صاحبدلان @ssahebdeelan Channel on Telegram

صاحبدلان

@ssahebdeelan


صاحبدلان (Arabic)

مرحبًا بكم في قناة صاحبدلان على تطبيق تليجرام! هل تبحث عن مكان يمكنك من خلاله تبادل المعلومات والخبرات مع أشخاص آخرين؟ إذا كانت الإجابة نعم، فأهلاً بك في قناتنا! صاحبدلان هي قناة تهتم بتوفير بيئة تفاعلية ومحفزة لتبادل الأفكار والتجارب بين أعضائها. سواء كنت مهتمًا بالسفر، الطهي، التكنولوجيا، أو أي مجال آخر، فإننا نرحب بك لتكون جزءًا من مجتمعنا المتنوع. سجل انضمامك اليوم واحصل على فرصة للتعرف على أشخاص جدد واكتساب معارف جديدة. نحن نؤمن بأهمية التواصل والتفاعل، ونسعى جاهدين لجعل تجربتك على قناتنا لا تنسى. انضم إلينا اليوم وابدأ رحلتك في عالم التفاعل والتعلم الشيق!

صاحبدلان

21 Jan, 20:28


بـاور کنید
دنیـا دو روز است
و ما هم رهگـذر هستیم
در این طلوع و غـروب مهربان
باشیم و با تمام عشـق
زنـدگی را احساس کنیم
شـاید فـردا
دنیـا باشـد ولی ما نبـاشیم

# عزيزان شبتون غرق عطر محبوبه ی شب

🌱🌺

صاحبدلان

21 Jan, 20:25


مرگ، تنها حقیقتی است که همیشه از دور نظاره‌اش کرده‌ایم؛
گویی که به ما تعلق ندارد، گویی که سایه‌اش بر دیگران می‌افتد، نه بر ما.
ما مرگ دیگران را دیده‌ایم، گریسته‌ایم، تسلیت گفته‌ایم، اما آیا لحظه‌ای توانسته‌ایم خودمان را در آن سکوت مطلق تصور کنیم؟
همیشه شاهد مرگ دیگران بوده‌ایم، اما آیا لحظه‌ای فکر کرده‌ایم که اگر نوبت ما برسد، اصلاً بفهمیم که مرده‌ایم؟


#عباس_کیارستمی

صاحبدلان

21 Jan, 12:16


این زمستان
این باران بی امان و یک ریز
این سوز دلچسب
و این چای قند پهلو
همه چیز محیای عاشقی کردن است
من روی ایوان منتظرت هستم
خودت را برسان.

#یلدا_کولیوند

عصرتون بخير
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Jan, 12:15


چاي ميخوريد يا دمنوش ….؟

صاحبدلان

21 Jan, 12:14


.
می‌گوید: "برو بابا جان! هر جا مشکلی بود زنگ بزن بابا جان. من که نمُردم بابا جان!"
تلفن را قطع می‌کند، دنده را عوض می‌کند و می‌پرسد: "آنلاین پرداخت می‌کنین؟"
و من گیجِ بذر حسادتی که نسبت به کسی که آن‌طرف خط بوده در دلم کاشته شده، فقط سر تکان می‌دهم. لب باز کنم، سرِ درختِ غبطگی از توی دهانم می‌زند بیرون.
بابا جانی که دل می‌دهد.
فکر می‌کنم:
درد بابا جان بیشتر بود یا پشتوانگی....
حس می‌کنم:
پشتوانگی.

توی دنیای سرد و خاکستری این روزها، توی تهرانی که سه‌دهم‌درصدش آدم‌های سرزنده هستند و این یعنی نودنه‌وهفت‌دهم درصدش پر هستند از رخوت و سنگینی و سکوت و سکون، شروع کردن کار تازه خیلی بیشتر انرژی می‌برد‌.
اینجا برای شروع یک کاسبی تازه، یک ساخت‌وساز تازه، یک سفر تازه، یک کلاس تازه، یک نقاشی تازه، یک رمان تازه... باید خیلی بیشتر انرژی بگذاری، خیلی بیشتر پارو بزنی تا بتوانی تکه‌های پراکنده‌ی حس و چرایی و چه‌بشود را جمع کنی و شروع کنی و چه قشنگ است یکی باشد بگوید برو بابا جان، عزیز جان، دوست جان، برادر جان، دخترجان...
دل بدهید... به آدم‌هایی که دارند به‌سختی هندل ماشین‌ مشتی‌مندلی انگیزه را می‌چرخانند تا کاری را کلید بزنند و راه بیندازند دل و جرأت بدهید.
گاهی تنها یک شروع می‌تواند دست آدمی را بگیرد و از ته مغاکِ افسردگی بیرون بکشد. شما بشوید همان که می‌گوید "میشود"، بشوید همان که می‌گوید "نشد هم تو تلاش خودت رو کردی" بشوید همان که می‌گوید "برو، از هیچ کاری نکردن بهتره" و اگر دست و بازویش را دارید بشوید همان که می‌گوید "برو جانم، من پشتتم!"
در زمانه‌ی طفلکی‌ها زندگی‌ می‌کنیم، زمانه‌ی بالای نودونه‌درصد سَرنازِنده‌!
زندگی خودش به‌قدر کفایت گلام دارد. چراغ دل‌ها به پت‌پت افتاده.
دل به دل هم بدیم تا نمرده این سوسوی اندک.

#سودابه_فرضی_پور

صاحبدلان

21 Jan, 12:11


.

دل بدهیم به آوای آرامِ
موسیقی و طعم چای
و عطرِ شمعدانی،
و آغوشِ سبز و پناه‌دهنده‌ی عشق.
بر ماست که کنج سیاره‌هامان،
بهشتِ شورانگیز و روشنی بسازیم و بی‌بهانه و با صدایی بلند،
زندگی کنیم ...
و امیدوار بمانیم ...





#نرگس_صرافیان_طوفان
عصرتون بشادي

صاحبدلان

21 Jan, 12:09


از خونه ی همسایه بوی کیک اومدبعد بوی آش رشته اومدالان هم بوی قرمه سبزی میاد. میخوام برم در بزنم بگم ما به جهنم، خودتون ..... نشين 😂

صاحبدلان

21 Jan, 12:07


🌹🌷دوسش دارم هنوزم
هایده
شعر: هما میرافشار
آهنگ و تنظیم‌: محمد حیدری
آلبوم « خراباتی »

صاحبدلان

21 Jan, 11:50


.

ماییمُ
دل و آرزوے یار و دگر هــیچ
قاصد برسان مژده‌ے دیدار و
دگر هیچ...




#حزین‌لاهیجی

🌱🌺

صاحبدلان

21 Jan, 11:06


یکنفر از صبح، در یک گروه محلی دنبال گوشت گنجشک است.(همان چغوک مشهدیها). آنهم یک کیلو! زده:
خریدار گوشت گنجشک!
یکی ریپلای کرده که: مرد حسابی برو چندتا بگیر دیگه اگه برا مریض هستش!!! چرا تو گروه میگی؟
یکی گفته:
خب شاید پلخمون نداره بنده خدا (تیرکمون منظورش بود)
یکی دیگه هم دلش سوخته و راهکار داده که:
چند تا گنجشکِ ناز روی درخت حیاطمون هستن زیر بارون کَپ کردند. بیا بگیرشون!
نمیدانم یک کیلو گوشت گنجشک بالاخره پیدا کرد یا نه؟! اما مطمئنم فردا صبح صدای جشن و شادی گنجشک ها باز هم دنیا را پر خواهد کرد.
دارم به روزی که گذشت فکر می‌کنم. یکی برای دوایی، گوشت گنجشک می‌خواست، یکی دنبال دارویی نایاب بود از داروخانه های شهر؛ یکی خواستگاری رفته و منتظر جواب است. آن یکی نتیجه آزمایشهایش را فردا می‌دهند. یکی امتحان دارد. آن یکی بازنشسته می‌شود. یکی برای آزمون استخدامی آماده می‌شود.
برای همه جمعه بود و گذشت. هر کسی قصه خودش را بازی کرد. همه محترم و قابل دوست داشتن.
راستش با اینکه خندیدم به جریان گوشت گنجشک اونهم یک کیلو، اما بعد خیال کردم رنج یکی برای دیگری طنز است و طنز آن یکی برای این، درد و اینها همه اسمش زندگی‌ست.

#محبوبه_احمدی

صاحبدلان

21 Jan, 11:05


‏نور را در پاکت‌های معطر می‌گذارم
‏و پست می‌کنم
‏به آدرس قلب‌هایی که چراغی
‏در آن‌ها نمی‌سوزد.‏.....

صاحبدلان

21 Jan, 03:42


.

از صبحِ ناب پُر شده‌ام،
از من،
یک جرعه آفتاب
نمی‌نوشی..؟




#حسین_منزوی
صبحتون_دلنشین


🌱🌺

صاحبدلان

21 Jan, 03:39


قسم به نور و هرآنچه که زیباست ……..
صُبحِ نو...⛅️

صاحبدلان

21 Jan, 03:39


امروزتون پر از شادی های یهوی🌨

صاحبدلان

21 Jan, 03:39


قناری ها سرود صبح می خوانند!
من آنجا چشم در راه توأم ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که می‌خندی
تو را از دورمی بینم،
که می خندی و می آیی!

نگاهم باز،
حیرانِ تو خواهد ماند!
سراپا چشم خواهم شد،
تو را در بازوان خویش خواهم دید!
سرشک اشتیاقم،
شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد!
تنم را از شراب شعر چشمان تو
خواهم سوخت! 
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند!
 
تبسم های شیرین تو را
با بوسه خواهم چید
و گر بختم کند یاری
در آغوش تو ای افسوس
سیاهی تار می بندد!

 
#فریدون_مشیری

صبحتون به لبخند گلهاي مهرباني
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Jan, 03:37


هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

#سلمان_ساوجی

سلام ياران جان
گاه و بیگاهتان عطرآگین
بامیداتفاق افتادن اتفاقاتی بهترین...
پگاه امروزتان مملو از فرکانس های محبت و شیدایي
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Jan, 03:36


امروز خوشم با تو
جان تو و فردا هم

از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم

#مولانای_جان

سلام ياران جان
درودها
روزگارانتون چون شهد
عسل پرحلاوت
بزم مهر سه شنبه
اينه بند امروزتان
🌺🌱
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Jan, 03:36


از چشمانت ترانه می ریزد
و من هر صبح
به پیشواز آفتاب خواهم رفت
تا نغمه ی نگاهت خواندنی تر شود
تو معشوقه ی زیبایی هستی
بوسه هایت اتّفاق قشنگی ست
که طعم عسل می دهد
با فنجانی ، که پر است از دوست داشتن
وقتی جرعه جرعه ، کنارت
می توان طعم زندگی را نوشید ...


#عرفان_یزدانی

#صبحتان روشن از پرتو عشق الهي

صاحبدلان

21 Jan, 03:34


دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

#حافظ

سلام یاران جان
پگاهتان پر از شادی و آرامش آفتاب صبح ارمغان دلهای پاکتان
روزگارتان سرشار از اجابت بهترین آرزوها
یک آسمان خوشبختی ...یک دریا جوش و خروش ...یک کوه استقامت و بردباری...یک دشتستان افتادگی و خضوع ... یک ایران سربلندی و سرافرازی از برای مهر شما....
زندگی تان لمالم از ارامش و صمیمیت.

🌱🌺
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

19 Jan, 02:15


سلام هااااااا اهالي ابادي

صاحبدلان

18 Jan, 21:16


چه حال قشنگیه
وقتی خدا میگه : هرجا باشی کنارتم...
شبتون نكو دوستان

صاحبدلان

18 Jan, 21:13


الهی!
یک نفس عمیق ، از سر آسودگی...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎

صاحبدلان

18 Jan, 20:20


تندرستی و عاقبت بخیری تحفه ی خداوندگار به شما
شبتون ارام

صاحبدلان

18 Jan, 20:12


زنی را میشناسم
که پنجره خانه اش روبه فردااست
روی طناب لباسش گلهای پیچک بنفش تا خدا رفته است
شبها خدا روی سقف خانه اش آرام قدم میزند
گاهی روی ایوان برای قناری هایش بوسه میفرستد
موهایش را که روی دوشش رها میکند
هوا بوی چوب دارچین میدهد
من همیشه خیره نگاهش میکنم،

دچاروسواس میشود
بارها به آینه نگاه میکند
بعد به کف دستانش خیره میشود...
بعدآرام آیه امن یجیب میخواند
....
#صبا_پورنگار

شب خوش
🌱

صاحبدلان

18 Jan, 20:11


.
شب دراز
به امید صبح بیدارم ،
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم !

عجب که ،
بیخ محبت نمی‌دهد بارم!
که بر وی این همه باران شوق می‌بارم ..


#سعدی
#شبتون در کنار یار
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

18 Jan, 20:04


شبــ فرو مےافتاد !

بہ درون آمدم و پنجره‌ها را بستم
باد با شاخہ در آویختہ بود
من در این خانہ‌ے تنها،
تنها غم ِ عالم
بہ دلم ریخته بود


#هوشنگ_ابتهاج
شبتون خوش

صاحبدلان

18 Jan, 19:16


چرا نسل ما اینقده کم‌رو بودیم؟؟؟
رو مون نمیشد جلو بقیه نماز بخونیم. جلو بابا و برادرامون رومون نمیشد روسری مونو برداریم!!!
رومون نمیشد به بابا سلام کنیم. دستشو ببوسیم بغلش کنیم. بریم بغلش!
چرا رومون نمیشد حرف بزنیم با پدر و مادرمون؟ درددل کنیم. رومون نمیشد دوستت دارم‌هامونو بگیم. احساس‌هامون رو مخفی می‌کردیم. چرا ما طفلکی‌های یکهو نظام عوض شده و موش های آزمایشگاهی، هنوزم حرفهامونو خوب نمیگیم...

#محبوبه_احمدی
#خط‌خطی‌های_شب

صاحبدلان

18 Jan, 19:14


من عاشق همه حرفهای نگفته ام.
عاشق خوندن چشمهای طرف
عاشق خوشحالی خیلی زیاد
بعدکلی انتظار...
عاشق هوای بارونی وقتی دلتنگی
عاشق تیغ قهقهه خورشید
وقتی شادی.
عاشق  روزایی که خیلی زیباشدی ویکیاره
جایی می بینیش.
عاشق چیزایی که اونم دوست داره.
عاشق صدای خندهایی که مخاطبش فقط اونه...
عاشق وقتی  بارهاصدات میکنن و انگارتوی این دنیانیستی.!

عاشق خدایی که ازدل آدماخبرداره
وهمچنان عینک دودی زده و تیریپ
بیخبری بخودش گرفته...

دلم می خواد یجایی گیرش بیارم
بِچلونَمش وبهش بگم آااااای
پس کجای کاری داداش.
اونم غش غش بخنده...

#صبا_پورنگار

صاحبدلان

18 Jan, 19:14


.
شاید زمستان نام یک زن باشد
که آرزوهایش قندیل بسته!
ولی عادت دارد با برف نگاهش
آرزوی خیلی ها را
به تحقق رساند !

#فرشته_محمودی

صاحبدلان

18 Jan, 19:12


.
❄️قدیم ها، زمستون ها، مادرها، شب ها،
لباس ها رو پهن میکردن روی بند،
صبح که بیدار میشدن میدیدن برف اومده تا کمر،
لباس ها یخ زده!
اون وقت میاوردن تو اتاق تا یخش باز بشه،
و دوباره خیس خیس رو بخاری خشک‌ میکردن

یادش بخیر

صاحبدلان

18 Jan, 04:37


می دانی
وقتی که صبح می شود
تکرار دوست داشتنت
همچون زمزمهٔ رودی روان
سکوت ذهن مرا
زیبایی شعر می بخشد
و زلال نامت
آرام آرام
در آفتاب بیداری ام
می درخشد...

#فریبا_سعادت
صبحتون دل انگیز


🌱🌺

صاحبدلان

18 Jan, 04:19


من چه آسمان خوشبختی ام
وقتی تقدیر است
آفتاب هر صبح من تو باشی...

#سیما_امیرخانی

صاحبدلان

18 Jan, 04:19


انسان های خوب
همچو انعکاس خورشید درزُلال آبِ
برکه اند
لمس شدنی نیستند
امازیبایی بخشِ یک روز درخشانند
#صبحتان روشن

صاحبدلان

18 Jan, 04:15


.


به تو
ای جان و دلم
بانی هر نور سلام
به تو ای شادی دل ،ماه من  از دور سلام




#هماکشتگر
#روزتون_قشنگ

صاحبدلان

27 Dec, 20:58


آهنگِ درازِ شبِ مهجوریِ عشاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد...

#سعدی
شبتون خوش

صاحبدلان

27 Dec, 20:58


مهربانان
شبانگاهانتان پیام
خوش از کائنات

صاحبدلان

27 Dec, 20:41


نگو من خوبم، خوب باش. نگو من بزرگم، بزرگ‌منشانه رفتار کن. با بالانشینی و خودت را برتر از دیگران نشان دادن و توقع احترام و "خدمت" داشتن، بزرگ نمی‌شوی؛ از چشم‌ها می‌افتی و کوچک می‌شوی...
اگر تلاش و موفقیت و پیشرفتی بوده، برای خودت بوده و روی رفاه و ارتقای جهان خودت تاثیر داشته؛ دیگران جز اخلاق و کردار درست، از تو چیز بیشتری دستگیرشان نمی‌شود و قرار نیست کسی بابت تلاشی که برای اهداف شخصی‌ خودت داشته‌ای، تو را برتر از خویش بداند و از تو قدردانی کند!!!
ما مردمان یک دهکده‌ایم، هرکدام به مزرعه‌‌های خودمان سر می‌زنیم و مشغول کشت و کار می‌شویم، یکی بیشتر می‌کارد و بر می‌دارد و یکی کمتر، اما هیچ‌کس هنگام بازگشت، از دیگران توقع قدردانی و احترام ندارد! هرچه داری برای خودت داری و هرچه کاشته‌ای برای خودت کاشته‌ای...

#نرگس_صرافیان_طوفان
شب خوش

صاحبدلان

27 Dec, 20:39


.


امشب
غبار تنهایی را
از همهٔ نشانه های زندگی ام
پاک می کنم
و یک آینه
روشنایی می شوم

پنجرهٔ بستهٔ خستگی را
به یک باغ تازگی
می گشایم
و تنها به طلوع می اندیشم ...




#فریبا_سعادت
شبتون ارام

صاحبدلان

27 Dec, 20:38


آنجا که دیگر راه نیست
خدا راه می گشاید.....
شب خوش

صاحبدلان

27 Dec, 12:23


👇🏼

صاحبدلان

27 Dec, 12:23


تقدیم با مهر🍃🌺🍃

صاحبدلان

27 Dec, 12:23


#رد_پا
#رضا_صادقی
😔

صاحبدلان

27 Dec, 12:20


.
جمعه ها کاش کسی می آمد
این همه حس غریبانه ی مارا می شست
رد دلتنگی ما را می زد
می نشستیم باهم
لب جوی آبی
می شنیدیم باهم
نغمه ای
آوایی....


#طاهره_فرخی

صاحبدلان

27 Dec, 12:14


#آدینه_عصرتون_لبریز_عشق_همدلان


سکوت اگر نشانه‌ی رضا" بُوَد،
چگونه باور نکنم، سکوت گویای تو را؟

نگاه اگر پیام آشنا بُوَد
چرا تمنا نکنم؛ نگاه گیرای تو را

به دلم نقش وفا، خطوط مژگان تو زد
به شبم رنگِ سحر، فروغ چشمان تو زد

به چشم مَستی بخشت، ز عشق اثر می‌بینم
ز جلوه فروردین، شکفته‌تر می‌بینم

سکوت گویای تو را
نگاه گیرای
تو را ….

#سیمین_بهبهانی

صاحبدلان

27 Dec, 11:57


تقديم بامهر 🌹

صاحبدلان

27 Dec, 11:36


.
بی جهت سخت گرفتیم و
فرسوده شدیم،
زندگی
چیزی جز یک کلاغ
چهل کلاغ نبود .

#ص_امیدی_سروش

صاحبدلان

27 Dec, 11:34


زندگی جیره مختصری است ! مثل یک فنجان چای وکنارش عشق است،مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق، نوش جان باید کرد...

عزيزان
عصرتون گل آرا
☕️
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

27 Dec, 11:33


عصر
بر روح صندلی می‌نشینم
رنجِ چای را می‌نوشم
خیره می‌شوم به چشم‌هات
و فکر می‌کنم
خدا نزدیک‌تر شده
آن‌قدر
که وقتی درخت را می‌تکانم
ابرها بر روی زمین می‌ریزند

#گروس_عبدالملکیان

عصر زمستونیتون گرم بحضور عشق

🌺🌱

صاحبدلان

06 Dec, 19:58


دلم دریاست ساحلها ڪجایید
دلم رهجوست منزلها ڪجایید
🎼🌹

صاحبدلان

06 Dec, 19:48


من مهربونی رو از خدا یاد گرفتم...همون لحظه که گفت: صدبار اگر توبه شکستی باز آ !

شب خوش

صاحبدلان

06 Dec, 19:47


شبتون گرم
از نگاه الهی......

صاحبدلان

06 Dec, 19:26


خدایا
مرا از واسطه‌هاي‌ آرامش
بندگانت قرارده
"شبــتون ارام

صاحبدلان

06 Dec, 19:24


عزيزان
خلوت شبانگاهی تان
مضرابی از سکوت
آرامش خيال

در پناه حق خوابي با وجداني اسوده داشته باشيد .....

صاحبدلان

06 Dec, 16:58


.
ای دل انگیزتر
از بوسه‌ی مهتاب به شب
ای خوش آهنگ تر از شعر و غزل
ای تنت غنچه‌ی گل
ای لبت جام شراب
چشمهایت غزلی شورانگیز
نفست موسیقی
ای گل باغ بهشت
ای تنت شعله‌‌ای از آتش عشق
برس و فاصله را دور بریز
برس و قفل دلم را وا کن
برس و قلب مرا احیا کن
به شبم ماه بتاب
به دلم عشق بکار
به لبم بوسه بریز
آتش روی تنم را تو بپوش
ساغر روی لبم را تو بنوش
تا در آغوش تو معراج کنم...

#مجتبی_خوش_زبان‌
شبتون ارام

صاحبدلان

06 Dec, 16:57


.

امشب به یاد مخمل زلفِ نجیبِ تو
شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم
من ناز می کنم
چون مشتری درخشان،‌
چون زهره آشنا
امشب دگر به نام
صدا می زنم تو را ...





#مهدی_اخوان_ثالث
شب خوش

صاحبدلان

06 Dec, 14:55


.

دوست می باید داشت
با نگاهی كه در آن شوق بَرآرد فریاد
با سلامی كه در آن نور بِبارد لبخند
دست یكدیگر را
بفشاریم به مِهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری، غمخواری
بسپاریم به هم
بِسُراییم به آواز بلند
شادیِ روی تو
اِی دیده به دیدار تو شاد
باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد ...





#فریدون_مشیری
شب خوش

صاحبدلان

06 Dec, 14:08


.

تا وقتى ياد نگيريم
خام قربان صدقه
عزيزم، جانم هاى روزمرگى آدمها نشويم
تا وقتى رابطه هايمان
فقط در چهارچوب يك گوشى تلفن
شيرين و تلخ شود
و هميشه منتظر آمدن و نيامدن
پيام دادن و ندادن
آدم خياليمان باشيم
تا وقتى انتخابمان
هر لحظه اراده كند مى تواند نباشد
يعنى حواست باشد
يك احساسهايى هست زودگذرند
فقط حواست را گيج مى كنند
كه تا آخر عمر
تلخى و پشيمانى اش با تو مى ماند
كه نه مى شود فرياد زد و نه خفه شد




#امیر_وجود

صاحبدلان

06 Dec, 14:03


 .

«سَرِ کویِ تو خوشتر است از بِهشت»



#کمال‌_خجندی


🍂

صاحبدلان

06 Dec, 12:17


#چون کِ خیلی قشنگه...🥹

صاحبدلان

22 Nov, 12:13


.
دلتنگی یعنی
جمعه باشد و
پاییز باشد
زن باشی و
دامنی پر از انار های سرخ
و سبدی پر از خرمالو های گس
اما
دور باشی از آدم رویاهایت ،تا
حوا گونه
انار و خرمالو هایت را
با او قسمت کنی


#ژیلا_معصومی

💐🍂

صاحبدلان

22 Nov, 12:10


من و
عصر دل‌انڪَیز و
چاے خوشرنڪَی
کہ سر ایوان
از فرط نڪَاه دلرباے تو
یخ ڪرد ؛

این قصہ ڪَرچہ خیالیست
اما باید ڪَاهی
دل بہ خیالبافی با تو
در یڪ هواے دلچسب زد ..!!

#سعید_اردلان

عصرتون دلرباااا🍃
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

22 Nov, 12:08


کاش چایی میتونست با ادم درد دل کنه

صاحبدلان

22 Nov, 12:08


گاهی دلت می‌خواهد
یک فنجان چای بنوشی علیرغم همه‌ٔ تلخی‌اَش
گاهی بعضی تلخی‌ها
به همه‌ٔ شیرینی‌ها می‌اَرزد
مهم حالِ توست
قرار نیست ذائقه‌ٔ دیگران حالِ تو را خوب کند‌‌..‌‌.

عصرتون بخير حال دلتون عالی
‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
‌‌‎‌‌‌‎‌‌
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

22 Nov, 12:07


آن‌قدر از جزییات زندگی‌ام این‌جا نوشته‌ام که احتمالا شب اولِ قبر، نکیر و منکر نیاز چندانی به فشار دادن و پرسش و پاسخ و این‌ها ندارند و خودشان همه چیز را پیشاپیش می‌دانند. دیروز ماموریت داشتم تا یک جا حوله‌ای وصل کنم به دیوار حمام. یک ماموریت ساده در حد پایین بردن کیسه‌ی آشغال و گذاشتن دم در، قبل از ساعت نه. من و مته و چکش رفتیم توی حمام. کل ماجرا فرو کردن دو تا پیچ بود توی گچ دیوار. اولی را فرو کردم. اما پیچ دوم مقاومت کرد. دو دور که می‌خورد  صدا می‌داد و جلو نمی‌رفت. بعد فهمیدم که خورده به نبشی آهنی. باز هم زور زدم. فشار دادم. با چکش کوبیدم توی سرش. پیچ اول هم شل شد. گچ دیوار کنده شد. رنگ لبه‌ی جای حوله‌ای پرید. پنجاه دقیقه‌ی تمام توی حمام کشتی گرفتیم. نه من کوتاه می‌آمدم و نه پیچ. نتیجه شد یک دیوار رنجور و ترک خورده. دو تا پیچ که انگار قطارتهران- یزد از روی آن‌ها رد شده. یک مرد خسته و عرق کرده  و یک جاحوله‌ای شل که به افق هیچ اذانی ، افقی نیست و حوله از روی آن سُر می‌خورد. ماموریت به ظاهر انجام شد اما خودم می‌دانستم که شکست خورده‌ام. خیلی زور زدم.

امروز همین‌ها را برای محبوب تعریف ‌کردم. از تمام زورهایی که توی حمام زده بودم برایش گفتم .محبوب کل مصیب وارده را این‌طور به دار کشید که : «هرجا داری زور اضافی می‌زنی، بدون که یه جای کارت داره می‌لنگه». راست می‌گفت. آن جاحوله‌ای برای آن دیوار نبود و من زور اضافه می‌زدم. باید نصبش نمی‌کردم. یا اصلا روی دیوار روبرو نصبش می‌کردم. بعد هم گفت که کلا زور نزن. تلاش کن اما زور نزن. یک مرز باریک بین تلاش و زور وجود دارد که آدم را از پویایی به فرسودگی سوق می‌دهد. از همان حرف‌هایی بود که یکهو چراغ توی سر آدم روشن می‌کرد. بدیهیاتی که از بس جلوی چشم آدم هستند، دیده نمی‌شوند. دمت گرم محبوب.

توی دلم تعمیمش دادم به ارتباطات و رفاقت‌ها و عاشقی‌ها و خلاصه به همه چیز. یک همکار قدکوتاه دارم که دو سال است با یک مرد آلمانی که آلمان است و قدش چهار برابر اوست وارد رابطه شده است. همدیگر را تصادفا توی ترکیه دیده بودند و علف‌ به دهن بزی خوش آمده و الباقی ماجرا. خیلی از هم دورند. افق‌شان هم یکی نیست. ما که صبحانه می‌خوریم، مرد آلمانیِ خیلی قد بلند کم کم دارد پیازها را تفت می‌دهد برای شام. زبانشان هم که یکی نیست. اما تلاش ‌می‌کنند برای بقا. یک بار مرد بلندتر از آلمان آمده بود اینجا. برای بار اول هر دو نفرشان را با هم دیدم. کنار هم انگار یک بوته گل رز را کاشته باشند کنار یک صنوبر. اما با این وجود درست مثل نت‌های موسیقی‌ای بودند که مثلا چایکوفسکی چیده باشد کنار هم. ارگانیک و طبیعی. نرم و روان و قشنگ. امروز که محبوب این حرف‌ها را زد یادشان افتادم. اینکه برای با هم بودن تلاش می‌کردند اما بدون زور زدن. بدیهیات زندگی. دوست داشتن بدون ریختن عرق. در عوض من رفیق‌های زیادی دارم که سال‌هاست یا من آن‌ها را خط زدم و یا آن‌ها من را خط زده‌اند. به شکل مدنی به این نتیجه رسیده‌ایم که دست از تقلای بیهوده برای زنده نگه داشتن موجودی به اسم ارتباط برداریم. دوستی من و پیچ دوم.

خلاصه که زور زدن کار بیهوده‌ای است. جای جاحوله‌ای هر جا نیست. یک رفیق افسرده داشتم که کلا آدم غمگینی بود اما همیشه اصرار داشت مثل مجری‌های جفنگ جُنگ‌های تلویزیونی، شاد در انظار عمومی ظاهر شود. قدرت خدا وقتی که زور می‌زد تا خوشحال باشد، می‌شد شبیه حاجی فیروزهای سر چهارراه، دمِ عید. آدم یاد جای ترقه‌های چهارشنبه سوری روی دیوار سفید می‌افتاد. زشت و نچسب. در عوض وقتی تلاش می‌کرد تا غمگین نباشد، می‌شد یک تکه جواهر. قشنگ می‌شد. خودش بارها اعتراف کرده بود. می‌گفت این زور زدن زیادی فرسوده‌ترش می‌کند. حالا می‌فهمم که از به زور خوشحال بودن تا تلاش برای غمگین نبودن چقدر فاصله است. به اندازه رز تا صنوبر. باریکلا محبوب.

چقدر حرف زدم. بس که زندگی‌ پر شده از زور زدن. همین است که محبوب گفت. اصلا چاپ می‌کنم و می‌زنم به دیوار تاهر جا دیدم که زور می‌زنم، بفهمم که یک جای کار دارد می‌لنگد و باید کشید بیرون و خلاص. من باید بخوابم. اما شما که با آن مرد آلمانی قد بلند هم افق هستید این ماجرا را تعمیم بدهید به همه‌ی زورها و زور زدن‌ها و سعادت و خوشبختی زوری و الخ. حتما یک جای کار دارد می‌لنگد.

#فهیم_عطار

صاحبدلان

22 Nov, 11:48


می‌بینی؟ طوری در رنج‌کشیدن ماهر شده‌ای، که گاهی خودت هم زخم‌ هایت را از یاد می‌بری.
و اما عزیزم دیدی؟ دیشب هم صبح شد.

#حمید_سلیمی

صاحبدلان

22 Nov, 11:48


دوست دارم با فردی ملاقات کنم
که بتوانم
کلاهم را به‌نشانه‌ احترام از سر بردارم و بگویم:
متشکرم که متولد شدی،
هرچه بیشتر زنده باشی، بهتر است.
چنین افرادی بسیار کمیاب هستند!




#ماکسیم_گورکی

💐🍂

صاحبدلان

22 Nov, 11:46


چِقَدررررر قَشَنگ بود این اِجرا...🫶🪕

صاحبدلان

22 Nov, 11:43


با هر طلوع
همراه می‌شوم با قاصدڪ و باد
براے رساندن این پیغام بہ تو :
صبـح بخیر
اے دلیل ِ
خوب ِ
آغاز ِ
هر روزِ من ...

#فرهاد_فرهادی

عزيزان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبحتون مانوس
با سادگی و شادابی و عشق پراكني شاپرکها
💐🍂

صاحبدلان

22 Nov, 11:35


تو هم‌چو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست

بنفشـه‌زار شــود تربتــم چـو درگذرم

#حافظ

درودتان
صبحتون عطرآگین شکوفه های باغ آفتاب،
روز تان به زییایی نقش و نگار رنگین کمان بر بوم سپهر فیروزه؛
و به شادابی آواز چکاوکان خیس از عطر باران که بر شاخساران درختان، نسیم پاييزي را به وجد می آورند...
همواره جان و دلتان ارام باد...

@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Nov, 13:10


.
یک روز میان تلنگر نگاهت
تو را از خودت قرض می گیرم
کنار خودم می نشانم
و یک عمر
با نگاهت درگیر می شوم
یک روز میان این عصرهای خسته
میهمان دلم می شوی
من برایت چای می ریزم
و تو لبخندهایت را توی دلم می ریزی...
راستی بگو
حال عصرهای دلت خوب است!؟
#مریم_پورقلی
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Nov, 12:56


اگر دركافه کار می‌کَردم؛؛..
به‌ِجآی نِوشتنِ اِسمِ مَردم رویِ قَهوه‌شآن ..جُمَلاتِ زیر رآ می‌نِوشتَم؛ ..
شُما وَ تَمامِ کَسآنی کِه دوست‌ِشآن دارید...
روزی خواهید مُرد..‌!!
تَنها بَخشِ کوچَکی اَز چیزهآیی ‌کهِ گُفته‌اید یآ کارهآیی‌ کِه اَنجام دادِه‌اید ...
بَرآی تِعدادِ کَمی اَز مَردم اَهَمیَت خواهَد دآشت،!!!
آن‌ هَم بَرای مُدتی کوتآه...
این حَقیقتِ ناخوشایَند زِندگی‌ست. !!!
تَمامِ مَسائِلی کِه بهِ آن‌ها فِکر می‌کُنید ..یآ کارهایی کِه  اَنجام می‌ دَهید،.. تَنها گریزِ اُستادانه‌ِای اَز این حَقیقَت‌اند..!!.
مآ غبارهای کیهانیِ بی‌اَهَمیتی هَستیم‌که‌ِ دَر یِک نقطهٔ آبی پَرسِه می‌زَنیم...
عَظمتی بَرای خودمان تَجسم می‌ کُنیم و اَهدافی بَرای خودمآن می‌سآزیم.. اَما اگر راستش‌ را بِخواهید ما هیچ نیستیم!!

! <پَس اَز قَهوهِ تآن لِذت بِبَرید>... ☕️☕️🍁🍂

#مارک منسن..
عصرتون بخير

صاحبدلان

21 Nov, 12:47


بعضی‌ها که می‌پرسند حالت چطور است یا زندگی چطور می‌گذرد؟ می‌دانی که باید دست‌کم توی دلت بهشان بگویی: «به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن». آن‌ها نه نزدیکند و نه مایل به شنیدن گفتنی‌هایت. آن‌ها فقط دارند نقش‌شان را بازی می‌کنند. وانمود به صمیمیت قسمتی از زندگی‌شان است. لحن و کلام و کلمه‌هایشان را دیگر می‌شناسم و چهره‌شان که خالی از آن نوع عاطفه‌ای است که در صورت آدم‌های نزدیکت پیدا می‌کنی. آن‌ها با غم روزگار تو بیگانه‌اند و با شادی‌هایت بیگانه‌تر. تنها ناچاری که جواب سربالا بدهی و بگذری. آن‌ها در گذرگاه‌ها ایستاده‌اند، قلاب قلب‌هایتان هرگز در هم چفت نمی‌شود. می‌گذری و می‌مانند. می‌مانی و می‌گذرند. اگر چند تا از این آدم‌های بی‌حاصل که به برکه‌ای بی‌ماهی شبیه‌اند در زندگی‌ات رفت‌وآمد کنند، یاد می‌گیری که اعماق خودت را به خاطرشان نشکافی، حوصله‌ات را برایشان هدر ندهی و در تمنای شناختن و اشتیاق گفتن و گشودن نباشی. این هم قسمتی از حیات آدمی است. یکی از قسمت‌های حوصله‌سربرش.

#نعیمه_بخشی

صاحبدلان

21 Nov, 09:28


برایم از خبرهای بد چیزی نگویید
نگویید دو پسر، پدرشان را کشته‌اند
نگویید پسر دوساله، از ترس کتک خوردن پدر، فرار کرده و از پله‌ها افتاد و خونریزی مغزی کرد و فوت شد
نگویید اینها را؛
نگویید در خیابانی در شهر
چادر زنی، گیر کرد به چرخ میکسر
و خودش هم رفت زیر ماشین و تمام شد.
بگذارید حال پاییز، خوب و شاعرانه بماند.
نگویید که امسال درختان انار را آفت زد
و خیلی از محصول، پای درختها، دفن شد.
بگویید باغدارها، خوشحال و امیدوارند.
انارها، به قیمت خوبی فروش شدند. 
باز هم غم انار خواهند خورد و برکت خواهد آمد
بگویید در جیب پالتوی که پارسال جمع کرده بودی،
چند اسکناس نه، چند دلار پیدا شد
و مادر اینجور وقتها بگوید: برکت کرده‌
برایم از خبرهای خوب بگویید
نگویید کارت بانکی زنی در صف نان
موجودی نداشت ...
بگذارید حال پاییز، خوب باشد
مثلا بگویید هیچ زنی، اندوهگین نیست.
سرزمینی که زن هایش شادند، زمین آبادی‌ست.
صلح است و امید...

#محبوبه_احمدی

صاحبدلان

21 Nov, 05:29


.

صبح که از خواب بیدار می‌شوی،
در نظر بیاور چه سعادتی است زنده بودن،
فکر کردن، لذت بردن و دوست داشتن...




#مارکوس_اورلیوس
#درود_صبحتون_دلپذیر

صاحبدلان

21 Nov, 05:26


درود دوستان همیشه همراه و مهربان
آبان امسال هم با همه ی غم ها و دلتنگی هایش برگ برگ ورق خورد و به خاطره ها پیوست، انارها ترک برداشته اند و به ما لبخند میزنند، خرمالوها دل از شاخه ها کنده اند و به سبدها "رسیده اند"، چکاوک ها آشیانه هایشان را مملو از نغمه ی عشق کرده اند و درختان آخرین برگهایشان را می بوسند و به سنگفرش نمور خاطره ها می سپارند، باد سردی از فراز قله های دوردست میوزد و پیراهن ابری آسمان را میلرزاند، این سوی شیشه تو و قاب عکسی که به آن خیره مانده ای و قوری چای گل سیب و آلبالو و استکانهای بلورین که پای سماور بساط شادی شان "ردیف" شده، باران به شیشه تلنگر میزند یعنی برخیز که مهمان داری، به پنجره زل میزنی، باورت نمیشود باز هم برگشته باشد، بلند میشوی و با اشتیاق پرده را کنار میزنی و پنجره را میگشایی و در آغوشش میگیری و با یک دنیا شادی می گویی
بسیار خوش آمدی "آذر" عزیزم

عزيزان آذرماهتان لبالب از تندرستی، مهربانی، آرامش، شادکامی و بالندگی
💐🍂

صاحبدلان

21 Nov, 05:24


ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنـده عـشقیم نمردیم و نمیریم

از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم

#رهی_معیری
ياران جان دوستان خوش ذات و نيك سرشت
طلوع صبحتان بخیر
🍂💐
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

21 Nov, 05:21


تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد؟
بیدار گرد هان ، که گذشت اختیار عمر

#حافظ

سلام ياران جان
درود شورآفرینان باغ موسیقی و انار و ابریشم
امروزتان ناب و شاد و دلنواز...
قدح صبح اولين روزآذرماه پر خير و بركت
🍂💐
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

20 Nov, 21:31


......خدایا،،!
آرامش شب رانصیب کسانی ڪن
که آسایش روز را نصیب دیگران میڪنند.،
ياران جان شب و روزگار خوشی را برای شما آرزو مندم
مانا باشید


# شبتون آرام

صاحبدلان

20 Nov, 19:39


پنداری امشب
از قدیسانم من
ماه را به دستم دادند
و من دگربار به آسمانش نهادم
که عشق خودخواهی بر نمی‌تابد
و خدا پاداشم داد
یک گل سرخ به رسم عشق
و یک گل سفید به رسم صلح و آشتی
با طیفی از نور مهربانی
که این پاداش برایم تا ابد بس است.

#فدریکو_گارسیا_لورکا
شب تون ارام

صاحبدلان

20 Nov, 19:32


آخرین ساعات آبان است
انارها ترک برداشته
خرمالوها را چیده اند
برگ ها دارند کف پوش خیابان می شوند
زیباترین رنگ آمیـزی طبیعت
ومظلوم ترین فصل سال
و من
عاشقانه تورا
از پائیز خدا هدیه گرفتم
اهل هرجایی که باشی
پائیزت با من یکیست
اگـرخرمالوهای دستانت گل انداخت
مرا به نوبرانه ای گس مهمان کن ...


#رضا_پیربادیان
شب خوش

صاحبدلان

20 Nov, 19:25


دیگر تنها نیستم، من خیالت را دارم
خیالی که متعلق به من است !
و مرا در غم و شادی تنها نمی گذارد
با من زندگی می کند و غصه ها می خورد .
نمیدانی شب ها در گوشه ای از اتاق با خیالت خلوتی داریم ..
می نشینیم کنار هم و مدام از تو می گوییم ..
و دیوار های این خانه جوانه می زنند
و خیالت را پرستش می کنند!
تو را باید فراوان دوست داشت و رها نکرد همچو آرزوهایم !
من با خیالت تا آسمان ها پرواز کرده ام
بی هیچ بالی ..
به من پناه بیاور
می دانم تو در من پیر نخواهی شد
و عشق در ما تا ابد زنده خواهد ماند!


زهرا_شکوری
شب خوش
🍂💐

صاحبدلان

20 Nov, 11:59


تو را همچون عصر پائیزی
تو را همچون حال ابری آسمان
تو را همچون بوی نمِ باران خورده ی خاک ...
تو را به مطبوعیِ همین قشنگی ها
ساده
اما رنگ به رنگ‌ِ فصل عاشقی
دوستَت دارم ....


#فرزانه_طالبی_پور
عصرتون بخير
🍂💐

صاحبدلان

20 Nov, 11:30


.


      پرندک من!

     تو عاشق جهانی و
       من عاشق تو ...

      پنجره دلم را
       باز گذاشته ام
     هرگاه از سِیر ِ جهان
      سیر شدی
     به آسمان ِ دلم باز گرد ...



   #فریده_یوسفی

صاحبدلان

16 Nov, 20:17


.
بقول سید علی صالحی

من چندان بی‌چراغ زیسته‌ام
که شخصیتِ روشنِ شب
اَنیسِ من است

صاحبدلان

16 Nov, 17:32


خدایا
خلوت لحظه‌هايم را
با يادتو پرمیکنم
واميدوارم به
لطف خداوندی ات
باشدکه به دوستان و
عزیزانم
نظری از مهر داشته باشی
ای مهربانترین مهربانان


عزيزان شبتون آروم...
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

16 Nov, 17:27


.

گاهی چنان درین شب تب‌ کرده عبوس
پای زمان به قیر فرومی‌رود که مرد
اندیشه می‌کند:
شب را گذار نیست!
اما به چشم‌های تو ای چشمه امید
شب پایدار نیست....


#هوشنگ_ابتهاج
شبتون بخير

صاحبدلان

16 Nov, 10:54


چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم  ونامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز  برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش  خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان!  دخترم فکر کرد دیوانه ام!

چیستا یثربی

صاحبدلان

16 Nov, 10:52


.


آن تجلی که به عشق است
و جلالست و جمال

وآن ندانیم که خود چیست،
تو آنی گل من ...



#شهریار

💐🍂

صاحبدلان

16 Nov, 10:50


.


کسی که گفت به گل نسبتی‌ست روی تو را
‏فزود قدر گل و برد آبروی تو را




#عمان_سامانی
💐🍂

صاحبدلان

16 Nov, 08:26


.گوش کنید لذت ببرید

صاحبدلان

16 Nov, 07:42


از کوچه ی صبح می آیم
از روشنای سپیده
با سبدی از یاس امید
با کوله باری از غزل
آمده ام
تا در خلوت بی دریغ تو
در ضیافت نور
و بر سفره ای
به اندازه عشق
سرشار از برکت و تازگی
لقمه نانی معرفت
بردارم
و از چشمه سار زلال چشمانت
مهربانی
بنوشم
از کوچه ی صبح آمده ام
مرا پذیرا باش

#رضا_قریشی_نژاد

صاحبدلان

16 Nov, 06:52


.
از خودم معذرت می‌خوام
بخاطر تمام وقتهایی که سانسورش کرده‌ام. تمام وقتهایی که نادیده‌اش گرفته‌ام، نشنیده‌ام حرفهایش را و یکی دیگر شده ام برای خوش‌آمد دیگری! از خودم پوزش می‌طلبم برای لحظاتی که گفته‌ام: هیس! ساکت! تو حرف نزن! و گذاشته‌ام دیگران بگویند و نشسته ام پای صحبت‌هایی که مال من نبوده اند.

صاحبدلان

16 Nov, 06:52


.
خطاب به کودک درونم!
متاسفم از اینکه نتونستم به تو عشق بدم....

به کودک درونتون چی میگین؟

صاحبدلان

16 Nov, 06:51


.
دوستت دارم
مثل شایعه ای در روستا

#سهیل_ملکی

صاحبدلان

16 Nov, 06:51


قدر موهای سفیدتون رو بدونید
فقط اونا یادشونه که کجاها چی بهتون گذشته.....

صاحبدلان

16 Nov, 06:45


برگی روی فراموشیِ دستم افتاد: برگِ اقاقیا!
بویِ ترانه‌ای گُمشده می‌دهد؛ بویِ لالایی، که رویِ چهرهٔ مادرم نوسان می‌کند.

#سهراب_سپهری



🍂💐

صاحبدلان

16 Nov, 06:44


من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن هیچ انسانی انسان
دیگر را خوار نمی‌‌شمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاه‌‌هایش را می‌‌آراید.
من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن
همه‌گان راه گرامی  آزادی را می‌‌شناسند
حسد جان را نمی‌‌گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی‌‌کند.

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمت‌‌های گستره‌‌ی زمین سهم می‌‌برد.
هر انسانی آزاد است
شوربختی از شرم سر به زیر می‌‌افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی  بشریت را برمی‌‌آورد.

چنین است دنیای رویای من!



دنیای رویای من|لنگستن هیوز|ترجمه: احمد شاملو

صاحبدلان

13 Nov, 14:21


چه عیبی دارد من یک زن میانسال، دوست دارد  مسیر پیاده‌روی اش را به سمت برگهای خشک روی زمین، کج‌ کند و از حس قشنگ میان برگها بودن چند قدمی لذت ببرد؟ چه عیبی دارد برگهای هفت رنگ را بردارد و چند قدم با رهایی آن برگ، راه برود؟ چه ایرادی دارد وقتی باد در شاخه درخت پیچیده و نقل برگ از بالا می‌بارد، زنی میانسال آغوش باز کند و بی چتر زیر رقص برگها چرخی بزند. اصلا زیر باران قدم زدن بی‌چتر یک زن چه ایرادی دارد؟!
کتابهای یک زن که بوی پیازداغ گرفته اند، قشنگ‌ترین حس یک زن را فریاد می‌کنند. من اگر کاره‌ای بودم، قانون «چه عیبی دارد» یا «چه بهتر» را در کتاب قانون می‌آوردم تا کودک درون هیچ کس، سرکوب نشود. می‌خواهی چهل ساله باشی، پنجاه، شصت یا هفتاد؛ چه اهمیتی دارد؟! اصلا اینها را که می‌گویند: زشت است!!! از ما گذشته رنگ صورتی بپوشیم. یا مثلا می‌گویند: اگه فلان کنیم مردم چی میگن آخه؟ اینها را حسابی تنبیه و جریمه می‌کردم.

#محبوبه_احمدی

صاحبدلان

13 Nov, 12:15


#اعضای کانال، اِنقدر بامعرفت و عزيز ندیده بوديم ..!!!

صاحبدلان

13 Nov, 12:14


ری اکتاتون روی ارسالیهاکم شده خوشتون نمیاد از ارسالیاا😒😒

صاحبدلان

13 Nov, 12:01


.
من در واقع چیز زیادی ندارم به تو بدهم، چای هست اگر می‌نوشی من هستم اگر عشق می‌ورزی راه هست اگر رهگذری..

#عصرتون بخير☕️

صاحبدلان

13 Nov, 12:01


من چایی دم میکنم☕️
شما شکلاتایی که گرفتید بیارید😉

صاحبدلان

13 Nov, 11:56


عصرتون بااين خوشمزه جات بخير....،،،☕️

صاحبدلان

13 Nov, 11:51


سلام من بر کسانی که در بدترین حالت ناامیدی وارد زندگیمان شدند
و به آن عشق و محبت بخشیدند؛..
انگار که آنان معجزه‌ای از طرف خداوندند...

عصرتون بخير

صاحبدلان

13 Nov, 11:35


🎼یک موسیقی خوب
میتونه تمام روزمون رو بسازه




🍂

صاحبدلان

13 Nov, 10:52


اگر عشق
آخرین عبادت ما نیست
پس آمده ایم اینجا
برای کدام درد بی شفا
شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟

 

سید علی صالحی

صاحبدلان

09 Nov, 19:29


.

فردا، اگر روز خوبی بود، مرا
برای دیدن باران،
برای قدم زدن کوه‌های پاییزی،
برای رقصیدن در برگ ریز،
برای دوست داشتن،
برای دوست داشتن،
بیدار کنید.
از گریستن، خسته‌ام
از رنج‌ها، خسته‌تر...







#محبوبه‌_احمدی
شبتون ماه

صاحبدلان

09 Nov, 19:05


جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت

خیام نیشابوری

صاحبدلان

09 Nov, 19:03


یا رب!
ما مشقِ غمِ
عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎شب خوش

صاحبدلان

09 Nov, 19:02


هروقت که خوشبختی بقیه را مقدم بر خوشبختی خودت قرار دادی،
بدان که واقعا داری عشق می‌ورزی...
#شب خوش

صاحبدلان

09 Nov, 19:02


شبی از عمقِ آسمان
فرشته ای به زیبایی تمامِ زیبایی ها
بر پرچینِ رویایِ سپیدم آمد،
با لباسی نیلگون از جنسِ زلالِ باران
پولک هایِ تابانِ هزار ستاره
بر پیراهنش چشمک زنان،
دامنیِ به لطافتِ آب
و چینی از موجِ دریا ها بر آن رقص کنان ،
با ظرافتِ همه یِ خنده ها می گفت:
بیدار باش رفیقِ هفت هزارساله یِ گریه هایِ آفتاب
خبرِ اجابتِ آرزوهایت را آورده ام
و چه بی انتها شبیه تو بود....

#عارف_اخوان

عزيزان شبتون بخیرو
فرداتون زیبا

@Ssahebdeelan

صاحبدلان

09 Nov, 19:01


شبی که ساغرت از مِی پُر است و وقت خوش است 

 بزن به شادی این غم پرست ای ساقی

#هوشنگ_ابتهاج

عزيزان
شبهاي دل دريايي تان
به سپيدي صبح هاي
آرامش

💐🍂
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

09 Nov, 18:56


#سپیده_جندقی
«دیلمان»

صاحبدلان

09 Nov, 18:56


اسم قصه گوی شما چی بود؟

صاحبدلان

09 Nov, 18:55


حس این لحظه تقدیمتون🌂

صاحبدلان

09 Nov, 12:45


.
و زندگے همین بود!
لبخندی،
اشڪی،
فنجان ِ چاے ِ داغے ڪه در خیال ِ ڪسے سرد شد!
و زندگے همین بود،
چیزی ڪه بر دل یا در دل مے ماند
ذوقے از نفسے
یا نفسے از غمی...
و زندگے ، همین بود.

#معصومه_صابر
‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
# عزيزان عصرتون دلنشين
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

صاحبدلان

09 Nov, 12:45


گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهد
فراموشی دنیاست.
یک فنجان چای
نسیمی آفتاب زده
و یک موسیقی آرام
چیزی شبیه صدای تو...


#معصومه_صابر
عصرتون بخير
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

09 Nov, 10:18


قبل صحبت کردن کلمات را از ۳ فیلتر عبور دهید:

۱.آیا حرفی که می‌زنم حقیقت دارد؟
۲.آیا گفتن اش ضرورت دارد؟
۳.آیا کسی را آزار نمی‌دهد؟

صاحبدلان

09 Nov, 09:42


حوالي ظهر....،

صاحبدلان

27 Oct, 21:53


سهمتون از شب آرامش ۰۰۰

صاحبدلان

27 Oct, 21:01


من فکر می کنم که پشت همه تاریکی ها شفافیت شیری رنگ حیات است
این راز را از حفره های ماه و روزنه های ستارگان دریافته ام …

#شمس_لنگرودی

عزيزان شبتون
لطیف تر از حریر سیمین تاب مهتاب
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

27 Oct, 21:00


شبي پرسيدم از دلبر
چه فن در عاشقی خوش‌تر؟!

فشاند آن زلف چون عنبر،
به رخ؛ يعنی پريشانی ...

#قاآنی

روياهاي شبانه تان
نجواگر
عطر وطعم
ماه رخ دوست

💐🍂

صاحبدلان

27 Oct, 20:52


تیتر خبر نوشته بود خانه میدهند به بازماندگان طبس. نمیشد وقتی خودشان زنده بودند خانه دارشان می‌کردند؟ حتما باید مردی بمیرد تا به فکر بیفتند نبودن سقفی برای زن و بچه شان، چقدر عذاب آور است.
راه دوری نمی‌رفت اگر خودشان بودند و زیر سقف خانه‌ی خودشان خسته از کار چرتشان میبرد.

از فکرم بیرون نمی‌روند. مثل خیلی اتفاقات دیگری که افتاد.

همین طور که کف بشقاب‌ها را برای بار چندم محکم اسکاچ می‌کشم فکر میکنم از هیچی که بهتر است. باز هم خوب که حالا حداقل رهایشان نکرده‌اند‌. پاهای چکمه پوشیده‌شان در واگنی که از آن بیرون زده، از شیشه‌ی آشپزخانه رد میشود. بعد می‌گویم ولی باز کاش خودشان بودند و این خانه‌ها را می‌دادند، بعدش دیگر هر چه میخواست بشود بشود‌.

یاد منصور می افتم که با التماسی که در چشم های زردش دو دو میزد، گفته بود کاش فقط انقدر زنده بمانم که قسطم را تمام کنم. و نماند.

گاهی آدم فقط دلش می‌خواهد انقدر زنده بماند که خاطر جمع از این دنیا برود.
 
#محبوبه احمدی
شب خوش

صاحبدلان

27 Oct, 20:46


آهنگ جدید کسری زاهدی
به نام نیاز

صاحبدلان

27 Oct, 20:45


امشب....
ماه را از پشت پنجره
به خانه ام دعوت خواهم ڪرد
تا رخ زیباے تو را
در قاب طاقچه ے اتاقم
به تماشا بنشینم
و  به جاے آن
عڪس ماه تو را
در آسمان شب نظاره ڪنم ...


#آنجلا_راد
شبتون بخير

صاحبدلان

27 Oct, 10:57


انگشت‌های بیشتری می‌خواهم
تا با همه‌ی آن‌ها به تو اشاره کنم
و فریاد بزنم : این محبوب من است!

#غاده‌السمان

صاحبدلان

27 Oct, 10:48


عصر بود و یڪ خلوتِ دنج
روبروے هم و نزدیڪ بهـم و
ڪلماتی ڪه سخت ادا میشد
اما نگاهی ڪه آسان معنا میشد

نگاهم ڪشتی به گِل نشسته ای بود
بر تـنِ نمناکِ ماسه ها ...
تنها ڪافی بود موج باشی ....
تا این ڪشتی...
بـر آبی دریاے چشمانت
شناور شود و ..
ڪلمات بر دلت بنشیننـد...


#شیوامیثاقی
عصرتــون_دلنواز
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

27 Oct, 10:44


‍ ‍ ‍ .


چای می نوشم ؛
در خالی ترین اتفاق عرف تقویم ،
که گواهی خبری از تو،
در آن رقم نمی خورد...

چای می نوشم؛
و باز کوک دلتنگی ام را، به عمق
ناسور وصله های مندرس امیدی
محال گره می زنم...



#مهناز_توماج(آوات)
عصرتون بخير

صاحبدلان

27 Oct, 10:40


.


تنها
جرعه ی از قهوه چشمانت
نوشیدم ومدتهاست
کافهِ نشین
ِشعرهایم شده ام





#فرهاد_فرهادی
عصرتون بخير

صاحبدلان

27 Oct, 10:38


 .

گر بر سر و چشمِ ما نشینی

بارت بکشم که نازنینی




#سعدی

🍂💐

صاحبدلان

27 Oct, 10:38


.

این روزها
پراکنده تر از آنم که این آینه ی پیر
بتواند تصویرم را دور هم جمع کند
و خودم را نشانم بدهد
مشتی خاک فرسوده ام
که هر سال
یادم می رود
خودم را از آستین تنم بتکانم
کابوس سیاه زندگی را
فوت کنم روی آب
و نترسم
از گلوله ی بلاتکلیفی که نمی دانست
قلب ایستاده
با مرگ‌ دیر کرده
چه نسبتی دارد




#زینب_نصیری

صاحبدلان

27 Oct, 10:37


ساعت دوازده و نیم شب بود. همانطور که داشت رختخوابش را برای خوابیدن مرتب می‌کرد تماس گرفت و من درحالی که داشتم خسته و بی‌حوصله درب خانه را باز می‌‌کردم، جواب دادم.
گفت: خواستم قبل خواب صدایت را بشنوم. گفتم: من تازه رسیده‌ام خانه و تازه می‌خواهم شام بخورم، به حساب‌ها رسیدگی کنم و بعد بخوابم، آن بخش از زیستنِ من که آرامشِ خانه را می‌طلبد و چای دم می‌کند و لباس‌های رزمش را در آورده، تازه شروع شده و فقط دقایق و ساعتی فرصت جولان دارد.
صدایش را آرام‌تر کرد تا بقیه بیدار نشوند و گفت: حالا فهمیدی چرا من دوست ندارم آدمِ موفقی باشم و دلم بیشتر از همینی که دارم نمی‌خواهد؟!
گفتم: خوب است که اینقدر می‌فهمی، در جهان خیلی ها هستند که هم نمی‌فهمند و هم نمی‌خواهند بفهمند! آنان که هم داشته‌های آدم‌های تلاشگر و موفق را می‌خواهند، هم دلشان نمی‌خواهد رختخواب نرم و خواب آرام شبانگاه و صبح‌هنگامشان را ترک کنند. هم می‌خواهند به دستاوردهای متفاوت و ارزشمندی برسند، هم دلشان نمی‌خواهد با سختی‌ها و مشکلات دست و پنجه نرم کنند.
خوابش گرفته‌بود و زیاد حرف‌های مرا نمی‌فهمید. خداحافظی کرد و گفت فردا حرف می‌زنیم.
به آینه نگاه کردم و به انسانِ درون آینه که اگرچه خسته و از هم پاشیده، اما راضی بود و به این فکر کردم که در جهان، هرکدام از ما دارد راه خودش را می‌رود و به سبک و سیاق خودش روی پا مانده و خوشحال است.
آن‌چیزی که مرا آرام می‌کند، دنیای تو را بهم می‌ریزد و آن‌چیز که تو را آرام، دنیای مرا. ما شبیه به هم نیستیم و همین شبیه نبودن‌هاست که زیباست.
خوابم گرفته‌بود، قهوه‌ای نوشیدم تا قدری بیشتر بیدار بمانم، هنوز کارهایم تمام نشده‌بود...

#نرگس_صرافیان_طوفان

صاحبدلان

25 Oct, 19:16


پیش از خواب
آدمهای زندگی ات را ببخش
و سر بلند کن
به سمت آسمان بگو :
شُکر
بیا بندگان با معرفتی باشیم

#شبتون ماه ..
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎

صاحبدلان

25 Oct, 19:14


میان جنگل ستاره ها نشسته ام
ستاره ای نگفت کزین سرای بی کسی
کسی صدات میکند !؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلندِ آرزوست
عزیز همزبان تو در کدام کهکشان نشسته ای !؟

#هوشنگ_ابتهاج

شبتان آرام ....
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

25 Oct, 19:12


#گرشا_رضایی
ماه و کمونچه



و به کوتاهی آن لحظه‌ی شادی
که گذشت،
غصه هم می‌گذرد...

#ایوان شبتون تابناک

صاحبدلان

25 Oct, 10:13


دو درخت در سرم دارم
که مدام حرف می زنند با هم
درخت جوان می پرسد:
پائیز از پشت سر می آید
یا از رو به رو
درخت پیر می گوید:
من از پائیز هم اگر بگذرم
از بهار نخواهم گذشت
از بهاری که ما را زنده می کند
تا به پائیز دیگری بسپاردمان.

دو درخت در ذهنم دارم
مدام گریه می کنند
درخت جوان از ترس پائیز
درخت پیر از دست بهار...

#حسن آذری
💐🍂

صاحبدلان

25 Oct, 10:11


صدایت به پاییز رفته
هرچه میگویی دلم
میریزد .....

صاحبدلان

25 Oct, 09:53


.


از بهر گرفتاری ما ، زلف میارای
ما بسته ی دامیم ، تو فکر دگری کن





#هلالی_جغتایی

🍂

صاحبدلان

25 Oct, 09:47


.


من با تو
سرچشمه‌ای از زندگی را
باز یافته‌ام
که گمش کرده بودم.
شاید آدم برای این‌که
خودش باشد
به بودنِ کسی نیاز دارد...





#آلبر_کامو

صاحبدلان

25 Oct, 07:23


داشتم فکر می کردم چقدر آدمهای امن خوبند.
آدمهایی که رازدارند. آنهایی که میتوانی کنارشان خودت باشی و تمام روحت را عریان کنی. از همه چیز بی واهمه حرف بزنی، بدون هراسی از قضاوت شدن. آدم هایی که نه با لبها که با چشمها و روحشان لبخند می زنند. بدون این که زیاد بدانند، اعتماد می کنند و شاید خودشان هم هرگز ندانند در کدام روز سختت به تو رسیده اند و چطور خورشید شده اند وسط همه تاریکی های دلت. چقدر خورشیدها خوبند، چقدر بی منت و چقدر خوش بو و چقدر بوسیدنی و چقدر خواستنی اند.
مهربانی هایی که انگار نهرهای بهشتند روی آتش تنهایی. درد و دریغ که کمند. بسیار کم...

#حمیدسلیمی

🍂💐

صاحبدلان

25 Oct, 06:05


خِیلی زیبآیی؛ مِثلِ بآرونِ رَشت...🌨

صاحبدلان

25 Oct, 05:02


آفتابگردان های نگاهت ،
هر صبح،
به سمت من
رو می کنند
جايی که
افق چشم هايت،
به سمتِ
دوست داشتنم،
طلوع می کند ...!

#عرفان_یزدانی
درودها نازنین دوستان شادی افرین
گردش گردونه به کام
از برزن زندگی می خرامیم به ناز , می نوازیم به عشق ,
می سراییم به مهر ، روح سبز همدلی ها را ...

🍂💐

صاحبدلان

25 Oct, 04:47


جام ما مست است دائم از می جام شما

کام ما هرصبح شیرین گرد از پیغام شما

#مولانا
دوستان عزيز
قاب صبحتان فرحبخش از زندگی .
امروزتان رو به راه و چشم به راه مهربانی ...

💐🍂

صاحبدلان

25 Oct, 04:43


چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من؟

او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایت‌های شیرین باز می‌ماند ز من

گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من

#حافظ



💐🍂

صاحبدلان

20 Oct, 17:32


سکه یجوری گرون شده که ظرفای خونه مادرخانومتونم را بايد بشورین
😩
طنزشبانگاهي

صاحبدلان

20 Oct, 17:32


اگر همه چیز خریدنی بود
برای مادرم کمی جوانی می خریدم

برای پدرم عمر دوباره...

و برای خودم خنده های "بچگی"..😌
شب خوش

صاحبدلان

20 Oct, 17:30


#مهرداد_مظفر
🎵 لیلی
نوای دلنشین شبانه

خداوندا
دوستانی دارم آیینه تمام نمای مهر
رسمشان معرفت
کردارشان جلای روح
و یادشان صفای دل

پس آنگاہ که دست نیاز
به سوی تو میاورند
پرکن از آنچه که
در مرام خدایی توست..

شبتون بر مدار آرامش

صاحبدلان

20 Oct, 17:28


.
سرم ای ماه به دامان نوازش بگذار...
تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی
شکوه های شب هجران تو آغاز کنم...!

#هوشنگ_ابتهاج
#شبتون_رها_از_غم

صاحبدلان

20 Oct, 17:27


هر شب که ماه سیمایت
در آسمان دلم هویدا می شود
در رقص هزار و یک ستاره می چرخم
تا صبح شود
تا دوباره خورشید عشق طلوع کند
دستانم را
بر گونه های پر نور آفتاب می کشم
روزی دگر آغاز می شود
اما همچنان تو را
میان شبها جا گذاشته ام
کنار پنجره کمین می کنم
تا مثل هر شب
تو باز آیی
تا رنگ و رخسار این کلبه تاریک
دوباره با نور ماهت
مهتابی شود...
شب دراز است و من
در میان چشمک ستارگان
شب پوی ستاره ی چشمان تو ام...

#فرزانه_سیفی

شبتون نورا و زيبا
💐🍂
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

20 Oct, 17:22


.
می‌گفت توی بیمارستان بودیم، پشت درِ آی‌سی‌یو، که خبر دادند پدرتان مُرد.
می‌گفت وازده بودیم. انگار کسی لگد کوبیده باشد توی ساق پاهایمان، لنگ می‌زدیم. ناشی و نابلد و گُنگ بودیم. نمی‌دانستیم حالا باید چه کار کنیم. اول گریه کنیم، بعد برویم سراغ پیکر پدر؟ گریه باشد برای بعد، اول فکر مراسم باشیم؟ توی سرمان بکوبیم یا یتیم‌وار، در سکوت بچسبیم به دیوار پشت سرمان؟
می‌گفت ما سه جوان بودیم که مادر نداشتیم، پدرمان مُرده بود، تنها بودیم و آداب پدرمُردگی را بلد نبودیم. ایستاده بودیم، با دست‌هایی بلاتکلیف، و از هم چشم می‌دزدیدیم، انگار از غم توی چشم‌های هم خجالت می‌کشیدیم.
می‌گفت یکی‌مان که کمی عقلش بیشتر کار می‌کرد زنگ زد به یک دوست، به یک بزرگ‌تر، و ما وامانده و آویزان و خدازده ایستادیم در راهروی سفید در سفید بیمارستان، یک چشم به دری که پدر پشتش خوابیده بود و چشمی به دری دیگر تا کسی بیاید و روی سر این بی‌کسی مزمن دست بکشد.
می‌گفت قلبمان یخ کرده بود.
هنوز نیم‌ساعت نگذشته بود که درهای شیشه‌ای کنار رفت و آن دوست آمد و جان آمد به دست و پاهایمان. حالا شانه‌ای داشتیم برای گریه.
می‌گفت دوست یکی‌یکی بغلمان کرد، گذاشت گریه کنیم، زیر گوشمان زمزمه کرد که می‌داند، که سخت است... بعد رفت سراغ کارهای بیمارستان، ما را رساند خانه، تماس گرفت با دوست و آشنا و فامیل، گل و شام و خرما سفارش داد، قاری و مداح خبر کرد، مسجد و رستوران رزرو کرد، پارچه سیاه زد سردر خانه و...
می‌گفت ما هم بالاخره به خودمان آمدیم، ایستادیم جلوی در مسجد، خوش‌آمد گفتیم، اشک ریختیم...
می‌گفت قلبمان بود که یخ کرده بود، انگار دستی پتو کشید رویش.
می‌گفت کَس داشتن این‌شکلی‌ست. می‌گفت بعضی‌ها کَس آدم می‌شوند، به داد می‌رسند، پناه می‌شوند...
می‌گفت امان از وقتی که سر بچرخانی و کسی را پیدا نکنی برای کَسانگی.
می‌گفت بعضی‌ها لفاف قلبند.
می‌گفت همان‌جا بود که دعا کرد الهی هیچ قلبی لخت‌وپتی نماند.

#سودابه_فرضی_پور

صاحبدلان

20 Oct, 17:15


.

دل آراما نگارا چون تو هستی
همه چیزی که باید هست مارا



#سنایی

🍂💐

صاحبدلان

20 Oct, 11:46


دم کرده ام عشق
به صرف دو فنجان فال دلبری

و بی امان می شمارم
انتظار قهوه ی چشمانت را
بر کافه ی خیالم

#افسانه_ڪامڪار

عصرتون دلنواز
@Ssahebdeelan

صاحبدلان

20 Oct, 11:34


.

حرف‌های تو مثل قالی ایرانی‌ست
و چشم‌هایت
گنجشک‌های دمشقی
که بین دو دیوار می‌پرند.
قلب من مثل کبوتر
بالای حوضچه‌ی دستانت پر می‌کشد
و در سایه‌ی النگوهایت می‌آرامد


و من دوستت دارم...





#نزار_قبانی

صاحبدلان

20 Oct, 07:55


هرانچه خیر و خوشوقتیست مرقوم تقدیر هر روزتون

صاحبدلان

20 Oct, 07:55


بزرگواران
فال و بخت و اقبال و طالع امروزتون مملو از بهترینها

صاحبدلان

20 Oct, 07:47


⭕️ آهنگ جدید رضا بهرام
به نام مرا صید کرد

صاحبدلان

20 Oct, 07:47


.


تو که می‌خندی
هر جای سال باشد
دوباره شکوفه‌ها شروع می شود
خیابان، بوی کوچه باغ می گیرد
و خورشید
در بهترین قسمت آسمان می ایستد
تا هوا
هوای تو شود






#جلال_حاجی_زاده

صاحبدلان

20 Oct, 07:45


.
بوسه‌ی صبحِ تو
نقشی به یادماندنی
می زند بر کتیبه‌ی دلم
و جوانه‌ی عشقت را
درونِ باغِ دلم می‌رویاند
مرا در آغوشت بکش
و با بوسه‌های آبدارت پذیرایی کن
بگذار چشمانم
رو به خورشیدِ نگاهت گشوده شود
و من لبریز شوم از عشق!

#فرشته_مهرعلیزاده
#صبحتون دلنواز

صاحبدلان

20 Oct, 07:44


چشمانت،
خورشید را، از ابرها پس گرفته!
حجم دوست داشتنت،
روی آغوش صبح،
با داغی لبخندهای گرمت،
سرریز می کند ...


#عرفان_یزدانی

صاحبدلان

20 Oct, 07:43


کدام واژه و جمله می‌توانست غم پنهان شده در پشت لبه‌ی خم شده‌ی کفش زن عشایر را نشان بدهد؟
کدام غروب پاییز می‌توانست با اندوه زنده‌ی در جریان در دست‌های او برابری کند؟ کدام لالایی و کدام شعر می‌توانست به درستی رنج و مرارت او را نشان بدهد؟
ماهرخ صورت چَرخین گردی داشت، دست‌هایش را همیشه حنا می‌گذاشت و توی کیفی که می‌گفت از مادرش به یادگار مانده، مقداری نون تیری آب زده نگه می‌داشت. خصلت نون تیری خشک است، خودش می‌گفت  عشایر جماعت هم باید سفت و خشک باشد. اگر کمی بخواهد شُل بازی در بیاورد، زندگی ضربه فنی‌اش می‌کند. آخرین بار توی ایشوم طایفه‌ی مادری‌ام او را دیدم. روی زمین، کنار چاله‌ی آتش نشسته بود. مادرم از طایفه کُلُمبه‌ای بود و به اجاق گرمشان معروف بودند. ماهرخ با دست‌هایی که چروک شده بودند و خال‌های ریز و درشتی روی آن‌ها دیده می‌شد، استکان چای را دست گرفته بود. از پشت موهایش خورشید را می‌دیدم، آفتاب یک طرف صورتش را روشن کرده بود و او به آرامی می‌خندید. وقتی خنده‌اش شدید می‌شد چروک کنار چشم‌هایش خودی نشان می‌دادند. این آخرین خاطره‌ی من از ماهرخ بود. وقتی توی مسیر کوچ، جنازه‌اش را پیدا کردند، هنوز تنش بوی دلتنگی می‌داد. پسرش می‌گفت: موهای مادرم بوی آفتاب می‌داد، کفش سه خطی که برایش خریده بودم، پاره شده بود. مقداری نان تیری از دستش آویزان شده بود و انگشت شستش روی نان بود. انگار که داشت آن را نوازش می‌کرد. پایین لباسش خیس شده بود و لب هایش خشک بودند. سرش را روی سینه‌ام گذاشتم و گریه کردم. برای رنج‌های بسیاری که کسی ندید، برای دلتنگی‌های شبانه‌اش، برای دست‌های پر از مهرش که در آب سرد چروک شده بودند، برای شعرهایی که از حفظ بود و هنگام نوروز می‌خواند. پسرش می‌گفت آن لحظه فهمیدم زندگی هرگز روی خوشی به زنان عشایر نشان نمی‌دهد. زندگی همان شعر معروف بود، انگار به زنان عشایر شیر غم داده بودند.
برشی از رمان چشم‌های مادربزرگم بلور

#سعید_سجادیان

صاحبدلان

20 Oct, 07:43


.


با من بيا
تا دوباره به نوشداروی تو
روئينه جانی تازه بگيرم .
تا شرابی باشی
كه عشقی را سيراب می‌كند .
با من بيا تا طعم آتش را دوباره احساس كنم
آتشی از عشق و شراب






#پابلو_نرودا

صاحبدلان

20 Oct, 07:39


از كنار
پنجره ى عاشق اين خانه
گذركن

تا عطر نفسهاى تو
مست بر اين خانه
نشيند

#مجيدفربد

صاحبدلان

20 Oct, 07:36


بوسهٔ تو به کام من کوهنورد تشنه را

کوزهٔ آب زندگی توشهٔ راه کردن است

#شهریار
۲۹ مهر ماه، روز ملی کوهنورد بر تمامی کوهنوردان عزیز مبارک باد

💐🍂

صاحبدلان

20 Oct, 07:35


"صبح" را اگر به زبان
خورشید ترجمه کنیم
در قبیله ی آسمان
زمزمه کنیم و به لهجه ی
نور   نیز "باید یاد گرفت"
صبح زیباترین دلیل آغاز
و بزرگترین دلیل امتداد است..

شادباش نه به خاطر اینکه همه چیز خوب است بلکه به خاطر این که تو میتوانی خوبی را در همه
چیز ببینی


#صبحتون هم پرواز و هم اواز با مرغک خوشخوان اسمانی
💐🍂

10,550

subscribers

33,653

photos

3,123

videos