💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯 @shyan_2city Channel on Telegram

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

@shyan_2city


👇👇👇👇👇
مدیریت کانال ارسال مطلب و تبلیغات
@iam_rajabi
۰۹۱۸۲۷۶۴۸۳۱
👇👇👇👇
مدیر دوم کانال ارسال مطلب و تبلیغات
@rajabilib
۰۹۱۸۹۳۲۹۲۶۶
پیج رسمی کانال چوارده دیکه 👇👇👇👇👇
https://www.instagram.com/choardah_dyake_shyan?igsh=MXh0ZDIzN2R5ajlwNA==

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯 (Persian)

آیا علاقه‌مند به تبادل نظر و اشتراک مطالب متنوع در حوزه‌های مختلف هستید؟ اگر پاسخ شما بله است، کانال چوارده دیکه ی شیان یکی از بهترین گزینه‌ها برای شماست. این کانال تلگرامی با محتوای گوناگون از جمله عکس، ویدیو، متن و اخبار جذاب شما را به خود جذب می‌کند. با پیوستن به این کانال، فرصتی برای آشنایی با محتوای جذاب و جدید فراهم می‌شود. برای اطلاعات بیشتر و پیگیری آخرین اخبار و مطالب این کانال، می‌توانید به پیج رسمی آن در اینستاگرام مراجعه کنید. از این پس، هیجان و اطلاعات جدید همراه با کانال چوارده دیکه ی شیان خواهند بود.

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

24 Jan, 04:26


بانهایت تاسف و تأثر درگذشت جوانمرگ شهرام حیدرپور، فرزند گرامی؛ مرحوم محمد حیدرپور،
پدر گرامی؛ دختر خانمها؛ نیلوفر و شیلان حیدرپور
داماد گرامی؛ آقای علی اکبر کرمی

از بستگان قلعه ی شیان را خدمت بازماندگان تسلیت عرض می نماییم.

در خصوص مراسم تشییع و خاکسپاری متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

24 Jan, 04:26


🌝آمدن هر صبح
پیام خداوند برای آغاز یک فرصت تازه است

🪴برخیز و در این فرصت تازه
زندگی را زندگی کن
تغییر مثبتی ایجاد کن
و از یک روز دوست داشتنی خداوند لذت ببر

صبح زیبای زمستانی ات بخیر🌾



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 19:00


بیایید امشب
عاشقانه برای همدیگر دعا كنیم
برای سلامتی
برای آرامش
برای رفع گرفتاریها
برای بیماران
و هرچه خیره
مطمئن باشید
وقتی برای دیگران دعامیكنید
هزاران برابر به خود مامیرسد

شبتون قشنگ و
سرشاراز، آرامش


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 18:59


#رویای_زندگی
#قسمت153

می دونستم چرا می خواد از من پهنون کنه فقط برای این بود که شوخی منو جدی گرفته بود و می ترسید خونه اش نیمه کاره بمونه.این بار اوس عباس به قولش عمل کرد و از صبح زود می رفت و تا آخر شب کار می کرد، منم هر شب برای اون و اکبر شام می فرستادم سر کار تا گرسنه نمونن و کارو تموم کنن .خونه ی کوکب که تموم شد، من نفس راحتی کشیدم دیدن برق شادی توی چشم بچه ام هم دستمزد من بود. کوکب با ذوق و شوق اثاث شو جمع کرد تا به خونه ی خودش ببره می گفت عزیز جان وقتی وارد خونه شدم احساس کردم اونجا قلبم آروم می گیره و دیگه ناراحتی من تموم میشه.یعنی میشه یک روز من ببینم حبیب دیگه لب به نجسی نمی زنه. به روی خودم نیاوردم که تو بند رو آب دادی گفتم چرا که نه مادر به خدا ایمان داشته باش همه چیز درست میشه تو حالا برو تو خونه ی خودت ببین چقدر همه چیز فرق می کنه.تا روزی که می خواست اثاث کشی کنه نیره صبح زود اومد دنبال ما که سه تایی با ملیحه بریم کمک کوکب من حاضر می شدم که صدای زنگ در اومد…نیره رفت در و باز کرد و اومد پیش من و گفت عزیز جان نرو با ما بیا می ترسم آقاجون اونجا باشه … آخه نیره تنها کسی بود که بعد از من اصلا آقاشو نبخشیده بود و دلش نمی خواست اونو ببینه چون هرگز نتونست اون کارایی که اوس عباس با من کرده بود فراموش کنه گفتم ببینم کیه اول؟شاید نرم رفتم دم در دیدم یه خانم میون سالیه چشمش به من که افتادگفت خانم سلام رسوندن و گفتن دخترشون دردشه اگه زحمت نیست تشریف بیارین یه نگاهی به ماشین کردم به نظرم آشنا نیومد پرسیدم : زائو مریض منه؟ قبلا پیش من اومده ؟ گفت نه ولی دردشون زیاده گفتن بیام دنبال شماگفتم برین دنبال یکی دیگه من فقط مریض خودمو قبول می کنم گفت ببخشید گفتن حتما شما رو با خودم ببرم لطفا عجله کنین دردش خیلی تنده. گفتم خوب تا حالا پیش کی می بردین الانم برین دنبال همون.به التماس گفت تو رو خدا بیان.دیر میشه والله به خداحالش خیلی بد بود من اومدم راستش رفتیم دنبال قابله ی خودش مریض بود و نتونست بیاد گفتن بیایم دنبال شما.این حرف نقطه ضعف من بود که وقتی می دونستم حال زائو بده. می ترسیدم بلایی سرش بیادو با اینکه دلم نمی خواست برم با اکراه راه افتادم.به نیره گفتم شما ها با داداشت برین و کوکب رو تنها نزارین من زود بر می گردم و خودمو می رسونم.وقتی رسیدم زائو دردش زیاد بود و خاطرم جمع شد که زود تموم میشه و با اعتماد به نفسی که داشتم رفتم بالای سرش.خیلی مغرور انه کارمو شروع کردم شاید چون تا اون موقع هیچوقت به اشکالی بر نخورده بودم اونقدر به خودم می بالیدم.  بهت بگم واقعا خیلی از خودم راضی بودم.دستکش دستم کردم و شکمشو معاینه کردم ولی چیزی که همیشه زیر دستم احساس می کردم نبود.

اصلا نمی فهمیدم سر و ته بچه کجاس هر چی دستمو روی شکمش کشیدم هیچی نفهمیدم.اونجا کمی دلهره پیدا کردم. نبضشو گرفتم خیلی تند می زد و دردش خیلی زیاد بود می دونستم که باید خیلی نزدیک باشه ولی بازم من دچار تردید شدم.اون دختر جوون که بچه ی اولش هم بود با درد شدید، عرق می ریخت ولی از اومدن بچه خبری نبود.آخر سرش داد زدم زور بزن ناله نکن. بیچاره با تمام قدرت به خودش فشار آورد ولی بازم نشد چندین بار تکرار کردیم ولی هیچ خبری نشد.حالا هر کاری از دستم بر میومد می کردم ولی بازم بچه به دنیا نمی اومد و راستش دیگه منم به شدت دستپاچه شدم و یاد دکتر ولی زاده افتادم می خواستم بگم برین دنبالش ولی بازم صبر کردم (چون خونواده ی مذهبی بودن نمی خواستن دکتر مرد باشه).کم کم نبض داشت کند می شدوقتی ضربان قلب بچه رو کنترل کردم هم چیزی نفهمیدم صدا ها قاطی بود و اصلا معلوم نمی شد خوبه یا نه.گیج بودم و در مونده و خودم مثل بارون عرق می ریختم.لحظه ها به کندی می گذشت و اون جا هر دقیقه برای من یک ساعت طول می کشید.البته بچه ی اول همیشه سخت تر به دنیا میومدولی این بار خیلی طول کشید و نبضش بازم کندتر شد هر چی به شکمش دست می زدم نمی فهمیدم کجای بچه اس هیچوقت دچار چنین مشکلی نشده بودم. برای اولین بار بود که احساس عجز و ناتوانی می کردم یک لحظه با خودم گفتم اگر نشه و خطری براش پیش بیاد چی میشه ؟شاید هم اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم انگار هیچی بلد نیستم‌.دستمالی برداشتم تا عرقم رو خشک کنم و با خودم گفتم می دونی چیه نرگس خیلی به خودت مغرور شدی داشتی خودتو از دست می دادی و فکر می کردی همه چیز از توست در حالیکه قبلا می دونستی کس دیگه ای که کمکت می کنه سرم و بلند کردم و گفتم خدایا سزای نا فرمونی منو از این دختر جوون نگیر نجاتش بده.فقط از تو می خوام بازم بهم کمک کنی.بدون خجالت اشکهام ریخت و دستپاچه وحشت زده مونده بودم. با خودم گفتم نرگس نترس خدا بهت کمک می کنه حتما صداتو شنیده.که صدای فریاد دختر بلند شد و من گفتم آهان داره میاد زور بزن و با فشار دوم بچه اومد یک پسر بود گفتم خدایا شکرت.
👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 18:59


#برشی_از_یک_زندگی

#رویای_زندگی
#قسمت152



گفتم نه می دونی که حساب کتاب من درسته نمی خوام یه عمر بیای پیش منو طلب کار باشی برو برآورد کن و بگو چقدر میگیری تا خونه رو ساخته شده تحویل بدی.مصالح با من کار از تو ببین دستمزدت چقدر میشه به من بگو.کوکب گفت عزیز جان این چه کاریه ؟ گفتم عیب نداره اینم برای اینکه حبیب قول داده دیگه لب به نجسی نزنه من بهش جایزه میدم ولی اگر دوباره کرد جایزه رو پس میگیرم گفته باشم.اینو به شوخی گفتم و همه خندیدم و اوس عباس شاد و شنگول راه افتاد که بره.دم در که رسید وایساد و دیدم داره با اکبر پچ و پچ می کنه ، فهمیدم بی پوله .. آخه اخلاقشو می دونستم.خودمو زدم به اون راه و صدا کردم اوس عباس بیا راستی پیش پرداخت ندادم صبر کن برم بالا بیارم و رفتم دو تومون برداشتم و اومدم پایین. همین طور که روی پله بودم خودمو دراز کردم و دادم بهش اونم فورا گرفت و گفت نه لازم نیست باشه بعدا می گیرم. گفتم اینم زیاد نیست برای اینکه بدونی رو حرفم هستم باشه پیشت بعداً حساب می کنیم. پس حتما فردا برو سر زمین و بر آورد کن ..دستشو گذاشت روی چشمش و گفت روی چشمم و رفت.دو روز بعد کوکب یه دختر به دنیا آورد که اسمشو زینت گذاشت . دیگه با سه تا بچه حقش بود که بره تو خونه ی خودش به حبیب هم که امیدی نبود.خلاصه اکبر و آقاش خونه رو شروع کردن من پول می دادم و اکبر مصالح می خرید . کار بسرعت پیش رفت خود حبیب هم کمک می کرداز اینکه می دیدم کوکب خوشحال و امیدوار شده.احساس خوبی داشتم وقتی ساختمون اومد بالا و سقف زده شد اوس عباس رفت و چند روز نیومد من چیزی نگفتم ولی این کار تکرار شد نزدیک پول گرفتن میومد و باز غیب می شد.دو روز کارمیکردوسه روز تعطیل و من باز خودمونفرین می کردم که چرا خودمو دست اون دادم اون می رفت و هر وقت بی پول می شد میومدوباز من حرص وجوش میخوردم نمی خواستم غرورشو بشکنم ولی انکار غروری هم براش نمونده بود.اکبر می گفت توی خونه ی اجاره ای میشینه ووضع خوبی نداره.از طرفی هم دلم براش میسوخت.واقعا نمی دونستم باید چیکار کنم؟ چند بار تصمیم گرفتم برم وحالشو جابیارم ولی بازم با صبری که خدا بهم داده بود تحمل کردم.اینکه یکباراون رفت وده روزی سرکارنیومدزمستون تو راه بود و من دلم شور می زد از دستش خیلی عصبانی بودم تا اینکه یک روز صبح زنگ در خونه به صدا در اومد ملیحه رفت درو باز کرد و صدا زدعزیزجان آقاجون اومده. من یک رادیو کنار تختم داشتم و بیشتر وقت ها روشن بودچشموکه ازخواب بازمیکردم اول اونو روشن می کردم و دلم به همون خوش بودرادیو رو خاموش کردم و رفتم پایین.خیلی از دستش عصبانی بودم چون خیلی بیشتر از اونی که کار کرده بود از من گرفته بودولی بازم داشت منو اذیت می کرد راستش دیگه دلم نمی خواست سکوت کنم چون من عادت نداشتم که بی حساب خرج کنم.

اوس عباس رفته بود تو اتاق و اون بالا نشسته بودآروم گفتم چی شده اوس عباس؟ اُقر بخیر رفتی حاجی حاجی مکه ؟
به جای اینکه جواب منو بده خیلی با پر رویی گفت عزیز جان یه کم پول بده لازم دارم فردا میام سر کار.رفتم نشستم رو در گاهی اتاق کنار پنجره بهش گفتم تو الان منو شکل چی می بینی ؟ گفت تو هنوز همون جور خوشگلی و گفتم بسه دیگه خجالت بکش …من بهت میگم منو چه جوری می بینی شکل الاغ؟ خیلی شبیه ام ؟ گفت این چه حرفیه می زنی؟گفتم یه سئوال کردم جواب بده فقط یک کلام بگو قراره من خرج تو و زنت رو بدم ؟ اگر این طوره تکلیف خودمو بدونم.گفت نه به خدا دخترم مریض شده و پول نداشتم ببرمش دکترگفتم بگو ببینم به من مربوط میشه؟ بد کردم تو رو راه دادم تو خونه ام ؟ بد کردم بهت کار دادم؟ خیلی خوب هر چی خوردی بسه دیگه تموم شد تو پول بیشتر کارو گرفتی و هنوز نصف کارو تموم نکردی برو اینم روی همه ی قبلی ها من چوب اشتباه خودمو میخورم.اوقاتش تلخ شد ولی بازم گفت این کارو نکن عزیز جان قول میدم تا بیست روز دیگه تمومش کنم زیادیم پول نمی خوام فقط می خوام خودم بسازم خونه ی بچه مو اگر می خوای الانم پول ندی نده دست خالی میرم از یه جایی دیگه تهیه می کنم.گفتم پس برو اگر امروز اومدی سر کار که اومدی اگر نیومدی کارو میدم به یکی دیگه با ناراحتی رفت و درو زد بهم.اصلا ناراحتش نشدم دلم خیلی از دستش پر بود و هنوز دق و دلمو خوب خالی نکرده بودم.ولی شب که اکبر اومد گفت می دونی عزیز جان؟ امروز آقام اومد سر کار و تا همین الانم اونجا بود، خیلی کارا جلو افتاد.منم یه کم پول دادم به اکبر و گفتم از پیش خودت بهش بده نگو من دادم الان اون منو شکل اسکناس می بینه می ترسم منم خرج کنه.خلاصه درد سرت ندم تا آخر آبان خونه ی کوکب تموم شد؛چند بار از کوکب پرسیده بودم که حبیب بازم می خوره گفت وا ؟ نه عزیزجان اصلا ولی زود چشمش رو ازم می دزدید و من دورغ رو از نگاهش خوندم چون اون عادت به این کار نداشت.


🌷🌻🌻🌷👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 18:58


#برشی_از_یک_زندگی ❤️
#رویای_زندگی🌱
#قسمت151
منو که دید سلام کرد ولی قبل از اینکه من بتونم جواب بدم شوهر اون زائو اومد دنبالم که پولتونو نگرفتین.من که گفتم بهت.اصلا از دست کسی پول نمی گرفتم همه روز بعد میفرستادن در خونه این بود که بازم ناراحت شدم و بهش گفتم من پولی کار نمی کنم برو باهاش چند تا دیگه بچه درست کن . با غیض و عصبانیت به اون آقا گفتم اگر زن شما مریض من نیست برو دنبال کس دیگه من شما رو نمی شناسم، بیچاره دید که من خیلی عصبانیم با تردید.گفت خانم گلکار اومدم ببرمتون بیمارستان یه زائوی بد حال داریم داره از دست میره عجله کنین.زود سوار شدم و با هم رفتیم به بیمارستان سینا نزدیک چهار راه حسن آباد،اون زمان مثل حالا سزارین نبود و اگر بچه با زائو دچار مشکل می شد و قابله ماهر نبود هر دو از دست می رفتن.من که رسیدم دکتر ولی زاده جلوی راهرو منتظر من بود.دکتر ولی زاده گفت: من دو دفعه دیدم ولی واقعا نفهمیدم که شما چه کار می کنین که بچه میاد ؟گفتم اول یک کم بهم آب بدین که گلوم خیلی خشک شده..آب رو تا ته سر کشیدم و بعد یک ساعتی هم با اونا حرف زدم و از تجربیاتم براشون گفتم دکتر ولی زاده منو تا دم در بدرقه کرد و خواهش کرد که ماشین بیمارستان منو برسونه.دلم می خواست تنها باشم یک حس غریبی وجودم رو گرفته بود و نمی خواستم برم خونه اون موقع نمی فهمیدم چرا به اون حال افتادم…. گیج و منگ شده بودم حال بدی بود که حتی درست با دکتر خدا حافظی نکردم و پیاده از بیمارستان راه افتادم بی هدف می رفتم و با خودم فکر می کردم یاد اون روزی افتادم که برای اولین بار با دکتر ولی زاده کار کردم …به جز قدرتی که خدا به من داده بود چی می تونست باشه که پای من تو بیمارستان کشیده بشه و این آخرین باری نشد که میومدم بیمارستان شاید بگم هر هفته یکی از بیمارستان ها میومدن دنبالم و منم بدون ترس می رفتم چون دیگه می دونستم از عهده ی این کار بر میام.وقتی رسیدم خونه طبق معمول هم خسته و هم گرسنه بودم.ساعت نزدیک ده شب بود من کلید انداختم و رفتم تو صدای کوکب اومد که گفت عزیز جان اومد.موندم کوکب اون موقع شب اونجا چیکار می کنه یک لحظه قلبم فرو ریخت و خودمو آماده کردم که امشب هم باید شاهد دعوای اونو حبیب باشم.خودش اومد جلو و گفت عزیز آقاجون اومده ناراحت نمیشی.
گفتم وا اومده ؟ اگه ناراحت بشم چیکار می خوام بکنم ؟خیلی خوب،باز ظاهر شد اینم مثل فتح الله غیب میشه و رفتم تو اتاق. با خودم گفتم حالا اومدن اوس عباس از دعوای کوکب بهتره.اوس عباس هم مثل بقیه جلوی پام بلند شد رفتم نشستم کوکب و حبیب و اکبر و ملیحه دورش نشسته بودن و گل می گفتن و گل می شنیدن.صورتشون خندون بود.گفتم خوش اومدی.کوکب ببین شام داریم من خیلی گشنمه.گفت آره الان براتون میارم من برای داداشم و ملیحه درست کردم برای شما هم نگه داشتم.با اینکه دلم نمی خواست به صورت اوس عباس نیگا کنم ازش پرسیدم ، خوب چیکار می کنی اوس عباس ؟ رو براهی؟ بازم که لاغر تر شدی.گفت هیچی.شما خوبی ؟ من کاری نمی کنم گفتم منم خوبم الهی شکر.بعد رو کردم به حبیب و گفتم شما چطورین آقا حبیب ؟من با خودم گفتم حالا حالا ها اینجا پیدات نمیشه.گفت ببخشید عزیز جان اومدیم با کوکب که ازتون معذرت خواهی کنیم ولی شما نبودین که آقا جون اومد نشستیم تا شما بیاین هر دو خیلی ناراحتیم که دیشب با اون وضع رفتیم.به خدا خودم بیشتر ناراحت شدم ببخشید دیگه تموم شد به کوکب قول دادم به شما هم قول میدم.گفتم آره ؟ تموم شد ؟ اوس عباسم درست به موقع رسی.هر دو تا شون فهمیدن من چی میگم.اوس عباس یه خنده ی زورکی کرد و خودشو زد به مظلومی گفت نه دیگه عزیز جان من توبه کردم دیگه لب نمی زنم خیالت راحت.من مشغول خوردن شام شدم و تو دلم گفتم من که خیالم راحت بود تو برو فکر خودتو بکن.بعد که شامم تموم شد از اوس عباس پرسیدم یه کار قبول می کنی ؟ ولی با شرایطی که من میگم ؟گفت هر کاری داری رو چشمم انجام میدم بگو گفتم یادته می خواستی خونه ی کوکب رو بسازی ؟حالا وقتشه البته من می دونم خرج داری و دستمزد تو رو میدم اکبرم کمک می کنه خود حبیب هم هست اگه می تونی دست به دست هم بدیم و خونه رو بسازیم.خیلی خوشحال شد و چشماش برق زدو گفت خودم اگر داشتم واسش می ساختم ولی هر کاری ازم بر میاد میاد.

🌹🌼🌼🌹👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 18:32


🔰کلمه یابی فارسی🥳

کلمات آسون : 1
کلمات متوسط : 20
کلمات سخت : 21

سازنده بازی از نفرات جدید سکه کسب میکند

🔰امتیازات

1️⃣0️⃣ I٫amRajabi
🔰0 خبره ⭐️⭐️
🏵


9️⃣ Sh
🔰0 نوب 🎗
🏵


8️⃣ Sara
🔰0 نوب 🎗
🏵


7️⃣ محمد مبین
🔰0 نوب 🎗
🏵


6️⃣ .
🔰9 نوب 🎗
🏵
ناو(آ)

5️⃣ 🌼H🌼
🔰25 نوب 🎗
🏵
ابا(آ), نروژ(م)

4️⃣ ali
🔰218 نوب 🎗
🏵
ابنبات(م), باتون(م), بوتان(آ), ژتون(م), رانت(م), انتن(آ), برات(م), تنب(م), اتن(آ), نوبت(آ), تنبور(س), نبوت(م), تنبان(س)

3️⃣ Amir
🔰355 نوب 🎗
🏵
بانوان(آ), تابان(آ), تاوان(آ), وارون(آ), باران(آ), توران(آ), بابا(آ), تارا(م), روبان(آ), اوا(آ), اتو(آ), بار(آ), باب(آ), تور(آ), ران(آ), روا(آ), نوا(م), تبار(م), باروت(م), ربات(آ), بارو(آ), ترا(م), وارو(م), روان(آ), نواب(م), بانو(آ), ژانر(م)

2️⃣ فرشته
🔰568 نوب ⭐️⭐️
🏵
ژنراتور(م), اتوبان(آ), ارباب(آ), باربر(آ), تابوت(م), تورات(آ), انوار(آ), نارون(م), ناروا(آ), اتان(م), ابان(آ), ترور(آ), بنان(م), ابرو(آ), واژن(س), وانت(آ), اباژور(س), نارو(م), تراب(آ), تابو(س), تبر(آ), وات(آ), نار(آ), تاب(آ), ترن(م), ترب(م), وان(آ), وتر(س), رنو(آ), بتا(م), تنور(آ), برنا(م), برتر(آ), نبات(آ), بنا(آ), تنو(س), ابتر(س), ورژن(م), برن(م)

1️⃣ only God
🔰811 متوسط ⭐️⭐️
🏵
نابرابر(آ), تارتار(آ), ناتوان(آ), نونوار(م), ارارات(آ), ابرار(آ), بارور(م), برابر(آ), نانوا(آ), توتون(آ), ناباب(آ), توانا(آ), نورون(م), روبرو(م), انبار(آ), اتنا(م), نوبر(م), اوار(آ), باور(آ), انار(آ), بتون(م), رباب(م), تربت(آ), اواتار(م), بوران(آ), تراورتن(س), ارا(آ), وتو(م), ابر(آ), ربا(آ), ببر(آ), توت(آ), نان(آ), تار(آ), بنر(آ), بور(آ), انا(آ), ننر(م), نوب(م), ناب(آ), وبا(آ), نور(آ), تارت(م), ژاژ(م), نانو(آ), ناتو(آ), توان(آ), انبر(م), نوار(آ), نون(م), واو(س), بتن(آ), اوان(م), رانا(م), بران(م), ژنو(م), تناژ(س)


‏8 کلمه (3 حرف)
13 کلمه (4 حرف)
10 کلمه (5 حرف)
7 کلمه (6 حرف)
4 کلمه (7 حرف)
.

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 18:31


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۴ کلمه ۶ حرفی(یکی مونده)
۱۴ کلمه ۷ حرفی(یکی مونده)
۴ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
و ۲۵۲ کلمه فرعی(۲۹ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤محمدی‏ (۴۱۸❣️): استناد، استکان، تکنسین، ساسانی، نادانی، کنتاکی، تایتانیک (+۶۰ فرعی)
👤AMIRHOSSEIN GHA…‏ (۳۲۲❣️): دانیال، سندیکا، اکسیدان، ساسانیان (+۵۲ فرعی)
👤🖤‏ (۲۷۳❣️): تایلند، اسکانیا، انتالیا، کاندیدا، اسکاتلند، دادستانی (+۳۰ فرعی)
👤fafa‏ (۲۵۲❣️): نالیدن، کانادا، ایستادن، دادستان (+۳۹ فرعی)
👤یوسف‏ (۲۵۰❣️): لالایی، انسانیت، ایتالیا، تاسیسات، تاکستان (+۳۲ فرعی)
👤only God‏ (۱۱۳❣️): نیاسین، ایساتیس، دانستنی، کادیلاک (+۶ فرعی)
👤🌼H🌼‏ (۸❣️): (+۲ فرعی)
👤🌻🌻‏ (۶❣️): (+۱ فرعی)
👤####‏ (۵❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۸ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 17:34


💕💕


کوتاه و خواندنی ❤️


1. گوش بده، واقعاً گوش بده!
وقتی بچه‌هات چیزی می‌گن، حتی اگه از نظر تو کوچیک باشه، براش وقت بذار. اینجوری حس می‌کنن که حرفاشون مهمه و بهشون احترام می‌ذاری.

2. خودت همونی باش که از اونا می‌خوای!
اگه می‌خوای مودب باشن، تو هم باهاشون مودب باش. اگه دوست داری کتاب بخونن، بذار ببینن خودت هم کتاب می‌خونی.

3. قهرمان تشویق باش!
به جای اینکه گیر بدی به اشتباهشون، وقتی یه کار خوب می‌کنن، کلی ازشون تعریف کن. اینجوری انرژی مثبت می‌گیرن و خودشون می‌خوان بهتر باشن.

4. مرزها رو واضح بگو، ولی با مهربونی.
یه سری قانون ساده و شفاف بذار، اما نه اینکه داد و بیداد کنی. مهربون توضیح بده که چرا اون قانون مهمه.

5. یه وقتایی فقط براشون باش.
حواست باشه یه وقتایی گوشی و کارای دیگه رو کنار بذاری و فقط باهاشون وقت بگذرونی. حتی ۱۰ دقیقه وقت خالص کلی معجزه می‌کنه!

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 17:23


با سلام

شکستگی لوله ی آب روستای ملخطابی شیان که مدتهاست اینگونه آب شرب هدر می رود و متاسفانه تا کنون هیچگونه اقدامی صورت نگرفته است .

از اعضا محترم شورا و دهیاری روستا تقاضا داریم پیگیر بوده و نسبت به ترمیم آن اقدام نمایند .

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 15:30


🎥 هشدار پلیس: شوتی‌ها بار اول توقیف و بار دوم مصادره می‌شوند.

♦️معاون عملیات پلیس: شوتی‌ها علیرغم مصادره، به میزان قیمت خودرو جریمه هم می‌شوند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 14:30


🌷🌷🌷
🔴قابل تامل!

برنج
‏نان
‏گوشت
‏شیر
‏ماست
‏چای
‏روغن
‏همه این اقلام در ۱۰ سال اخیر میزان مصرف‌ش توسط خانوار ایرانی کم شده و دقیقا در همین دوره مصرف ‌ #سیگار⁩ ۲۲٪ بیشتر شده است.



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 13:38


٣٢ دقيقه كنسرت معين🤌🏻
بمناسبت تولد ۷۳سالگی

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 12:34


وزیر نیرو: انتظار دارم مردم در تابستان سال آینده دیگر شاهد بی برقی نباشند

«علی‌آبادی» وزیر نیرو در شوشتر:
🔹 در تابستان ۱۴۰۴ انتظار دارم دیگر مردم شاهد بی‌برقی نباشند و در این راستا برنامه گسترده‌ای را برای رفع مشکل ناترازی انرژی در دست داریم.
🔹بازچرخش آب مسئله مهمی است که در حال پیگیری آن هستیم و جزو اهداف کلی وزارت نیرو است.
🔹این موضوع در خوزستان نیز دارای اولویت بوده تا بتوانیم از منابع آبی بهتر بهره برداری کنیم. ۴ دهانه ورودی فاضلاب به رودخانه کارون بسته شد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 12:17


روحش شاد و یادش گرامی


مراسم اولین سالگرد درگذشت مرحوم کربلایی ایمان عباسی



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

23 Jan, 11:15


قیمت خرید گندم مشخص شد؛20 هزار و 500 تومان برای 1404

وزیر جهاد کشاورزی:

🔻قیمت خرید هر کیلوگرم گندم تولیدی 20 هزار و 500 تعیین شده که امیدواریم در پرداخت پول تسریع شود و تجربه سال‌های قبل تکرار نشود.

🔻با برنامه‌ریزی حداکثر صرفه‌جویی اعمال می‌شود و با حمایت رئیس‌جمهور از وزیر نیرو قول گرفتیم قطعی برق در حوزه بخش کشاورزی در اولویت‌های آخر باشد و با هماهنگی‌های محلی مقرر شده تا کشاورزان زیاد دچار مشکل و ضرر نشوند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 19:08


اﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ
ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺪﯼ
ﺍﻭﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺸﮑﻠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭو
ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ
آﺧﺮ ﻭﺯﯾﺮ ﺷﻪ!
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺎﺕ ﮐﻨﻪ!!!


شبتون بخیر


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:58


#رویای_زندگی
#قسمت 114

گفت بزار بیاد تو همین خونه اون زنم تو یک اتاق می شینه و.

.داد زدم بسه دیگه… هیچ وقت. هرگز …من هیچوقت این کارو نمی کنم.حیدر با لحن مهربون تری گفت. همه می دونن که شما چقدر مهربونی و چقدر با گذشتی و چه کارایی که برای اوس عباس نکردی ولی این دفعه رو هم خانمی کن و بزار این بچه ها بی پدر نشن.گفتم آقا حیدر خودت می دونی که مثل برادر دوستت دارم ولی اگر یک بار دیگه در این مورد حرف بزنی خواهر برادریمون بهم می خوره. من اوس عباس که هیچی اگر اون حاجی گور به گور شده هم این کارو می کرد من اهل این کار نبودم ونیستم ..شما می دونی مهریه ی من چیه ؟ بهش گفتم مهر من وفا داری توس اگر پای کس دیگه ای بیاد وسط انگار منو طلاق دادی بهش بگین نگفتم ؟ خوبه که من طی کرده بودم باهاش. پس دیگه چه حرفی ؟از قول من بهش بگو نرگس گفت : زن گرفتی؟ بچه دارشدی ؟ مبارکت باشه من نه این که نمی بخشمش دیگه شوهر خودم نمی دونمش تموم شد و رفت حتی اگر الان اون زن رو هم طلاق بده و بخواد برگرده من دیگه نیستم هرگز.حیدر گفت زن داداش یه کم گذشت هم خوب چیزیه می خوای از این به بعد چه جوری زندگی کنی ؟گفتم روزی منو بچه هام دست خداس دست اوس عباس که نیست دیدی که وقتی به ما خرجی نداد روزی اون بریده شد خدا رو شکر من هنوز نموندم.حالا هر چی خدا بخواد.باز یک سری جنبوند و گفت وقتی همه میگن شیر زنی والله راس میگن.نمی دونم زن داداش از من به دل نگیر راستش به من که گفت بیام اینارو بگم التماس کرد.والله بهش گفتم شما قبول نمی کنی ولی خوب برادرم نمی شد روش زمین بندازم ولی هر وقت کاری داشتین روی من حساب کنین خوشحال میشم براتون انجام بدم..در ضمن زن زاییده دخترم داره.. صاب خونه ای که توش نشسته جوابش کرده پولم نداره خونه اجاره کنه.والله نمی دونم یک گره ی کور شد خوب من زحمت رو کم می کنم.یادتون نره هر کاری باشه خوشحال میشم براتون انجام بدم …حالا خودمم سر می زنم. راستی زن داداش یه روز بیاین خونه ی ما بچه ها از این حال و هوا بیان بیرون.آخرای فروردین بود از اوس عباس خبری نبود و من فکر کردم دیگه رفته و تموم شده.خیلی سعی می کردم زندگی من بچه ها به حال طبیعی بر گرده برای همین وقتی دیدم ملیحه و نیره دارن کنار حوض بازی می کنن هوس کردم و فرش پهن کردم کنار حوض و سماور و بساط چایی و شام رو آوردم تو حیاط و منتطر زهرا و کوکب بودم تا برای شام بیان خونه ی ما در زدن…
اکبر رفت درو باز کردیهو دیدم اوس عباس خودش انداخت تو خونه.من از جام تکون نخوردم …یه نگاهی به ما انداخت و گفت چه بخوای چه نخوای من اومدم تو خونه ی خودم زندگی کنم بعد روش کرد به در و گفت بیا تو کبری ..بیا تو اینجا دیگه خونه ی توست هرکس دوست داره بمونه هرکس دوست نداره هرررری..یه زن همسن و سال من با چشماهای پف آلو و ریز در حالیکه یه بچه تو بغلش بود اومد تو سرش پایین بود و از من بیشتر می لرزید کنار دیوار وایستاد و اوس عباس تند می رفت بیرون و وسایلشون میاورد تو.نمی دونستم باید چیکار کنم اکبر داشت از عصبانیت می ترکید دستشو گرفتم و گفتم هیچ کاری نکن فایده نداره ، فقط نیره بچه ام به گریه افتاده بود و سخت زار می زد.اونم صدا کردم و کنارم نشوندم .اکبر گفتم بدو …بدو به زهرا و کوکب بگو نیان …اگر تو راهم دیدی برشون گردون بدو.اوس عباس وسایلش برد تو اتاق بزرگه و معلوم بود از قبل فکراشو کرده بود منم تا تونستم اون زن رو ورانداز کردم اشکهاش صورتشو خیس کرده بود و اونقدر می لرزید که حال ترحم آمیزی به خودش گرفته بود.اوس عباس آخرین تیکه رو که برد از همون جا صدا زد بیا کبری خانم.ولشون کن.
زن راه افتاد و همون طور که می لرزید زیر لبی گفت ببخشید و رفت بالا.هیچ قدرتی نداشتم ضربه اینقدر برام سنگین بود تا هنوز باور نکرده بودم .دوباره اوس عباس اومد پایین و رفت زیر زمین و یک سینی پر کرد و برد بالا روشو کرده بود اونور و به ما نیگا نکرد …من یه چایی برای خودم ریختم و شروع کردم به خوردن …در حالیکه داشتم از نفس میفتادم سعی می کردم رو پا باشم و فکر کنم چه جوری اونا رو از خونه بیرون کنم … هیچ چی به عقلم نرسید. چون اصلا نمی تونستم فکر کنم تپش قلب و لرز بدنم امانم بُریده بود.عزیز جان اینجا که رسید اشکهاش از گوشه ی چشمش سرازیر شد آه عمیقی کشید.گلو و لبهاش با به یاد آوردن اون خاطره مثل همون شب خشک شده بود و به زحمت حرف می زد …یک لیوان آب براش آوردم تا ته سر کشید و گفت خدا پدر و مادرت بیامرزه پرسیدم عزیز جان احساس شما رو می فهمم ولی اینکه هیچی نمی گفتی رو نمی فهمم چرا اقلاً یه کم بهشون بد و بیراه نگفتی تا دلت خنک بشه …گفت مادر از من به تو نصیحت کاری رو که می دونی فایده نداره نکن. من دلم خنک می شد ؟ نه والله آتیشی که توی دل من بود با هیچ آبی خنک نمی شد اوس عباسم اهل فهمیدنش نبود …نمی دونم اون می فهمید که آوردن اون زن توی خونه ی من برای من یعنی چی ؟

ادامه دارد
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:57


🍃🍃🍃🌸🍃


#برشی_از_یک_زندگی

#رویای_زندگی
#قسمت113
پشت در پرسیدم کیه صدای اوس عباس اومد گفت عزیز جان منم در و وا کن.یک آن بغض گلومو گرفت قلبم چنان به تپش افتاد که سراپای بدنم نبض شد.خودمو جمع و جور کردم.نمی خواستم اون بفهمه که چه حالی دارم. آب دهنم رو قورت دادم و نفس بلندی کشیدم و گفتم چی می خوای ؟گفت نرگسم درو وا کن باهات حرف بزنم برات تعریف می کنم بزار بیام تو میگم برات.گفتم نمیشه من نمی خوام چیزی بشنوم برو راحتم بزار.دو باره در زد.گفتم تو رو خدا شر راه ننداز برو دیگم نیا.بروچشمم به حیاط افتاد بچه ها متوجه شده بودن هر سه جلوی من وایساده بودن.فوراً ملیحه رو بغل زدم و گفتم بیان بریم تو هیچ حرفی نزنین و خودم رفتم بالا هنوز به اتاق نرسیده بودم که اکبر رفته بود و یک کارد از زیر زمین بر داشته بود و رفت در و باز کرد.تا در باز شد اوس عباس خودشُ انداخت تو خونه من ملیحه رو گذاشتم زمین و خودمُ رسوندم به اکبر که داشت آقاش تهدید می کرد که با چاقو بزنه دستشو گرفتم و چاقو رو ازش گرفتم و بهش گفتم بی شعور این چه کاریه می کنی ؟ می خوای کار دستم بدی اون چاقو رو داد به من ولی حمله کرد به اوس عباس حالا هر کاری می کردم نمی تونستم جلوش بگیرم اوس عباس هم نامردی نکرد و یک کشیده ی محکم زد تو گوش بچه ام ملیحه و نیره از دیدن این وضع ناراحت شدن و ریختن سر اوس عباس و سه تایی از خونه بیرونش کردن.اکبر همین طور هوار می زد و فحش می داد و می زد تو سینه اش وهولش می داد به طرف در و می گفت زنیکه شکمش قد طبل شده تو اومدی برای ما تعریف کنی ؟ برو دیگه تو بابای ما نیستی…ماشین گذاشتی زیر پای اون عجوزه.دم در که رسید و دید نمی تونه بچه ها رو آروم کنه گفت خاک تو سر همتون کنن بی چشم رو ها یه عمر دادم خوردین حالا با من این کارومی کنین ؟ پست فطرت ها حالا وایسین تماشا کنین چه بلایی سرتون بیارم تماشا کنین پدر تون در میارم تا غلط بکنین این کارا رو بکنین و رو به من کرد و انگشتشو گرفت بالا و هی اون تکون داد که خوب بچه ها رو پر کردی انداختی به جون من باشه که ببینی سزای این کارت چیه.
زن گرفتم خلاف شرع که نکردم خوب کاری کردم شماهالیاقت نداشتین و همینطورکه برای ماخط وگرومیکشید رفت وقتی اون رفت انگاریک سطل آب سردریخته بودن روی تن من همه بدنم خیس آب بودهنوز تنم میلرزیدهمه همونطوری مدتی وایسادیم بالاخره به اکبر گفتم:حالاکارخودت کردی همه چی درست شدآقات برگشت ول کن دیگه اگه سرلج بیفته من حوصله ندارم باهاش کَلکَل کنم.اگه دق دلیت روخالی کردی لطفا دیگه کاری بهش نداشته باش دردش برای خودش بسه برااونم سخته که بازن وبچه اش اینجوری روبروبشه برین تودیگه کارتون بکنین اتاقم تمیز کنین تا من بیام.رفتم پایین حالا بغضم ترکید و به حال خودم گریه کردم تادلم خالی بشه …نمیدونم خالی شدیانه ولی چاره ای نداشتم جزاینکه بازندگی بسازم سه جفت چشم دائما به من نگاه می کردن و من نمی تونستم غم وغصه ی اوناروببینم باید خودم به خاطراوناسرپانیگرمیداشتم.تا اون موقع من اونجور رفتار کردم حاصلش این بود اگر واویلا راه مینداختم که خدا می دونه چی می شد و این بچه ها چقدر صدمه میدیدن .فردا وقتی صدای در خونه اومد بند دلم پاره شد.ترس و وحشتی که حالا از اومدن اوس عباس به دلم افتاده بود امانم بریده بود.در حالیکه بدنم می لرزید رفتم پشت در گفتم کیه ؟گفت وا کن…اول فکر کردم اوس عباس…گفتم مگه نگفتم اینجا نیا.باز صداش اومد و گفت : حیدرم زن داداش.نفسم که تو سینه حبس شده بود رها کردم و در و باز کردم و اومد تو.رفتیم تو اتاق و نشست.یه چایی براش ریختم…دهنم خشک شده بود نمی دونستم که حیدر برای دلجویی از من اومده یا اوس عباس اون فرستاده پس برگشتم برای خودمم چایی ریختم و بدون قند یه کم خوردم …حیدر متوجه حالت عصبی من شده بود سری تکون داد و ناچ و نوچی کرد و گفت حق داری زن داداش هر چی بگی حق داری وای ..وای ..چی بگم به خدا بهش گفتم حیف زندگیت نبود که به آتیش کشیدی ؟ می دونی چی گفت ؟راستش زن داداش دیشب اومده پیش من خیلی ناراحت پشیمونه میگه به خاطر بچه عقد رسمی کردم و مهرشم خیلی زیاده ندارم بدم …میگه هنوز عاشق شماس و می خواد برگرده …الان نمی تونه کار کنه خونه رو خیلی وقته فروخته ماشین رو هم فروخت پول کارگر هاش داد ریخته بودن در خونه اش الانم خونه ی اجاره ای میشینه خوب چیکار کنه شما بگو …گفتم آقا حیدر دقیقا بگو از من چی می خوای من باید چیکار کنم ؟


ادامه دارد
🌷🍃🍃🌷👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:57


🍃🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی

#رویای_زندگی
#قسمت112
برای همه شام مفصلی تدراک دیده بودم سبزی پلو ماهی با کوکو.همه چیز حاضر بود ، رفتم پایین تا آماده کنم تا کوکب بیاد. دیدم رضا پشت سر من اومد پایین.کمی پت و پت کرد و گفت عزیز جان تو رو خدا ناراحت نشین.ولی باید بهتون می گفتم… من داشتم کوکو رو پشت رو می کردم و اصلا عکس العملی نشون ندادم …خودش ادامه داد …آقاجون باز در خونه بود مارو که دید رفت قایم شد ولی سیگارش معلوم بود فهمیدم خودشه..یه کم سکوت کرد و دید که من هیچ حرفی نمی زنم.ولی سیگارش معلوم بود فهمیدم خودشه …..یه کم سکوت کرد و دید که من هیچ حرفی نمی زنم بازم ادامه داد ….یه چیزایی هست که بهتره شما بدونین …..اولا حبیب مرتب میره و اونو می ببینه …دوما که زنِ حامله اس و شکمش اومده جلو و معلومه که خیلی وقته این موضوع پیش اومده مال این سه چهار ماهه نیست ….. کفگیر رو گرفتم بالا و گفتم رضا ؟!!! من به شما ها چی گفتم ؟ نگفتم این حرفا تو این خونه نباشه تو کار و زندگی نداری؟ افتادی دنبال زندگی من ؟ برو به کار خودت برس بچه… من چی گفتم؟ نگفتم دوست ندارم کسی در این مورد حرف بزنه حبیب اختیار خودشو داره به من چه اون چیکار می کنه؟توام اختیار داری برو هر کار که دلت می خواد بکن از اون عقب نمونی. ولی خبر این ور و اونور نکنین اگر نمی تونین دیگه اینجا نیاین فهمیدی؟با بلند شدن صدای در رضا از دست من به هوای باز کردن در فرار کرد و با عجله گفت چشم و دوید رفت در و باز کرد …من نگاه نکردم ولی صدای اونا رو می شنیدم و فهمیدم کوکب و حبیب اومدن… کوکب تا وارد شد به رضا گفت : توام دیدی ؟ آقاجون اونجا بود فکر کرد ما اونو ندیدم.و حبیب گفت به خدا گناه داره بریم بگیم بیاد تو ببینیم حرف حسابش چیه ؟ رضا گفت نه نه حرفشو نزن که همین الان عزیز جان همه رو بیرون می کنه.. کوکب پرسید عزیز کو ؟ رضا اشاره کرد به پایین …من زود رفتم سر غذا .کوکب دستشو به در گرفت و دو لا شد عزیز جان؟ سلام قربونت برم کمک می خوای ؟ بعد اومد پایین و منو بوسید .گفت عید تون مبارک عزیز خوشگله.گفتم خوش اومدی با زهرا بیاین سفره رو پهن کنین …گفت الان میام بزار برم بچه ها رو ببینم …

صدای دراومد نفسم تو سینه حبس شد و قلبم به تپش افتاد حتما خودش بود ما کس دیگه ای رو نداشتیم که اون وقت شب بیاد خونه ی ما بچه ها هم همه ریختن تو حیاط منم زوداومدم بالا…همه بهم نگاه می کردیم و نمی تونستم تصمیم بگیرم چیکار کنم.همین طور توی حیاط وایساده بودیم بچه ها منتظر من بودن…خب تصمیم گرفتن خیلی سخت بود و با صدای دو باره در من فهمیدیم باید یه کاری بکنم.به همه گفتم برین بالا و کار نداشته باشین همه برن بالا در اتاق رو هم ببندید هیچ کس حق نداره بیاد بیرون شنیدین ؟ نیره به گریه افتاد که عزیز تو نرو بزار آقا سید حبیب بره.گفتم نه خودم هستم چرا حبیب بره توام برو بالا و بی خودی گریه نکن…به حبیب گفتم مواظب باش اکبربه هیچ وجه نیادبیرون.آخه اکبر داشت شاخ و شونه می کشید رضا و حبیب اون به زور بردن بالا.وقتی خاطرم جمع شد و در اتاق بسته شد.رفتم و از پشت در گفتم کیه.گفت منم خاله قاسم در و بازکن…همه با هم نفس بلندی کشیدیم و من خداروشکر کردم گفتم آخه تو اینجا چیکار می کنی ؟ در باز کردم و دور از انتظارِ قاسم همه ازش استقبالی کردن که خودشم باور نمی کرد طفلک ذوق زده شده بود ..بچه ها بی خودی می خندیدن انگار منتظر یه حادثه بد بودن و از سرشون رد شده بود … قاسم هم مثل خُل ها با ما می خندید و نمی دونست جریان چیه می گفت اومدم تا خاله تنها نباشه ولی همه می دونستن که چرا اومده.بعد از شام بچه ها دور هم جمع شدن و مثل اینکه همه چیز رو فراموش کرده بودن به گفتن و خندیدن افتادن و منم آهسته رفتم توی اتاق عقبی و یه بالش گذاشتم و چادرم روتا بالای سرم کشیدم روم … من اصلا حوصله نداشتم ولی صدای خنده ی اونا خیلی بلند بود و و من نگران اوس عباس بودم می ترسیدم هنوز اونجا باشه …. دلم نمی خواست صدای شادی و خنده ی بچه ها به گوشش برسه و غصه بخوره شاید بگی من خیلی احمق بودم ولی راستش همین طور بود بازم می ترسیدم اون فکر کنه من خوشحالم و ناراحت بشه …خوب دیگه اگر این طوری دوستش نداشتم که دیگه مشکلی نبود.هنوز عاشقش بودم و نمی تونستم ناراحتی شو ببینم. یه دفعه کوکب گفت عزیز جان کو ؟ و اکبر هراسون اومد دنبال من و رفت و گفت خوابه خسته شده یواش تر حرف بزنن عزیز جان بیدار نشه.. نیره اومد و یک پتو کشید روی من …با خودم گفتم نرگس اوس عباس نیست که دیگه روی تو رو بندازه ولی بچه ها هستن اونا رو در یاب که از دست میرن.و نفس بلندی کشیدم و قطره های اشک از کنار صورتم رفت پایین.پنجم عید شد هوا خیلی خوب بود به اکبر و نیره گفتم بیان کرسی رو جمع کنیم.هر سه تایی مشغول بودیم که صدای در اومد…گفتم شما کار تون بکنین خودم درو باز می کنم فکر کردم یا زهراست یا کوکب.


ادامه دارد
🌷🌼🌷🌼🌷👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:34


🔰کلمه یابی فارسی🥳

کلمات آسون : 0
کلمات متوسط : 3
کلمات سخت : 2

سازنده بازی از نفرات جدید سکه کسب میکند

🔰امتیازات

1️⃣4️⃣ I٫amRajabi
🔰0 خبره ⭐️⭐️
🏵


1️⃣3️⃣ حسین
🔰0 نوب 🎗
🏵


1️⃣2️⃣ فقط خدا
🔰0 نوب 🎗
🏵


1️⃣1️⃣ حساب کاربری حذف شده
🔰0 نوب 🎗
🏵


1️⃣0️⃣ -𝟐𝟏𝐠
🔰0 نوب 🎗
🏵


9️⃣ فرشته
🔰16 نوب ⭐️⭐️
🏵
مسرت(م)

8️⃣ yas
🔰25 نوب 🎗
🏵
مردد(م), ترس(آ)

7️⃣ L.M
🔰47 نوب ⭐️⭐️
🏵
کمر(آ), سرم(آ), ستم(آ), سرمد(س)

6️⃣ ‌‌tara
🔰50 نوب 🎗
🏵
سرمست(م), مستمسک(س)

5️⃣ 𝐀𝐑𝐌𝐀𝐍
🔰96 نوب 🎗
🏵
مردمک(م), سردرد(آ), دردسر(آ), مردم(آ), درد(آ), مرد(آ), سردر(م)

4️⃣ Amir
🔰130 نوب 🎗
🏵
تستر(م), مرسدس(آ), ترک(آ), ترم(آ), مرس(م), کمردرد(م), سدر(م), متر(آ), درست(آ), رستم(آ)

3️⃣ only God
🔰137 مبتدی ⭐️⭐️⭐️
🏵
مستمر(آ), دسترس(آ), مستتر(م), ددر(س), کتک(م), مرتد(م), کرکس(م), کمتر(آ), مکسر(م)

2️⃣ گودرز
🔰234 نوب 🎗
🏵
متمم(م), مرمر(آ), مکرر(آ), درس(آ), سرد(آ), دسر(آ), رسد(م), تست(آ), کرک(آ), مکر(م), کمد(آ), درک(آ), متد(م), کدر(م), مترسک(س), مدرک(آ), رسم(آ), مدت(آ), مکدر(م), دکتر(آ)

1️⃣ Fateme
🔰394 نوب 🎗
🏵
سست(م), مسترد(س), تردست(م), مکرم(م), کرمک(م), تمرد(م), تکرر(م), تردد(م), مدرس(آ), کسر(آ), ستر(م), مدد(م), کرم(آ), کمک(آ), کرد(آ), دمر(م), سرک(م), مست(آ), سدد(م), تمر(م), ترد(آ), سمت(آ), دست(آ), کرت(س), تمسک(س), مردک(م), سکر(س), تکتم(س), کتم(س)


‏2 کلمه (3 حرف)
3 کلمه (4 حرف)
.

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:31


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۴ کلمه ۵ حرفی(یکی مونده)
۱۴ کلمه ۶ حرفی(یکی مونده)
۲ کلمه ۸ حرفی(یکی مونده)
۱۲ کلمه ۷ حرفی(۳ تا مونده)
و ۶۳ کلمه فرعی(۶ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤یا حی ویا قیوم‏ (۲۱۵❣️): خاندان، خداوند، خواهان، دندانه، ناودان، کانادا، کاهدان، کندوان، کودکانه (+۱۱ فرعی)
👤محمدی‏ (۱۹۷❣️): داوود، خداداد، خواندن، اندوهناک، خندوانه، خواننده، خودخواه، ناخوانا، هواخواه (+۴ فرعی)
👤𝗦𝗛𝗘𝗜𝗗𝗔‏ (۱۳۹❣️): ناخونک، نهاوند، کاهنده، خانواده، خنداندن (+۱۰ فرعی)
👤AMIRHOSSEIN GHA…‏ (۱۲۶❣️): اندوه (+۲۶ فرعی)
👤گودرز‏ (۲۱❣️): هندوانه
👤L.M‏ (۱۹❣️): نادان (+۱ فرعی)
👤🌻🌻‏ (۱۴❣️): (+۳ فرعی)
👤yas‏ (۵❣️): (+۱ فرعی)
👤🐾&&&‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۷ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:31


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۲۰ کلمه ۶ حرفی(پیدا شدن)
۱۰ کلمه ۷ حرفی(۲ تا مونده)
۲ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
و ۱۶۵ کلمه فرعی(۲۹ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤یوسف‏ (۳۶۷❣️): اسپاسم، ساندیس، مضامین، ناپدید، ناپیدا، پاناما، پاپاسی، پایاپا، یادمان، ماندانا، پایاپای (+۳۵ فرعی)
👤L.M‏ (۳۶۱❣️): آناناس، دانایی، سادیسم، ناامنی، نادانی، یاسمین، اسپانیا، سینمایی (+۴۷ فرعی)
👤‌‌tara‏ (۲۹۲❣️): دمپایی، ساسانی، میدانی، اپاندیس، ناامیدی، ناسپاسی، پانسمان، ساسانیان، سامانیان (+۲۱ فرعی)
👤★,#‏ (۱۴۸❣️): آسمانی، مامایی (+۲۳ فرعی)
👤🖤‏ (۱۶❣️): (+۴ فرعی)
👤🐾&&&‏ (۱۴❣️): (+۳ فرعی)
👤گودرز‏ (۱۳❣️): (+۳ فرعی)
👥 و ۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 18:03


💥💥اطلاعیه مهم و فوری
‼️قابل توجه دانشگاهیان پیام نور سراسر کشور؛
🔺️با عنایت به تعطیلی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی برخی از استان های کشور، با موافقت معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی، امتحانات دانشگاه پیام نور در روز شنبه ۲۲ دیماه ۱۴۰۳ لغو و آزمون مجدد در همان ساعات مقرر در کارت آزمون به روز سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ موکول می‌گردد.
اداره کل روابط عمومے دانشگاه پیام نور


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 17:32


با سلام

دوستان و همراهان عزیز


هر شغل و حرفه ای در جایگاه خود مقدس و برای همه ی ما قابل احترام است و اصلا خوشایند نیست بخواهیم زحمات قشری از جامعه را زیر سوال ببریم .

بدون شک هر کس برای شغلی که دارد زحمت کشیده تا به جایگاهی که در حد توان و شانش هست برسد .


لطفا و خواهشا اگر قصد انتقاد از شغلی را دارید در کمال ادب و احترام تحلیل کنید و چنانچه اطلاعات کافی در زمینه ای نداریم داوری نکنیم .


بارها پیش آمده که اشخاصی که هیچگونه اطلاعاتی در مورد مشاغل مختلف ندارند صرفا جهت ابراز وجود به تفسیر و آنالیز جایگاه‌های مختلف می پردازند .

امیدواریم با بیان بعضی حرفها و الفاظ باعث دلسردی و زیر سوال بردن شخصی نشویم .
👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 16:22


باسلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم اعضای کانال احتراما به اطلاع می رساند با توجه شیوع آنفولانزای پرندگان هرگونه تلفات طیور را سریعا به مرکز بهداشت و دامپزشکی اطلاع رسانی شود. 

باتشکر قاسم حیدری بهورز خانه بهداشت قلعه شیان


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 15:49


شعر بسیار زیبا از مرحوم استاد کیومرث عباسی قصری


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 14:50


⚠️ هشدار سطح زرد هواشناسی
شماره ۲۹

توصیف وضعیت جوی: گذر سامانه بارشی از جو استان، در روزهای شنبه و یکشنبه

مخاطرات:
بارش باران، بارش برف در ارتفاعات، گردنه‌های برفگیر و احتمالاً در برخی نواحی سردسیر

شروع: عصر روز شنبه 1403/10/22
پایان : اواخر وقت یکشنبه 1403/10/23

منطقه اثر: کل استان بخصوص نواحی شمالغرب و شرق استان شامل: پاوه، روانسر، جوانرود، ثلاث باباجانی، دالاهو ، سرپل‌ذهاب، هرسین، صحنه، کنگاور و سنقر

اثر مخاطرات: لغزندگی جاده‌ها بویژه در گردنه‌های کوهستانی به سبب بارش برف، کاهش میدان دید، اختلال در ناوگان حمل و نقل جاده‌ای و هوایی

توصیه‌ها: پرهیز از کوهنوردی، احتیاط در رانندگی، اجتناب از ترددهای غیرضرور، آمادگی دستگاه‌های اجرایی و اطلاع رسانی به موقع از طریق رسانه‌های محلی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 14:13


ایل بزرگ کلهر
مداح میثم یاوری ۰۹۱۸۷۳۳۷۵۰۷
شاعر مرحوم حمیدخان حیدری کلهر کله جوب
صدابردار.مرحوم شهرام جعفری
تقدیم به روح سرداران ایل بزرگ کلهر
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺


ضبط شده در سال ۱۳۹۱


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 13:28


🔺 مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات و بانک‌های استان کرمانشاه در روز شنبه تعطیل شد

🔹جلسه کارگروه مدیریت بهینه مصرف انرژی استان به ریاست دکتر حبیبی استاندار کرمانشاه برگزار و با توجه به ضرورت مدیریت ناترازی انرژی برق و گاز مقرر شد فردا شنبه ۱۴۰۳/۱۰/۲۲ کلیه ادارات و سازمانهای دولتی بانکها دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی استان و تمام مقاطع تحصیلی مدارس به استثنای دستگاه های خدمات رسان تعطیل و به صورت دورکاری به فعالیت خود ادامه دهند.

🔹لازم به ذکر است که برگزاری امتحانات در مراکز آموزش اعم از مدارس و دانشگاهها و همچنین همایش ها و سمینارهای استان در روز شنبه لغو شده است.👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 12:11


🔴 تصاویری از فرودگاه دمشق، قبل و بعد از دولت بشار اسد که در فضای مجازی بسیار پربازدید شده است.



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 11:15


خوشبختی
حراج روزانه دنیاست!

اینکه ما قدمی برنمیداریم و
قیمت پیشنهاد نمیکنیم؛
داستان دیگریست.....
"خوشبختی" پیداکردنی نیست!
"خوشبختی" ساختنیست...
سه پند لقمان به پسرش :
در زندگی بهترین غذا را بخور ...
در بهترین رختخواب جهان بخواب ...
در بهترین خانه ها زندگی کن ...
پسر گفت :
ما فقیریم چطور این کارها را بکنم ؟

لقمان :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری ،
هر غذایی ، طعم بهترین غذای
جهان را میدهد .
اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی ،
هر جا که بخوابی بهترین خوابگاه
جهان است ،
و اگر با مردم دوستی کنی ،
در قلب آنها جای میگیری ،
و آنوقت بهترین خانه های جهان
مال توست.👌


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 10:57


روحش شاد و یادش گرامی

مراسم تشییع و خاکسپاری مرحوم مشهدی خان عزیز الماسی

از بستگان قلعه شیان


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

10 Jan, 10:11


عادت هایی که افسردگی راتشدید می‌کنند :

1- آهنگای غمگین.
2- تحرک نداشتن.
3- دوری از اجتماع.
4- تمرکز روی افکار منفی.
5- اعتیاد به اینستاگرام.
6- تماشای افراطی فیلم.
7- نادیده گرفتن مشکلات.
8- انجام ندادن کارهای روزمره.
9- حذف وعده های غذایی.
10- دریافت نکردن نور خورشید و هوای تازه.




👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 08:45


عشق به پدر و مادر را در انتهای این فیلم بشنوید 🔊
دختر بانه ای که بیست سال است از پدر و مادر پیرش نگهداری میکند👏🥹😢




👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 08:34


روحش شاد و یادش گرامی

مراسم تشییع و خاکسپاری مرحوم مشهدی فرمان رستمی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 08:18


اگر کسی گره ای دارد
وتو راهش را میدانی
سکوت نکن.
اگر دستت به جایی
میرسد کاری کن.
معجزه زندگی دیگران باش
بی شک فرد دیگری
معجزه زندگی تو خواهد بود🍃🍃



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 07:29


💥اطلاعیه مهم قضایی/لطفاً به‌صورت گسترده اطلاع‌رسانی کنید

به اطلاع عموم مردم می‌رساند:

حسب دستور سهراب‌زاده دادستان شهرستان چرداول و درخواست شعبه اول بازپرسی دادگاه عمومی و انقلاب این شهرستان و به‌منظور کشف یک قتل، این اطلاعیه منتشر می گردد.

💥موضوع پرونده:

⚡️در بهمن‌ماه سال ١۴٠٢ و پس از بارش‌های سیلابی، گزارش رؤیت یک جسد در گردنه قلاجه و حوزه استحفاظیه قضایی استان ایلام، با دستور مقامات قضایی و ضابطین انتظامی، جسد به پزشکی قانونی منتقل و تحقیقات انجام می گردد.

⚡️بر اساس نظریه پزشکی قانونی، جسد متعلق به یک مرد بین ٢۵ تا ٣۵ ساله که حدوداً سه ماه قبل از کشف، توسط گلوله جنگی ٩ میلی‌متری از قسمت پشت سر به قتل رسیده است و جسد مقتول سوزانده شده و در محل کشف، دفن گردیده است.

⚡️از آنجا که DNA جسد مقتول برداشت و نگهداری شده است و تا کنون گزارش و اطلاعاتی در مورد قتل دریافت نشده است؛ فلذا بر اساس این درخواست از عموم مردم استان ایلام به ویژه مردم محترم شهرستان‌های چرداول و ایوان استدعا می شود به‌منظور کمک به دستگاه قضا در جهت کشف قتل، هر اطلاعاتی مبنی بر مفقود شدن کسی متناسب با مشخصات مذکور را دارند با مراجعه به شعبه یک بازپرسی و دادستانی شهرستان چرداول، یاریگر دستگاه قضا باشند.

💥ضمناً استدعا می شود، اطلاعیه مذکور در شبکه‌های اجتماعی و مردمی شهرستان‌های همجوار منطقه همانند گیلان‌غرب و اسلام‌آباد منتشر گردد تا اگر احیاناً قتل در آن شهرستان‌ها انجام گرفته است، به کشف حقیقت کمک شود.

💥انتشار گسترده در تمام شبکه‌های اجتماعی مورد استدعا است.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

‌‌‎‌‌‌‎‌‌

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 06:59


با نهایت تاسف و تأثر درگذشت پدر مهربان مرحوم

مشهدی فرمان رستمی

پدر گرامی آقایان: رحمان ،روح الله،سعید، شهرام و محسن رستمی


از بستگان روستای تجر کرم پناه آباد را خدمت بازماندگان تسلیت عرض می نماییم.

در خصوص مراسم تشییع و خاکسپاری متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 06:39


🔴 رسول خادم با انتشار این عکس نوشت:

♦️عکس ها حرف می زنند؛
شناسنامه ندارند و در زمستان هم سهمیه نفت به آنها تعلق نمی گیرد!
۱۱ دیماه ۱۴۰۳ خورشیدی …
روستاهای کپرنشین اطراف زاهدان
بخش سرجنگل…

♦️هوا هم‌ بس ناجوانمردانه سرد بود …


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 06:16


🍏عرق زنیان برای تنظیم سطح کلسترول و درمان سرماخوردگی نیز تجویز می شود.

این عرق گیاهی با خواص ضدعفونی کننده باکتری های مضر موجود در دستگاه گوارش را از بین می برد و سطح سلامت شما را بهبود می بخشد.(درمان کننده میکروب معده)

عرق زنیان نیز مانند عرق نعنا به دلیل طبع خشک با گرم کردن معده به هضم غذا کمک کرده و برای لاغری مفید است.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

03 Jan, 05:46


❤️لبخندی برای شروع روزتان…
🙏دعایی برای برکت دادن به راهتان…
آهنگی برای تحمل سختی ها…
پیامی برای آرزوی یک روز خوب…
برایتان آرزومندم

صبحتان پر از عشق و امید


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 19:00


" شب"‌ از آن نیست ڪه تاریڪی
مطلق به شب است"شب" از آنست
ڪه پیوسته امیدت🌱 بفردا باشد.

الهی فردا که بیدار میشی
اون خبر خوش
که منتظرشی رو بشنوی

شبتون زیبا

  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:54


🍃🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی ❤️
#رویای_زندگی
#قسمت90
با هزار زحمت اونو خوابوندم و خودم رفتم تو زیر زمین تا چشمم به ربابه نیفته .با خودم گفتم این طوری نمیشه نرگس باید یه فکری بکنم اول به نظرم رسید برم پیش خان باجی ولی دلم نمی خواست اونم بفهمه که اوس عباس نجسی می خوره گفتم باهاش قهر کنم و از خونه برم که دیدم اینم کار احمقانه ای و دوست ندارم …بعد فکر کردم نرگس خودت باید راه چاره رو پیدا کنی این طوری زندگیت خراب میشه.صبح وقتی ربابه برای نماز بیدار شد من هنوز پایین بودم و دنبال راه چاره ای برای شب زنده داری های اوس عباس می گشتم.آبجیم انگار با منم قهر بود وضو گرفت و ژاکتشو پیچید دورشو رفت بالا منم وضو گرفتم و دنبالش رفتم اون تا رسیدتواتاق یه سقلمه زدبه محترم که پاشو نمازتو بزن کمرت بریم خبرمون.پرسیدم آبجی ازچیزی ناراحتی.ربابه دستشو کوبید بهم که خاک بر سرم تازه میپرسه چرا ناراحتی ..نمی دونم والله شما بگو دیگه چی می خواستی بشه ما اینجا نون یه عرق خور و خوردیم… گناهه.گناه ..والله نمازمونم قبول نیست باید بریم خونه قضا شو بخونیم.گفتم وا آبجی؟ چرا اینطوری می کنی نمی بینی چه قدر ناراحته دفعه ی اولشم بوده من وا دارش می کنم توبه کنه خودتو ناراحت نکن …ربابه وسط حرف من به نماز وایساد و چیزی نگفت.اما همین که نمازش تموم شد مثل اینکه توی نماز بهش فکر کرده بود داد زد میدونی تو خونه ای که نجسی خورده بشه ملائک تا چهل روز پیداشون نمی شه؟منم دیگه طاقم تموم شد …آخه تا صبح هم نخوابیده بودم با ناراحتی گفتم : خوب پیداشون نشه الان اینجا چیکار دارن که بیان چهل روز دیگه بیان ….ولی وقتی اومدن رجب رو با خودشون بیارن که منو اوس عباس خیلی دل تنگیم. اوس عباس داره دق می کنه آبجی داره از غصه دق می کنه فهمیدی؟ بعد شما دارین چی میگین چرا حال اون بد بخت رو نمیبینی ؟ خوب مرده دیگه ول کن آبجی.یه کم به من چپ ,چپ نیگا کرد و با عجله دست محترم رو گرفت و از خونه ی ما رفت…خیلی هم عجله داشت , فکر کنم رفت تا بقیه ی فامیل رو خبر کنه و برای همین به دو رفت …اوس عباس از سر و صدای ما بیدار شد و پرسید چی شده آبجی ربابه کجا رفت؟باخونسردی گقتم رفت به همه بگه تو مشروب می خوری…از جاش پرید که.نگو نرگس چی میگی؟حالا چه خاکی تو سرم بریزم اگه آقاجان بفهمه خیلی بد میشه.قبل از این که برم سر کارمیرم از دلش در میارم گفتم خان باجی که گفت تو گاو داری پر از خاکه خودت انتخاب کن.ولی یه جورایی دلم خنک شدوگفتم شاید از ترس آبروش دیگه نره. من از تهدید کردن و سر و صدا و دعوا و مرافه بیزار بودم…می تونستم اونو از خان باجی بترسونم ولی دلم می خواست خودش تصمیم بگیره که دیگه این کارو نکنه پس سعی کردم بیشتر بهش محبت کنم .
هنوز زمستون نشده بود یه دفعه هوا سرد و ابری و نزدیک ظهر برف شدیدی اومد و همه جا رو سفید کرد من رفتم کرسی رو از زیر زمین آوردم و سه تا گوله آتیش کردم گذاشتم تو منقل و کرسی رو روبراه کردم … توی بخاری ذغال سنگ گذاشتمو اونم روشن کردم …اکبر و کوکب با هم بازی می کردن اکبر حالا راه افتاده بود و هیچ کسی نمی تونست جلوشو بگیره حتی یه دقیقه نمی نشست همین جور این طرف و اون طرف می دوید برای همین از ترسم که اتفاقی براشون نیفته هر وقت می رفتم پایین اونا رو با خودم می بردم و کارامو می کردم بعد با خودم میاوردم بالا .اون روز با وجود برف زیاد بچه ها را برداشتم و رفتم به زیر زمین که صدای در اومد اول فکر کردم کار تعطیل شده و اوس عباس برگشته … ولی ضربه هایی که پشت سر هم به در می خورد منو ترسوند …چادر به سرم انداختم و رفتم در و باز کردم ، ملوک پشت در بود با دوتا بچه اش داشت به شدت گریه می کرد و می لرزید …چند تا بقچه و یک صندوق کوچیک نشون می داد که به خونه ی من پناه آورده یاد خودم افتادم روزی که با نا امیدی در خونه ی آقاجان رو زدم …. فورا محمود رو ازش گرفتم و فقط گفتم خوش اومدی بیا تو خیلی سرده …. حال نزاری داشت روی سر اونو و بچه ها پر بود از برف انگار مدتی بود که پشت در وایساده بودند ..دلم به حالش سوخت با عجله اونا رو بردم بالا و خودم رفتم بچه هامو از پایین آوردم … تا من برگشتم اون چادرشو بر داشته بود و کنار بخاری زار زار گریه می کرد.دلم هزار راه رفت ولی هیچی ازش نپرسیدم فوراً یه چایی دم کردم و لباسهای گرم اصغر و محمود رو در آوردم ….هر چهار تا بچه از دیدن همدیگه خوشحال شده بودن و بالا و پایین می پریدن…شیه زیر دستی آوردم و کمی آجیل و خرما داشتم جلوش گذاشتم استکانها رو حاضر کردم و کنارش نشستم تا اون موقع اون همین طور مثل ابر بهار گریه می کرد منم خواستم دلش خالی بشه …من نشستم کنارش گریه اش بلند تر شد و گفت :

ادامه دارد
🌹🍃🍃🍃🌹

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:52


🍃🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی ❤️
#رویای_زندگی
#قسمت90
با هزار زحمت اونو خوابوندم و خودم رفتم تو زیر زمین تا چشمم به ربابه نیفته .با خودم گفتم این طوری نمیشه نرگس باید یه فکری بکنم اول به نظرم رسید برم پیش خان باجی ولی دلم نمی خواست اونم بفهمه که اوس عباس نجسی می خوره گفتم باهاش قهر کنم و از خونه برم که دیدم اینم کار احمقانه ای و دوست ندارم …بعد فکر کردم نرگس خودت باید راه چاره رو پیدا کنی این طوری زندگیت خراب میشه.صبح وقتی ربابه برای نماز بیدار شد من هنوز پایین بودم و دنبال راه چاره ای برای شب زنده داری های اوس عباس می گشتم.آبجیم انگار با منم قهر بود وضو گرفت و ژاکتشو پیچید دورشو رفت بالا منم وضو گرفتم و دنبالش رفتم اون تا رسیدتواتاق یه سقلمه زدبه محترم که پاشو نمازتو بزن کمرت بریم خبرمون.پرسیدم آبجی ازچیزی ناراحتی.ربابه دستشو کوبید بهم که خاک بر سرم تازه میپرسه چرا ناراحتی ..نمی دونم والله شما بگو دیگه چی می خواستی بشه ما اینجا نون یه عرق خور و خوردیم… گناهه.گناه ..والله نمازمونم قبول نیست باید بریم خونه قضا شو بخونیم.گفتم وا آبجی؟ چرا اینطوری می کنی نمی بینی چه قدر ناراحته دفعه ی اولشم بوده من وا دارش می کنم توبه کنه خودتو ناراحت نکن …ربابه وسط حرف من به نماز وایساد و چیزی نگفت.اما همین که نمازش تموم شد مثل اینکه توی نماز بهش فکر کرده بود داد زد میدونی تو خونه ای که نجسی خورده بشه ملائک تا چهل روز پیداشون نمی شه؟منم دیگه طاقم تموم شد …آخه تا صبح هم نخوابیده بودم با ناراحتی گفتم : خوب پیداشون نشه الان اینجا چیکار دارن که بیان چهل روز دیگه بیان ….ولی وقتی اومدن رجب رو با خودشون بیارن که منو اوس عباس خیلی دل تنگیم. اوس عباس داره دق می کنه آبجی داره از غصه دق می کنه فهمیدی؟ بعد شما دارین چی میگین چرا حال اون بد بخت رو نمیبینی ؟ خوب مرده دیگه ول کن آبجی.یه کم به من چپ ,چپ نیگا کرد و با عجله دست محترم رو گرفت و از خونه ی ما رفت…خیلی هم عجله داشت , فکر کنم رفت تا بقیه ی فامیل رو خبر کنه و برای همین به دو رفت …اوس عباس از سر و صدای ما بیدار شد و پرسید چی شده آبجی ربابه کجا رفت؟باخونسردی گقتم رفت به همه بگه تو مشروب می خوری…از جاش پرید که.نگو نرگس چی میگی؟حالا چه خاکی تو سرم بریزم اگه آقاجان بفهمه خیلی بد میشه.قبل از این که برم سر کارمیرم از دلش در میارم گفتم خان باجی که گفت تو گاو داری پر از خاکه خودت انتخاب کن.ولی یه جورایی دلم خنک شدوگفتم شاید از ترس آبروش دیگه نره. من از تهدید کردن و سر و صدا و دعوا و مرافه بیزار بودم…می تونستم اونو از خان باجی بترسونم ولی دلم می خواست خودش تصمیم بگیره که دیگه این کارو نکنه پس سعی کردم بیشتر بهش محبت کنم .
هنوز زمستون نشده بود یه دفعه هوا سرد و ابری و نزدیک ظهر برف شدیدی اومد و همه جا رو سفید کرد من رفتم کرسی رو از زیر زمین آوردم و سه تا گوله آتیش کردم گذاشتم تو منقل و کرسی رو روبراه کردم … توی بخاری ذغال سنگ گذاشتمو اونم روشن کردم …اکبر و کوکب با هم بازی می کردن اکبر حالا راه افتاده بود و هیچ کسی نمی تونست جلوشو بگیره حتی یه دقیقه نمی نشست همین جور این طرف و اون طرف می دوید برای همین از ترسم که اتفاقی براشون نیفته هر وقت می رفتم پایین اونا رو با خودم می بردم و کارامو می کردم بعد با خودم میاوردم بالا .اون روز با وجود برف زیاد بچه ها را برداشتم و رفتم به زیر زمین که صدای در اومد اول فکر کردم کار تعطیل شده و اوس عباس برگشته … ولی ضربه هایی که پشت سر هم به در می خورد منو ترسوند …چادر به سرم انداختم و رفتم در و باز کردم ، ملوک پشت در بود با دوتا بچه اش داشت به شدت گریه می کرد و می لرزید …چند تا بقچه و یک صندوق کوچیک نشون می داد که به خونه ی من پناه آورده یاد خودم افتادم روزی که با نا امیدی در خونه ی آقاجان رو زدم …. فورا محمود رو ازش گرفتم و فقط گفتم خوش اومدی بیا تو خیلی سرده …. حال نزاری داشت روی سر اونو و بچه ها پر بود از برف انگار مدتی بود که پشت در وایساده بودند ..دلم به حالش سوخت با عجله اونا رو بردم بالا و خودم رفتم بچه هامو از پایین آوردم … تا من برگشتم اون چادرشو بر داشته بود و کنار بخاری زار زار گریه می کرد.دلم هزار راه رفت ولی هیچی ازش نپرسیدم فوراً یه چایی دم کردم و لباسهای گرم اصغر و محمود رو در آوردم ….هر چهار تا بچه از دیدن همدیگه خوشحال شده بودن و بالا و پایین می پریدن…شیه زیر دستی آوردم و کمی آجیل و خرما داشتم جلوش گذاشتم استکانها رو حاضر کردم و کنارش نشستم تا اون موقع اون همین طور مثل ابر بهار گریه می کرد منم خواستم دلش خالی بشه …من نشستم کنارش گریه اش بلند تر شد و گفت :

ادامه دارد
🌹🍃🍃🍃🌹


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:52


🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی ❤️
#رویای_زندگی
#قسمت89
گفت ببخشید دیشب با یک عده از رفقای قدیم بودیم خونه ی یکی خوابم برد صبح هم رفتم سرکارخوب به هر حال که تو نمی خوای منو ببینی …برات فرقی نداره .دیدم نمی شه اونو ول کنم سرش به هزار جا باز میشه گفتم : چرا این طوری میگی یه کم بزار برای بچه ام عزا داری کنم خوب، مرد چرا بهم فشار میاری فکر می کنی من نمی خوام خوب شم چرا به خاطر تو و بچه هام می خوام ….دلم
می خواد به زندگی عادی بر گردم مثل قبل خوشحال بشم و از ته دل بخندم (به گریه افتادم و صورتم خیس اشک شد )می خوام اوس عباس به خدا دلم می خواد ولی تو باید کمکم کنی تنهایی نمی تونم ؟….
مثل بچه ها زد زیر گریه و سرشو گذاشت تو دامن من و دراز کشید و گفت : به خدا منم ناراحتم …نمی تونم غصه های تو رو از دلت بیارم بیرون از روت خجالت می کشم میگم تقصیر من نبود ولی بود نرگس خیلی دارم عذاب می کشم کاش اون روز اصرار نمی کردم با خودم ببرمش ..کاش اصلا می زاشتم تو خونه پیش خودتت باشه …..یا کاش اون روز مواظبش بودم و حواسم ازش پرت نمی شد ….اینا دارن عذابم میدن و مثل خوره داره وجودمو می خوره …..ولی یه چیزی هست….من فکر می کنم که ما رو چشم کردن نرگس, داره بینمون سرد میشه،از این حرف ترسیدم دلم نمی خواست چنین حرفی رو بشنوم ، این بود که دستم رو بردم روی سرش و نوازشش کردم و با خودم گفتم نرگس اگه عشق اوس عباس رو هم از دست بدی؟اگه دیگه دوست نداشته باشه ؟ دیگه میمیری پس هواشو داشته باش ….این شد که از اون به بعد هر چقدر در دلم خون گریه می کردم اسم رجب رو به زبونم نیاوردم و فقط اونو توی وجودم نگه داشتم و بس…مادر یدالله اومد پیش من و ازم پرسید کی می تونه عروس شو ببره ؟ برام فرقی نمی کرد گفتم هر وقت می خواین بدون مراسم ببرین من حوصله ی عروسی گرفتن رو ندارم اونام قبول کردن و ده پانزده روز دیگه مراسم عقدی برگزار کردیم و زهرا رو با جهازی که از قبل براش تهیه کرده بودم و اوس عباس خریده بود به خونه ی بخت فرستادیم‌. موقع رفتن زهرا رو محکم بغل کردم و به سینه فشردم و گفتم ببخشید که عروسی که تو دلت می خواست نشد و اون که گریه می کرد گفت : اگه شما هم می خواستید من نمی خواستم وقتی رجب تو عروسی من نیست هیچ کس نباشه.و همین طور ساده اونو بردن آبجی ربابه و دخترش محترم همراه او رفتن و شب رو خونه ی اونا خوابیدن و صبح پیش من اومدن تا بگن زهرا چه حال و روزی داره .اینکه حالا من دست تنها شدم و بزرگ ترین یار و یاور من رفته بود و مسئولیت همه چیز به گردن خودم افتاده بود از یک طرف جای خالی اونم برام سخت شده بود .اون تازه گی ها بود که سری تو سرا در آورده بود و با هم درد دل می کردیم و حالا خیلی زود تر از اونی که فکر می کردم ازم جدا شد
ربابه و دخترش محترم تا غروب پیش من موندن شاید فکر می کرد روز اول منو تنها نزارن و قصدشون این بود که وقتی اوس عباس اومد برن ولی هوا داشت تاریک می شد و از اون خبری نبود …احساس خوبی نداشتم دلم می خواست تنها باشم ولی روم نمی شد به ربابه بگم برو … اوس عباسم نیومد که نیومد دلم مثل سیر و سرکه می جوشید ….نق و نق ربابه هم که می خواست بره و منتظر اوس عباس بود از طرفی آزارم می داد.بالاخره شام رو آوردیم و خوردیم و جمع کردیم و حرف زدیم ربابه چند دقیقه یک بار می پرسید نیومد؟سئوالش منو عصبی می کرد ولی بازم با خونسردی می گفتم نه …می دونستم که حتما مست میاد و این بار آبروی من میره و ربابه کسی نبود که بهش سفارش کنم و اونم گوش کنه و به کسی نگه.خیلی از دست اوس عباس کفری بودم.بالاخره جا پهن کردم و ربابه و محترم خوابیدن و خودم روی پله های حیاط نشستم و منتظر موندم…
نیمه های شب صدای آواز خوندن اوس عباس به گوشم خورد پریدم در و باز کردم تا یواشکی اونو ببرم بخوابونم تا کسی نفهمه, ولی اون با صدای بلند می گفت نرگس دوست دارم.. نرگس … نرگس ..زیر بغلشو گرفتم که ببرمش تو اتاق خودمون ولی اون منو بغل کرده بود و می خواست منو ماچ کنه…. حالم داشت بهم می خورد هی سرمو می کشیدم و بهش گفتم : نکن ، برو بخواب تا حالت خوب بشه …شروع کرد به داد زدن که.می خوای من ماچت نکنم بهانه درمیاری؟می دونم …می دونم که دیگه منو دوست نداری از اول هم دوست نداشتی حالا رجب رو بهانه کردی می دونم دلت کجا بنده …بعد صدای بلند تر شد و یواش یواش شروع کرد به عربده کشیدن و ربابه و محترم هراسون از خواب بیدار شدن و اومدن …و اونو به اون حال روز دیدن …هی می زد پشت دستش و می گفت …خدا مرگم بده ..خاک بر سرم اوس عباس نجسی می خوره؟چشمم روشن آفرین..چی فکر می کردیم و چی شد ؟من فقط اشک می ریختم برای آبروم برای عزتم که از بین رفته بود ….ربابه خیلی تعجب کرده بود اصلا تو خانواده ی اونا کسی که مشروب می خورد طرد بود ….برای همین اگه به خودش بود همونجا شبونه از خونه ی من می رفت..

ادامه دارد
🌹🍃🍃🍃🌹

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:51


هم اکنون حرم حضرت عباس 《 ع》

ارسالی مخاطبین کانال


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:30


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۴ کلمه ۶ حرفی(۲ تا مونده)
۱۱ کلمه ۷ حرفی(۲ تا مونده)
۷ کلمه ۸ حرفی(یکی مونده)
و ۲۱۹ کلمه فرعی(۲۷ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤یوسف‏ (۳۳۴❣️): بابایی، بیتابی، ویرانی، ایرانیت، ناباوری، ناتوانی، ناباروری (+۴۰ فرعی)
👤 Fateme‏ (۲۷۵❣️): ارارات، بینابین، توانایی، نابرابر، تیرباران (+۳۳ فرعی)
👤AMIRHOSSEIN GHA…‏ (۲۱۸❣️): باربری، بانوان، بورانی، بنابراین (+۳۱ فرعی)
👤🖤‏ (۱۷۲❣️): اتوبان، بارانی، بریتانیا، رویارویی (+۱۹ فرعی)
👤Setare‏ (۱۶۷❣️): نانوایی، نیاوران، ویبراتور (+۲۳ فرعی)
👤A‏ (۱۴۱❣️): ابنبات، نورانی (+۲۳ فرعی)
👤★,#‏ (۱۱۶❣️): نونوار، اینترنت (+۱۷ فرعی)
👤🔱AMIR🔱‏ (۱۲❣️): (+۳ فرعی)
👤‌‌tara‏ (۵❣️): (+۱ فرعی)
👤🌻🌻‏ (۵❣️): (+۱ فرعی)
👤|:‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 18:30


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۹ کلمه ۶ حرفی(یکی مونده)
۱۱ کلمه ۷ حرفی(پیدا شدن)
۲ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
و ۱۳۹ کلمه فرعی(۲۱ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤only God‏ (۴۵۱❣️): اریایی، ایروان، مامایی، مرمرین، نونوار، رونمایی، ماورایی، مومیایی، میانمار، مینیموم، ناارامی، نامیمون، رویارویی (+۴۲ فرعی)
👤‌‌tara‏ (۲۷۹❣️): ارغوان، ایرانی، ناارام، نریمان، نواوری، نورانی، ارغوانی، اطمینان، نانوایی، نیاوران، اورانیوم (+۱۴ فرعی)
👤fafa‏ (۲۲۰❣️): مامانی، ورامین (+۴۱ فرعی)
👤🖤‏ (۶۶❣️): رویایی، نامیرا (+۷ فرعی)
👤 Fateme‏ (۵۴❣️): اریانا، ناامنی (+۴ فرعی)
👤حساب کاربری حذف…‏ (۳۰❣️): (+۷ فرعی)
👤####‏ (۲۶❣️): ارمغان (+۲ فرعی)
👤|:‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 17:33


یارانه قطع نمی شود؛ تداوم واریز یارانه به دهک‌های یک تا ۹

سخنگوی سازمان هدفمندی:

🔹از ابتدای استقرار دولت چهاردهم، پرداخت یارانه نقدی و معیشتی به خانوارهای مشمول در زمان‌های مقرر و با رعایت قوانین و مقررات انجام شده است.
🔹در اجرای مصوبات مجلس شورای اسلامی، شناسایی خانوارهای پردرآمد همواره در دستور کار همه دولت‌ها قرار داشته است.
🔹با توجه به تأکیدات رئیس جمهور در جهت گسترش حمایت‌های معیشتی از اقشار کم درآمد جامعه، پرداخت یارانه نقدی و معیشتی برای خانوارهای مشمول در دهک‌های یک تا ۹ همچنان برقرار بوده و ادامه خواهد داشت


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 17:15


وقتی قهوه می خوری،ازتلخیش لذت میبری!
   اما وقتی بادامی که می خوری تلخ باشد،
                 ناراحت می شوی
                         چرا؟
        چون از بادام انتظار تلخی نداری
                   بحث انتظاره



حاج بهزاد باقری


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

02 Jan, 17:04


💫بفرست برای عزیزانت💫
هر چی آرزوی خوب مال تو

شب آرزوها
برای همدیگه آرزوهای خوب کنیم

بهترین ها سهم شما🌱



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 19:27


🔺 مدارس نوبت صبح ۱‌۱‌ شهرستان استان کرمانشاه طی فردا شنبه هشتم دی تعطیل شد

مدارس " مقطع ابتدایی نوبت صبح " سطح استان کرمانشاه به استثنای شهرستانهای «قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب» در روز شنبه هشتم دی تعطیل باشند و در بستر شاد فعالیت کنند.



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 19:08


✔️ از شکست نترسید

شما بارها شکست خوردید حتی اگه
یادتون نباشه...

اولین باری که سعی کردید راه برید افتادید مگه نه؟
اولین باری که سعی کردید شنا کنید داشتید غرق می شدید مگه نه؟
اولین باری که سعی کردید توپ رو گل کنید به خارج رفت مگه نه؟

✔️نگران تعداد دفعات شکستتون نباشید نگران تعداد دفعاتی باشید که می تونستید سعی کنید ولی نکردید.♥️



شبتون بخیر و شادی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 19:05


🎧 - حبیب ، کویر باور


موسیقی پایانی امشب تقدیم به شما اعضا محترم کانال چوارده دیکه ی



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 19:00


🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی ❤️

#رویای_زندگی
#قسمت73
خان باجی مثل همیشه با صورتی خندون و خیلی خونسرد برخورد کرد فوراً گفت : خوب پس داره بچه به دنیا میاد ..شهربانو به مش رمضون بگو بره دنبال قابله همون که برای ملوک آورد …بدو ..به دخترت بگو بیاد کارش دارم …توام نشین نرگس تا می تونی راه برو تا راحت بزایی …هنوز به زایمانم مونده بود که همه چیز حاضر بود حتی بوی کاچی که همه جا رو گرفته بود , با بوی اسپند که به دستور خان باجی مرتّب دود می شد در هم شده بود با وجود خان باجی درد رو تحمل می کردم و از اونهم لذّت می بردم….. ولی دلم می خواست اوس عباس بیاد آخه اون دفعه هم که کوکب رو بدنیا آوردم اون نبود ….و حالا هم که اینقدر دور و ورم شلوغه بازم اونو می خوام پس فهمیدم هیچ کس اوس عباس نمیشه ….دردم که شدید شد….با چند فریاد بچه بدنیا آمد …..اول از همه قابله داد زد : مبارکه پسره… خان باجی پسره و صدای هلهله شادی به هوا رفت …اونوقت ها اگر دختر می زاییدی دلداریت می دادن و اگر پسر شادی می کردن و این همیشه باعث ناراحتی من می شد …خان باجی کنار اتاق چهار زانو نشسته بود و گفت : فاطی بدو …بدو به خان بابا خبر بده و مشتلق بگیر ..بدو …فاطی با خوشحالی گفت چشم و رفت بعد خودش رو روی زمین کشید و به من رسوند و دستش رو گذاشت روی سر من و با مهربونی گفت : فرقی نمی کرد ولی خوب شد پسر زاییدی حالا اوس عباس تو رو تاج سرش می کنه …ملوک که یه گوشه وایساده بود با طعنه گفت : نه که تا حالا نبوده ؟ چشمهامو بستم …. چند قطره اشک از گوشه ی چشمم سرازیر شد نمی دونم چرا دلم گرفته بود …شاید یاد وقتی افتادم که رجب به دنیا اومد ه بود کسی خوشحال نشد و کسی به من تبریک نگفت اونو گذاشتن تو بغلم و رفتن و من تنها شب رو تا صبح ناله کردم سینه هام کوچیک بود و به شدت درد گرفته بود و فردای اون روز هم تب داشتم ولی کسی به دادم نرسید وقتی هم به عزت گفتم تب دارم گفت ناز خرکی نیا تب شیره خوب میشی..….حالا نمی دونستم این همه توجه رو هضم کنم ….زهرا در حالیکه از خوشحالی اشک می ریخت دستشو گذاشت روی پیشونی منو گفت عزیز جان درد داری ؟
با سر اشاره کردم نه …خوبم
هنوز چشم هامو باز نکرده بودم که خان بابا خودشو رسوند و بشکن زنان وارد اتاق شد از خوشحالی روی پاش بند نبود ….. سه تا یک اشرفی ریخت روی رختخواب منو با صدای بلند خندید هیچوقت اونو اینقدر خوشحال ندیده بودم….و اونا برای من زایمانی لذت بخش رو فراهم کردن چیزی که هرگز یادم نمی ره … آروم بودم و خاطر جمع …..خان باجی به خان بابا گفت زود تا عباس نیومده اسمشو بزار ….خان بابا یه فکری کرد و گفت علی, خان باجی گفت علی داریم اکبر بزاریم ،نرگس مبارکه انشالله ….اکبر خوبه؟ … خوبه ؟پرسیدم چی خان باجی ؟ گفت اکبر ….خان بابا میگه اکبر بزایم خوبه ؟ باشه اسمش همین ؟ گفتم بله هر چی شما و خان بابا بگین …خان باجی خندید و گفت : تو دوست داری؟ فردا نگی مادر شوهرم به زور اسم بچه ی منو گذاشت …گفتم نه شما صاحب اختیاری شما همه کس منی اسم خیلی قشنگیه منم دوست دارم ….. تازه ازتون ممنونم خیلی بهم محبت کردین ….جلو اومد و با خنده ی همیشگی خودش گفت : دختر خوب خسته نباشی شوخی می کنم تو رو میشناسم حالا بخواب که خستگیت در بره ما مواظب اکبر و کوکب هستیم …و نگاهی به زهرا انداخت و گفت : مگه نه زهرا جون ؟ مامانت بخوابه …ولی من زود تر از اینکه فکر می کردم از خستگی خوابم برد ….. و با نوازش و بوسه ی اوس عباس از خواب بیدار شدم .لمس دستشو شناختم چشممو باز کردم اشک توی چشمش حلقه زده بود و بغض نمی گذاشت حرف بزنه …بالاخره گفت : عزیز جان اون دفعه هم نبودم …از خدا خواسته بودم توی این یکی باشم ولی نشد الهی شکر که حالت خوبه دستمو گرفت و بوسید زیر لب گفتم : اوس عباس پسره …دستمو فشار دادو گفت مبارکه قدمش انشالله ولی برای من مهم سلامتی تو بود من که هم دختر دوست دارم هم پسر چه فرقی می کنه تا حالا دیدی از این حرفا بزنم ؟ …نرگسم چی دلت می خواد بگیرم بیارم برات ….درحالیکه خان باجی با یک کاسه کاچی منتظر بود گفت لوسش نکن برو کنار تا بهش کاچی بدم الان فقط باید اینو بخوره …..اوس عباس گفت بده به من خودم بهش میدم.

ادامه دارد
🌹🍃🍃🍃🌹


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 19:00


#رویای_زندگی ❤️
#قسمت72
من حتی به خان باجی هم نمی گم و شما اوّلین و آخرین کسی هستی که باهاش در میون میزارم الان خودمم نمی دونم چجوری اینکارو میکنم. ولی یه چیزایی هست که شاید بهتر متوجه بشی ….داشت حرفمون به یه جایی می رسید که اوس عباس در و باز کرد و اومد تو …فتح الله ترسید و دستپاچه شد و گفت : سلام داداش و با سرعت رفت تو اتاقش اوس عباس نگاهی به من کردو گفت : چش بود ؟ چیزی شده چیکار می کرد که ترسید .. گفتم وا چه حرفا می زنی از چی ترسیده بود اون داشت می رفت تو اتاقش که تو اومدی …با تردید گفت اینجا چیکار می کرد ؟گفتم از من تشکر می کرد …پرسید واسه ی چی ….راه افتادم برم تو اتاقم و گفتم : اوووووو از راه نرسیده چقدر سین جیم می کنی ماشالله خسته نیستی ؟ بیا دست و صورتتُ بشور تا شام بخوریم بچه ها هم گشنن حتما آقا فتح الله هم گشنس.کوزه رو گذاشتم تو اتاق و به زهرا گفتم بهش آب بده خودمم رفتم تا به شهربانو بگم شامو بیاره .. اوس عباس خیلی آهسته و با شک راه میرفت…در حالیکه توی ذهنم غوغایی به پا شده بود و دلم می خواست بدونم چطور ممکنه یه آدم بتونه این کارو بکنه…شهر بانو سفره رو پهن کرد و من هر کاری کردم رجب بیدار نشد مثل اینکه خیلی خسته بود …بعد فتح الله رو صدا کردم.اومدو پیش داداشش نشست و گفت خوب داداش چه خبر ؟همون طور که دهنش پر بود پرسید خونه در چه وضعیه کمک نمی خوای ؟اوس عباس که یه کم بهتر شده بود گفت : دارم به یه جایی میرسونم که بچه ها رو ببرم …فتح الله گفت چه عجله ای داری ما تازه به شما عادت کردیم.
اوس عباس یه نگاه معنی داری بهش کرد و گفت: تو که به زور حرف می زدی حالا دلت تنگ میشه و نمی خوای ما از اینجا بریم ….فتح الله یه کم جا به جا شدو گفت : نه بیشتر منظورم به رجبه خیلی بهش عادت کردم. از صبح هر کاری بهش میگیم می کنه خیلی هم مظلومه من که دوستش دارم.اوس عباس یه دفعه پرید به من که مگه بهت نگفتم نزار خان بابا بهش زور بگه بچه اونقدر خسته اس که شام نخورده خوابیده خوب چرا گوش نمی کنی از فردا حق نداری بفرستیش سر کار.بعد با تندی به فتح الله گفت تو مثلا عموشی خیلی ام دوستش داری پس چرا مواظبش نیستی ؟
فتح الله گفت:نه والله کسی بهش زور نمی گه تازه خان بابا همش بهش میگه کار نکن فقط نیگا کن .
اوس عباس داد زد: اصلا نمیخوام کار یاد بگیره خودم بلدم کار یادش بدم.
اوقات همه تلخ شد و فتح الله خیلی زود رفت خوابید اوس عباس هم رفت که بخوابه ولی هنوز خان باجی برنگشته بود …شهربانو که مراقب اصغر بود اونو آورد و گفت : نرگس خانم نمیمونه بدمش به شما …اصغرو گرفتم و بردم تو اتاق خودمون و سعی کردم بخوانونمش ولی اون بی قراری می کرد و مادرشو می خواست ….صدای کالسکه رو نشنیدم ولی با صدای خان باجی از اومدنشون با خبر شدم اصغر و بغل کردم و رفتم تا چشم خان باجی به من افتاد به ملوک گفت بدو بچه تو بگیر حتما نرگس هلاک کرده …نرگس مادر بیا که یه جاری دیگه واست آوردم.همین امشب کارو تموم کردیم و قرار گذاشتیم جات خالی مادر یه دختر مثل پنجه ی آفتاب. خانم فهمیده……..منو که می شناسی نخواستم لفتش بدم زود گرفتمشو اومدم بعد خندید خان بابا شاکی بود و گفت : زن گرفتن که خم رنگرزی نیست صبر می کردی زن, هر چی بهش اشاره کردم فایده نداشت قرار عقد گذاشته باور می کنی نرگس من باید تو رو می بردم, یه ذره عقل تو کله اش نیست همیشه همین طوره یکه تازی می کنه و هر کاری خودش می خواد انجام میده …
عکس العمل خان باجی تماشایی بود نگاهی به خان بابا کرد و خندید و گفت : من غلط بکنم بدون رضایت شما کاری بکنم یک کلام شما بگو نمی خوای منم همه چیز رو بهم می زنم من دنیا رو به خاطر شما بهم میریزم چه برسه به یه عروس زپرتی …من فکر کردم شما هم همینو میخواین  به خاطر شما کارو یک سره کنم …با این حرف عروس تازه اومدنش تو خونه ی خان بابا حتمی شد …و من فهمیدم که تا دو ماه دیگه عروس جدید میاد و من باید برم نمی دونستم رو حرف اوس عباس حساب کنم که می گفت تا ده پونزده روز دیگه کار خونه تمومه….پس دلشوره گرفته بودم چون جز این دو تا اتاق که به من داده بودن اتاق دیگه ای نداشتن …وقتی رفتم تو اتاق که بخوابم اوس عباس هنوز بیدار بود و با من قهر ……پشتشو کرده بود و با من حرف نمی زد به روی خودم نیاوردم و خوابیدم …صبح قبل از اینکه من بیدار بشم اون رجب رو بیدار کرده بود و با خودش برده بود نمی دونم چه جوری این کارو کرد که من اصلا نفهمیدم …خیلی دل ناگرون شدم که بچه ام شام نخورده بود و حالا بدون ناشتایی رفته بود …اصلا دلم نمی خواست اون بچه ی کوچک از الان کار کنه اگرم به خان بابا حرفی نمی زدم برای این بود که اولاً رو در واسی کردم دوماً نزدیک به خودم بود و مراقبش بودم ولی کاری نمی تونستم بکنم …نزدیک ظهر درد شدیدی توی دلم احساس کردم چون هنوز زود بود ازش گذشتم ولی درد ها پی در پی به سراغم اومد و مجبور شدم به خان باجی بگم …


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 18:59


🍃🍃🍃🍃🌸🍃



#برشی_از_یک_زندگی

#رویای_زندگی
#قسمت71
و فکر می کردم یک خیال بوده ولی حالا باورم شد که اون می تونه این کارو انجام بده اما چطور نمی دونستم اومدم سریع برگردم که اون منو نبینه ولی برگشت و قبل از اینکه بخوام کاری بکنم منو دید و هراسون شد پا به فرار گذاشت خیلی نرفته بود که دیدم نیست هر چی نیگا کردم هیچ صدایی نمی اومد , رنگم شده بود مثل گچ دیوار برگشتم تو اتاق تا چشم خان باجی به من افتاد, پرسید : چی شده مادر؟ مگه جن دیدی؟ درد داری ؟چرا رنگت پریده ؟ گفتم یه کم ضعف کردم الان میرم دراز می کشم خوب میشم ….با عجله رفتم تو اتاق و پهلوی کوکب که خوابیده بود دراز کشیدم ولی تن و بدنم داشت می لرزید …زهرا دنبالم اومد تا ببینه من چم شده گفتم چیزی نیست خوب میشم ، اون گفت عزیز جان اونی که من دیدم شما هم دیدین ؟ از جام پریدم و پرسیدم مگه تو چی دیدی ؟ گفت من خیلی ترسیدم داشتم از پنجره بیرون رو نیگا می کردم عمو فتح الله رو دیدم از زمین رفت بالا
و دوباره اومد پایین ..وقتی هم داشت فرار می کرد غیب شد …پس خان باجی راست می گفت : بهش توپیدم نه ..نه تو اشتباه کردی این حرفا چیه می زنی ؟دیگه جایی تکرار نکنی …. اونوقت خیلی بد می شه اصلا به ما مربوط نیست….(با تهدید گفتم ) زهرا حرف نمی زنی هااا شنیدی ؟تو هیچی ندیدی …هیچی لام تا کام … فهمیدی ؟گفت آخه عزیز جان یک بار هم من ته باغ بودم داشتم میوه می خوردم که عمو رو دیدم یه دفعه از یک طرف باغ غیب شد و یک طرف دیگه پیدا شد …..گفتم راست میگی چه جوری ….ولی زود به خودم اومدم و گفتم مثل اینکه از بس میوه خوردی ثقل کردی دیگه نبینم رفتی تو باغ…… به ما هیچ مربوط نیست ….اگه میوه خواستی بگو فاطی برات بیاره خودت نرو.زهرا با اون چشمهای سیاهش به من خیره شده بود نمی دونست چه اتفاقی افتاده و من چرا دلم نمی خواد در موردش حرف بزنم …..گفتم این طوری منو نیگا نکن برو …. الهی قربونت برم به کسی حرفی نزنی ها حتی به آقات فقط من بدونم و تو …همین هم شد و من سعی کردم خیلی عادی بافتح الله رفتار کنم ….شتر دیدی ندیدی …طلعت خانم دیگه شورش رو در آورده بود و انگار علنی داشت دخترشو بله برون می کرد که خان باجی احساس خطر کرد چون می دید ماشالله هم بدش نیومده …. پیش دستی کرد و دختری رو از خانواده ی خوبی در نظر گرفت و قرار خواستگاری گذاشت و همون شب طلعت خانم رو هم در جریان گذاشت و بعد از پانزده روز تحمل سخت اون بهش گفت: طلعت خانم جان ما داریم میریم خواستگاری برای ماشالله خونه ی عروس نزدیک شماس پس کالسکه از طرف خونه ی شما میره بیا سر راه برسونیمت و به ملوک هم گفت چه جور دختری هستی؟ وسایل مادرتو جمع کن که مام داریم حاضر میشیم …...
چنان لب و لوچه ی طلعت خانم آویزون شد که نمی تونست جلوی خودشو بگیره با اعتراض گفت :من که داشتم امشب میرفتم حالا بهتر….ولی من اینو باید به تو بگم خان باجی… این همه دخترِ آشنا و شناس هست باید بری غریبه بگیری که ندونی چی از آب در میاد ؟ نکن با بچه ی خودت نکن.خان باجی گفت : آره دیگه شناسا مال بچه های شوهر که نگن زن بابا بود,…. غریبه هام مال بچه ی خودم که حرومش کنم تا حرف مفت زن ها دهنشون بسته بشه شما حالا خودتو ناراحت نکن پاشو حاضر شو که نه به باره نه به داره.تا خدا چی بخواد و قسمت چی بشه…طلعت خانم با غیض رفت و وسایلشو برداشت در حالیکه با ملوک زیر زیرکی جر و بحث می کرد بدون خداحافظی رفت بیرون.خان بابا و ملوک و حیدر و ماشالله راه افتادن برای خواستگاری منم به خاطر این که اوس عباس نیومده بود نرفتم البته حاضر شدم ولی دیگه دیرشون شده بود و منم بدون اوس عباس موندم تو خونه …کوکب روی پام بود و رجب از خستگی خوابش برده بود و زهرا داشت گلدوزی می کرد از اتاقم بیرون نرفتم تا اینکه کوکب آب خواست یه کوزه دم پنجره بود ولی آب نداشت برداشتم و رفتم به طرف تلمبه که از آب انبار آب بکشم …آهسته و پا ورچین از کنار اتاق فتح الله رد شدم و رفتم بیرون از روی کنجکاوی نگاهی به اتاق اون از پنجره انداختم نشسته بود و به گوشه ای خیره شده بود …صدای تلمبه بلند بود و او حتما شنید چون وقتی برگشتم و از در اتاقش رد شدم صدام زد زن داداش ؟ بدون اینکه رومُ برگردونم گفتم بله …از اتاق اومد بیرون و گفت مرسی, ممنون …..برگشتم و پرسیدم برای چی ؟ گفت برای اینکه چیزی نگفتی و آشوب به پا نکردی ….گفتم : نمی دونم در مورد چی حرف می زنی ……گفت : من این جوریم با شما فرق دارم اگه یه روز وقت شد بهتون میگم ولی بازم ممنون ، چون اگر خان بابا بفهمه دمار از روزگارم در میاره …گفتم داداش جان آخه به من مربوط نیست … ولی …راستش دلم می خواد بدونم چه جوری این کارو می کنی ؟گفت همیشه نمی تونم یه وقت ها یه قدرتی پیدا می کنم که خودمم نمی دونم چیه ….

ادامه دارد
🌹🍃🍃🍃🌹

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 18:53


کریسمس و میلاد حضرت عیسی مسیح(ع)
برجهانیان ، به ویژه مسیحیان عزیز مبارک🎄



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 18:34


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا
🏁 پایان بازی 🏁

نتایج:
👤only God‏ (۶۷۱❣️): آرتیست، ارکستر، اریایی، آستارا، استیکر، تکراری، ریاکار، سامیار، ماتریس، یاکریم، ارتماسی، اسکاریس، ایساتیس، تاسیسات، ریاکاری، سرتاسری، ماسماسک، ماکسیما، تاکسیمتر، مارکسیسم (+۵۷ فرعی)
👤🖤‏ (۲۰۵❣️): ارارات، سیاتیک، کامیار (+۳۳ فرعی)
👤تلخ کام‏ (۱۵۷❣️): مستمری، استمرار، استمراری (+۲۱ فرعی)
👤نهلان‏ (۱۴۵❣️): سراسری، سرمایی، کاراکتر (+۱۹ فرعی)
👤درحال نوشتن‏ (۹۶❣️): (+۲۲ فرعی)
👤A‏ (۹۵❣️): ستمکار (+۱۷ فرعی)
👤####‏ (۶۱❣️): کارایی (+۱۰ فرعی)
👤....‏ (۳۸❣️): (+۹ فرعی)
👤ali‏ (۳۶❣️): ارمیتا (+۴ فرعی)
👤امیرعلی و علی ر…‏ (۲۴❣️): (+۶ فرعی)
👤𝒓𝒂𝒉𝒂‏ (۱۳❣️): (+۳ فرعی)
👥 و ۱۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 18:33


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۵ کلمه ۶ حرفی(یکی مونده)
۴ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
۱۳ کلمه ۷ حرفی(یکی مونده)
و ۲۰۴ کلمه فرعی(۲۱ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤####‏ (۴۰۰❣️): ارتداد، اردلان، اریایی، دنداندرد، قانقاریا، ایرانیت، ایرلاین، یاتاقان (+۵۲ فرعی)
👤 Fateme‏ (۳۴۲❣️): اریانا، انلاین، دادیار، لالایی، نادانی، نیترات، دادیاری، قدردانی (+۴۰ فرعی)
👤تلخ کام‏ (۲۰۹❣️): دلداری، دیندار، دینداری (+۳۴ فرعی)
👤....‏ (۱۴۸❣️): قلیایی، دریادار (+۲۵ فرعی)
👤🍓خانم توت فرنگی…‏ (۱۴۸❣️): دریایی، قایقرانی، قایقران، قرارداد (+۱۴ فرعی)
👤‌‌tara‏ (۱۳۳❣️): تارتار، انتالیا، ایتالیا، اینترنت (+۱۱ فرعی)
👤🖤‏ (۵۶❣️): ادرنالین (+۷ فرعی)
👥 و ۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 18:25


بانهایت تاسف و تأثر درگذشت پدر مهربان مرحوم

کربلایی آقابرار نظری

فرزند مرحوم مشهدی جوهر نظری

برادر مرحوم مشهدی آقاجان نظری

پدر گرامی آقایان مجتبی و مصطفی نظری

عموی گرامی جوانمرگ هاشم و آقایان حاتم ،فریدون و شاپور نظری


از بستگان روستای معارفی شیان را خدمت بازماندگان تسلیت عرض می نماییم.

در خصوص مراسم تشییع و خاکسپاری متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد .


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 17:53


با سلام

از دوستان فعال رسانه ای و مدیران محترم کانال های شهرستان، ایلات و روستاهای منطقه درخواست داریم همیشه واقع گو باشید و شهامت انتقاد از مسئولین را داشته باشید حتی اگر به ضررتان باشد.

و به خاطر منافع شخصی و احیانا پست هایی که گرفته اید پا روی حقیقت نگذارید .

مردم خوشبختانه خوب می‌دانند هر رئیس اداره یا مسئول و نماینده ی شهرستان چگونه عملکردی دارد و به نفع خود قدم برمی‌دارد یا مردم .


کانال چوارده دیکه ی شیان مراتب تقدیر خود را از مسئولین دلسوز و فعال اعلام و هیچگاه دست از انتقاد اشخاصی که مردم و ایل شیان کلهر را بازیچه ی دست وعده و وعید های پوشالی خود کرده اند برنخواهد داشت .


با تشکر

رجبی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 16:52


مروری بر گذشته


در گذشته آب نچندان دور سرچشمه ی سراب پر آب شیان منشا آبیاری اراضی روستاهای منطقه بود .

خیلی از ساکنین روستاهایی که از آب سراب شیان برای کشاورزی امرار معاش میکردند میدانید که آب با نظم خاصی تقسیم بندی و بین روستاها در گذار بود بعنوان مثال یک قسمت این آب ابتدا چند روز در قلعه ی شیان سپس به روستای قباد شیان و در نهایت روستای معارفی سرازیر میشد و زمین های کشاورزی را سیراب میکرد مثل الان آب چاه نبود که با یک قطعی برق و یا خرابی نوبت آب دهی دستخوش تغییر شود بلکه همان روز و ساعتی که نوبت فلان شخص بود تا پایان فصل برداشت نوبت هیچ تغییری نمی کرد .

قوانین و مقررات خاصی که حکمفرما بود به نحو احسن اجرایی میشد و هر شخصی که نوبت آبیاریش فرا می رسید باید به سرکشی از سر زمین خود تا سرچشمه ی آب می رفت《 آو پیچی کر 》 تا مبادا کسی راه آب را سد کرده و در زمین خود مقداری از آن را رها سازی کند 《 به اصطلاح کوردی《 قُم 》 در آن ایجاد کرده باشد .

یادش بخیر خیلی از عزیزان تجربه 《 آو پیچی کردن》 را دارند جاهایی که تداعی‌گر خاطره است نامهای ویژه ای دارند 《 زور بَن》 ،سر قبرستان فعلی شیان که محل تقسیم آب بود و چه کسانی که شب را تا صبح در این مکان بیدار بودند
وقتی این جوی آب از شیان به طرف قباد جریان پیدا می‌کرد در جایی به نام 《 سر چیا》 و در امتداد مسیر به درخت نارون بزرگی که چندسال گذشته بر اثر رعد و برق یک شب به خاکستر تبدیل شد می‌رسید و از آنجا هم در یک دو راهی دیگر که به 《 سر بنیه》 معروف بود میرسید و در ادامه ی مسیر در جوی 《 کور دره 》 به روستای معارفی شیان ختم میشد .

این آب که در قباد به 《 گل آو مولگه 》 معروف بود چنان خروشان بود که یکساعت آن حداقل یک هکتار زمین کشاورزی را سیراب میکرد و هر کسی هم به تنهایی توانایی آبیاری در مقابل آن را نداشت .

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 15:48


🔴 در یک سال گذشته ریال ایران 38% سقوط کرده و افغانی 56% صعود



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 15:05


🔵قاضی باهوش


در روزگار قدیم قاضی بسیار عادلی در طبرستان زندگی می کرد او بسیار عاقل بود و همیشه در کارها خوب فکر می کرد. روزی مردی نزد قاضی آمد و گفت: که دوستش 100 دینار از او به عنوان قرض گرفته و حالا به او پس نمی دهد.
قاضی به مرد گفت: که آیا تو شاهدی داری که این پول را به دوستت قرض داده ایی. مرد با غصه ی فراوان گفت: که نه شاهدی ندارم قاضی گفت: پس دوست تو باید سوگند بخورد که این پول را از تو نگرفته اگر سوگند خورد که یعنی راست می گوید و تو پولی به او نداده ای مرد ناراحت شد و با گریه گفت: اما او سوگند دروغ می خورد و اینطوری حق من ضایع می شود.
قاضی به مرد گفت: تو کجا این پول را به دوستت دادی مرد گفت: زیر درخت.
قاضی گفت: برو زیر درخت 100 رکعت نماز بخوان صلوات بفرست و مهر مرا به درخت نشان بده و بگو قاضی گفته است که باید بیایی و شهادت بدهی مرد مهر قاضی را گرفت و رفت. دوستش نزد قاضی نشسته بود و قاضی به بقیه ی کارهایش رسیدگی می کرد. مدتی که گذشت قاضی به دوست مرد گفت: که آیا دوست تو الان به آن درخت رسیده؟ مرد گفت: نه.
بعد از مدتی مرد برگشت و در حالیکه زاری می کرد گفت: هر چه به درخت گفتم قاضی تو را خواسته نیامد.
قاضی گفت: چرا؟ تا تو رفته بودی درخت آمد و شهادت داد.
دوست مرد عصبانی شد و گفت : قاضی! تا من اینجا نشسته بودم درختی نیامد که شهادت بدهد.
قاضی گفت: وقتی من از تو پرسیدم آیا دوستت به درخت رسیده گفتی :نه! هنوز نرسیده ! یعنی تو می دانستی که آن درخت کجاست! پس یعنی؛ تو زیر آن درخت این پول را از این مرد گرفته ای و حالا باید 100 دینار او را پس بدهی!


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 13:56


📍 مجوز #استخدام بیش از ۲۴ هزار نفر در وزارت بهداشت صادر شد

🔹 #سازمان_امور_اداری_و_استخدامی_کشور برای جذب و استخدام ۲۴هزار و ۷۴۹ نفر کادر بهداشت، درمان و فوریت‌های پزشکی برای مراکز جدیدالاحداث و توسعه‌ای و همچنین مراکز فعلی در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور، مجوز صادر کرد.

🔹دکتر علاءالدین رفیع‌زاده؛ معاون رئیس‌جمهور و رئیس این سازمان، پنجشنبه ۶ دی‌ماه در نشستی با #دکتر_محمدرضا_ظفرقندی؛ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با اعلام این خبر گفت: حل موضوع کمبود #پرستار در این سازمان به عنوان یک اولویت شناخته می‌شود و نزدیک به ۴۸ درصد از مجوزهای جدیدی که صادر کردیم به استخدام پرستاران، تخصیص داده شده است.

🔹این مجوزها برای تکمیل کادر بهداشتی و درمانی اعم از پرستاری، پزشکی، به‌ورزان، مامایی، متصدیان اتاق عمل، کارشناسان تغذیه، کارشناسان بهداشت خانواده و کارشناسان آزمایشگاهی صادر شده است.

🔹براساس آمارهای جمع‌آوری شده از نیروهای خارج شده در سال‌های گذشته و بر مبنای مراکز جدیدالاحداث و توسعه‌ای درمانی، بهداشتی و فوریت‌های پزشکی با جذب کادر بهداشتی و درمانی جدید از طریق برگزاری آزمون استخدامی کشوری، موافقت کردیم.

🔹در این جلسه مقرر شد که وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، ظرف مدت دو هفته، ساختار سازمانی و تشکیلات تفصیلی پیشنهادی خود را برای بررسی و تایید به سازمان اداری و استخدامی کشور ارائه کند


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 13:22


مراسم تجلیل بنیاد علمی قانون یار و رونمایی از کتاب حاج عباس عربی در انتشارات بزرگ قانون یار، از پرچمدار صلح و سازش ایران با پوشش خبر سراسری 🌹🌹🌹


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 12:13


رفع استرس و سردرد فقط در پنج دقیقه :



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 10:44


🔴 استاندار کرمانشاه از تعطیلی پنجشنبه‌ها تا آخر دی‌ماه خبر داد

🔺 استاندار کرمانشاه با بیان اینکه با مصوبه کارگروه مدیریت بهینه انرژی استان روزهای پنجشنبه‌ها تا انتهای دی ماه تعطیل خواهد بود و گفت: این مصوبه با هدف کمک به پایداری انرژی در بخش تولید و خانگی صورت گرفته است و طبق آن روزهای پنج شنبه در دی ماه(۱۴۰۳/۱۰/۱۳و ۱۴۰۳/۱۰/۲۰و ۱۴۰۳/۱۰/۲۷)  کلیه ادارات و سازمانهای دولتی، بانک ها، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی سطح استان به استثنای دستگاه های خدمات رسان تعطیل است و به صورت دورکاری فعالیت خواهند کرد.



                        

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

27 Dec, 09:48


🔴 تلخ و دردناک!


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

20 Nov, 05:29


💫 پاییز در چهار باغ عباسی، اصفهان



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

20 Nov, 04:38


هر روز که از خواب بیدار میشین
به خودتون و وجدانتون قول بدین آدم خوبی باشین …
شاید اینجوری دنیا جای قشنگ‌تری شد👌

☕️روز بخیر🌱


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 20:34


پیج رسمی کانال چوارده دیکه ی شیان را در اینستاگرام دنبال کنید.

👇👇👇👇👇👇👇👇
https://www.instagram.com/choardah_dyake_shyan?igsh=MXh0ZDIzN2R5ajlwNA==



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 19:04


امشب
نگاه کن به اطرافت
به خوشبختی هایت
به کسانی که می دانی
دوستت دارند
و به خدایی که
هرگز تنهایت
نخواهد گذاشت ..

دلتون دور از دلتنگی
شبتون خوش و در پناه خدا


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 18:45


🦋بسم اله الرحمن الرحیم🦋 

  👁توجه توجه توجه توجه توجه👁

ضمن عرض سلام خدمت اعضا محترم کانال چوارده دیکه ی شیان


اگر کسی از دوستان و آشنایان شما تحت پوشش کمیته امداد نیست در صورت داشتن شرایط زیر به
امداد معرفی کنید تا خانواده آنها را تحت پوشش قرار دهیم.

۱-سرپرست خانواده بالای ۶۰ باشد.
۲-دهک خانوار   ۱ ، ۲  ،۳  باشد.
۳-سرپرست خانوار فاقد بیمه فعال باشد.
۴-سرپرست خانوار از هیچ اداره ، نهاد و ارگان‌ دولتی مانند بهزیستی . امور ایثارگران . تامین اجتماعی . سپاه  . بسیج  و غیره........  هیچ گونه خدمات حمایتی دریافت ننماید.
۵- نیازمندی خانوار مورد تایید محل باشد.


با تشکر از جناب مهندس رضا کریمی از کارمندان کمیته امداد امام خمینی 《 ره 》 شهرستان بابت ارسال این‌دستورالعمل

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 18:31


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا
🏁 پایان بازی 🏁

نتایج:
👤####‏ (۵۰۳❣️): ارامنه، امرداد، دارنده، رهاندن، ماهانه، ناارام، دادنامه، درماندن، درمانده، دهاندره، فرمانده، فهماندن، مادرانه، ماهنامه، نافرمان، فرماندار (+۳۸ فرعی)
👤L.M‏ (۳۲۴❣️): راننده، مهرداد، چهارراه (+۵۸ فرعی)
👤OMe SINA‏ (۱۷۸❣️): راهاهن، رندانه، هدفمند، ماندانا، مهماندار (+۱۷ فرعی)
👤یوسف‏ (۱۶۰❣️): دردمند، ماهرانه، مردمدار (+۲۲ فرعی)
👤🦋‏ (۷۴❣️): (+۱۸ فرعی)
👤روزگار‏ (۶۶❣️): رادمرد، دنداندرد، مرامنامه
👤ㅤㅤㅤㅤㅤㅤ‏ (۲۸❣️): (+۷ فرعی)
👤𝓩𝓪𝓱𝓻𝓪‏ (۲۷❣️): چهارده (+۲ فرعی)
👤محمدی‏ (۲۱❣️): راندمان
👤F‏ (۱۵❣️): (+۳ فرعی)
👤ziboo‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👤Amir‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۵ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 18:09


🚫#وضع‌کودهای‌پایه‌قبل‌ازآغازسال‌زراعی

تامین نشدن نهاده‌های کشاورزی بویژه کود از مشکلاتی است که کشاورزان در آستانه سال زراعی جدید با آن روبرو هستند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 17:27


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 17:18


من لم یشکر الخالق لم یشکر المخلوق
حمد و سپاس میگوییم خداوند لایزال را که در غمناک ترین روزهای زندگی، ما را از نعمت بی بدیل دوستان، آشنایان، اقوام، همکاران و علی الخصوص همولایتی های بزرگوار روستای قباد شیان و قلعه ی شیان کلهر و شهرستان سربندر و سایر ایلات و طوایف بهره مند ساخت تا ابراز همدردی خالصانه و بذل محبت بیدریغ شان مرهمی باشد بر دلهای داغدیده ی ما
ابراز همدردی و مهر بیدریغ و لطف بی دروغ شما عزیزان که با حضور خود در مراسم و مجالس برادر عزیز سفر کرده مان «زنده یاد احمد شیرزادی» موجبات غرور و افتخار و التیام درد و داغ خانواده ی شیرزادی را فراهم ساخت، شایسته ی قدردانی است، امیدواریم توفیق جبران و خدمت در مجالس شادی
همه ی شما عزیزان نصیب مان گردد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 16:28


کسب مقام اول مسابقات پرس سینه ی آبفا قهرمانی کشور توسط آقای مسعود فرامرزی از روستای ملخطابی شیان را خدمت ایشان و خانواده ی محترمشان تبریک عرض می نماییم.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 16:11


🌷


استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47  ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ...
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ !!!
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است :

یار ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ

ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ

ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ

ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ

ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑه درم


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 15:26


🔴برق گران شد/ تعرفه های برق جدید اعلام شد

هزینه تامین برق به ازای هر کیلوات ۷۵۴۲ ریال اعلام شده اما شرکت توانیر در محاسبه قبض برق مصرفی یک الگو دارد که ممکن است اگر شما برق زیادی مصرف کنید، با تعرفه‌های جدید، نقره داغ شوید

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 14:03


🔻یک نانوا در اهواز در اعتراض به قطع مکرر برق، خمیرهای خراب شده را به درب اداره برق این شهر می‌چسباند. این نانوا با فریاد اعلام می‌کند که به دلیل عدم اطلاع رسانی قطع برق، هفته‌ای ۵ میلیون تومان ضرر می‌کند.

🔻 رییس پلیس راهور تهران: قطعی برق باعث افزایش تصادفات منجر به فوت و جرح می‌شود


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 13:15


💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯 pinned «دوستان و همراهان گرامی چند بار تذکر داده ایم و باز هم متذکر می‌شویم. چنانچه منبعد درخواست و یا مطلبی که نیاز به توضیح برای عوامل کانال را دارد. توسط شما در پی وی ارسال گردد و هیچگونه اشاره ای به جزئیات و یا توضیحاتی که نیاز است نشود . باعرض پوزش به هیچ…»

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 13:13


دوستان و همراهان گرامی

چند بار تذکر داده ایم و باز هم متذکر می‌شویم.

چنانچه منبعد درخواست و یا مطلبی که نیاز به توضیح برای عوامل کانال را دارد. توسط شما در پی وی ارسال گردد و هیچگونه اشاره ای به جزئیات و یا توضیحاتی که نیاز است نشود .

باعرض پوزش به هیچ وجه جواب پی وی هم داده نخواهد شد .ما ضعف سلام و احوالپرسی و خسته نباشید نداریم ولی انتظار داریم حداقل هدف از مطلب ارسالی را قید کنید.




👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 12:40


🔺انتخابات شوراهای شهر و روستا ۳۰ خرداد برگزار می‌شود

دبیر ستاد انتخابات:

🔹با تأیید مجلس شورای اسلامی به‌عنوان ناظر انتخابات شوراها، انتخابات در روز ۳۰ خردادماه ۱۴۰۴ برگزار خواهد شد.
🔹طبق جدول زمان‌بندی، اولین جلسه ستاد انتخابات در روز شنبه، سوم آذر ماه ۱۴۰۳ با حضور رئیس ستاد انتخابات و اعضای آن شکل خواهد گرفت و حتما اطلاع‌رسانی لازم درخصوص مواعید ثبت نام و موارد دیگر، انجام خواهد شد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

19 Nov, 12:06


چگونه همیشه در زندگی خوشحال باشیم.

1. همیشه به یاد داشته باشید که هیچ‌کس روی این زمین بدون مشکل نیست. شما تنها کسی نیستید که مشکل دارید.

2. چالش‌ها بخشی از زندگی هستند. تنها کسی که چالش ندارد، یک مرده است.

3. هیچ مشکلی بدون راه حل نیست. برای دردهایی که تجربه می‌کنید، راه حل وجود دارد.

4. طرز تصوری که از خودتان در ذهن دارید، می‌تواند بر خوشی های شما تأثیر بگذارد. خود را به عنوان فردی ارزشمند و زیبا تصور کنید. از کمبود اعتماد به نفس و احساس حقارت دوری کنید.

5. نگران حرف مردم نباشید. برخی افراد بدبین هستند و ممکن است حرف‌هایی بزنند که فقط شما را ناراحت کنند.

6. با افرادی که منطقی و مثبت گرا هستند دوست شوید. از دوستی با کسانی که مشکلات شما را مسخره می‌کنند یا به شما می‌خندند، دوری کنید.

7. در اوقات فراغت، خود را با سرگرمی‌های مورد علاقه‌تان مشغول کنید، مانند ورزش، بازی، تماشای فیلم، جستجو در اینترنت، بازی‌های کمپیوتر و غیره.

8. اجازه ندهید کسی شما را با پول و چیزهای مادی تحت تأثیر قرار دهد. فردی که امروز فقیر است، ممکن است فردا ثروتمند شود. تغییر ثابت است.

9. هرچند که امروز در چه شرایطی قرار دارید، امیدتان را از دست ندهید. تا زمانی که زندگی هست، امید هم هست.

10. دعا کردن را فراموش نکنید. بدون وقفه دعا کنید. دعا یک کتلست است که می‌تواند به شما ارامش بدهد

11. شجاعت داشته باشید تا برای آنچه می‌خواهید تلاش کنید. زندگی همه‌اش ریسک است. اگر ریسک نکنید، به آرزوهای دل‌تان نخواهید رسید. به‌خاطر دیگران اصالت خود را تغییر ندهید، چون هیچ‌کس نمی‌تواند نقش شما را بهتر از خودتان بازی کند.

شما بهترین هستید، پس خودتان باشید.

---------------------------


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 12:30


🔺محسن رضایی: در حال آماده کردن «وعده صادق ۳» هستیم

🔹همان ائتلاف حامی صدام اکنون پشت سر نتانیاهوست. اگرچه جنگ در غزه و لبنان است، اما تا الان ۶ کشور درگیر جنگ شدند.
🔹هر چند وقت یکبار، هواپیمای رژیم اشغالگر به کشور‌های مختلف حمله می‌کند، به کنسولگری ما در دمشق حمله کردند و نتیجه آن شد وعده صادق ۱، بعد شهید هنیه را شهید کردند که وعده صادق ۲ را به دنبال داشت و بعد به ایران موشک زدند و ما در حال آماده کردن وعده صادق ۳ هستیم.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 10:52


تو عینک فروشی روئیت شد. هنوز آدم خوب پیدا میشه


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 10:05


🔺 شهادت‌ یکی از بسیجیان درگیری دیروز با تروریست‌های مهاجم در شهرستان راسک

روابط عمومی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه:

🔹 یکی از بسیجیان حافظ امنیت این قرارگاه امروز در شهرستان راسک به شهادت رسید.

🔹شهید رضا برزگر از مجروحان حادثه درگیری دیروز در منطقه عمومی شهرستان راسک که مجروح شده بود اما در اثر شدت جراحات وارده و علی‌رغم تلاش وافر پزشکان به فیض شهادت نائل آمد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 09:40


حكيمی به دهی سفر کرد؛ زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد. حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت : "این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !"

حكيم به کدخدا گفت : "یکی از دستانت را به من بده !" کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت. آنگاه حكيم گفت :"حالا کف بزن !"کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:"هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!"

حكيم لبخندی زد و پاسخ داد : "هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند."



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 08:48


🔴 حادثه وحشتناک برای 2 موتورسوار در اسلام‌آباد غرب

♦️مسئول اورژانس پیش بیمارستانی شهرستان اسلام‌آباد غرب، از تصادف 2 وسیله نقلیه (موتورسیکلت و ساینا) خبر داد.

♦️در این تصادف سرنشین خودرو ساینا 2 نفر بودند که هیچ مشکل اورژانسی نداشتند، ولی متأسفانه 2 سرنشین موتوری به دلیل شدت جراحات و خونریزی‌هایی که داشتند، علی‌رغم تلاش‌های بی‌وقفه کادر درمان برای بهبود و زنده‌ماندن سرنشینان موتورسیکلت که متأسفانه هر 2 سرنشین در داخل بیمارستان جان باختند.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 07:50


همه چی قدیمیش قشنگ تره ...!
مخصوصا خاطرات ...🥺😍


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 07:01


🔴 کیانوش سنجری خودکشی کرد.

♦️کیانوش سنجری فعال سیاسی که درخواست آزادی چند زندانی سیاسی را داده بود، به زندگی خود خاتمه داد.

♦️کیانوش سنجری‌ در توییتی درخواست کرده بود که اگر تا ساعت 19 امروز شماری از زندانیان سیاسی که او نام برده بود آزاد نشوند، خودکشی خواهد کرد، از یک ساختمان مرتفع خودش را به پایین پرتاب کرد و جانش را از دست داد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 06:18


💥برای سلامت قلب

🔸استرستان راکم کنید
🔹شبها ۶تا۸ساعت بخوابید
🔸فشارخونتان راکنترل کنید
🔹کاهش مصرف نمک وروغن
🔸داشتن 30دقیقه تحریک بدنی درروز
🔹مصرف میوه وسبزیجات زیاد


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 05:11


جوری زندگی کن که :


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

15 Nov, 04:29


سلام آدینه تـون بـخیر 🍂🍁

قلم موی اراده
را بردار آغشتہ
به رنگَ عشق ڪن
رنڪَ تازه ای بزن
بربوم زندڪَی
تاجان بڪَیرند
طرح های
آرزوهای قشنگت

جمعه تون بخیر وخوشی 🌹
‌‌‌ ‎‌‌
 
👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 19:12


در این شب زیبا
من دعایتان میکنم به خیر
نگاهتان میکنم به پاکی
یادتان میکنم به خوبی
هرجاهستید
بهترین‌ها رو برایتان آرزو دارم

شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید
.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 18:31


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۸ کلمه ۶ حرفی(پیدا شدن)
۱۲ کلمه ۷ حرفی(یکی مونده)
۲ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
و ۲۱۶ کلمه فرعی(۴۵ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤★,#‏ (۴۵۸❣️): آستارا، آناناس، اواتار، بانوان، بوستان، رنسانس، سرراست، تابستان، نارسانا (+۶۵ فرعی)
👤####‏ (۲۵۹❣️): برقرار، تارتار، نونوار، توانستن، نابرابر (+۳۶ فرعی)
👤یا حی ویا قیوم‏ (۲۴۷❣️): استوار، باستان، ساربان، آسانسور (+۳۷ فرعی)
👤روزگار‏ (۱۹۸❣️): اتوبان، استراق، روراست، استقرار، اورانوس، تراورتن، قراقروت، استراتوس، تستسترون (+۲ فرعی)
👤asmon‏ (۶۰❣️): اتوبوس، رستوران (+۵ فرعی)
👤‌.‏ (۵۹❣️): قبرستان (+۸ فرعی)
👤Sara‏ (۳۰❣️): آراستن (+۳ فرعی)
👤امیرعلی و علی ر…‏ (۲۲❣️): (+۵ فرعی)
👤یوسف‏ (۱۲❣️): (+۳ فرعی)
👤123‏ (۱۰❣️): (+۲ فرعی)
👥 و ۴ دوست دیگر با امتیاز کمتر از ( ۱۰ ❣️)
👥 و ۱۰ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 17:59


🎥 پاییز هزار رنگ در جنگل‌های پستۀ وحشی زاگرس


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 16:57


🎥 اهانت دکترکَیوشریفی متولد ۵۳ تهران به مردم کرمانشاه

( صبر کن جوابش خواهی گرفت ، پزشک گستاخ ) همون لات و چاقو کش ها ببین چه بلابی سرت بیارن



⭕️ پیگیری برخورد با یک اهانت به مردم کرمانشاه

🔹 معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری کرمانشاه درباره صوت منتشرشده با محتوای توهین یک پزشک غیرکرمانشاهی به مردم شریف کرمانشاه گفت: این موضوع با دستور دکتر صحرایی، استاندار کرمانشاه از طریق وزارت بهداشت و دادستان نظام پزشکی در حال پیگیری است.

🔹 علی شعبانی روز چهارشنبه با اشاره به کرامت و بزرگی مردم استان کرمانشاه و جانفشانی تاریخی آنان برای حراست و حفاظت از ایران اسلامی و آرامش ملت، تاکید کرد: کمترین رفتار و گفتار توهین آمیز در قبال این مردم شریف که سابقه دیرینه ای در ایثارگری و خدمت به ایران اسلامی دارند، پذیرفتنی نیست.

📆 چهارشنبه / ۲۳ آبان ماه/ ۱‌۴‌۰‌۳

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 16:43


با سلام

یک فقره کارت سوخت کامیون هوو بنام آقای علی محمد جعفری. متعلق به اقای محمود صالحی مفقود گردیده، لطفا چنانچه هرگونه اطلاعی دارید در پی وی اعلام نموده و مژدگانی دریافت نمایید.



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 15:59


💕💕

شلغم یک آنتی بیوتیک طبیعیه! اما دقت کنید، در پخت شلغم به هیچ عنوان سر و ته آن را نزنید چون خاصیت آنتی بیوتیکی اون کاملا از بین میره!

به هزار و یک دلیل شلغم را از دست ندین!:

شلغم اشتها دهنده اس و وزن گیری کودک را بالا میبره و بهترین داروی ضد سرماخوردگی، سرفه و گلو درده!

شلغم به درمان کمخونی و کمبود کلسیم کمک میکنه و قد کودک را بلند میکنه!
شلغم منبع گوگرده و سنگ کلیه را میشکنه!
شلغم ریه را از سرب و آلودگی هوا پاک میکنه!



بچه های شما شلغم می‌خورند؟

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 15:42


هوالحق

تشکر و اعتذار

با سلام و احترام ؛

اینک که دست طبیعت ، بهار زندگی ما را به برگ ریزان خزان بدل کرد و گل سرسبد زندگی ما را به دیار باقی برد
و روح پدر بزرگوارمان
(( جوانمرگ مجتبی رضایی )) را با خود به پرواز در آورد و به ملکوت اعلی فرستادو همه ما را در ماتم و سوگ ابدی نشاند.
به حکم ادب و قدرشناسی ،
بدینوسیله از همه سروران ، دوستان ، آشنایان ، اقوام سببی و نسبی ، که درایام عیادت در بیمارستان و همچنین بعد از فوت ایشان ما را در تحمل این مصیبت یاری بخشیدند و با حضور آرامش بخش و دلسوزانه خود ، مورد تفقد قرار دادند و یا با تلفن ، پیامک ، ارسال پیام تسلیت در کانالهای تلگرامی ، و نیز با نثار تاج گل و حضور خود مرهمی بر قلب داغدارمان بودند ، صمیمانه تشکر می‌کنیم.
نظر به این که به علت تألمات روحی فراوان و کثرت بزرگواران ،
قادر به قدردانی حضوری و تلفنی نشده‌ایم ، یک بار دیگر دست همه شما را می‌فشاریم ،
و دست دعا به امید اجابت به درگاه حضرت حق بلند می‌کنیم
و سلامتی و بهروزی همه شما را از درگاه ایزد منان مسئلت می نمائیم .


با تقدیم احترام از طرف خانواده داغدار و سایر بستگان ایلات شیان و سیاه سیاه


👇👇👇👇👇
🪷
@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

14 Nov, 14:44


گره های کاربردی که لازمه بدونی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 19:09


مـهربـان مـعبودم
شب خود و دوستانم را
بـه تـو میسپارم
آرزوهـایم زیاد است🌙⭐️

اما ناب ترین آرزویم
نعمت سلامتیست
بـرای هـمه ی عـزیـزانم🌙⭐️

ان شـاءالله هـمیشه
سـلامت و شـاداب باشیـد

شبتون بخیر و پُر از آرامش الهی🌙⭐️



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 19:00


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۷ کلمه ۶ حرفی(پیدا شدن)
۱۷ کلمه ۷ حرفی(۳ تا مونده)
۸ کلمه ۸ حرفی(۳ تا مونده)
و ۳۱۸ کلمه فرعی(۹۰ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤یوسف‏ (۶۲۱❣️): آسیایی، انسانی، نونوار، ویرایش، اورانوس، سراشیبی، شیروانی، نابرابر، نیشابور، ناشنوایی (+۸۹ فرعی)
👤🍓خانم توت فرنگی…‏ (۴۳۶❣️): ایرانی، ناشنوا، آسانسور، اوراسیا، شناسایی، نارسانا، نارسایی، نانوایی، نیاوران، رویارویی، ساسانیان (+۴۱ فرعی)
👤M‏ (۳۱۱❣️): روشنایی، روانشناس (+۵۷ فرعی)
👤####‏ (۱۶۱❣️): سیانور، آسیابان، ناباروری (+۲۱ فرعی)
👤بـــــ ی ــــــ…‏ (۴۱❣️): (+۹ فرعی)
👤🖤‏ (۲۲❣️): (+۵ فرعی)
👤𝓩𝓪𝓱𝓻𝓪‏ (۱۳❣️): (+۳ فرعی)
👤تلخ کام‏ (۱۲❣️): (+۲ فرعی)
👤Moradi‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۲ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 18:30


🤔 بازی کلمه 🤔 - هیولا

چی میخوایم؟ کلمات طولانی تر از ۳ حرف
۱۸ کلمه ۶ حرفی(۳ تا مونده)
۱۰ کلمه ۷ حرفی(یکی مونده)
۴ کلمه ۸ حرفی(پیدا شدن)
و ۲۰۱ کلمه فرعی(۷۹ تا مونده)

شرکت کنندگان:
👤only God‏ (۴۶۵❣️): اریایی، آسیایی، اقاقیا، رنسانس، رویایی، سیروان، اوراسیا، اورانوس، رونویسی، قایقران، نارسانا، نارسایی، نیاوران، قانقاریا، قایقرانی (+۳۴ فرعی)
👤🍓خانم توت فرنگی…‏ (۲۶۳❣️): ایرانی، ساسانی، سانسور، قانونی، نورانی، رویارویی، ساسانیان (+۲۶ فرعی)
👤🖤‏ (۱۹۳❣️): سراسری، سناریو، ویرانی (+۳۲ فرعی)
👤Ailin‏ (۱۵۷❣️): احساسی، آسانسور، نانوایی (+۲۲ فرعی)
👤M M‏ (۹❣️): (+۲ فرعی)
👤بـــــ ی ــــــ…‏ (۹❣️): (+۲ فرعی)
👤Saeid‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👤ایمانی‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👤🐾&&&‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👤Moradi‏ (۴❣️): (+۱ فرعی)
👥 و ۷ دوست دیگر با امتیاز ( ۰ ❣️)
@KalameBot

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 17:51


💕💕


چرا وقتی یکی به شما توهین می‌کند، یا بد جوابتان را می‌دهد، یا تحقیرتان می کند یا آن‌طور که انتظار دارید به شما احترام نمی‌گذارد، این شما هستید که ناراحت می‌شوید؟
از کوزه همان برون تراوَد که در اوست.
رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است.
وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بی‌ادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش می‌گذارد؛ شما چرا به خودتان می‌گیرید و بیخود ناراحت و خشمگین می‌شوید، خودخوری می‌کنید، به‌هم میریزید، نآارام و آشوب می‌شوید و در صدد یک جواب محکم‌تر برمی‌آیید؟
اوست که دارد بی‌شعوری‌اش را به نمایش می‌گذارد، شما چرا حِرص می‌خورید و به هم میریزید، و تلاش می‌کنید شبیهِ او رفتار کنید؟
هر وقت در این‌جور موقعیت‌ها‌ قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول می‌دهم آبی است بر آتش.
در این مواقع، فقط ساکت و نظاره‌گر بمانید و حتی در این لحظات می‌توانید این رُباعیِ شیخ_بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرام‌تر شوید:
آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
حالِ متکلم از کلامش پیداست


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 17:29


ئەوەڵ و ئاخریار
اول و آخریار

#کوردی:هاتن ٣ی رووژەی جەژن خاونکار مەرنوو لە سەرجەم کومەڵگای یارسان پیرووز و موبارک بوو.
چوار شمه شەو‌ ـــ ۲۴آبان  شەو نیەت
پنج شەمه ـــ ۲۵ آبان ڕوژ ئەوڵ خاونکار
جمه شه‌مه ـــ ۲۶آبان ڕوژ دوێم خاونکار
شەمه ــــ ۲۷آبان  جەژن خاونـــکار

#فارسی: پیشاپیش فرا رسیدن ایام مقدس روزەی خاوندکاری و عید مرنو را خدمت 《 آسید نصرالدین حیدری رهبر محترم جامعه ی یارستان 》 تمامی سادات و جامعە یارسان بویژه بزرگواران حاضر در کانال تبریک عرض نمودە و از درگاە حضرت سلطان شادکامی و قبولی روزە و نذر و نیاز جملگی عزیزان را مسئلت داریم.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 17:15


🔺رشد ۱۳ درصدی ذخیره سدهای کشور

🔹حجم ذخیره آب در سدهای کشور از ابتدای سال آبی جاری (ابتدای مهرماه) با رشد ۱۳ درصدی نسبت به مدت مشابه سال گذشته همراه شده است.

🔹این میزان ورودی نسبت به ۲ میلیارد و ۱۸۰ میلیون متر مکعبی ورودی آب مدت مشابه سال گذشته، پنج درصد کاهش را نشان می دهد.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 16:26


🔻▪️بلایی که نگه داشتن عطسه سر بدن می‌آورد

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 15:26


📍سود سهام عدالت تا پایان سال تسویه می‌شود

🗣معاون اقتصادی و مالی مپنا:

🔹مپنا با دریافت تسهیلات از سیستم بانکی، یک هزار میلیارد ریال از بدهی سود سهام عدالت را پرداخت کرد و مابقی تعهد تا پایان سال تسویه خواهد شد./ ایسنا

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 14:35


نجات جان دختر جوان با فداکاری سرباز کلانتری اردکان

دختری ۱۹ ساله شب گذشته در اردکان قصد پایان دادن به زندگی خود را داشت اما در لحظه‌ای که خود را به پایین پل پرتاب کرد، سرباز کلانتری بی درنگ در اقدامی فداکارانه، با قرارگرفتن زیر پل مانع از برخورد او با زمین شد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 14:08


🟩۱۳ نوامبر روز جهانی مهربانی نام گرفته  و همه سعی می کنند در این روز به هم لبخند محبت‌آمیز زده و ناراحت نباشند.

قدمت روز مهربانی به سال ۱۹۶۰ باز می گردد که براساس آن جنبشی در ژاپن شکل گرفت تا مهربانی را ارج نهاده و رفتار محبت‌آمیز در کارهای روزمره را تشویق کند.

این ابتکار ژاپنی ها به سایر نقاط جهان گسترش یافت و از سال ۱۹۹۷ در سراسر جهان روز ۱۳ نوامبر به عنوان “روز مهربانی” گرامی داشته می‌شود.

از آن سال به بعد، جنبش‌های مردمی بسیاری در کشورهای مختلف حول محور «ترویج مهربانی برای ساخت دنیایی بهتر» شکل گرفت

این جنبش جهانی معتقد است اگر تنها یک وجه مشترک برای ساختن یک ملت از تمامی ملت‌های جهان وجود داشته باشد، آن «مهربانی» کردن است
و راه دستیابی به آن چیزی نیست جز تلاش برای اصلاح رفتارهای کوچک و گنجاندن مهربانی در زندگی روزمره.

مهربانی یکی از مهم‌ترین و قوی‌ترین احساسات بشر برای ساختن یک زندگی ایده‌ال و حل بسیاری از مشکلات فعلی است.

یک کلمه محبت آمیز، یک رفتار دوستانه یا یک لبخند، کار چندانی دشواری نیست که نتوان انجام داد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 12:17


این حادثه در جاده پلدختر به اندیمشک رخ داده
دوستمون که عکس رو میبینید با شجاعت مثال زدنی باعث نجات جان راننده نیسان میشه

ایران بهترین مردمان دنیا رو داره❤️


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 10:44


💕💕


6 عادت مثبت که باید به کودکان بیاموزیم



1) خوردن غذا با طعم های متنوع
2) اهمیت ویژه به وعده صبحانه
3) اهمیت بازی هدفمند و ورزش
4) وابسته نشدن به تلویزیون گوشی موبایل
5) نوشیدن آب به جای نوشابه
6) دوست داشتن خود و خانواده



چه عادت دیگه ای به ذهن شما میرسه؟


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 10:29


روحش شاد و یادش گرامی

مراسم تشییع و خاکسپاری مرحومه حاجیه هما خانم کریمی

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 09:43


اینستاگرام در آپدیت بعدی اسکرین شات از پیام ها را ممنوع خواهد کرد.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 09:36


روحش شاد و یادش گرامی

مراسم تشییع و خاکسپاری مرحوم مشهدی احمد شیرزادی در شهرستان بندر امام خمینی 《 ره》


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

13 Nov, 09:03


روحشان شاد و یادشان گرامی

مراسم چهلمین روز درگذشت مرحومه مشهدی طلا لطیفی

مراسم چهلمین روز درگذشت مرحوم مشهدی علی حیدر باقری
مراسم هفتمین روز درگذشت جوانمرگ مجتبی رضایی

چهلمین روز درگذشت جوان ناکام آرمین مرادی

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 16:11


دیشب آخر شب سمت اتوبان بعثت یه ماشین شروع کرد کنارم بوق زدن و دست تکون دادن، شیشه رو دادم پایین یارو گفت: لاستیک عقبت شُل شده داره در میاد، سریع بزن بغل تا چپ نکردی.
منم هول شدم و با استرس سریع زدم بغل و ماشین رو دم خروجی اتوبان نگه داشتم.
یارو هم ده متر جلوتر از من نگه داشت.
همونطوری هول هولی تا اومدم پیاده بشم خیلی اتفاقی از توی آینه دیدم یه پراید هم ده دوازده متر عقب تر از من وایستاد و دوتا گولاخ ازش پیاده شدن و یه چیزی شبیه قمه هم توی دستشون بود.
فهمیدم که ماجرای لاستیک الکیه و برنامه اینا خفت گیریه.
سریع ماشین رو استارت زدم و گازشو گرفتم.
مَرده هم در حالی که فحش میداد سعی کرد خودشو بندازه جلوی ماشین و نذاره برم ولی توجهی نکردم.
اونی هم که پشتم بود قمه رو پرت کرد سمت ماشین که خورد به سپر عقب و روش یکم خط و خش انداخت.
امروز توی گروه رفقام این ماجرا رو فرستادم و یکیشون گفت پسر عموش رو هم اینطوری خفت کردن.
خلاصه اینکه آخر شب و توی خلوتی اگر یکی بهتون گفت ماشینتون مشکل پیدا کرده تا به جای امنی نرسیدید توقف نکنید.
اگر هم توقف کردید حتما پشت سرتون رو چک کنید و که براتون کمین نذاشته باشن.
اگر طرف هم توقف کرد فاصلتون رو ازش زیاد کنید که اگر سمتتون حمله کرد حتما فرصت فرار داشته باشید.تا حد امکان اگر تونستید ماشینتون رو به دوربین ثبت وقایع مجهز کنید چون بعضی از اینها یه شگرد دیگه هم دارن و از عمد بهتون میمالن و بعد که نگه داشتید به هوای اینکه شما مقصر هستید با لات بازی و تهدید به اسم خسارت مجبورتون میکنن یه پول قلمبه‌ ای بهشون بدید.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 15:35


‏"آدم اصیل"

به آدمی میگن که؛
بعد از اینکه بهش ارزش دادی
از فردا تبدیل به یه آدم دیگه نشه...

"خیلی‌ها باید این جمله رو چند بار بخونن"


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 14:03


#کودکانه

👈 عصبانیت در کودکان

چرا كودكم كتك ميزند؟
چرا كودكم عصبي است؟
چرا كودك ٤ساله ام با عصبانيت رفتار ميكند؟

🌺 عصبانيت شايع‌ترين مشكل بچه‌هاست.

اين عصبانيت در واقع تجلي درد و ناكامي كودك بدليل ناتواني او در كنترل جهان اطراف است.

از آنجايي كه كودك نوپاست، هر چند احساسات او بسيار قوي است، اما وسيله كافي براي ابراز نااميدي خود به طرز مناسبي را ندارد.

اين امر او را بيش از پيش نااميد كرده و از عصبانيت منفجر مي‌كند.

در نهايت او با تنها وسيله‌اي كه در اختيار دارد به دیگران حمله مي‌كند يعني با كتك زدن.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 13:23


☑️ غروب زیبای کرمانشاه/ شهرک متخصصین


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 12:25


🔴فوری

🔻رشیدی کوچی خبر داد: رفع فیلترینگ فضای مجازی، چند روز دیگر

▪️رشیدی کوچی نماینده سابق مجلس در استوری صفحه اینستاگرام خود اعلام کرد که در چند روز آینده شاهد رفع فیلترینگ فضای مجازی خواهیم بود.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 11:42


رو پشتی های قدیمی 😍

#نوستالژی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 10:01


هلاکت ۴ تروریست دیگر در راسک

سخنگوی رزمایش عملیاتی شهدای امنیت:
🔹در ادامه اجرای رزمایش عملیاتی شهدای امنیت قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه در استان سیستان و بلوچستان در مواجهه با تروریست های مزدور استکبار جهانی در منطقه عمومی شهرستان راسک تعداد ۴ نفر از تررویست ها به هلاکت رسیدند.

🔹در این عملیات موفق یک خودرو و مقدار قابل توجهی سلاح و مهمات کشف و ضبط گردید و کماکان تلاش ها برای تعقیب و انهدام باقی مانده این گروه ترویستی ادامه دارد.

🔹همچنین در این عملیات یک نفر از رزمندگان اسلام به درجه رفیع شهادت نائل گشت.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 09:29


می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت .
چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا دادبه این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد .
همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت.
ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم  می میرد؟ چرا مزخرف میگی!!!
و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید.
دیگی که می زاید حتما مردن ه دارد.
و این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد عجیب ترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 08:31


🎥 لحظه حمله خرس به گله گوسفندان در ارتفاعات دالاهو

🔹چوپان در کمال آرامش فیلمبرداری میکند و هیچ عکس العملی نشان نمیدهد.

🔹درود بر مردم دالاهو که مدت زیادیست به جای شکار، احترام و حفاظت از این گونه‌های نادر حیات وحش را انتخاب کرده‌اند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 07:40


☑️ پاییز هزار رنگ و دلفریب در منطقه دینور کرمانشاه


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 06:55


☑️ سعی کنید فلفل سیاه رو پای ثابت غذاهایتان کنید!

تنها ماده‌ای که در پژوهش‌های علمی این توانایی را داشته غذای شما را تبدیل به یک اکسیر ضد سرطان کند جاویسین و پلی‌فنول‌های داخل فلفل سیاه بوده و ترکیبات سمی که احتمال دارد در غذا تشکیل شود را خنثی می‌ کند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 06:11


🔴 قطع عضو یک کولبر بر اثر انفجار مین‌ در مرز نوسود

♦️متاسفانه چند روز پیش به علت انفجار مین در مرز نوسود یک کولبر اهل جوانرود متاهل و دارای سه فرزند از مچ پا به پایین زخمی شد که متاسفانه به علت جراحات وارده امروز پای ایشان از مچ قطع گردید.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 05:39


⭕️از آفتاب پاییز غافل نشوید/خواص آفتاب پاییزی برای سلامت جسم و آرامش روح


〽️خواص آفتاب در فصل پاییز نیز شامل مواردی است که می‌تواند بر سلامت جسم و روانشناختی انسان‌ها تأثیر بگذارد:
〽️تأثیر مثبت بر روحیه
〽️تقویت سیستم ایمنی
〽️افزایش میزان انرژی
〽️کاهش استرس
〽️جلوگیری از اختلالات خواب
〽️پیشگیری از افسردگی
〽️جلوگیری از افزایش وزن
〽️کاهش خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی و سرطان
〽️جلوگیری از درد استخوان


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

08 Nov, 04:52


🌸ســـــلام
🍃صبحتون زیبا

🌸صبحتون بـه قـشنگی
🍃آسمان پـر نـور
🌸و لبخندتـون به زیبـایی
🍃گلهای شکفته
🌸از آفرینش هستی
🍃روز خوبی براتون آرزو میکنم

🌸 روز تون شـاد و پـر امـید


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

07 Nov, 19:05


در این شب زیبای پاییزی
آرزو می کنم
همه خوبی های دنیـا
مـال شما باشه
دلتـون شـاد باشه
غمی توی دلتون نشینه
و دنیا به کامتون باشه
و اوقاتتون همیشه
بر مدار خوشبختی بچرخه

شبتون پر از عشق و آرامـش ♡


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 19:06


قشنگترین عشق
نگـاهِ خــــداونـــد
بـر بـنـدگـان اسـت
هر کجا هستی به همان
نگـاه مهربان میسپارمـت

شبتون قشنگــــــ
لحظه هـاتـون لبـریـز از آرامـش



👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 19:02


#خان هوسباز
#پارت _36

با قاشق کمی از خورشت روی برنج ریختم و بعد پرش کردم و به طرف دهنم آوردم.
در تمام لحظات، نگاه خیره ی افراخان رو روی خودم حس می کردم.
صداش باعث شد سرم رو به طرفش بچرخونم:
-چرا اینجوری میخوری؟
با تعجب، لقمه رو قورت دادم و گفتم:
-چجوری میخورم؟
حرفی نزد و با اخمی محو که میون دو ابروش خودنمایی می کرد بهم خیره شد.
قاشق رو از دستم که گرفت، چشم هام درشت شدن.
قاشق رو پر کرد و بعد به طرف دهنم آوردش و گفت:
-دهنتو باز کن.
تقریبا میشه گفت کپ کرده بودم! افراخان و این کارها؟ اصلا عقل جور در می اومد؟ بهت زده بودنم باعث شده بود بی حرکت بهش خیره بشم.
قاشق رو که به لبم چسبوند، سریع دهنم رو باز کردم. از فرصت استفاده کرد و توی دهنم فروش کردم.
بعد همزمان خندید و گفت:
-جویدن بلدی که
سرم رو تکون دادم و آروم آروم و با طمانینه مشغول جویدن شدم.
همونطور که لقمه ی بعد رو آماده می کرد گفت:
-احمد یکم سر به هوا و از زیر کار در روئه! پیدا کردن پدر مادرتو می سپارم به یکی دیگه.
و بعد از لحظه ای مکث، زیر لب ادامه داد:
-اصلا معلوم نیست کجان، انگار آب شدن رفتن توی زمین.
لقمه رو به سختی فرو دادم. اما میشه گفت بغض جایگزینش شده بود!
-نکنه.. نکنه اتفاقی براشون.. افتاده باشه.
سرش رو بالا آورد و خیره شد توی چشم هام و گفت:
-نفوس بد نزن.
این بزرگ ترین و بهترین کلماتش برای دلداری دادن من بود!
نگران شده بودم.
حتی شاید بیشتر از قبل.
قاشق رو بالا آورد که سرم رو کج کردم و زیر لب گفتم:
-نمی تونم.
اخمی کرد و بعد از ریز کردن چشم هاش گفت:
-چی؟ نشنیدم؟
قاشق رو از دستش گرفتم و توی بشقاب گذاشتم. در تمام لحظات عبوس بهم خیره شده بود.
با نگاهی که مظلومیت توش موج می زد، بهش خیره شدم و گفتم:
-الان اشتها ندارم.
باز هم توی همون جلد سرد و بی روحش فرو رفت. گره ی میون ابروهاش پررنگ تر شد. با این حال، خشک گفت:
-مجبوری که داشته باشی.
اونقدر زورگو و یکدنده بود که در پاسخ حرفش نتونم چیزی بگم.
شروع کردم به خوردن غذا؛ اون هم تند تند و پر عجله.
دلم می خواست خیالش راحت شه و بره.
لقمه ای که توی گلوم پرید، لیوان دوغ رو به طرفم گرفت و با نیشخند گفت:
-نمیری
لیوان رو ازش گرفتم و قلپی ازش خوردم. با پشت دستم، دور دهنم رو پاک کردم.
از جاش بلند شد و گفت:
-چقدر تو کثیفی دختر
و بعد از اتاق بیرون رفت.
بعد از رفتن افرا خان داشتم به واکنش و حرف های وارش فکر میکردم و دنبال یک فرصتی بودم که هم ازش تشکر کنم هم جواب سوالایی ک تو ذهنم بود رو ازش بپرسم چون تنها کسی ک میتونست جوابمو بده اون بود که خودش بدون اینکه در بزنه وارد اتاقم شد.
لبخندی روی لبهام نشست که وارش با حرص گفت:
_چیه ؛ به چی می خندی!؟
سرم و به علامت منفی تکون دادم و گفتم هیچی !! یه سئوال خیلی ذهنم و درگیر خودش کرده بود بهتر بود الان که کسی نیست از وارش بپرسم با صدای آرومی لب زدم:
_وارش
بهم نگاه کرد و گفت:
_بله؟!
_این خاله خانوم چرا انقدر جوون اصلا نمیخوره خاله ی افراخان باشه چرا یجوری رفتار میکنه انگار افراخان شوهرشه تا خواهرزادش؟!
با شنیدن حرف هام نگاهی بهم انداخت پوزخند روی لبهاش عمیق تر شد و گفت:
_اون زن خاله ی تنی افراخان نیست!
با چشمهای گرد شده از تعجب بهش خیره شدم که ادامه داد:
_اون زن عاشق افراخان
_چی؟!
_ساکت باش داد نزن میخوای همه بفهمن شر درست بشه
_ببخشید یه لحظه شکه شدم!
پوزخندی زد و گفت:
_تو این مدت زیاد شکه میشی
_منظورت چیه؟!
_خودت میفهمی فقط از این خاله خانوم قلابی دور باش اون بشدت عاشق افراخان و بخاطر بدست آوردنش هر کاری میکنه چون تو حامله ای الان براش یه زنگ خطری پس مراقب خودت باش سعی کن ازش دوری کنی کمتر باهاش صحبت کن!
با شنیدن حرف های وارش با ترس بهش خیره شدم و لب زدم:
_افراخان اینارو میدونه؟!
_آره
_پس چرا اون و نگه داشته!؟
_چون به عنوان مادرش دوستش داره و این حرف هارو باور نمیکنه فهمیدی؟!
سرم و به علامت مثبت تکون دادم و با فکری درگیر مشغول خوردن غذام شدم هیچوقت فکرش رو نمیکردم خاله خانوم عاشق افراخان باشه کمی ترس داشتم میترسیدم آسیبی به بچم برسونه جوری که وارش گفت پس اون زن برای رسیدن به افراخان هر کاری میکنه حتی من و بچم رو نابود میکنه با ترس دستم و روی شکمم گذاشتم که صدای وارش بلندشد:
_چیشده خوبی درد داری؟!
سرم و بلند کردم و با چشمهای وحشت زده از ترس بهش خیره شدم با ترس لب زدم:
_بچم و میکشه؟!
_کی؟!
_خاله خانوم
_نترس گلناز اون هیچ کاری نمیتونه بکنه بشرطی ک باهاش دهن به دهن نشی فهمیدی؟!
با اینکه با حرف هاش موافق نبودم و میدونستم یه اتفاق بد خواهد افتاد سرم و به علامت تایید تکون دادم.
***

ادامه دارد...
🔰👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 19:02


#خان هوسباز
#پارت _35

اشکم رو پاک کرد و همونطور که توی چشم هام زل زده بود گفت:
-من همه کاری میکنم تا تو خوشحال باشی گلناز.
بغضم شکست؛ این بار با صدای بلند.
با دست هام صورتم رو قاب کردم و از عمق وجودم هق زدم.
من رو توی آغوشش کشید و چونه اش رو روی سرم نشوند.
آروم لب زد:
-گریه نکن، درستش میکنم
- حالا هم پاشو بیا دور همدیگه شام بخوریم.
حس فوق العاده خوبی بهم منتقل شد. احساس آرامش خیلی زیادی کردم.
از اینکه افراخان حتی به واسطه ی بچه تغییر کرده بود و به عبارتی نازم رو می خرید، خوشحال بودم.
اگر دنبال لج کردن بود، یا می خواست نزاره من و مامانم همدیگه رو ببینیم هیچ وقت اینقدر مهربون و با لطافت باهام برخورد نمی کرد؛ با این حال داد و بیداد خودش رو میکرد.
با وجود وارش و حالا خاله خانوم که گاهو بیگاه دنبال تحقیر کردنم بودن نمیزاشتن دل خوشی من زیاد دووم داشته باشه.


****
همگی نشسته بودند دور سفره و مشغول خوردن شام بودند حتی زحمت نداده بودند منتظر من بمونن من و بگو از خواب نازنینم گذاشتم با صدایی که حرص کاملا داخلش مشهود بود لب زدم:
_سلام شروع کردید؟!
وارش با طعنه گفت:
_نکنه باید منتطر توی رعیت هم میموندیم!
با شنیدن حرفش عصبی و ناراحت شدم و اخمام رفت تو هم با خشم بهش خیره شده بودم که صدای عصبی افراخان بلند شد:
_وارش دهنت و ببند نزار اون روی سگم بیاد بالا.
وارش با غیض نگاهش و ازم گرفت و ساکت شد هنوز هاج و واج سرجام ایستاده بودم که صدای افراخان بلند شد:
_برای چی وایستادی بشین و شروع کن!
با شنیدن حرفش هول زده نشستم‌روی زمین کنار سفره و شروع کردم به غذا خوردن با اولین قاشقی که خوردم تازه فهمیدم چقدر گرسنه بودم با ولع شروع کردم به خوردن غذا که صدای پر از ناز و عشوه ی خاله خانوم بلند شد:
_اه حالم بهم خورد این چه وضع غذا خوردن افراجون نمیخوای بهش چیزی بگی؟!
سرم و بلند کردم و با دهن باز شده بهش خیره شدم این الان چی داشت میگفت افراجون!حالم از غذا خوردن کی بهم میخوره الان حالش و میگیرم
لبخندی زدم و با خونسردی لب زدم:
_عزیزم من حاملم و این طبیعیه که اینجوری غذا بخورم در ضمن شما هم اگه مشکلی با غذا خوردن من دارید اون مشکل شماس نه من و بقیه میتونید چیزی نخورید.
با بهت لب زد:
_با منی؟!
_آره
بعد از چند دقیقه انگار تازه شک حرفم اومده بود بیرون که رو به افراخان کرد و گفت:
_نمیخوای به این دختره ی رعیت چیزی بگی؟!
با شنیدن این حرف افراخان سرش و بلند کرد و به خاله خانوم خیره شد و گفت:
_اون یه رعیت و تو روستا بزرگ شده حتی مدرسه هم نرفته تربیت درست و حسابی نداره پس به حرف هاش توجه نکن!
با شنیدن این حرف افراخان بغض کردم چجوری میتونست اینجوری من و تحقیر کنه با چشمهای اشکی به زمین خیره شده بودم که صدای عصبی وارش بلند شد:
_افراخان مثل اینکه یادت رفته گلناز حامله اس و تو این دوران خوش اشتها میشه این چه ربطی به رعیت بودن داره درضمن خاله ات که این همه درس خونده چرا ادبش صفره؟!
_وارش ساکت شو!
با شنیدن صدای عصبی افراخان وارش پوزخندی زد و گفت:
_چیه حقیقت تلخه درد داره؟!
خاله خانوم با گفتن:
_همتون بی شخصیت هستید
از سر سفره بلند شد و رفت افراخان نگاه تهدید آمیزی به جفتمون انداخت و گفت:
_حساب هر دوتون رو میرسم!
بعدش بلند شد و پشت سر خاله خانوم رفت که صدای وارش بلند شد:
_اون زنیکه ی عفریته هم رفت حالا شروع کن!
سرم و بلند کردم و به وارش خیره شدم و با صدای آرومی لب زدم:
_ممنونم
پشت چشمی نازک کرد و گفت:
_انقدر جلوی این عفریته بی زبون نباش قبل حاملگیت با اون زبون درازت من و میخوردی الان جلوی این عفریته موش نشو!
ازاینکه وارش ازم حمایت کرده بود خوشحال بودم و از اینکه افراخان باز عصبانی شده بود ناراحت ،میترسیدم به قولش عمل نکنه و نزاره مامانمو ببینم .
منم با ناراحتی پاشدم رفتم تو اتاقم
بعد از چند دقیقه افرا خان به همراه آمله خانم که مجمه ای دستش بود اومدن داخل.
آمله مجمه رو روی زمین گذاشتش که افراخان رو بهش کرد و گفت:
-دستت درد نکنه. میتونی بری.
نگاه نگران آمله خانم رو که حس کردم، لبخندی بی جون به روش زدم. انگار که خیالش راحت شد. از اتاق بیرون رفت و در رو بست.
افراخان مجمه رو به طرفم کشید و با سر بهش اشاره کرد و لب زد:
-بخور
سری تکون دادم. اصلا میل به غذا خوردن نداشتم؛ اما می دونستم به خاطر افراخان هم که شده، مجبور بودم که بخورم.

ادامه دارد

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 19:02


#خان هوسباز
#پارت _34

_چرا اونجا ایستادی بر بر من و نگاه میکنی گمشو داخل اتاقت!
با تعجب بهش خیره شده بودم که تقریبا داد زد:
_گمشو داخل اتاقت
نمیدونم چرا بغض کردم و اشک داخل چشمهام جمع شد پلک زدم تا اشک هام نریزه افراخان با دیدن چشمهای اشکیم از دادی که زده بود انگار پشیمون شده بود که کلافه دستی داخل موهاش کشید
بدون توجه بهش به سمت اتاقم دویدم داخل اتاق که شدم در اتاق و بستم و روی تشک دراز کشیدم و شروع کردم به گریه کردن از وقتی حامله شده بودم دل نازک هم شده بودم با کوچکترین حرفی اشک هام سرازیر میشد
اما من تقصیری نداشتم که افراخان سرم داد زد وارش عصبانیش کرد اون هم با دیدن من عصبانیتش رو روی سر من خالی کرد انگار دیوار کوتاه تر از من پیدا نکرد بعد از کلی گریه کردن و حرص خوردن چشمهام گرم شد و خوابم برد
_دخترم گلناز بیدار شو!
با شنیدن صدای آمله خانوم کنار گوشم آهسته چشمهام و باز کردم خمیازه ای کشیدم و گیج لب زدم:
_چیشده؟!
لبخندی زد و با آرامش گفت:
_موقع شام دخترم بهتره یه چیزی بخوری بعد بخوابی اینجوری ضعف میکنی
خوابالود لب زدم:
_میل ندارم
_بلند شو دخترم به فکر خودت نیستی حداقل بفکر اون بچه ی داخل شکمت باش افراخان هم ببینه نیومدید باز عصبانی میشه.
با شنیدن اسمش سیخ سر جام نشستم و با حرص لب زدم:
_باشه الان میام.
_دیر نکنی دخترم
_باشه
با رفتن امله خانوم با حرص لب زدم:
_افراخان عصبانی میشه عصبانی میشه بدرک که عصبانی میشه پسره ی چندش از خود راضی وقتی عصبانیه سر من خالی میکنه وقتی وارش بهش گیر میده میاد به من گیر میده انگار برده گرفته لیاقتش همون وارش عفریته اس.
با خستگی از روی زمین بلند شدم
تموم بدنم کوفته شده بود دلم میخواست باز بگیرم بخوابم ولی مگه میشد!
از حس حالت تهوع های گاه و بی گاه، خسته شده بودم.
احساس می کردم شدیدا لازم دارم بویاییم رو از بین ببرم! کاش همچین چیزی امکان داشت.
بوی غذا، عطر تن؛ بوی چمن و یا حتی بوی بارون! همه و همشون باعث می شد محتویات معده ام رو به بدترین شکل ممکن بالا بیارم.
از طرفی، فکر و ذهنم مشغول بود.
چند روزی می گذشت؛ افراخان مدام از حرف زدن باهام طفره می رفت.
دست و دلم به غذا خوردن نمی رفت و نگران بودم.
اینکه سعی می کرد تا حد الامکان باهام همکلام نشه، چهار ستون بدنم رو مثل بید می لرزوند.
آمله خانم ظرف غذا رو جلوی صورتم گرفت:
-بخور مادر، اون بچه گناه داره. چرا این کارو با خودت و اون میکنی آخه؟ خدارو خوش نمیاد.
بغض کرده، روم رو ازش گرفتم و به سختی لب زدم:
-نمی تونم؛ حالت تهوع میگیرم.
با درماندگی بهم خیره شد. تنها بهانه ای که میتونستم بیارم، همین حالت تهوع و بالا آوردن هام بود.
سری تکون داد:
-تو چه غذا بخوری، چه نخوری؛ بالاخره بالا میاری. پس یکم به فکر اون طفل معصوم باش.
و بعد از اتاق بیرون رفت.
پاهام رو توی شکمم جمع کردم و سرم رو روشون گذاشتم.
چند دقیقه ای در سکوت کامل، به گل های فرش خیره شده بودم که در با صدای مهیبی باز شد.
با ترس تکونی خوردم و نگاهم رو به طرف در کشیدم.
افراخان با صدایی بلند فریاد زد:
-با کی لج کردی غذا نمیخوری؟ چرا نمیخوای بزرگ بشی؟ هنوز عقلت چهارده ساله مونده.
قطره اشکی از چشمم چکید؛ بی توجه به تمام حرفاش، در حالی که چونه ام می لرزید لب زدم:
-قرار بود مامانم رو بیارید ببینم...
با عصبانیت غرید:
-آره، ولی قرار نبود تا وقتی مامانت رو میبینی اعتصاب غذا بکنی. میدونی چیه؟ با این کارات من بیشتر از قبل ترغیب میشم که بهت اجازه ندم ببینیش.
چشم هام از شنیدن حرفش درشت شد.
چرا این کار رو می کرد؟
چرا اینقدر با احساسات و عواطف من بازی می کرد و عین خیالش نبود؟
باز هم قطره اشکی لجوجانه روی گونه ام غلتید. آب دهنم رو به سختی فرو دادم تا میون حرفم، بغضم نشکنه!
-مشکل شما غذا خوردن منه؟ باشه چشم.
بدون اینکه نگاهم رو از چشم های نافذش بردارم، با صدای بلند آمله خانم رو صدا زدم.
آمله خانم سراسیمه اومد و همونطور که تقریبا رنگش پریده بود گفت:
-جانم؟
نفسی کشیدم؛ نمی دونم... شاید این یه آه عمیق و جگرسوز بود. چقدر دیگه می تونستم باهاش مدارا کنم؟
-برای من غذا بیارید
باشه ای گفت و بیرون رفت.
نگاهم رو از افراخان گرفتم و به نقطه ای نامعلوم دوختم. به طرفم قدم برداشت و کنارم نشست؛ این بار لحنش آروم و ملایم بود، بدو هیچ خشونتی!
-هنوز نتونستم خانواده ات رو پیدا کنم، نمی دونم کجا رفتن. به احمد سپردم دنبالشون بگرده
دروغ میگفت؟
دروغ میگفت! مشخص بود داره یه چیزی رو از من پنهون می کنه. پشت دستش که روی صورتم خورد، سرم رو به طرفش چرخوندم.
اشکی از چشمم چکید و روی گونه ام غلتید. اما هیچ حرفی نزدم..

ادامه دارد ....
🔰

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 18:45


‏یه جا نوشته بود که:
می‌دونید چرا کودکی شیرینه؟
چون گذشته‌ای وجود نداره، یادی وجود نداره آینده ای وجود نداره.
این سنگینی بار گذشته‌ و آیندست که زندگی‌رو سخت می‌کنه؛
من‌رو یاد این حرف نادر ابراهیمی انداخت:
فراموشی را بستاییم.
یاد، انسان را بیمار می‌کند.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 18:40


🌹تشکر و اعتذار 🌹
(به نام هستی بخش)
                                                         
مَنْ لَمْ يَشْكُرِ اَلنَّاسَ لَمْ يَشْكُرِ اَللَّهَ

بدین وسیله مراتب تقدیر و تشکر خود را از تمامی  اقوام،بستگان،دوستان ، آشنایان و هم ولایتیهای عزیز و مردم شریف وبزرگوار شهرستان های دور ونزدیک وروستاهای همجوار و مردم محترم نقاره کوب که با لطف ومرحمت خود در ،مراسم تشیع ، تدفین  ومجلس ختم. مرحوم مشهدی حیران خانم رضایی شرکت نموده ویا از طریق فضای مجازی با ارسال پیام تسلیت ،تماس تلفنی و......وهمچنین مدیران و ادمین ها وکانال های‌ منطقه با ما ابراز همدردی نموده اند، صمیمانه تشکر و قدر دانی می نماییم .

واز خداوند  متعال سلامتی و توفیقات روز افزون سروران گرامی را خواهانیم .

ازطرف برادران و فرزندان و خانواده داغدار مرحومه مشهدی حیران خانم رضایی

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 17:54


با سلام

کشاورزان محترمی که اقدام به جار سوزی می نمایند هر چند بارها از سوی مسئولین دولتی این کار ممنوع گردیده ولی لطفا در طول روز باقیمانده ی گندم و جو را آتش بزنید و از جار سوزی در طول شب و اواخر وقت جدا خودداری نمایید و تا خاموش شدن مزرعه ی خود در محل حضور داشته باشید تا آتش به مراتع و کوهها سرایت کند. متاسفانه بارها شاهد بوده ایم به محض آتش زدن جار افراد محل را ترک و باعث حریق کوه و مرتع شده اند.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 17:37


فیلترینگ برداشته شد؟

برخی رسانه ها به نقل از مخاطبان خود نوشتند: امروز جمعه ۴آبان ماه ۱۴۰۳ و از دقایقی پیش شبکه های اجتماعی با اینترنت مخابرات خانگی بدون نصب فیلترشکن قابل دسترسی شده است.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 16:14


مادر تنها آدمیه که نمیشه
تو این دنیا بدل و مدلش را ساخت
عطرش، صداش، چشماش....❤️


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 15:17


#_درد_دل

🤔امروز از شاباد تا روستای قباد که می آمدم از ورودی جاده ی شیان باخود فکر کردم طی چند سال بعنوان خادم مردم شیان در کانال بارها مشکلات را منعکس نموده ایم و در خیلی از موارد هم با پیگیری ها از سوی مسئولین روستاها و شهرستان این کمبودها و نواقص مرتفع گردیده است 《 که جای تقدیر و تشکر دارد 》 بجز مشکل لاینحل جاده ی شیان


📌واقعا چنین جاده ای با این حجم تردد و عبور ومرور برای مردم بزرگوار و نجیب ایل شیان کلهر جای تاسف دارد هم برای نمایندگان ادوار گذشته و هم نماینده ی فعلی و هم افرادی که کاسه ی داغ تر از آش هستند وسنگ غریبه ها را بر سینه می‌زنند و از قول نمایندگان وعده هایی می دهند که مگر فقط عقل و درک این افراد بتواند بر این وعده ها جامه ی عمل بپوشاند .

⁉️ببیند به کجا رسیده ایم و دلالان انتخاباتی چه به حال و روز ما آورده اند که بالاترین توقع مردم ایل شیان کلهر با این قدمت درخشان و پیشینه ی پر افتخار لکه گیری و آسفالت جاده می باشد .

نتایج کنکور امسال و حجم بالای قبولی در رشته های مختلف نشان از سطح سواد و نخبه پروری این دیار دارد ولی افسوس که هیچگاه نخواسته ایم داشته هایمان را باور کنیم و تا شخصی از ایل شیان کلهر به مقامی می‌رسد و یا سرآمد ایل و تبارش می‌گردد اولین کسانی که سعی در تخریب دارند خود ما هستیم.

🙏لذا از عزیزان همدیاری خواهشمندیم هیچگاه خود را بازیچه ی دست افرادی که بر سر رای شما معامله انتخاباتی می‌کنند و صرفا به جهت منافع شخصی سعی در فریب شما و بزرگ نمایی افراد غریبه و کسانی که در عمل هیچ کارایی مثبتی را ندارند ننمایید.

📌و از اینگونه افراد هم درخواست داریم همچنان که شب و روز در خدمت نمایندگان بودند《چه متن ها و مقاله های حماسی که در مدح و وصف افراد نوشته نشد 》 حداقل شهامت یک عذر خواهی ساده از جانب ایشان را داشته باشند که به فلان دلیل یا دلایل توانایی انجام وعده های داده شده را ندارند.

ناگفته زیاد هست و فعلا به همین مقدار بسنده خواهیم کرد .


با تشکر : ارادتمند رجبی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 14:56


روحش شاد و یادش گرامی

مراسم تشییع و خاکسپاری مرحومه مشهدی رنان شیر محمدی

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 14:37


تا حالا چشمایی به این قشنگی دیدین؟😍
( تصویر مربوط به دختری از ایل بزرگ بختیاری‌ است).

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 13:56


🔸 نخستین سلفی ایرانی که توسط ناصرالدین شاه قاجار در تالار آیینه کاخ گلستان در سال ۱۳۰۲ هجری قمری گرفته شده است.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 13:34


با نهایت تاسف و تأثر درگذشت مادر مهربان مرحومه مشهدی رنان خانم شیرمحمدی همسر گرامی مرحوم تازه گذشته مشهدی ابراهیم محمدی مادر گرامی آقایان صادق ،سجاد و سمیر محمدی خواهر گرامی آقایان حاج عبدالله و فاضل شیرمحمدی از بستگان قلعه شیان را خدمت بازماندگان تسلیت عرض می نماییم.

در خصوص مراسم تشییع و خاکسپاری متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 13:12


💢 امام جمعه کازرون طی یک اقدام مسلحانه به قتل رسید و ضارب نیز پس از وقوع حادثه خودکشی کرد.

🔸 طبق گفته منابع محلی ، ضارب از جانبازان جنگ تحمیلی بوده و به دلایل شخصی این اقدام را انجام داده است.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 11:11


چه وسیله‌هایی که تو خونه با این شیطونکا شکستیم و چه کتک‌هایی نوش‌جان کردیم :))

#نوستالژی


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 09:49


🔴 از کاسبان تحریم تا کاسبان فیلترینگ؛ 60 هزار میلیارد تومان سالانه به جیب مافیای فیلترشکن می‌رود!

تیتر یک روزنامه خبرفوری در تحلیل چرایی تجمع دیروز حامیان فیلترینگ:

♦️روز گذشته تصاویر تجمع عده‌ای با شعارهای تند در خصوص شبکه‌های اجتماعی خارجی در فضای مجازی پربازدید شد، این تجمع دقیقا پس از اظهارات رئیس‌جمهور مبنی بر بررسی دقیق کارشناسان در مورد راه‌های رفع فیلترینگ که با تاکید بر هماهنگی دستگاه‌های مختلف حاکمیتی در حال انجام است، رخ داد.

♦️سوال اولی که مطرح می‌شود این است که دقیقا در بحبوحه اتفاقات اخیر منطقه و افزایش سرسام‌آور قیمت طلا و ارز اهمیت برگزاری چنین تجمعی چقدر است؟

♦️سوال دوم این است که آیا دست‌های پشت پرده یا منفعت‌های گسترده‌ای از امر فیلترینگ وجود دارد که کاسبان فیلترینگ را به سرعت به واکنش وامی‌دارد؟

♦️طبق اطلاعات منتشر شده غیررسمی، مافیا فیلترشکن در ایران سالانه حدود 60 هزار میلیارد تومان از فروش فیلترشکن سود می‌برد.


👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷

💯 کانال چوارده دیکه ی شیان 💯

25 Oct, 09:18


🔴 گیاهان دارویی موثردر پیشگیری از سرماخوردگی و آنفلونزا

دکتر محمدباقر مجنونی استادیار فارماکوگنوزی دانشکده داروسازی کرمانشاه:

♦️این روزها با آغاز فصل پاییز، بیماریهای ویروسی نظیر سرماخوردگی و آنفلونزا نیز شیوع بیشتری یافته اند.

♦️گیاه اکیناسه یا سرخارگل یکی ازگیاهان دارویی موثردر پیشگیری از سرماخوردگی و آنفلونزا می باشد.

♦️این گیاه مملو ازترکیبات آنتی اکسیدانی بوده که نه تنها موجب تقویت سیستم ایمنی و پیشگیری از ابتلا به این بیماریها می گردد، بلکه اثرات ضد ویروسی نیز داشته و موجب کنترل علائم سرماخوردگی می گردد.

👇👇👇👇👇
🪷@shyan_2city🪷