انجلز فرندز پرشین @angelsfriendspersian قناة على Telegram

انجلز فرندز پرشین

انجلز فرندز پرشین
1,221 مشترك
1 صورة
1 فيديو
آخر تحديث 19.03.2025 06:55

انجلز فرندز پرشین: یک جامعه مجازی برای دوستداران فرهنگ ایرانی

انجلز فرندز پرشین، یک جامعه مجازی است که به منظور گردآوری دوستداران فرهنگ و زبان فارسی در یک فضای خلاقانه و دوستانه ایجاد شده است. این پلتفرم آنلاین به کاربران امکان می‌دهد تا با یکدیگر در ارتباط باشند، تجربیات فرهنگی خود را به اشتراک بگذارند و دوستی‌های جدید برقرار کنند. از آنجا که فارسی‌زبانان در سرتاسر دنیا پراکنده‌اند، این پلتفرم به عنوان یک پل ارتباطی بین آنها عمل می‌کند و فرصتی منحصر به فرد برای تبادل نظر و تجربیات فرهنگی فراهم می‌آورد. انجلز فرندز پرشین با هدف ترویج زبان و فرهنگ ایرانی، فضایی را به وجود آورده است که در آن کاربران می‌توانند آزادانه در مورد زندگی، هنر، ادبیات، و سنت‌های ایرانی بحث کنند. این محیط نه تنها برای جوانان بلکه برای افراد از تمامی سنین مناسب است و به آنها این امکان را می‌دهد تا با هم ارتباط برقرار کنند و از تاریخ و فرهنگ غنی ایرانی آگاه شوند.

انجلز فرندز پرشین چه اهدافی دارد؟

انجلز فرندز پرشین با هدف ترویج فرهنگ و زبان فارسی و ایجاد ارتباطات جدید بین فارسی‌زبانان در سراسر جهان ایجاد شده است. این پلتفرم به کاربران اجازه می‌دهد تا از طریق تبادل اطلاعات و تجربیات فرهنگی، روابط دوستانه‌ای را شکل دهند.

علاوه بر این، انجلز فرندز پرشین به دنبال ایجاد یک مکان امن و دوستانه برای تبادل نظر در مورد موضوعات فرهنگی، هنری و اجتماعی است. هدف این جامعه مجازی این است که افراد را به هم نزدیک‌تر کند و به آموزش و یادگیری فرهنگ ایرانی کمک کند.

چگونه می‌توان در انجلز فرندز پرشین فعالیت کرد؟

برای فعالیت در انجلز فرندز پرشین، کاربران می‌توانند به سادگی با ایجاد یک حساب کاربری در این پلتفرم ثبت‌نام کنند. پس از ثبت‌نام، کاربران می‌توانند به دنبال افراد جدید باشند، گروه‌های مختلف ایجاد کنند و در بحث‌های فرهنگی شرکت کنند.

علاوه بر این، کاربران می‌توانند محتوای خود را به اشتراک بگذارند، از جمله مقالات، ویدیوها و تجربیات شخصی خود را درباره فرهنگ و هنر ایرانی. این تعاملات به غنای محتوای جامعه کمک می‌کند و به دیگر کاربران انگیزه می‌دهد تا بیشتر درگیر شوند.

چه نوع محتوایی در انجلز فرندز پرشین مورد بحث قرار می‌گیرد؟

محتوای مورد بحث در انجلز فرندز پرشین بسیار متنوع است و شامل موضوعات مختلفی از جمله هنر، ادبیات، تاریخ، سنت‌ها، و مسائل اجتماعی می‌شود. کاربران می‌توانند در مورد کتاب‌ها، فیلم‌ها، موسیقی و حتی غذاهای ایرانی صحبت کنند.

همچنین، انجلز فرندز پرشین فضایی را برای بحث در مورد چالش‌های اجتماعی و مسائل روز فراهم می‌آورد که می‌تواند به آگاهی بیشتر کاربران کمک کند. این تبادل نظرها می‌تواند به یک درک عمیق‌تر از فرهنگ و جامعه ایرانی منجر شود.

چگونه انجلز فرندز پرشین از نظر فرهنگی تأثیرگذار است؟

انجلز فرندز پرشین با فراهم آوردن فضایی برای تبادل فرهنگ، به کاربران این امکان را می‌دهد تا از دیالوگ‌های فرهنگی بهره‌مند شوند. این تبادل، به افراد کمک می‌کند تا به درک بهتری از فرهنگ‌های مختلف و قدمت تاریخی آنها برسند.

این جامعه مجازی، همچنین به حفظ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی کمک می‌کند و باعث می‌شود که نسل‌های جدید نیز با سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگی آشنا شوند. این مهم، باعث تقویت هویت فرهنگی و ملیت افراد می‌شود.

آیا انجلز فرندز پرشین به صورت بین‌المللی فعالیت می‌کند؟

بله، انجلز فرندز پرشین یک پلتفرم بین‌المللی است و به فارسی‌زبانان در سرتاسر جهان این امکان را می‌دهد که با یکدیگر در ارتباط باشند. این پلتفرم به‌ویژه برای فارغ‌التحصیلان و مهاجران ایرانی که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند، بسیار مفید است.

از آنجایی که فارسی‌زبانان در اقصی نقاط دنیا حضور دارند، انجلز فرندز پرشین توانسته است ارتباطات فرهنگی و اجتماعی را در سطح جهانی برقرار کند و یک فضای نزدیک به هم را برای آنان فراهم آورد.

قناة انجلز فرندز پرشین على Telegram

خوش آمدید به کانال تلگرام "انجلز فرندز پرشین"! این کانال یک مکان فوق العاده برای دوستانی است که علاقه‌مند به یادگیری زبان انگلیسی هستند. با عضویت در این کانال شما می‌توانید از منابع آموزشی برتری بهره‌مند شوید و مهارت‌های زبانی خود را بهبود بخشید. از جمله فواید عضویت در این کانال می‌توان به دریافت نکات و ترفندهای مفید برای یادگیری زبان، به اشتراک گذاری تجربیات و علایق زبانی با دیگر اعضا، و دسترسی به آخرین اخبار و رویدادهای زبانی اشاره کرد. اگر به دنبال یک جامعه محیط دوستانه و پرانرژی برای بهبود زبان انگلیسی خود هستید، پس این کانال مناسب شماست. به ما بپیوندید و به یکی از بهترین منابع آموزشی زبان انگلیسی دسترسی پیدا کنید!

أحدث منشورات انجلز فرندز پرشین

Post image

https://archive.org/details/@reza676

28 Jan, 08:44
14,760
Post image

به نام خدا
انجلز فرندز
فصل سوم قسمت ۳
مترجم :
@rezabr676
این قسمت: زمینی های جدید
راف: ما در کلاس نشستیم که پرفسور آرکان داره راجب زمینی های جدیدمون به ما میگه... امسالم مثه هر سال یه کتاب راجبشون به ما میدن ولی تفاوتش اینه که بجای زنگوله یه ساعت بهمون میدن که هر وقت زمینیمون مشکلی داشت باخبرمون میکنه، زمینی من اسمش لوناس
خیلی دختره شیرینیه و عاشق حیواناته
و اون کراش بزرگی رو یه پسر به اسم اَش داره
لونا ۱۶ سالشه و مامانش به رحمت خدا رفته.این باعث میشه فکر کنم گه با اون ارتباط دارم چون از اونجایی که منم پدرم مُرده میتونم دردشو حس کنم...

صحبت از خانواده شد؟ در تعجبم مامانم الان داره چیکار میکنه؟

بزودی میرم به شهرش و فقط میشیم من مامانم و سلفوس
ولی اول باید با سلفوس حرف بزنم...

داشتم فکر میکردم که ساعت ست شروع به صدا کرد که زمینیش یه مشکلی داره
ست: باید چیکار کنم الان؟
راف: فکر کنم باید کلاسو ترک کنه

پرفسور ارکان: برو پیشش و مثه یه فرشته ازش محافظت کن


...

الانور: ینی الان باید برم؟
پرفسور تمتل: بله برو مثه یه شیطان فریبش بده
...



الانور: یعنی مشکلش چیه اخه؟
من وقتی وارد شهر شدم رقیبم ست رو دیده بودم

(رو در رو همدیگه)
ست: فکر کنم یه ثانیه هم وقتو تلف نکردی و خودتو رسوندی تا جلوم قرار بگیری

الانو: دل تو دلم نبود ببینمت..(چرا با اینجوری گفتم)؟
ست: چی؟!
الانو : هیچی چی گفتم اصن؟ (سعی کردم جعمش کنم) اصن بیخیال ؟ مشکل اما چیه؟ (خاستم سریع موضوع رو عوض کنم)
ست: اوناهاشش نگاه
الانو: منی که رو مبل نشسته بودم و بازم تکرار کردم خب اخه مشکل چیه
اِما: میدونم الان وقتشه چیزایی که ازم گرفته رو پس بگیرم

از تختش بلند شد و خیلی هیجان زده بود

رفت تو اتاق پایین تو یه اتاق خیلی بزرگ
از کمد لباسی ها بالا میرفت
و از خودش میپرسید چطور تا بالای اون کمد برم؟
و سعی کرد بره بالا

ست: وای نه یه چیزی رو میشکنه
همینطور که داشت میرفت بالا عطر مامانش میوفته
اِما داد میزنه که "نه" و سعی میکنه عطر رو بگیره ولی میوفته و میشکنه

ست هم با صدای بلندی داد زد وای نه
منی درحالی که گوشامو گرفته بودم: گفتم شما دوتا باید ساکت شید🤦🏻‍♂️

ذهن اِما(وای نه من چی کار کردم؟ باید بهش یه دروغ بگم که کار من نبوده و یه جوری بپوشونمش)

ست: نه اون نمیتونه دروغ بگه این اشتباست
الانور: دقیقا کار درستو میکنه
ست با یه نگاه جدی بم نگاه کردو گفت: نمیزارم این اتفاق بیوفته
ذهن الانور : با اون نگاه جذابش ...

الانور در حال لبخند: گفت: پس تو اتاق چالش میبینمت ....

01 Feb, 14:58
16,825
Post image

به نام خدا
آنجلز فرندز فصل سوم
مترجم:
@rezabr676

قسمت دوم:

ست که با خودش میگفت...(من همین الان به یه دختر خوشگل برخورد کردم،اون چشما و اون موها و رنگ لباش، باعث شده که من فکر کنم عاشق شدم؟
ست همون لحضه ای که داشت میرفت سریع برگشت به راف و گفت:راستی راف اتاقت شماره چنده، (داشتم سوالات احمقانه میپرسیدم چون میخاستم بیشتر و بیشتر راجبش بفهمم) و راف گفت: اتاق ۶۷ ولی من یه حس تردید در او دیدم
سریع گفتم: امم.. ما نزدیکیما.. ینی اونقدرا هم نه ولی نزدیکیم .. نکه زیاد نزدیک ولی خب نزدیک چون اتاق روبرو همن
ذهن ست(چرا جلوش اینقدر دستپاچه میشم؟)

راف: چه جالب اتاق میکی و سوییتم ۶۸ عه

ست: خیلی هم خوب

یوری : کی هم اتاقیته؟

ست: فعلا هیچکس ولی امیدوارم یکی تو این سال اخر بم ملحق شه

راف: هر کی هم که بیاد با تو من مطمئنم خیلی خوشحال و بهش خوش میگذره

ذهن ست:(تعریف راف باعث خوشحالیم میشه اون خیلی خوبه)

ست: ممنونم راف باعث افتخارمه که همچین جملاتی رو از یه فرشته بامزه مثه شما بشنوم

(زنگ مدرسه به صدا در میاد)
یوری: بچه ها باید بریم سر کلاس


قسمت شیاطین...

سلفوس: باید بریم سر کلاس و یکاری مثه همیشه
ولی واقعا امروز حال و حوصله ندارم
نتونستم با راف دوس داشتنیم صحبت کنم
ولی باید تو ضایع کردنشون به دوستام کمک میکردم واقعا سخته که هم زندگی عشقت و دوستات یه طرف دیگه باشن
حتما وقتی دیدمش باید ازش معذرت خواهی کنم شاید ناراحت شده تا یه وقتی فکر نکنه من اصلا واسم مهم نیس
در صورتی که اینطور نیست حتی یک ثانیه هم نبوده از تعطیلاتم که به اون فکر نکنم
کُل فکر و ذهنم شده اون فقط راف!!!
پروفسور تمتل شیاطین وارد میشه و گاس از خواب بیدار میشه...

بلو....

بلو: من بالاخره مادرم رینا رو از طلسم ازاد کردم و تو قلعه برزخ هستیم

رفتم به اتاق مامانم و مادرم کنار آتش نشسته بود و گفتم مامان این تا کی باید این مَرد رو اینجا نگه داریم ( پدر راف)
رینا: تا وقتی که انتقاممو بگیرم عزیزم

بلو: ولی خب اخه چرا نجاتش دادی وقتی خودت تو مرحله اول بهش شلیک کردی؟

چون انتقامم نیاز به اشک راف داره و با دیدن اون راف اشک تو چشماش جمع میشه

ذهن بلو: قیافه ای که مادرم به خودش گرفته بود تا حالا ندیده بودم پر از اهریمن و تاریکی،‌ نگاه او خیلی ترسناک بود!

31 Jan, 10:26
14,791
Post image

به نام خدا
آنجلز فرندز فصل سوم
translate by:
@rezabr676
قسمت یک : آخرین سال

صبح شد! طلسم باز باعث شد بیدار شم
راف: به همین زودی صبح شد؟
صدای کاکس رو شنیدم که میگه زود باش بیدار شو همه دوستات منتظرتن
راف: از جام سریع بلند شدم ... خیلی هیجان دارم واسه این سال مدرسه طلایی
صدای کاکس رو شنیدم که میگه پس باید پاشی و عجله کنی
راف: تو راست میگی کاکس بزار سریع وسایلمو جمع کنم


راف:سلفوس..
تمام این روزا داشتم به اون فکر میکردم...
و مادر زمینیم رو زمین تو یه خونه رازالود زندگی میکنه
نمیتونم صبر کنم که اونم ببینم
وسایلمو جمع کردم که سریع برم تو پرتال بزرگ
و کل مسیر داشتم به سلفوس فکر میکردم!
یعنی اونم به من فکر میکنه؟
ذهنم سوالاتی میپرسید که فقط خودش میتونست جواب بده
بالاخره از پرتال رد شدم و دوستامو دیدم...
و بالاخره دیدمشون جیغ زدم و و رفتم سمتشون (دید که دخترا وقتی همو میبینن چجورین دیگ:)))
و دیدن دوباره دوستات بهترین حس تو دنیاست
شیرین(سوییت): ما این وقت منتظرت بودیم
میکی: خب! مهم اینه الان همه پیش همیم
یوری: هی بچه ها بیاید حالا که سال اخرمونه یه عکس یادگاری بگیریم
(شیرین ناراحت میشه)
میکی: باور نمیکنم این شیرین خودمونه که این قدر ناراحته بخند ببینم دیوونه
راف: بیخیال بچه ها مهم نیست این سال اخرمونه مهم اینه که قرار کلی خوش بگذره
یوری: راف راست میگه بیاید بچه ها یه عکس بگیریم
عکس گرفته شد و لبخند رو صورت من برا چند دقیقه باقی موند
دوستام باعث میشن من همه چیو فراموش کنم.
پورتال مدرسه طلایی منتظر ما بود
یوری و شیرین و میکی رفتن و نوبت من بود و وقتی وارد شدم
همه جا سفید شد و انگار یه باد خنکی که صورتتو نوازش میکنه به صورتم خورد
وقتی وارد شدم یوری و میکی و شیرینو دیدم که منتظرم بودن
راف: بیاید بریم فرشته ها
ما به اتاقامون رفتیم و چمدونامون رو کنار تختمون گذاشتیم
گاس: فرشته های مامانی اومدن آخی
یوری:دهنتو باز کردی بوش ما رو کُشت
راف: و همینطور که ذهنم تصور میکردم چشمم به شیطان جدید افتاد و گفتم این کیه؟
کابریا: این رفیق جدیدمونه که به اسم الانور که میخواد مثله ما سال اخرشو تموم کنه
الانور: سلام کله پوکا!
راف: دقیقا مثله همن همشون
یهویی یه صدایی اومد که گفت بچه ها بیاید بریم بابا! ما خیلی کار مهم تری تا حرف زدن با این اسکلا داریم
کاملا متوجه شدم سلفوس بود!
یوری:پس چرا نمیری گم شید؟
کابریا: ما به هر حال داشتیم میرفتیم
راف: اونا رفتن بعلاوه سلفوس
راف:بجنبید بچه ها بیاید بریم کلاس و با اینکه اینو هم در نظر بگیریم که حتی نتونستم به سلفوس بگم سلام چون وقتی نبود
اینقدر فکرم درگیر شد که همینجور که داشتم میرفتم .. اصلا حواسم نبود و خوردم به یک نفر و دوتایی خوردیم زمین..
همینجور که دستم رو سرم گذاشتم از شدت درد
یوری پرسید راف خوبی؟
و کمکم کرد که از زمین بلند شم
یوری: خوبی راف؟
راف: اره من خوبم
و یه شخص مو بلند زرد گفت من واقعا متاسفم
راف: نه اشکال نداره یه جورایی تقصیر من بود و بهش یه لبخند زدم
ست: من ست هستم
راف: از دیدنت خوشبختم این یوریه اینم شیرین و اینم میکی
ست: از دیدنتون خوشبختم شما هم سال اخری هستید؟
راف: اره ما همه سال اخرییم
راف: (پسره گفت جالبه منم سال اخریم و با نگاهی عجیب به من لبخندی زد و رفت)...

30 Jan, 14:46
13,513