کانال شعر ،عادل ویسی زاده (@veisizade) Kanalının Son Gönderileri

کانال شعر ،عادل ویسی زاده Telegram Gönderileri

کانال شعر ،عادل ویسی زاده
@adelveysizadeh👆👆
1,323 Abone
9 Fotoğraf
4 Video
Son Güncelleme 06.03.2025 14:32

کانال شعر ،عادل ویسی زاده tarafından Telegram'da paylaşılan en son içerikler

کانال شعر ،عادل ویسی زاده

06 Feb, 13:27

1,176

یک سخن از آنتوان چخوف داستان نویس روسی


خطرناک ترین نوع بشر انسانی است که اعتقادش زیاد و فهمش کم است!!!


این سخن را یاد  دار در روزگار
حرف نیکو ، خوش بماند  یادگار

گر توخواهی پَی بَری بر مردمان
تا  بدانی   بدترین ها    را  عیان

بدترین مردم کَسیست اندرجهان
اعتقادش  بیش  باشد  هر زمان

اعتقادش از همه کس بهتراست
لیک فهمش ازهمه کس کمترست

گر چه دارد دین  و اصل اعتقاد
عقل او  کمتر   بُوَد از   برگ باد

گر که عقل اندک بُوَد در  اعتقاد
در همه  کاری  خطا  گردد  زیاد

آنکه فهمش کمتراست و ناتوان
او خطرناکست و پُرنقص وزیان

ازچنین فردی تو دوری کن عزیز
کار او دائم  عناد  است  و ستیز

چون نباشد آدمی را عقل و فهم
هر  دَمی آفت رساند   هم  ستم

فهم خود  افزون نما   در گفتگو
تا  که    باشد    اعتقادات   نکو

عقل  گر  هادی  شود در  اعتقاد
حرف وپندت میشودخوب وزیاد

اعتقادِ    بی کمالات   و   شعور
آدمی  را   می کند  نادان و کور

صد  بلا  و فتنه خیزد  دست او
کار  خود  را  او  ببیند  بس نکو

ازخدا خواه آن شعور و معرفت
تاشوی مطلوب وهم باشخصیت

عادل این عقل و کمال وپختگی
نعمت است ازلطف حق درزندگی


      عادل ویسی زاده
1403/ 11 /18
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

05 Feb, 06:36

616

نیما یوشیج در جشن تولد یک سالگی فرزندش نوشت:
پسرم! یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی. از این پس همه چیزِ جهان تکراریست جز مهربانی.....


حرف  نیكو  بشنو  از  نیمای دل
حرف اوقندست وهم صهبای دل

کودکش  یکساله  شد  آن نازنین
سالروزش گفت بهرش این چنین

شادمانی کرد و  هم  شکر   خدا
کودکِ  سالم  به  من گشته عطا

گفت   فرزندِ    عزیز    و   دلربا
یادگاری  این سخن  بشنو  ز ما:

یک بهار وفصل پاییزت گذشت
هم زمستان دل انگیزت گذشت

وقت تابستان وآن گرمای سخت
با شتاب از پیش روی تو برفت

هر چه دیگر تو ببینی  در جهان
هست  تکرار  و  هم  تکرار   آن

کودکم بشنو که این اسرار هست
جزمحبّت،هرچه هست تکراراست

مهربانی در  جهان  اجبار نیست
هیچ گه این موهبت،تکرارنیست

هر چه   تکراری شود  آرد   ملال
زندگی  گیرد  به خود رنگ خیال

جز  محبّت،  بر  همه  خلق  خدا
هرچه هست تکراریست ای دلربا

هر چه تکرارش  ببینی، بی گمان
زان  ملالت خیزد  و  رنج  عیان

جز که  مِهرورزی  نباشد کودکم
دور  شو از کینه و جنگ و ستم

عادل آنکس تخم نیکی رابکاشت
با دو پایش نزد آن یزدان شتافت


    عادل ویسی زاده
1403/ 11 /17
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

02 Feb, 05:34

1,182

.زمامداری عروة بن محمد علیه الرحمة در شهر یمن

مصطفی مأمور  کرد  سوی  یمن
نام اوعروه شریف وخوش سخن

چون رسیداو سوی آن شهر گرام
خدمت مردم بگفت عرض  سلام

گفت  مَردم    آمدم    نزد   شما
از    دیار      مصطفای    با وفا

ثروتم باشدهمین اُشترکه هست
من ندارم مال بیشتر در دودست

آن زمان خارج شوم  من از یمن
چون نمودم من وداع ازمردو زن

گرکه مالم شد فزون از این شتر
من نباشم مؤمن  و هم  مرد حُر

گر که بُردم از  یمن، مال و  دَرم
یا که کردم بر  شما    ذرّه  ستم

هان مخوانید مرا اهل نماز
سارقم گویید  و دزد  و  اهل آز

با همین تیغی  که دارم  بر کمر
تیغ بر گردن  زنید  و  پا  و سر

این چنین والی کجا باشد یقین
بر چنین  قاضی بگو صد آفرین

چونکه ترس آن خدا باشد بدان
برگ خشکی را ندزدند در  جهان

عادل آنکس ترس وپروایش نبود
مال  مردم  بر  همه مالش  فزود


      عادل ویسی زاده
1403/ 11 / 14
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

01 Feb, 17:58

670

حکایت روباه و گوسفند


روبهی  افتاد   ناگه  عمقِ  چاه
راهِ بیرون را نیافت آن دزد راه

گوسفندی یک سحر کرد او گذر
گفت چون افتاده ای دراین خطر

تو که صد مکری بدانی در جهان
چون فتادی  در  تهِ  گودال آن؟

فکری آمد  ذهن آن  روباه  چاه
گفت قحطی میرسد برآب و کاه

گرتو خواهی آب ونان وهم گیاه
زود  بشتاب چو ماهی قعر  چاه

چون پَرید آن گوسفند  بی خبر
در  ته  گودال  و  چاه  پر خطر

پا   نهاد   آن  روبَه  استیزه رو
بر سر  آن  گوسفند  و کتف او

چون برون آمد از آن چاه دمار
گفت پندی بشنو  از من  یادگار:

آنکه خودافتاده درچاهَست وبند
مشنو از اوهیچ حرفی یا که پند

آن دوم  گویم  تو را  بشنو  ز ما
هیچ    روباهی  ندارد   او   وفا

جنس ما مکرست وترفند وفریب
کَی بُوَدهر ماکری خوب و نجیب؟

بر  سخن های   فریب  هر  شیاد
هان مکن  ای محترم  تو  اعتماد

ذات او مکر است وهم حیله گری
چون زدست حیله گر،سودی بری؟

مشنو  هر گفتار  و حرفِ  دلپسند
سوی چاهت  می بَرد با صد کمند

هرکه ناپاکست وبداخلاق و خوار
عاقبت   افتد   چَهِ    این  روزگار

عادل آن کس مکر اندیشد،  بدان
این  بد اندیشی رسد  بر او نهان


     عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 13
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

31 Jan, 10:50

1,070

چهار ناظر و شاهد بر اعمال انسان

هر لحظه و در هر زمان و هر مکان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند کہ قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند.

۱_ ناظر اول خود الله است:

(ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری) العلق: ۱۴
«‏آیا انسان نمی‌داند کہ الله او را نگاه می‌کند»

ناظر    اوّل     بُوَد    ذات   خدا
حاضراست  و  شاهدِ  اعمال  ما

هیچ کاری ازخدا پوشیده نیست
این همه ظلم وگناه ازبهرچیست؟


۲_ ناظر دوم  ملائک مقرب الله هستند:

(ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید) ق: ۱۸
«از شما حرکتی سر نمی‌زند مگر این‌کہ دو مأمور در حال نوشتن آن هستند».


ناظر   دوّم    بر این  کار    بشر
دو فرشته هست در شام وسحر

یک رقیب و  دیگری باشد عتید
می نویسند آنچه از ما شد پدید

هرچه کارخیرو شَرّاست درجهان
می نویسند  مو به مو آن کاتبان

۳_ سومین ناظر زمین است:

(یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) الزلزلة: ٤
«در آن روز زمین هر چیزی‌کہ دیده
را بیان می‌کند».


آن  سوم  ناظر  بُوَد خاک  و  زمین
او   گواهی  می دهد  در یوم  دین

آن زمین گویدسخن همچون شهود
خدمت  یزدان بگوید  هر چه  بود

۴ چهارمین ناظر اعضاء و جوارح
خود ما می‌باشند:

(تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) یس: ۶۵
«در آن روز دست‌ها و پاها شهادت
می‌دهند کہ چہ کاری کرده‌اند».


آن  چهارم   شاهد     روز   جزا
هست اندام ودل وهم دست وپا

هرچه از ما سر زده دراین جهان
جسم ما گوید گزارش زان جهان

بر همه  اعمال خود  هشیار  باش
هان که تا قلب کسی ناری خراش

عادل آنچه قول وفعل است وزبان
حق حساب آرد در آن حشر عیان


      عادل ویسی زاده
1403 /11 /12
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

29 Jan, 10:10

758

بعد از فرو ريختن ديوارهاى زندان ها به علت سونامى در ژاپن، زندانيان به جاى فرار به كمك مردم رفتند، زمانیکه از آنها سوال شد چرا فرار نكرديد گفتند:

چگونه فرار مى كرديم وقتى مردممان در زير آوار بودند...!؟


بر   سر   ژاپن    بلایی   در  رسید
یک سونامی همچو توفان،شدپدید

سقف و هردیوار زندان ها شکست
مردم  اندر  آن بلا  در  گِل نشست

هرکه در  آن بند و  زندانی که بود
خدمتی بر  شهر و آن بحران نمود

اهل زندان همچو  مرد  روز جنگ
خلق را بیرون  کشیدند  زیر سنگ

چون که  پرسیدند  از آن اهل بند
ای  شما  محبوس زندان   و کمند

قفل  زندان  باز  بود  و  بی کلید
بی نگهبان  یا   که  مأمور  شدید

چون از آن زندان  و دیوار خراب
همچوماهی درنرفتید زان حباب؟

قفل  باز  و بی نگهبان   آن  جدار
چون نکردید زان سرا قصد فرار؟

جمله  گفتند  این دیار  و شهر ما
زیر   آن    آوار   مانده    در   بلا

هر  زن و مردی  گرفتار  و غمین
هر  یکی  در  زیر  دیوار  حصین

کَی  بُوَد   مردانگی  ای چشم ما
تا رهیم  از حبس  و زندان شما؟

مَرد آن است او بگیرد دست مرد
خدمتی آرَدبه جان برهرکه هست

کَی کنیم  از بند  و زندان ها فرار
خَلق  باشد  زیر خاک  و دل فگار؟

ثروت وسامان و پولت بهرچیست
گرندانی جنب خود،همسایه کیست

زندگی  آن گه  بٔوَد  خندان  و  ناز
مردمت   را   تو    نبینی  در   نیاز

ور نَه این خوردن ویا عیش مُدام
کَی نشان زندگیست  ای  اهل کام،

عادل آن دل بی غم واحساس است
کَی کند  او  درک هر افتاده دست؟


          عادل ویسی زاده
1403 /11/ 10

https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

27 Jan, 17:36

894

.درخواست یک بوسه، بعد از طلاق


سرنوشتی را  بخوان از  یک جوان
همسری داشت او  قشنگ  ومهربان

دوست داشت آن دلربا افزون زجان
عشق   ورزیدی به جانش  هر زمان

چون که پای سفرهٔ عَقدش نشست
عهد و   پیمانی چنین با  او ببست:

"همسرم    ای مهربان تر    از   دلم
عاشقم   بر صورتت  ای خوشگلم

صورتش را  گرم  بوسید  در کنار
گفت  این  بوسه     بماند   یادگار

گر   فراموشت   کنم   چشمِ سرم
خاک عالم  می کنم  من  بر  سرم"

یک   دو   سالی  در  کنار   همدگر
چون  پرستو  و  قناری  هر  سحر

همچو  آن شیرین و  فرهاد  زمان
حالِ شیرین داشتند  آن دو جوان

زندگی  یکباره   بد فرجام  گشت
همچوآن طوفانِ خاک کوه ودشت

همسر خوبش مریض  شد ناگهان
از  سرطان سخت  نالید بی امان

چون که فهمید  آن بلا  و رنج او
قهر کرد  و ناسزا گفت چون عدو

گفت دردت  ناعلاج است و خطر
من ندارم   طاقتِ    این  درد سر

رفت  سوی  دادگاه  قصدِ  طلاق
گفت  پیش آمد دریغ  روز  فراق

زن که این بشنید بگفتا ای دریغ
آفتابِ  عمر   من  شد   زیر  میغ

زن بگفت من را ببوس در دادگاه
گرچه عمرم می شود کم کم تباه

گفت ما  کَی مَحرمیم تا بوسه را
من بگیرم  زان  لب و  روی شما؟

زن بگفتا  هست یادت  آن سخن
چون"بله" را گفتمت با جان و تن

بوسه  دادی  صورتم  گفتا  بدان
گر فراموشت  کنم  در این جهان

بوسه ام  را  پس بگیرم  از شما
من  نباشم  مردِ   خوب  با  وفا

عهدخودراتوشکستی چون بلور
من نخواهم بینمت دیگر حضور

آخرین بار  صورتم   را  تو بوس
یادآن دورانی که بودم ناز ولوس

عهدخود را توشکستی همچوکاج
چونکه دیدی من مریضم  لاعلاج

رو  زن   سالم  بگیر   و  تندرست
نی چومن باشدنژند و زار وسست

من رَوم دنبال درد و رنج وخویش
همسری را برگزین  با  کام خویش

چون که بشنید آن کلام  پُر ز درد
گفت  نامم  کَی  بُوَد شایانِ  مرد؟

ای  دریغا   بی وفا   بودم    یقین
من  نبودم همسری خوب و  امین

زن  وداعی  تلخ  کرد  از   دادگاه
اشک ریزان  رفت  با  اندوه  و آه

عادل آن کس هَمره  هر یار نیست
چون توان باخَلق هرافسرده زیست


          عادل ویسی زاده
1403 /11/ 8
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

26 Jan, 05:09

1,919

حکایت:

روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید: فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید
شیخ گفت آفرین فرزند من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا ؟ شیخ گفت می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم

کودک خندید و گفت تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!!؟


 
این حکایت بشنو از آن شیخ ما
هر حکایت، پند نیک است وصفا

شیخی ازیک کودکی کرد اوسوال
گفت: ای فرزند خوبم  چون هلال

راهِ  این مسجد در این کوی شما
در کدامین کوی و راهست دلربا؟

گفت کودک: انتهای کوی  ماست
گر رسیدی،تو بپیچ آن راه راست

شیخ  گفتا   کودکم   بر  تو   ثنا
راه  مسجد  را  نمودی تو  به ما

من در آن مسجد  زنم حرف وفا
خلق  را  دعوت  کنم  سوی خدا

دوست داری تاکه باشی جمع ما
در میان  جمع   باشی، شمع  ما؟

گفت کودک:پندتودرباب چیست
آن مخاطب درمیان جمع کیست

من  سخنرانی کنم بر هر  جوان
تا  که  ارشادش کنم با  گفتمان

وعظ گویم تا رَود مردم، بهشت
دور  گردند از همه اخلاق زشت

گفت کودک: ای تو شیخ  رهنما
چون ندانی راه مسجد پیر ما؟

تو  ندانی راه دین، نیکو سرشت
خلق راچون میبری سوی بهشت؟

راه مسجد  را  به خوبی  یاد کن
وآنگهی  این خلق  را  ارشاد  کن

تو  ندانی  مسجد   و  راه   خدا
چون دَهی پند نکو صبح و عشا؟

عادل ار واعظ که گوید حرف پند
باید  آن  فعلش  بُوَد  هم  دلپسند


            عادل ویسی زاده
1403/ 11/ 7
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

24 Jan, 11:36

804

پندی از کلام حضرت مولانا


یک سخن بشنو  از آن مولای روم
پند او باشدچو قند و شهد و موم:

دانه  را  گر  کاشتی   اندر   زمین
راز  آن    پنهان  نما   تو  با  یقین

گر  کلاغی  پَی  بَرد  بر  کِشت آن
او   بجوید   دانه  را  در آن  نهان

راز  خود  را  پیش  هر مردم مگو
چشم  زخمت  می زند چشمِ عَدو

تا  که   رؤیایت   نبینی   در  کنار
سّر  خود  افشا  مکن   در  روزگار

آرزویت  را    مگو     بر   مردمان
چشم  حاسد می زند  تیرت  نهان

گفت: پیغمبر که  رازت  را  بپوش
لب فرو  بند و زبانت  کن خموش

هر که رازش  پیش خلق افشا کُند
آن  مرادش  زود  از  دستش  رَود

آنچه  اندر  ذهن  و در افکار تُست
حرف خود را وا مگوتا وقت رُست

تا  ثَمر  ننشیند   آن  رؤیا   و  راز
راز  را  پنهان   نما     ای  سرفراز

خلق را مَحرم مدان بر رازخویش
گرکه بیگانه بُوَد یا قوم و خویش

عادل از چشم بخیل و هر حسود
صد  بلا  آید   از  آن چشمِ  کبود


         عادل ویسی زاده
1403 /11/ 5
https://t.me/Veisizade
کانال شعر ،عادل ویسی زاده

23 Jan, 07:03

697

ای رحمت تو بر همگان گشت پدیدار


ای ذات خدا صاحب الطاف وکمالی
برجان وجهان،جلوهٔ خورشیدجمالی

پاینده  و  پیروز  و شهنشاه جهانی
آن قدرت تو کَی برود سوی زوالی؟

ای پادشه هردو جهان با همه عِلمت
داننده ی هر راز وسخن ها وسوالی

آن سلطنت و دولت و  آوازهٔ  نامت
‌کَی درک کند سینه وهرفکر وخیالی

پاینده وجاویدبجز ذات خدا نیست
محکوم فنائیم به هر  دوره و سالی

غالب شده  تدبیرخدا بر همه  امری
عاجز نتوان کرد خدا را چه خیالی!

آنکس که کندتکیه برآن قدرتِ یزدان
نصرت دَهدش بر  همه ی امر محالی

ای رحمت تو برهمگان گشت پدیدار
روزی خورَدازلطف توهرکودک وزالی

عالم همه  فرمانبرِ  فرمان خدا است
بیرون  نتوان  گشت ز فرمانِ جلالی

آن کَس که نشدساجدِ درگاهِ خداوند
حق بشکندآن پشت تو گر رستم زالی

عادل مَشو  غافل ز  مکافات  قیامت
باید  که دَهی پاسخ هر کار و سؤالی


            عادل ویسی زاده
1403 / 11/ 4
https://t.me/Veisizade