أحدث المنشورات من [♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡] (@wesihvbn1234) على Telegram

منشورات [♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡] على Telegram

[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]
#اینجامیعادگاهِ عاشقانی است که هر لحظه و باهر نَفَس باشهداتجدیدبیعت می کنند. #همان لاله های بی نشانی که #به رسمِ مادرشان حضرت زهراس #جان رابرای رسیدن به معشوق فداکردند #وروزی پادررکاب امام زمان عج بازخواهندگشت.مطالب کپی حلال حلال
1,648 مشترك
36,013 صورة
14,855 فيديو
آخر تحديث 06.03.2025 23:11

قنوات مشابهة

أحدث المحتوى الذي تم مشاركته بواسطة [♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡] على Telegram

[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 21:45

3

اگه شماهم دنبال استوری های گلچین شده
مخصوص ماه رمضان
می گردید این کانال هارو از دست ندید🌺☺️🌙
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://t.me/addlist/2XS1bzuBhwc2MTY8
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 21:31

6

🌺 ختم گروهی قرآن به نیت:    لیست ششم👉 هدیه به پیشگاه حضرت مهدی عج جهت تعجیل درفرجش‌هدیه به شهدایی بی مزار شادی‌روح‌عزیزان
به صورت : جزء به جزء

🔺 لیست باقیمانده ختم قرآن

🌸 جهت شرکت در ختم قرآن انتخاب کنید 👇👇
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 21:24

79

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽



#صوت_دعای_روزششم👆
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#دعای_روز_ششم
❁﷽❁
اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِیاطِ نَقِمَتِکَ
خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز و تازیانه هاى عذابت را بر من مزن و از موجبات خشمت
وَزَحْزِحْنى فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَاَیادیکَ یا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ
بدان نعمت بخشى و الطافى که نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرین حداشتیاق مشتاقان..




🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 21:24

53


تلاوت تحدیر(تند خوانی)
#جزء_6_قرآن_کریم توسط «معتز آقایی»؛ از آیه 148 سوره «نساء» تا آیه 82 سوره «مائده»(33:06)
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان

☝️
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 21:16

78

کاش می شد که شبی درحرمت سر می شد
”شب جمعه” اگرم بود چه بهتر می شد
و همان شب دل ما درحرم کرببلا
فرش راه قدم حضرت مادر می شد

🤲اَللّهُمَّ ارْزُقْنا ًًًًکــًًًَرًبَلاٰ🤲

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ الْحُسَيْن💚

#شب‌زیارتی‌ارباب
♡••♡••♡••♡••♡


🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 19:11

86

هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب

🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے

🌷 قسمت #نود_ونه

دلم خیلی براش تنگ شده بود....
پدر و مادروحید و مامان و بابای خودم اصرار داشتن وقتی وحید نیست،خونه نمونم.حتی وحید هم گفته بود بهتره تنها نباشی ولی من دوست داشتم خونه خودم باشم.😊👌
دو روز اول خیلی برام سخت بود.خیلی با خودم فکر کردم.گفتم زندگی من اینه.وحید گاهی وقتها نیست.منکه نباید وقتی وحید نیست زندگی مو تعطیل کنم.☺️رفتم تو آشپزخونه و برای خودم قیمه درست کردم.😋

بعد از ازدواج وحید ازم خواست کلاس تیراندازی شرکت کنم...
خودم اصلا تمایلی نداشتم ولی وحید اصرار کرد.منم بخاطر وحید قبول کردم.خیلی پیگیر کلاس تیراندازی من بود.😍🏹
منم بخاطر وحید تلاش کردم بهترین باشم. طوری که وقتی کلاس تموم شد،من نفر اول دوره بودم.وحید هم بهم افتخار میکرد.☺️

مریم هم بهم پیشنهاد داد کلاس امداد و هلال احمر هم برم.چون احتمال زخمی شدن وحید تو مأموریت هاش،زیاد بود.دوره های هلال احمر هم کامل رفتم...
سرمو شلوغ کرده بودم که نبودن وحید کمتر اذیتم کنه.هربار که وحید تماس میگرفت از کارهایی که در طول روز انجام میدادم براش میگفتم تا بدونه من زندگی میکنم و ناراحت من نباشه.👌حتی گاهی که میگفتم برا خودم غذا درست کردم،خوشمزه بود یا بی نمک شده بود یا ترش بود،😅میخندید و میگفت اینقدر نگو دهانم آب افتاد.😍😋

وقت های خالی هم به پدر و مادر خودم یا پدر و مادر وحید سر میزدم،خودمو ناهار یا شام دعوت میکردم خونه شون...😆😋
اونا هم خوشحال میشدن.خونه برادرهام هم میرفتم.😇گاهی نرگس سادات و نجمه سادات میومدن پیشم.☺️
با اینکه سرم شلوغ بود،دلم خیلی برای وحید تنگ میشد.💓😢
وقتی میومد خونه،روی مبل می نشست.براش چایی☕️ یا شربت🍺 میاوردم. همونجوری که وحید چایی یا شربتش رو میخورد من فقط نگاهش میکردم.😍
هرروزی که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم. همیشه وقتی میرفت مأموریت اونقدر تنهایی گریه میکردم تا آروم بشم.😣😭دیگه روضه هایی که برای خودم میذاشتم با صدای وحید بود.وقتی مداحی میکرد صداشو ضبط میکردم. نمیدونست وگرنه از حافظه گوشیم پاک
میکرد.... 😍😅

شش ماه بعد متوجه شدم باردارم....
وحید عاشق بچه ها بود.مطمئن بودم خیلی خوشحال میشه.از خوشحالی نمیدونست چی بگه.☺️😅
همون شب وحید گفت که باید مأموریت دو ماهه بره که شاید هم بیشتر طول بکشه.وحید رفت مأموریت.من بیشتر خونه بابا بودم.حالم خوب نبود....😣
خیلی دوست داشتم تو این شرایط وحید کنارم باشه ولی ناراضی نبودم.دلم خیلی براش تنگ شده بود.😞💔
هرجوری بود دو ماه گذشت...
یک هفته به اومدن وحید مونده بود که گفت مأموریتش بیشتر طول میکشه و شاید تا دو ماه دیگه هم نیاد.حتی ممکنه دیگه نتونه تماس بگیره.متوجه شدم شرایط کارش سخت تر شده.😣برای اینکه نگران من نباشه هربار تماس میگرفت،سرحال و شاد صحبت میکردم.☺️😞

یک ماه دیگه هم به سختی گذشت...
یه روز که رفتم دکتر،دکتر گفت دو قلو هستن؛دو تا دختر.☺️👶🏻👶🏻
اونقدر خوشحال شدم که وقتی از مطب اومدم بیرون با وحید تماس گرفتم که بهش بگم.سریع جواب داد.خیلی با مهربونی و محبت صحبت میکرد.گفت دو روز دیگه میاد.از خوشحالی تو ماشین گریه کردم.😍😢
وقتی بهش گفتم خدا دو تا #رحمت بهمون داده،از ذوق و خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه. 😍☺️
سه ماه بعد یه شب با وحید برگشتیم خونه.یه ماشینی جلو در پارک بود.دو تا سرنشین آقا داشت....
وحید با دیدن اون ماشین و سرنشینانش به من گفت:
_تو ماشین باش،الان میام.
رفت سمتشون.چند دقیقه ای با هم حرف زدن بعد اومد پیش من و گفت:
_تو برو بالا.من چند دقیقه دیگه میام.
گفتم:
_چیزی شده؟😟
-نه.از همکارام هستن.😊
داشتم با کلید درو باز میکردم که یکی از آقایون صدام کرد:
_خانم موحد.😔
برگشتم.آقای میانسالی بود....


ادامه دارد..


🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
#بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 18:22

107

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽


#شهیدانه

با اینکه کلی مدرسه و خانه و مسجد و حمام و غسالخانه و... ساخته بودیم اما حمید می‌گفت به نظرم اون طوری که باید کار بشه کار نکردیم

گفتم مگه باید چیکار کنیم دیگه؟؟!

گفت باید یه کاری کنیم که برای امام زمان عجل الله موثر باشه

بهش گفتم چیکار؟!

گفت به نظرم باید همشون رو به امام معصوم متصل کنیم به نظرم برای شروعش همه شون رو ببریم به مشهد مقدس

#زندگی_کن_برای_مهدی



هدیه به روح شهید بزرگوار صلوات🌺



🍃🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔


🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 18:22

111

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽


📜فرازی از #وصیت_نامه  #شهید #حمیدرضا_اسداللهی:
خطاب به فرزندش

🌱محمد زندگی کن برای مهدی
🌱درس بخوان برای مهدی
🌱ورزش کن برای مهدی

📌محمدمن تورا از خدا برای خودم نخواستم تورا ازخدا خواستم برای مهدی



هدیه به روح شهید بزرگوار صلوات🌺



🍃🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔


🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 00:41

234

🔷نام:حسن
🔷نام‌خانوادگی: عسگری‌ نظری
🔷متولد: ۱۳۴۲ تهران
🔷سمت: پاسدارکمیته انقلاب اسلامی
🔷عضو : اطلاعات و عملیات
تیپ:حضرت امام موسی بن‌جعفر (علیه السلام)
🔷تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۱۶
🔷مزار:گلزاربهشت زهرا(س)
قطعه ۲۷/ ردیف ۱۰۱ / شماره ۱۳

🔷بخشی از وصیت نامه شهید

اسلام
انقلاب
امام
حجاب
و تقوا را فراموش نکنید
خدایا مرا از سربازان امام زمان عج‌ا...قراربده
و قلب مقدسش را ازما خشنود بگردان
وما را از یاران و فدائیان رهبرکبیر انقلاب
و امید مستضعفان جهان وقلب تپنده ملت
روح خدا خمینی بت شکن
حسین (ع) زمان قرار بده
ودر روز محشر شفاعت کننده ما قرار بده.


🌷پنج شنبه است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...

🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹

🦋🦋🦋
[♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡]

06 Mar, 00:29

158

‍ *نزدیک عیدنوروز بودکه..🎄

*شهید علی اصغر کریمی*🌹
تاریخ تولد: ۱۶ / ۱۲ / ۱۳۶۰
تاریخ شهادت: ۷ / ۱۲ / ۱۳۹۵
محل تولد:تهران
محل شهادت:موصل/عراق

🌹همرزم← خانمش مرتب تماس ميگرفت📞 نگرانش بود🍂 يه موضوع بودکه ما اونجاحقوق نداشتیم واین برای خانم علی مشکل بود🍂 *خودش ميگفت به خانمم الکی گفتم اينبار برم حقوق میگیرم که دلش خوش بشه بزاره بيام🍃بمیرم یادم نميره حرفاشو میگفت خانمم گفته پس شب عید دست پرمیایی ان شاء الله*🥀عملیات شروع شد،ومنوعلی از هم جدا شدیم*بعداز ساعتی من و یکی از همرزمان رفتیم به طرف مدرسه*🍂يه مدرسه تو روستابودکه صدمتر پشت خاکریز ما بود*یکدفعه مدرسه رفت روهوا*💥رسیدم جلودرمدرسه*دیدم يه شهید رو لای پتو آوردن🍂 پتو روجوری دورش پیچیده بودن چیز زیادی معلوم نبود*🥀 یکی گفت این علی‌ هست🍂گفتم نه علی اینجا نیست اون توخاکریزقبلی موندنيومدکه🥀*پتو رو زدم کنارازپوتينش شناختمش🥀اومثل اربابمون سیدالشهدا بدون سر🥀و مثل آقاابوالفضل بدون دست🥀شهید شد🕊️بی سر🥀بی دست🥀وبی پا🥀آسمانی شد🕊️ نزدیک عیدنوروز بودکه🎄علی بادست پربرگشت پیش خانمش🕊️همونجوری که قول داده بود.🍂چندروزبعد یک تکه ازپاشوهمونجاپیداکردیم🥀وهمون کنارمدرسه خاک کردیم*🕊️🕋

🦋🦋🦋