند و ثانیاً به جای حلّ کردن آن، نزاعِ ملّی-قومی میان یهود و عرب را برانگیختند. در هزارتوی ملّت‌ها و قومیّت‌ها در اروپا و خاورمیانه، تنها سیاستِ ممکن حفظِ وضعِ موجود - یعنی حفظِ ثبات و تعادلِ سیاسی، اجتماعی و ملّی - است، آنچه که پیش از تشکیلِ اسرائیل و پدیدآیی صهیونیسم، در سرزمینِ فلسطین وجود داشت. امّا صهیونیسم، با تشکیلِ اسرائیل، تعادل و ثبات را در فلسطین برهم زد.

از میان تمام کشورهایی که از تمدّنِ اروپایی بهره برده‌اند، تنها اسرائیل و آفریقای جنوبی[در عصر آپارتایدی] قوانینِ تبعیضِ نژادی دارند و در حقوق شهروندان، تبعیضِ نژادی قائل‌اند. این درست است که یهودیان علیه نژادپرستی آلمانی بودند، امّا نژادپرستیِ صهیونیست‌ها به مراتب از نژادپرستیِ آلمانی‌ها پا فراتر گذاشته است. من از ابتدا هم با صهیونیسم مخالف بودم، چون با هر قسم از ملّیّت‌گرایی(ناسیونالیسم) مخالفم. امّا انتظار نداشتم صهیونیست‌ها نیز نژادپرست شوند. این امر مرا به‎خاطر تبارم، شرم‌سار می‌کند؛ من خود را در برابر ناسیونالیسم اسرائیلی مسئول می‌دانم.
#کارل_پوپر
فیلسوفِ لیبرالِ یهودی، نویسنده‌ی #جامعه‌_باز_و_دشمنان_آن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

18 Oct, 05:14


خلقیات  ما ایرانیان
کتاب خلقیات ما ایرانیان اثر محمدعلی جمال زاده است؛ که پنجاه و هشت سال پیش  در فروردین ۱۳۴۵ به تیراژ سه هزار نسخه در انتشارات فروغی به چاپ رسیده و  اینک پنجاه و هشت سال و هفت ماه از چاپ  اول این کتاب گذشته و  در عصر  رسانه و شبکه های اجتماعی  قرار داریم،  و  اما  خلقیات ایرانیان طی قرنها و.سالهایی که گذشته چه تغییری کرده است!؟
این کتاب، کندوکاوی‌است در خصوص خصوصیات اخلاقی ایرانیان . نویسنده در این کتاب علت عقب ماندگی ایرانیان را معایب و نواقص اخلاقی شان می داند اگرچه او هم نه به علت پیدایی خود آنها می پردازد و نه از رفع آنها سخن می گوید:
"حالا چه کار داریم که این معایب و نواقص چرا بوجود آمده و کی و از کجا بوجود آمده است!" .
او به گردآوری برخی از نظرات و دیدگاه های خودیها و غیر خودی ها در خصوص خوی و خصلت ایرانیان پرداخته است و در برابر آنها چهار راه را پیش پای ما گذاشته است:
اول "تجاهل و تغافل"؛ یعنی ناشنیده انگاشتن نظرات دیگران!
دوم "انکار"؛ یا بقول خودش زیرش زدن!
سوم "تلافی"؛ یا همان معامله به مثل!
و چهارم "تعقل"؛ یعنی عمل کردن بدستور فکر و بحکم و دلالت عقل و استدلال؛ یا به اصطلاح کلاه خود را قاضی کردن! ...
واضح است که نویسنده این کتاب از این چهار راه به راه چهارم یعنی تعقل و بکار بردن خرد نظر دارد چرا که "خرد بما می گوید که شنوایی حقیقت و راستی و پذیرفتن آن هم ... از وظایف مقدس انسانی است ... خرد بما می گوید کسی که گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن مرض و معایب خود نداشته باشد هرگز بدرجه کمال نخواهد رسید ...". در قسمتی از متن این کتاب می خوانیم :
"  کوروش کبیر هزاران سال پیش از خداوند خواست که ایران را از دو مصیبت دورکند یکی خشکسالی و دیگری دروغ در حالی که امروز هم ما همچنان گرفتار این درد بزرگ هستیم.قصد ریشه یابی این صفات  را در این نقد ندارم که در مملکتی که بیش از ۲۰۰۰سال به شیوه ی ارباب رعیتی اداره می شده کار رعیت جز با دروغ و مبالغه و چابلوسی راه نمی افتاده،انسان ایرانی تا در گفتارش مبالغه نکند کسی حرفش را باور نمی کند ناباوری از عدم اعتماد برمیخیزد و عدم اعتماد از دروغ پس وجود چنین صفاتی در ایرانی عجیب به نظر نمی آید.اما پیامد های این صفات برای انسان ایرانی سنگین تمام می شود..."
و در قسمتی دیگر:
یک نفر انگلیسی زمانی که در طهران میدان مشق را می ساخته اند،  در آنجا بوده و نوشته است :
ایرانی ها مردمان عجیبی هستند، توپ ندارند و توپخانه ساخته اند،  و قشون ندارند و  میدان مشقی ساخته اند که بزرگترین میدان مشق دنیاست
و نکته ای دیگر:
جان شیرمان در کتاب  مردم و سرزمین ایران  که به زبان انگلیسی چاپ شده می نویسد :
ایران سرزمین تضاد و افراط  است.  آب و هوا یا گرمست و مرطوب و یا گرم و خشک و یا سرد و خشک.  زمین یا حاصلخیز است و یا بی حاصل و بایر،  رودخانه ها در بهار پر خروش و پر آب و در دوران طولانی تابستان خشک است و کم آب و کوهها رفیع و سر برافراشته است و دشتها پست و خسته کننده  شهرها یا بسیار زیباست و یا بغایت زشت  مردم یا بی نهایت ثروتمند هستند  و یا بی اندازه فقیر...
خلقیات  ما  ایرانیان را بد نیست  یکبار دیگر  بخوانیم و  یا اینکه آن را دوباره بازنویسی کنیم
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

17 Oct, 04:08


فراغت؛ شکوفه، یا بهتر بگویم، ثمره زندگی هر انسان است؛ زیرا تنها فراغت، امکان تملک آدمی را بر نفس خویش به وجود می‌آورد و از این رو کسانی را باید خوشبخت دانست که مالک چیزی واقعی در درون خود هستند، در حالی که بیشتر انسان‌ها از فراغت حاصلی جز این ندارند که با خود به منزله شخصی بی‌فایده مواجه شوند که به شدت بی‌حوصله است و در نتیجه باری است بر دوش خود.
#در_باب_حكمت_زندگی
#آرتور_شوپنهاور
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

16 Oct, 04:59


هشتاد و پنج سال گذشت...
بمناسبت ۲۵مهرماه سالگرد مرگ شهادت گونه فرخی یزدی

میرزا محمد فرخی یزدی سال ۱۲۶۸ ش در شهر یزد به دنیا آمد. حدود ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد و به مشاغلی مانند نانوایی و پارچه‌بافی روی آورد.
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن  غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشت:
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

دوختن دهان فرخی یزدی
فرخی نوروز ۱۲۹۷ برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند در مقابل ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم وقت یزد، اشعار شکوائیه خود را قرائت کرد و حاکم دستور دوختن دهان او را صادر کرد و در نهایت نیز او را به زندان انداخت.
جراید آن روزها عنوان «لسان المِله» را به فرخی دادند و تلاش آزادی خواهان در پایان منجر به فرار او از زندان شد.
فرخی یزدی در اواخر سال ۱۳۲۸ق به تهران کوچ کرد و در آن‌جا مقالات و اشعار مهیجی را درباره آزادی منتشر کرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سو قصد قرار گرفت. در دوران نخست وزیر وثوق‌الدوله، با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، مدتی در باغ سردار اعتماد زندانی شد
فرخی در سال ۱۳۰۰ش در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردید. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون «پیکار»، «قیام»، طلیعه آئینه افکار» و «ستاره شرق» مقالات و اشعار خود را منتشر می‌کرد.
 سال ۱۳۰۷ ش، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب شد و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد و از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر کرد. فرخی در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و با ضمانت او از طریق ترکیه و بغداد به ایران بازگشت، اما تیمورتاش که مغضوب و کشته شد، ماموران بدستور رضاشاه، فرخی یزدی را زیر نظر گرفتند تا بلکه اشتباهی کند، اما او در آن خفقان، مواظب بود گزک بدست دیکتاتور ندهد.
اما بزودی بهانه پیدا شد! در ۱۳۱۵ ش آقارضا کتابچی کاغذ فروش را وادار کردند تا شکایتی که مربوط به شش سال پیش بابت پول کاغذ روزنامه طوفان بوده را به جریان اندازد و بدین ترتیب، فرخی بازداشت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای او تشکیل و فرخی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم و به زندان قصر منتقل شد
سیدجعفر پیشه وری در خاطراتش از رنجهای فرخی یزدی در زندان مخوف قصر نوشته. فرخی یزدی از فشار زندان، خودکشی کرده تریاک خورد اما زندانبانان نگذاشتند، چند بار اعتصاب غذا کرد باز نگذاشتند بمیرد، یکبار خطاب به دژخیمان گفت:
«من می خواهم زندگی کنم شما نمیگذارید، میخواهم بمیرم باز نمی گذارید پس من چه کنم...؟!»
رئیس زندان سرهنگ پاشاخان مبشر با خنده و استهزا گفت:
«آقای فرخی یزدی بزودی تکلیف شما را تعیین می کنیم»
و بزودی تکلیفش را تعیین کردند!
روزنامه نگار را برای کشتن، به زندان مجرد بردند تمام شیشه های اتاقش را گل سفید مالیدند و در غروب 24 مهر 1318ش پزشک احمدی با همان کیف مشگی معروفش به همراه نیرومند و یک پاسبان تنومند برای تزریق آمپول هوا وارد اتاق روزنامه نگار شد...
محل دفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شده‌
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

15 Oct, 04:22


بهترین انتقام، گذشتن و رها کردن است.بله، آن‌ها قلبت را هزار تکه می‌کنند؛ بله، آن‌ها وقتی بیش از حد محتاجشان هستی رهایت می‌کنند؛ اما در عین حال چیزی به تو می‌دهند که متوجه آن نیستی!قدرت سرسختی و موفق شدن. از آن استفاده کن!
#رهایی
#ام_سوسا
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

14 Oct, 05:13


تئوری سوسک چیست؟
این داستان منسوب به "ساندار پیچای" است. او یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که  آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی "شرکت گوگل" انتخاب شد. این داستان را ساندار در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است...

در رستورانی، یک "سوسک" ناگهان از جایی پر می‌زند و بر روی یک خانم می‌نشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد می‌کند. وحشت زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با پریدن و تکان دادن دست‌هایش،"سوسک" را از خود دور کند. واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده می‌شوند.

عاقبت آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خود دور کند. سوسک پر می‌زند و روی خانم دیگری نزدیکی او می‌نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش می‌شود که همان حرکت‌ها را تکرار کنند!
پیشخدمت به سمت آن‌ها می‌دود تا کمک کند. در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی پیشخدمت می‌نشیند. پیشخدمت محکم می‌ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می‌کند و در زمانی مناسب با اطمینان سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج از رستوران پرت می‌کند.

من در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه می‌کردم، شاهد این جریانات بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتارِ "هیستریک" شده بود؟! اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایده‌آلی این مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟
پس این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه عدم توانایی افراد در برخورد با آن موجب ناراحتی‌شان شده بود.

من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می‌شود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت می‌کند. این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت می‌کند، این ناتوانی من دربرخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم می‌شود.
من فهمیدم در زندگی نباید "واکنش" نشان داد، بلکه باید "پاسخ" داد!
آن خانم‌ها به اتفاق افتاد واکنش نشان دادند در حالیکه پیشخدمت پاسخ داد.

"واکنش" ها همیشه غریزی هستند در حالی‌که "پاسخ" ها همراه با تفکرند! این مفهوم مهمی در فهم زندگیست." آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛ او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش و پاسخش نسبت به مسائل درست است...!
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

13 Oct, 14:24


وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی، که طوفان واقعاً تمام شده باشد.
اما یک چیز مسلم است: وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی، که قدم به درون طوفان گذاشت…
#کافکا_در_کرانه
#هاروکی_موراکامی
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

13 Oct, 04:47


سقراط نخستین کسی بود که جانش را در راه عقلانیت از دست داد!

٢٥٠٠ سال قبل پیرمردی ۷۰ ساله در حضور بیش از ۱۰۰ نفر هیئت منصفه به جرم تشویش افکار عمومی و نشر اکاذیب به اعدام محکوم شد. این مرد سقراط نام داشت.

ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻧﻤﯽﺁﻣﺪ، ﻣﮕﺮ سؤﺍﻝ! ﺍﺯ ﻫﻤﻪ‌ﮐﺲ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ سؤﺍﻝ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ. ﻣﻔﺎﻫﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪهٔ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ، ﻣﻄﻠﻖ ﻭ ﺍﺑﺪﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﭼﺎﻟﺶ ﻭ ﻧﻘﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ.

ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺍﺯ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ: نقد ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ خط ﻗﺮﻣﺰ. ﻫﻤﻪٔ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﺍﻫﻞ ﻧﻘﺪ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ آن‌ها ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ، ﻣﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﺮﺩﻭﺭﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﺖ سلطهٔ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﻭ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ.

ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻋﺎﺩﺗﯽ، ﻋﻘﺎﯾﺪی‌ست ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ آن‌ها ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ ﮐﻪ آن‌ها ﺭﺍ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ. عقاید ﻋﺎﻃﻔﯽ هم عقایدی هستند ﮐﻪ آن‌ها ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻘﺪ ﻗﺮﺍر ﻧﻤﯽﺩﻫﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ آن‌ها ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﺧﻄﺎﻫﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﺧﻄﺎﻫﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥها ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ. ﺧﻼﺻﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﮔﺰﺍﺭﻩﻫﺎﯼ ﻋﺎﺩﺗﯽ و ﻋﺎﻃﻔﯽ ﭘﺸﺖ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ ﻧﻘﺪ، ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.

ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺎ ﻣﻮﺭﺩ سؤال ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﻤﻪ‌چیز ﻭ ﻫﻤﻪ‌ﮐﺲ به ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﺸﻮﯾﺶ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺸﻮﺵ می‌کرد ﻭ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺧﻤﻮﺩﮔﯽﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺧﻮﺩ ﺗﺨﺪﯾﺮ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﺣﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽﺷﺪ. ﺑﻪ همین ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺗﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺮﻣﮕﺲ ﻣﯽﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻘﺐ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﻣﮕﺲ ﻣﺎﻧﻊ ﭼﺮﺕﺯﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽﺷﻮﺩ.

او از راه پرخطر یقین‌زدایی منصرف نشد. ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻟﺘﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻮﺩ. ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺁن‌ها ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻧﺴﺒﯽ ﻭ ﺧﻄﺎﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪٔ ﺑﺸﺮﯼ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﻄﻠﻖ ﻭ ﺧﻄﺎﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺍﻣﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺴﺒﯽ ﻭ ﻣﺘﮑﺜﺮ ﺍﺳﺖ.

امروزه روش سقراط را آگنوستیکی و شک‌گرایی (شک‌ورزی) یا سنت سقراطی می‌گویند. بسیاری از انسان‌ها مطابق عرف جامعه بودن (عرفی‌بودن) یا انباشتن اطلاعات را نشانه عقلانیت می‌دانند اما سقراط نشان داد که اینطور نیست، عقلانیت با فرآیند تفکر سر و کار دارد.

ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺳﻘﺮﺍﻁ، ﻫﺮ ﺑﺎﻭﺭی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻧﻜﺸﻴﻢ ﻭ ﺍز ﻏﺮﺑﺎﻝ ﻧﻘﺪ ﻧﮕﺬﺭﺍﻧﻴﻢ، ﻫﺴﺘﻪﺍی میﮔﺮﺩﺩ ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪگی ﺍﺑﻠﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﺎنعیﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪگی ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ. سرنوشت سقراط پایان غم‌انگیزی داشت و نخستین کسی بود که جانش را در راه عقلانیت از دست داد!
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

12 Oct, 05:16


افسردگی به انسان فرصت اندیشیدن نمی‌دهد.
بنابراین برای نادان نگه‌داشتن انسان؛ باید به هر روش ممکن اندوهگینش کرد ...
#فردریش_نیچه
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

10 Oct, 18:11


اگر می‌دانستی در آن سوی سکوت چه اقتداری نهفته است برای همیشه زبان را رها می‌کردی.
من استاد سخن گفتن در سکوتم در تمام زندگی‌ام با سکوت سخن گفتم و سرتاسر تراژدی‌های زندگی‌ام را ساکت زیسته‌ام.
#فئودور_داستایفسکی
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

10 Oct, 04:24


در شمال اروپا منطقه‌ای وجود دارد به نام اسکاندیناوی. کشورهای این منطقه عبارتند از سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، ایسلند و جزایر فارو. زبان مردم این سرزمین‌ها از ریشه زبان آلمانی است. مردم اسکاندیناوی از نسل جنگجویان وایکینگ‌ هستند که در زمان‌های قدیم، با کشتی به سرزمین‌های مختلف حمله می‌کردند و مایملک آن‌ها را غارت می‌کردند

گنده لات های شمال اروپا بسیار خرافاتی بودند و خدایان وایکینگی نظیر اودین و گرگ غول آسا فنریر را ستایش می‌کردند. وایکینگ‌ها اعتقاد داشتند که اگر در جنگ کشته می‌شدند روح‌شان به والهالا (بهشت وایکینگ‌ها) وارد می‌شد و همراه با سایر جنگجویان افسانه‌ای بر سر یک میز بزرگ چوبی می‌نشستند و شراب ناب والهالایی می‌نوشیدند و می‌خندیدند
بعداز جنگ جهانی دوم که اروپا تقریباً کامل ویران شده بود
صندوق جهانی پول اقدام به پرداخت وام به کشور های اروپایی کرد تا کشور های خود را بازسازی کنند
در این میان کشورهای اسکاندیناوی با این پول اقدام به ساخت کتابخانه و ترویج فرهنگ کتابخوانی بین مردم پرداختند
تا جایی که چندین بار باعث اعتراض و تذکر صندوق بین‌المللی پول به این کشور ها شد
اما اسکاندیناوی ها اطمینان خاطر دادند که از این وام برای توسعه زیرساخت های فرهنگی اجتماعی استفاده می‌کنند

حالا نوادگان‌ آنان تفاوت‌های فاحشی با پدربزرگانشان دارند
که به نوردیک‌ها معروف هستند
به عنوان آدم‌هایی آرام و صلح طلب و در عین حال متفکر شناخته می‌شوند که نه تنها مثل وایکینگ‌‌ها نان کسی را از چنگش در نمی‌آورند، بلکه با تکیه بر نظام اقتصادی منحصر به فردشان کاری کرده‌اند که تمام اتباع آن‌ها بدون چشمداشت به مال بقیه، در رفاه کامل زندگی کنند

مؤسسه لگاتوم هر سال با بررسی عواملی مانند اقتصاد، کارآفرینی، سیستم حکومتی، تحصیلات، بهداشت و سلامت، امنیت فردی و اجتماعی، آزادی‌های فردی و سرمایه‌ اجتماعی در بین تمام کشورهای دنیا، لیستی منتشر می‌کند که خوشحال‌ترین کشورهای دنیا را به ترتیب معرفی می‌کند. با نگاهی به این لیست متوجه می‌شویم از ۶ کشور دنوردیک که نام بردیم، در سال ۲۰۱۴، نروژ عنوان اول را دارد، دانمارک چهارم است، سوئد ششم، فنلاند هشتم و ایسلند یازدهم است
چگونه مردمی که گرز و شمشیر به دست بودند، به سطحی رسیده‌اند که می‌توانند کشورهای سردسیر خود را به این خوبی اداره کنند؟
اگر بخواهید کشوری داشته باشید که فقر، تبعیض و جهل باعث نشود مردمش دائم به جان هم بیفتند، باید در تمام سطوح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عدالت برقرار کنید، اگر می‌خواهید اندیشه‌های پوسیده از سر مردم کشورتان بپرد باید به تقویت علم روز و دانشگاه‌ها بپردازید، اگر می‌خواهید شیوع یک بیماری مردم را به وحشت نیندازد باید زیر ساخت‌های نظام سلامت و بهداشت را به خوبی در کشور پیاده کنید، اگر می‌خواهید مردم کشورتان رفتار بالغانه‌ای داشته باشند باید به آزادی‌های فردی بها بدهید و در نهایت اداره تمام این امور نیازمند دولتی با ثبات است که بدون شعار دادن، به مردم کشورش خدمت کند

سیستمی که دولت‌های اسکاندیناوی برای اداره کشورهای‌شان به کار می‌برند چیزی است که به “مدل نوردیک” معروف است که خودشان از آن به عنوان ”سیستم رفاقتی” نام می‌برند. بارزترین خصوصیتی که در این سیستم وجود دارد این است که نفع عمومی بر نفع فردی ترجیح داده می‌شود
در این کشورها، دولت ۴۰ درصد تا ۶۰ درصد از درآمد شما را مشمول مالیات می‌کند و البته مردم این کشورها بدون هیچ گونه کارشکنی و اعتراضی این مبلغ را دو دستی به دولت تقدیم می‌کنند، چون می‌دانند که اگر کارشان به بیمارستان کشید یا به دانشگاه رفتند نیازی نیست پول پرداخت کنند
اگر شما پول بیشتری در بیاورید باید مالیات بیشتری هم بدهید، بنابراین در این نظام فاصله طبقاتی ایجاد نمی‌شود و اگر امشب شام مرغ دارید، خیال‌تان راحت است که بقیه هموطنان‌تان مثل گربه تا کمر در سطل آشغال فرو نرفته‌اند. فقر که نباشد و هر کسی دستش در جیب خودش باشد، بخش بسیار زیادی از جرم و جنایت هم خود به خود محو می‌شود و جامعه به امنیت می‌رسد و مردم فرصت می‌کنند وقت‌شان را صرف کارهای مهم‌تری کنند
آگاهی یک شبه اتفاق نمی‌افتد، یا باید تجربه کرد و درونی بشود یا با تفکر عمیق و برنامه ریزی حادث می‌شود
چه خوب است که "خودمان با مطالعه و دانش و مدیریت خالق بهشت باشیم .- کتاب بخوانیم
کتاب بخوانیم
کمتر نصیحت کنیم 
بیشتر عمل کنیم
درست عمل کنیم و بازهم  کتاب بخوانیم.
و این انگار کار سخت و مشکلی است برای آنانی که عادت نکردند به مطالعه و فکر و درست عمل کردن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

09 Oct, 12:14


پذیرش یعنی به دیگران اجازه دهید همان چیزی باشند که تمایل دارند؛ چه مورد پسند شما باشد چه نباشد. این امر به معنای تسلیم شدن نیست، بلکه فقط تسلیمِ چیزی می شوید که در حال حاضر وجود دارد و با انجام دادن این کار می توانید آرامش را در رابطه خود حفظ کنید.

مجبور نیستید ثابت کنید حق با شماست. می دانم که کنار آمدن با سوء برداشت دیگران از رفتارتان کاری دشوار است، اما باید این واقعیت را بپذیرید که برخی افراد شما را درک نمی کنند.
#به_دور_از_تنش
#ندرا_گلاور_تواب(درمان گر امریکایی)
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

08 Oct, 06:52


دشمن مردم !
یکی از شاهکارهای هنریک ایبسن، نویسنده نروژی، است.
قهرمان این نمایشنامه دکتر توماس استوکمان ابتدا کشف می کند که آب زیرزمینی حمام های دهکده برای درمان بعضی امراض مفید است، وی مامور کنترل بهداشت حمام های عمومی است که برادرش پتر استوکمان، شهردار محل، در حال بر پا کردن آنهاست و از این جهت زندگی آسوده و ر‌احتی دارد. بعد از مدتی شیوع یک بیماری دکتر استوگمان را وادار می کند تا آزمایشی بر روی آب حمام داشته باشد و اما آزمایش گواه آن است که آب حمام و شهر آلوده‌است و سلامت مردم شهر و مسافران آن را تهدید می‌کند. می‌خواهد مردم را به وسیلهٔ روزنامه از این حقیقت آگاه سازد، ولی شهردار و دیگر مسؤلان و گردانندگان امور شهر که به سبب شهرت آبهای معدنی وضعیت خوبی پیدا کرده اند، او را با نیرنگ و پول و وعده پست از این کار باز می‌دارند. اما دکتر استوکمان قبول نمی کند و می‌کوشد در انجمنی که از مردم شهر فراهم کرده است، آن‌ها را از خطر آب‌های آلودهٔ شهر بر حذر دارد ولی از آن جا نیز محکوم و شکست خورده بیرون می‌آید و مردم به اتفاق آراء به او نام «دشمن مردم» می‌دهند و چنان عرصه را بر او تنگ می‌کنند که راهی جز جلای وطن ندارد. «دشمن مردم» تصمیم می‌گیرد مردم را با بدبختی هایشان رها کند و از شهر و دیار خویش برود. اما پس از واقعه‌ای بر آن می‌شود که در زادگاه خود بماند و به تنهایی پیکار کند، زیرا به عقیده او «قوی‌ترین مرد جهان کسی است که تنهاتر باشد».
در دشمن مردم دو برادر مقابل یکدیگر می‌ایستند. دکتر استوکمان که از حقیقت دفاع می‌کند و برادرش شهردار شهر که تکیه بر واقعیت دارد. اختلاف نظر آنها درباره حمام های عمومی شهر است. حمامی که شهر کوچک آنها را در قیاس با شهرهای اطراف منطقه در موقعیت ویژه‌ای قرار داده‌است که همین موضوع نوید درآمدزایی قابل توجهی را برای شهر و ساکنانش می‌دهد. این تضاد حاصل ساختار جدید اقتصادی عصر جدید است. ساختاری که سبب توسعه‌است، ولی هم‌زمان چیزهای ارزشمندی را نیز نابود می‌سازد. نقد لیبرالیسم یکی از مضامین دیگر این نمایشنامه است.
** نمایشنامه #دشمن_مردم را علیرضا ثنائی به فارسی ترجمه کرده‌است و شرکت انتشارتی «علمی و فرهنگی» آنرا درقطع رقعی و در ۲۰۰۰ جلد (برای بار دوم) به چاپ رسانده‌است.
** این کتاب با ترجمه میرمجید عمرانی نیز از متن نروژی به فارسی برگردانده شده است. (انتشارات دنیای نو)
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

07 Oct, 17:02


مطالعه مرا در خلوت خود تسلی می‌بخشد؛ مرا از سنگینی بطالت اندوه‌بار آزاد می‌کند و در هر زمانی، می‌تواند مرا از مصاحبت‌های کسالت بار خلاص کند.هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند می‌کند.برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتاب‌ها پناه ببرم
#تسلی_بخشی_های_فلسفه
#آلن_دو_باتن
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

06 Oct, 03:56


غیر اخلاقی ترین عادت بشر اینست که مدام و بی وقفه، در باره هرکس و پیش از آنکه بفهمد ودرک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست!
#وصیت_خیانت_شده
#میلان_کوندرا
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

05 Oct, 13:24


گای کاواساکی چهارسال «رهبر معنوی» شرکت اپل بود. او می‌گوید: «افراد سطح الف کسانی را که حتی از خودشان هم بهترند، استخدام می‌کنند. اما واضح است که افراد سطح ب افراد سطح ج را انتخاب می‌کنند تا بتوانند نسبت به آنها حس برتری داشته باشند و افراد سطح ج افراد سطح د را به خدمت می‌گیرند. اگر شروع به استخدام افراد سطح ب کرده‌ای، منتظر باش آنچه استیو جابز آن را «انفجار ابله‌ها» نامید، در سازمان تو رخ بدهد.»

به بیان دیگر، با شروع استخدام افراد سطح ب، دست‌آخر به جایی می‌رسی که با پایین‌ترین سطح سروکار خواهی داشت.
توصیه؛ افرادی را استخدام کن که از خودت بهترند. در غیر این‌صورت، خیلی زود رییس گروهی از افراد ضعیف خواهی بود.
#هنر_شفاف_اندیشیدن
#رولف_دوبلی
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

03 Oct, 16:53


من به جرات می‌گویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن معنی وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته نیچه حکمتی عظیم نهفته است که "کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت..."
#انسان_در_جستجوی_معنا
#ویکتور_فرانکل
دریچه کتاب
@daricheketab

دریچه کتاب

03 Oct, 14:13


آری، بشر موجود سرسختی‌ست.
من تصور می‌کنم بهترین تعریفی که می‌توان از انسان کرد این است:
انسان عبارتست از موجودی که به همه چیز عادت می‌کند.
#خاطرات_خانه_مردگان
#داستایفسکی
دریچه کتاب
@daricheketab

1,145

subscribers

1,439

photos

14

videos