فرازِ بهشت @barfarazebehesht Channel on Telegram

فرازِ بهشت

@barfarazebehesht


اشتیاق»، مرا معاصر مادرم که هزاران سال پیش می زیست، نمود. پس تقدیم به «او» علیها السلام که قلم را به وادی سرگشتگی و آزادی رساند به قصد قصری بر فراز بهشت❤️

الف حیدری

فرازِ بهشت (Persian)

با خواندن عنوان این کانال یک حس از زیبایی و تقرب به بهشت بر ما می گیرد. کانال "فرازِ بهشت" یک فضای مجازی است که به تبادل افکار و اندیشه های عمیق درباره معانی اسطوره ای بهشت می پردازد. با عنوانی همچون "فرازِ بهشت" این کانال به مخاطبان خود یک تجربه دیدار با زیبایی ها و عمق های بهشتی ارائه می دهد. در این کانال، شعر، نقد ادبی، اندیشه های فلسفی و دینی و هنرهای تجسمی به یکدیگر تنیده شده اند تا به تحولات و تفسیر های مختلف در مورد بهشت پرداخته شود. اگر علاقه مند به کاوش در زمینه های مختلف فرهنگی و هنری هستید، کانال "فرازِ بهشت" یک فضای مناسب برای شماست. همچنین، با عضویت در این کانال از آخرین مطالب و محتواهای منتشر شده با خبر خواهید شد. بنابراین، اگر دنبال یک تجربه یادگیری و الهام بخش در مورد بهشت هستید، به کانال "فرازِ بهشت" بپیوندید و به دنیایی از زیبایی و عمق بهشتی غوطه ور شوید.

فرازِ بهشت

19 Nov, 14:37


آگهی ترحیم همیشه بد نیست.( اگه به شیوه جاهلیت نباشه، اعلام مرگ جایزه)
یدونه خبر که حاکی اطلاعیه فوت یکی از همشهریان هست تو کانال ها بزارن تا برای شرکت در تشییع جنازه و عرض تسلیت، آگاهی کسب بشه.

اما این که با درج اولین پیام، کلی پیام تسلیت فضای خبرهای شهر رو می‌گیره، اصلا خوشایند نیست.
دقیقا حکم همون دسته گل و پارچه‌نویسی و حجله در خونه تعزیه رو داره. همون تسلیت لاکچری‌طور.

بدتر از همه چیزی که هیچ وقت نتونستم هضمش کنم اینه، چند روز بعد از انتشار آگهی، خانواده مرحوم، یه پیام بلند بالای تشکر و قدردانی از تمام ارگان‌ها و ارکان‌ها و نهاد و شخص اول و دوم و رییس و پلیس و هوووو که در مراسم شون شرکت کردن...

موقع مرگ هم اختلاف طبقاتی ایجاد می‌کنین؟!

بابا محترم! بابا صاحب مقام!

فرازِ بهشت

18 Nov, 14:29


یکی از مفاهیمی که ماهیتاً حق است ولی عمدتاً برای مقاصد باطل استفاده می‌شود، لزوم «میانه‌روی» است. این توصیه را من چندین بار از اطرافیان خودم شنیده‌ام و احتمالاً شما هم در موقعیت مشابهی بوده‌اید.

واقعیت این است که شناختن افراط و تفریط از میانه‌روی مستلزم داشتن معیار است. آن‌هایی که شخص‌ِ مقید به شریعت را به میانه‌روی سفارش می‌کنند، باید ابتدا بگویند معیارشان برای قضاوت چیست؟ کدام معیاری رفتار اهل دین را افراط می‌داند؟

عمدتاً قضاوت‌های مردم نسبت به دیگران بر اساس عُرف است. عرف واضحاً فاقد مبناست و تحت تأثیر افکار و باورهای مختلف و ملغمه‌ای از عوامل بعضاً ناهمگون است. معلوم است که قضاوت بر اساس معیاری که خودش فاقد مبناست نمی‌تواند صحیح باشد.

@abribarsar 💭

فرازِ بهشت

17 Nov, 03:05


بدون هیچ شک و تردید و حتی استثنایی این صحنه را تجربه خواهیم کرد، حتما این ویدئو کوتاه رو ببینید.
🤍

فرازِ بهشت

16 Nov, 18:45


.

چیزی که مانع رسیدنت به عبادت شده، همان هم تو را از دنیات عقب انداخته. دیگر خود دانی.



.

فرازِ بهشت

16 Nov, 10:22


الحمدلله حل بخیر شد.🌱🌱🌱

فرازِ بهشت

16 Nov, 08:26


استغفرالله ربی من کل ذنب و اتوب الیه 💔

الحمدلله بررسی شد و در باب احادیث فضائل، مانعی برای نشر، وجود ندارد.

و البته می‌بینید در بین متذکران زندگی کردن چقدر خوبه!
خیرخواه هیچ وقت آتش رو بهت روا نخواهد داشت.

فرازِ بهشت

16 Nov, 06:09


.
من مادرم. باید حواسم به همه جوانب زندگی بچه هام باشد.

.

فرازِ بهشت

16 Nov, 06:08


از انس‌ رضی الله عنه روایت است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سوره‌ واقعه‌ سوره‌ توانگری‌ است‌ پس‌ آن‌ را بخوانید و به‌ فرزندانتان‌ نیز تعلیمش ‌دهید».


ثعلبی‌ و ابن ‌عساکر در شرح‌ حال‌ عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه روایت‌ کرده‌اند: «عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه به‌ همان‌ بیماری‌ای‌ دچار شد که‌ در آن‌ رحلت‌ کرد پس‌ عثمان‌ بن ‌عفان‌ رضی الله عنه به‌ عیادتش‌ رفت‌ و از او پرسید:

ای‌ عبدالله‌! از چه‌ بیماری‌ای‌ رنج‌ می‌بری‌؟
گفت: از بیماری‌ گناهان‌ خویش‌.

پرسید: به‌ چه‌ چیزی‌ میل‌ داری‌؟
گفت: به‌ رحمت‌ پروردگار خویش‌.

پرسید: آیا دستور ندهم‌ که‌ برایت‌ پزشکی‌ بیاورند؟
گفت: همان‌ پزشک‌ مرا بیمار ساخت‌.

پرسید: آیا برای‌ تو به‌ بخششی‌ دستور ندهم‌؟
گفت: مرا بدان‌ نیازی‌ نیست‌.
فرمود: این‌ بخشش‌، بعد از تو از آن‌ دخترانت‌ باشد.
گفت: ای‌ امیرالمؤمنین‌! آیا بر دخترانم‌ از فقر بیمناکید؟ من‌ به‌ دخترانم‌ دستور داده‌ام‌ که‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخوانند زیرا در حدیث‌ شریف‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم‌ که‌ فرمودند: «هر کس‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخواند، هرگز به‌ او فقر و فاقه‌ای‌ نمی‌رسد».

فرازِ بهشت

16 Nov, 06:08


بین کتاب‌ها می‌چرخیدم تا منبع موثقی بیابم و بچه‌هام بطور شگفت انگیز ثروتمند شوند. بدنبال قدرت سیاست مالی بالایی بودم تا بتواند بخشی از شخصیت مومن قوی آینده‌شان را تشکیل دهد.

می‌خواستم هیچ وقت، فقر به سراغشان نباید. یا خدای نکرده ورشکست نشوند و بتوانند به سهم خودشان، به سمت توسعه مدینه فاضله قدم بگذارند.

و اتفاقا چنین کتابی سراغ داشتم. سالها پیش یکی از اساتیدم، کتاب مشهور «رویداد» را در همین مقوله معرفی کرد که تمام نکات آن، معتبر و به دور از توصیه های زرد اقتصادی روز بود.

این کتاب با نشان دادن منابع مالی تمام نشدنی و اشاره به راههای شکست، آن هم به زبان ساده و کاربردی، افق روشنی را در اختیار خواننده می‌گذاشت که هیچ نویسنده‌ی دیگری، نمی‌توانست به این وضوح، شخص را از چالش های مالی نجات بخشد.

پس همانطور که خواستم صوتی این آگاهی را در محیط خانه بپیچانم، ترجیح دادم چند جمله طلایی از مقدمه آن را نیز در اختیار شما بزرگواران همراه قرار دهم تا از فواید بی‌شمار آن بهره‌مند گردید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱﴾
هنگامي كه واقعه عظيم (قيامت) برپا شود،

لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ﴿۲﴾
هيچكس نمي‏تواند آن را انكار كند.

خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿۳﴾
گروهي را پائين مي‏آورد و گروهي را بالا مي‏برد.

فرازِ بهشت

14 Nov, 21:51


مخلص کلام امشب را هم بگویم و بروم:

بعضی تک بیت‌ها اندازه یک قصیده حرف می‌زنند. حتی اگر شاعر عربی سخن گفته باشد.

#نکته‌برداری‌از‌آخرین‌کتاب‌نخوانده.

فرازِ بهشت

14 Nov, 21:30


امسال همسرم بزرگواری کردند و اجازه دادند به کمک پدر و مادرم بشتابم.
ته تغاری جان چند ماهی است سرباز شده و کمی به والدینم در فصل برداشت زعفران سخت می‌گذرد.

فرصت نوشتن و مطالعه خیلی کم است اما در شادی وصف نشدنی لبریزم.
در همین چند روز به آرزوهای بزرگم رسیده‌ام.
روبروی مامان بابام نشسته‌ام و جوری که ثواب ببرم در چهره شأن نگریسته‌ام.

یک شب پاهای مادرم را روغن مالیدم و آنقدر ماساژ دادم که خودش گفت بس است، الهی خیر ببینی. ذوق کردم گفتم باید شانه هایتان که درد می‌کند را هم چرب کنم.

یکبار هم، سهیلم آمد ازمان سر بزند. موقع احوالپرسی دستم را دراز کردم گفتم ببوس. خندید و بوسید. مادرم گفت چه خوب که خجالت را می‌گذارید کنار! از همین سن‌ها باید بچه هات را عادت بدهی. کنارم نشسته بود‌. دستش را گرفتم و دوبار بوسه زدم. گفتم از این به بعد هر وقت هرکدام مان اینجا آمدیم، همین کار را می‌کنیم. خواهرهام هم درحالیکه از حرکاتم بشدت خنده‌شان گرفته بود موافقت کردند.

امشب هم که دلش گرفته بود و از کسی حرف به میان آورد، نصبحتم را پذیرفت که این غیبت، اول به خودمان ضربه و آسیب می‌زند. وجودمان را سمی می‌کند و هرچه عبادت داریم را باید بگذاریم پای بستانکاری آخرت طلبکاران.

می‌دانی! اول گفتم اینها را اینجا نگویم ریا می‌شود. اما الان دلم گفت شاید همین چهار خط، دل یکی را برای بخشیدن گذشته و کنار آمدن با آدمها آرام کرد.

و ممنونم از کسی که روزی گفت: «برادر مرحومش پای مادرش را بوسه می زده.» که یک تنه سطح آرزوهام را رساند به عرش اعلی.

البته که همه می‌دانیم پاداش این اعمال اول به چه کسی می‌رسد ان شاء الله.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

فرازِ بهشت

14 Nov, 18:42


بزرگواران فرهیخته راهنمایی می‌خواستم:

زبان محاوره‌ای که تکلیفش مشخص هست. یعنی زبان گفتاری هر منطقه.

اما زبان نوشتاری، در ایران و افغانستان باید زبان کتابی تهران باشد یا ؟

.

فرازِ بهشت

11 Nov, 07:38


و صبر بیش از آنکه نشان دهندهٔ قوی بودن صابر باشد، نشانگر با ارزش بودن آن خواسته در دل اوست. صبر کار دل است.

فرازِ بهشت

09 Nov, 11:54


مامانم میگن چیه گوش می‌دی بزار ما هم بشنویم.
الکی ‌الکی زعفران پاک کنی امروز به عطر کتاب‌خوانی آغشته شد. الحمدلله

حالا شانس مامانم بنده خدا از فصل ده که فصل شکنجه و زندان هست، داستان با صدای بلند شروع شد.

میگن داستانش الکیه دیگه؟
میگم نه مامان جان. داستان بیشتر فلسطینی ها همینه.


مامانم:😢😥🤧

فرازِ بهشت

08 Nov, 09:47


از دنده چپ هم بلند شده باشی، برای بازیابی نشاط، باز نماز هست. با آن وسعت آسمانه، که ابرهای سپیدش را مهیای قدم گذاشتن نموده، تو را به سرزمین آرامش بر‌می‌گرداند.

هیچ وقت خود را رها شده احساس نکردم، چرا که یکی از الطافی که از وراثت مسلمانی والدینم در هر درماندگی دستگیرم شده، پناه آوردن به جانماز بود.

اما دلتنگی، از سلام دوم، سرم را سمت سجده و تنهایی متمایل می‌کند. اشتباه بزرگ هم این است جای آنکه با چادر رنگی‌ بر فراز بهشتی مستطیل شکل، با حاشیه زربافت، لبخند انتظار کشم، به نوازش کلمات پناه آورده‌ام.
و من را همین دچارهای معمولی غلط انداز، از پای درآورده.

ای کهف، آغوش بگشا. من از دیوار و روزنه و سقف ناامیدم.

فرازِ بهشت

08 Nov, 08:09


ظهر جمعه‌ای نمی‌خواهم بتوپم به اعصاب خودم و شما اما از دست این روح گریزپا به تنگ آمده‌ام و شورای حل مسائلی را می‌طلبم که از او به ساحت حق‌طلبان شکایت برم و با یک کاغذ امضا زده که حل شد، برگردم به خودم.

هر وقت که قرآن خواندم این روح با من همراه بود. سر درس و کتاب طلبگی هم پا به پا با من راه می‌آمد. هر دو باهم آموختیم که دنیا جیز و اخ و تف و چرک و زوال و زودگذر و مفتکی و عین آب کش گرفته از دماغ حال به هم زن است، بله تا همین حد گند. و فهمیدیم نود و نه درصد خودمان را باید پس‌انداز کنیم برای آخرت. و عمر و جوانی مان را ندهیم سر چهار تا چیپس و پفک لذتهای تمام شدنی.

من و روح هردو باهم خیلی چیزها را فراگرفته بودیم که اگر به مقدار لازم بهش عمل کنیم سرانجام‌مان خیلی بد نمی‌شود ان شاء الله.

اما او همین که چشم هام را می‌بندم، راهش را جدا می‌کند و به هرکجا که دلش میخواهد پر می‌کشد. من را برمی‌دارد و می‌برد به سفر. به هوای دلچسب سرزمین پری‌ها. به افق تمام رسیدن‌ها، دیدن‌ها، گرفتن‌ها و لمس ابر و شکوه دویدن بر آن.

جالب است محدودیت های دنیا را هم در خواب لحاظ می‌کند. مثلا یکبار وقتی که می‌دانست خانه خودمان اتاق اضافه نداریم مهمان بیاورد، جلسات مهم تفسیر و دعوت را منزل پدرم برد و برگزار کرد.

حتی به اساتید و نابغه‌های خواب الهام می‌کرد من زنی مطیع و فرمان‌بردارم، و محال است بی اذن همسرم جایی بروم. پس برای بازدید از مراکز دینی شهر، از ایشان اجازه‌ام را می‌گرفتند.

این رفیق نیمه راه با دور زدن دانستنی های دنیام، آرزوهای خودش را در رویاها محقق می‌کند و بعد از بیداری، مرا در آتش زبانه‌کش خواستن رها می‌‌سازد. و چنان که طفلی را از سینه‌ی مادر گرفته، اشک، این زلال همیشه جاری را به جانم می‌اندازد و تا شامگاهی دیگر بدرود بدرود کنان جدا می‌شود از من.

به بچه هام می رسم. به زندگیم، به فعالیت ها و مسئولیت های کاریم. عادی پیاز پوست می‌کنم. «بادام، ادب، باب، داماد، مداد...» را سرمشق می‌دهم توی دفتر. لباس های اتو کشیده را در چوب لباسی می‌آویزم و همزمان، زن درون من شازده کوچولویی سوار بر سیارک ۱۹۵۱ است که با گل و روباه خودش دارد راجع‌ به بد و خوب جهان، فلسفه‌بافی می‌کند.

بیرون من عطر شیربرنج را در آشپزخانه پراکنده و در باطن از فرط علاقه به فکر و خیال، وقت قاشق بردن به دهان نمی‌یابم.
بشقاب ها را می‌گذارم در کابینت و زمزمه می‌کنم: خوش به حال روزهایی که از جهان فقط خود را شناخته بودم و فکر می‌کردم تمام متون عارفانه و عاشقانه مخاطبشان فقط خداست و لذت وقت‌هایی که یاد نداشته‌ام از عرصه‌ی برهوت «پرتی» به دنیای زیرکی و درک برسم، را زیر زبان مزمزه می‌کنم.

سوگند می‌خورم از صمیم قلب به تمام حکمت های الله که برایم مقدر فرموده راضی‌ام و اینها را نوشتم که روح لااقل برای دیشب، مرا به آستان سه روز روزه کفاره مشرف نکند.

فرازِ بهشت

08 Nov, 04:51


اگه روز من ۷۲ ساعته بود حتما یه کانال میزدم و مدام از بچه هام می‌نوشتم، یه کانال هم برای خوابهام در نظر می‌گرفتم.

در مواجهه با این دو گروه، بیشترین حجم احساسات عمیق در من برانگیخته میشه و کاش وقت می‌داشتم برای ثبت لحظه لحظه شون.
مخصوصا وقتی که خواب ها من رو به سرزمین های دور می‌برند. به هر جا که آرزوی رفتنش حتی نفس‌گیره.

اگر هم اینجا نمیتونم دم به دقیقه راجع بهشون حرف بزنم این هست که این دو موضوع برای خیلی ها جالب نیست. اینجا هم برای هدف متعالی تر بنا شده.

اما کاش بعضی چیزها رو در ساعت پنجاه و شش روز رویایی بشه صدبار نوشت و آب و لعاب داد. مثل رویای دیشب. رویای شورانگیز سفر با پاسپورت. با نوزادی سپید پوش در بغل. نوزادی که صورتش رو نمی‌بینم.
در همه خواب های خوب همیشه سری به وضوخانه می‌ زنم. بدون استثناء.

معبر های معتبر کجا هستند واقعا. چرا دست من از دنیا، اینقدر کوتاهه :(

فرازِ بهشت

07 Nov, 06:47


وقتی فنچ دوم نمی‌ذاره فنچ اول به کارش برسه :)


مثلا داره همخوانی می‌کنه:)))

0:11 hiiiii

3,001

subscribers

116

photos

15

videos