ﺻﺩاﻳ ﻣﺳﺗاﻧ

اینم حال و هوای عروسیای دهه ۶۰ ♥️


#نوستالژی

#موزیک_استوری

اونجا قشنگه که تو خیابون ببینم اتفاقی...
ماشین کناری...پشت فرمونی،توام پشت چراغی


#مهدی_یغمایی
#موزیک_استوری

هر چایی که دم می‌شود مُمِد حیات است و چون هورت کشیده شود؛ مفرح ذات
پس در هر استکان چایی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب...

#صبح_بخیر

آن دوست که من دارم....شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم!


#محسن_چاووشی

#شب_بخیر

بعضی وقت ها آدم های اطرافم رو امتحان میکنم....



#سکانس

این داستان:رفیق هول


#فان

#متن_نوشته

پست جدید و قطعه ای از آهنگ نوستالژیک و زیبای امید ♥️


#پست_جدید

#شب_بخیر

خیلی پل ها بینمون خراب شد....
دیگه نمیتونی درستش کنی...❤️‍🩹

شعرخوانی زیبای #حامد_عسکری

#

I ᴡᴀʟᴋ sʟᴏᴡʟʏ﹐ ʙᴜᴛ ɪ ɴᴇᴠᴇʀ ᴡᴀʟᴋ ʙᴀᴄᴋᴡᴀʀᴅs

به آهستگے قدم بر میدارم اما هرگز به عقب برنمیگردم.

#صبح_بخیر

زیادی احساسی بودن مثه ریختن آب روی این مداره....


#حرف_حساب

اولین اصل برای لذت بردن از زندگی....



#صبح_بخیر

داستان آموزنده

پیرمردی با مرد جوانی مواجه می شود
که می پرسد:
"شما مرا به یاد دارید؟"
پیرمرد می گوید نه. سپس مرد جوان به او می گوید که شاگرد اوست , معلم می پرسد:
"چه کار می کنی، در زندگی چه کار می کنی؟"
جوان پاسخ می دهد:
" من معلم هستم."
آه، چقدر خوب، مثل من؟
" بله. در واقع، من معلم شدم زیرا شما به من الهام دادید که شبیه شما باشم.»
پیرمرد با کنجکاوی از مرد جوان می پرسد: که در چه زمانی تصمیم گرفتی، معلم شوی؟ - مرد جوان داستان زیر را برای او تعریف می کند:
«یک روز، یکی از دوستانم، که او هم دانشجو بود، با یک ساعت جدید زیبا وارد شد و من تصمیم گرفتم آنرا از جیبش بدزدم.
مدت کوتاهی بعد همکلاسی ام متوجه گم شدن ساعتش شد و بلافاصله به معلم ما که شما بودید شکایت کرد.
سپس شما خطاب به همه گفتید: «ساعت این دانشجو امروز در موقع درس دزدیده شده. هر کس دزدیده، لطفاً آن را برگرداند.»
من ساعت را پس ندادم چون نخواستم.
در را بستید و گفتید همه بایستیم و دایره ای تشکیل دهیم.
قرار بود یکی یکی جیب های ما را بگردید تا ساعت پیدا شود.
با این حال شما به ما گفتید که چشمانمان را ببندیم، زیرا فقط در صورتی به دنبال ساعت او می گردید که همه ما چشمانمان را بسته باشیم.
جیب به جیب رفتید و وقتی به جیب من رسیدید،ساعت را پیدا کردید و گرفتید. بعدا" جیب دیگران را هم جست‌وجو کردید و وقتی کارتان تمام شد گفتید چشمانتان را باز کنید. ما ساعت را پیدا کردیم.
شما به من هیچی نگفتید و هیچوقت اشاره هم نکردید. شما هرگز نگفتید چه کسی ساعت را دزدیده است. آن روز برای همیشه آبروی مرا حفظ کردید. آنروز شرم آورترین روز زندگی من بود.
اما ان روزی بود که تصمیم گرفتم دزد، و آدم بد نشوم، شما هیچ وقت چیزی نگفتید، حتی مرا سرزنش هم نکردید و درس اخلاقی به من دادید.
پیام انسانی شما را به وضوح دریافت کردم و با تشکر از شما، متوجه شدم که یک مربی واقعی چه کاری باید انجام بدهد.
استاد این واقعه را به خاطر دارید؟
پروفسور پیر پاسخ داد: بله، ساعت دزدیده شده را به یاد دارم که در جیب همه دنبالش می گشتم. من تو را به یاد نیاوردم، زیرا در حین جستجو من نیز چشمانم را بسته بودم.»
-( اصول آموزش چنین است) ...
《 اگر برای اصلاح کسی را تحقیر کنید. نمی دانید چگونه تدریس کنید.》

تَرجیح میدَم شکار یِک عُقاب باشَم تا هَمنشین یِک مُشت کَلاغ بی ریشه🦅


#صبح_بخیر

به این میگن وفاداری.....


#سکانس

تا همین دیروز تو کوچیک ترین رفتارمم ملاحظه کار بودم که نکنه فلانی در موردم فکر بدی بکنه . ولی الان به خودم میگم فلانی باید اونقدر شعور داشته باشه که بفهمه من اینجوری حالم خوبه ، من با این مدل لباس و با این خط فکری حال میکنم و خودمم  !


#صبح_بخیر

‏چرا آدمایی که دوستتون دارن رو اذیت میکنین؟!
مگه فکر میکنید چند بار دیگه اینجوری دوست داشته خواهید شد؟
به عقیده ی من شاید هیچ بار...!


#شهره_صولتی
#شب_بخیر

مدتیه فهمیدم آزادی یعنی به هیچ کس توضیحی بدهکار نباشم


#صبح_بخیر

ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟
رفتی؟بسوز کاین همه آتش سزای توست...!

#هایده

نیازمندی ها♥️😍

#فان