یادی از بی‌وزنی

یک سر مرا به جنگل چشمان خود ببر
در چشم‌های سبز تو زیباست گم شدن

#نوید_افتاده

ماه می‌گفت:
شب گریه میکنه تو بغل من
ببین چه تکیه گاهی ام من

گفتم رهایم کن
تا مثل بادبادک در آسمان آزاد باشم
رهایم کرد
و بین شاخه‌های وحشی درخت گیر افتادم


#نوید_افتاده

غم آشپز من است
بعد از هر اندوه
پخته‌تر می‌شوم.


#نوید_افتاده

مرد دلش میخواست که زن بداند او هنوز هم به او فکر می‌کند ...
و زن
و زن
و زن انگار مرد را نمی‌شناخت.


#نوید_افتاده

اندوه، اعلامیه‌ای بر دیوار خانه‌‌ی ماست
که غبار روزهای زیادی بر آن نشسته
مرگ، یک کلاس فلسفه است
و اینکه قبر
دروازه‌ی ورود به زمین است یا به آسمان
من نمی‌دانم
گفتی که او راحت شد
امّا نگفتی که ما دلتنگ شدیم...


#نوید_افتاده

«حکمت»



وقتی بنا شده‌ست بمیری به هر طریق
پس بهتر است ساده بگیری به هر طریق

آنان که قانع‌اند ز دنیا به جای خواب
خواهند یافت تکّه حصیری به هر طریق

فرقی میان شاه و گدا نیست، هر که ‌ای
در چنگ روزگار اسیری به هر طریق

خواهیم ماند تا چه زمانی؟ زیاد نیست!
خواهیم رفت از چه مسیری؟ به هر طریق!

قبل از شکار، شیر به آهو به طعنه گفت:
آسوده باش! طعمه‌ی شیری به هر طریق

در لحظه زنده باش و به دنبال این مباش
تا بگذرد جوانی و پیری به هر طریق

تا وقت هست بنده‌ی درگاه یار شو
وقتی بنا شده‌ست بمیری به هر طریق...


#نوید_افتاده

مادربزرگ من آسمانی شد.

در صورت تمایل، صلوات یا فاتحه‌ای قرائت بفرمایید.

بسم الله

از سال ۹۳ بی‌وزنی فعال بود و شعر خوندیم. و حالا که در سال ۱۴۰۳ هستیم ۱۰ سال شد و قشنگ رُند شده برای یک پایان!
هرچند به نظرم این پایان شکوهمند و دراماتیک نیست؛ فقط یک تصمیم ساده است
تا خودم و شما ‌بریم کارهای مفیدتری به جای شعر خوندن انجام بدیم. من که میدونم چه کارهایی؛ شما هم پیداش کنید.
۱۰ سال کم نیست. دیگه کم کم وقتشه که یکی دو تار از موهام سفید بشه
و هوای حوصله ابری‌تر از شعر و شاعریه.
خودمم احتمالا یا شعری نخواهم گفت یا به طور خاص و به نام مستعار خواهم گفت.
نمیتونم بهتون ابراز علاقه کنم چون دروغه و چنین حسی ندارم. فقط صمیمانه ممنونم که به هر دلیلی همراهم بودید❤️ موفق باشید.
اینجا هم میذارم یادگاری باشه از آنچه در سال ۹۳ ساختم و اتفاقات خوش و ناخوشش...
بیخیال! چقدر حرف زدم....😄
خدا نگهدار هممون باشه.


فروردین ۱۴۰۳ _ نوید افتاده

Channel name was changed to «یادی از بی‌وزنی»

تا جایی که من فهمیدم
خدا اگر ما رو گذاشته وسط جایی که پر از مشکلات مختلفه (و البته پر از زیبایی و لذت)، قرار بوده بعد از مواجهه با مشکل، صداش بزنیم و ازش کمک بخوایم و به ما کمک کنه و مشکل حل بشه و خدا رو با قلبمون وجدان کنیم....
به همین سادگی...

گیر کار کجاست که مشکلات حل نمیشه؟
جواب پیش خداست یا پیش ما؟

اگه میخواید کمی از خلّاقیت خدا رو ببینید و حس کنید، کافیه یه مستند از پرندگان جنگل‌های استوایی ببینید.

باب راس حرف خوبی زد..
@bivazni

اشک ماه در دریاست

یادی از بی‌وزنی pinned Deleted message

همان که فرمودند:


حبُّ الشیء یُعمی و یُصِم

عشق، کور و کر می‌کند.


* امام علی - علیه السلام -

سنایی در حدیقه داستان مردی را می آورد که در بغداد عاشق زنی بود و چون خانه هاشان در دو سوی دجله بود عاشق هر شب با شنا از آب می گذشت و با عبور از مخاطر خود را به خانه ی معشوق می رسانید. بعد از مدتی که گذشت و اندک اندک شور عشق وی فرو کاست و مرد توانست خود را و معشوق را ببیند یک شب از معشوق درباره ی خالی که بر روی او بود سؤال کرد و پرسید که این خال کی و چگونه در روی پیدا شده است؟ زن گفت امشب از دجله مگذر که مایه ی هلاک است چرا که این خال مادرزاد است و همیشه بر روی من بوده است؛ چون تو آن را تازه امشب دیده ای پیداست که دیگر شور و شوقی که تو را از دجله به سلامت عبور می داد در تو نیست و این نکته نشان می دهد که عبور از دجله دیگر برای تو آسان نخواهد بود. مرد نشنید و در بازگشت در دجله غرق شد. شاعر با این حکایت نشان می دهد که آنچه عاشق را وامی‌دارد تا خود را به خطر بیندازد آن است که خود را نمی بیند و آنجا که خود را ببیند غرق است چرا که دیگر عشق در وجود او نیست.


دکتر عبدالحسین زرّین‌کوب [] @bivazni

زندگی وقتی شروع میشه سرعت زیادی نداره، در واقع میشه گفت خیلی هم کُنده. یعنی برای بچه ها خیلی کُنده. معمولا بچه ها از زندگی جلوترند. ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها و روزها برای اونها کش میآد. اما همین طور که بزرگ میشند، سرعت زندگی شون زیاد میشه. 
وقتی جوون هستیم، زندگی همون قدر سرعت داره که ما داریم...
و بعد سرعت میگیره؛ ازدواج. بچه. کار. زندگی باز هم سرعت میگیره. بیماری. پیری و مرگ!


#مصطفی_مستور [] @Bivazni

‌
به من هرگز نگو "دوستت دارم"!
گوشم از تکرار لفظ این نخ نماترین جمله ی تاریخ پر است.
چشمهایت به تنهایی
برای گفتن تمام آنچه در قلب توست، کافی ست.
در چشمهای تو فریادی ست،
آن هنگام که "دوستت دارم" را با بغضی بی اختیار
در برابرم معنا می کنی.
"دوستت دارم" را نگو؛
با سکوت معصومانه‌ی نگاهت فریاد کن!
چشم ها دروغ نمی گویند.


#مصطفی_زاهدی

از کتاب دست‌هایش بوی نرگس می داد

@Bivazni

خدایا؛
یا الله!
ما اشتباه شناختیمت
تو جز مهربونی و خیرخواهی و دلسوزی کاری با ما نکردی...
اما جز تو ، هرکسی آسیبی به ما زد
و به اسم تو و دین تو، ما رو چاپیدند و این امتحان ماست که در پیشگاه تو ، زیر نظر تو با ظلم مبارزه کنیم و هم صبر کنیم.


#مناجات