تاریخ قطعیِ ورود قهوه به ایران معلوم نیست، ولی چون در آغاز پادشاهی شاهعبّاس بزرگ قهوهخانه در ایران وجود داشته است، چنین به نظر میرسد که نوشیدن قهوه از زمان شاهطهماسب اوّل در ایران معمول شده باشد.
در عهد شاهعبّاس در بیشتر شهرهای بزرگ ایران مخصوصاً در قزوین و اصفهان قهوهخانههای متعدّد دایر شده بود. در اصفهان قهوهخانههای معروف بیشتر در اطراف میدان نقشِجهان و چهارباغ و بازار قیصریّه بود. طبقات مختلف مردم، از اعیان و رجال دربار و سران قزلباش، تا شاعران و اهلِ قلم و نقّاشان و سوداگران، برای گذرانیدن وقت و دیدار دوستان و سرگرم ساختن خود به بازیهای مختلف، یا مناظرات شاعرانه و شنیدنِ اشعار شاهنامه و حکایات و قصص و تماشای رقصهای گوناگون و بازیها و تفریحات دیگر، به آنجا میرفتند.
قهوهخانهها بسیار وسیع بود و دیوارهای سفید و پاکیزه داشت. درهای قهوهخانه از چهار سو به خارج باز میشد و بیشتر قهوهخانهها را به یکصورت و یکاندازه پهلوی یکدیگر میساختند بطوریکه میان آنها هیچگونه دیوار و پردهای نبود و از درون هریک قهوهخانهٔ دیگر نیز دیده میشد و چنان مینمود که آن همه یکدستگاه است.
در اطراف قهوهخانه طاقنماها و شاهنشینهایی ساخته بودند که با قالی و فرشهای دیگر مفروش و نشیمن مشتریان و تماشاگران بود، و همه در آنجا بر زمین مینشستند. شبها چراغهای فراوانی را که از سقف قهوهخانه آویخته بود میافروختند. در میان قهوهخانه هم حوضی بزرگ بود که همیشه آب صاف و روشنی از اطرافش فرومیریخت، و هنگام شب زمین نیز از انعکاس چراغهای سقف و چراغهای دیگری که در اطراف حوض میگذاشتند، چون آسمانی پرستاره به نظر میرسید.
در زمان شاهعبّاس اوّل کارکنان قهوهخانهها بیشتر از جوانان خوبروی گرجی و چرکسی و ارمنی انتخاب میشدند. از این میان جمعی به خدمت مشتریان مشغول بودند و جمعی با زلفهای بلند و لباسهای فریبنده به رقصها و بازیهای گوناگون میپرداختند. به همین سبب قهوهخانهها بیشتر میعادگاه صورتپرستان و شاعران دلدرکف و هوسبازان بود.
از قهوهخانههای معروف اصفهان در زمان شاهعبّاس، قهوهخانههای؛ عرب، بابافراش، حاجییوسف، باباشمس تیشی کاشی و قهوهخانهٔ طوفان را نام بردهاند.
قهوهخانهٔ باباشمس تیشی را شاهعبّاس خود برای او در چهارباغ اصفهان دایر کرده بود. این مرد نخست در شیراز معرکه میگرفت و با کشتیگیری و طاسبازی و نوازندگی و آوازخوانی و بازیهای دیگر مردم را مشغول میساخت و از اینراه زندگی میکرد. در حدود سال ۱۰۱۲ هجری از شیراز به اصفهان رفت و چون در کار ساز و آواز مهارتی داشت و تصنیفهای دلپذیر میساخت، موردتوجّه و عنایت شاهعبّاس شد. مخصوصاً که خوبرویی بنام «گنجی» نیز همراه خود داشت.
شاهعبّاس «گنجی» را از او گرفت و به خدمت خود داخل کرد۱، و برای باباشمس در چهارباغ اصفهان قهوهخانهای و پهلوی آن نیز میخانهای براه انداخت. خود گاهگاه به قهوهخانهٔ وی میرفت و در میخانهاش شرابخواری را بکلّی آزاد کرده بود. شاهعبّاس در دوران پادشاهی گاه میخواری را قدغن میکرد و پس از چندی دوباره آزاد میساخت، ولی در میخانهٔ باباشمس میگساری همیشه بفرمان شاه آزاد بود و هرکس که در آنجا شراب میخورد مُهری بر کفِ دستش میزدند تا از مزاحمت مأموران داروغهٔ اصفهان آسوده باشند.
قهوهخانهٔ «طوفان» به سبب وجود جوان خوبرویی که بدیننام در آنجا خدمت میکرد، شهرت یافته و میعادگاه شاعران و دلباختگان شده بود. شاهعبّاس نیز گاهگاه به آنجا میرفت. از جملهٔ شاعرانی که به این قهوهخانه دلبستگی داشتهاند یکی «رشیدای زرگر تبریزی» و دیگری «مظفّرحسین کاشانی لنگ» بوده است. شاعر اخیر این رباعی را برای «طوفان» قهوهچی و قهوهخانهٔ او سروده و در آن به لنگیِ خود نیز اشاره کرده است.
در قهوهٔ طوفان که سرِ خوبان است
صد عاشق پاشکسته سرگردان است
آن رفت «مظفّر» که سمندر بودی
مرغابی شو که کار با طوفان است
و چون منظورش به محبّت پاک او توجّهی نمیکرد و با دیگران مهربانتر بود از او رنجیده شد و این رباعی را برایش فرستاد.
بدباطن و چاپلوس میباید گشت
خواهان کنار و بوس میباید گشت
حیف است چو پروانه به گِردت گشتن
بر گِرد تو چون خروس میباید گشت
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
۱ - این جوان را شاهعبّاس چندی بعد به گناهی که در تاریخ نیامده کشت.
#نصرالله_فلسفی
@Ketab_va_hekmat