Bluers💙 @bluers Channel on Telegram

Bluers💙

@bluers


شعر یعنی خیال آبی رنگ🔹🔹🔹

شعر یعنی خیال آبی رنگ (Persian)

شعر یعنی خیال آبی رنگ یک کانال تلگرامی است که به علاقه‌مندان به شعر و ادبیات اختصاص دارد. در این کانال شعرهای زیبا با مضامین مختلف از شاعران معروف و نوآورانه به اشتراک گذاشته می‌شود. اگر عاشق زیبایی‌های زبان و قدرت کلمات هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. شعر یعنی خیال آبی رنگ یک فضای ایده‌آل برای تبادل نظرات و تجربیات ادبی است. اینجا کنجی است برای عاشقان شعر، جایی برای آرامش و الهام بخشی. اگر دوست دارید از دنیای شعر لذت ببرید و با دیگر علاقه‌مندان به اشتراک نظر و احساسات خود بپردازید، حتما به این کانال بپیوندید. خواندن شعرها به آدم احساساتی و عمیق را القا می‌کند و این کانال فرصتی بی‌نظیر برای این تجربه است. پس بی‌تردید به شعر یعنی خیال آبی رنگ بپیوندید و دنیای جذاب شعر را کشف کنید.

Bluers💙

28 Sep, 21:54


زیر باران کوهستان با اسب و قاطر و گوسفند و سگ و گربه معاشرت کردم.
بعد در راه خانه به این فکر کردم آیا اگر حیوانی سرخوش بودم یا لااقل انسانی نامرئی بودم همه‌چیز بهتر نبود؟ حتما بهتر بود. یا لااقل آسان‌تر.
اما آن‌وقت چه‌کسی حوصله داشت این حرفها را بنویسد؟

و شب بخیر ❤️

حمید_سلیمی

@bluers

Bluers💙

16 Sep, 07:20


آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی می‌‌شود
که اگر او از این دلتنگی باخبر شود
شرمسار خواهد شد...

عزیز_نسین

@bluers

Bluers💙

20 Aug, 06:04


من دیگر آفتابِ لبِ بامم،
امّا ازين پیرمرد بشنو جانم،
درین دنیا همه‌چیز دست خودِ آدم است،
حتّى عشق، حتّى جنون، حتّى ترس.

سیمین _ دانشور


@bluers

Bluers💙

14 Aug, 23:26


از دور اندوه او را تماشا می‌کنم، اندوهی که در تنهایی بزرگش زیباترش کرده.
کاش میشد نوازشش کنم، و وقتی وسط جاده باران می‌بارد، با او بلند آواز بخوانم، بدون این‌که بدانم فقط دارم خواب می‌بینم.

و شب بخیر، و امیدوارم خواب خوبی ببینی
❤️

حمید_سلیمی

@bluers

Bluers💙

09 Aug, 00:56


بر روی صندلی خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
به میخ‌هایی فکر خواهم کرد
که روزی به این دیوار کوبیدیم...
و به آن چیزهایی که هرگز به میخ‌ها نیاویختم...

قابِ عکسی
که تو در آن باشی
و آینه‌ای
که من در آن...!

یانیس_ریتسوس

@bluers

Bluers💙

08 Jul, 08:46


من توو حاشیه‌ی زندگی‌ام
متن تویی
اصل تویی …

علی_سید_صالحی

@bluers

Bluers💙

06 Jul, 23:00


نوشته بود:
"گیسِ دختر به درازای صبر وجودش است"..
گویا دخترک صبر ایوب داشت..


یگانه‌_سادات_‌حسینی

@bluers

Bluers💙

30 Jun, 12:32


برایش نوشتم رفتن کمی مردن است. بعد پاک کردم. بعد ترکش کردم. بعد کمی مردم. وقتی رفتم، فهمیدم جای زیادی را از دنیایش گرفته‌بودم. دیدم که نور تابید. دیدم که در شهر او باران می‌بارد. دیدم که می‌خندد. دیدم که با کسی ملاقات می‌کند. دیدم آهسته به آغوشی می‌رود. دیدم کسی لبانش را... چه چیزهایی دیدم. وقتی کسی را ترک می‌کنی، باید فورا از او بروی. اگر بمانی، و یک‌گوشه بایستی و سعی کنی خودت را با تماشای زیبایی از دست رفته‌ی او زنده نگه داری، مجیوری درد بکشی. درد از تو آدم خوبی نخواهدساخت.

برایش نوشتم کاش با هم رفته‌بودیم سفر. بعد پاک کردم. بعد فکر کردم اگر با هم رفته‌بودیم نوشهر، می‌بردمش به آن ساحل خلوت بچگیم و برایش تعریف می‌کردم روزی که بچه‌های محلی کودکیم را بازی ندادند چقدر تنها بودم. یا می‌بردمش روی صخره‌های نزدیک رودخانه، تا ببیند ماهی‌های ریز چطور در نور صبح روی صخره‌ها می‌پرند و بعد به آب برمی‌گردند. یا می‌بردمش میان درخت‌های سی‌سنگان و می‌بوسیدمش. چرا در خیالم هم باید او را دور از چشم‌ها ببوسم؟ فکر کردم اگر با هم برویم اصفهان، وسط ناژوون می‌بوسمش. بعد یادم افتاد قرار نیست برویم سفر.

برایش نوشتم از تو موریانه‌ای در چشمم جا مانده. بعد پاک کردم. بعد نشستم در تاریکی و صبر کردم تا موریانه به آهستگی از چشمم فرو برود تا قلبم و همه‌چیز را تهی کند. بعد موریانه را از لای پلک‌هایم برداشتم. گفت تقصیر من نبود، خودت خواستی. گفتم طبیعی است که موریانه‌ها با آدم‌ها حرف بزنند؟ گفت آدم؟ تو خودت هم یک موریانه بزرگی. نگاه کن چگونه دنیایت را از درون خالی کرده‌ای. تو نگهبان اندوهت هستی، و یادت رفته همه‌چیز خیلی وقت است ترکت کرده.

برایش نوشتم در اولین برف امسال به یادم باش. بعد پاک کردم. بعد دستهایم را باز کردم و زیر برف ایستادم. آدم‌برفی شدم. دختر کوچکی که مثل کودکی او شکننده و خواستنی بود، با زغال برایم لبخند کشید. پسر کوچکی که مثل کودکی من تنها و کلافه بود، شال قرمزش را دور گردنم پیچید. بعد دست هم را گرفتند و دویدند و رفتند. من تماشا کردم، و قطره‌قطره آواز خواندم، تا بالاخره تمام شدم.

و این داستانی برای فراموش‌کردن است: یکی گفت سلام و رفت، یکی گفت خداحافظ و ماند. و ماندن در جایی که خوشحال نیستی، وقتی بیتاب رفتنی، فرقی با غرق‌شدن ندارد. حالا برقص ای غرق‌شده، اگرچه کسی به تماشای تو نمی‌آید.
همین.


حمید _ سلیمی

@bluers

Bluers💙

27 Jun, 21:29


ای کاش میتوانستم بگویم که با من چه میکنی
تو جانی در جانم می آفرینی
تو تنها سببی هستی که به خاطر آن
روزهای بیشتر، شبهای بیشتر
و سهم بیشتری از زندگی می خواهم…!

جبران_خلیل_جبران


@bluers

Bluers💙

23 Jun, 18:38


امیدوارم شب با تو مهربان باشد، تو که روز در فرسودنت کم نگذاشت. تو، که از اندوه و خستگی حرف نزدی، تا خوشحالی عزیزانت را خراب نکنی ..

حمید_سلیمی


@bluers

Bluers💙

21 Jun, 11:25


«دلیلش را نمی‌دانم
‏امّا هر چه هست
‏فکر کردن به تو
‏حال مرا خوب می‌کند»

احمد_عارف

@bluers

Bluers💙

19 Jun, 12:58


می‌گویند: زیاد فحش می‌دهی!
یعنی چه؟
برای آن‌هایی که زندگی‌ام را به گوه کشیده‌اند،
شعر بنویسم؟

چارلز_بوکوفسکی

@bluers

Bluers💙

18 Jun, 19:05


فکر کردم اگر اصلا چیزی نگفته‌بودم بهتر نبود؟ اگر می‌گذاشتم همه‌چیز از یاد برود، اگر دلم را دور می‌انداختم، اگر باز هم ساکت می‌ماندم بهتر نبود؟

یاد انگشتانش افتادم وقتی سعی می‌کرد خنده‌اش را پنهان کند. نه، بهتر نبود. حق داشت بداند چه بی‌اندازه دلرباست. عیبی ندارد که دلش خواست برود.

همه دلشان می‌خواهد بروند آدم ساده.


@bluers

Bluers💙

15 Jun, 04:54


اینکه هر وقت خودم را در آینه می‌ بینم
یاد تو می‌ افتم
یعنی چقدر عاشق ‌توام؟
کجای تنم دنبالت بگردم، که نباشی؟

عباس_معروفی

@bluers

Bluers💙

13 Jun, 19:18


عادت ناجوان مردانه ترین بیماریست، زیرا هر بد اقبالی را به ما می قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.

در اثر عادت، در کنار افراد نفرت انگیز زندگی می‌کنیم ، به تحمل زنجیرها، رضا می‌دهیم، بی عدالتی ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم.
به درد، به تنهایی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.

عادت، بی رحمترین زهر زندگیست. زیرا آهسته وارد می‌شود، در سکوت، کم کم رشد می‌کند و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم آن شده‌ایم، می‌بینیم که هر ذره بدن مان با آن عجین شده است، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ دارویی هم درمانش نمی‌کند.

📘یک_مرد
اوریانا_فالاچی

@bluers

Bluers💙

11 Jun, 08:20


چشم‌هایت دلیلِ محکمی بود
دربِ موزه‌ها تا ابد تخته شوند
و خدا ادامه ی سکوتش را
در قرنطینه ی آسمان سوت بزند
حالا که زیبایی‌‌ات را از تاریخ پس گرفته‌ای
روی همین صندلی لهستانی بنشین
و بهانه‌های ریز و درشت‌ات را جدا کن
تا بلکه
گره‌ای از شعر‌های نگفته‌ام
باز شود!
بی‌ سبب نیست نام‌ت دست به دست چرخیده است
خانه به خانه سر زده است
تا عاقبت
پای زنی‌ زیبا به شعر‌هایم باز شود 🤍


بهرنگ_قاسمی

@bluers

Bluers💙

10 Jun, 04:45


گفتی که از نهانِ دلت با خبر نیم؛
تو در دلی، کدام نهان بر تو فاش نیست

طالب_آملی

@bluers

Bluers💙

08 Jun, 19:52


-وَ مَاذا عن ألاَحضان؟
+و الحضن و العُناقْ، مِعراجُ ألارواح الیٰ مُنتهیٰ القُلوب...

-و در موردِ آغوش چطور؟
+و بغل و آغوش، «معراج ِجان‌ها» به انتهایِ دل‌هاست...

الف_علائي

@bluers

Bluers💙

08 Jun, 04:17


و به قول محمود درویش:

"ده تا دوستت دارم
هشت تا برای تو
یکی برای خنده ی تو
و دیگری برای صدای تو
اما واژه ها عاجزند از چشمانِ تو"


@bluers

Bluers💙

04 May, 06:09


خورده‌ایم
نوشیده‌ایم
با شگفتی به تماشای ستاره‌ها نشسته‌ایم
چند نفری را دوست داشته‌ایم
کمی اعتراض کرده‌ایم
کمی زندگی کرده‌ایم
کمی دیگر نیز زندگی خواهیم کرد.!

رزه_آوسلندر

@bluers