«نابینا غصه نخور، در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد، ما هم که میبینیم خود را به کوری زدهایم، باور کن. ماهیها گریهشان دیده نمیشود، گرگها خوابیدنشان، عقاب ها سقوطشان و انسانها درونشان.»
رابطهی پدر و پسری از دور چیزی شبیه به رابطهی دو جنگجو دیده میشه،جنگجویانی که به نظر میرسه هیچوقت با هم کنار نمیآن. اما کافیه اتفاقی برای این یکیشون بیفته تا اون یکی دنیا رو برای خوب شدن این یکی به آتیش بکشه.